غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۱۵ -


8318 74-  من قنع شبع. 5 146 كسى كه قناعت كند سير شود.

8319 75-  من تقنّع قنع. 5 146 كسى كه خود را به قناعت وادارد قانع شود.

8320 76-  من عقل قنع. 5 150 كسى كه عاقل باشد، قناعت كند.

8321 77-  من قنع لم يغتمّ. 5 158 كسى كه قناعت كند غمگين نگردد.

8322 78-  من قنع حسنت عبادته. 5 165 كسى كه قناعت كند عبادتش نيكو شود.

8323 79-  من قنع قلّ طمعه. 5 201 كسى كه قناعت كند طمعش كم شود.

8324 80-  من قنع بقسم اللّه استغنى. 5 219 كسى كه به قسمت و بهره خداوند بى‏نياز گردد قناعت كند.

8325 81-  من لم يقنع بما قدّر له تعنّى. 5 219 كسى كه قناعت نكند بدانچه براى او مقدّر شده به رنج و تعب دچار گردد.

8326 82-  من عدم القناعة لم يغنه المال. 5 229 كسى كه قناعت نداشته باشد مال او را بى‏نياز نكند. 

8327 83-  من عدته القناعة لم يغنه المال. 5 232 كسى كه قناعت از او بگذرد (و جدا شود) مال او را بى‏نياز نكند.

8328 84-  من قنع برزق اللّه استغنى عن الخلق. 5 294 كسى كه به روزى و بهره خدا قناعت كند از خلق خدا بى‏نياز گردد.

8329 85-  من قنع كفى مذلّة الطّلب. 5 297 كسى كه قناعت كند از خوارى طلب كردن آسوده شود.

8330 86-  من وهبت له القناعة صانته. 5 294 كسى كه موهبت قناعت به او عطا شود همان نگاهش دارد.

8331 87-  من قنعت نفسه عزّ معسرا. 5 294 كسى كه نفس او قانع باشد در حال فقر و تنگدستى عزيز است.

8332 88-  من لزم القناعة زال فقره. 5 299 كسى كه ملازم قناعت باشد فقر و ناداريش زائل گردد.

8333 89-  من كان بيسير الدّنيا لا يقنع لم يغنه من كثيرها ما يجمع. 5 303 كسى كه به اندك دنيا قانع نشود، مال زياد دنيا هم كه جمع كند او را بى‏نياز نكند.

8334 90-  من قنع بقسم اللّه استغنى عن الخلق. 5 320 كسى كه قانع باشد به قسمت و روزى خداوند از خلق خدا بى‏نياز گردد.

8335 91-  من قنعت نفسه اعانته على النّزاهة و العفاف. 5 342 كسى كه نفس او قانع شد، بر پاكى و پاكدامنى ياريش دهد.

8336 92-  من كثر قنوعه قلّ خضوعه. 5 450 كسى كه قناعتش بسيار شد، خضوع و فروتنى او كم شود.

8337 93-  من قنع عزّ و استغنى. 5 451 كسى كه قناعت كند عزيز و بى‏نياز گردد.

8338 94-  من اكرم الخلق التّحلّى بالقناعة. 6 30 از گرامى‏ترين خصلتها زيور يافتن به قناعت است.

8339 95-  من شرف الهمّة لزوم القناعة. 6 44 از شرافت همّت انسان ملازمت با قناعت است.

8340 96-  من عزّ النّفس لزوم القناعة. 6 48 از عزّت نفس انسانى ملازم بودن با قناعت است.

8341 97-  ما احسن بالانسان ان يقنع بالقليل و يجود بالجزيل. 6 97 چقدر نيكو است براى انسان كه قانع باشد به كم، ولى بخشش كند به زياد.

8342 98-  نعم الحظّ القناعة. 6 157 بهره خوبى است قناعت.

8343 99-  نعم الخليقة القناعة. 6 166 خوى خوبى است قناعت.

8344 100-  نال العزّ من رزق القناعة. 6 182 به عزّت رسد كسى كه قناعت روزى او شود.

8345 101-  لا كنز كالقناعة. 6 349 گنجى همچون قناعت نيست.

8346 102-  لا غنى كالقنوع. 6 357 توانگرى و بى‏نيازى همچون قناعت نيست.

8347 103-  لا اعزّ من قانع. 6 374 عزيزتر از قانع كسى نيست.

8348 104-  لا غنى الّا بالقناعة. 6 393 بى‏نيازى و توانگرى نيست مگر به قناعت.

8349 105-  ينبغي لمن عرف نفسه ان يلزم القناعة و العفّة. 6 441 براى كسى كه خود را شناخته سزاوار است كه ملازم قناعت و پاكدامنى باشد.

باب القول (سخن، گفتار)

8350 1-  الاكثار اضجار. 1 52 پرگويى ملال‏آور است.

8351 2-  العىّ حصر. 1 57 درماندگى در سخن، موجب اندوه است.

8352 2-  العىّ حصر. 1 57 درماندگى در سخن، موجب اندوه است.

8352 3-  الخرس خير من الكذب. 1 75 گنگ بودن بهتر از دروغ گفتن است.

8353 4-  اللّسان ترجمان الجنان. 1 68 زبان، ترجمان دل و نهان است.

8354 5-  اللّسان جموح بصاحبه. 1 114 زبان نسبت به صاحب خود سركشى كند.

