ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 267
چون در قرآن مجيد فرموده كه: وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ
قَبْلِهِمْ، هر كه نگاهداشته شود از حرص و بخيلى نفس او پس ايشانند فيروزى يا
بندگان، يعنى آنان كه خود را نگاهداشته باشند يا حقّ تعالى ايشان را نگاهداشته باشد
از اين كه نفس ايشان حرص و بخيلى داشته باشند ايشان فيروزى يا بندگانند بخير و
سعادت، مراد از اين فقره مباركه اينست كه: هر كه زكاة مال خود را بدهد داخل آنهاست
كه نگاهداشته شده از حرص و بخيلى هر چند جود و بخشندگى ديگر نداشته باشد.
8290 من تورّع عن الشّهوات صان نفسه. هر كه پرهيزگارى كند از خواهشها و هوسها
نگاهدارد نفس خود را، يعنى از بدبختى و زيان و خسران.
8291 من استأذن على اللَّه أذن له. هر كه اذن خواهد بر خدا اذن دهد مر او را،
يعنى هر كه اذن خواهد از خدا كه داخل شود بر او و نزد او رود و راز گويد با او اذن
دهد خدا او را، يعنى هر كه اين معنى را خواهد اذن آن دارد و ميسّرست آن از براى او،
و منعى نيست او را از آن،
هر كه خواهد گو بيا و هر چه خواهد گو بگو
كبر و ناز و حاجب و دربان درين درگاه نيست
8292 من قرع باب اللَّه فتح له. هر كه بكوبد در خدا را، يعنى در رحمت او را
گشوده شود از براى او.
8293 من اتّكل على الامانىّ مات دون أمله. هر كه اعتماد كند بر آرزوها بميرد
نرسيده باميد خود، مراد به «اعتماد بر آرزوها» اينست كه اعتقاد حصول آنها داشته
باشد بسعى و تدبير خود پس آدمى اگر اميدى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
268
داشته باشد و سعى كند از براى آن بايد كه در آن متوسّل شود بحقّ تعالى و اعتماد
تمام او بر فضل و احسان او باشد و زياده بر احتمال رسيدن بآن نداشته باشد.
8294 من سالم النّاس سترت عيوبه. هر كه آشتى كند با مردم پوشيده شود عيبهاى او،
غرض ترغيب در اينست كه آدمى با همه مردم آشتى باشد و با كسى نزاع و جدالى نداشته
باشد، و اين كه اين باعث اين مىشود كه عيبهاى او پوشيده شود زيرا كه كسى كه چنين
باشد كسى را نيز با او كارى نباشد و جوياى عيبهاى او نشود پس عيبهاى او پنهان ماند
بخلاف كسى كه با مردم عداوت و دشمنى كند چه دشمنان جوياى عيوب او گردند و نمىشود
كه آنها با تفحّص و تجسّس ايشان ظاهر نگردد و رسوا نشود.
8295 من اعتبر بعقله استبان. هر كه عبرت بگيرد بعقل خود عارف شود، يعنى به آن چه
خير او باشد يا براه راست درست، و ممكن است كه ترجمه اين باشد كه هر كه بسنجد چيزها
را بعقل خود عارف شود، و بر هر تقدير وجه آن ظاهرست و محتاج ببيان نيست.
8296 من أفشى سرّا استودعه فقد خان. هر كه فاش كند سرّى را كه سپرده شده باشد
آنرا پس بتحقيق كه خيانت كرده، مراد اينست كه خيانت كه عقلا و شرعا مذموم است شامل
اين نيز باشد و مخصوص بخيانت در اموال نيست.
8297 من كتم علما فكأنّه جاهل. هر كه پنهان دارد علمى را پس گوئيا كه او
نادانست، غرض ترغيب در اظهار علوم و تعليم آنها بديگران و بخل نكردن در آنست، نهايت
اين در بعضى علوم است مثل احكام شرعيّه از براى كسى كه سؤال كند از آنها، و در بعضى
ديگر مثل
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
269
علوم عقليّه دقيقه كه فهم اكثر مردم به آنها نرسد پنهان داشتن آنها از غير اهل
آنها قصورى ندارد بلكه بايد پنهان داشت امّا آنها را نيز از اهل آنها پنهان نبايد
داشت و با ايشان بخل نبايد كرد.
8298 من عمر دار اقامته فهو العاقل. هر كه آباد كند سراى اقامت خود را كه آخرت
باشد پس اوست عاقل، يعنى نه آنكه مشغول عمارت سراى دنيا باشد كه گذرگاه اوست و در
آنجا اقامتى نباشد او را.
8299 من كثر طمعه عظم مصرعه. هر كه بسيار باشد طمع او بزرگ باشد افتادن او، يعنى
در بدبختى و زيان و خسران.
8300 من قلّ حياؤه قلّ ورعه. هر كه كم باشد شرم او كم باشد پرهيزگارى او.
8301 من قلّ ورعه مات قلبه. هر كه كم باشد پرهيزگارى او مرده باشد دل او.
8302 من مات قلبه دخل النّار. هر كه مرده باشد دل او داخل شود جهنّم را.
8303 من قوى عقله أكثر الاعتبار. هر كه قوى باشد عقل او بسيار كند اعتبار را،
يعنى عبرت گرفتن را يا سنجيدن كارها بعقل خود و تأمّل كردن در خوبى و بدى و مصالح و
مفاسد آنها.
