غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۱۴ -


8112 16-  من تسخّط بالمقدور حلّ به المحذور. 5 298 كسى كه ناراضى باشد به آنچه مقدّر شده، محذورى كه بر مردم آيد بر او نيز فرود آيد.

8113 17-  من ايقن بالقدر لم يكترث بما نابه. 5 401 كسى كه يقين به قضا و قدر الهى دارد، پروايى از آنچه بر او در آيد ندارد.

8114 18-  من رضى بالقدر لم يكرثه الحذر. 5 401 كسى كه به قضا و قدر راضى باشد، انديشه و بيم او را نگران نسازد.

8115 19-  محن القدر تسبق الحذر. 6 123 محنتهاى قضا و قدر بر حذر كردن از آنها پيشى گيرد.

8116 20-  نزول القدر يسبق الحذر. 6 171 فرود آمدن قضا و قدر بر حذر كردن از آن پيشى گيرد.

8117 21-  نزول القدر يعمى البصر. 6 171 فرود آمدن قضا و قدر چشم را نابينا گردد.

8118 22-  نعم الطّارد للهمّ الاتّكال على القدر. 6 163 اعتماد كردن بر قضا و قدر براى برطرف كردن اندوه چيز خوبى است.

8119 23-  شرّ الامور السّخط للقضاء. 4 177 بدترين كارها خشم كردن در برابر قضا و قدر الهى است.

8120 24-  قضاء متقن و علم مبرم. 4 503 قضا و قدر الهى، حكمى است استوار، و علمى است محكم.

8121 25-  كلّ شي‏ء فيه حيلة الّا القضاء. 4 533 در هر چيزى حيله و چاره‏اى هست جز در قضا و قدر حتمى خداوند.

8122 26-  علامة رضى اللّه سبحانه عن العبد، رضاه بما قضى به سبحانه، له و عليه. 4 366 نشانه رضايت و خوشنودى خداى سبحان از بنده، خوشنود بودن آن بنده است بدانچه خدا براى او مقدر فرموده، چه به سودش باشد و چه بر زيان او.

8123 27-  من لم يرض بالقضاء دخل الكفر دينه. 5 408 كسى كه راضى به قضا و قدر خدا نباشد كفر در دين او داخل شود.

8124 28-  يجرى القضاء بالمقادير على خلاف الاختيار و التّدبير. 6 478 قضا و قدر الهى بر طبق مقدرات، و بر خلاف اختيار و تدبير بندگان جارى گردد.

باب القرآن

8125 1-  اهل القرآن اهل اللّه و خاصّته. 1 382 اهل قرآن اهل خدا و خاصّان درگاه اويند.

8126 2-  القرآن افضل الهدايتين. 2 23 قرآن برترين هدايت از دو هدايت انسانها است.

8127 3-  احسنوا تلاوة القرآن فانّه انفع القصص، و استشفوا به فانّه شفاء الصّدور. 2 257 نيكو كنيد تلاوت قرآن را كه آن سودمندترين داستانها است، و بدان شفا جوئيد كه آن شفاى سينه‏ها است.

8128 4-  اتّبعوا النّور الّذى لا يطفأ و الوجه الّذى لا يبلى، و استسلموا و سلّموا لامره، فانّكم لن تضلّوا مع التّسليم. 2 257 پيروى كنيد نورى را كه خاموش نشود، و چهره‏اى را كه كهنه نشود، و فرمانبردار باشيد و تسليم دستور آن باشيد كه با تسليم بودن هيچ گاه گمراه نشويد.

8129 5-  افضل الذّكر القرآن، به تشرح الصّدور و تستنير السّرائر. 2 450 برترين ذكرها قرآن است كه به وسيله آن سينه‏ها گشوده شود، و درونها روشنى گيرد.

8130 6-  انّ القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق، لا تفنى عجايبه و لا تنقضى غرائبه، و لا تكشف الظّلمات الّا به. 2 562 به راستى كه قرآن ظاهرش زيبا و شگفت‏انگيز، و درونش ژرف و عميق، شگفتيهايش فانى نشود، و اسرار نهفته‏اش پايان نپذيرد، تاريكيهاى جهل و نادانى جز بدان برطرف نخواهد شد.

8131 7-  انّ هذا القرآن هو النّاصح الّذى لا يغشّ، و الهادى الّذى لا يضلّ، و المحدّث الّذى لا يكذب. 2 569 به راستى كه اين قرآن همان ناصح خيرخواهى است كه ناخالصى ندارد، و راهنمايى است كه گمراه نكند، و داستان سرايى است كه دروغ نگويد.

8132 8-  اذا دعاك القرآن الى خلّة جميلة فخذ نفسك بامثالها. 3 177 هرگاه قرآن تو را به سوى خوى زيبايى بخواند، تو نفس خود را به نمونه‏هاى آن وادار كن. 

8133 9-  تدبّروا آيات القرآن و اعتبروا به فانّه ابلغ العبر. 3 284 در آيات قرآن تدبّر كنيد و بدانها پند گيريد كه آنها رساترين پندها است.

8134 10-  تعلّموا القرآن فانّه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فانّه شفاء الصّدور. 3 303 قرآن را ياد بگيريد كه به راستى قرآن بهار دلها است (و دل را شكفته سازد) و به نور آن شفا جوييد كه به راستى شفاى سينه‏ها است.

