غرر الحكم و درر الكلم جلد ۴

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۱۲ -


6130 عليك بالعدل فى الصّديق و العدوّ و القصد فى الفقر و الغنى. لازم باش عدل را در دوست و دشمن، و ميانه روى را در درويشى و توانگرى.

6131 عليك بلزوم الحلال و حسن البرّ بالعيال و ذكر اللّه فى كلّ حال. فراگير لازم بودن حلال را، و نيكوئى خوبى كردن باعيال را، و ياد خدا را در هر حال.

6132 عليك بالفكر فانّه رشد من الضّلال و مصلح الاعمال.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 295

فراگير فكر را پس بدرستى كه آن راه يافتن است از گمراهى، و بصلاح آورنده عملهاست. «راه يافتن است از گمراهى» يعنى سبب يافتن راه راست و بيرون آمدن از گمراهى مى‏شود.

6133 عليك بالورع فانّه عون الدّين و شيمة المخلصين. لازم باش پرهيزگارى را پس بدرستى كه آن يارى كننده دين است و خصلت مخلصان يعنى جمعى كه خالص ساخته‏اند اعمال خود را از براى خدا و آميخته بغرض ديگر نگردانيده‏اند، و ممكن است كه «مخلصين» بفتح لام خوانده شود و مراد جمعى باشند كه حق تعالى ايشان را خالص ساخته باشد از براى بندگى خود و صاف كرده باشد از براى آن.

6134 عليك بالصّبر فانّه حصن حصين و عبادة الموقنين. لازم باش صبر را پس بدرستى كه آن حصارى است محكم و عبادت موقنان است، يعنى آنان كه يقين كامل بمعارف إلهيّه داشته باشند چه ايشان چون يقين بفضيلت صبر و نيكوئى عاقبت آن دارند آن را شعار خود ساخته‏اند.

6135 عليك بالجدّ و الاجتهاد فى اصلاح المعاد. لازم باش جدّ و اجتهاد را در اصلاح معاد. [جدّ] بمعنى كوشش است و «اجتهاد» بمعنى بذل جهد و صرف طاقت يعنى ترك مكن اين را كه جدّ كنى و بقدر مقدور سعى نمائى در كارى چند كه باعث صلاح معاد گردد و «معاد» يعنى بازگشت يا روز بازگشت.

6136 عليك بحسن التّأهّب و الاستعداد، و الاستكثار من الزّاد. لازم باش نيكوئى تهيه گرفتن و آماده شدن و بسيار فرا گرفتن از توشه آخرت را.

6137 عليك بالتّقيّة فانّها شيمة الافاضل.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 296

لازم باش تقيه را پس بدرستى كه آن خصلت افاضل است مراد به «تقيه» اينست كه كسى هر گاه ترسد از كسى بنحوى سلوك كند با او كه سبب ايذا و اضرار او نگردد مثل اين كه وضو و نماز را در برابر مخالفان بطور ايشان بكند تا اذيّتى باو نرسانند، و «افاضل» يعنى مردم افزون مرتبه يعنى علما كه عارفند بأحكام شرعيه و مى‏دانند وجوب تقيه را.

6138 عليك بالصّبر، فبه يأخذ العاقل و اليه يرجع الجاهل. لازم باش صبر را پس بآن فرا مى‏گيرد عاقل، و بسوى آن بر مى‏گردد جاهل، يعنى عاقل در مصيبتها در ابتدا فرا مى‏گيرد صبر را، و صبر ميكند بر آنها، و جاهل بعد از اين كه مدّتى بى‏صبرى كند و جزع و اضطراب نمايد آخر صبر كند و چاره نيابد غير آن، و بر آن بى‏صبرى او ثمره مترتّب نگردد، پس هر گاه چنين باشد بايد كه لازم بود صبر را و از آن جدا نشد و تعب و زحمت بى‏صبرى را بعبث بر خود نگذاشت.

6139 عليك بالصّدق، فمن صدق فى اقواله جلّ قدره. لازم باش راستگوئى را، پس كسى كه راست گويد در گفتارهاى خود بلند گردد قدر او.

6140 عليك بالرّفق، فمن رفق فى افعاله تمّ امره. لازم باش نرمى را پس كسى كه نرمى كند در كارهاى خود انجام يابد كار او.

6141 عليك بمواخاة من حذّرك و نهاك فانّه ينجدك و يرشدك. لازم باش برادرى كسى را كه بترساند ترا و باز دارد ترا، پس بدرستى كه او بلند گرداند ترا و راه راست نمايد ترا، و مراد ترسانيدن از بديها و بازداشتن از آنهاست.

6142 عليك بطاعة من يأمرك بالدّين فانّه يهديك و ينجيك. لازم باش فرمانبردارى كسى را كه امر ميكند ترا بديندارى، پس بدرستى كه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 297

او راه مى‏نمايد ترا و رستگار مى‏گرداند ترا.

6143 عليك بالورع، و ايّاك و غرور الطّمع، فانّه وخيم المرتع. لازم باش پرهيزگارى را، و بپرهيز از فريب طمع، پس بدرستى كه آن وخيم مرتع است. «مرتع» بمعنى چراگاه است و «وخيم» زمينى را گويند كه علفى نداشته باشد كه سودى دهد و مراد اينست كه طمع آدمى را بچراگاه چنين مى‏فرستد و بجائى نمى‏فرستد كه نفعى در آن باشد و تعبير بلفظ «چراگاه» اشاره است باين كه صاحب طمع را از آدميان نبايد شمرد بلكه از حيوانات چرنده بايد دانست.

