غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۵ -


614 22-  ما اطال احد الامل الّا نسى الاجل و اساء العمل. 16 101 هيچ كس نيست كه آرزويش را دراز گرداند جز آنكه مرگ را فراموش كرده و كارش را بد انجام دهد.

615 23-  ما لكم تؤمّلون ما لا تدركونه، و تجمعون ما لا تأكلونه، و تبنون ما لا تسكنونه. 6 95 چه شده است شما را كه آرزو داريد چيزى را كه نيابيد، و گرد آوريد آنچه را نمى‏خوريد، و بنا كنيد آنچه را در آن سكنى نگيريد.

616 24-  ما عقل من اطال امله. 6 61 خردورزى نكرده كسى كه آرزويش را طولانى كند.

617 25-  ما اطال احد في الامل الّا قصّر فى العمل. 6 58 هيچ كس نيست كه آرزويش را طولانى كند جز آن كه در عمل كوتاهى نمايد.

618 26-  ما افسد الامل للعمل. 6 57 چه وسيله بدى است آرزو، براى تباه كردن عمل.

619 27-  من الحمق الاتّكال على الامل. 6 17 تكيه كردن بر آرزو از حماقت و بى‏خردى است.

620 28-  من امّل الرّىّ من السّراب، خاب امله و مات بعطشه. 5 438 كسى كه اميد سيراب شدن از سراب داشته باشد، نوميد گردد و تشنه بميرد.

621 29-  من جرى فى عنان امله عثر بأجله. 5 375 كسى كه در مسير آرزوى خود گام نهد مرگش او را در اندازد.

622 30-  من امّل ما لا يمكن طال ترقّبه. 5 349 كسى كه آرزو داشته باشد چيزى را كه ممكن نيست، انتظارش طولانى شود.

623 31-  من جرى فى ميدان امله عثر بأجله. 5 329 كسى كه در ميدان آرزوى خويش به پيش رود، با مرگ خويش به رو در افتد.

624 32-  من اطال امله أفسد عمله. 5 295 كسى كه آرزويش را دراز كند عملش را تباه كرده.

625 33-  من قصر امله حسن عمله. 5 295 كسى كه به پايان آرزويش كوتاه باشد عملش نيكو گردد.

626 34-  من بلغ غاية امله فليتوقّع حلول اجله. 5 266 كسى كه به پايان آرزوى خود رسيد، بايد چشم به راه فرا رسيدن مرگش باشد.

627 35-  من اغترّ بالامل خدعه. 5 205 كسى كه فريفته آرزو شود، آرزو گولش زند.

628 36-  من طال امله ساء عمله. 5 187 كسى كه آرزويش دراز شد عملش بد گردد.

629 37-  كفى بالامل اغترارا. 4 575 براى فريب دادن انسان، همان آرزو بس است.

630 38-  كم من آمل خائب و غائب غير آئب. 4 548 چه بسا آرزومندى كه نوميد شود، و چه بسا غائبى كه باز نگردد.

631 39-  كم من مؤمّل ما لا يدركه. 4 553 چه بسا اميد دارنده به چيزى كه آن را در نيابد.

632 40-  كم من مخدوع بالامل مضيّع للعمل. 4 552 چه بسا نيرنگ خورده آرزو كه عمل خود را (به خاطر همان آرزو) تباه كرده است.

633 41-  قصّروا الامل و خافوا بغتة الاجل و بادروا صالح العمل. 4 511 آرزو را كوتاه كنيد و از در رسيدن ناگهانى مرگ بترسيد، و به عمل شايسته مبادرت كنيد.

634 42-  قلّما تصدق الامال. 4 495 بسيار اندك است كه آرزوها راست گويند.

635 43-  قصّروا الامل، و بادروا العمل، و خافوا بغتة الاجل، فانّه لن يرجى من رجعة العمر ما يرجى من رجعة الرّزق، ما فات اليوم من الرّزق يرجى غدا زيادته، و ما فات امس من العمر لم ترج اليوم رجعته. 4 520 آرزو را كوتاه كنيد و به عمل پيشى گيريد، و از رسيدن ناگهانى مرگ بترسيد كه به راستى هرگز آن اميدى كه انسان به باز گشتن روزى دارد آن اميد را به بازگشت عمر ندارد، آنچه امروز از روزى انسان از دست برود اميد آن هست كه فردا افزون گردد، ولى آنچه ديروز از عمر انسانى از دست رفته اميدى به بازگشت آن نيست.

636 44-  قصّر الامل فانّ العمر قصير و افعل الخير فانّ يسيره كثير. 4 514 آرزو را كوتاه كن كه عمر كوتاه است، و كار خير را بسيار كن كه كم آن نيز بسيار است.

637 45-  قد ذهب عن قلوبكم صدق‏ الاجل و غلبكم غرور الامل. 4 480 راست بودن مرگ از دلهاى شما بيرون رفته، و به جاى آن فريب آرزو بر شما چيره گشته است.

638 46-  قلّل الآمال تخلص لك الاعمال. 4 511 آرزوها را كم كن، تا عملهاى تو خالص و پاك گردد.

639 47-  قصّر املك، فما اقرب اجلك. 4 513 آرزويت را كوتاه كن كه چه نزديك است اجل و مرگت.

640 48-  لكلّ امل غرور. 5 12 هر آرزويى را فريبى است.

641 49-  قد تكذب الامال. 4 466 بسا آرزوها كه دروغ گويند.