8304 من لزم الطّمع عدم الورع.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
270
هر كه لازم باشد طمع را يعنى از آن جدا نشود، نيابد پرهيزگارى را، يعنى نمىشود
كه طمع و حرص زياد آدمى را مرتكب امورى چند نسازد كه منافى پرهيزگارى باشد.
8305 من استدام رياضة نفسه انتفع. هر كه دايم دارد رياضت نفس خود را سود يابد،
مراد به «رياضت نفس» چنانكه مكرّر مذكور شد رام كردن آنست باطاعت و انقياد حقّ
تعالى و فروتنى كردن در درگاه او و با مردم نيز.
8306 من اتّعظ بالعبر ارتدع. هر كه پند گيرد بعبرتها باز ايستد، يعنى از ستم و
ظلم و آنچه از بدى عاقبت آن عبرت گرفته، و غرض ترغيب در عبرت گرفتن است و اين كه آن
باعث باز ايستادن از بديها مىشود.
8307 من انتظر العاقبة صبر. هر كه انتظار كشد عاقبت را صبر كند، يعنى هر كه
نيكوئى عاقبت خود را خواهد و انتظار آن كشد صبر كند در مصيبتها و بلاها، زيرا كه
صبر در آنها باعث نيكوئى عاقبتست.
8308 من سلّم أمره الى اللّه استظهر. هر كه تسليم كند كار خود را بسوى خدا يعنى
واگذارد باو قوىپشت گردد.
8309 من حسنت مساعيه طابت مراعيه. هر كه نيكو باشد مساعى او، يعنى سعيهاى او
نيكو باشد مراعى او، يعنى چراگاههاى او يعنى منازل او در بهشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
271
8310 من كثر تعدّيه كثرت أعاديه. هر كه بسيار باشد تعدّى او يعنى ستم و تجاوز
از حدّ او بسيار باشد اعادى او يعنى دشمنان او.
8311 من أساء النّيّة منع الامنيّة. هر كه بد كند نيّت را منع كرده شود امنيّت
را، «أمنيّه» بضمّ همزه و سكون ميم و كسر نون و فتح ياء مشدّده و تاء در آخر چيزى
را گويند كه آدمى اميد آن داشته باشد، و مراد اينست كه كسى كه نيّت و قصد او كارهاى
بد باشد بر تقدير رسيدن باميد خود مثل دولتى كه اميد آن داشته باشد حقّ تعالى منع
كند او را از آن و نگذارد كه بآن اميد برسد.
8312 من وثق بالامنيّة قطعته المنيّة. هر كه اعتماد داشته باشد بأمنيّت ببرد آن
را امنيّت، «أمنيّه» در فقره سابق مذكور شد و «منيّه» بفتح ميم و كسر نون و فتح ياء
مشدّد و تاء در آخر بمعنى مرگست، و مراد اينست كه: آدمى بايد كه اعتماد بر آنچه
اميد آن دارد نكند يعنى اعتقاد رسيدن بآن نداشته باشد بلكه رسيدن بآن را مجرّد
احتمالى دهد و اگر نه مرگ نگه دارد كه او بآن برسد.
8313 من ساء مقصده ساء مورده. هر كه بد باشد مقصد او، يعنى نيّت و قصد او بد
باشد مورد او، يعنى جايگاه او در آن نشأه كه وارد آن شود.
8314 من ساء عقده سرّ فقده.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
272
هر كه بد باشد عقد او يعنى نيّت و قصد او شاد گرداند فقد او، يعنى ناياب شدن او
يعنى شاد گرداند مردم را مرگ او.
8315 من ساء عزمه رجع عليه سهمه. هر كه بد باشد عزم او برگردد بر او سهم او،
يعنى تير او يعنى هر تير بلائى كه در خاطر داشته باشد كه بديگرى اندازد بر گردد و
بر او خورد و او خود بآن گرفتار شود.
8316 من خالف علمه عظمت جريمته و اثمه. هر كه مخالفت كند علم خود را بزرگ باشد
جريمه او و اثم او، «جريمه» بمعنى گناهست و «إثم» نيز بهمان معنيست و تأكيدست، و
مراد اينست كه بدى را كه كسى دانسته كرده باشد بزرگترست گناه او از كسى كه ندانسته
كرده باشد.
8317 من ساءت سجيّته سرّت منيّته. هر كه بد باشد سجيّت او يعنى خوى او، شاد
گرداند مردم را منيّت او يعنى مرگ او.
8318 من طالت غفلته تعجّلت هلكته . هر كه دراز كشد غفلت او تعجيل كند هلاك او،
يعنى زود هلاك گردد بهلاكت معنوى.
8319 من طالت فكرته حسنت بصيرته. هر كه دراز كشد فكر او نيكو شود بينائى او.
8320 من شرفت همّته عظمت قيمته. هر كه بلند باشد همّت او عظيم باشد قيمت او،
«همّت» بمعنى عزم است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
273
و عظيم بودن قيمت صاحب عزم بلند باعتبار اينست كه آن نشان علوّ نفس و شرافت آنست
و ظاهرست كه قيمت و بهاى چنين كسى عظيم باشد بخلاف كسى كه عزم او بلند نباشد و
بمراتب پست راضى شود كه اين نشان دنائت و پستى نفس اوست و قيمت او باندازه مرتبه او
باشد.
