دو مكتب در اسلام
جلد سوم : اثر نهضت حسينى (ع ) در احياى سنت پيامبر

سيد مرتضى عسگرى

- ۱۴ -


اول . سند شيخ كلينى در كتاب كافى  
شيخ كلينى كتاب ديات را از عدة من اءصحابنا از سهل بن زياد روايت كرده است . و همان طور كه در گذشته گفتيم ، اين عده عبارتند از:
1 - محمد بن جعفر بن محمد بن عون اسدى :
نجاشى در شرح حال او مى نويسد: ابوالحسن ، محمد بن جعفر بن محمد از اهالى كوفه و ساكن در رى ، صاحب تاءليفاتى بود كه از وجود آنها... ما را آگاه ساخته اند. او در سال 312 هجرى درگذشته است .
شيخ طوسى نيز ضمن شرح حال او گفته است كه ابوالحسن صاحب تاءليفاتى بوده كه جماعتى ما را از وجود آنها آگاه ساخته و رواياتش در جامع الرواة آمده است . (375)
2 - محمد بن حسن صفار، كه شرح حالش گذشت .
3 - على بن محمد بن ابان رازى كلينى ، معروف به علان
نجاشى در شرح حالش مى نويسد كه دايى او علان كلينى نام داشته است . و در شرح حال علان مى گويد: كنيه اش ابوالحسن ، و مردى بوده ثقه و بزرگوار، و كتابى داشته شامل اخبار قائم (عج ).
وى در راه مكه به قتل رسيد. هم او در كتاب مجمع الرواة ثقه و شريف معرفى شده است . (376)
4 - محمد بن عقيل كلينى
نويسندگان تراجم رجال ، شرح حال ويژه اى براى او ننوشته اند. زيرا آنها به شرح حال دارندگان كتابهاى اصول و ارباب تاءليف پرداخته اند، حال آنكه محمد بن عقيل تنها از راويان است . از اين رو در كتابهاى مجمع الرجال و جامع الرواة احاديث روايت شده از وى آمده است . (377)
سهل بن زياد آدمى
نجاشى مى گويد: ابوسعيد رازى ، داراى كتاب نوادر بوده ، كه ما را از وجود آن ... آگاه ساخته است .
و شيخ طوسى نيز گفته است او را كتابى بوده و... ما را از آن آگاه ساخته است .
سهل بن زياد به خدمت امام جواد و امام هادى (ع ) رسيده و در سال 250 هجرى يا امام حسن عسكرى (ع ) مكاتبه داشته است .
سهل بن زياد را از راويان ضعيف معرفى كرده اند. (378)
سهل بن حسن بن ظريف
نجاشى در شرح حالش مى نويسد: ابومحمد ثقه است و راويان بسيارى از او روايت كرده اند. از اجازه او ما را... آگاه ساخته است .
شيخ طوسى نيز در شرح حالش مى گويد: سهل بن حسن كتابى داشته كه عده اى از اصحاب ما، ما را از وجود آن آگاه ساخته و اردبيلى رواياتش را در جامع الرواة آورده است .
حسن بن ظريف از پدرش ظريف بن ناصح كه شرح حالش گذشت ، روايت نموده است . ظريف بن ناصح نيز از عبدالله بن ايوب فرزند راشد زهرى روايت كرده است .
عبدالله بن ايوب راشد زهرى
نجاشى در شرح حالش مى نويسد: او مردى جامعه فروش بود و از امام باقر (ع ) روايت حديث كرده و كتاب نوادرى داشته كه از وجود آن ... ما را آگاه ساخته است .
شيخ طوسى نيز در شرح حال او مى نويسد: او را كتابى بوده است كه به وسيله گروهى از وجود آن آگاه شده ايم .
جامع الرواة به معرفى رواياتش پرداخته است . (379)
ابن ايوب كتاب ديات را از محمد بن ابى عمرو طبيب ، از امام صادق (ع ) روايت كرده است . (شرح حال محمد بن ابى عمرو در گذشته آمده است .)
دوم . سند شيخ طوسى  
سلسله روايان شيخ طوسى از سه راه به ظريف بن ناصح مى رسد.
1 - سند شيخ كلينى كه آن را از نظر گذرانيده ايم :
سند شيخ طوسى در روايت كتاب كافى به واسطه گروهى كه نامشان در كتاب تهذيب آمده است به شيخ كلينى مى رسد. او مى گويد: آنچه را در اين كتاب از طريق محمد بن يعقوب كلينى (ره ) آورده ايم ، مطلبى است كه شيخ ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان (ره ) از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه (ره ) از محمد بن يعقوب ... آورده است . (380)
ما به همين سند بسنده كرده ، دو نفر واسطه آن را مورد بررسى و شناسايى خود قرار مى دهيم .
الف . شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان
نجاشى در معرفى شيخ مفيد مى نويسد: بزرگ و استاد ما (رض ). فضل و برتريش در فقه و كلام و روايت ، و مورد اطمينان بودن و دانشش فزونتر از آن است كه به وصف آيد.
كتابهاى ... از او است ، وى در سال 413 چشم از جهان فرو پوشيد و ما خود نام كتابهايش را از وى شنيده ، برخى از آنها را نزد وى خوانده ، و پاره اى ديگر بارها در محضرش مورد قرائت قرار گرفته اند. (381)
ب . شيخ ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه :
نجاشى درباره او مى گويد: ابوالقاسم از اجله ياران مورد اطمينان ما و سرآمد ايشان در حديث و فقه بوده است . او از پدر و برادرش از سعد حديث روايت كرده و گفته است كه من مستقيما بجز چهار حديث از سعد نشنيده ايم . شيخ ما ابوعبدالله كتاب الفقيه را بر او خوانده و از او حديث فرا گرفته است .
وى صاحب تاءليفاتى است ... كه من خود بيشتر آنها را نزد شيخ ‌مان ابوعبدالله شيخ مفيد (ره ) و حسين بن عبيدالله خوانده ام .
شيخ طوسى نيز در فهرست خود از او چنين ياد كرده است : مردى بوده است ثقه و داراى تصانيف بسيار به تعداد باب هاى فقه از آن جمله ... و كتابهاى ديگرى كه بسيار است .
او را فهرستى است از كتابها و اصولى كه از روايت كرده ، از رواياتش و فهرست كتابهايش ، گروهى از آن جمله ... ما را آگاه ساخته اند.