642 50-  فى غرور الامال انقضاء الآجال. 4 398 در فريب آرزوها و گذشتن اجلها سر رسيدن آنها است.

643 51-  غرور الامل ينفذ المهل و يدنى الاجل. 4 389 در فريب آرزو، مهلتها سر آيد و اجل نزديك شود.

644 52-  غرّ جهولا كاذب امله ففاته حسن عمله. 4 389 شخص نادان را آرزوى دروغش فريفته و در نتيجه عمل نيكو از دست او رفته است.

645 53-  غرور الامل يفسد العمل. 4 378 فريب آرزو عمل را تباه كند.

646 54-  عجبت لمن لا يملك اجله كيف يطيل امله. 4 342 در شگفتم از كسى كه اجل خود را در اختيار ندارد چگونه آرزويش را دراز گرداند.

647 55-  طاعة الامل تفسد العمل. 4 250 پيروى از آرزو عمل انسانى را تباه سازد.

648 56-  طوبى لمن قصّر امله و اغتنم مهله. 4 240 خوشا به حال كسى كه آرزويش را كوتاه كند، و فرصت و مهلت خود را غنيمت داند.

649 57-  غاية الامل الاجل. 4 370 نهايت آرزو مرگ است (و با آمدن مرگ آرزوها بريده شود).

650 58-  ضياع العمر بين الآمال و المنى. 4 229 تباهى عمر (انسانى) در ميانه آمال و آرزوهاست.

651 59-  شرّ النّاس الطّويل الامل السّى‏ء العمل. 4 178 بدترين مردم كسى است كه آرزوى دراز و عمل بد دارد.

652 60-  زد من طول املك فى قصر اجلك، و لا تغرّنّك صحّة جسمك و سلامة امسك، فانّ مدّة العمر قليلة، و سلامة الجسم مستحيلة. 4 107 از آرزوى دراز خود به كوتاهى اجل و مرگت بيفزا، و تندرستى و سلامت ديروزت تو را مغرور نسازد كه به راستى مدت عمر اندك است و تندرستى محال است.

653 61-  ذلّ الرّجال فى خيبة الآمال. 4 31 خوارى مردان در نوميد شدن از آرزوها است (كه بدانها دل بسته بودند).

654 62-  ربّ رجاء خائب لامل كاذب. 4 66 چه بسا اميدى كه به خاطر آرزويى دروغ (كه منشأ آن اميد بوده) انجام نشود.

655 63-  ربّ طمع كاذب لامل غائب. 4 66 چه بسا طمع دروغى به خاطر اميد به آرزويى غايب (و دور از نظر كه بدان طمع بسته و دروغ در آيد).

656 64-  ربّ اجل تحت أمل. 4 61 چه بسا أجل و مرگى كه نهفته در زير آرزو است.

657 65-  ثمرة الامل فساد العمل. 3 332 ميوه و ثمره آرزو، تباهى عمل است.

658 66-  بئست الشيمة الأمل، يفنى الاجل و يفوّت العمل. 3 258 چه بد خصلتى است آرزو كه عمر را فانى كند و عمل را از دست بدهد.

659 67-  ببلوغ الآمال يهون ركوب الاهوال. 3 240 با رسيدن به آرزوها دست زدن به امور هولناك آسان گردد.

660 68-  بالعمل تحصل الجنّة لا بالامل. 3 228 با عمل، بهشت به دست آيد، نه با آرزو.

661 69-  انّكم ان اغتررتم بالآمال تخرّمتكم بوادر الآجال، و قد فاتتكم الاعمال. 3 65 به راستى شما اگر فريب آرزوها را بخوريد اجلهاى شتابان در وقتى كه عملها از دستتان رفته است شما را نابود كند.

662 70-  انّك لن تبلغ املك و لن تعدو أجلك فاتّق اللَّه و أجمل فى الطّلب. 3 50 به راستى كه تو هرگز به آرزويت نخواهى رسيد، و از مدت عمر مقرّر نخواهى گذشت، در اين صورت از خدا بترس و در خواسته‏ها اعتدال را مراعات كن.

663 71-  الامل سلطان الشّياطين على قلوب الغافلين. 2 58 آرزو وسيله تسلّط شيطانها بر دلهاى غافلان و بى‏خبران است.

664 72-  الامل يقرّب المنيّة و يباعد الامنيّة. 2 29 آرزو مرگ را نزديك و اميدها را دور گرداند.

665 73-  الامل يفسد العمل و يفنى الاجل. 1 358 آرزو عمل را تباه و عمر را فانى كند.

666 74-  الامل خادع غارّ ضارّ. 1 299 آرزو و خدعه‏گر و فريبكار و زيانبار است.

667 75-  الامل رفيق مونس. 1 261 آرزو رفيقى است آنس آور.

668 76-  الامل لا غاية له. 1 250 آرزو نهايت ندارد.

669 77-  الأمل حجاب الاجل. 1 246 آرزو پرده مرگ است.

670 78-  الامل ينسى الاجل. 1 220 آرزو مرگ را به فراموشى سپارد.

671 79-  الآمال لا تنتهى. 1 168 آرزوها به پايان نرسد.

672 80-  الآمال تدنى الآجال. 1 166 آرزوها مرگ‏ها را نزديك كند.

672 80-  الآمال تدنى الاجال. 1 166 آرزوها وسيله فريب بى‏خردان است.

673 81-  الآمال غرور الحمقى. 1 166 آرزوها وسيله فريب بى خردان است.