8135 11-  تمسّك بحبل القرآن و انتصحه و حلّل حلاله و حرّم حرامه و اعمل بعزائمه و احكامه. 3 313 به قرآن چنگ بزن و نصيحتش را بپذير، و حلالش را حلال و حرامش را حرام گردان و به واجبات و احكام آن عمل كن.

8136 12-  جمال القرآن البقرة و آل عمران. 3 363 جمال و زيبايى قرآن، سوره بقره و آل عمران است.

8137 13-  سلوا اللّه الايمان و اعملوا بموجب القرآن. 4 155 از خداوند ايمان بخواهيد، و به موجب قرآن عمل كنيد.

8138 14-  شافع مشفّع و قائل مصدّق. 4 190 (قرآن) شفاعت كننده‏اى است كه شفاعتش پذيرفته است، و گوينده‏اى است كه گفتارش تصديق شده. 

8139 15-  ظاهر القرآن انيق و باطنه عميق. 4 278 ظاهر قرآن زيبا، و درونش ژرف است.

8140 16-  عليكم بهذا القرآن احلّوا حلاله و حرّموا حرامه، و اعملوا بمحكمه و ردّوا متشابهه الى عالمه فانّه شاهد عليكم و افضل ما به توسّلتم. 4 302 بر شما باد به اين قرآن، حلالش را حلال گردانيد، و حرامش را حرام، به محكم آن عمل كنيد، و متشابه را به عالم و داننده‏اش بازگردانيد، كه به راستى قرآن گواهى است بر شما و برترين چيزى است كه بدان توسّل جوييد.

8141 17-  فى القرآن نبأ ما قبلكم و خبر ما بعدكم و حكم ما بينكم. 4 409 خبر و گزارش آنچه پيش از شما و آنچه پس از شما است و حكم آنچه اكنون در ميان شما است همه در قرآن است.

8142 18-  كم من ضلالة زخرفت بآية من كتاب اللّه، كما يزخرف الدّرهم النّحاس بالفضّة المموّهة. 4 555 بسا گمراهى و ضلالتى كه آن را به آيه‏اى از كتاب خدا بيارايند همان گونه كه درهم مس را به نقره‏اى كه روكش شود بيارايند.

8143 19-  كفى بالقرآن داعيا. 4 573 قرآن براى خواندن و دعوت مردم كافى است.

8144 20-  ليكن سميرك القرآن. 5 51 بايد داستان سراى شب تو قرآن باشد.

8145 21-  لن تأخذوا بميثاق الكتاب حتّى تعرفوا الّذى نبذه. 5 70 هرگز نمى‏توانيد پيمان قرآن را بگيريد (و بدان وفادار باشيد) تا وقتى كه بشناسيد كسى كه آن را به دور افكنده. 

8146 22-  ليس لاحد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن غنى. 5 83 هيچ كس را پس از داشتن قرآن نيازى نباشد، و هيچ كس را پيش از قرآن ثروت و بى‏نيازى نباشد. 

8147 23-  لقاح الايمان تلاوة القرآن. 5 131 بارور شدن ايمان به تلاوت و خواندن قرآن است.

8148 24-  من أنس بتلاوة القرآن لم توحشه مفارقة الاخوان. 5 369 كسى كه به خواندن و تلاوت قرآن انس گيرد، جدايى برادران و دوستان او را به وحشت نيندازد.

8149 25-  من اتّخذ قول اللّه دليلا هدى الى الّتى هى اقوم. 5 374 كسى كه گفتار خدا را راهنماى خويش گيرد، به استوارترين راه هدايت شود.

8150 26-  من شفع له القرآن يوم القيمة شفّع فيه، و من محل به صدّق عليه. 5 431 كسى كه قرآن براى او در روز قيامت شفاعت كند، شفاعتش پذيرفته شود، و كسى كه قرآن از او شكايت كند، شكايتش تصديق گردد.

8151 27-  ما آمن بما حرّمه القرآن من استحلّه. 6 89 كسى كه حرام قرآن را حلال بداند، به حرام قرآن ايمان ندارد.

8152 28-  ما جالس احد هذا القرآن الّا قام بزيادة او نقصان، زيادة فى هدى او نقصان فى عمى. 6 103 هيچ كس هم نشين قرآن نگردد مگر اين كه با فزونى يا كمى برخيزد، فزونى در هدايت، يا كمى در گمراهى.

8153 29-  نور لمن استضاء به، و شاهد لمن خاصم به، و فلج لمن حاجّ به و علم لمن وعى، و حكم لمن قضى. 6 182 قرآن نور و روشنايى است براى كسى كه بدان روشنايى خواهد، و گواه است براى كسى كه با او به ستيز برخيزد، و پيروزى است براى كسى كه بدان احتجاج كند، و دانش است براى كسى كه حفظ كند، و حكمى است براى كسى كه قضاوت كند.

8154 30-  هو الّذى لا تزيغ به الاهواء و لا تلتبس به الشّبه و الاراء. 6 205 قرآن كتابى است كه هواها و خواهشها آن را كج نكند، و شبهه‏ها و رأيها بر آن مشتبه نشود.