و باز شيخ طوسى در كتاب رجالش درباره او مى نويسد: از وجود آنها، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد) ما را آگاه ساخته و... او در سال 368 هجرى بدرود حيات گفته است . در كتاب جامع الرواة نام نويسندگانى كه احاديث او را آورده اند آمده است . (382)
2 - سند شيخ طوسى به واسطه شيخ مفيد و شيخ صدوق
شيخ طوسى از شيخ مفيد روايت كرده و شيخ مفيد از شيخ ابى جعفر، محمد بن على بن الحسين بن بابويه ، از محمد بن الحسن بن الوليد، از احمد بن ادريس از محمد بن حسان رازى ، از اسماعيل بن جعفر كندى از ظريف ناصح ...
يكم : شيخ مفيد كه شرح حالش گذشت .
دوم : ابوجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه بن موسى قمى ، ساكن شهر رى .
نجاشى درباره او مى گويد: بزرگ و فقيه ما و پيشواى شيعيان خراسان بود كه در سال 355 به بغداد وارد شد.
بزرگان علم حديث شيعه از او استماع حديث كرده اند، در حالى كه خود جوانى نورس بوده است .
ابن بابويه را كتابهاى بسيارى است ؛ از آن جمله ... كه به تمام كتابهايش اطلاع حاصل كرده ايم . من خود برخى از آنها را نزد پدرم على بن احمد بن عباس ‍ نجاشى (ره ) خوانده ام و او به من گفته است : آنگاه كه در بغداد در پاى درس ‍ او مى نشستيم ، اجازه نقل كتابهايش را من مرحمت كرده است .
ابن بابويه در سال 381 هجرى درگذشته است .
شيخ طوسى در فهرست خود درباره او مى نويسد: مردى جليل القدر و بزرگوار و حافظ احاديث و بصير در شناخت رجال و محقق و ناقد اخبار بوده كه در ميان قميها تدر نيروى حافظه و كثرت دانش چون او ديده نشده است .
تاءليفات و تصنيفات ابن بابويه به حدود سيصد جلد مى رسد...
ما را از تمامى كتابها و روايات او، گروهى از اصحاب ، از آن جمله ... آگاه ساخته اند، كه همگى آنها از شخص او آگاه شده اند.
شيخ طوسى مانند اين مطالب را در كتاب رجالش نيز آورده است . (383)
سوم : محمد بن حسن بن احمد بن الوليد.
نجاشى درباره او گفته است : ابوجعفر، بزرگ و فقيه و پيشگام فقهاى قم و مورد ثقه و اطمينان و مقبول و مورد توجه همگان بوده و تاءليفاتى داشته از آن جمله ... كه ما را به تمامى كتابها و احاديث او... آگاه ساخته اند. او در سال 343 هجرى بدرود حيات گفته است .
شيخ طوسى در فهرست خود از او چنين ياد كرده است : جليل القدر، آشنا به رجال حديث ، مورد اطمينان ، كتابهايى داشته ، از آن جمله ... ابن ابى جيد مستقيما از وى ما را از روايتهايش آگاه ساخت و نيز گروهى از طريق ... و عده اى نيز چون ... از وى ...
شيخ طوسى نيز همين مطالب را در كتاب رجالش نيز آورده ، و اردبيلى هم مواضع روايات او را در كتابها مشخص نموده است . (384)
چهارم : احمد بن ادريس .
نجاشى درباره او گفته است : ابوعلى اشعرى قمى ، در ميان اصحاب و ياران ما مردى ثقه و فقيه و كثيرالحديث و صحيح الروايه بوده ، و كتاب نوادرى هم داشته است كه گروهى از ياران ما با قيد اجازه و موافقت او، مرا از وجود آن آگاه ساخته اند.
احمد بن ادريس در محل قرعاء، در راه مكه به سال 306 هجرى درگذشته است .
شيخ طوسى نيز درباره او در فهرست خود مى نويسد: او را كتاب نوادرى بزرگ و پرفايده بوده است . از ديگر رواياتش ما را حسين بن عبيدالله و... آگاه ساخته اند.
و در كتاب رجال خود از قول تلعكبرى آورده كه او گفته است : در خانه ابن همام ، حديثى چند از او شنيده ام ، ولى از او اجازه روايت حديث دريافت نكرده ام .
و در جامع الروات ، جاهايى كه رواياتش به ثبت رسيده ، آمده است . (385)
از آنچه گذشت چنين بر مى آيد كه نجاشى از محدثى نام كتاب نوادر او را نشنيده ، و آن را هم بر كسى نخوانده است .
ولى اجازه روايت آن را دريافت كرده است . در صورتى كه شيخ طوسى به غير از كتاب نوادر، روايات او را از شيوخ خود شنيده است . و اين منافاتى با آن ندارد كه شيخ طوسى كتاب ديات را بنا به روايت ظريف از طريق واسطه هايى چند از او روايت كرده باشد. زيرا كتاب ديات از مروياتى بوده است كه اساتيد وى از وجود آن آگاهش ساخته اند.
پنجم : محمد بن حسان رازى زينبى يا زينى .
شيخ طوسى در فهرست از او چنين ياد كرده است : او را كتابهايى بوده كه از وجود آنها... ما را آگاه ساخته اند.
نجاشى نيز گفته است : او را كتابهايى بوده كه ابن شاذان از طريق ... از وجود كتابهايش ما را آگاه كرده و نويسنده كتاب جامع الرواة نيز روايات او را آورده است . (386)
و نيز اسماعيل بن جعفر كندى .
چون اسماعيل مزبور صاحب كتاب و تاءليفى نبوده ، شرح حالى ويژه براى او ننوشته اند.
3 - سند شيخ طوسى تا حسن بن فضال ، و از او تا ظريف .
اسانيد شيخ طوسى از طريق سه زنجيره به حسن بن فضال مى رسد:
اول : به واسطه كلينى در كافى كه عبارتند از:
شيخ طوسى از شيخ مفيد، و او از جعفر بن محمد بن قولويه ، از شيخ كلينى در كافى ، و او كه از على بن ابراهيم ، از پدرش ابراهيم بن هاشم ، از حسن بن على بن فضال از ظريف كه شرح حال آنها از اين قرار است :
1 - ابراهيم بن هاشم قمى :
كشى گفته است كه ابراهيم بن هاشم قمى از اصحاب حضرت موسى كاظم (ع ) بوده و نجاشى گفته كه او كافى بوده كه به قم نقل مكان كرده و نخستين كسى است كه احاديث كوفيان را در قم انتشار داده و كتابهايى هم نوشته است ؛ از آن جمله ... كه از وجود آنها... از طريق على بن ابراهيم از پدرش ما را آگاه ساخته اند.