674 82-  المغترّ بالآمال مخدوع. 1 165 كسى كه فريفته آرزوها باشد فريب خورده است.

675 83-  الدّنيا بالامل. 1 62 دنيا بر پايه آرزو است (و نبايد بدان دل بست).

676 84-  الامل يخدع، البغى يصرع. 1 55 آرزو فريب دهد، و ظلم و تجاوز بر زمين زند.

677 85-  الامل خوّان. 1 54 آرزو، سخت فريبنده است.

678 86-  الامل يغرّ، العيش يمرّ. 1 45 آرزو فريب مى‏دهد، و زندگانى مى‏گذرد.  679 87-  من أحسن عمله بلغ أمله. 5 266 كسى كه عملش نيكو باشد به آرمان خود رسيده.

680 88-  أكذبوا آمالكم و اغتنموا آجالكم بأحسن أعمالكم، و بادروا مبادرة اولى النّهى و الألباب. 2 245 آرزوها را دروغ بدانيد، و از عمرهاى خود با انجام بهترين عملها غنيمت گيريد، و همانند سبقت گرفتن مردمان عاقل و خردمند سبقت گيريد.

681 89-  الامانىّ بضائع النّوكى. 1 166 آرزوها سرمايه‏هاى افراد كم عقل است (و اساس سوداى آنها است).

682 90-  الامانىّ شيمة الحمقى. 1 119 آرزوها شيوه بى‏خردان است (و عاقل كسى است كه آرزوها را به خود راه ندهد).

683 91-  الامانىّ تخدع. 1 45 آرزوها انسان را فريب دهند.

684 92-  الامانىّ أشتات. 1 23 آرزوها پراكنده است (و به پايان نرسد) 685 93-  الامانىّ همّة الرّجال. 1 234 آرزوهاى والا همّت مردان است.

686 94-  الامانىّ تخدعك و عند الحقائق تدعك. 1 379 آرزوها تو را فريب دهد، و در نزد حقايق اين عالم تو را واگذارد و رها كند.

687 95-  احذروا الامانىّ فانّها منايا محقّقة. 2 273 از آرزوها دورى كنيد كه در حقيقت آنها مرگ‏هايى مسلّم هستند.

688 96-  ايّاك و الاتّكال على المنى فانّها بضائع النوكى. 2 300 بپرهيز از اعتماد كردن بر آرزوها كه آن سرمايه بى‏خردان است.

689 97-  اشرف الغنى ترك المنى. 2 390 شريف‏ترين توانگرى و بى‏نيازى ترك آرزوهاست.

690 98-  انفع الدّواء ترك المنى. 2 402 سودمندترين دارو ترك آرزو است.

691 99-  تجنّبوا المنى فانّها تذهب ببهجة نعم اللَّه عندكم، و تلزم استصغارها لديكم و على قلّة الشّكر منكم. 3 319 بپرهيزيد از آرزوها، زيرا آنها خرّمى و طراوت نعمتهاى خدا را از نظر شما مى‏برد، و كوچك شمردن آنها و كمى شكر و سپاسگزارى آنها را بر شما لازم مى‏دارد.

692 100-  حاصل الامانىّ الاسف. 3 407 حاصل آرزوها، دريغ و افسوس است.

693 101-  حاصل المنى الاسف و ثمرته التّلف. 3 418 حاصل آرزوها تأسف است و ميوه آن تلف شدن جان است.

694 102-  ربّ امنيّة تحت منيّة. 4 60 بسا آرزويى كه به مرگى بسته باشد (يعنى به مرگ ديگرى).

695 103-  شرّ الفقر المنى. 4 172 بدترين نيازمنديها آرزوها است (زيرا پايان ندارد و پيوسته انسان آرزويى ديگر دارد).

696 104-  طوبى لمن كذّب مناه و اخرب دنياه لعمارة اخراه. 4 242 خوشا به حال كسى كه آرزوهاى خود را دروغ شمارد، و دنياى خويش را به خاطر آبادى آخرتش ويران كند.

697 105-  قد تغرّ الامنيّة. 4 462 بسا هست كه آرزو فريب مى‏دهد.

698 106-  كلّ امرء طالب امنيّته و مطلوب منيّته. 4 542 هر انسانى جوياى آرزوى خود است و مرگ او نيز جوياى اوست.

699 107-  كثرة الامانى من فساد العقل. 4 589 آرزوهاى بسيار از تباهى عقل است.

700 108-  كذب من ادّعى الايمان و هو مشغوف من الدّنيا بخدع الامانى و زور الملاهى. 4 630 دروغ گويد كسى كه ادّعاى ايمان كند در حالى كه به آرزوهاى فريبنده و بازيهاى دروغ دنيا دل بسته است.

701 109-  من غرّته الامانى كذّبته الآجال. 5 230 كسى كه اميدها فريبش دهد، اجلها (و مرگ‏ها) دروغش را آشكار كنند.

702 110-  من اتّكل على الامانىّ مات‏ دون امله. 5 267 كسى كه تكيه بر آرزوها كند پيش از رسيدن آرزو مرگش فرا رسد.

703 111-  من وثق بالامنيّة قطعته المنيّة. 5 271 كسى كه اطمينان يابد به آرزو، مرگ، اطمينانش را قطع كند.

704 112-  من كثرة مناه قلّ رضاه. 5 296 كسى كه آرزوهايش بسيار شد خوشنوديش (از زندگى و از خداى خود) كم شود.