8321 من شكر على الاساءة سخر به. هر كه شكر كرده شود بر بدى تمسخر كرده شود باو،
چون بسيارست كه مردم كسى را كه بدى كرده باشد باعتبار سلطنت يا حكومتى كه داشته
باشد خوب وا مىنمايند و شكر او بازاء آن ميكنند، مراد از اين فقره مباركه اينست كه
فريفته بچنين شكرى نبايد شد اين در حقيقت تمسخر باوست كه از ترس يا غرضى ديگر در
اين لباس ميكنند.
8322 من حمد على الظّلم مكر به. هر كه ستايش كرده شود بر ستم مكر كرده شود باو،
اين نيز نزديك بمضمون فقره سابقست.
8323 من جار عن الصّدق ضاق مذهبه. هر كه ميل كند از راستى تنگ باشد راهى كه رود،
مراد ترغيب در راستى است در هر باب و اين كه با راستى كار بر كسى تنگ نشود بخلاف
كسى كه ميل كند و بگردد از آن كه راه بر او تنگ گردد.
8324 من اعتصم باللَّه عزّ مطلبه. هر كه چنگ در زند بخدا غالب باشد مطلب او،
يعنى آنچه طلب كند غلبه كند بر مطلبهاى ديگران كه در آنها بغير حقّ تعالى متوسّل
شده باشند، يا اين كه غلبه كند حصول آن بر خلاف آن و البته حاصل شود، و ممكن است كه
مراد به «مطلب او» همان حقّ تعالى باشد كه او را طلب كرده از براى توسّل باو،
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
274
و بنا بر اين غالببودن او ظاهرست.
8325 من زهد هانت عليه المحن. هر كه بىرغبت باشد در دنيا سهل گردد بر او
محنتها، زيرا كه فارغ شود از بسيارى از محنتها كه باعتبار طلب دنيا رو مىدهد و
آنها اكثر محنتها و عمده آنهاست.
8326 من اقتصد خفّت عليه المؤن . هر كه ميانه روى كند سبك گردد بر او مؤنتها و
اخراجات.
8327 من أفسد دينه أفسد معاده. هر كه تباه كند دين خود را تباه كند روز بازگشت
خود را، و در بعضى نسخهها بجاى «أفسد»: «فسد» نقل شده است و بنا بر اين ترجمه
اينست كه: تباه شود روز بازگشت او.
8328 من أساء الى رعيّته سرّ حسّاده. هر كه بدى كند برعيّت خود شاد گرداند رشك
برندگان خود را، زيرا كه بدى برعيّت سبب زوال دولت او و عدم ثبات آن مىشود، و أيضا
باعث تفرقه رعيّت و پراكندگى ايشان و تنفّر دلهاى ايشان و ديگران نيز از او مىشود،
و همين كافيست از براى شادى حسودان او.
8329 من خذل جنده نصر أضداده. هر كه ترك كند يارى لشكر خود را يارى كند دشمنان
خود را، چه ظاهرست كه ترك رعايت و اعانت لشكر باعث ضعف ايشان و عدم اهتمام ايشان در
پاس دولت او و جانسپارى از براى او مىشود و هر يك از اينها يارى دشمنانست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
275
8330 من خاف ربّه كفّ عن ظلمه. هر كه بترسد از پروردگار خود باز ايستد از ظلم
خود.
8331 من زاد ورعه نقص اثمه. هر كه زياد شود پرهيزگارى او كم شود گناه او، يعنى
بقدر زياد شدن پرهيزگارى گناه كم شود، پس هر كه پرهيزگارى او كامل شود گناهى نماند
از براى او.
8332 من طلب الزّيادة وقع فى النّقصان. هر كه طلب كند زيادتى را بيفتد در نقصان،
غرض ترغيب در راضى شدن بقدر كفافست و عدم طلب زيادتى بر آن، و اين كه آن بسيار
مىشود كه باعث افتادن در نقصان مىشود، و ممكن است كه مراد شامل نقصان اخروى نيز
باشد و بنا بر اين حكم كلّى مىتواند بود چه طلب زيادتى اگر از هيچ راه باعث نقصان
اخروى نشود از اين راه خود البته مىشود كه آن سعى كه از براى آن بشود مىتواند كه
آن نيز از براى أمور أخروى بشود كه أشرف و أعلى و پاينده و باقيست، پس عدول از آن و
صرف آن در أمور خسيسه فانيه كافيست در زيان و نقصان.
8333 من كتم الاحسان عوقب بالحرمان. هر كه پنهان كند احسان را جزا داده شود
بحرمان، مراد به «پنهان كردن احسان» اينست كه شكر آن نكند و به «حرمان» اين كه
محروم گردد از احسان، يعنى اين كه آن احسان كننده ديگر احسان باو نكند بلكه ديگران
نيز.
8334 من منع الاحسان سلب الامكان. هر كه منع كند احسان را ربوده شود امكان را،
يعنى هر پادشاه و حاكمى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
276
كه احسان نكند بمردم ربوده شود از او تمكين، يعنى حقّ تعالى يا مردم تمكين او
نكنند و دولت او را متمكّن و ثابت و برقرار ندارند.
8335 من أدام الشّكر استدام البرّ. هر كه پاينده دارد شكر را پاينده دارد برّ را
يعنى خير و نعمت خود را.
8336 من ترك الشّرّ فتحت عليه أبواب الخير. هر كه ترك كند شرّ را گشوده شود بر
او درهاى خير.
