غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۱۳ -


باب الفقر (نيازمندى، ندارى)

7899 1-  الفقر ينسى. 1 15 فقر و ندارى فراموشى آورد (چون‏ شخص فقير فكرش پيوسته متوجه مشكلات زندگى است).

7900 2-  العسر لؤم. 1 31 پريشانى و سختى سرزنش و ملامت آورد.

7901 3-  الفقر زينة الايمان. 1 67 فقر و ندارى زيور ايمان است (در صورتى كه شخص فقير تحمل و صبر داشته باشد).

7902 4-  القبر خير من الفقر. 1 106 گور بهتر از فقر است (يعنى فقرى كه صبر با آن نباشد و موجب بدبختى دنيا و آخرت گردد).

7903 5-  العسر يفسد الاخلاق. 1 202 سختى و فشار زندگى اخلاق را فاسد كند.

7904 6-  اظهار التّباؤس يجلب الفقر. 1 298 اظهار فقر و پريشانى سبب جلب فقر مى‏گردد.

7905 7-  اخفاء الفاقة و الامراض من المروّة. 1 299 پنهان كردن پريشانى و بيماريها از مردانگى است.

7906 8-  الفقر مع الدّين الموت الاحمر. 1 345 ندارى كه توأم با قرض شود مرگ سرخ است.

7907 9-  الفقر مع الدّين الشّقاء الاكبر. 1 345 فقر و ندارى كه با قرض توأم باشد بزرگترين شقاوت و بدبختى است.

7908 10-  الفقر يخرس الفطن عن حجّته. 1 362 فقر و پريشانى آدم زيرك را از بيان حجّت و دليل خود گنگ و لال گرداند.

7909 11-  الفقير فى الوطن ممتهن. 1 373 آدم فقير در وطن خوار است.

7910 12-  الفقر فى الوطن غربة. 1 374 فقر و ندارى در وطن نيز غربت است.

7911 13-  المقلّ غريب فى بلدته. 1 377 انسان مستمند در شهر خود هم غريب است.

7912 14-  الفقر الفادح أجمل من الغنى الفاضح. 1 396 فقر سخت از توانگرى رسوا كننده زيباتر است.

7913 15-  الفقر و الغنى بعد العرض على اللّه سبحانه. 1 398 پريشانى و توانگرى واقعى پس از آن است كه بر خداى سبحان عرضه شود.

7914 16-  العسر يشين الاخلاق و يوحش الرّفاق. 2 9 تنگى و فشار زندگى خوى و خصلتها را زشت گرداند و رفيقان را به وحشت اندازد.

7915 17-  الفقير الرّاضى ناج من حبائل ابليس و الغنىّ واقع فى حبائله. 2 83 فقيرى كه راضى باشد (به وضع خود) از دامهاى شيطان رها شده ولى توانگر در دام شيطان افتاده.

7916 18-  الصّبر على الفقر مع العزّ اجمل من الغنى مع الذّلّ. 2 113 صبر و شكيبايى بر فقر و ندارى با عزّت، از توانگرى با خوارى و ذلّت زيباتر است.

7917 19-  الفقر صلاح المؤمن و مريحه من حسد الجيران و تملّق الاخوان و تسلّط السّلطان. 2 128 فقر و ندارى صلاح حال مؤمن است و او را از حسد همسايگان، و تملق و چاپلوسى برادران، و تسلّط پادشاه آسوده سازد.

7918 20-  امقت العباد الى اللّه الفقير المزهوّ، و الشّيخ الزّان و العالم الفاجر.

2 431 مبغوض‏ترين بندگان در پيشگاه خداوند فقير متكبّر، و پير زناكار، و عالم گنهكار است.

7919 21-  انّ الفقر مذلّة للنّفس مدهشة للعقل جالب للهموم. 2 498 به راستى كه فقر و ندارى وسيله خوارى جان و سرگردانى عقل و جلب اندوهها است.

7920 22-  آفة الجود الفقر. 3 108 آفت جود و بخشش فقر و ندارى است.

7921 23-  ثلاث هنّ المحرقات الموبقات: فقر بعد غنىّ، و ذلّ بعد عزّ و فقد الاحبّة. 3 344 سه چيز است كه آنها سوزنده و هلاك كننده است: فقر و ندارى بعد از توانگرى، و خوارى پس از عزّت، و از دست دادن دوستان.

7922 24-  درهم الفقير ازكى عند اللّه من دينار الغنىّ. 4 13 درهم فقير، پاكيزه‏تر (يا فزاينده‏تر) است در پيشگاه خداوند از دينار ثروتمند.  7923 25-  ربّ فقير اعزّ من أسد. 4 59 بسا فقيرى كه قدرتمندتر است از شير.

7924 26-  داووا الجور بالعدل و داووا الفقر بالصّدقة و البذل. 4 24 مداوا كنيد جور و ستم را به عدالت، و مداوا كنيد فقر و ندارى را به صدقه و بخشش.

7925 27-  ربّ فقير اغنى من كلّ غنىّ. 4 70 بسا فقيرى كه از هر توانگرى بى‏نيازتر است.

7926 28-  ربّ فقر عاد بالغنى الباقى. 4 70 بسا فقر و ندارى كه به بى‏نيازى ماندنى و پايدار بازگردد (مانند فقرى كه ملازم با صبر و ايمان باشد).