705 113-  من تبع مناه كثر عناؤه. 5 296 كسى كه از آرزوهاى خود پيروى كند تعب و رنجش فراوان شود.

706 114-  من استعان بالامانىّ افلس. 5 467 كسى كه يارى جويد به آرزوها و از آنها كمك خواهد به افلاس و فلاكت دچار گردد.

707 115-  لا تغرّنّك الامانىّ و الخدع فكفى بذلك خرقا. 6 345 مبادا آرزوها و نيرنگها فريبت دهند، كه براى حماقت و بى عقلى همين بس است.

708 116-  لا تفى الامانىّ لمن عوّل عليها. 6 390 كسى كه به آرزوها تكيه كند، آنها با او وفا نكنند.

709 117-  لترجعنّ الفروع على اصولها و المعلولات الى عللها و الجزئيّات الى كلّياتها. 5 44 محققا بر مى‏گردد شاخه‏ها بر ريشه‏هاى خود، و معلولها به علتهاى خود، و جزئى‏ها به سوى كلّى‏ها.

710 118-  الأمانىّ تعمى عيون البصائر. 1 362 آرزوها ديده‏هاى بصيرت و بينائى را كور مى‏كند.

باب الائمة عليهم السلام (پيشوايان)

711 1-  اشدّ النّاس عمى، من عمى عن حبّنا و فضلنا و ناصبنا العداوة بلا ذنب سبق منّا اليه، إلّا انّا دعوناه الى الحقّ و دعاه سوانا إلى الفتنة و الدّنيا، فآثروها و نصبوا العداوة لنا. 2 461 كورترين مردم كسى است كه نابينا شده از دوستى ما و برترى و فضيلت ما و دشمنى با ما را آشكار كرده بى آنكه جرم و گناهى از ما به او رسيده باشد، جز آنكه ما او را به سوى حق دعوت كرده و ديگران او را به سوى فتنه و دنيا خوانده‏اند، و اينان دنيا را برگزيده و پرچم دشمنى ما را برافراشته‏اند.

712 2-  اسعد النّاس من عرف فضلنا، و تقرّب إلى اللَّه بنا، و اخلص حبّنا، و عمل بما اليه ندبنا، و انتهى عمّا عنه نهينا، فذاك منّا و هو فى دار المقامة معنا. 2 461 نيكبخت‏ترين مردم كسى است كه فضيلت و برترى ما را شناخته و به وسيله ما به خداوند تقرّب جسته، و دوستى و محبّت ما را پاك و خالص داشته، و آنچه را ما بدان ترغيب كرده انجام دهد، و از آنچه ما از آن نهى كرده‏ايم باز ايستد، پس چنين كسى از ما است و در سراى ماندنى در كنار ما است.

713 3-  أحسن الحسنات حبّنا، و اسوء السّيّئات بغضنا. 2 480 بهترين حسنات (و كارهاى نيك) محبّت و دوستى ما است، و بدترين بديها بغض و دشمنى ما است.

714 4-  أولى النّاس بنا من والانا و عادى من عادانا. 2 483 شايسته‏ترين و نزديك‏ترين مردم به ما كسى است كه ما را دوست بدارد، و آنها كه ما را دشمن مى‏دارند، دشمن بدارد.

715 5-  انّ امرنا صعب مستصعب خشن مخشوشن، سرّ مستسرّ مقنّع، لا يحمله الّا ملك مقرّب او نبىّ مرسل او مؤمن امتحن اللَّه سبحانه قلبه للايمان. 2 550 به راستى كه كار (شناسايى و معرفت) ما كارى بس دشوار و سخت و خشن و پوشيده و نهانى است كه پرده بر آن آويخته، بر نمى‏دارد (و نمى‏پذيرد) آن را مگر فرشته‏اى مقرّب يا پيامبرى مرسل يا مؤمنى كه خداوند دلش را با ايمان آزموده باشد.

716 6-  انّ اللَّه تعالى اطلع الى الارض فاختارنا و اختار لنا شيعة، ينصروننا و يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا و يبذلون انفسهم و اموالهم فينا، فأولئك منّا و الينا و هم معنا فى الجنان. 2 549 به راستى كه خداى تعالى توجّهى به سوى زمين فرمود، و ما را برگزيد و براى ما شيعيانى انتخاب كرد كه ياريمان كنند، و در خوشى ما خوشى كنند و در اندوه ما اندوهگين شوند، و از بذل جان و مال خويش در راه ما دريغ نورزند، اينها از ما هستند و بازگشتشان به سوى ما است و در بهشت (برين) با ما هستند.

717 7-  انّ امرنا صعب مستصعب لا يحتمله الّا عبد امتحن اللَّه قلبه للايمان و لا يعى حديثنا الّا صدور امينة و احلام رزينة. 2 545 به راستى كه كار ما سخت و دشوار است كه بر نمى‏دارد (و نمى‏پذيرد) آن را مگر بنده‏اى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده، و حفظ نمى‏كند حديث ما را مگر سينه‏هاى امين و استوار و عقلها و خردهاى آرام و با وقار.