8155 31-  هو الفضل ليس بالهزل، هو النّاطق بسنّة العدل و الآمر بالفضل، هو حبل اللّه المتين و الذّكر الحكيم، هو وحى اللّه الامين و حبله المتين، و هو ربيع القلوب و ينابيع العلم، و هو الصّراط المستقيم، هو هدى لمن ائتمّ به و زينة لمن تحلّى به، و عصمة لمن اعتصم به، و حبل لمن تمسّك به. 6 207 قرآن «فصل» و جدا كننده است و شوخى و بيهوده نيست، گوياى به روش و سنّت عدالت و دستور دهنده به فضيلت است، ريسمان استوار الهى، و ذكر حكيم او است، قرآن وحى امين خدا و ريسمان محكم او است، بهار دلها و چشمه‏هاى علم و دانش است، قرآن راه راست، و راهنماى كسى است كه بدان اقتدا كند، و زيورى است براى كسى كه خود را بدان بيارايد، و نگهدارنده است براى كسى كه بدان چنگ زند، و ريسمان محكمى است براى كسى كه بدان تمسّك جويد.

8156 32-  لا تستشفينّ بغير القرآن فانّه من كلّ داء شاف. 6 298 زنهار كه جز به قرآن به چيز ديگرى شفا و بهبودى نجوييد، زيرا قرآن براى هر دردى شفا و درمان است.

8157 33-  لا تفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تنجلى الشّبهات الّا به. 6 408 (قرآن كتابى است كه) شگفتيهايش فانى نگردد، و اسرار نهفته‏اش پايان نپذيرد، و شبهه‏ها جز بدان گشوده نشود.

باب الاقرار (اعتراف)

8158 1-  الاعتراف شفيع الجانى. 2 164 اعتراف به گناه شفاعت كننده گنهكار است.

8159 2-  ربّ جرم اغنى عن الاعتذار عنه الاقرار به. 4 74 بسا جرم و گناهى كه اقرار و اعتراف بدان بى‏نياز سازد از عذرخواهى آن.

8160 3-  شافع المذنب اقراره و توبته اعتذاره. 4 180 شفاعت كننده گناهكار اقرار و اعتراف او است، و توبه‏اش عذرخواهى او است.

8161 4-  عاص يقرّ بذنبه خير من مطيع يفتخر بعمله. 4 363 نافرمان و گنهكارى كه اقرار به گناه خود كند بهتر است از فرمانبردارى كه به كار و عمل خود افتخار كند.

8162 5-  من اعترف بالجريرة استحقّ المغفرة. 5 468 كسى كه اعتراف به گناه كند سزاوار آمرزش است.

8163 6-  ما اخلق من عرف ربّه ان يعترف بذنبه. 6 92 چه قدر سزاوار است كسى كه پروردگار خود را شناخته كه به گناه خود اعتراف كند.

8164 7-  نعم شافع المذنب الاقرار. 6 166 اقرار و اعتراف براى گنهكار شفيع خوبى است.

8165 8-  لا اعتذار أمحى للذّنب من الاقرار. 6 385 هيچ عذرخواهى براى محو گناه، بهتر از اقرار و اعتراف نيست.

باب القرض (وام)

8166 1-  اغتنم من استقرضك فى حال غناك ليجعل قضاءه فى يوم عسرتك. 2 200 غنيمت بشمار كسى را كه در حال توانگرى از تو وام خواهد، كه پرداخت آن را در روز تنگدستى تو قرار دهد.

8167 2-  من اقرض اللّه جزاه. 5 220 كسى كه به خدا قرض دهد، پاداشش دهد.

باب القساوة (سنگدلى)

8168 1-  ضادّوا القسوة بالرّقّة. 4 232 با بى‏رحمى و سنگدلى مخالفت كنيد به وسيله دل نازكى.

8169 2-  من اعظم الشّقاوة القساوة. 6 33 از بزرگترين بدبختى‏ها سنگدلى است.

8170 3-  لا لؤم اشدّ من القسوة. 6 393 هيچ پستى سخت‏تر از سنگدلى نيست.

باب القصد (ميانه‏روى)

8171 1-  عليك بالقصد فى الامور فمن عدل عن القصد جار، و من اخذ به عدل. 4 291 بر تو باد به ميانه‏روى در كارها كه هر كس از ميانه‏روى عدول كند، ستم كرده و هر كس آن را برگيرد عدل ورزد.

8172 2-  عليك بالقصد فانّه اعون شي‏ء على حسن العيش، و لن يهلك امرء حتّى يؤثر شهوته على دينه. 4 297 بر تو باد به ميانه‏روى كه آن كمك كارترين چيزها است بر زندگى‏ نيكو، و هيچ كس هلاك و نابود نشود مگر وقتى كه اختيار كند شهوت و خواسته‏اش را بر دين و آيين خود.

8173 3-  ليكن مركبك القصد و مطلبك الرّشد. 5 125 بايد مركب تو ميانه‏روى، و آرمان تو راه راست باشد.

8174 4-  من اراد السّلامة فعليه بالقصد. 5 226 كسى كه سلامت خواهد بايد ميانه‏رو باشد.

8175 5-  الاقتصاد ينمى القليل. 1 92 ميانه‏روى چيز اندك را افزايش دهد.

8176 6-  الاقتصاد ينمى اليسير. 1 139 ميانه‏روى كم را افزايش دهد.

8177 7-  الاقتصاد نصف المئونة. 1 151 ميانه‏روى نيمى از خرج است (و نيمى از خرج را كم كند).

8178 8-  انّ منع المقتصد احسن من عطاء المبذّر. 2 493 به راستى كه خوددارى كردن انسان ميانه‏رو، از عطا و بخشش اسراف‏كار بهتر است.