8355 6-  العاقل من عقل لسانه. 1 135 عاقل كسى است كه زبانش را در بند كند.

8356 7-  اللّسان ترجمان العقل. 1 141 زبان ترجمان عقل و خرد است.

8357 8-  المرء مخبوء تحت لسانه. 1 240 آدمى در زير زبان خود پنهان است. 

8358 9-  اللّسان سبع ان اطلقته عقر. 1 320 زبان درنده‏اى است كه اگر رهايش كنى زخم مى‏زند.

8359 10-  الخرس خير من العىّ. 1 136 گنگى بهتر از درماندگى در گفتار است.

8360 11-  الحصر خير من الهذر. 1 331 لكنت و گير كردن زبان بهتر از سخن بيهوده و پوچ است.

8361 12-  الهذر مقرّب من الغير. 1 332 سخن بى‏معنى و پوچ انسان را به دگرگونيها و حوادث زيانبار نزديك كند.

8362 13-  الحصر يضعف الحجّة. 1 332 گير كردن، زبان حجّت و دليل گوينده را سست كند.

8363 14-  الهذر يأتي على المهجة. 1 332 بيهوده‏گويى و گفتار پوچ به جان زيان رساند.

8364 15-  اللّسان ميزان الانسان. 1 339 زبان ميزان و ترازوى (سنجش فكر و عقل) انسان است.

8365 16-  التّثبّت فى القول يؤمن العثار و الزّلل. 1 358 تأمّل و ايستادگى در سخن آدمى را از سقوط و لغزش ايمن دارد.

8366 17-  الالسن تترجم عمّا تجنّه الضّمائر. 1 362 زبانها ترجمه مى‏كنند آنچه را درونها پوشانده است.

8367 18-  القول بالحقّ خير من العىّ و الصّمت. 1 380 سخن گفتن به حق بهتر از درماندگى در گفتار و سكوت است.

8368 19-  آية البلاغة قلب عقول و لسان قائل. 1 386 نشانه بلاغت در گفتار، دلى عاقل و زبانى گويا است.

8369 20-  العاقل لا يتكلّم الّا بحاجته او حجّته. 2 35 شخص عاقل سخن نگويد مگر از روى حاجت و نياز، يا براى اثبات حجّت و دليل.

8370 21-  اللّسان معيار ارجحه العقل و اطاشه الجهل. 2 93 زبان معيارى (وسيله‏اى براى سنجش وزن و عيار) است كه عقل سنگينش كند و جهل آن را سبك كند.

8371 22-  المرء يوزن بقوله و يقوّم‏ بفعله، فقل ما ترجّح زنته، و افعل ما تجلّ قيمته. 2 64 آدمى سنجيده شود به گفتارش، و قيمت شود به كردارش، بنا بر اين بگو آنچه را كه از نظر وزن افزون باشد و بكن آنچه كه بهاء و قيمت آن گران باشد.

8372 23-  الكلام بين خلّتى سوء، هما الاكثار و الاقلال، فالاكثار هذر و الاقلال عىّ و حصر. 2 65 سخن گفتن ميانه دو خصلت بد قرار دارد: پر گويى و كم گويى، پرگويى بيهوده‏گويى است، و كم‏گويى درماندگى و ناتوانى است.

8373 24-  الاكثار يزلّ الحكيم و يملّ الحليم، فلا تكثر فتضجر و لا تفرّط فتهن. 2 109 پرگويى مرد حكيم را مى‏لغزاند، و انسان بردبار را خسته مى‏سازد، پس در سخن، پرگويى نكن كه دلگير سازى و كم مگو كه خوار شوى.

8374 25-  الكلام فى وثاقك ما لم تتكلّم به فاذا تكلّمت صرت فى وثاقه. 2 123 سخن در اختيار تو است تا بدان تكلّم نكرده‏اى، و چون تكلّم كردى آن گاه تو در اختيار آن خواهى بود.

8375 26-  الاقاويل محفوظة و السّرائر مبلوّة، و كلّ نفس بما كسبت رهينة. 2 148 گفتارها محفوظ و نگهدارى شده است، و اسرار و نهانها آزموده شده است، و هر كس در گرو آن چيزى است كه كسب كرده.

8376 27-  العقل ان تقول ما تعرف و تعمل بما تنطق به. 2 150 عقل و خرد آن است كه بگويى آنچه را مى‏شناسى، و عمل كنى بدانچه مى‏گويى.

8377 28-  الكلام كالدّواء، قليله ينفع و كثيره قاتل. 2 159 سخن همانند دارو است كه اندكش سودمند و بسيارش كشنده است.

8378 29-  الالفاظ قوالب المعاني. 2 164 لفظها قالبهاى معناها است (كه بايد لفظ به اندازه معنا باشد نه بيشتر).

8379 30-  اقلل الكلام تأمن الملام. 2 178 سخن را كم كن تا از سرزنش در امان باشى.

8380 31-  اخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك. 2 180 نگهبانى كن از زبان خود همان گونه كه از طلا و پول خود نگهدارى مى‏كنى.

8381 32-  افرح بما تنطق به اذا كان عريّا من الخطاء. 2 186 شادمان باش بدانچه مى‏گويى، در صورتى كه برهنه و عريان از خطا و لغزش باشد.