718 8-  اين الّذين زعموا انّهم هم الرّاسخون فى العلم دوننا، كذبا و بغيا علينا و حسدا لنا، ان رفعنا اللَّه سبحانه و وضعهم، و اعطانا و حرمهم، و ادخلنا و اخرجهم، بنا يستعطى الهدى و يستجلى العمى لا بهم. 2 365 كجايند كسانى كه پنداشتند آنهايند «راسخان در علم»  (ثابت گامان در دانش) نه ما، از روى دروغ و گردنكشى و رشك بر ما، به خاطر آنكه خداى سبحان ما را رفعت و بلندى داده و آنها را پست كرده، و به ما عطا كرده و آنها را محروم نموده و در (مقام قرب و منزلت خويش) ما را در آورده و آنها را بيرون كرده، درخواست بخشيدن هدايت، و بر طرف كردن كورى و ضلالت (از خداى تعالى) به وسيله ما است نه آنها.

719 9-  الا و انّا اهل البيت ابواب الحكم و انوار الظّلم و ضياء الامم. 2 341 هان (بدانيد) كه ما خاندان درهاى حكمت و نورهاى تاريكى‏ها و روشنى امّتها هستيم.

720 10-  و ليس منّا أهل البيت إمام إلّا و هو عالم بأهل ولايته و ذلك لقول اللَّه تعالى «إنّما أنت منذر و لكلّ قوم هاد». 3 31 امام و پيشوايى از ما خاندان نيست جز آنكه او دانا و عالم است به كسانى كه بر آنها ولايت دارد، و اين به خاطر گفتار خداى تعالى است كه فرموده «براستى كه تو بيم دهنده هستى و هر قومى را راهنمايى است»

721 11-  أنا و أهل بيتى أمان لأهل الأرض، كما أنّ النّجوم أمان لأهل السّماء. 3 41 من و خاندانم وسيله امن و امان براى زمينيان هستيم همان گونه كه ستارگان وسيله امن براى آسمانيان هستند.

772 12-  لا يقاس بآل محمّد صلوات اللَّه عليهم من هذه الامّة أحد، و لا يستوى بهم من جرت نعمتهم عليه أبدا. 6 432 هيچ كس از افراد اين امّت به خاندان محمد صلّى اللَّه عليه و آله مقايسه و سنجيده نشود، و آنان كه ريزه خوار نعمت آل محمدند با آنها برابر نخواهند بود.

723 13-  لا تزلّوا عن الحقّ و أهله، فانّه من استبدل بنا أهل البيت هلك و فاتته الدّنيا و الآخرة. 6 337 از راه حق و اهل حق منحرف نشويد كه به راستى كسى كه به جاى ما خاندان ديگرى را جايگزين كند نابود گشته و دنيا و آخرت از چنگ او بيرون رفته است.

724 14-  نحن اقمنا عمود الحقّ و هزمنا جيوش الباطل. 6 173 ما بوديم كه ستون حق را بر پا داشته و سپاهيان باطل را منهزم ساختيم.

725 15-  نحن دعاة الحقّ، و أئمّة الخلق، و ألسنة الصّدق، من أطاعنا ملك، و من عصانا هلك. 6 185 ماييم خوانندگان به حق و پيشوايان خلق و زبانهاى راستگو، كسى كه از ما پيروى كند مالك (سعادت و نيكبختى) گردد و هر كس نافرمانى ما كند نابود گردد.

726 16-  نحن باب حطّة و هو باب السّلام، من دخله سلم و نجا، و من تخلّف عنه هلك. 6 186 ماييم «باب حطّه»  و آن دروازه سلامتى است كه هر كس در آن در آيد به سلامت مانده و نجات يابد و هر كس از ورود در آن تخلّف كند نابود گردد.

727 17-  هم دعائم الاسلام، و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحقّ فى نصابه، و انزاح الباطل عن مقامه، و انقطع لسانه من منبته، عقلوا الدّين عقل وعاية و رعاية، لا عقل سماع و رواية. هم موضع سرّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله، و حماة أمره، و عيبة علمه، و موئل حكمه، و كهوف كتبه، و جبال دينه. هم كرائم الايمان، و كنوز الرّحمن، ان قالوا صدقوا، و ان صمتوا لم يسبقوا. هم كنوز الايمان، و معادن الاحسان، إن حكموا اعدلوا، و إن حاجّوا خصموا. هم أساس الدّين، و عماد اليقين، إليهم يفى‏ء الغالى، و بهم يلحق التّالى. هم مصابيح الظّلم و ينابيع الحكم و معادن العلم و مواطن الحلم. هم عيش العلم، و موت الجهل، يخبركم حلمهم  عن علمهم، و صمتهم عن منطقهم، لا يخالفون الحقّ و لا يختلفون فيه، فهو بينهم صامت ناطق، و شاهد صادق. 6 219-  215 آنهايند ستونهاى اسلام و پناهگاه نگهدارى مردم، به وسيله اينان حق در جايگاه نصاب خود باز گرديد، و باطل از جايى كه بود رانده گشت، و زبانش از بن بركنده شد، دين را توأم با فراگيرى و به كار بستن دريافتند، نه دريافت شنيدن و نقل كردن تنها.  اينان (يعنى امامان دين) جايگاه راز رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و پشتيبانان فرمان او و صندوقچه علم او و بازگشتگاه حكم او، و پناهگاه كتابهاى او و كوههاى دين هستند.  آنان عضوهاى گرامى ايمان و گنجينه‏هاى خداى رحمان هستند، كه چون سخن گويند به راستى سخن گويند و اگر خاموش شوند كسى برايشان پيشى نگيرد. آنهايند گنجينه‏هاى ايمان، و كانهاى احسان، اگر حكم كنند به عدالت حكم كنند، و اگر حجّت و دليل آورند بر خصم غالب آيند. آنها پايه‏هاى دين و تكيه‏گاه يقين هستند كه به سوى ايشان باز گردد آنكه غلوّ كرده (و در باره ايشان از حدّ گذرانده) و به ايشان بپيوندد آن كس كه (عقب مانده) و از دنبال رسد.  آنها چراغهاى تاريكى‏ها، و سرچشمه‏هاى حكمت، و كانهاى علم و دانش، و آوردگاههاى حلم و بردبارى هستند. آنها زندگى علم و دانش، و مرگ جهل و نادانى هستند، كه حلم و بردبارى‏شان شما را از علمشان خبر دهد، و سكوتشان شما را از منطقشان آگاهى دهد، آنان نه با حق مخالفت كنند و نه در آن اختلاف دارند، و حقّ در ميان آنها خاموشى است گويا، و گواهى است راستگو.