شيخ طوسى گفته است كه مى گويند او به خدمت امام رضا (ع ) رسيده است و كتابهايى را من از او سراغ دارم ... كه گروهى از ياران ما، از جمله ... همگى از طريق على بن ابراهيم بن هاشم از پدرش ما را از وجود آنها آگاه ساخته اند و در جامع الرواة نيز رواياتش آمده است . (387)
2 - على بن ابراهيم هاشم قمى
نجاشى گفته است كه ابوالحسن مردى ثقه در حديث مورد اعتماد و اطمينان و صحيح المذهب بوده و حديث بسيار شنيده و روايت كرده است . وى كتابهاى ... را تصنيف كرده كه از وجود آنها و اجازه ديگر احاديث و كتابهايش ... ما را آگاه ساخته اند.
شيخ طوسى گفته است : او را كتابهايى بوده ، از آن جمله ... كه گروهى از وجود آنها از طريق على بن ابراهيم ما را آگاه ساخته اند، مگر يك حديث را كه او آن را از كتاب شرايع در حرمت گوشت شتر مستثنى كرده است و گفته است كه من آن را روايت نمى كنم .
او داستان ازدواج ام الفضل را به وسيله ماءمون به حضرت امام جواد محمد بن على (ع ) روايت كرده كه ما آن را با اسناد نخستين آورده ايم .
در جامع الرواة نيز رواياتش معرفى شده است . (388)
3 - حسن بن على بن فضال تيمى كوفى
نجاشى گفته است كه او از اصحاب امام رضا (ع ) بوده و ابن شاذان ... از حسن ، از وجود كتاب زهد او ما را آگاه ساخته است . و نيز ابن شاذان از... از كتاب متعه ، يكى ديگر از كتابهايش ، و نيز كتاب رجال او ما را باخبر ساخته است .
حسن بن على بن فضال در سال 224 هجرى درگذشته است .
شيخ طوسى در فهرست خود از او چنين ياد كرده است : او از خواص امام رضا (ع ) بوده و كتابهايى هم داشته كه از آن جمله ... است . و ما را از تمامى رواياتش گروهى از ياران ما... آگاه ساخته اند. در جامع الرواة نيز رواياتش ‍ آمده است . (389)
دوم : زنجيره ديگرى از شيخ طوسى بن ابن فضال ، به غير از زنجيره راويان كلينى .
شيخ طوسى از حسين بن عبيدالله و ابوالحسين بن جيد و هر دوى آنها از احمد بن محمد بن يحيى از عباس بن معروف از حسن بن على بن فضال از ظريف بن ناصح . و مشخصات هر كدام عبارت است از:
1 - حسين بن عبيدالله بن ابراهيم الغضايرى
نجاشى درباره او گفته است : بزرگ و شيخ ما ابوعبدالله (ره ) را تاءليفاتى است .
از آن جمله ... كه اجازه نقل مطالب همه آنها و تمامى رواياتش را به ما داده و در سال 411 هجرى دنيا را وداع گفته است .
شيخ طوسى درباره او در كتاب رجالش مى گويد: ما از او حديث شنيده ايم و او اجازه نقل تمامى رواياتش را به ما داده است . (390)
2 - على بن احمد بن محمد بن ابى جيد قمى
در جامع الرواة و مجمع الرجال از او چنين تعريف شده است : ابوالحسين ، شيخ نجاشى و طوسى بوده است . و در شرح مشيخه التهذيب آمده است : على بن احمد بن محمد از احمد بن محمد بن يحياى عطار (م 356) اخذ حديث كرده و از وى اجازه روايت دريافت نموده است ... . (391)
3 - احمد بن محمد بن يحيى عطار قمى
شيخ طوسى درباره او گفته است : حسين بن عبيدالله و ابوالحسين بن ابى جيد از او اخذ حديث كرده اند. حسين بن عبيدالله در سال 356 از او حديث كرده و اجازه روايت از او دريافت داشته است . شيخ طوسى زنجيره روايات خودش را تا وى در مشيخة التهذيب آورده و در جامع الرواة نيز رواياتش تعريف شده است .
4 - عباس بن معروف ، ابوالفضل مولى جعفر بن عبدالله اشعرى ، از اصحاب امام رضا و امام هادى (ع ) بوده است .
نجاشى در تعريف او گفته است : قمى ، مردى ثقه است . كتاب ادب و... از او است و... از تمامى احاديث و مصنفاتش ما را آگاه ساخته اند.
شيخ طوسى نيز گفته است : او را كتابهايى متعدد است كه عده اى از ياران ... از وجود آنها ما را باخبر كرده اند تعريف رواياتش در جامع الرواه آمده است .(392)
سوم : زنجيره ديگرى است از شيخ طوسى به ابن فضال به غير از سلسله راويان كلينى به اين شرح :
شيخ طوسى ، از شيخ مفيد، از ابوجعفر شيخ صدوق ، از محمد بن حسن بن وليد، از محمد بن حسن صفار، از احمد بن محمد بن عيسى ، از حسن بن على بن فضال كه شرح حال آنها از اين قرار است :
احمد بن محمد بن عيسى ، ابوجعفر اشعرى قمى
نجاشى گفته است بزرگ محدث قميها و بلندآوازه و فقيه ايشان بوده است .
او به خدمت امام رضا و ابوجعفر ثانى و ابوالحسن عسكرى - عليهم السلام - رسيده است .
كتابهاى متعددى تاليف كرده كه از آن جمله ... است و ما را از وجود آنها... آگاه ساخته اند.
شيخ طوسى نيز گفته است : به تمامى كتابها و روايات او، عده اى از يارانمان ما را آگاه ساخته اند كه از آن جمله ابن ابى جيد و... مى باشند. و تعريف رواياتش نيز در جامع الرواة آمده است . (393)
از اين سه طريق ياد شده شيخ طوسى از ظريف بن ناصح ، از عبدالله بن ايوب ، از ابن ابى عمرو طبيب از امام صادق (ع ) روايت كرده است .
اين اسانيد مجموعه اول بود. اينك سلسله سند مجموعه دوم را به شرح زير مى آوريم .
زنجيره سند شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه  
شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه از على بن حسين بن بابويه ، از سعد بن عبدالله ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از حسن بن على بن فضال ، از ظريف بن ناصح ، از عبدالله بن ايوب ، از حسن رواسى ، از محمد بن ابى عمرو طبيب ، از امام صادق (ع ) روايت كرده است . شرح حال آنان ، بجز سه نفر به شرح زير، درگذشته آمده است .