6144 عليك بلزوم الصّبر، فبه يأخذ الحازم، و اليه يؤل الجازع. فراگير لازم بودن صبر را، پس بآن فرا مى‏گيرد دور انديش، و بسوى آن بر مى‏گردد جزع كننده، اين همان مضمون فقره «عليك بالصّبر فبه يأخذ العاقل» است كه چند فقره قبل از اين نقل شد و عبارت تغيير يافته.

6145 عليك بالقصد فانّه اعون شي‏ء على حسن العيش و لن يهلك امرؤ حتّى يؤثر شهوته على دينه. لازم باش ميانه روى را، پس بدرستى كه آن يارى كننده‏تر چيزيست بر نيكوئى زندگانى، و هلاك نمى‏شود هرگز مردى تا اين كه اختيار كند خواهش خود را بر دين خود.

«بودن ميانه روى يارى كننده‏تر چيزى بر نيكوئى زندگانى» ظاهرست و محتاج ببيان نيست، و «هلاك نمى‏شود» يعنى هلاكت معنوى از براى كسى نمى‏باشد مگر باين كه او اختيار كند خواهش خود را بر دين خود، و از براى خواهش خود كارى كند كه ضرر بدين او رساند.

6146 عليك بلزوم اليقين و تجنّب الشّكّ فليس للمرء شي‏ء اهلك‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 298

لدينه من غلبة الشّكّ على يقينه. فراگير لازم بودن يقين را، و دورى گزيدن از شكّ را، پس نيست از براى مرد چيزى هلاك كننده‏تر از براى دين او از غلبه كردن شكّ بر يقين او. مراد اينست كه در معارف إلهيّه البته تحصيل يقين و اجتناب از شكّ بايد و چيزى هلاك كننده‏تر نيست از براى دين از غلبه كردن شكّ بر يقين يعنى از اين كه شكّ در آنها غلبه كند بر يقين و يقين را زايل كند يا نگذارد كه حاصل شود. و ممكن است كه مراد اين باشد كه بقدر مقدور در هر علمى بايد كه لازم يقين بود و فكر نمود تا بيقين برسد و ذهن را عادت بتشكيك نبايد داد، زيرا كه چيزى هلاك كننده‏تر نيست مردين را از غالب شدن شكّ بر يقين يعنى از اين كه كسى عادت بشكّ كند و در اكثر مطالب تشكيك كند و بيقين نرساند، چه اين معنى باعث اين شود كه در معارف إلهيّه نيز يقين تحصيل نتواند كرد و تشكيكات كند و دين او فاسد گردد.

6147 عليك بالصّدقة تنج من دناءة الشّحّ. لازم باش صدقه دادن را تا رستگار گردى از پستى بخيلى يعنى يكى از فوايد عمده لازم بودن تصدّق دادن اينست كه بسبب آن از دنائت بخيلى كه از اخلاق و ملكات ذميمه است بيرون مى‏آئى.

6148 عليك بالسّعى و ليس عليك بالنّجح. بر تست سعى كردن و نيست بر تو فيروزى يافتن مراد اينست كه در حاجتى كه خود داشته باشى و در كار باشد يا حاجتى كه ديگرى بتو آورد آنچه بر تست و لازم است كه بكنى اينست كه در آن باب بقدر مقدور سعى كنى و بر تو نيست اين كه آن البته بر آيد و حاصل شود، زيرا كه آن ديگر بدست تو نيست همين كه سعى خود را كردى از عهده آنچه بر تست بر آمده، و اگر از براى مؤمنى باشد بثواب آنچه وارد.

شده در باب سعى از براى حاجت مؤمن برسى هر چند آن حاصل نشود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 299

6149 عليك بالجدّ و ان لم يساعد الجدّ . بر تست جدّ و هر چند يارى نكند جدّ. «جدّ» بكسر جيم بمعنى كوشش است و بفتح جيم بمعنى بخت است، و اين فقره مباركه هم مضمون فقره سابق است، و مراد اينست كه: بر تست كوشش در ضروريّات خود، و همچنين از براى حاجتى كه مؤمنى بتو آورد، و هر گاه كوشش خود را بكنى تو از عهده آنچه بر تست برآئى و بأجر و ثواب آن برسى، و هر چند بخت يارى نكند و آن امر حاصل نشود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 300

حرف عين بلفظ «عليكم»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّ بن أبى طالب عليه السّلام در حرف عين بلفظ «عليكم» در خطاب جمع كه ترجمه آن اينست كه: فرا گيريد، يا لازم باشيد.

و مانند اين عبارات، و خطاب با أصحاب و شيعيان خودست. فرموده آن حضرت عليه السّلام:

6150 عليكم بالمحجّة البيضاء فاسلكوها، و الّا استبدل اللّه بكم غيركم. لازم باشيد راه سفيد را پس سلوك كنيد آنرا، و اگر نه بدل كند خدا بشما غير شما را. مراد به «راه سفيد» راه حقّ است كه سفيد و روشن است و مراد اينست كه در هر عصرى بايد كه جمعى بر راه حقّ باشند پس شما بر آن راه باشيد و سلوك آن كنيد، و اگر نه حق تعالى بعوض شما جمعى ديگر را بر آن خواهد داشت.

6151 عليكم باعمال الخير فتبادروها، و لا يكن غيركم احقّ بها منكم. لازم باشيد كارهاى خير را پس پيشى گيريد به آنها، و نبوده باشد غير شما سزاوارتر به آنها از شما، يعنى شما پيشى بگيريد به آنها، و مگذاريد كه ديگران پيشى بگيرند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 301

به آنها، پس ايشان سزاوارتر باشند به آنها از شما.