728 18-  نحن شجرة النّبوّة، و محطّ الرّسالة، و مختلف الملائكة، و ينابيع الحكم، و معادن العلم، ناصرنا و محبّنا ينتظر الرّحمة، و عدوّنا و مبغضينا ينتظر السّطوة. 6 187 ماييم درخت نبوت و فرودگاه رسالت، و جايگاه رفت و آمد فرشتگان و چشمه‏هاى حكمت، و كانهاى علم و دانش، ياور و دوست ما چشم به راه رحمت است، و دشمن ما و آنانكه بغض ما را در دل دارند، چشم به راه قهر و خشم خدا هستند.

729 19-  نحن الشّعار و الأصحاب، و السّدنة و الأبواب، و لا يؤتى البيوت الّا من أبوابها، و من أتاها من غير أبوابها كان سارقا لا تعدوه العقوبة. 6 189 ماييم جامه زيرين (يعنى نزديكان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله) و ياران، و خادمان خانه و درها، و به خانه‏ها جز از درهاى آن دريايند، و هر كس از غير درهاى خانه‏ها در آيد دزدى است كه كيفرش او را دريابد.

730 20-  نحن أمناء اللَّه على عباده، و مقيموا الحقّ فى بلاده، بنا ينجو الموالى و بنا يهلك المعادى. 6 187 ماييم امينهاى خداوند بر بندگانش، و بر پا كنندگان حق در شهرهايش، به وسيله كه دوستان نجات يابند و به وسيله ما دشمنان نابود شوند.

731 21-  نحن النّمرقة الوسطى بها يلحق التّالى و اليها يرجع الغالى. 6 186 ماييم بالش ميانه كه عقب مانده بدان ملحق شود، و غلوّ كننده به سوى آن باز گردد.

732 22-  من تولّانا فليلبس للمحن‏ اهابا. 5 427 كسى كه ما را دوست مى‏دارد بايد براى (تحمل) محنتها پوستى بپوشد. 

733 23-  من اطاع امامه فقد اطاع ربّه. 5 352 كسى كه از امام خود اطاعت كند از پروردگارش اطاعت كرده است.

734 24-  لبغضنا امواج من سخط اللَّه سبحانه. 5 32 دشمنى و بغض ما امواجى از خشم خداى سبحان را به همراه دارد.

735 25-  من أحبّنا بقلبه، و أعاننا بلسانه، و لم يقاتل معنا بيده، فهو معنا فى الجنّة دون درجتنا. 5 237 كسى كه ما را به دل دوست بدارد و با زبان هم ما را يارى دهد و با دست (و بدن) با ما كار زار نكند او در بهشت با ما است اما از درجه ما پست‏تر است.

736 26-  لنا على النّاس حقّ الطّاعة و الولاية، و لهم من اللَّه سبحانه حسن الجزاء. 5 129 ما را بر مردم حق اطاعت و سرپرستى است، و در برابر، آنها نيز بر خداى سبحان حق پاداش نيك دارند.

737 27-  لنا حقّ ان اعطيناه و الّا ركبنا اعجاز الابل و ان طال السّرى. 5 127 ما را حقّى است اگر آن را به ما دادند، و گر نه سوار شويم بر ترك شتر اگر چه به درازا كشد شبگير و شب روى.

738 28-  من ركب غير سفينتنا غرق. 5 184 كسى كه به غير از كشتى ما سوار شود غرق شود.

739 29-  من اتّبع امرنا سبق. 5 184 كسى كه پيروى كند دستور ما را پيشى جسته است.

740 30-  من تخلّف عنّا محق. 5 184 كسى كه از ما تخلّف ورزد نابود گردد.

741 31-  من تمسّك بنا لحق. 5 184 كسى كه به ما تمسّك جويد به ما پيوسته است.

742 32-  على الإمام ان يعلّم اهل ولايته حدود الاسلام و الايمان. 4 318 بر امام است كه حدود اسلام و ايمان را به اهل مملكت (و آنها كه تحت سرپرستى او هستند) بياموزد.

743 33-  عليكم بطاعة أئمّتكم فانّهم الشّهداء عليكم اليوم، و الشّفعاء لكم عند اللَّه غدا. 4 309 بر شما باد به فرمانبردارى از امامانتان كه به راستى آنها گواهانند بر شما امروز، و شفيعان شمايند در پيشگاه خداوند در فرداى قيامت.