1 - على بن حسين بن موسى بن بابويه ، ابوالحسن قمى
نجاشى درباره او گفته است : بزرگ محدث قميهاى عصر خودش بود و فقيه و ثقه و مورد اطمينان ايشان .
او را كتابهايى بوده است ؛ از آن جمله ... او در سال 328 هجرى به بغداد آمده و در آنجا عباس بن عمر كلوذانى را به روايت تمامى كتابهايش اجازه داده است .
او در سال 329 هجرى چشم از جهان فرو بست .
شيخ طوسى نيز درباره او گفته است : او فقيهى جليل القدر و ثقه بوده و كتابهاى بسيارى تاليف كرده ، از آن جمله است ... كه ما را به تمامى كتابها و رواياتش شيخ مفيد و... آگاه ساخته اند. اردبيلى نيز در جامع الرواة به تعريف رواياتش پرداخته است . (394)
2 - سعد بن عبدالله بن ابى خلف اشعرى قمى
نجاشى درباره او گفته است : شيخ و بزرگ شيعيان و فقيه بلندآوازه ايشان است .
او مقدارى بسيار از احاديث عامه را فرا گرفته و كتابهاى متعددى تاءليف نموده است .
از آن جمله كتابهاى ... مى باشند كه به دست ما رسيده ، از ديگر كتابهايش ... ما را آگاه ساخته و تاءكيد نموده اند كه خود سعد بن عبدالله اين كتابهايش را به ما معرفى كرده است .
حسين بن عبيدالله غضائرى گفته است : من كتاب المنتخباب او را به نزد ابوالقاسم بن قولويه (ره ) بردم كه بخوانم . پس از او پرسيدم :
آيا سعد خودش براى تو حديث گفته است ؟ گفت : نه ، بلكه پدر و برادرم از او برايم روايت كرده اند و من مستقيما از او بجز دو حديث نشنيده ام . سعد در سال 301 يا 299 هجرى از دنيا رفته است .
شيخ طوسى نيز درباره او گفته است : گروهى از ياران ما، از محمد بن على بن حسين ، از پدرش ، و محمد بن حسن از سعد بن عبدالله از رجالش ، ما از وجود كتابهاى او آگاه كرده اند.
محمد بن على بن حسين گفته است تمام كتابهاى سعد بن عبدالله را از محمد بن حسن روايت كرده ام ، مگر كتاب منتخبات او را كه تنها قسمتهايى از آن را بر محمد بن حسن خوانده ام و احاديثى را كه محمد بن موسى و... روايت كرده اند، علامت گذارده ام . در جامع الرواه نيز آنها مشخص شده اند. (395)
3 - حسين بن عثمان بن زياد الرواسى
كشى در كتاب رجالش (ص 236) از او روايت كرده و در ص 372 همان كتاب به همراه ديگرى از او ياد كرده و آنگاه تاءكيد نموده است : همه اينها فاضل ، برجسته و ثقه و مورد اطمينان مى باشند.
شيخ طوسى نيز در فهرست خود از او چنين ياد كرده است : او را كتابى بود كه : ما با اسناد از آن روايت كرده ايم .
اردبيلى نيز محل رواياتش را در كتابهاى حديث مشخص كرده است . (396)
در آنچه گذشت ، به معرفى سلسله راويان كتاب ديات از حضرت امام جعفر صادق (ع ) پرداختيم . اينك در آن مقام هستيم كه سلسله راويان همان كتاب را از حضرت امام على بن موسى الرضا (ع ) شناسايى كنيم .
سند كتاب مزبور از سه طريق به حضرت امام رضا (ع ) مى رسد:
الف . زنجيره راويان از حسن بن على بن فضال
شيخ طوسى به سندش از شيخ كلينى ، از على بن ابراهيم ، از پدرش ابراهيم بن هاشم ، از حسن بن على بن فضال ، از امام رضا (ع ) روايت كرده ، كه مشخصات تمامى اين واسطه ها در گذشته آمده است .
ب . زنجيره راويان از يونس بن عبدالرحمن
شيخ طوسى به سندش از شيخ كلينى ، از گروهى از اصحاب ما، از سهل بن زياد، از محمد بن عيسى ، از يونس بن عبدالرحمن ، از حضرت امام رضا (ع ) روايت كرده است و همچنين از طريق على بن ابراهيم ، از محمد بن عيسى . در اين سند:
1. محمد بن عيسى بن عبيداليقطينى ، مولى بنى اسد ابن خزيمه .
نجاشى در تعريف او گفته است : ابوجعفر در ميان ياران ما از مقام والايى برخوردار است .
او مردى برجسته و ثقه و كثيرالروايه و تصانيفش خوب و جالب است . وى در بغداد سكنا گزيد و از ابوجعفر ثانى امام جواد (ع ) از طريق مكاتبه و حضورا روايت كرده است .
كتابهايى كه او باقى مانده است ، عبارتند از... . (397)
2. يونس بن عبدالرحمن ، مولى على بن يقطين مولى بنى اسد.
نجاشى درباره او گفته است : در ميان ياران ما مقامى برجسته دارد. پيشتاز و از پايگاهى والا و ارجمند نسبت به گذشتگان برخوردار بود.
به روزگار هشام بن عبدالملك به دنيا آمده و امام صادق (ع ) را ديدار كرده ، اما از او حديثى روايت ننموده ، ولى از حضرت امام موسى بن جعفر و فرزندش امام رضا (ع ) روايت كرده ، و مورد توجه آن حضرت بوده ، شيعيانش را در علم و فتوا به او ارجاع مى داده است .
يونس را تاليفات متعددى است ؛ از جمله ...
سپس نجاشى سندش را در مورد كتابها تا محمد بن عيسى آورده كه گفته است : يونس بن عبدالرحمان خود درباره تمامى كتابهايش با ما سخن گفته است .
شيخ طوسى نيز در فهرست مى نويسد: كتابهاى بسيارى نوشته است كه بيش از سى جلد است و از وجود آنها و رويايتش عده اى چون ... ما را آگاه ساخته اند.
اردبيلى نيز تعداد روايات و محل و ثبت آنها را مشخص كرده است . (398)
ج . زنجيره راويان از حسن بن جهم
شيخ كلينى از جمعى از ياران ما، از سهل بن زياد، از على بن حسن بن على بن فضال ، از حسن بن جهم ، از امام رضا (ع ) روايت كرده است . اما
على بن حسن بن فضال ، مولى عكرمة بن ربعى الفياض :
در رجال كشى از او چنين ياد شده است : هيچ نوشته در هر مورد از ناحيه ائمه - عليهم السلام - وجود نداشت كه نزد او نباشد.