7927 29-  شرّ الفقر فقر النّفس. 4 172 بدترين فقرها فقر نفس است.

7928 30-  ضرورة الفقر تبعث على فظيع الامر. 4 226 ضرورت و ناچارى فقر و ندارى آدمى را بر كار زشت و رسوا وامى‏دارد.

7929 31-  ضرر الفقر احمد من اشر الغنى. 4 229 زيان فقر و ندارى ستوده‏تر از سرمستى ثروت است.

7930 32-  غنى الفقير قناعته. 4 378 بى‏نيازى فقير قناعت او است.

7931 33-  فقر النّفس شرّ الفقر. 4 415 فقر نفس بدترين فقر است.

7932 34-  كم من فقير يفتقر اليه. 4 547 بسا فقيرى كه ديگران بدو نيازمند هستند.

7933 35-  كم من فقير غنىّ و غنىّ مفتقر. 4 553 چه بسا فقيرى كه توانگر است، و چه بسا توانگرى كه فقير است.

7934 36-  كم من منقوص رابح و مزيد خاسر. 4 553 چه بسا كسى كه (مال و ثروت) به او كم داده شده ولى سود كننده است، و زياد داده شده‏اى كه زيانكار است.

7935 37-  ليس فى الغربة عار، انّما العار فى الوطن الافتقار. 5 87 در غريبى ننگ و عارى نيست بلكه عار و ننگ ندارى در وطن است.

7936 38-  من تفاقر افتقر. 5 138 كسى كه به دروغ خود را به فقر و ندارى زند، فقير گردد.

7937 39-  من اظهر فقره اذلّ قدره. 5 320 كسى كه فقر خود را آشكار كند قدر و منزلت خويش را خوار گردانده.

7938 40-  من احبّ السّلامة فليؤثر الفقر و من احبّ الرّاحة فليؤثر الزّهد فى الدّنيا. 5 405 كسى كه سلامت را دوست دارد بايد فقر و ندارى را اختيار كند، و كسى كه راحتى و آسودگى خواهد، بايد زهد و بى‏رغبتى دنيا را اختيار كند.

7939 41-  من الحّ عليه الفقر فليكثر من قول لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم. 5 433 كسى كه فقر و ندارى بر او فشار آورد، بسيار بگويد «لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم»-  يعنى جنبش و نيرويى نيست جز به خداى والاى بزرگ- .

7940 42-  من الواجب على الفقير أن لا يبذل من غير اضطرار سؤاله. 6 30 از امورى كه بر فقير لازم است آنكه تا ناچار نشود سؤال و درخواست خود را بذل نكند (و از هر كسى درخواست نكند).

7941 43-  ملوك الدّنيا و الاخرة الفقراء الرّاضون. 6 134 پادشاهان دنيا و آخرت فقيرانى هستند كه به وضع خود راضى و خوشحال باشند. 

7942 44-  هل تنظر الّا فقيرا يكابد فقرا او غنيّا بدّل نعم اللّه كفرا، او بخيلا اتّخذ البخل بحقّ اللّه وفرا، او متمرّدا كأنّ باذنيه عن سماع الحكمة وقرا. 6 206 آيا مى‏نگرى جز نيازمندى كه رنج فقر را مى‏كشد، يا توانگرى را كه نعمتهاى خدا را به كفران و ناسپاسى تبديل كرده يا بخيلى را كه بخل كردن به حق خداى تعالى را غنيمت دانسته يا سركشى را كه گويا گوشهاى او را از شنيدن حكمت و فرزانگى سنگينى يا كرى فرا گرفته است 

باب الفقه (فهم)

7943 1-  آفة الفقهاء عدم الصّيانة. 3 111 آفت فقيهان (و آنها كه احكام خدا را از روى اجتهاد مى‏دانند) نداشتن صيانت و نگهدارى خود از گناهان است.

7944 2-  اذا فقهت فتفقّه فى دين اللّه. 3 141 هر گاه درك و فهم كردى، در دين خدا فهم خود را به كار گير.

7945 3-  اذا اراد اللّه بعبد خيرا فقّهه فى الدّين و ألهمه اليقين. 3 174 هرگاه خداوند در باره بنده‏اى اراده خير و خوبى فرمايد او را فقيه در دين كند و يقين را به او الهام فرمايد.

7946 4-  من تفقّه فى الدّين كثر. 5 198 هر كس در دين دانا و فهيم شود شخصيت او بسيار گردد.

باب الفكر (انديشه)

7947 1-  الفكر يهدى. 1 15 فكر و انديشه راهنمايى كند.

7948 2-  الفكر عبادة. 1 18 فكر كردن (در باره مخلوقات خدا و يا در انجام كار خير) عبادت است.

7949 3-  الفكر رشد. 1 31 انديشه و فكر در كارها موجب رشد است.

7950 4-  الفكر ينير اللّبّ. 1 100 فكر و انديشه خرد و عقل را نورانى كند.

7951 5-  الفكر يهدى الى الرّشاد. 1 172 فكر و انديشه به سوى راه درست راهنمايى كند.

7952 6-  الفكر نزهة المتّقين. 1 175 فكر و انديشه گردشگاه پرهيزكاران است.

7953 7-  الفكر يفيد الحكمة. 1 221 فكر، حكمت را براى انسان به ارمغان آورد.

7954 8-  الفكر مرآة صافية. 1 231 فكر آيينه‏اى شفاف است.