8179 9-  اذا اراد اللّه بعبد خيرا الهمه الاقتصاد و حسن التّدبير و جنّبه سوء التّدبير و الاسراف. 3 175 هرگاه خداوند نسبت به بنده‏اى خير و خوبى خواهد ميانه‏روى و تدبير خوب را به او الهام فرمايد، و از بد تدبيرى و اسراف كارى او را پرهيز دهد.

8180 10-  اذا رغبت فى صلاح نفسك فعليك بالاقتصاد و القنوع و التّقلّل. 3 192 هرگاه مايل به اصلاح خود بودى بر تو باد به ميانه‏روى و قناعت و كم كردن زياده‏روى‏ها.

8181 11-  حسن التّقدير مع الكفاف خير من السّعى فى الاسراف. 3 387 اندازه‏گيرى نيكو با كفاف زندگى، بهتر است از تلاش در اسراف كارى.

8182 12-  كلّ ما زاد على الاقتصاد اسراف. 4 540 هر آنچه افزون باشد بر ميانه‏روى، اسراف و زياده‏روى است.

8183 13-  كفى بالمرء كيسا ان يقتصد فى مآربه و يجمل فى مطالبه. 4 582 در زيركى انسان همين بس كه در خواسته‏هاى خود ميانه‏روى را مراعات كند، و در مطالب و مقاصد خويش اعتدال را به كار بندد.

8184 14-  لن يهلك من اقتصد. 5 70 هرگز هلاك نشود كسى كه ميانه‏روى كند.

8185 15-  ليس فى اقتصاد تلف. 5 86 در ميانه‏روى تلف شدن نخواهد بود.

8186 16-  من لم يحسن الاقتصاد اهلكه الاسراف. 5 250 كسى كه به خوبى ميانه‏روى نكند، اسراف او را هلاك گرداند.

8187 17-  من اقتصد خفّت عليه المؤن. 5 274 كسى كه ميانه‏روى كند خرجهاى زندگى بر او سبك گردد.

8188 18-  من اقتصد فى الغنى و الفقر فقد استعدّ لنوائب الدّهر. 5 431 كسى كه در حال دارايى و ندارى ميانه‏روى كند به راستى براى سختى‏هاى روزگار آماده شده است.

8189 19-  من صحب الاقتصاد دامت صحبة الغنى له، و جبر الاقتصاد فقره و خلله. 5 458 كسى كه با ميانه‏روى مصاحب و همدم باشد، همدمى ثروت و توانگرى براى او دوام يابد، و همين ميانه‏روى، جبران ندارى و كمبودهاى زندگى او را بنمايد.

8190 20-  من الاقتصاد سخاء بغير سرف و مروّة من غير تلف. 6 41 از نمونه‏هاى ميانه‏روى سخاوتى است كه اسراف در آن نباشد و جوانمردى كه سبب تلف شدن نگردد.

8191 21-  من المروّة ان تقتصد فلا تسرف، و تعد فلا تخلف. 6 42 از جوانمردى است كه ميانه‏روى كنى و اسراف نكنى، و وعده دهى و خلاف وعده نكنى.

8192 22-  لا هلاك مع اقتصاد. 6 362 با ميانه‏روى هلاكتى نيست.

8193 23-  خذ القصد في الأمور فمن اخذ القصد خفّت عليه المؤن. 3 440 در هر كارى ميانه‏روى كن، كه هر كس ميانه‏روى كند خرجها بر او سبك باشد.

8194 24-  ابق يبق عليك. 2 176 برجادار (ديگران را) تا تو را برجا دارند.

باب التقصير (كوتاهى كردن)

8195 1-  التّفريط مصيبة القادر. 1 242 كوتاهى كردن، مصيبت و اندوه شخص توانا و قادر است (در قيامت).

8196 2-  التّقصير فى العمل لمن وثق بالثّواب عليه غبن. 2 103 كوتاهى در عمل براى كسى كه اعتماد بر پاداش آن دارد، زيان بزرگى است.

8197 3-  ثمرة التّفريط ملامة. 3 325 ميوه كوتاهى كردن سرزنش است.

8198 4-  لسان المقصّر قصير. 5 124 زبان آدم تقصيركار كوتاه است.

8199 5-  من قصّر عاب. 5 147 كسى كه كوتاهى كند عيبناك شود.

8200 6-  من قصّر فى ايّام امله قبل حضور اجله، فقد خسر عمره و ضرّه اجله. 5 395 كسى كه كوتاهى كند در دوران آرزوى خود، و پيش از رسيدن مرگ، عمرش را تباه كرده و مرگ براى او زيانبار است.

8201 7-  من قصّر فى العمل ابتلاه اللّه سبحانه بالهمّ، و لا حاجة للّه فيمن ليس له فى نفسه و ماله نصيب. 5 424 كسى كه در عمل كوتاهى كند خداى سبحان او را به اندوه دچار سازد، و خدا را نيازى نيست به كسى كه در مال و جانش بهره‏اى نباشد. 

8202 8-  من قصّر عن فعل الخير خسر و ندم. 5 472 كسى كه از انجام كار خير كوتاهى كند، زيان كرده و پشيمان شود.

باب القضاء (داورى و قضاوت)

8203 1-  افظع شي‏ء ظلم القضاة. 2 400 رسواترين چيزها ستم قاضيان شرع است.