نجاشى نيز درباره او مى نويسد: ابوالحسن ، فقيه ياران ما و مورد توجه و سرآمد ايشان و مورد اطمينان ما در كوفه بود و داناترين آنها در حديث ، كه سخنانش در اين قسمت مورد قبول و پذيرش بود. احاديث بسيارى از او شنيده شده كه نه در روايت آنها اشتباه كرده ، و نه از راه حق منحرف شد و نه سخنى گفته كه موجب ملامت و سرزنش براى او گردد. و كم اتفاق افتاده كه راوى ضعيف روايت كند.
او فطحى بود مذهب و از پدرش هيچ روايت نكرده است .
سپس نجاشى مى گويد: من در حالى كه هيجده سال داشتم و قدرت فهم روايات را نداشته و مجاز نبودم كه آنها را از او روايت كنم ، با او كتابهايش را مقابله مى كردم .
او از دو برادرش كه از پدرشان روايت مى كردند روايت كرده است .
كتابهاى بسيارى تصنيف كرده كه از آن جمله كتاب ... كه به دست ما رسيده است .
آنگاه مى گويد: متوجه شدم كه گروهى از علماى حديث ما گفته اند كتاب اصفياء اميرالمؤ منين را كه به على بن الحسن بن فضال منسوب است ، در حقيقت به او بسته اند و صحت ندارد.
اضافه كرده اند كه روايات اين كتاب به ابوالعباس بن عقده و ابن زبير نسبت داده شده است ، در صورتى كه ما نديده ايم هيچيك از كسانى كه از اين دو نفر نقل حديث كرده اند، گفته باشد اين مطلب را بر استادم خوانده ام ، مگر اينكه برخى گفته اند كه تنها ما اجازه روايت آن كتاب را از ايشان شنيده ايم .
منظور نجاشى اينست كه كتاب اصفياء اميرالمؤ منين به طريق اجازه روايت از ابن عقده و ابن زبير از على بن فضال آمده است و ديده نشده هيچيك از شاگردهاى اين دو نفر بگويد كه اين كتاب را بر آن دو خوانده ام .
بنابراين سند قرائت كتاب مزبور به على بن فضال نمى رسد.
سپس نجاشى مى گويد: احمد بن الحسين كتاب نماز و زكات و مناسك حج و روزه و... را نزد احمد بن عبدالواحد، در مدتى كه آنها را نزد آن استاد فرا مى گرفته ، خوانده است .
و من خود كتاب روزه را به روايت ابن زبير از على بن الحسن در مشهد عتيقه بر او خوانده ام . و به اين صورت نجاشى ما را از وجود ديگر كتابهاى ابن فضال آگاه ساخته است .
بنابراين او خود شاهد قرائت كتابهاى ابن فضال به وسيله دوستش بر استادش بوده ، همچنان كه خود نجاشى كتابهاى ابن فضال را بر استادش در مشهد عتيقه قرائت كرده است .
و آنجا كه مى گويد و در اسنادى ديگر، محمد بن جعفر از احمد بن محمد بن سعيد، از على بن الحسن ما را از كتابهاى او آگاه كرده است ، مشخص ‍ مى كند كه محمد بن جعفر از احمد بن محمد بن سعيد، و اين يكى هم از خود ابن فضال كتابهاى او را فرا گرفته است . و محمد بن جعفر با همين سند، گروهى ديگر، از آن جمله نجاشى را از وجود كتابهاى ابن فضال خبر داده است . و از همين دو طريق است كه نجاشى به روايت كتابهاى ابن فضال پرداخته است .
شيخ طوسى نيز در فهرست خود مى گويد: ابن فضال كوفى ، ثقه ، كثيرالعلم ، مسلط به اخبار و روايات ، خوش قلم در تاليف و تصنيف ، و هوادار امامان ، و در مذهب همفكر با مذهب شيعه اثنى عشرى بوده ، و كتابهايش پر است از اخبار نيكو.
و گفته اند كه او را سى مجلد كتاب بوده ، از آن جمله ... كه ما از وجود بيشتر آنها از طريق كسانى كه آنها را بر او خوانده اند آگاه شده ايم ، و بقيه را از طريق اجازه . به اين معنى كه احمد بن عبدون از على بن محمد بن الزبير از راه سماع ، و از على بن حسن بن فضال از طريق كسب اجازه از وجود آنها آگاه گرديده ايم . اردبيلى نيز رواياتش را در جامع الرواة خود آورده است .
حسن بن جهم
نجاشى درباره او گفته است : حسن بن جهم ، فرزند بكير بن اعين شيبانى زرارى است . ابومحمد، ثقه است . او از حضرت امام ابوالحسن ، موسى بن جعفر، و على بن موسى الرضا (ع ) روايت كرده و كتاب ... از اوست كه عده اى از ياران ما از آن جمله ... ما را از وجود آن آگاه ساخته اند.
شيخ طوسى نيز در فهرست در شرح حالش مى نويسد كتاب مسائل تاليف اوست كه ما را... از وجود آن آگاه كرده اند. اردبيلى نيز در جامع الرواه درباره رواياتش به بحث پرداخته است . (399)
تداخل و درهم شدن اسانيد  
درگذشته ديديم كه :
الف . عبدالله بن ايوب كتاب ديات را يك مرتبه از حسين رواسى ، از ابن ابى عمرو، و بار ديگر از خود ابن ابى عمرو روايت مى كند.
ب . حسن بن على بن فضال يك مرتبه كتاب ديات را از امام صادق (ع ) از طريق ظريف بن ناصح ، و بار ديگر خودش كتاب مزبور را به خدمت حضرت رضا (ع ) عرضه داشته و آن را از حضرتش روايت مى نمايد.
ج . سهل بن زياد يك نوبت كتاب نامبرده را از حسن بن ظريف ، از پدرش ‍ ظريف ، از ايوب ، از ابن ابى عمرو طبيب ، از حضرت امام صادق (ع ) روايت مى كند؛ همچنان كه از محمد بن عيسى ، از يونس بن عبدالرحمن ، از حضرت امام رضا (ع ).
د. محمد بن حسن صفار، از احمد بن عيسى ، از حسن بن ظريف ، از ظريف و به سندش از امام جعفر صادق (ع ) روايت مى كند؛ همچنان كه از سهل بن زياد از محمد بن عيسى . از يونس از حضرت امام رضا (ع ) روايت كرده است .
ه . على بن ابراهيم در يك جا كتاب ديات را از پدرش ، از حسن بن فضال ، از ظريف و به سندش از حضرت امام رضا (ع ) روايت مى كند؛ همانگونه كه از محمد بن عيسى ، از يونس ، از حضرت امام رضا (ع ).