7955 9-  الفكر جلاء العقول. 1 232 فكر جلا دهنده عقلهاست.

7956 10-  التّفكّر فى آلاء اللّه نعم العبادة. 1 299 تفكر و انديشه كردن در نعمتهاى خداوند خوب عبادتى است.

7957 11-  الصّواب من فروع الرّويّة. 1 311 كار درست انجام دادن از شاخه‏هاى تفكر و انديشيدن است.

7958 12-  الفكر فى غير الحكمة هوس. 1 337 فكر كردن در غير حكمت، هوس و بيهوده است.

7959 13-  الصّمت بغير تفكّر خرس. 1 338 خموشى بدون فكر كردن لال بودن است (يعنى خموشى كه ممدوح و پسنديده است اين خموشى است نه اين كه فقط زبان خود ببندد و سخن نگويد).

7960 14-  التّروىّ فى القول يؤمن الزّلل. 1 346 تأمل و تفكّر در گفتار آدمى را از لغزش ايمن دارد.

7961 15-  المؤمن مغموم بفكرته، ضنين بخلّته. 1 361 مؤمن به فكر و انديشه خود اندوهگين است، و در دوستى خود بخيل است (يعنى با هر كس طرح رفاقت و دوستى نريزد).

7962 16-  الفكر فى الخير يدعو الى العمل به. 1 366 فكر كردن و انديشه نمودن در كار خير انسان را به عمل كردن به آن مى‏خواند.

7963 17-  الفكر فى العواقب ينجى من المعاطب. 1 380 فكر و انديشه كردن در عواقب و سرانجام كارها انسان را از نابودى و هلاكت نجات مى‏دهد.

7964 18-  الفكر فى العواقب يؤمن مكروه النّوائب. 2 5 فكر و انديشه كردن در عواقب كارها از حوادث ناگوار ايمن مى‏دارد.

7965 19-  الفكر احدى الهدايتين. 2 14 فكر و انديشه يكى از دو هدايت و راهنمايى است.

7966 20-  التّفكّر فى ملكوت السّماوات و الارض عبادة المخلصين. 2 49 تفكر و انديشه كردن در ملكوت آسمانها و زمين (عجائب خلقت و عظمت خداى سبحان) عبادت مخلصان است.

7967 21-  الفكر فى الامر قبل ملابسته يؤمن الزّلل. 2 69 انديشه كردن و فكر در كار، پيش از دست زدن بدن، از لغزش ايمن سازد.

7968 22-  الفكر يوجب الاعتبار و يؤمن العثار و يثمر الاستظهار. 2 143 فكر و انديشه كردن در كار موجب اعتبار آن گردد، و از لغزش ايمنى دهد، و پشت گرمى به بار آورد.

7969 23-  افكر تفق. 2 169 فكر كن تا هوشمند شوى.

7970 24-  افكر تستبصر. 2 171 فكر و انديشه كن تا بينا گردى.

7971 25-  افضل العبادة الفكر. 2 381 برترين عبادتها فكر كردن است.

7972 26-  اصل العقل الفكر و ثمرته السّلامة. 2 417 ريشه عقل و خرد فكر كردن است و ثمره و ميوه آن نيز سلامت است.

7973 27-  اصل السّلامة من الزّلل الفكر قبل الفعل و الرّويّة قبل الكلام. 2 418 اساس و اصل سالم ماندن از لغزش، فكر كردن پيش از انجام كار، و تأمل كردن پيش از سخن گفتن و گفتار است.

7974 28-  اذا امضيت امرا فامضه بعد الرّويّة و مراجعة المشورة، و لا تؤخّر عمل يوم الى غد، و امض لكلّ يوم عمله. 3 159 هرگاه خواستى كارى انجام دهى پس از تأمل و انديشه و مراجعه كردن به مشورت انجام ده، و كار امروز را به فردا مينداز، و هر روز كار همان روز را انجام بده.

7975 29-  اذا قدّمت الفكر فى جميع افعالك حسنت عواقبك فى كلّ امر. 3 162 هرگاه فكر را در همه كارهاى خود جلو اندازى، سر انجامهاى تو در هر كارى نيكو گردد.

7976 30-  اذا ارتأيت فافعل. 3 118 هنگامى كه فكر و انديشه كردى آن گاه كار را انجام ده.

7977 31-  بالفكر تصلح الرّويّة. 3 206 با فكر است كه انديشه اصلاح گردد.

7978 32-  بتكرّر الفكر ينجاب الشّكّ. 3 220 با فكر كردن پى در پى ترديد و شك بر طرف گردد.

7979 33-  بالفكر تنجلي غياهب الامور. 3 234 تاريكى كارها به وسيله فكر برطرف گردد.

7980 34-  بتكرار الفكر تسلم العواقب. 3 239 با فكر كردن پى در پى سرانجام كارها به سلامت بيانجامد.

7981 35-  تمييز الباقى من الفانى من اشرف النّظر. 3 284 تميز دادن جهان پايدار و باقى، از دنياى فانى، از شريف‏ترين نظر و انديشه است. 

7982 36-  تفكّر قبل ان تعزم و شاور قبل ان تقدم و تدبّر قبل ان تهجم. 3 305 پيش از آنكه تصميم بگيرى انديشه كن، پيش از آنكه اقدام كنى مشاوره و رايزنى كن، و پيش از آنكه ناگهان وارد كارى شوى تدبّر كن.