8382 33-  اقلل كلامك تأمن ملاما. 2 189 سخنت را كم كن تا از سرزنش در امان باشى.

8383 34-  اقلل المقال و قصّر الآمال و لا تقل ما يكسبك وزرا او ينفّر عنك حرّا. 2 191 گفتارت را كم كن و آرزوها را كوتاه كن، و مگو چيزى را كه براى تو گناهى كسب كند يا آزاده‏اى را از تو دور كند.

8384 35-  احفظ رأسك من عثرة لسانك و ازممه بالنّهى و الحزم و التّقى و العقل. 2 200 سر خود را از لغزش سخن خويش نگه دار، و زبان را به بازداشتن و دورانديشى و پرهيزكارى و خردورزى مهار كن.

8385 36-  احبس لسانك قبل ان يطيل حبسك و يردى نفسك، فلا شي‏ء اولى بطول سجن من لسان يعدل عن الصّواب و يتسرّع الى الجواب. 2 223 در بند كن زبانت را پيش از آنكه زندانت را طولانى كند و تو را به هلاكت اندازد، زيرا چيزى براى زندانى كردن طولانى آن سزاوارتر نيست از زبانى كه از راستى و درستى عدول كند، و به پاسخ دادن شتاب كند.

8386 37-  اجملوا فى الخطاب تسمعوا جميل الجواب. 2 266 در گفتگو كردن با ديگران سخن را نيكو و كوتاه كنيد تا پاسخ خوب بشنويد.

8387 38-  احذروا اللّسان فانّه سهم يخطى‏ء. 2 271 برحذر باشيد از زبان كه تيرى است خطاكار (و به خطا مى‏رود).

8388 39-  ايّاك و مستهجن الكلام فانّه يوغر القلب. 2 298 بپرهيز از سخن زشت كه در دل كينه آورد.

8389 40-  ايّاك و كثرة الكلام فانّه يكثر الزّلل و يورث الملل. 2 299 بپرهيز از گفتار زياد كه لغزش را بسيار كند و آزردگى و خستگى به بار آورد.

8390 41-  ايّاك ان تذكر من الكلام مضحكا و ان حكيته عن غيرك. 2 300 بر تو باد كه پرهيز كنى از ذكر سخن خنده‏آور اگر چه آن را از ديگرى نقل كنى.

8391 42-  ايّاك و فضول الكلام فانّه يظهر من عيوبك ما بطن، و يحرّك عليك من اعدائك ما سكن. 2 313 بپرهيز از سخنان زياده و گفتار بسيار كه آشكار مى‏سازد از عيبهاى تو آنچه را پنهان بوده، و به جنبش در آورد از دشمنان تو آنچه را آرميده باشد.

8392 43-  ايّاك و الكلام فيما لا تعرف طريقته و لا تعلم حقيقته، فانّ قولك يدلّ على عقلك، و عبارتك تنبى‏ء عن معرفتك، فتوقّ من طول لسانك ما امنته، و اختصر من كلامك ما استحسنته، فانّه بك اجمل و على فضلك ادلّ. 2 320 بپرهيز از سخن گفتن در باره چيزى كه راه آن را نشناسى و حقيقت آن را ندانى، زيرا گفتار تو راهنماى عقل تو است، و سخن تو خبر مى‏دهد از شناخت تو، پس نگه دار از درازى زبان خود آنچه ايمن هستى از آن، و كوتاه كن سخن خود را بدانچه آن را نيكو دانى، كه اين كار براى تو زيباتر و بر فضيلت و برترى تو راهنماتر است.

8393 44-  ايّاك و ما يستهجن من الكلام‏ فانّه يحبس عليك اللّئام و ينفّر عنك الكرام. 2 314 بپرهيز از گفتار زشت، زيرا سخنان زشت تنها افراد فرومايه را براى تو گرد آورد، و مردمان گرامى و بلندمرتبه را از اطراف تو مى‏رماند.

8394 45-  ايّاك ان تجعل مركبك لسانك فى غيبة اخوانك، او تقول ما يسير عليك حجّة و فى الاسائة اليك علّة. 2 315 بپرهيز از اين كه قرار دهى مركب خود را زبان خود در غيبت برادرانت (كه غيبت آنها كنى) يا بگويى چيزى را كه حجّتى و دليلى بر زيان تو باشد يا وسيله و سببى براى بد كردن تو نزد ديگران باشد.

8395 46-  الا و انّ اللّسان بضعة من الانسان، فلا يسعده القول اذا امتنع و لا يمهله النّطق اذا اتّسع. 2 335 آگاه باشيد كه زبان تكّه‏اى است از انسان كه اگر آمادگى در انسان نباشد زبان هم ياراى گفتار ندارد، و هرگاه آمادگى باشد گفتار و نطق مهلتش ندهد.

8396 47-  احسن المقال ما صدّقه الفعال. 2 403 بهترين گفتارها آن است كه رفتار تصديقش كند.

8397 48-  اخسر النّاس من قدر على ان يقول الحقّ و لم يقل. 2 434 زيانكارترين مردم كسى است كه توان و قدرت گفتن حق را دارد ولى نگويد.

8398 49-  اصوب الرّمى القول المصيب. 2 453 درست‏ترين تيرهايى كه به هدف مى‏خورد، سخن درست است.