8337 من زرع خيرا حصد أجرا. هر كه بكارد كار خيرى را درو كند ثواب و اجرى را.
8338 من اصطنع حرّا استفاد أجرا. هر كه احسان كند بآزاده سود برد شكر عظيمى را
كه آن شكر آن آزاده باشد او را بلكه شكر ديگران نيز، بلكه شكر حقّ تعالى نيز بخشنود
شدن از او و احسان كردن باو در دنيا و آخرت بتلافى آن.
8339 من أعمل فكره أصاب جوابه. هر كه بكارد برد فكر خود را درست باشد جواب او،
يعنى جوابى كه بگويد از سؤالى كه از او كنند.
8340 من فكّر قبل العمل كثر صوابه. هر كه فكر كند پيش از كردن كارها بسيار باشد
صواب او، يعنى كارهاى درست او.
8341 من أحسن المصاحبة كثر أصحابه. هر كه نيكو كند مصاحبت را بسيار شود مصاحبان
او.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
277
8342 من نصح فى العمل نصحته المجازاة. هر كه خالص باشد در عمل خالص باشد از براى
او جزادان، يعنى جزا داده شود بجزاى أخروى كه خالص باشد از نقصان و زوال و انقطاع.
8343 من أحسن العمل حسنت له المكافاة. هر كه نيكو كند عمل را نيكو باشد از براى
او مكافات، يعنى جزا دادن عمل او.
8344 من قبل النّصيحة أمن من الفضيحة. هر كه قبول كند نصيحت را ايمن گردد از
فضيحت يعنى رسوائى.
8345 من غشّ مستشيره سلب تدبيره. هر كه غشّ كند با مشورت كننده با او ربوده شود
تدبير او، يعنى حقّ تعالى بجزاى آن چنان كند كه رأى و تدبير او در كارها فاسد شود و
تدبير درست نتواند كرد.
8346 من ساء تدبيره تعجّل تدميره. هر كه بد باشد تدبير او تعجيل كند هلاك
گردانيدن او، يعنى زود خود را هلاك كند و در زيان و خسران اندازد، غرض ترغيب در
اهتمام زيادست در درست كردن تدبير در هر كار بفكر و تأمّل و مشورت با عقلا.
8347 من عمر دنياه خرّب مآله. هر كه آباد كند دنياى خود را خراب كند جاى بازگشت
خود را، يعنى آخرت خود را، مراد آبادكردن آنست بر وجهى كه تمام و بر وفق هواها و
هوسها باشد و ظاهرست كه آباد كردن دنيا برين وجه بىخراب كردن آخرت نمىشود.
8348 من عمر آخرته بلغ آماله. هر كه آباد كند آخرت خود را برسد باميدهاى خود،
يعنى اميدهاى اخروى يا دنيوى نيز، و بنا بر اين ممكن است كه مراد به «آباد كردن
دنيا» در فقره سابق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
278
آباد كردن آن باشد بسعى از براى آن نه اين كه سعى آن از براى آباد كردن آخرت
باشد و حقّ تعالى بسبب آن دنياى او را نيز آباد كند.
8349 من صدق مقاله زاد جلاله. هر كه راست باشد سخن او زياد شود بزرگى او.
8350 من جرى مع الهوى عثر بالرّدى. هر كه روان باشد با هوا بيفتد در هلاكت، مراد
به «روان شدن با هوا» همراه هوا و هوس خود رفتنست.
8351 من اغترّ بالدّنيا اغترّ بالمنى. هر كه فريب خورد بدنيا فريب خورد بآرزوها،
يعنى به آنها گرفتار شود و خلاصى از آنها نيابد و اگر بالفرض آرزوئى كه حاصل شود
آرزوى ديگر كند و سعى كند از براى آن و همچنين تا ناگاه مرگ در رسد و بىتهيه و
توشه بايد رفت پس كسى كه رستگارى خواهد بايد كه فريب دنيا نخورد و زينتها و لذّات
آن را چنانكه هست پوچ و باطل داند تا اين كه مشغول از براى آخرت تواند شد.
8352 من ركب الهوى أدرك العمى. هر كه سوار شود هوا و هوس را دريابد كورى را،
يعنى كورى از راه نجات و رستگارى .
8353 من خالف رشده تبع هواه. هر كه مخالفت كند رشد خود را پيرو شود هوا و هوس
را، «رشد» بمعنى يافتن راه حقست و ظاهر اينست كه مراد در اينجا عقل باشد كه سبب آن
گردد و مراد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
279
اينست كه تا كسى مخالفت رشد نكند پيرو هوا و هوس نگردد.
8354 من أطاع هواه باع آخرته بدنياه. هر كه فرمان برد هواى خود را بفروشد آخرت
خود را بدنياى خود.
8355 من عصى نصيحه نصر ضدّه. هر كه نافرمانى كند نصيحت كننده خود را يارى كند
دشمن خود را.
8356 من كثر هزله بطل جدّه. هر كه بسيار شود بازى او باطل شود جدّ او، زيرا كه
مردم جدّ او را نيز بر بازى حمل كنند چنانكه مكرّر مذكور شد.
8357 من غلب عقله هواه أفلح. هر كه غلبه كند عقل او بر هواى او فيروزى يابد.
8358 من غلب هواه عقله افتضح . هر كه غلبه كند هواى او بر عقل او رسوا گردد.