و. محمد بن حسن بن وليد، يك نوبت كتاب ديات را از احمد بن ادريس ، از محمد بن حسان ، از اسماعيل ، از ظريف ، و جاى ديگر از محمد بن حسن صفار، از احمد بن عيسى از حسن بن فضال از ظريف و به سندش از حضرت امام صادق (ع ) روايت مى نمايد.
ز. شيخ كلينى كتاب مزبور را با چهار سند از سهل ، و با دو سند از محمد بن عيسى و يونس روايت مى كند و در نهايت با سه سند به حضرت امام رضا عليه السلام مى رساند.
ح . شيخ صدوق نيز كتاب ديات را از دو طريقى كه گذشت ، از محمد بن الحسن تا حضرت امام صادق (ع ) و حضرت امام رضا (ع ) روايت كرده ، و به اين ترتيب در اسناد و روايت كتابى چون ديات ، يك نوع تداخل و بهم پيوستگى به وجود آمده است و از آنجا معلوم مى شود كه وجود يك راوى ضعيف در يكى از اسناد، با مراجعه به زنجيره راويان عدول در سند ديگر اين ضعف را جبران مى كند.
گذشته از آن ، گاه اتفاق مى افتاد كه اصل يا كتابى كه مورد رجوع محدثين بوده ، در عصر ايشان از شهرت و آوازه اى برخوردار و نقل آن از مؤ لفش ‍ متواتر بوده است .
مانند كتاب اربعه (كافى ، من لا يحضره الفقيه ، تهذيب و استبصار) در روزگار ما كه نيازى به اثبات كتاب به شخص مؤ لفش نبوده و تنها به ذكر اتصال سندشان از راه قرائت كتاب نزد مؤ لفش ، و گاهى هم علاوه ذكر اتصال سندشان از راه قرائت كتاب با چند واسطه به مولف ، به ذكر اجازه با واسطه و يا واسطه هايى چند در آن بسنده مى كردند.
و نيز معلوم مى شود كه انقطاع سند كتاب ديات به حضرت مولى الموالى ابى الائمه اميرالمؤ منين على (ع )، با توجه به اتصال زنجيره هاى اسانيد آن به حضرات دو امام معصوم ، امام جعفر صادق و امام رضا - عليهماالسلام - جاى اماواگرى در صحت انتساب آن به ايشان باقى نمى گذارد.
به اين ترتيب اصل ظريف ، يا بهتر بگوييم كتاب ديات به روايت ظريف ، در كتابهاى بزرگ حديث وارد و جزئى از آنها شد و به اين طريق به دست ما رسيده است ؛ و با توجه به اينكه اصل آن به تنهايى در دست محدثين باقى بوده و محدثى از محدث ديگر روايت كرده است .
شيخ ابوزكريا، يحيى بن احمد بن يحيى بن حسن هذلى ، كه در سال 601 در كوفه چشم به جهان گشوده و در سال 689 يا 690 هجرى در حله دار فانى را وداع گفته است ، در پايان ديات كتاب جامع الشرايع خود مى نويسد:
چون به اينجا رسيدم (مقصود كتاب ديات است ) كسى كه رعايت جانب آن بر من واجب است ، از من خواست تا از راه اسناد ثابت كنم كه كتاب ديات به ظريف بن ناصح تعلق دارد.
پس در پاسخ به خواسته او، به خواست خدا مى گويم : خبر داد مرا...
آنگاه اسانيد آن را كه بالغ بر هشت واسطه تا شيخ كلينى و طوسى است آورده است . مثلا مى گويد: خبر داد مرا شيخ محمد بن ابى البركات بن ابراهيم صنعانى در ماه رجب سال 636 از شيخ ابوعبدالله ، حسين بن هبة الله بن رطبه سوراوى ، از ابوعلى ، از پسرش شيخ ابوجعفر طوسى . (400)
و بزرگ محدث عصر ما آقا بزرگ طهرانى ، مؤ لف كتاب الذريعه گفته است : (401)
نسخه اى از كتاب جامع كه به خط شخص مؤ لف است و همان كتاب بر مولفش خوانده شده ، هم اكنون در كتابخانه آقاى ما، حسن صدرالدين در شهر كاظمين موجود است و مولف به خط خودش در آن نوشته است : تمام آن را نزد من قرائت كرده و من گوش داده ام . خداوند او و ما را به خواسته هايش موفق گرداناد؛ بمحمد و آله . اين را يحيى بن سعيد در جمادى الثانيه سال 681 نوشته است .
نورى در شرح مضامين كتابها و احوال نويسندگان در پايان كتاب مستدرك الوسائل (402) خود مى نويسد: كتاب ديات از اصول مشهور و مورد اعتماد مشايخ حديث چون ... بوده است . تا آنجا كه مى گويد:
خلاصه اينكه : اين كتاب معروف و مشهور و مورد اعتماد است و شيخ حر عاملى مطالب آن را در كتاب وسائل (وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة ) (403) از كتابهاى كافى و تهذيب و من لا يحضره الفقيه در ابواب مختلف آن نقل كرده است .
ولى ما آن را از اصل كتاب ديات نقل نموده ايم و بين اين دو در برخى از مورد اختلاف به چشم مى خورد... .
ما مى نگريم اين اصل يا كتاب ، از همان قرن اول هجرى تا زمان خود ما كه قرن پانزدهم از هجرت مى باشد، در دست محدثين دست به دست مى گردد.
گاهى به اصل كتاب مراجعه مى كنند و زمانى هم به كسانى كه از آن نقل كرده اند. و هرگز پيوندشان با آن قطع نگرديده است ، و آخرين كس از محدثينى كه به نسخه اصل آن مراجعه كرده ، محدث نورى (م 1320) است كه احاديث آنرا در بخشهاى ديات كتاب مستدرك الوسائل خود ثبت كرده است .
تا اينجا نمونه اى از نحوه مراجعه مشايخ حديث را به كتابهاى اصول و ديگر مآخذ حديثى كوچك در مراجعه شان به كتاب ديات به روايت ظريف آورديم .
اينك در پايان بحث بجاست تا چگونگى اتصال اسانيد مشايخ حديث را به صاحبان همان كتابهاى اصول و ديگر جزوه ها و دفاتر كوچك حديثى ، و از آنها به ائمه اهل البيت - عليهم السلام - مورد بحث و بررسى قرار دهيم .
پيوستگى زنجيره اسناد بزرگان حديث در مكتب اهل بيت (ع ) به ايشان
براى درك اين معنى ، بررسى برخى از مصطلحات محدثين در اين مورد ضرورى است . محدثين مراحل دريافت و نقل حديث را بشرح زير طبقه بندى كرده اند.