8204 2-  افضل الخلق اقضاهم بالحقّ و احبّهم الى اللّه سبحانه اقولهم للصّدق. 2 467 برترين مردم كسى است كه بهتر قضاوت به حق كند، و محبوب‏ترين آنها به درگاه خداى سبحان كسى است كه راستگوتر از ديگران باشد.

8205 3-  شرّ القضاة من جارت اقضيته. 4 171 بدترين قاضيان كسى است كه قضاوتهايش ظلم و زور باشد.

8206 4-  ليس من العدل القضاء على الثّقة بالظّنّ. 5 84 از عدالت نيست قضاوت كردن بر مبناى گمان و اعتماد كردن بر آن.

8207 5-  من جارت اقضيته زالت قدرته. 5 193 كسى كه قضاوتهايش از روى ظلم و زور باشد قدرت و توانش زائل گردد.

8208 6-  من رضى بالقضاء طابت عيشته. 5 294 كسى كه به مقدرات راضى باشد زندگى خوشى دارد.

باب التقاطع (بريدن از يكديگر)

8209 1-  ايّاكم و التّدابر و التّقاطع و ترك الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر. 2 322 بپرهيزيد از پشت كردن و بريدن از يكديگر، و ترك امر به معروف و نهى از منكر.

باب الاقتفاء (پيروى كردن)

8210 1-  ما اعظم فوز من اقتفى أثر النّبيّين. 6 71 چه بزرگ است رستگارى كسى كه راه پيامبران را پيروى كند.

باب القلب (دل)

8211 1-  الرّجل بجنانه. 1 61 شخصيت مرد به دل و قلب او است.

8212 2-  القلب خازن اللّسان. 1 67 دل خزينه‏دار زبان است (و زبان بايد از دل دستور بگيرد).

8213 3-  الصّدر رقيب البدن. 1 110 سينه نگهبان بدن است.

8214 4-  القلب مصحف الفكر. 1 273 دل كتاب و دفتر فكر و انديشه است.

8215 5-  كيف يقدر على اعمال الرّضا القلب المتولّه بالدّنيا. 4 562 چگونه قدرت دارد بر به كار بردن رضا (و خوشنودى به قسمت) آن دلى كه شيفته به دنيا است.

8216 6-  من مات قلبه دخل النّار. 5 269 كسى كه دلش بميرد داخل دوزخ شود.

8217 7-  انتباه العيون لا ينفع مع غفلة القلوب. 2 68 بيدارى چشمها با وجود غفلت و بى‏خبرى دلها سودى نبخشد.

8218 8-  المرء باصغريه: بقلبه و لسانه، ان قاتل قاتل بجنان، و ان نطق نطق ببيان. 2 133 شخصيت آدمى به دو چيز كوچك او است، يعنى دل و زبان، اگر بجنگد مى‏جنگد با دل (و قدرت و نيروى دل) و اگر سخن گويد (و زبان آور باشد) سخن گويد به زبان (پس همه شخصيت او به اين دو قطعه كوچك گوشتى بازگردد).

8219 9-  اخرجوا الدّنيا من قلوبكم قبل ان تخرج منها اجسادكم، ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم. 2 244 دنيا را از دلهاتان بيرون كنيد پيش از آنكه بدنهاتان از آن بيرون رود، زيرا در اين دنيا آزمايش شويد و براى جاى ديگرى آفريده شده‏ايد.

8220 10-  اين القلوب الّتى وهبت للّه و عوقدت على طاعة اللّه. 2 363 كجايند دلهايى كه خود را به خدا بخشيده و بر اطاعت خداوند پيمان بسته بودند

8221 11-  ابعد البعد تنائى القلوب. 2 405 دورترين دوريها، دورى دلها از يكديگر است.

8222 12-  اقرب القرب مودّات القلوب. 2 405 نزديك‏ترين نزديكى دوستى دلها است.

8223 13-  افضل القلوب قلب حشى بالفهم. 2 414 بهترين دلها، دلى است كه از فهم و درك پر شده باشد.

8224 14-  اصل صلاح القلب اشتغاله بذكر اللّه. 2 415 ريشه اصلاح دل سرگرم شدن آن به ياد خدا است.

8225 15-  انّ للقلوب خواطر سوء و العقول تزجر عنها. 2 500 دلها را خاطره‏ها و انديشه‏هاى بدى است و عقلها آنها را از آن انديشه‏ها بازمى‏دارند.

8226 16-  انّ هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها للخير. 2 504 به راستى كه اين دلها ظرفهايى است و بهترين آنها دلى است كه ظرفيت بيشترى براى خير و خوبى داشته باشد.

8227 17-  انّ هذه القلوب تملّ كما تملّ الابدان، فابتغوا لها طرائف الحكم. 2 544 به راستى كه اين دلها خسته و ملول مى‏شوند، همان گونه كه بدنها خسته مى‏شوند، پس براى آنها (و رفع خستگى آنها) تازه‏هاى حكمت را بجوييد.

8228 18-  انّ للقلوب شهوة و كراهة و اقبالا و ادبارا، فأتوها من اقبالها و شهوتها فانّ القلب اذا اكره عمى. 2 602 به راستى كه دلها را حالتهايى است: حالت ميل و حالت بى‏ميلى و كراهت، و رو آوردن و پشت كردن، پس شما در حالت ميل و رو آوردن به سراغ آنها برويد (و از آنها بهره گيريد) زيرا دل اگر مجبور گردد كور شود (و آن گونه كه بايد كار را انجام ندهد).