8399 50-  اصدق المقال ما نطق به لسان الحال. 2 463 راست‏ترين گفتارها گفتارى است كه زبان حال بگويد.

8400 51-  اقبح من العىّ الزّيادة على المنطق عن موضع الحاجة. 2 447 زشت‏تر از درماندگى در سخن، بيش از اندازه سخن گفتن است.

8401 52-  احسن الكلام ما زانه حسن‏ النّظام و فهمه الخاصّ و العامّ. 2 463 بهترين سخنها آن است كه نظام نيكو آن را بيارايد، و خاص و عام آن را بفهمند.

8402 53-  احسن الكلام ما لا تمجّه الآذان و لا يتعب فهمه الافهام. 2 485 بهترين سخنها آن است كه گوشها آن را به بيرون نيفكند، و فهميدن آن براى فهمها رنج‏آور و دشوار نباشد.

8403 54-  انّ من العبادة لين الكلام و افشاء السّلام. 2 497 به راستى كه از جمله عبادتها سخن نرم و فاش كردن سلام است.

8404 55-  انّ كلام الحكيم اذا كان صوابا كان دواء، و اذا كان خطأ كان داء. 2 530 به راستى كه سخن حكيم و فرزانه اگر درست باشد دارو است، و اگر خطا باشد درد است.

8405 56-  انّ فضل القول على الفعل لهجنة، و انّ فضل الفعل على القول لجمال و زينة. 2 551 به راستى كه فزونى سخن بر عمل، زشت است، ولى فزونى عمل و كردار بر گفتار زيبايى و زينت است.

8406 57-  ان احببت سلامة نفسك و ستر معايبك، فاقلل كلامك و اكثر صمتك يتوفّر فكرك و يستنر قلبك و يسلم النّاس من يدك. 3 10 اگر به سلامت خود علاقه دارى و پوشاندن عيبهايت را دوست مى‏دارى سخنت را كم و خموشيت را بسيار كن، تا هم فكر و انديشه‏ات بسيار شود، و هم دلت روشن گردد، و هم اين كه مردم از دست تو سالم بمانند.

8407 58-  انا على ردّ ما لم اقل اقدر منّى على ردّ ما قلته. 3 40 من براى بازگرداندن آنچه را نگفته و به زبان نياورده‏ام، تواناتر هستم تا بازگرداندن آنچه را گفته‏ام.

8408 59-  انّكم مؤاخذون باقوالكم فلا تقولوا الّا خيرا. 3 65 به راستى كه شما به گفتارتان بازخواست مى‏شويد بنا بر اين جز سخن‏ نيك نگوييد.

8409 60-  آفة الكلام الاطالة. 3 111 آفت سخن، طول دادن است.

8410 61-  اذا تمّ العقل نقص الكلام. 3 122 وقتى عقل كامل شد سخن كم مى‏شود.

8411 62-  اذا قلّ الخطاب كثر الصّواب. 3 126 وقتى گفتگو كم شد درستى در سخن بسيار شود.

8412 63-  اذا ازدحم الجواب نفى الصّواب. 3 126 هنگامى كه پاسخ انبوه و زياد شد درستى رخت بربندد.

8413 64-  اذا تكلّمت بالكلمة ملكتك و اذا امسكتها ملكتها. 3 142 وقتى تو سخنى را گفتى آن سخن مالك تو گردد، و چون آن را نگاه داشتى (و بر زبان نياوردى) تو مالك آن خواهى بود.

8414 65-  اذا اراد اللّه سبحانه صلاح عبد ألهمه قلّة الكلام و قلّة الطّعام و قلّة المنام. 3 168 هرگاه خداى سبحان صلاح بنده‏اى را بخواهد كمى سخن گفتن، و كمى خوراك و كمى خواب را به او الهام كند و در دلش بيندازد.

8415 66-  اذا طابق الكلام نيّة المتكلّم قبله السّامع، و اذا خالف نيّته لم يحسن موقعه من قلبه. 3 193 هنگامى كه گفتار با قصد و نيّت گوينده مطابقت داشته باشد، شنونده آن را بپذيرد، ولى وقتى با نيّت او مخالفت داشته باشد جايگاه خوبى در دل او نخواهد داشت.

8416 67-  بعدل المنطق تجب الجلالة. 3 219 به عدالت در گفتار، بزرگى ثابت شود.

8417 68-  بلاء الانسان فى لسانه. 3 261 بلاى انسان در زبان او است.

8418 69-  بيان الرّجل ينبى‏ء عن قوّة جنانه. 3 261 بيان و گفتار مرد از قدرت و نيروى دل او خبر مى‏دهد.

8419 70-  تكلّموا تعرفوا فانّ المرء مخبوء تحت لسانه. 3 287 سخن گوييد تا شناخته شويد كه به راستى آدمى در زير زبان خود پنهان است.

8420 71-  جميل القول دليل وفور العقل. 3 369 زيبايى گفتار دليل زيادى عقل است.

8421 72-  حدّ اللّسان أمضى من حدّ السّنان. 3 403 تيزى زبان از تيزى سر نيزه برنده‏تر است.

8422 73-  حدّ السّنان يقطع الاوصال و حدّ اللّسان يقطع الآجال. 3 403 تيزى سرنيزه بندهاى بدن را مى‏برد، و تيزى زبان عمرها را قطع مى‏كند.