8359 من أمات شهوته أحيى مروّته. هر كه بميراند خواهش خود را زنده گرداند آدميّت
خود را.
8360 من كثرت شهوته ثقلت مؤنته. هر كه بسيار شود خواهش او سنگين شود مؤنت او،
يعنى اخراجات و تعب و زحمت او.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
280
8361 من ضعفت فكرته قويت غرّته. هر كه ضعيف باشد تفكر او قوى باشد فريب خوردن
او.
8362 من أحسن اكتسب حسن الثناء. هر كه نيكوئى كند كسب كند ثناى نيكو را.
8363 من أساء اجتلب سوء الجزاء. هر كه بدى كند بكشد جزاى بد را.
8364 من قلّت مخافته كثرت آفته. هر كه كم باشد مخافت او بسيار باشد آفت او،
«مخافت» بمعنى خوف و ترس است و مراد كمى ترس از خداى عزّ و جلّ است.
8365 من جارت ولايته زالت دولته . هر كه ستم كند سلطنت و امارت او، زايل شود
دولت او.
8366 من غلب شهوته صان قدره. هر كه غلبه كند بر خواهش خود نگاهدارد قدر خود را.
8367 من أطاع اللَّه علا أمره. هر كه فرمانبردارى كند خدا را بلند شود كار او.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
281
8368 من أصلح المعاد ظفر بالسّداد. هر كه اصلاح كرده معاد را، يعنى آخرت خود را
فيروزى يافته بسداد يعنى راه صواب درست.
8369 من أيقن بالمعاد استكثر من الزّاد. هر كه يقين كند بمعاد، يعنى روز بازگشت
بسيار بگيرد زاد، يعنى توشه آن را.
8370 من اهتدى بهدى اللَّه فارق الأضداد. هر كه راه بيابد براه نمودن خدا جدا
شود از اضداد، ممكن است مراد به «اضداد» صفات متضادّه متقابله باشد كه در طرفين
افراط و تفريط باشند و هر يك مذموم است و محمود توسّط ميانه آنهاست مانند اسراف و
تنگ گيرى كه هر يك مذموم است و ميانه روى ميانه آنها بايد، و همچنين تهوّر و جبن كه
هر يك مذموم است و توسط ميانه آنها كه آن را شجاعت گويند محمود، و همچنين نظاير
آنها، و ممكن است كه مراد فرقههاى متضادّه باشد كه در باب آن حضرت صلوات اللّه و
سلامه عليه بطرفين افراط و تفريط قائل شدهاند مثل غاليان كه افراط كردهاند و
بألوهيّت او قائل شدهاند و مخالفان كه تفريط كردهاند در حقّ آن حضرت و بخلافت
بىفاصله كه حقّ آن حضرت است قائل نشدهاند و نواصب از ايشان كه از آن هم در
گذشتهاند و بغض و عداوت آن حضرت را شعار خود كردهاند و اللّه تعالى يعلم.
8371 من سرّه الفساد ساءه المعاد. هر كه شاد گرداند او را فساد اندوهناك گرداند
او را معاد، يعنى هر كه فساد كند و بآن شاد گردد در معاد يعنى روز بازگشت كه روز
جزاست اندوهناك گردد بسبب آنچه معلوم او شود در آن از جزاى عمل او.
8372 من عمل باوامر اللَّه أحرز الأجر.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
282
هر كه عمل كند بفرمانهاى خدا جمع كند مزد خير را.
8373 من أمن المكر لقى الشّرّ. هر كه ايمن باشد از مكر برخورد بشرّ، مراد
«ايمنى» از مكر خداى عزّ و جلّ است يعنى از سلوكى كه گاهى با گنهكاران ميكند شبيه
بمكر و بصورت آن، و آن اينست كه گنهكارى كه بسبب بزرگى گناه او يا بسيارى آن كه
اهليّت لطف و مرحمت نداشته باشد واگذارد او را، و هر چند گناه كند ببلائى كه باعث
آگاهى او شود گرفتار نسازد تا اين كه چون از حدّ گذرد او را ببلائى عظيم گرفتار
سازد، يا اين كه او را تا در دنياست واگذارد و نعمت دهد تا در آخرت بعذاب وخيم
مبتلا گردد، و مراد از اين فقره مباركه اينست كه آدمى كه بىگناه نمىباشد مگر اين
كه معصوم باشد بايد كه بوفور نعمتهاى خدا بر او و نفرستادن بلائى بسوى او مغرور
نشود و بسبب اين گناه در نظر او سهل نگردد و احتمال اين دهد كه اين بعنوان مكر باشد
كه اگر ايمن باشد از آن و احتمال آن ندهد و عمل كند آن را بر لطف و مرحمت خدا نسبت
باو با وجود گناهان برخورد بشرّ يعنى برسد بجزاى بد در دنيا يا آخرت نعوذ باللّه
منه.
8374 من عمل بطاعة اللَّه ملك. هر كه عمل كند بفرمانبردارى خدا مالك شود، يعنى
سعادت و نيكبختى را.
8375 من أمن مكر اللَّه هلك. هر كه ايمن گردد از مكر خدا هلاك گردد، چنانكه در
شرح فقره سابق سابق مذكور شد.