7983 37-  تفكّرك يفيدك الاستبصار و يكسبك الاعتبار. 3 316 انديشيدن تو بينش به تو دهد، و عبرت گرفتن را براى تو به ارمغان آورد.

7984 38-  ثمرة الفكر السّلامة. 3 323 ميوه فكر سلامت است.

7985 39-  خوض النّاس فى الشّى‏ء مقدّمة الكائن. 3 451 فرو رفتن مردم و به فكر افتادن آنها در چيزى، مقدمه وقوع و انجام آن است.

7986 40-  دوام الفكر و الحذر يؤمن الزّلل و ينجى من الغير. 4 22 ادامه دادن فكر و احتياط كار، از لغزش ايمن سازد، و از دگرگونى و تغيير نعمت نجات دهد.

7987 41-  رأس الاستبصار الفكرة. 4 48 اساس بينايى فكر كردن و تأمّل است.

7988 42-  روّ قبل الفعل كى لا تعاب بما تفعل. 4 102 پيش از كار بينديش تا در كارى كه مى‏كنى نكوهش نشوى.

7989 43-  صواب الرّأى باجالة الافكار. 4 201 درستى رأى به جولان دادن فكرها و انديشه‏ها است (يعنى با رايزنى و مشاوره).

7990 44-  صيام القلب عن الفكر فى الآثام افضل من صيام البطن عن الطّعام. 4 214 روزه گرفتن دل از انديشه كردن در گناهان، از روزه گرفتن شكم از غذا برتر است. 

7991 45-  طوبى لمن شغل قلبه بالفكر و لسانه بالذّكر. 4 239 خوشا به حال كسى كه دلش به انديشه و فكر سرگرم است و زبانش به ذكر مشغول است.

7992 46-  طول الفكر يحمد العواقب و يستدرك فساد الامور. 4 252 فكر طولانى سرانجام كارها را ستوده گرداند، و فساد كارها را جبران نمايد.

7993 47-  طول التّفكير يصلح عواقب التّدبير. 4 259 انديشيدن طولانى كرانه‏هاى تدبير را اصلاح كند.

7994 48-  طول التّفكير يعدل رأى المشير. 4 259 انديشيدن طولانى برابرى كند با رأى طرف مشورت (و همچون رأى او است). 

7995 49-  عليك بالفكر فانّه رشد من الضّلال و مصلح الاعمال. 4 294 بر تو باد به فكر و انديشه كه به راستى فكر و انديشه راه يابى است از گمراهى، و اصلاح كننده كارها است.

7996 50-  فكر العاقل هداية. 4 412 فكر عاقل، راهنمايى است (ارزشمند).

7997 51-  فكر ساعة قصيرة خير من عبادة طويلة. 4 414 فكر و انديشه ساعتى كوتاه، بهتر است از عبادتى طولانى.

7998 52-  فكرك يهديك الى الرّشاد و يحدوك الى اصلاح المعاد. 4 415 فكر تو راهنمايى‏ات كند به راه راست، و براند تو را به سوى اصلاح معاد.

7999 53-  فكر المرء مرآة تريه حسن عمله من قبحه. 4 415 فكر آدمى آيينه‏اى است كه نيكى عمل او را از زشتى آن به وى بنماياند.

8000 54-  فضل فكر و تفهّم انجع من فضل تكرار و دراسة. 4 423 زياد فكر كردن و فهميدن از زياد تكرار كردن و درس خواندن سودمندتر است.

8001 55-  فكرك فى المعصية يحدوك على الوقوع فيها. 4 424 فكر و انديشه تو در باره گناه و نافرمانى تو را به افتادن در آن مى‏كشاند.

8002 56-  فكرك فى الطّاعة يدعوك الى العمل بها. 4 424 فكر تو در اطاعت و فرمانبردارى خدا تو را به عمل كردن بدان مى‏خواند.

8003 57-  فكّر ثمّ تكلّم، تسلم من الزّلل 4 424 بينديش، آن گاه سخن گوى تا از لغزش ايمن شوى.

8004 58-  فتفكّروا ايّها النّاس و تبصّروا و اعتبروا و اتّعظوا و تزوّدوا للآخرة تسعدوا. 4 432 اى مردم بينديشيد و بنگريد، و پند و عبرت گيريد، و براى آخرت خويش توشه برگيريد تا نيكبخت شويد.

8005 59-  قدّر ثمّ اقطع، و فكّر ثمّ انطق و تبيّن ثمّ اعمل. 4 506 اندازه‏گير آن گاه جدا كن، و بينديش آن گاه سخن گوى، و نيك بدان آن گاه عمل كن.

8006 60-  كلّ يوم يفيدك عبرا ان اصحبته فكرا. 4 540 هر روزى به تو عبرتى را مى‏بخشد، اگر انديشه و فكرى را همراه آن گردانى.

8007 61-  كفى بالفكر رشدا. 4 571 براى رشد و به راه راست رفتن، فكر و انديشه كافى است.

8008 62-  من طال فكره حسن نظره. 5 155 كسى كه فكرش طولانى باشد، بينش او نيكو گردد.

8009 63-  من استقبل الامور ابصر. 5 166 كسى كه (با فكر و انديشه) به استقبال كارها برود بينا شود.

8010 64-  من استدبر الامور تحيّر. 5 166 كسى كه دنبال كارها برود (و پس از انجام آن به فكر آن افتد) سرگردان شود.