6152 عليكم بالتّواصل و الموافقة، و ايّاكم و المقاطعة و المهاجرة. لازم باشيد پيوستن و موافقت كردن را، و بپرهيزيد از بريدن و ترك كردن.

مراد امر مؤمنان است بپيوستن با يكديگر و موافقت نمودن با هم، و نهى ايشانست از بريدن از يكديگر و ترك نمودن يكديگر.

6153 عليكم بالقصد فى المطاعم فانّه ابعد من السّرف، و اصحّ للبدن و اعون على العبادة. لازم باشيد ميانه روى را در خوردنيها، پس بدرستى كه اين دورترست از إسراف، و صحيح كننده‏ترست  بدن را، و يارى كننده‏ترست بر عبادت. مراد ميانه روى است در آنها بحسب كميت و كيفيت هر دو، و «بودن ميانه روى در هر يك از آنها دورتر از اسراف» ظاهرست، و همچنين «صحيح نگاهدارنده‏تر مر بدن را» زيرا كه خوردن زياد و همچنين ألوان مختلف باعث بيماريها گردد، و همچنين «يارى كننده‏تر بر عبادت» زيرا كه زياد خوردن و همچنين طعامهاى رنگارنگ باعث سنگينى و كسالت شود كه عبادت را دشوار كند.

6154 عليكم بموجبات الحقّ فالزموها، و ايّاكم و محالات التّرّهات. فرا گيريد واجب كننده‏هاى حقّ را پس لازم باشيد آنها را، و بپرهيزيد از برگرديده شده‏هاى باطلها. مراد به «واجب كننده‏هاى حقّ» دلائل و براهين‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 302

است كه حقّ را واجب و لازم كنند و ديگر شبهه در آن نماند، و مراد به «بر گرديده شده‏هاى باطلها» باطلهاست كه بسبب شبهه‏ها بر گردانيده شده‏اند از صورت خود و بصورت حق در آمده‏اند، و ممكن است كه «موجبات» بفتح جيم خوانده شود بصيغه اسم مفعول و مراد بآن حقها باشد كه ثابت كرده شده و قرار داده شده‏اند در جاهاى خود و از مواضع خود بدر نرفته‏اند، يا اين كه بحسب عقل و يا شرع واجب گردانيده شده‏اند.

6155 عليكم بلزوم الدّين و التّقوى و اليقين فهنّ احسن الحسنات و بهنّ ينال رفيع الدّرجات. فرا گيريد لازم بودن دين و پرهيزگارى و يقين را، پس آنها بهترين حسنات‏اند، و به آنها رسيده مى‏شود بلند پله‏ها، يعنى به آنها مردم بدرجه‏هاى بلند مى‏رسند.

6156 عليكم بلزوم العفّة و الامانة فانّهما اشرف ما اسررتم، و احسن ما اعلنتم، و افضل ما ادّخرتم. فرا گيريد لازم بودن پرهيزگارى و امين بودن را، پس بدرستى كه آنها شريفتر چيزيست كه نهان كنيد، و نيكوتر چيزيست كه آشكار نمائيد، و افزونتر چيزيست كه ذخيره كنيد.

6157 عليكم بهذا القرآن، احلّوا حلاله، و حرّموا حرامه، و اعملوا بمحكمه، و ردّوا متشابهه الى عالمه، فانّه شاهد عليكم، و افضل ما به توسّلتم. لازم باشيد اين قرآن را، حلال گردانيد حلال آنرا، و حرام گردانيد حرام آنرا، و عمل كنيد بمحكم آن، و بر گردانيد متشابه آنرا بسوى عالم آن، پس‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 303

بدرستى كه قرآن گواهيست بر شما، و افزونتر چيزيست كه متوسّل شويد بآن.

«اين قرآن را» يعنى قرآن مجيد را كه در ميان شماست و بايد كه در همه جا حاضر باشد بعنوانى كه اشاره بآن توان كرد، و مراد به «محكم قرآن» آياتيست كه معانى آنها واضح است و اشتباهى در آنها نيست و هر كه عارف بزبان عرب باشد معنى آنها را مى‏تواند فهميد و به «متشابه آن» آياتى كه معانى آنها واضح نيست و در آن اشتباه باشد و احتمالات مختلف رود، و مراد اينست كه بآيات محكمه آن عمل كنيد و بمتشابهات آن براى خود حكم مكنيد، و «بر گردانيد آنها را بعالم آنها» يعنى بپرسيد معانى آنها را از يكى از أهل بيت صلوات اللّه عليهم كه عالمند بمراد از آنها يا از كسى كه علم او منتهى شود بايشان و مراد به «شاهد بودن قرآن» اينست كه آن در قيامت گواهى دهد نزد حق تعالى براى هر كه عمل كند بآن و ملازمت آن نمايد، و بر هر كه عمل نكند بآن و ترك آن كند.

6158 عليكم فى قضاء حوائجكم بكرام الانفس و الاصول تنجح لكم عندهم من غير مطال و لا منّ. لازم باشيد در بر آوردن حاجتهاى خود آنان را كه نفسها و نژادهاى ايشان گرامى باشد تا اين كه بر آورده شود آنها از براى شما نزد ايشان بى‏تأخيرى و بى‏منتى.

مراد اينست كه اگر محتاج شويد در حاجتهاى خود باين كه نزد كسى ببريد نزد كسى ببريد كه بلند مرتبه باشد نفس او و نژاد او نه بلئيمان پست مرتبه و نژاد، زيرا كه حاجت نزد كريمان برآيد بى‏تأخيرى و پس انداختنى و بى‏منتى، و نزد لئيمان بر نيايد، و اگر بر آيد بعد از اين باشد كه تأخير كنند و پس اندازند و بى‏منت نباشد.