744 34-  عليكم بحبّ آل نبيّكم، فانّه حقّ اللَّه عليكم و الموجب على اللَّه حقّكم، الا ترون الى قول اللَّه تعالى «قل لا أسألكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى». 4 307 بر شما باد به دوستى خاندان پيامبرتان كه به راستى اين حق خداست بر شما و لازم كند بر خدا حق شما را، مگر نمى‏بينيد گفتار خداى تعالى را كه فرموده: «بگو از شما مزدى درخواست نكنم جز دوستى نزديكان خود را»

745 35-  هم اسراء ايمان لم يفكّهم منه زيغ و لا عدول. 56 193 اينان در بند ايمانند كه هيچ انحراف و كجى آنها را از اين بند رها نكند.

746 36-  طريقتنا القصد و سنّتنا الرّشد. 4 254 طريقه ما ميانه روى و سنّت و روش ما رشد (راهنمايى به راه راست) است.

747 37-  شقّوا امواج الفتن بسفن النّجاة. 4 187 گردابهاى فتنه را به وسيله كشتى‏هاى نجات  درهم بشكنيد.

748 38-  بنا فتح اللَّه و بنا يختم و بنا يمحو ما يشاء و يثبت و بنا يدفع اللَّه الزّمان الكلب و بنا ينزّل اللَّه الغيث.

3 272-  271 به وسيله ما خداوند آغاز كرده و به ما پايان دهد، و به سبب ما محور مى‏كند آنچه را بخواهد و اثبات مى‏كند. و به وسيله ما خداوند روزگار گزنده را برطرف كند. و به وسيله ما خداوند باران فرستد.

749 39-  بنا اهتديتم فى الظّلماء و بنا تسنّمتم العليا و بنا انفجرتم عن السّرار.

3 271 به وسيله ما از تاريكى هدايت شديد، و به كمك ما به اوج ترقى گام نهاديد. و به وسيله ما از شب تاريك به در شديد.

750 40-  انّما الائمّة قوّام اللَّه على خلقه و عرفاؤه على عباده، و لا يدخل الجنّة إلّا من عرفهم و عرفوه، و لا يدخل النّار إلّا من أنكرهم و أنكروه. 3 94 همانا امامان تدبير كنندگان خدايند بر مردمان، و كارگزاران اويند بر بندگان، داخل بهشت نشود كسى مگر آنكه آنها را بشناسد و آنها نيز او را بشناسند، و به دوزخ نرود مگر كسى كه آنها را انكار كند و آنان نيز او را انكار كنند.

751 41-  الامامة نظام الامّة. 1 274 امامت، نظام امّت است.

752 42-  يحتاج الإمام إلى قلب عقول، و لسان قؤول، و جنان على اقامة الحقّ صؤول. 6 472 امام نياز دارد به قلبى كه بسيار دريابد و زبانى سخنور، و دلى كه براى بر پا داشتن حق، حمله‏ور و دلير باشد.

753 43-  لتعطفنّ علينا الدّنيا بعد شماسها عطف الضّروس على ولدها. 5 43 همانا دنيا پس از-  چموشى بر ما مهربانى خواهد كرد، همانند شتر شير ده نسبت به‏ بچه خود.

754 44-  و انّا لامراء الكلام فينا تشبّثت فروعه و علينا تهدّلت اغصانه. 2 336 به راستى كه ما فرمانروايان سخن هستيم، فروع آن در ميان ما پراكنده شده و شاخه‏هاى آن بر ما سايه افكنده است.

755 184-  فيا عجبا و مالى لا اعجب من خطأ هذه الامّة على اختلاف حججها فى دياناتها، لا يقتصّون اثر نبىّ، و لا يقتدون بعمل وصىّ، و لا يؤمنون بغيب، و لا يعفّون عن عيب، يعملون فى الشّبهات، و يسيرون فى الشّهوات، المعروف فيهم ما عرفوا، و المنكر عندهم ما انكروا، مفزعهم فى المعضلات الى انفسهم، و تعويلهم فى المبهمات على آرائهم كانّ كلّا منهم امام نفسه، قد اخذ فيما يرى بغير وثيقات بيّنات و لا اسباب محكمات. 4 445 شگفتا، چرا تعجب نكنم از خطا و اشتباه اين گروههاى پراكنده با اين دلايل مختفى كه بر مذهب خود دارند، نه گام به جاى گام پيغمبرى مى‏نهند، و نه از عمل وصى پيغمبرى پيروى مى‏كنند. نه به غيب ايمان مى‏آوردند، و نه خود را از عيب بر كنار مى‏دارند. به شبهات عمل مى‏كنند، و در گرداب شهوت غوطه ورند، نيكى در نظرشان همان است كه خود نيك مى‏شمارند، و منكر و زشتى آن است كه خود منكر بشمارند. در حل مشكلات به خود پناه مى‏برند، و در مبهمات تنها به رأى خويش تكيه مى‏نمايند. گويا هر كدام امام خويشند، كه به دستگيره‏هاى مطمئن و اسباب محكمى كه خود مى‏انديشند و خود ساخته‏اند چنگ زده‏اند.

باب الامن (امنيّت)

756 1-  لا نعمة أهنأ من الامن. 6 435 نعمتى گواراتر از امنيّت نيست.

757 2-  لا تغترّنّ بالأمن فانّك مأخوذ من مأمنك. 6 291 زنهار كه فريفته نشوى به امنيّت، كه به راستى تو از همان مكان امن خود ربوده‏ خواهى شد.

758 3-  من مأمنه يؤتى الحذر. 6 12 شخص حذر كننده از همان مكان امن خود، به او آسيب رسد.