8423 74-  حفظ اللّسان و بذل الاحسان من افضل فضائل الانسان. 3 403 نگه داشتن زبان و بذل احسان از برترين فضيلتهاى انسان است.

8424 75-  حفظ ما فى الوعاء بشدّ الوكاء. 3 409 نگه داشتن آنچه در ظرف است به محكم بستن در آن ظرف است.

8425 76-  خير الكلام ما لا يملّ و لا يقلّ. 3 424 بهترين گفتارها آن است كه نه خسته و آزرده كند و نه بسيار كم باشد.

8426 77-  خذ الحكمة ممّن اتاك بها و انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال. 3 442 فراگير حكمت و فرزانگى را از هر كس كه آن را براى تو آورده، و بنگر به آنچه گويد و نگاه نكن به آن كس كه گويد. (يعنى و خوبى سخن ميزان است، نه خوبى گوينده)

8427 78-  دليل عقل الرّجل قوله. 4 8 راهنماى عقل مرد، گفتار او است.

8428 79-  دع الكلام فيما لا يعنيك و فى‏ غير موضعه فربّ كلمة سلبت نعمة و لفظة اتت على مهجة. 4 17 سخنى را كه به كارت نيايد و جاى آن نباشد واگذار، كه بسا سخنى كه نعمتى را بربايد، و گفته‏اى كه سبب ريختن خونى گردد.

8429 80-  دع القول فيما لا تعرف و الخطاب فيما لم تكلّف و امسك عن طريق اذا خفت ضلالته. 4 20 واگذار سخن را در باره آنچه نشناسى، و گفتگو را در جايى كه وظيفه آن را ندارى، و باز ايست از گام برداشتن در راهى كه ترس گمراهى آن را دارى.

8430 81-  ربّ كلام كلّام. 4 56 بسا سخنى كه زخم بسيار بر جاى گذارد.

8431 82-  ربّ كلام كالحسام. 4 56 بسا سخنى كه همچون شمشير برنده است.

8432 83-  ربّ كلمة سلبت نعمة. 4 58 بسا گفتارى كه نعمتى را بربايد.

8433 84-  ربّ حرف جلب حتفا. 4 59 بسا حرفى كه جانى را بگيرد.

8434 85-  ربّ قول اشدّ من صول. 4 60 بسا گفته‏اى كه از حمله و يورش سخت‏تر باشد.

8435 86-  ربّ فتنة اثارها قول. 4 60 بسا فتنه و آشوبى كه گفتارى آن را برانگيزد.

8436 87-  ربّ نطق احسن منه الصّمت. 4 65 بسا سخنى كه خموشى از آن بهتر است. 

8437 88-  ربّ لسان اتى على انسان. 4 66 بسا زبانى كه سبب كشته شدن و يا آسيب رسيدن به انسانى گردد.

8438 89-  ربّ حرب جنيت من لفظة. 4 66 بسا جنگى كه چيده شده سخنى است‏ (يعنى ثمره و ميوه سخنى است).

8439 90-  ربّ كلام انفذ من سهام. 4 69 بسا سخنى كه از تير كارگرتر است.

8440 91-  ربّما خرس البليغ عن حجّته. 4 82 بسا هست كه انسان زبان‏آور، از آوردن برهان و دليل خود گنگ شود.

8441 92-  زلّة اللّسان انكى من اصابة السّنان. 4 105 زخم زبان برنده‏تر است از رسيدن سرنيزه.

8442 93-  زلّة اللّسان اشدّ من جرح السّنان. 4 111 لغزش زبان سخت‏تر است از زخم سرنيزه.

8443 94-  زلّة اللّسان تأتى على الانسان. 4 111 لغزش زبان نابود مى‏كند انسان را.

8444 95-  زلّة اللّسان اشدّ هلاك. 4 117 لغزش زبان سخت‏ترين نابودى و هلاكت است.

8445 96-  سنّة اللّئام قبح الكلام. 4 127 روش فرومايگان سخن زشت است.

8446 97-  سنّة الاخيار لين الكلام و افشاء السّلام. 4 130 روش نيكان، گفتار نرم و افشاء كردن سلام است.

8447 98-  سوء المنطق يزرى بالبهاء و المروّة. 4 143 گفتار بد ناپاك مى‏سازد درخشندگى و مردانگى انسان را.

8448 99-  سوء المنطق يزرى بالقدر و يفسد الاخوّة. 4 144 بدى گفتار ارزش آدمى را عيبناك كند و برادرى را تباه گرداند.

8449 100-  شرّ القول ما نقض بعضه بعضا. 4 169 بدترين سخنها آن است كه برخى از آن برخى ديگر را بشكند، و همديگر را نقض كند.

8450 101-  صلاح الانسان فى حبس اللّسان و بذل الاحسان. 4 197 صلاح و شايستگى انسان در زندان كردن زبان و بذل احسان است.

8451 102-  ضبط اللّسان ملك و اطلاقه هلك. 4 233 نگه داشتن زبان ملك‏دارى (و پادشاهى) است و رها كردنش سبب هلاكت و نابودى است.

8452 103-  طعن اللّسان امضّ من طعن السّنان. 4 255 زخم زبان برنده‏تر از زخم سرنيزه است.

8453 104-  عند بديهة المقال تختبر عقول الرّجال. 4 325 با آغاز كردن سخن آزموده شود عقلهاى مردان.