8376 من رضى بالدّنيا فاتته الآخرة. هر كه راضى گردد بدنيا فوت شود او را آخرت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
283
8377 من استغفر اللَّه أصاب المغفرة. هر كه طلب آمرزش كند از خدا برسد بآمرزش،
مراد مجرّد طلب آن بزبان يا دل نيست بلكه طلب آنست از راهى كه حقّ تعالى از براى آن
قرار داده كه آن توبه و پشيمانيست و عزم عدم عود بآن، چه هرگاه راه مطلبى معلوم
باشد طلب حقيقى آن اينست كه كسى آنرا از آن راه بطلبد و مجرّد اين كه بزبان گويد
كه: خدايا آن را نصيب من كن يا بدل خواهد آنرا آن طلب نيست بلكه دعائيست كه گاهى
مستجاب گردد و گاهى نگردد، يا آرزوئيست كه گاهى برآيد و گاهى برنيايد.
8378 من أطاع اللَّه لم يشق أبدا. هر كه فرمانبردارى كند خدا را بدبخت نگردد
هرگز.
8379 من أبصر عيب نفسه لم يعب أحدا. هر كه بينا شود بعيب نفس خود عيب نكند أحدى
را.
8380 من أعجب بفعله أصيب بعقله. هر كه بعجب آورد بفعل خود نقصان رسيده شود بعقل
او، يعنى هر كه كار او او را بعجب و خودبينى آورد يعنى اعتقاد حسن زياد بكارهاى خود
داشته باشد اين دليل قصور و نقصان عقل اوست و رسيدن آفتى بآن.
8381 من قوّم لسانه زان عقله. هر كه راست گرداند زبان خود را زينت دهد عقل خود
را.
8382 من أعجبه قوله فقد غرب عقله. هر كه بعجب و خودبينى آورده او را سخن او پس
بتحقيق كه پنهان شده عقل او، غرض ذمّ عجب و خودبينى است و اين كه آن از كسى واقع
نمىشود مگر اين كه عقل او پنهان شده باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
284
8383 من كثر اعجابه قلّ صوابه. هر كه بسيار باشد إعجاب او كم باشد صواب او،
«اعجاب» بمعنى خوش آمدن چيزيست مر كسى را، يا بعجب و خودبينى انداختن آن او را، و
«صواب» بمعنى درست مقابل «خطا» ست و مراد اينست كه كسى كه بسيار باشد خوش آمدن او
او را يا بعجب و خود بينى انداختن او او را يعنى اين كه خوش آيد او را از خود و از
عقل خود و رأيهاى خود، يا بعجب و خودبينى اندازد او را آنها كم باشد صواب او، زيرا
كه چنين كسى باعتبار اعتقادى كه بعقل و رأيهاى خود دارد كارها را برأى خود كند و
مشورت با عقلا نكند، و ظاهرست كه كارها كه چنين كرده شود كم درست مىشود.
8384 من طال عمره فجع باعزّته و أحبّائه. هر كه دراز كشد عمر او دردناك گردانيده
شود بعزيزان او و دوستان او، غرض اشاره است باين كه نعمتهاى دنيا بىالم و اندوه
نباشد چنانكه عمر دراز كه أعظم آنهاست و همه كس آنرا مىخواهند لازم دارد كشيدن درد
و اندوه مصائب عزيزان و دوستان.
8385 من كثر وقاره كثرت جلالته. هر كه بسيار باشد وقار او بسيار باشد بزرگى او.
8386 من كثر ظلمه كثرت ندامته. هر كه بسيار باشد ستم او بسيار شود ندامت و
پشيمانى او.
8387 من ركب العجل كبابه الزّلل. هر كه سوار شود بر شتاب، بر رو اندازد او را
لغزش، يعنى هر كه شتاب كند در كارها و بكند بىتأمّل و تفكر نمىشود كه در بعضى از
آنها نلغزد و برو درنيفتد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
285
8388 من اغترّ بالمهل اغتصّ بالأجل. هر كه فريب خورد بمهلت يافتن در گلو گرفته
شود بمرگ يعنى كسى كه گناهان كند و مهلت يابد و زود ببلائى بجزاى آنها گرفتار نشود
باين مغرور نشود و فريب نخورد يك بار مرگ در گلوى او ماند مانند استخوانى كه در
گلوى كسى بماند و او را هلاك كند و بجزاى خود برسد.
8389 من عقل كثر اعتباره. هر كه عاقل باشد بسيار باشد اعتبار او، يعنى عبرت
گرفتن او يا سنجيدن كارها را بعقل.
8390 من جهل كثر عثاره. هر كه جاهل باشد بسيار باشد بر رو در افتادن او، مراد به
«عاقل» در فقره سابق عالمست بقرينه مقابله با جاهل در اين فقره، يا مراد به «جاهل»
در اينجا كم عقلست بقرينه مقابله با «عاقل» در آنجا.
8391 من لان عوده كثفت أغصانه. هر كه نرم باشد چوب او درهم رود شاخهاى او، غرض
ترغيب در هموارى و نرمى كردن با مردمست و اين كه چنانكه چوب درخت تا نرم باشد شاخها
از آن برويد و در ميان يكديگر رود، و چون خشك شود شاخى از آن نرويد، آدمى نيز هرگاه
نرم باشد اعوان و انصار او بسيار شوند و دور او را فرو گيرند و اگر خشك و سخت باشد
تنها ماند و كسى بدور او نيايد.