8011 65-  من كثرت فكرته حسنت عاقبته. 5 214 كسى كه انديشه‏اش بسيار باشد، سرانجامش نيكو شود.

8012 66-  من فكّر قبل العمل كثر صوابه. 5 276 كسى كه قبل از انجام كار انديشه كند، كارهاى درست او بسيار باشد.

8013 67-  من طالت فكرته حسنت بصيرته. 5 272 كسى كه فكر و انديشه‏اش طولانى باشد، بينائيش نيكو شود.

8014 68-  من ضعفت فكرته قويت عزّته. 5 280 كسى كه انديشه‏اش ضعيف باشد، فريب خوردنش قوى خواهد بود.

8015 69-  من اعمل فكره اصاب جوابه. 5 276 كسى كه فكر خود را به كار اندازد پاسخش درست باشد.

8016 70-  من تفكّر فى آلاء اللّه وفّق. 5 308 كسى كه در نعمتهاى خداوند تفكّر كند، توفيق يابد.

8017 71-  من فكّر ابصر العواقب. 5 324 كسى كه بينديشد نسبت به سرانجامهاى كار بينا گردد.

8018 72-  من أسهر عين فكرته بلغ كنه همّته. 5 368 كسى كه ديده فكر و انديشه خود را بيدار نگه دارد به نهايت همّت و مقصود خود برسد.

8019 73-  من اكثر الفكر فيما تعلّم اتقن علمه و فهم ما لم يكن يفهم. 5 397 كسى كه فكر خود را در آنچه بياموزد بسيار كند، علم خود را محكم كرده و آنچه را نمى‏توانسته بفهمد، آن را بفهمد.

8020 74-  من تفكّر فى عظمة اللّه ابلس. 5 466 كسى كه در عظمت خدا تفكّر كند، سرگردان شود.

8021 75-  من كانت له فكرة فله فى كلّ شي‏ء عبرة. 5 473 كسى را كه در كارها انديشه‏اى باشد، او را در هر چيزى اندرز و عبرتى است.

8022 76-  ما ذلّ من احسن الفكر. 6 51 خوار نگردد كسى كه نيكو فكر كند.

8023 77-  لا تخل نفسك من فكرة تزيدك حكمة و عبرة تفيدك عصمة. 6 295 خالى مگذار، نفس خويش را از انديشه و فكرى كه تو را حكمت و اندرزى بياموزد، و عبرتى كه تو را عصمت و خويشتن‏دارى ببخشايد.

8024 78-  لا عبادة كالتّفكير. 6 348 عبادتى همچون انديشه كردن نيست.

8025 79-  لا رشد كالفكر. 6 350 (رسيدن به درستى و) رشدى همچون فكر و انديشه نيست.

8026 80-  لا بصيرة لمن لا فكر له. 6 401 كسى كه فكر و انديشه ندارد بينايى ندارد.

8027 81-  روّ قبل الفعل كي لا تعاب بما تفعل. 4 102 پيش از انجام كار، خوب انديشه كن تا بدانچه انجام مى‏دهى، نكوهش نشوى.

8028 82-  رويّة المتأنّى افضل من بديهة العجل. 4 102 تفكر و تدبّر آن كس كه با تأنّى و حوصله كار مى‏كند (اگر چه طول كشد) برتر است از زود انجام دادن كار با شتاب.

باب الفلاح (رستگارى)

8029 1-  المفلح من نهض بجناح او استسلم فاستراح. 2 93 رستگار و پيروز كسى است كه با داشتن نيرو به پا خيزد، و يا (بخاطر نداشتن نيرو) كناره گيرد و خود و مردم را راحت و آسوده كند.

8030 2-  اطع العلم و اعص الجهل تفلح. 2 183 از علم و دانش پيروى كن، و از جهل و نادانى نافرمانى كن تا رستگار شوى.

8031 3-  لا يفلح من يسرّه ما يضرّه. 6 388 رستگار نشود، كسى كه شادمانش كند آنچه زيانش رساند (مانند گناه).

باب الفوت

8032 1-  الفوت غصص. 1 49 از دست دادن فرصت غصه‏ها به دنبال دارد.

8033 2-  الفوت حسرات محرقات. 1 220 از دست دادن فرصت، حسرتهايى سوزنده دارد.

8034 3-  الفائت لا يعود. 1 255 چيزى كه از دست رفته باز نگردد.

8035 4-  الاشتغال بالفائت يضيّع الوقت. 1 315 سرگرم شدن به چيز از دست رفتنى (مانند دنيا) وقت را ضايع كند.

8036 5-  ثمرة الفوت ندامة. 3 325 ميوه فوت شدن و از دست رفتن فرصت، پشيمانى است.

8037 6-  فى الفوت حسرة و ملامة. 4 395 در فوت شدن حسرت و پشيمانى است.

8038 7-  فى كلّ وقت فوت. 4 396 هر وقتى را فوت شدنى است (و هر وقتى فوت شود و از دست برود).

8039 8-  لكلّ شي‏ء فوت. 5 14 هر چيزى را فوتى است (كه نبايد بيهوده از دست داد).

8040 9-  مع الفوت تكون الحسرة. 6 122 به همراه فوت و از دست دادن، حسرت است.

8041 10-  لا تأس على ما فات. 6 261 بر چيز از دست رفته افسوس مخور.