8454 105-  عوّد لسانك لين الكلام و بذل السّلام، يكثر محبّوك و يقلّ مبغضوك. 4 329 عادت ده زبان خود را به نرمى گفتار و بذل سلام تا در نتيجه دوستدارانت بسيار گردند و دشمنانت كم شوند.

8455 106-  عوّد لسانك حسن الكلام تأمن الملام. 4 329 عادت بده زبان خود را به سخن نيكو تا از سرزنش و ملامت در امان باشى.

8456 107-  عجبت لمن يتكلّم بما لا ينفعه فى دنياه، و لا يكتب له اجره فى اخراه. 4 347 در شگفتم از كسى كه سخن گويد به چيزى كه سودش ندهد در دنيا و نوشته نشود براى او پاداشى در آخرت.

8457 108-  عجبت لمن يتكلّم فيما ان حكى عنه ضرّه، و ان لم يحك عنه لم ينفعه. 4 347 در شگفتم از كسى كه سخن گويد در باره چيزى كه اگر از او نقل شود زيانش رساند، و اگر از او نقل نشود سودش ندهد.

8458 109-  علامة العىّ تكرار الكلام عند المناظرة و كثرة التّبجّح عند المحاورة. 4 364 نشانه ناتوانى و عجز در گفتار آن است كه در وقت مناظره با ديگران سخن را تكرار كند، و در گفتگوى خودمانى شادمانى بسيار كند.

8459 110-  فضل الرّجل يعرف من قوله. 4 414 فضيلت مرد از گفتارش شناخته شود.

8460 111-  قد يضرّ الكلام. 4 470 گاه است كه سخن زيان رساند.

8461 112-  قرن الاكثار بالملل. 4 494 پرگويى با خستگى مقرون و همراه است.

8462 113-  قلّما ينصف اللّسان فى نشر قبيح او احسان. 4 495 بسيار اندك است كه زبان در گسترش دادن كار زشتى و يا احسانى انصاف را مراعات كند (و از حدّ نگذرد).

8463 114-  قوّم لسانك تسلم. 4 503 راست كن زبان خود را تا سالم بمانى.

8464 115-  قلّة الكلام يستر العيوب و يقلّل الذّنوب. 4 505 كمى گفتار عيبها را مى‏پوشاند، و گناهان را كم كند.

8465 116-  قلّة الكلام يستر العوار و يؤمن العثار. 4 506 كمى گفتار عيب را مى‏پوشاند و ايمن از لغزش مى‏سازد.

8466 117-  قلب الاحمق فى فيه و لسان العاقل فى قلبه. 4 507 دل آدم احمق در زبان او است، و زبان شخص عاقل در دل او است.

8467 118-  قلب الاحمق وراء لسانه و لسان العاقل وراء قلبه. 4 507 دل احمق پشت زبان او و زبان عاقل پشت دل او است.

8468 119-  قلّل المقال و قصّر الآمال. 4 511 گفتار را كم و آرزوها را كوتاه كن.

8469 120-  قبح الحصر خير من جرح الهذر. 4 513 زشتى ناتوانى در گفتار و سخن، بهتر از زخم و زيان بيهوده‏گويى است.

8470 121-  كلّ انسان مؤاخذ بجناية لسانه و يده. 4 533 هر انسانى بازخواست شود به گناه زبان و دستش.

8471 122-  كم من دم سفكه فم. 4 547 بسا خونى كه ريخته باشد آن را دهانى (و زبان و گفتارى).

8472 123-  كم من انسان اهلكه لسان. 4 547 بسا انسانى كه هلاك كرده او را زبانى.

8473 124-  كم من حرب جنيت من لفظة. 4 549 بسا جنگى كه چيده شود از سخنى (يعنى ميوه و ثمره‏اى است كه از سخن پديد آمده).

8474 125-  كم من كلمة سلبت نعمة. 4 549 بسا سخنى كه نعمتى را ربوده است.

8475 126-  كثرة الكلام تملّ السّمع. 4 587 زيادى گفتار گوش را مى‏آزارد.

8476 127-  كثرة الكلام تملّ الاخوان. 4 595 بسيارى گفتار، برادران را مى‏آزارد.

8477 128-  كثرة الكلام تبسط حواشيه و تنقص معانيه، فلا يرى له امد و لا ينتفع به احد. 4 598 زيادى گفتار، اطراف خود را فرا گيرد، و معناهاى آن را كم كند، و در نتيجه نهايتى براى آن ديده نشود، و هيچ كس به آن سودمند نگردد.

8478 129-  كن حسن المقال جميل الافعال، فانّ مقال الرّجل برهان فضله و فعاله عنوان عقله. 4 611 چنان باش كه خوب گفتار، و زيبا كردار باشى، زيرا گفتار مرد نشانه فضل و برترى او، و كردارش نمودار عقل او است.

8479 130-  كسب الحكمة اجمال المنطق و استعمال الرّفق. 4 625 كسب حكمت و فرزانگى، به اختصار كردن سخن و به كار بردن نرمى (در گفتار و كردار) است.

8480 131-  كلام الرّجل ميزان عقله. 4 629 سخن مرد، ميزان (و وسيله سنجش) عقل و خرد او است.