8392 من حسنت عشرته كثر اخوانه. هر كه نيكو باشد آميزش او بسيار شوند برادران
او، اين نيز تأكيد فقره سابقست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
286
8393 من استطال على الإخوان لم يخلص له انسان. هر كه سربلندى كند بر برادران و
تكبّر كند بر ايشان خالص و صاف نباشد با او آدمى.
8394 من منع الإنصاف سلبه اللَّه الإمكان. هر كه منع كند انصاف را سلب كند خدا
از او امكان را يعنى هر امير و حاكمى كه انصاف يعنى عدل نكند و ظلم و ستم كند حقّ
تعالى امكان را يعنى تمكينى كه او را كرده از او سلب كند و متمكّن و ثابت و برقرار
نماند.
8395 من أولع بالغيبة شتم. هر كه حريص باشد بغيبت كردن مردم دشنام داده شود يعنى
مردم او را دشنام دهند در حضور او يا غيبت او.
8396 من أكثر المقال سئم. هر كه بسيار كند سخن را ملول گردند مردم از او و ناخوش
دارند او را.
8397 من قرب من الدنيّة اتّهم. هر كه نزديكى كند بدنيّه تهمت زده شود، مراد به
«دنيّه» مردم بد يا أعمال و أفعال بدست، و مراد اينست كه: مصاحبت و آميزش با مردم
بد يا رفتن بجاهائى كه منكرى در آن كرده شود باعث تهمت اين كس مىشود ببدى، و بكردن
آن منكر هر چند او بد نباشد و آن منكر را نكند، پس اجتناب از اينها بايد كرد چنانكه
در أحاديث وارد شده كه: «بپرهيزيد از مواضع تهمتها» .
8398 من ألحّ فى السّوال حرم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
287
هر كه مبالغه كند در سؤال محروم شود، غرض تعليم سائلانست باين كه مبالغه و الحاح
در سؤال نكنند، زيرا كه مردم را از آن خوش نمىآيد و باعث اين مىشود كه محروم
سازند او را.
8399 من خاف الوعيد قرّب على نفسه البعيد. هر كه بترسد از وعيد نزديك گرداند بر
نفس خود بعيد را، «وعيد» وعده بعذاب و عقاب را گويند، و «بعيد» بمعنى چيز دور است،
و مراد اينست كه آنچه بيايد هر چند در ظاهر دور باشد در حقيقت نزديكست و زود برسد
پس كسى كه از وعيد حقّ تعالى بترسد و اجتناب نمايد آن را چنانكه هست نزديك قرار
داده و از آن ترسيده و اجتناب نموده بخلاف كسى كه نترسد كه دورى ظاهرى او را بيند و
از نزديكى حقيقى آن غافل شود و خود را عاقبت گرفتار نمايد.
8400 من استعمل الرفق لان له الشّديد. هر كه بكار برد نرمى و هموارى را نرم گردد
از براى او سخت، يعنى بنرمى و هموارى دشمنان سخت را نرم و هموار مىتوان كرد، يا
اين كه هر كه نرمى و هموارى كند با مردم كارهاى سخت از براى او نرم و آسان شود
بتأييد حقّ تعالى يا بسبب معاونت و يارى مردم.
8401 من اتّجر بغير علم فقد ارتطم فى الرّبا. هر كه تجارت كند بىعلمى پس بتحقيق
كه فرو رود در ربا بعنوانى كه بيرون نتواند آمد از آن، مراد اينست كه كسى كه تجارت
كند بايد كه عارف بمسائل شرعيّه باشد و اگر نه نمىشود كه در سوداها داخل نشود در
ربا بعنوانى كه چاره خلاصى از آن نتواند يافت، و «ربا» فروختن چيزيست كه مكيل يا
موزون باشد بچيزى كه از همان جنس باشد بزيادتى يا نقصان هر چند ناقص نفيستر باشد و
زايد زبونتر، و اين از أعظم گناهان كبيره است حتّى اين كه وارد شده در حديث كه: يك
درهم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
288
از آن بزرگترست بحسب گناه از هفتاد زنا كه همه آنها بمحرم واقع شود، و تحقيق
معنى «همجنس» و تفصيل ساير شرايط حرمت ربا در كتب فقهيّه مذكورست و اينجا جاى بيان
آنها نيست.
8402 من تقرّب الى اللَّه بالطّاعة أحسن له الحباء. هر كه نزديكى جويد بخدا
بفرمانبردارى او، نيكو گرداند خدا از براى او عطا را .
8403 من لزم الصّمت أمن المقت. هر كه لازم باشد خاموشى را ايمن گردد از دشمنى،
يعنى از دشمنى كردن مردم با او چه اكثر آن از سخن گفتن ناشى مىشود.
8404 من قعد عن الفرصة أعجزه الفوت. هر كه بنشيند از فرصت عاجز كند او را فوت،
مراد اينست كه فرصت را از دست نبايد داد و در وقت فرصت هر كارى آن كار را بايد كرد
و كاهلى نبايد كرد كه اگر نكند فرصت كه فوت شود عاجز شود از آن.
8405 من قلّ كلامه قلّت آثامه. هر كه كم باشد سخن گفتن او كم باشد گناهان او، چه
بسيارى از گناهان بسخن گفتن ميباشد مثل غيبت و دشنام.