8229 19-  انّ للقلوب اقبالا و ادبارا فاذا اقبلت فاحملوها على النّوافل، و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض. 2 603 به راستى كه دلها را رو آوردنى است و پشت كردنى، هرگاه روى آورد وادارش كنيد به نوافل و كارهاى مستحبّى، و هنگامى كه پشت كرد (و نشاط لازم را نداشت) به واجبات اكتفا كنيد.

8230 20-  اذا احبّ اللّه عبدا رزقه قلبا سليما و خلقا قويما. 3 167 هنگامى كه خداوند بنده‏اى را دوست بدارد، دلى سالم و خلقى درست روزى او كند.

8231 21-  تكاد ضمائر القلوب تطّلع على سرائر العيوب. 3 281 نزديك است درون دلها بر عيبهاى پوشيده و پنهان آگاه شوند. 

8232 22-  حزن القلوب يمحّص الذّنوب. 3 416 اندوه دلها (به پشيمانى و توبه) گناهان را پاك مى‏كند.

8233 23-  شرّ ما القى فى القلوب الغلول. 4 167 بدترين چيزى كه در دلها مى‏افتد خيانت است.

8234 24-  طوبى للمنكسرة قلوبهم من اجل اللّه. 4 238 خوشا به حال كسانى كه دلهاشان بخاطر خدا شكسته شده.

8235 25-  عظم الجسد و طوله لا ينفع اذا كان القلب خاويا. 4 354 بزرگى جسم و درازى آن سود نبخشد زمانى كه دل (از عقل و شعور و معرفت) تهى باشد.

8236 26-  فاسمعوا ايّها النّاس وعوا و احضروا آذان قلوبكم تفهموا. 4 431 پس بشنويد اى مردم و حفظ كنيد و حاضر كنيد گوشهاى دلتان را تا بفهميد.

8237 27-  فالصّورة صورة انسان و القلب قلب حيوان. 4 436 چهره، چهره انسان است ولى دل، دل حيوان. 

8238 28-  قد قادتكم ازمّة الحين و استغلقت على قلوبكم اقفال الرّين. 4 481 به حقيقت كه مهارهاى مرگ شما را كشيده، و قفلهاى چركين بر دلهاى شما خورده.

8239 29-  قلوب الرّجال وحشيّة فمن تالّفها اقبلت عليه. 4 507 دلهاى مردمان، وحشى است و هر كس كه با آنها الفت گيرد به سوى او روى آورند.

8240 30-  قلوب العباد الطّاهرة مواضع نظر اللّه سبحانه، فمن طهّر قلبه نظر اليه. 4 507 دلهاى پاك بندگان خدا جايگاه نظر خداى سبحان است، پس هر كه دل خود را پاك گرداند، خداوند بدان دل نظر افكند.

8241 31-  لقد علّق بنياط هذا الانسان بضعة هى اعجب ما فيه و ذلك القلب و له موادّ من الحكمة و اضداد من خلافها. 5 55 در درون سينه انسان تكّه گوشتى آويخته است كه شگفت‏ترين اعضاى بدن است و آن قلب است، و شگفتى آن به اين خاطر است كه موادّى از حكمت و چيزهايى از ضدّ آن در آن جمع شده است.

8242 32-  وقر قلب لم يكن له اذن واعية. 6 235 كر شده است دلى كه براى او گوشى نگهدارنده نباشد.

8243 33-  لا يصدر عن القلب السّليم الّا المعنى المستقيم. 6 425 از دل سالم جز معنى درست و راست برنيايد.

8244 34-  لا خير فى قلب لا يخشع و عين لا تدمع و علم لا ينفع. 6 436 در دلى كه خاشع نباشد، و چشمى كه اشك نريزد، و علم و دانشى كه سودى نبخشد خيرى نيست.

باب القناعة

8245 1-  القناعة تغنى. 1 15 قناعت بى‏نياز گرداند. 

8246 2-  القناعة عزّ. 1 25 قناعت عزّت و سربلندى است.

8247 3-  القناعة عفاف. 1 47 قناعت پارسايى و عفاف است.

8248 4-  القناعة نعمة. 1 48 قناعت نعمتى است.

8249 5-  العبد حرّ ما قنع، الحرّ عبد ما طمع. 1 113 بنده آزاد است تا وقتى كه قناعت كند، و انسان آزاده برده است تا وقتى كه طمع كند.

8250 6-  القناعة عون الفاقة. 1 148 قناعت كمك كار پريشانى و ندارى است (و سختى ندارى را با قناعت مى‏توان جبران و مداوا كرد).

8251 7-  القناعة ابقى عزّ. 1 163 قناعت پايدارترين عزت است.

8252 8-  المستريح من النّاس القانع. 1 165 كسى از مردم آسوده است كه قانع باشد.

8253 9-  القناعة علامة الاتقياء. 1 165 قناعت نشانه پرهيزكاران است.

8254 10-  القناعة عزّ و غناء. 1 182 قناعت عزّت و توانگرى و بى‏نيازى است.

8255 11-  القنوع عنوان الرّضا. 1 195 قناعت سرلوحه رضايت و خوشنودى است.

8256 12-  القناعة اهنأ عيش. 1 232 قناعت گواراترين زندگى است.

8257 13-  القناعة سيف لا ينبو. 1 234 قناعت شمشيرى است كه كند نشود.