8481 132-  كلامك محفوظ عليك مخلّد فى صحيفتك، فاجعله فيما يزلفك و ايّاك ان تطلقه فيما يوبقك. 4 632 سخن تو نگه‏دارى شود براى تو، و پاينده است در نامه عمل تو، پس بگردان آن را در باره چيزى كه تو را به خدا نزديك گرداند و بپرهيز از اين كه رها كنى سخنت را در آنچه تو را هلاك و نابود كند.

8482 133-  لكلّ قول جواب. 5 11 هر سخنى را پاسخى است (كه بايد با تأمّل و دقت پاسخ مناسب را به آن داد).

8483 134-  لكلّ مقام مقال. 5 16 هر جايگاهى را گفتارى است (هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد).

8484 135-  لكلّ قادم حيرة فابسطوه بالكلام. 5 24 هر واردى را (كه به محفلى در آيد) سرگشتگى و سردرگمى است، با سخن گفتن او را گشاده رو كنيد.

8485 136-  للكلام آفات. 5 26 سخن را آفتهايى است.

8486 137-  للمتكلّم اوقات. 5 26 سخنگو را اوقات و حالاتى است (كه در هر حال و هر زمان آماده سخن گفتن نباشد).

8487 138-  للعاقل فى كلّ كلمة نبل. 5 30 عاقل را در هر سخنى زيركى خاصى است.

8488 139-  للانسان فضيلتان عقل و منطق، فبالعقل يستفيد و بالمنطق يفيد. 5 40 انسان داراى دو فضيلت و برترى است: عقل، و منطق (گويايى) به وسيله عقل كسب فايده و بهره مى‏كند، و با گفتار و گويايى خود به ديگران فايده مى‏رساند.

8489 140-  لسان العاقل وراء قلبه. 5 123 زبان عاقل پس دل او است.

8490 141-  لسان الجاهل مفتاح حتفه. 5 124 زبان جاهل كليد مرگ او است.

8491 142-  لسانك ان امسكته انجاك و ان اطلقته ارداك. 5 125 زبانت را اگر نگهدارى نجاتت دهد، و اگر رها كنى تو را به هلاكت اندازد.

8492 143-  لاهل الفهم تصرّف الاقوال. 5 130 براى اهل فهم گفتارها دگرگون شود (و با ذكر پند و امثال به آنها تفهيم شود).

8493 144-  لسان الحال اصدق من لسان المقال. 5 131 زبان حال راستگوتر است از زبان گفتار.

8494 145-  لسان البرّ يأبى سفه الجهّال. 5 132 زبان نيكوكار از سفاهت و سبكسرى نادانان جلوگيرى كند.

8495 146-  من اكثر ملّ. 5 139 كسى كه پر سخن گويد، آزرده كند.

8496 147-  من اكثر هجر. 5 140 كسى كه پر گويد پرت و پلا و هذيان گويد.

8497 148-  من عذب لسانه كثر اخوانه. 5 156 كسى كه زبانش شيرين باشد برادرانش بسيار شوند.

8498 149-  من كثر كلامه زلّ. 5 171 كسى كه گفتارش زياد شد بلغزد.

8499 150-  من قال بالحقّ صدّق. 5 175 كسى كه سخن حق گويد تصديق شود.

8500 151-  من كثر كلامه كثر ملامه. 5 176 كسى كه گفتارش بسيار شد سرزنش او بسيار شود.

8501 152-  من تفقّد مقاله قلّ غلطه. 5 199 كسى كه بررسى كند گفتار خود را غلط و اشتباه او كم شود.

8502 153-  من كثر كلامه كثر سقطه. 5 199 كسى كه سخنش بسيار باشد افتادن و سقوطش بسيار شود.

8503 154-  من حفظ لسانه اكرم نفسه. 5 208 كسى كه زبانش را نگه دارد خويشتن را گرامى داشته است.

8504 155-  من كثر كلامه كثر لغطه. 5 225 كسى كه سخنش بسيار شد سخنان پوچ و بيهوده او بسيار شود.

8505 156-  من لانت كلمته وجبت محبّته. 5 193 كسى كه گفتارش نرم باشد دوستيش لازم و ثابت گردد.

8506 157-  من كثر مقاله لم يعدم السّقط. 5 231 كسى كه گفتارش زياد شد از سقوط در امان نيست.

8507 158-  من علم انّه مؤاخذ بقوله فليقصّر فى المقال. 5 232 كسى كه مى‏داند كه به گفته‏اش بازپرسى شود، بايد گفتارش را كم و كوتاه كند.

8508 159-  من لم يملك لسانه يندم. 5 245 كسى كه مالك زبان خود نباشد پشيمان شود.

8509 160-  من سجن لسانه امن من ندمه. 5 265 كسى كه زبان خود را زندان كند از پشيمانى آن در امان است.

8510 161-  من قوّم لسانه زان عقله. 5 283 كسى كه زبانش را راست و درست گرداند عقل خود را بيارايد.

8511 162-  من اعجبه قوله فقد غرب عقله. 5 283 كسى كه گفتارش او را خوش آيد، عقلش به غربت و بيگانگى افتاده (و يا پنهان شده) است.

8512 163-  من اكثر المقال سئم. 5 286 كسى كه سخن بسيار كند مردم از او ملول و دلگير شوند.

8513 164-  من قلّ كلامه قلّت آثامه. 5 288 كسى كه سخنش كم باشد، گناهانش كم باشد.