1 - شنيدن از استاد محدث  
بالاترين روش ، شنيدن حديث از زبان شخص محدث است . خواه استاد محدث از روى كتاب خودش بخواند يا اينكه در بيان حديث از حافظه خود كمك بگيرد. در چنين حالتى شاگرد او در مقام بيان روايت حديث مى گويد: سمعت فلانا يا حدثنى ، يعنى از فلانى شنيدم ، يا حديث كرد مرا. يعنى حديث را از شخص استاد محدث شنيده است . و گاهى مى گويد: انبانا يعنى ما را آگاه كرد.
2 - خواندن نزد شيخ محدث  
از آنجا كه در اين مورد شاگرد حديث را از نظر استاد محدث مى گذراند، عرض ناميده مى شود. خواه اين عرضه از روى كتابى باشد، يا از حافظه شاگرد.
و نيز خواه استاد محدث آن را با اصلى كه در دست دارد مقابله كند، يا با اصلى كه در نزد شخص مورد اطمينان و ثقه او موجود است ، و يا به محفوظات خود مراجعه نمايد.
در چنين حالتى هرگاه شاگرد بخواهد اين حديث را در جاى ديگرى روايت كند، مى گويد: قراءت على فلان ... يعنى اين را نزد فلانى خواندم ، يا كسى خواند و من شنيدم و استاد آنرا تاءييد و تصديق كرد. و مى تواند هم بگويد: حدثنا و اخبرنا.
البته با قيد لفظ خواندن در نزد استاد.
در هر دو حالت اگر به همراه شاگرد كسى ديگر هم وجود داشته باشد، لفظ جمع حدثنا و انبانا را بر زبان مى آورد. و پس از اينكه تمامى حديث شنيده و يا كتاب خوانده شد، استاد محدث به شنوندگان اجازه روايت آن را مى دهد.
3 - مناوله ، و آن بر دو نوع است : (404)  
الف . مناوله همراه با اجازه كه عرض المناوله ناميده مى شود، در مقابل عرض القراء كه در مرتبه فروترى از سماع و شنيدن قرار دارد.
ب . مناوله ، بدون اجازه . به اين صورت كه استاد محدث به شاگردش كتابى را مى دهد و مى گويداين شنيده ها و يا روايتهاى من است . و به او نمى گويد: آن را از قول من روايت كن ، و يا به تو اجازه دادم كه آن را از من روايت كنى .
گرچه برخى از اساتيد حديث اجازه روايت را در چنين حالتى داده اند، درست تر اين است كه شاگرد مجاز نيست كه آن را روايت كند. و اگر روايت كرد، بايد بگويد: حدثنا فلان مناولة ، او اخبرنا مناولة . و لفظ مناوله را بايد به كار برد و تنها به ذكر حدثنا و اخبرنا بسنده نكند تا با سماع و قرائت اشتباه نشود.
4 - كتابت ، نوشتن  
آن در صورتى است كه استاد محدث براى شخص غائب و يا حاضرى به خط خود حديثى را بنويسد، و يا به شخص مورد اطمينان و ثقه اش اجازه دهد تا براى او بنويسد. و آن بر دو قسم است :
الف . چنين نوشته اى همراه با اجازه باشد كه او مى نويسد: اجزت لك ما كتبته لك ، يا: كتبت به اليك ) و همانند آن ، كه مفهوم اجازه را برساند. اين نوع در صحت و قوت همانند مناوله همراه با اجازه است .
ب . بدون اجازه ، كه در مجاز بودن و يا نبودن روايت آن اختلاف است .
5 - اجازه  
اجازه عبارت است از اذن دادن و موافقت داشتن . مثل اينكه استاد محدث مى گويد: اجزتك رواية كذا، يا: الكتاب الفلانى ، يا رواية مسموعاتى ، يا: اشتمل عليه فهرستى هذا، كه البته چنين اجازه اى شامل حديث يا احاديثى كه خود استاد آن را دريافت نكرده نمى شود.
آن كس كه از استاد محدث اجازه گرفته ، مجاز است تا همان اجازه را به طالب ديگر بدهد و بگويد: اجزت لك رواية ما اجيزلى ورايته . يعنى آنچه را كه به من اجازه روايت آن داده شد، به تو اجازه مى دهم تا آن را روايت كنى .
6 - اعلام  
عبارت از اين است كه استاد محدث ، طالب علم حديث را آگاه مى كند كه اين كتاب و يا اين حديث ، روايت او است و يا از فلانى شنيده است ، بدون اينكه بگويد: اروه عنى آنرا از طريق من روايت كن ، يا: اءذنت لك فى روايته ، و مانند آن . در جواز روايت اين مورد دو نظر موافق و مخالف وجود دارد.
7 - الوجاده ، يافتن  
اين است كه كسى به خط استاد محدثى كه با او معاصر و يا غير معاصر است ، حديثى بيابد؛ بدون اينكه پاى سخنش نشسته و يا از او اجازه روايت گرفته باشد. در اين صورت همگان متفقند كه وى حق روايت آن را از طرف آن محدث ندارد. بلكه بايد بگويد: وجدت يعنى يافتم ، يا قراءت يعنى خواندم بخط فلان ، و به دنبالش بقيه اسناد متن حديث را بگويد. و يا اينكه بگويد: وجدت بخط فلان ، يا فى كتاب فلان ، عن فلان و... . (405)
در تمام اين حالات سخن درباره شخصى مجمهول و ناشناخته اى ، به فردى مجهول ، و درباره موضوعى مجهول و نامعلوم نمى باشد، بلكه سخن درباره شخص استاد محدث ، و شاگرد و حديث يا كتابى است كه هر كدامشان وجود خارجى دارند و معلوم و مشخص هستند.
پيوستگى بزرگان حديث به ائمه اهل بيت (ع )
در پرتو بحثى كه درباره تعريف مصطلحات علماى حديث داشتيم ، عبارات ايشان را در اسانيد حديث مورد بررسى قرار مى دهيم ، باشد كه دريابيم بزرگان حديث تا چه پايه در روايت خود به ائمه اهل بيت (ع ) پيوستگى داشته اند.
در شرح حال ظريف بن ناصح  
نجاشى گفته است : مردى راستگو و در حديثش ثقه بوده و كتابهايى داشته است ؛ از آن جمله كتاب ديات است كه عده اى از ياران ما آن را روايت كرده اند .