6159 عليكم بصدق الاخلاص و حسن اليقين فانّهما افضل عبادة المقرّبين.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 304

لازم باشيد راستى اخلاص را، و نيكوئى يقين را، پس بدرستى كه آنها افزونتر عبادت مقرّبان است. مراد به «اخلاص» خالص گردانيدن عبادت است از براى رضاى خدا، و آميخته نساختن آن بغرضى ديگر و مراد به «يقين» يقين در معارف إلهيّه است و «مقرّبان» يعنى نزديكان درگاه الهى.

6160 عليكم بدوام الشّكر و لزوم الصّبر فانّهما يزيدان النّعمة و يزيلان المحنة. لازم باشيد سخاوت و نيكوئى خوى را، پس بدرستى كه اينها زياد ميكنند نعمت را و زايل ميكنند محنت را. «زياد شدن نعمت» بسبب شكرست چنانكه در قرآن مجيد واقع شده و مكرّر مذكور شد، و «زايل شدن محنت» بسبب صبرست چنانكه مكرّر چند وجه از براى آن مذكور شد، و ممكن است كه هر يك سبب هر يك گردند.

6161 عليكم بالسّخاء و حسن الخلق فانّهما يزيدان الرّزق و يوجبان المحبّة. لازم باشيد سخاوت و نيكويى خوى را، پس بدرستى كه اينها زياد ميكنند روزى را، و واجب مى‏سازند دوستى را، يعنى سبب دوستى مردم مى‏گردند براى صاحب خود يا دوستى خدا و خلق هر دو.

6162 عليكم فى طلب الحوائج بشراف النّفوس ذوى الاصول الطّيّبة فانّها عندهم اقضى و هى لديكم ازكى. فرا گيريد در طلب حاجتها نفسهاى بلند مرتبه صاحبان اصلهاى نيكو را، پس بدرستى كه آنها نزد ايشان بر آمده‏ترست و آنها نزد شما پاكيزه‏ترند يعنى حاجتهاى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 305

خود را اگر ضرور شود كه نزد كسى ببريد و از او خواهيد بايد كه نزد كسى از مردم شريف بلند مرتبه صاحبان نژادهاى نيكو ببريد، زيرا كه حاجتها نزد ايشان بر آمده‏ترست يعنى زودتر و بيشتر بر مى‏آيد، و «آنها» يعنى آن نفوس «نزد شما پاكيزه‏ترند» و شما را ننگ و عارى نباشد از طلب ايشان، بخلاف مردم لئيم پست مرتبه پست نژاد كه حاجت نزد ايشان كم و بد بر مى‏آيد، و توسّل بايشان خفت و ذلّت شماست، يا اين كه و «آنها» يعنى آن حاجتها كه نزد ايشان بر آيد نزد شما پاكيزه‏ترست و شما را ننگ و عارى نباشد از آنها. و در بعضى نسخه‏ها و «هم» بجاى و «هى» است يعنى و ايشان نزد شما پاكيزه‏ترند و ابن ظاهرترست و در بعضى نسخه‏ها «فانّه أقضى» است بجاى «فانّها عندهم أقضى»، و بنا بر اين ترجمه اينست كه پس بدرستى كه اين يعنى بردن حاجت نزد ايشان بر آورنده‏ترست. و در بعضى نسخه‏ها «لديهم» بجاى «لديكم» واقع شده و بنا بر اين ترجمه اينست: و «آنها» يعنى آن حاجتها نزد ايشان پاكيزه‏ترست يا افزونتر يعنى پاكيزه‏تر بر مى‏آيد يا افزونتر بر مى‏آيد.

6163 عليكم بلزوم اليقين و التّقوى فانّهما يبلّغانكم جنّة المأوى. فرا گيريد لازم بودن يقين و پرهيزگارى را، پس بدرستى كه آنها مى‏رسانند شما را بجنة المأوى يعنى بهشت كه مأوى و جايگاه مؤمنان است يا خصوص بهشتى كه اين نام دارد چنانكه مكرّر مذكور شد.

6164 عليكم بالاحسان الى العباد و العدل فى البلاد تأمنوا عند قيام الاشهاد. لازم باشيد احسان كردن بسوى بندگان خدا را، و عدل كردن در شهرها را، تا ايمن گرديد نزد بر پاى ايستادن حاضران. خطاب بحكام و امراى شهرها بوده، و «تا ايمن گرديد» يعنى هر گاه لازم گرديد اينها را ايمن گرديد نزد بر پاى ايستادن حاضران در روز قيامت، يا نزد برخاستن گواهان يعنى گواهان كه گواهى دهند در آن روز

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 306

بر أعمال مردم كه أئمه طاهرين باشند صلوات اللّه عليهم أجمعين.

6165 عليكم بالتّقوى فانّه خير زاد و احرز عتاد. لازم باشيد پرهيزگارى را پس بدرستى كه آن بهتر توشه‏ايست و نفيس‏تر آماده شده‏ايست يا نگاهدارنده‏تر آماده شده‏ايست يعنى آماده شده‏ايست نگاهدارنده‏تر از همه آماده شده‏ها، از آفات دنيوى و أخروى.

6166 عليكم بصنائع المعروف فانّها نعم الزّاد الى المعاد. لازم باشيد كرده شده‏هاى احسان را، پس بدرستى كه آنها نيكو توشه‏ايست بسوى روز بازگشت، «كرده شده‏هاى احسان را» يعنى احسانها را كه بكنيد.