759 4-  من آمن خائفا من مخوفة، آمنه اللَّه سبحانه من عقابه. 5 388 كسى كه ايمن گرداند ترسناكى را از آنچه مى‏ترسد، خداى سبحان او را از عقاب خود در امان دارد.

760 5-  رفاهيّة العيش فى الأمن. 4 100 خوشى و فراخى زندگى در امنيّت است.

761 6-  ربّما اتيت من مأمنك. 4 83 چه بسا كه از همان مكان امن به سراغت آيند (و آسيبت رسانند).

762 7-  ربّ أمن انقلب خوفا. 4 59 چه بسا امنيّتى كه به ترس باز گردد.

763 8-  ربّ آمن وجل. 4 55 چه بسيار شخصى كه در امان است ولى ترسان و بيمناك است.

764 9-  الامن اغترار. 1 50 ايمنى موجب فريب خوردن است.

باب الايمان

765 1-  الايمان شهاب لا يخبوا. 1 235 ايمان آتشى است افروخته (و چراغى است فروزنده) كه خاموش نشود.

766 2-  النّجاة مع الايمان. 1 224 نجات و رستگارى قرين و همراه ايمان است.

767 3-  الايمان اعلى غاية. 1 213 ايمان برترين هدفهاست.

768 4-  الايمان شفيع منجح. 1 148ايمان شفاعت كننده‏اى است پيروز.

769 5-  الايمان واضح الولائج. 1 125 ايمان چنان راهى است كه درونش آشكار است (و يا شايستگى آن براى اعتماد، واضح و آشكار است).

770 6-  المرء بايمانه. 1 62 انسان در گرو ايمان او است.

771 7-  الايمان امان. 1 26 ايمان امان و امنيت است.

772 8-  الايمان افضل الامانتين. 2 24 ايمان بهترين امانت از دو امانت است (كه به انسان سپرده شده).

773 9-  الايمان قول باللّسان و عمل بالاركان. 2 40 ايمان گفتن به زبان است و عمل به وسيله اركان و اعضاى بدن.

774 10-  الايمان شجرة اصلها اليقين و فرعها  التّقى و نورها الحياء و ثمرها السّخاء. 2 47 ايمان درختى است كه ريشه‏اش يقين، و شاخه‏اش تقواى الهى و شكوفه‏اش شرم و حياء، و ميوه‏اش سخاوت و بخشش است.

775 11-  ان آمنت باللَّه أمن منقلبك. 3 17 اگر به خدا ايمان آورى بازگشتگاهت امن است.

776 12-  بالايمان تكون النّجاة. 3 203 نجات و رستگارى به وسيله ايمان است.

777 13-  بالايمان يستدلّ على الصّالحات. 3 204 به وسيله ايمان آدمى بر كارهاى شايسته راهنمايى شود.

778 14-  ثمرة الايمان الفوز عند اللَّه. 3 322ميوه ايمان رستگارى در پيشگاه خداوند است.

779 15-  ثمرة الايمان الرّغبة فى دار البقاء. 3 334 ثمره و ميوه ايمان، علاقه به سراى ماندنى (و عالم پس از مرگ) است.

780 16-  ثلاث من كنّ فيه استكمل الايمان، من اذا رضى لم يخرجه رضاه الى باطل، و اذا غضب لم يخرجه غضبه عن حقّ، و اذا قدر لم يأخذ ما ليس له. 3 338 سه چيز است كه هر كس آنها را داشته باشد ايمان خود را كامل كرده: كسى كه چون در خوشى و خوشحالى باشد خوشى او را به باطل نكشاند (و سركشى نكند) و چون خشم كرد حالت خشم او را از حقّ بيرون نبرد (و به ناحق چيزى نگويد و كارى نكند) و چون به قدرت رسيد به چيزى كه از آن او نيست، دستبرد نزند.

781 17-  ثلاث من كنّ فيه فقد اكمل الايمان، العدل فى الغضب و الرّضا، و القصد فى الفقر و الغنا، و اعتدال الخوف و الرّجاء. 3 340 سه چيز است كه هر كه آنها را داشت ايمان خود را كامل كرده: مراعات عدالت در حال خشم و خوشى، ميانه روى در حال ندارى و دارايى، رعايت اعتدال در حال ترس و اميد.

782 18-  ثلاث من كنوز الايمان: كتمان المصيبة و الصّدقة و المرض. 3 340 سه چيز است كه از گنجينه‏هاى ايمان است: پوشاندن و كتمان مصيبت (پيش آمدهاى ناگوار) و كتمان صدقه، و كتمان بيمارى.

783 19-  زين الايمان طهارة السّرائر و حسن العمل فى الظّاهر. 4 117 زيور ايمان، پاكيزگى درون و عمل نيكو در آشكار است.

784 20-  شرف المؤمن ايمانه و عزّه بطاعته. 4 180 شرافت مؤمن ايمان او است، و عزّت و سر بلندى‏اش به اطاعت پروردگار است.

785 21-  صدق الايمان و صنايع‏ الاحسان افضل الذّخائر. 4 199 صداقت در ايمان و كارهاى نيك و بخشش بهترين گنجينه است.

786 22-  فمن الايمان ما يكون ثابتا مستقرّا فى القلوب، و منه ما يكون عوارى بين القلوب و الصدور. 4 433 ايمان دو گونه است: يكى ثابت و پا برجا در دلها، و ديگرى موقّت و عاريتى در ميان دلها و سينه‏ها.