8258 14-  القناعة رأس الغنى. 1 278 قناعت اساس توانگرى و بى‏نيازى است.

8259 15-  القناعة تؤدّى الى العزّ. 1 291 قناعت آدمى را به عزّت مى‏رساند.

8260 16-  الغنىّ من استغنى بالقناعة. 1 335 توانگر و بى‏نياز كسى است كه به قناعت بى‏نيازى جسته است.

8261 17-  الغنىّ من آثر القناعة. 1 341 بى‏نياز كسى است كه قناعت را انتخاب كرده است.

8262 18-  اخو الغنى من التحف بالقناعة. 1 347 برادر (و ملازم) بى‏نيازى و توانگرى كسى است كه قناعت را همچون لحافى در بر گرفته باشد.

8263 19-  القناعة و الطّاعة توجبان الغنى و العزّة. 1 360 قناعت و اطاعت حق تعالى موجب توانگرى و عزّت در پيشگاه خدا و خلق او گردند.

8264 20-  القانع غنىّ و ان جاع و عرى. 1 369 آدم قانع توانگر و بى‏نياز است اگر چه گرسنه و برهنه باشد.

8265 21-  القناعة افضل الغنائين. 2 26 قناعت برترين بخش از دو بخش توانگرى است (و آن بخش ديگر توانگرى با مال و ثروت است).

8266 22-  القناعة افضل العفّتين. 2 27 قناعت برترين بخش از دو بخش عفّت و پاكدامنى است.

8267 23-  القانع ناج من آفات المطامع. 2 43 شخص قانع از آفتهاى هرگونه طمعى آسوده و نجات يافته است.

8268 24-  اقنع تعزّ. 2 174 قناعت كن تا عزيز شوى.

8269 25-  اقنع بما اوتيته تكن مكفيّا. 2 189 بدانچه به تو داده شده قانع باش تا كفايت شوى.

8270 26-  انتقم من حرصك بالقنوع، كما تنتقم من عدوّك بالقصاص. 2 190 از حرص خود به وسيله قناعت انتقام بگير، همان گونه كه از دشمن خود با قصاص انتقام مى‏گيرى.

8271 27-  اقنعوا بالقليل من دنياكم لسلامة دينكم، فانّ المؤمن البلغة اليسيرة من الدّنيا تقنعه. 2 259 قانع باشيد به كمى از دنياى خود به خاطر سالم ماندن دينتان، زيرا مؤمن را روزى اندكى از دنيا قانعش مى‏كند.

8272 28-  الا و انّ القناعة و غلبة الشّهوة من اكبر العفاف. 2 330 آگاه باشيد كه قناعت كردن و غالب آمدن برخواسته و شهوت، از بزرگترين مرتبه‏هاى عفاف و پاكدامنى است.

8273 29-  اغناكم اقنعكم. 2 369 بى‏نيازترين شما قانع‏ترين شما است.

8274 30-  اغنى النّاس القانع. 2 374 بى‏نيازترين مردم انسان قانع است.

8275 31-  اطيب العيش القناعة. 2 383 راحت‏ترين و پاكيزه‏ترين زندگى، قناعت است.

8276 32-  اهنأ الاقسام القناعة و صحّة الاجسام. 2 408 گواراترين قسمتها و بهره‏ها در زندگى قناعت و سلامت بدن است.

8277 33-  اعون شي‏ء على صلاح النّفس القناعة. 2 436 كمك‏كارترين چيزها براى اصلاح نفس قناعت است.

8278 34-  اغنى الغنى القناعة و التّحمّل فى الفاقة. 2 449 بى‏نيازترين بى‏نيازيها قناعت و تحمل و صبر در ندارى است.

8279 35-  انعم النّاس عيشا من منحه اللّه سبحانه القناعة و اصلح له زوجه. 2 460 پر نعمت‏ترين مردم از نظر زندگى كسى است كه خداى سبحان قناعت را روزى او كرده، و همسرش را براى او سازگار نموده است.

8280 36-  انّ فى القنوع لغناء. 2 487 به راستى كه در قناعت توانگرى است.

8281 37-  انّ اكرم النّاس من اقتنى اليأس و لزم القنوع و الورع، و برى‏ء من الحرص و الطّمع، فانّ الطّمع و الحرص الفقر الحاضر و انّ اليأس و القناعة الغنى الظّاهر. 2 617 به راستى كه گرامى‏ترين مردم كسى است كه نوميدى (از مردم) را فراهم كند، و قناعت و پارسايى را ملازم گردد و از حرص و طمع فارغ و جدا گردد، زيرا طمع و حرص فقرى است حاضر، و به راستى كه نوميدى و قناعت توانگرى و بى‏نيازى ظاهر و آشكارى است.

8282 38-  ان تقنع تعزّ. 3 24 اگر قناعت كنى عزيز گردى.

8283 39-  انّكم الى القناعة بيسير الرّزق احوج منكم الى اكتساب الحرص فى الطّلب. 3 64 به راستى كه شما به قناعت كردن به روزى اندك نيازمندتريد تا به كسب كردن حرص در طلب تحصيل روزى.

8284 40-  انّكم ان قنعتم حزتم الغناء و خفّت عليكم مؤن الدّنيا. 3 67 به راستى كه شما اگر قناعت كنيد، توانگرى را دارا گشته و رنجها و زحمتهاى دنيا بر شما آسان و سبك گردد.