6167 عليكم باخلاص الايمان فانّه السّبيل الى الجنّة و النّجاة من النّار. لازم باشيد اخلاص ايمان را پس بدرستى كه آن راه است بسوى بهشت و رستگارى از آتش. مراد به «اخلاص ايمان» خالص گردانيدن آنست از براى حق تعالى، و ممكن است «و النجاة» برفع خوانده شود عطف بر «السبيل» و ترجمه اين باشد: پس بدرستى كه آن راه است بسوى بهشت و رستگارى از آتش، يعنى سبب رستگارى از آن مى‏شود.

6168 عليكم بصنائع الاحسان و حسن البرّ بذوى الرّحم و الجيران فانّهما يزيدان فى الاعمار و يعمران الدّيار. لازم باشيد كرده شده‏هاى احسان را، و نيكوئى احسان كردن بصاحبان خويشى و همسايگان را، پس بدرستى كه اينها زياد ميكنند در عمرها، و آباد مى‏گردانند شهرها را، «كرده شده‏هاى احسان را» يعنى احسانها را كه بكنيد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 307

6169 عليكم بحبّ آل نبيّكم فانّه حقّ اللّه عليكم و الموجب على اللّه حقّكم الا ترون الى قول اللّه تعالى قل لا أسألكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى. لازم باشيد دوستى آل پيغمبر خود را، پس بدرستى كه اين حقّ خداست بر شما، و لازم كننده است بر خدا حقّ شما را، آيا نظر نمى‏كنيد بسوى قول خداى بلند مرتبه: بگو طلب نميكنم از شما مزدى را مگر دوستى را در نزديكان. «آل» بمعنى أهل است نهايت مخصوص شده استعمال آن باهل كسى كه شرافت و بزرگى داشته باشد بحسب آخرت يا دنيا مثل آل پيغمبر و آل فرعون و مراد به «آل پيغمبر» نزد شيعه اماميه أئمه اثنى عشر و حضرت فاطمه است صلوات اللّه عليهم أجمعين. و «آيا نظر نمى‏كنيد» غرض از آن استشهادست بر لازم بودن دوستى آل پيغمبر بر ايشان بآيه كريمه «أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى» تا آخر و خطاب در آن بحضرت رسالت پناهى است صلى اللّه عليه و آله باين كه: بگو كه من طلب نميكنم از شما مزدى از براى رسالت و پيغمبرى و تعبها كه مى‏كشم در آن يا از براى بشارتها كه بشما دادم كه در سابق بر آيه كريمه ذكر شد مگر دوستى در نزديكان يعنى اين را كه: دوست داريد نزديكان و خويشان مرا.

بعضى مفسرين گفته‏اند كه: اين استثناى منقطع است و معنى اينست كه: طلب نميكنم از شما مزدى هرگز و ليكن طلب ميكنم از شما دوستى در نزديكان را، و اهل سنت روايت كرده‏اند چنانكه در تفسير بيضاوى و غير آن نقل شده كه: چون نازل شد اين آيه كريمه گفتند: اى رسول خدا كيستند نزديكان تو اينها كه واجب است دوستى ايشان بر ما-  فرمود آن حضرت كه: على و فاطمه و دو پسر ايشان، و در بعضى احاديث از طرق ما نيز موافق اين وارد شده كه نازل شد در اهل بيت در على و فاطمه و حسن و حسين اصحاب عبا، و در بعضى ديگر وارد شده كه: ايشان‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 308

ائمه‏اند عليهم السلام، و منافاتى ميانه آنها نيست، چه ممكن است كه همه ائمه عليهم السّلام داخل باشند و در آن احاديث كه اقتصار شده بر چهار نفر باعتبار اين باشد كه در وقت نزول آيه كريمه همين ايشان بودند و در بعضى احاديث وارد شده كه: سبب نزول آيه كريمه اين بود كه مشركان گفتند در ميانه خود كه آيا مى‏بينيد كه: محمد طلب كند بر آنچه فرا مى‏گيرد اجرى را، پس نازل شد اين آيه شريفه.

و در بعضى وارد شده كه: چون برگشت رسول خدا از حجة الوداع و آمد بمدينه آمدند نزد او أنصار و گفتند: اى رسول خدا بدرستى كه خدا جلّ ذكره بتحقيق احسان كرده است بسوى ما و مشرّف گردانيده ما را بتو و بنزول تو ميانه ما، پس بتحقيق كه شاد كرده دوست ما را و خوار كرده  دشمن ما را، و بتحقيق كه مى‏آيد نزد تو وارد شونده‏ها پس نمى‏يابى چيزى كه عطا كنى بايشان، پس شماتت ميكند بتو دشمن، پس دوست مى‏داريم ما كه بگيرى تو ثلث أموال ما را تا اين كه هر گاه وارد شوند بر تو وارد شونده‏ها از مكه، بيابى آنچه را عطا كنى بايشان، پس ردّ نفرمود آن حضرت در جواب ايشان سخنى و انتظار مى‏كشيد آنچه را بيايد او را از جانب پروردگار او، پس فرود آمد بر او جبرئيل و فرمود كه: بگو اين را، و قبول نكرد اموال ايشان را، پس گفتند منافقان كه: فرو نفرستاده خدا اين را بر محمد و نمى‏خواهد او مگر اين كه بلند گرداند بازوى پسر عمّ خود را و بار كند بر ما اهل بيت خود را، مى‏گويد ديروز: هر كه بودم من مولاى او پس على مولاى اوست، و مى‏گويد امروز: بگو طلب نميكنم از شما برين أجرى را مگر دوستى در نزديكان.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 309