8514 165-  من قلّ كلامه بطل عيبه. 5 290 كسى كه سخنش كم باشد، عيب او از بين برود.

8515 166-  من أمّر عليه لسانه قضا بحتفه. 5 290 كسى كه زبانش را بر خود فرمانروا كند، حكم مرگش را امضا كرده.

8516 167-  من سدّد مقاله برهن عن غزارة فضله. 5 291 كسى كه گفتار خود را درست و محكم كند با اين كار دليل بر بسيارى فضل و برترى خود آورده.

8517 168-  من قال ما لا ينبغي سمع ما لا يشتهى. 5 291 كسى كه سخن ناشايستى بگويد بشنود آنچه را نمى‏خواهد (و دوست نمى‏دارد).

8518 169-  من حسن كلامه كان النّجح امامه. 5 306 كسى كه گفتارش نيكو باشد پيروزى پيش روى او است.

8519 170-  من ساء كلامه كثر ملامه. 5 306 كسى كه گفتارش بد باشد سرزنشش بسيار باشد.

8520 171-  من امسك عن فضول المقال شهدت بعقله الرّجال. 5 309 كسى كه از سخنان زيادى خوددارى كند، به عقل و خرد او مردان گواهى دهند.

8521 172-  من امسك لسانه أمن ندمه. 5 310 كسى كه زبان خود را نگه دارد، از پشيمانى ايمن است.

8522 173-  من ترك قول «لا ادرى» اصيبت مقاتله. 5 377 كسى كه گفتن «نمى‏دانم» را ترك كند، (و از اظهار نادانى خود ننگ داشته باشد) به قربانگاههاى خود رسيده است.

8523 174-  من اطال الحديث فيما لا ينبغي فقد عرّض نفسه للملامة. 5 391 كسى كه به درازا كشاند سخن را در آنچه سزاوار نيست، خود را در معرض سرزنش و ملامت در آورده.

8524 175-  من آثر رضى ربّ قادر فليتكلّم بكلمة عدل عند سلطان جائر. 5 407 كسى كه رضايت و خوشنودى پروردگار قدرتمند را (بر خوشنودى ديگران) انتخاب كرده، بايد سخن عدل را در نزد پادشاه ستمگر بر زبان آرد و بگويد.

8525 176-  من قام بفتق القول و رتقه فقد حاز البلاغة. 5 429 كسى كه بپردازد به فتق و رتق سخن (شكافتن و پيوستن آن) به بلاغت دست يافته است.

8526 177-  من ساء لفظه ساء حظّه. 5 460 كسى كه سخنش بد باشد بهره‏اش بد خواهد بود.

8527 178-  من اطلق لسانه ابان عن سخفه. 5 460 كسى كه زبانش را رها و آزاد بگذارد سبكى عقل خود را آشكار كرده.

8528 179-  من الايمان حفظ اللّسان. 6 15 از لوازم و نشانه‏هاى ايمان نگه داشتن زبان است.

8529 180-  من عقل الرّجل ان لا يتكلّم بجميع ما احاط به علمه. 6 24 از عقل و خرد مرد است كه سخن نگويد به همه آنچه كه علم او بدان احاطه دارد (و هر چه را مى‏داند نگويد).

8530 181-  من دلائل العقل النّطق بالصّواب. 6 40 از نشانه‏هاى عقل درست سخن گفتن است.

8531 182-  من علامات الاقبال سداد الاقوال و الرّفق فى الافعال. 6 44 از نشانه‏هاى اقبال آدمى درستى در سخنان و نرمى در كردار (و برخورد با ديگران) است.

8532 183-  ما عقد ايمانه من لم يحفظ لسانه. 6 76 ايمان خود را محكم نكرده كسى كه زبان خود را نگاه ندارد.

8533 184-  ما الانسان لو لا اللّسان الّا صورة ممثّلة او بهيمة مهملة. 6 93 اگر زبان نباشد انسان چيزى جز صورتى كشيده يا چهارپايى رها شده نيست.

8534 185-  ما من شي‏ء اجلب لقلب الانسان من لسان، و لا أخدع للنّفس من شيطان. 6 112 براى جلب دل انسان چيزى مؤثرتر از زبان نيست و براى نيرنگ نفس آدمى چيزى نيرنگ بازتر از شيطان نيست.

8535 186-  مغرس الكلام القلب و مستودعه الفكر، و مقوّيه العقل و مبديه اللّسان، و جسمه الحروف و روحه المعنى، و حليته الاعراب و نظامه الصّواب. 6 136 جايگاه غرس (و كشت) سخن دل است، و جايى كه آن را به امانت سپرده‏اند فكر است، و نيرو دهنده آن عقل، و آشكار كننده‏اش زبان، و تن و جسم آن حرفها است، و روح سخن معناى آن، و زيور آن اعراب، و نظام و رشته آن درستى و راستى است.

8536 187-  نكير الجواب من نكير الخطاب. 6 171 ناخوش بودن پاسخ، از ناخوش بودن خطاب و سخن است.

8537 188-  هذا اللّسان جموح لصاحبه. 6 208 اين زبان با صاحب خويش سركش و چموش است.

8538 189-  لا تقولنّ ما يسوؤك جوابه. 6 261 مگو سخنى كه پاسخش تو را بدحال كند.