8285 41-  آفة الورع قلّة القناعة. 3 104 آفت ورع و پارسايى كمى قناعت است.

8286 42-  اذا حرمت فاقنع. 3 119 هرگاه محروم شدى (از نعمت و روزى بسيار) قناعت كن.

8287 43-  اذا طلبت الغنى فاطلبه بالقناعة. 3 135 هرگاه در طلب بى‏نيازى و توانگرى بودى آن را با قناعت طلب كن (زيرا اگر همه دنيا را هم بگيرى و قانع نباشى، بى‏نياز نخواهى بود).

8288 44-  اذا لم يكن ما تريد فارد ما يكون. 3 135 وقتى آنچه را تو مى‏خواهى ميسّر نشد، تو بخواه آنچه را كه مى‏باشد (و به وضع‏ موجود راضى باش). 

8289 45-  اذا اراد اللّه بعبد خيرا الهمه القناعة و اصلح له زوجه. 3 167 هرگاه خداوند براى بنده‏اى خيرى بخواهد قناعت را به دل او بيندازد و همسرش را براى او شايسته گرداند.

8290 46-  اذا اراد اللّه بعبد خيرا الهمه القناعة فاكتفى بالكفاف و اكتسى بالعفاف. 3 175 هنگامى كه خداوند براى بنده‏اى خير بخواهد، قناعت را به دل او بيندازد كه در نتيجه به كفاف زندگى بسنده كند، و جامه عفاف و پاكدامنى در تن كند.

8291 47-  بالقناعة يكون العزّ. 3 214 به وسيله قناعت عزّت به دست آيد.

8292 48-  ثمرة القناعة الغناء. 3 324 ميوه قناعت توانگرى است.

8293 49-  جمال العيش القناعة. 3 363 زيبايى زندگى قناعت است.

8294 50-  ثمرة القناعة الاجمال فى المكتسب و العزوف عن الطّلب. 3 330 ميوه قناعت ميانه‏روى در كسب و كار، و دورى كردن از درخواست و طلب از مردم است.

8295 51-  ثمرة العفّة القناعة. 3 331 ميوه عفّت و پاكدامنى قناعت است.

8296 52-  ثمرة القناعة العزّ. 3 333 ميوه قناعت عزّت و سربلندى است.

8297 53-  حسن القناعة من العفاف. 3 390 قناعت كردن نيكو از پاكدامنى است.

8298 54-  حسبك من القناعة غناك بما قسم لك اللّه سبحانه. 3 403 از قناعت كردن تو را همين بس كه بى‏نياز باشى بدانچه خداى سبحان براى تو قسمت و روزى فرموده.

8299 55-  ضادّوا الحرص بالقنوع. 4 232 به وسيله قناعت با حرص مخالفت كنيد.

8300 56-  طوبى لمن تجلبب بالقنوع و تجنّب الاسراف. 4 242 خوشا به حال كسى كه پيراهن قناعت به تن كند و از اسراف و زياده‏روى پرهيز نمايد.

8301 57-  عليك بالقنوع فلا شي‏ء ادفع للفاقة منه. 4 287 بر تو باد به قناعت كه چيزى براى برطرف كردن نياز و فقر از آن مؤثرتر نيست.

8302 58-  على قدر العفّة تكون القناعة. 4 312 به اندازه عفت و پاكدامنى پرهيزكارى است.

8303 59-  عزّ القنوع خير من ذلّ الخضوع. 4 351 عزّت قناعت بهتر از ذلّت و خوارى خضوع در برابر مردم است.

8304 60-  غاية الاقتصاد القناعة. 4 371 نهايت مرتبه ميانه‏روى در زندگى قناعت است.

8305 61-  فى القناعة الغناء. 4 398 بى‏نيازى در قناعت است.

8306 62-  قد عزّ من قنع. 4 474 به حقيقت عزيز گشته كسى كه قناعت كند.

8307 63-  قرن القنوع بالغناء. 4 494 قناعت مقرون و بسته به عزّت است.

8308 64-  كلّ الغنى فى القناعة و الرّضا. 4 533 همه بى‏نيازى و توانگرى در قناعت و خوشنودى (به قسمتهاى الهى) است.

8309 65-  كلّ قانع غنىّ. 4 524 هر قناعت كننده‏اى بى‏نياز و توانگر است.

8310 66-  كلّ قانع عفيف. 4 536 هر قانعى پاكدامن است.

8311 67-  كلّ مؤن الدّنيا خفيفة على القانع و العفيف. 4 541 همه خرجهاى دنيا بر قناعت كننده و پرهيزكار سبك و آسان است.

8312 68-  كيف يستطيع صلاح نفسه من لا يقنع بالقليل 4 560 چگونه قدرت و استطاعت اصلاح خويش را دارد كسى كه به اندك قناعت نكند.

8313 69-  كفى بالقناعة ملكا. 4 569 براى پادشاهى همان قناعت كافى است. 

8314 70-  كن قنعا تكن غنيّا. 4 599 قانع باش، تا توانگر باشى.

8315 71-  لن يلقى المؤمن الّا قانعا. 5 62 مؤمن ديدار نشود مگر آنكه قناعت كننده است.

8316 72-  لن توجد القناعة حتّى يفقد الحرص. 5 66 هرگز قناعت يافت نشود مگر زمانى كه حرص وجود نداشته باشد.

8317 73-  من قنع غنى. 5 143 كسى كه قناعت كند بى‏نياز شود.