6170 عليكم بطاعة ائمّتكم فانّهم الشّهداء عليكم اليوم، و الشّفعاء لكم عند اللّه غدا. لازم باشيد فرمانبردارى امامان خود را، پس بدرستى كه ايشان گواهانند بر شما امروز، و شفيعانند براى شما نزد خدا فردا، يعنى در دنيا گواه ميشوند بر هر چه شما بكنيد از خوب و بد از راه علمى كه بغيب دارند يا بر اين كه: از شما كه فرمانبردارى ايشان كرد و كه نكرد، و در روز قيامت شفاعت گنهكاران شما خواهند كرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 310

حرف «عين» بلفظ «على»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّ بن أبى طالب عليه السّلام در حرف «عين» بلفظ «على» كه بمعنى [بر] است. فرموده است آن حضرت عليه السّلام:

6171 على قدر المصيبة تكون المثوبة. بر اندازه مصيبت ميباشد ثواب، پس هر چند مصيبت عظيم‏تر باشد آن بيشتر باشد.

6172 على قدر المؤنة تكون من اللّه المعونة. بر اندازه مؤنت ميباشد از جانب خدا يارى. مراد به «مؤنت» خرجى است كه ضرور باشد و مراد اينست كه يارى خدا هر كس را بقدر اخراجات ضرورى اوست پس كسى از كثرت عيال غمگين نگردد حق تعالى يارى او به آن قدر ميكند.

6173 على قدر الرّأى تكون العزيمة. بر اندازه راى ميباشد عزيمت يعنى عزيمت هر كس بر هر كار بقدر راى و انديشه اوست در آن باب اگر راى و انديشه او در كارى قوى است و بناى آن بر فكر و تأمّل است عزيمت او هم در آن كار قوى باشد، و اگر راى آن در آن سست باشد و بنا بر تأمّل و تفكر نباشد عزيمت او هم بر آن سست باشد و باندك چيزى بر هم خورد.

1674 على قدر الهمّة تكون الحميّة.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 311

بر اندازه همت ميباشد حميت. مراد به «حميت» بفتح حاء و كسر ميم و تشديد ياى مفتوحه ننگ داشتن از نقصها و عيبهاست در خود و متعلقان خود، و مراد اينست كه حميت هر كس بقدر همت اوست هر كه همت او بلندتر باشد ننگ او از نقصها بيشتر باشد و سعى او در رفع آنها زيادتر.

6175 على قدر الحميّة تكون الغيرة. بر قدر حميت ميباشد غيرت. پوشيده نيست كه حميت و غيرت هر دو بمعنى ننگ مستعمل مى‏شود و گاهى غيرت در خصوص ننگ داشتن از شركت ديگرى در امرى كه محبوب اين كس باشد يا اختصاص باو داشته باشد مستعمل مى‏شود مثل ننگ داشتن مرد از شركت ديگرى در زن او يا كنيز او، و ننگ داشتن زن نيز از شركت ديگرى با او در شوهر او. و بعضى از اهل لغت كه تفسير «غيرت» به «رشك» كرده‏اند ظاهر اينست كه مراد رشك يعنى مطلق حسد نيست بلكه حسدى است كه از غيرت بمعنى مذكور حاصل شود يا اين كه غيرت بمعنى مذكور را در فارسى رشك مى‏گويند و بنا بر اين از براى «بودن غيرت بر قدر حميت» معنى معقولى بخاطر نمى‏رسد. و ممكن است كه «حميه» بتخفيف خوانده شود بمعنى پرهيز كردن يا منع كردن چنانكه در فقره سابق مذكور شد و مراد پرهيز كردن از گناه باشد يا منع كردن خود از آن و مراد اين باشد كه غيرت هر كس باندازه پرهيزگارى اوست.

مؤيد اينست آنچه در نهج البلاغه نقل شده كه: قدر عفت مرد بر قدر غيرت اوست، چه عفت نيز بمعنى باز ايستادن از حرامهاست كه پرهيزگارى باشد نهايت در آنجا اشاره شده بسبب عفت و اين كه اختلاف مراتب آن بقدر اختلاف مردم است در غيرت، و در اينجا مراد اينست كه از پرهيزگارى هر كسى و قدر آن استنباط قدر غيرت او مى‏توان كرد از قبيل استدلال از معلول بر علت، نهايت بعضى از شارحان كتاب مستطاب مذكور «عفت» را در آنجا بر عفت از زنان ديگران حمل كرده‏اند و چنين‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 312

گفته‏اند كه: «عفت هر كس بقدر غيرت اوست، چه هر گاه كسى ننگ داشته باشد از شركت ديگرى با او در اهل خود، راضى نمى‏شود بشركت خود نيز در أهل ديگرى».

مخفى نيست كه «حميه» را بتخفيف بر عفت باين معنى نيز حمل مى‏توان كرد كه: مراد همان باشد كه ايشان گفته‏اند، و اللّه تعالى يعلم.

6176 على قدر المروّة تكون السّخاوة. بر اندازه مروّت يعنى مردى يا آدميت ميباشد سخاوت.

6177 على قدر شرف النّفس تكون المروّة. بر اندازه شرف نفس يعنى بلندى مرتبه ميباشد مروّت يعنى مردى يا آدميت.

6178 على قدر العقل تكون الطّاعة. بر اندازه عقل ميباشد طاعت يعنى طاعت حق تعالى و فرمانبردارى او.

6179 على قدر العفّة تكون القناعة. بر اندازه پرهيزگارى ميباشد قناعت، پس هر كه پرهيزگارى او بيشتر باشد قناعت او هم بيشتر باشد، زيرا كه با عدم قناعت كم است كه كس بحرامى نيفتد و پرهيزگارى تواند كرد.