8042 11-  لا حسرة كالفوت. 6 351 حسرتى همچون از دست رفتن فرصت نيست.

باب التفويض (واگذاردن)

8043 1-  من فوّض امره الى اللّه سدّده. 5 220 كسى كه كار خود را به خدا واگذارد، خداوند او را به راه راست وادارد.

باب الفوق (برتر)

8044 1-  ارحم من دونك يرحمك من فوقك، و قس سهوه بسهوك، و معصيته بمعصيتك لربّك، و فقره الى رحمتك بفقرك الى رحمة ربّك. 2 216 رحم كن به زير دست خود تا رحم كند بر تو بالا دست تو، و اشتباه او را به اشتباه خود بسنج، و نافرمانى او را به نافرمانى خودت از پروردگار خويش، و فقر و نيازى كه او به مهر دارد را با فقر و نيازى كه تو به رحمت پروردگارت دارى مقايسه كن.

8045 2-  اطع من فوقك يطعك من دونك، و اصلح سريرتك يصلح اللّه علانيتك. 2 237 فرمانبردارى كن از كسى كه برتر از تو است تا فرمانبردارى كند از تو كسى كه زير دست تو است، و درونت را اصلاح كن تا خداوند اصلاح كند برون تو را.

8046 3-  اذا علوت فلا تفكّر فيمن دونك من الجهّال، و لكن اقتد بمن فوقك من العلماء. 3 158 هرگاه بلند مرتبه گشتى (و مقامى يافتى) انديشه نكن در كسانى كه زير دست تو هستند از نادانان، ولى اقتدا و پيروى كن به آنها كه برتر از تو هستند از دانشمندان.

8047 4-  عجبت لمن يرجو رحمة من فوقه، كيف لا يرحم من دونه. 4 337 در شگفتم از كسى كه اميد دارد رحمت و مهر كسى را كه برتر از او است، چگونه رحم نكند به كسى كه زير دست او است.

8048 5-  من غالب من فوقه قهر. 5 227 كسى كه در صدد غلبه بر بالاتر از خود برآيد مغلوب گردد.

8049 6-  من لم يدار من فوقه لم يدرك بغيته. 5 419 كسى كه مدارا نكند با آنها كه برتر از او هستند به آرمان خود نرسد.

8050 7-  من الحكمة طاعتك لمن فوقك و اجلالك من فى طبقتك و انصافك لمن دونك. 6 42 از حكمت و فرزانگى است فرمانبردارى از كسى كه برتر از تو است، و بزرگداشتن كسى كه در مرتبه تو است و انصاف دادن تو از كسى كه زير دست تو است.

8051 8-  من الحكمة ان لا تنازع من فوقك، و لا تستذلّ من دونك، و لا تتعاطى ما ليس فى قدرتك، و لا يخالف لسانك قلبك، و لا قولك فعلك و لا تتكلّم فيما لا تعلم، و لا تترك الامر عند الاقبال، و تطلبه عند الادبار. 6 47 از حكمت و فرزانگى است كه ستيز نكنى با كسى كه برتر از تو است، و خوار نگردانى كسى را كه زير دست تو است، و در اختيار نگيرى چيزى را كه در توان و قدرت تو نيست، و زبانت با دلت مخالفت نكند، و نه گفتارت با كردارت، و سخن نگويى در باره آنچه ندانى، و چنان نباشد كه كارى را هنگامى كه رو آورده و اقبال كرده، واگذارى، و هنگامى كه پشت كرده و مى‏رود، آن را طلب كنى و بجويى .

8052 9-  لا يكون العالم عالما حتّى لا يحسد من فوقه، و لا يحتقر من دونه و لا يأخذ على علمه شيئا من حطام الدّنيا. 6 437 عالم و دانشمند (واقعى) نيست دانشمندى تا وقتى كه حسد نورزد (و رشك نبرد) بر كسى كه برتر از او است، و حقير و كوچك نشمارد كسى را كه پست‏تر از اوست، و در برابر علم و دانش خود چيزى از متاع بى‏ارزش دنيا را نگيرد. (و علم خود را به آنها نفروشد).

باب الفهم (دريافتن)

8053 1-  العلم بالفهم. 1 18 علم و دانش به فهميدن و درك كردن است.

8054 2-  ليس الوهم كالفهم. 5 79 هيچگاه پندار و وهم، همچون فهم و درك‏ نيست.

8055 3-  من تفهّم فهم. 5 137 كسى كه به دنبال فهم و درك باشد، فهم كند.

8056 4-  من تفهّم ازداد. 5 152 كسى كه فهم و درك چيزى كرد، زياده بر آن خواهد.

8057 5-  من عدم الفهم عن اللّه سبحانه لم ينتفع بموعظة واعظ. 5 404 كسى كه از سوى خداى سبحان به او فهمى داده نشده (و خداوند او را به خود واگذار كرده) به موعظه و اندرز هيچ واعظ و اندرزگويى سود نبرد.

8058 7-  ما افتقر من ملك فهما. 6 60 نيازمند نيست كسى كه مالك فهم و ادراك گرديده است.

8059 8-  لا يؤتى العلم الّا من سوء فهم السّامع. 6 367 ضربه و آفتى بر علم و دانش نخورد مگر از طريق بدى فهم شنونده و كج فهمى او. 