8406 من كبرت همّته عزّ مرامه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
289
هر كه بلند باشد همّت او عزيز باشد مرام او، «همّت» بمعنى عزمست و «عزيز» بمعنى
كمياب يا غالب، و «مرام» بضمّ ميم بمعنى مطلب و مراد، و ممكن است كه مراد اين باشد
كه كسى كه عزم او بلندست مطلب او كميابست، زيرا كه او بمطالب سهل راضى نمىشود و
مراتب بلند مىخواهد كه كم يابند آنها، يا اين كه غالبست مطلب او در شرف و بلندى بر
مطالب ديگران، يا اين كه غالبست در وقوع باعتبار قوّت عزم او و استحكام آن، و
«مرام» بفتح ميم بمعنى طلبست، و بنا بر آن ممكن است كه مراد اين باشد كه طلب او
غالبست بر طلبهاى ديگران و قوىترست باعتبار آنچه مذكور شد در قوّت عزم او و
استحكام آن، يا اين كه طلب او كميابست يعنى كم طلب امرى ميكند باعتبار اين كه طلب
را نقص خود ميداند.
8407 من كثر جميله أجمع النّاس على تفضيله. هر كه بسيار باشد جميل او اتّفاق
كنند مردم بر تفضيل او، «جميل» هر امر نيكوى زيبائى را گويند از اخلاق و افعال، و
«تفضيل» بمعنى حكم بافزونى مرتبه است و ظاهرست كه هر كه اخلاق و اعمال نيكوى او
بسيار باشد مردم اتّفاق كنند بر حكم بافزونى مرتبه او، و غرض از تنبيه بر آن ترغيب
مردم است بر بسيار نمودن جميل خود.
8408 من كثر انصافه تشاهدت النّفوس بتعديله. هر كه بسيار باشد انصاف او گواهى
مىدهند نفوس براى يكديگر بتعديل او، يعنى بحكم بعدل او، و مراد يا عدل بمعنى
لغويست كه خلاف جور و ظلم باشد و ظاهرست كه صاحب انصاف جور و ظلم نمىكند و غرض از
تنبيه بر آن ترغيب مردم است در آن، و اين كه كسى كه انصاف داشته باشد پنهان نماند
آن از مردم و گواهى دهند براى يكديگر بعدل او، و همه دوست او گردند، و با عدالت
بمعنى اصلاحيست كه اجتناب از كباير و اصرار بر صغاير باشد، و يا شهرت ميانه مردم
بخوبى، و بنا بر اين دو تقدير مراد اين باشد كه انصاف لازم دارد آنرا و از آن جدا
نشود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
290
8409 من قلّ طعامه قلّت آلامه. هر كه كم باشد خورش او كم باشد دردهاى او، مراد
اينست كه اكثر دردها و بيماريها از خورش زياد ناشى شود.
8410 من كثر عدله حمدت أيّامه. هر كه بسيار باشد عدل او ستوده شود ايّام او،
يعنى هر پادشاه و حاكم كه عدل او بسيار باشد مردم زمان او را مدح و ستايش ميكنند.
8411 من قلّ كلامه بطل عيبه. هر كه كم باشد كلام او باطل شود عيب او، يعنى ظاهر
نشود عيب او، و مراد عيبهائيست كه از سخن گفتن ظاهر مىشود، يا اين كه كم سخن گفتن
كمالست كه همه عيبها را يا اكثر آنها را باطل كند و تلافى آنها كند.
8412 من كثر احتراسه سلم غيبه. هر كه بسيار باشد نگهبانى او سالم باشد غيب او،
يعنى نگهبانى او خود را و نگاهداشتن از بديها و منكرات، و «غيب او» يعنى آخرت او،
چه عالم غيب يعنى نهان آخرتست چنانكه عالم شهادت يعنى حضور دنياست.
8413 من أمّر عليه لسانه قضا بحتفه. هر كه امير سازد بر خود زبان خود را حكم كند
بر او بمرگ او، يعنى هر كه زبان خود را در فرمان خود نتواند داشت بلكه او در فرمان
زبان باشد زبان او او را بكشتن مىدهد پس حكم ميكند بر او بكشتن.
8414 من أطاع غضبه تعجّل تلفه. هر كه پيروى كند خشم خود را شتاب كند تلف او،
يعنى زود هلاك شود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص
291
بهلاكت معنوى بلكه گاهى صورى نيز.
8415 من اتّقى اللَّه فاز و غنى. هر كه بترسد از خدا فيروزى يابد و بىنياز
گردد، يعنى از ديگران.
8416 من أطاع اللَّه سبحانه عزّ و قوى. هر كه فرمانبردارى كند خداى سبحانه را
عزيز گردد و قوى شود.
8417 من قال مالا ينبغي سمع مالا يشتهى. هر كه بگويد آنچه را سزاوار نباشد بشنود
آنچه را نخواهد، يعنى مكروه او باشد از هرزه و دشنام و مانند آنها.
8418 من أحسن أفعاله أعرب عن وفور عقله. هر كه نيكو گرداند كارهاى خود را اظهار
كند وفور عقل خود را.
8419 من سدّد مقاله برهن عن غزارة فضله. هر كه درست كند سخن گفتن خود را برهان
آورد از براى بسيارى فضل خود، يعنى همان برهانيست بر افزونى مرتبه او.
8420 من كثرت عوارفه أبان عن كثرة نبله. هر كه بسيار باشد عطاياى او بشناساند
بسيارى نبل خود را، يعنى نجابت و افزونى مرتبه خود را، يا حذاقت و تندى فطنت خود
را، و مراد اينست كه بهمين دادن عطاياى بسيار بشناساند آن را.