6180 على قدر الحميّة تكون الشّجاعة. بر اندازه حميت ميباشد شجاعت، «حميت» چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى ننگ داشتن است از نقصها و عيبها، و ظاهرست كه آن باعث شجاعت و دليرى مى‏شود بر آنچه سبب دفع آنها گردد و هر چند آن بيشتر باشد اين قويتر گردد.

6181 على قدر الحياء تكون العفّة. بر اندازه شرم ميباشد پرهيزگارى، چه ظاهرست كه شرم از خدا و خلق مانع‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 313

از معصيت شود، پس هر چند شرم كسى بيشتر باشد پرهيزگارى او بيشتر باشد.

6182 على قدر الحرمان تكون الحرفة. بر اندازه محرومى ميباشد حرفت، ممكن است كه مراد به «حرفت» در اينجا طعمه باشد و مراد اين باشد كه بقدر محرومى كسى از راهى حق تعالى او را طعمه دهد از راه ديگر و تلافى آن كند، و ممكن است كه حرفت بمعنى جزا باشد و معنى اين باشد كه: بقدر محرومى در دنيا ميباشد جزا در آخرت، و ممكن است كه مراد به «حرمان» محرومى مردم باشد از اين كس و به «حرفه»  بضمّ حاء محرومى اين كس باشد و تنگ شدن روزى بر او و بركت نداشتن كسب و سعى او.

6183 على قدر العقل يكون الدّين. بر اندازه عقل ميباشد ديندارى.

6184 على قدر الدّين تكون قوّة اليقين. بر اندازه ديندارى ميباشد قوّت يقين. پوشيده نيست كه قوّت يقين سبب ديندارى مى‏شود و هر چند آن بيشتر باشد ديندارى بيشتر گردد، و بنا بر اين اگر چه هر يك را مى‏توان گفت كه بقدر ديگريست امّا چون قوّت يقين سبب است و ديندارى مسبّب، مناسب‏تر اينست كه گفته شود كه: بر اندازه قوّت يقين است ديندارى و ممكن است كه مراد اين باشد كه: بر اندازه ديندارى بالخاصيه قوّت يقين زياد مى‏شود و هر چند ديندارى كسى بيشتر باشد يقين او قوى‏تر گردد.

6185 على قدر النّعماء يكون مضض البلاء. بر قدر نعمت ميباشد درد بلا، يعنى هر كه نعمت او بيشتر باشد بلاى او هم بيشتر باشد پس وجع و درد بلاى او بيشتر باشد، و اين يا باعتبار اقتضاى حكمت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 314

و عدل حق تعالى است و يا باعتبار اين كه بسبب زوال هر نعمتى كه رو دهد از براى او بلائى باشد و همچنين حفظ و نگاهدارى نعمتها بى‏تعبها و زحمتها نشود كه هر يك از آنها بلائى باشد، و همچنين بلاهاى ديگر كه گاهى بسبب نعمتها برسد، و ممكن است كه مراد اين باشد كه بقدر نعمت درد بلا شديد شود باعتبار اين كه صاحبان نعمت را تاب بلا نباشد پس درد هر بلائى كه وارد شود بر ايشان زياده باشد از درد همان هر گاه وارد شود بر غير صاحبان نعمت، باعتبار زيادتى حوصله و تاب ايشان.

6186 على قدر البلاء يكون الجزاء. بر اندازه بلا ميباشد پاداش و ثواب.

6187 على قدر الهمم تكون الهموم. بر اندازه همتها ميباشد اندوهها يعنى باندازه قصدها و مطلبها ميباشد اندوهها، پس هر چند مطالب و مقاصد كسى بيشتر باشد اندوه او بيشتر باشد، زيرا كه در سعى از براى هر يك تعب و زحمتى باشد و بسبب فوت هر يك غم و المى روى دهد، پس كسى كه خواهد كه اندوه او كم باشد از سر اميدها و آرزوها بگذرد، و ممكن است كه مراد اين باشد كه بقدر بلندى همتها و پستى آنها ميباشد اندوهها پس كسى را كه همت بلند باشد اندوه او زياده باشد، يا باعتبار اين كه صاحب همت بلند مراتب عاليه  در نظر دارد و تحصيل آنها بى‏هموم و غموم بسيار نشود، و يا باعتبار اين كه صاحب همت بلند مردم عزيز گرامى باشند و باندك ذلّت و خفتى كه روى دهد مهموم و مغموم گردند بخلاف مردم دنى پست مرتبه كه از بسيارى از خفتها و ذلّتها باكى ندارند و بنا بر اين مراد مذمّت همت بلند نيست بلكه اظهار

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 315

ترحمى است بر صاحبان همت بلند و اين كه ايشان بايد كه هموم زياد را بر خود بگذارند و تاب آنها بياورند.

6188 على قدر القنية  تكون الغموم. بر اندازه قنيه يعنى مال كسب كرده شده يا ذخيره كرده شده ميباشد غمها، زيرا كه در حفظ آنها غمها بايد خورد و همچنين در تلفى كه روى دهد پس كسى كه خواهد كه پر غمى نداشته باشد كسب مال يا ذخيره آن نكند.

6189 على العالم ان يتعلّم ما لم يعلم، و يعلّم النّاس ما قد علم. بر عالم است اين كه بياموزد آنچه را نمى‏داند، و بياموزاند مردم را آنچه را بتحقيق دانسته .

6190 على الانصاف ترسخ المودّة. بر انصاف و عدل ثابت مى‏ماند دوستى.