حرف «القاف»

باب القبح (زشتى)

8060 1-  ايّاك و فعل القبيح فانّه يقبح ذكرك و يكثّر وزرك. 2 287 زنهار بپرهيز از كار زشت، كه نام و آوازه‏ات را زشت گرداند، و وزر و گناهت را بزرگ كند.

باب القبور (گورها)

8061 1-  جاور القبور تعتبر. 3 377 مجاور گورها شو تا پند و عبرت گيرى.

8062 2-  نعم الصّهر القبر. 6 162 گور «صهر» خوبى است. 

باب الاقبال

8063 1-  المحاسن فى الاقبال هى المساوى فى الادبار. 2 58 زيباييها و نيكوييها در هنگام اقبال و رو آوردن بخت، به هنگام ادبار، به بدى‏ها تبديل شود.

8064 2-  اذا اقبلت الدّنيا على عبد كسته محاسن غيره، و اذا ادبرت عنه سلبته محاسنه. 3 171 هنگامى كه دنيا بر بنده‏اى رو كند نيكى‏هاى ديگران را همچون جامه‏اى بر او بپوشاند، و چون به او پشت كند نيكيهاى خود او را نيز از او بگيرد.

8065 3-  بالاقبال تطرد النّحوس. 3 217 با آمدن اقبال نحوستها دور گردند.

8066 4-  حسن الاختيار و اصطناع الاحرار و فضل الاستظهار من دلائل الاقبال. 3 389 انتخاب نيكو (در كارها و در هر چيز) و احسان به انسانهاى آزاده، و پشت گرم كردن بسيار، از نشانه‏هاى اقبال و رو آوردن نيكبختى است.

8067 5-  شاركوا الّذى قد أقبل عليه الرّزق، فانّه اجدر بالحظّ و اخلق بالغنى. 4 192 شركت كنيد (در تجارت و كسب و كار) با كسى كه روزى به او روى آورده، كه او به بهره سزاوارتر است و به ثروت شايسته‏تر (و همين اقبال دنيا بر او نشانه پر روزى بودن او است).

8068 6-  قلّما يعود الادبار اقبالا. 4 495 كم اتفاق مى‏افتد كه ادبار روزگار به اقبال بازگردد.

8069 7-  لكلّ اقبال ادبار. 5 15 هر اقبالى را ادبارى است.

8070 8-  لربّما اقبل المدبر و ادبر المقبل. 5 54 بسا باشد كه آنچه پشت كرده رو آورد، و آنچه رو آورده، پشت كند.

8071 9-  من علامات الاقبال اصطناع الرّجال. 6 17 از نشانه‏هاى اقبال (و رو آوردن سعادت و نيكبختى) احسان به مردان است.

8072 10-  لا تتمسّكنّ بمدبر و لا تفارقنّ مقبلا. 6 285 زنهار چنگ مزن به كسى كه دچار ادبار روزگار گشته، و جدا مشو از كسى كه دنيا به او اقبال نموده.

باب الاقتحام (افتادن در كارى بدون انديشه)

8073 1-  من كابد الامور هلك. 5 188 كسى كه دست به كارهاى سخت و دشوار بزند نابود گردد.

8074 2-  من اقتحم اللّجج غرق. 5 200 كسى كه در افتد در ميانه دريا و گردابهاى آن (و مهلكه‏هاى زندگى) غرق شود.

8075 3-  من كابد الامور عطب. 5 201 كسى كه به كارهاى سخت و دشوار دست زند، هلاك گردد.

8076 4-  من اقتحم لجج الشّرور لقى المحذور. 5 224 كسى كه در افتد در گردابهاى بدى‏ها به محذور و ناخوشيها دچار گردد.

باب القتل فى سبيل اللّه

8077 1-  انّ اكرم الموت القتل و الّذى نفسى بيده لالف ضربة بالسّيف اهون من ميتة على الفراش. 2 599 به راستى كه گرامى‏ترين مرگ، كشته شدن (در راه خدا) است، و سوگند به خدايى كه جانم به دست او است خوردن هزار شمشير آسان‏تر از مردن در بستر است.

باب القدر و عرفانه (اندازه خويش شناختن)

8078 1-  رحم اللّه امرء عرف قدره و لم يتعدّ طوره. 4 42 خدا رحمت كند كسى را كه قدر و اندازه خويش بشناسد و از حدّ خود تجاوز نكند.

8079 2-  كفى بالمرء جهلا ان يجهل قدره. 4 580 براى نادانى آدمى همين بس كه قدر خود را نشناسد.

8080 3-  من جهل قدره عدا طوره. 5 199 كسى كه قدر خود را نداند از حدّ خود تجاوز كند.

8081 4-  من عرف قدره لم يضع بين النّاس. 5 232 كسى كه قدر خود را بشناسد در ميان مردم ضايع نشود (و ديگران نيز قدر او را بشناسند و حرمتش بدارند).

8082 5-  من وقف عند قدره اكرمه النّاس. 5 333 كسى كه در پايگاه قدر خود بايستد (و پا از گليم خود دراز نكند) مردم او را گرامى دارند.

8083 6-  من عرف قدر نفسه لم يهنها بالفانيات. 5 335 كسى كه قدر خويشتن بشناسد خود را به خاطر امورى كه فانى شدنى است خوار نگرداند.

8084 7-  من اقتصر على قدره كان ابقى له. 5 376 كسى كه به قدر خود اكتفا كند شخصيت او پاينده‏تر خواهد بود.

8085 8-  من جهل قدره جهل كلّ قدر. 5 387 كسى كه قدر خود را نداند، قدر هيچ كس را نداند.

8086 9-  ما هلك من عرف قدره. 6 62 هلاك نشود كسى كه قدر خود بشناسد.

8087 10-  نعمّا للعبد أن يعرف قدره و لا يتجاوز حدّه. 6 181 چيز نيكويى است از براى بنده كه قدر خود را بشناسد و از حدّ و اندازه خود تجاوز نكند.

8088 11-  هلك من لم يعرف قدره. 6 194 كسى كه قدر خود را نشناخت هلاك گردد.

8089 12-  لا تفعل ما يضع قدرك. 6 275 مكن كارى كه قدر تو را پست كند.

8090 13-  لا جهل اعظم من تعدّى القدر. 6 383 هيچ نادانى و جهلى بزرگتر از گذشتن از قدر و اندازه نيست.

باب القدرة (توانايى)

8091 1-  القدرة تنسى الحفيظة. 1 235 داشتن نيرو و قدرت خويشتن‏دارى را به فراموشى سپارد.

8092 2-  القدرة تظهر محمود الخصال و مذمومها. 1 301 داشتن قدرت، خصلتهاى پسنديده و نكوهيده را آشكار مى‏سازد.

8093 3-  التّسلّط على الضعيف و المملوك من لزوم القدرة. 2 159 تسلّط يافتن بر ناتوان و برده از لوازم قدرت است.

8094 4-  اذا كثرت القدرة قلّت الشّهوة. 3 125 قدرت كه (بر چيزى) بسيار شد خواسته (بر آن چيز) كم شود.

8095 5-  تجاوز مع القدرة و أحسن مع الدّولة تكمل لك السّيادة. 3 297 با وجود داشتن قدرت (از خطاكار) در گذر، و با داشتن دولت احسان و بخشش كن، تا سيادت و آقايى براى تو كامل گردد.

8096 6-  من استطال على النّاس بقدرته سلب القدرة. 5 328 كسى كه سربلندى و سركشى كند بر مردم به خاطر توانايى و قدرتى كه دارد، قدرت و توانايى از او سلب گردد.

باب القدر و القضا (سرنوشت)

8097 1-  القدر يغلب الحاذر. 1 242 سرنوشت بر شخص حذر كننده و ترسان غلبه كند.

8098 2-  القدر يغلب الحذر. 1 257 قضا و قدر بر ترس غالب آيد.

8099 3-  المقادير لا تدفع بالقوّة و المغالبة. 1 371 مقدرات با قدرت و غلبه بسيار دفع نمى‏شود.

8100 4-  الامور بالتّقدير لا بالتّدبير. 2 88 كارها به تقدير بسته است نه به تدبير.

8101 5-  المقادير تجرى بخلاف‏ التّقدير و التّدبير. 2 161 مقدّرات بر خلاف اندازه‏گيرى و تدبير انسانها جارى شود.

8102 6-  آفة المجد عوائق القضاء. 3 99 آفت مجد و بزرگى، موانع قضا و قدر الهى است.

8103 7-  اذا نزل القدر بطل الحذر. 3 128 هنگامى كه قضا و قدر فرود آيد، بيم و پرهيز بى‏اثر گردد.

8104 8-  اذا حلّت المقادير بطلت التّدابير. 3 130 هنگامى كه مقدّرات در آيد تدبيرها باطل گردد.

8105 9-  اذا كان القدر لا يردّ فالاحتراس باطل. 3 139 هرگاه مقدّر حتمى خداوند برنگردد پس نگهدارى كردن بيهوده است.

8106 10-  بتقدير اقسام اللّه للعباد قام وزن العالم و تمّت هذه الدّنيا لاهلها. 3 230 به تقدير قسمتهاى خداوند بر بندگان است كه پا برجا شده شده سنجش اين جهان، و به اتمام رسيده اين دنيا براى اهل آن.

8107 11-  تذلّ الامور للمقادير حتّى يكون الحتف فى التّدبير. 3 293 رام گردند كارها در برابر تقديرات (و تسليم آنها است) تا آنجا كه گاهى مرگ نيز در اثر تدبيرى است كه براى رفع آن انديشيده‏اند. 

8108 12-  طريق مظلم فلا تسلكوه و بحر عميق فلا تلجوه و سرّ اللّه سبحانه فلا تتكلّفوه. 4 261 راه (يعنى بررسى قضا و قدر، راه) تاريكى است در آن گام ننهيد، و درياى ژرفى است در آن وارد نشويد و از اسرار الهى است براى درك آن خود را به زحمت و رنج نيندازيد.

8109 13-  كلّما ازداد عقل الرّجل قوى ايمانه بالقدر و استخفّ بالغير. 4 620 هر اندازه عقل مرد افزون شود ايمانش به مقدّرات نيرومندتر شود، و دگرگونيها و حوادث زيانبار را سبك‏تر بشمارد.

8110 14-  لن يغلبك على ما قدّر لك غالب. 5 69 هيچ كس نتواند بر آنچه براى تو مقدّر شده است بر تو غالب شود.

8111 15-  من غالب الاقدار غلبته. 5 161 هر كس در صدد غالب شدن بر مقدّرات برآيد مقدّرات بر او غالب شود.