6191 على التّواخى فى اللّه تخلص المحبّة. بر برادرى در راه خدا و از براى رضاى خدا خالص مى‏ماند، دوستى يعنى دوستيى كه بناى آن بر برادرى در راه خدا و از براى رضاى خدا باشد خالص و صاف مى‏ماند، و اگر آميخته بغرضى باشد همين كه آن غرض حاصل شد يا حاصل نشد تيره و ناصاف گردد.

6192 على قدر قوّة الدّين يكون خلوص النّية. بر اندازه قوّت دين ميباشد خالص بودن نيت يعنى بر اندازه قوّت دين هر كس خالص ميباشد نيت او در طاعات از براى حق تعالى، هر چند دين كس قوى‏تر باشد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 316

-  نيت او در عبادات از براى خدا خالص‏تر باشد.

6193 على قدر النّيّة تكون من اللّه العطيّة. بر اندازه نيت ميباشد از خدا عطا يعنى حق تعالى آدمى را بقدر نيت و قصد اعمال خيرى كه داشته باشد ثواب مى‏دهد هر چند ميسر نشود كه آنچه قصد داشته بعمل آيد چنانكه قبل ازين مذكور شد.

6194 على المشير الاجتهاد فى الرّاى و ليس عليه ضمان النّجح. بر مشورت كننده است بذل جهد در راى، و نيست بر او ضامن شدن فيروزى، يعنى هر گاه كسى با شخصى مشورت كند در باب كارى، بر آن شخص هر گاه امر كند او را بچيزى اينست كه بذل جهد و صرف طاقت خود بكند در فكر و تأمّل در آن باب از براى اين كه راى صحيحى از براى او تحصيل كند، همين كه چنين كرد آنچه راى او باشد باو مى‏توان گفت، و بر او نيست كه ضامن شود كه او فيروزى يابد بمطلب، گاه باشد كه فيروزى ميسر نشود هر چند راى او صحيح باشد، و گاه باشد كه او خطا كرده باشد، نهايت چون بذل جهد خود كرده بر او مؤاخذه نيست.

6195 على الشّكّ و قلّة الثّقة باللّه مبنى الحرص و الشّحّ. بر شكّ و كمى اعتماد بر خداست بناى حرص و بخيلى، يعنى بناى حرص و بخيلى بر شكّ در بعضى از معارف إلهيّه و بر كمى اعتماد بر خداست و اگر در كسى آنها نباشد حرص و بخيلى از او وجهى ندارد، زيرا كه بخيل بحسب شرع اقدس كسيست كه آن قدر تنگ گيرى كند كه اداى همه حقوق واجبه بر خود نكند و ظاهرست كه اين معنى با وجود أوامر حق تعالى باداى آنها و وعده ثواب بر آن و نواهى از خلاف آن و وعيد عقاب بر آن منشأى نتواند داشت مگر ترس از اين كه اگر أداى آنها بكند يك وقتى بى‏روزى ماند و عاجز و مضطرّ گردد و اين معنى با وجود اين كه حق تعالى ضامن روزى بندگان بلكه هر جنبنده شده و خصوص پرهيزگاران را وعده فرموده كه روزى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 317

دهد ايشان را از راهى كه گمان نداشته باشند نمى‏شود مگر باين كه اعتماد تمام بر وفاى خدا به آن چه ضامن شده و وعده فرموده نداشته باشد و شكّ در آن داشته باشد و اگر نه خوف و ترس جهتى ندارد، و همچنين حرص زياد و ارتكاب تعبها و زحمتهاى آن و بازماندن بسبب آن از آنچه باعث سعادت اخروى او گردد با وجود عدم احتياج بالفعل منشأى نتواند داشت بغير از توهّم اين كه اگر ذخيره زياد نداشته باشد مبادا يك وقتى شود كه آنچه داشته باشد تمام شود و ديگر بى‏روزى ماند و اين معنى نيز از كمى اعتماد بر حق تعالى و شكّ مذكور ناشى مى‏شود چنانكه در بخيلى مذكور شد، و ايضا كسى را كه شكّ در معارف إلهيّه نباشد داند كه يك مرتبه باشد از روزى كه زياده بر آن از براى او مقدّر نشده و ممكن نيست پس حرص زياد و راضى نشدن بهيچ مرتبه صورتى ندارد و أيضا داند كه اعتماد بايد كه بر تفضل حق تعالى باشد كه اگر آن نباشد ممكن است كه سعى او أصلا سودى ندهد و بر تقديرى كه بدهد آنچه تحصيل كند همه يك بار بآفتى تلف گردد و با وجود اين اعتماد بر همان بى‏حرص نيز كافى است و حاجت بحرص نيست با وجود منع از آن و اين وجه در بخيلى نيز جاريست.

6196 على العالم ان يعمل بما علم، ثمّ يطلب تعلّم ما لم يعلم. بر عالم است اين كه عمل كند به آن چه دانسته بعد از آن طلب كند آموختن آنچه را ندانسته. يعنى بايد كه او اوّل عمل كند به آن چه دانسته بعد از آن ديگر طلب كند دانستن آنچه را ندانسته، و اين مضمون در احاديث ديگر نيز وارد شده چنانكه قبل از اين نقل شد.

6197 على المتعلّم ان يدأب نفسه فى طلب العلم، و لا يملّ من تعلّمه، و لا يستكثر ما علم. بر كسى كه تعليم مى‏گيرد اينست كه تعب بفرمايد نفس خود را در طلب علم، و ملول نشود از تعليم گرفتن آن، و بسيار نشمارد آنچه را دانسته، بلكه هر قدر كه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 318