عده اى از ياران ما، از ابوغالب احمد بن محمد ما را آگاه ساخته اند كه او گفته است : كتاب ديات را عبدالله بن جعفر بر من خوانده و من گوش داده ام و گفته است كه حسن بن ظريف ، آن را از پدرش براى ما حديث كرده است .
شيخ طوسى نيز درباره ظريف بن ناصح گفته است كه كتاب ديات از آن اوست ، و شيخ ابوعبدالله ... ما را از آن آگاه ساخته ، و همچنين ابن ابى جيد... . (406)
ديديم كه نجاشى نحوه گفتارش اين چنين است : اخبرنا عدة من اءصحابنا، عن اءبى غالب ... و لفظ اخبرنا در اصطلاح ايشان ، مشترك است بين سماع و گوش دادن شاگرد از استاد محدث ، و خواندن شاگرد، و يا خواندن يكى از دوستانش نزد استاد محدث كه استاد گوش داده است . و دور نيست كه تمامى آن موارد در روايت عده اى از اصحاب از ابوغالب اتفاق افتاده باشد.
اما روايت ابوغالب از استادش در علم حديث و تا آخر زنجيره سند، بنا به مفاد الفاظ وارد شده در آن ، بى گمان شنيدن از استاد بوده است .
شيخ طوسى نيز در الفهرست نوشته است : اءخبرنا المفيد و ابن اءبى جيد. يعنى شيخ مفيد و ابن ابى جيد ما را آگاه كرده اند، و آغاز سند را آورده است ؛ در حالى كه او سرآغاز اسانيد را در روايت كتابهاى تهذيب و استبصارش حذف كرده و الفاظ آن را نياورده است .
شيخ صدوق نيز همين روش را در كتاب الفقيه ، و پيش از او كلينى هم در الكافى به كار برده و صدر اسانيد كتاب ديات را حذف كرده اند.
و اين عادت مشايخ حديث با غالب رواياتشان است كه صدر اسانيد را حذف كرده و گاهى هم به طور اشاره مقصود خود را بيان داشته و يا مقطع و كوتاه از كنار آن گذشته اند؛ مانند اينكه گفته اند: على بن ابراهيم عن ابيه ، و يا: عدة من اءصحابنا، و يا عدة عن سهل بن زياد و...
و آن وقت در جاى ديگر به شرح اين اشاره و يا توضيح مطلب كوتاه و مقطع خود پرداخته ، تمام سند را مى آموزند. شيخ صدوق در پايان كتاب من لا يحضره الفقيه ، و شيخ طوسى در پايان كتاب استبصار و تهذيب خود اين چنين به شرح مشيخه خويش پرداخته اند.
از آنچه در بحث آشنايى با راويان كتاب ديات آورده ايم ، منظور ما نشان دادن چگونگى بيان ايشان در دريافت روايت هر يك از اساتيد حديث است در شرح حالى كه براى او نگاشته اند. و ما در همان شرح حالها مى بينيم چنان وسواسى در پذيرش حديث از خود نشان داده اند كه بيشتر از آن امكان نداشته است .
فى المثل دانشمندى از يكى از اساتيد حديث ، چهار حديث را بى واسطه روايت مى كند، زيرا كه خودش آنها را به گوش خود از شخص محدث شنيده است ، ولى ديگر رواياتش را به واسطه پدر و برادرش از او روايت مى كند.
ديگرى از پدرش نام كتابهاى محدث را در حال مقابله شنيده است ، با اين وصف او بى واسطه آنها را از وى روايت نمى كند، زيرا كه سنش در آن موقعيت بيش از هيجده سال نبوده و معناى حديث را به خوبى درك نمى كرده است . از اين رو آن كتابها را از پدر خود به واسطه دو برادرش كه در سن رشد عقلى از آنها شنيده است ، روايت مى نمايد.
سومين نفر را مى بينيم كه تمام احاديثى را كه در كتاب شرايع آمده است روايت مى كند، مگر يك حديث را در حكم گوشت شتر، كه در روايت آن احتياط مى نمايد.
و اما چهارمين كس مى گويد: من از استاد، روايات اندكى ، آن هم در خانه ابن همام شنيده ام ، و از او اجازه ندارم كه آنها را روايت كنم .
از آنچه آورديم و بسيارى از همانند آنها در زنجيره هاى اسانيد روايات و محتويات اجازه نامه ها، شخص محقق از سلامت و درستى پيوستگى زنجيره هاى اسانيد بزرگان حديث تا حضرات ائمه اطهار - عليهم السلام - در حد توان بشر اطمينان مى يابد.
پس از اينكه اين قسمت معلوم و مشخص گرديد. بجاست درباره چگونگى اتصال فقها، مكتوب اهل بيت (ع ) در طول قرون و اعصار، با مجموعه هاى بزرگ حديث كه همان اساتيد و بزرگان اين علم تنظيم و تاءليف كرده اند بحث و بررسى شود.
براى نمونه در اين مورد اتصال ايشان با نخستين مجموعه حديثى مكتب اهل بيت (ع ) كه كهنترين و قديميترين آنها يعنى كتاب كافى كلينى است ، به بحث مى پردازيم .
شيخ طوسى در فهرست خود مى نويسد: محمد بن يعقوب كلينى ، كه كنيه اش ابوجعفر بوده است ، مردى ثقه ، عارف به اخبار و احاديث ، و مؤ لف كتابهايى بوده است ؛ از جمله كتاب كافى از سى بخش تشكيل شده و نخستين آن بخش عقل است . آنگاه شيخ به ذكر نام آنها مى پردازد و در آخر مى گويد: بخش روضه ، آخرين آنهاست . و مى گويد: ما را از كتابها و روايات او شيخ ابوعبدالله ، محمد بن محمد بن نعمان ، از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه ، از محمد بن يعقوب آگاه ساخته است .
و نيز حسين بن عبيدالله ما را از كسانى آگاه ساخته كه بيشتر كتاب كافى را نزد آنان خوانده است ؛ از آن جمله ابوغالب محمد بن محمد زرارى ، و ابوالقاسم ابى رافع ، و ابومحمد هارون بن موسى تلعكبرى و ابوالفضل محمد بن عبدالله بن مطلب شيبانى كه همگى از محمد بن يعقوب كلينى شنيده اند.
همچنين شيخ اجل مرتضى ، از ابوالحسين احمد بن على فرزند شعيب كوفى ، از محمد بن يعقوب كلينى .
و نيز ابوعبدالله احمد بن عبدون ، از احمد بن ابراهيم صيمرى ، و ابوالحسين عبدالكريم بن عبدالله فرزند نصر بزاز در تفليس و بغداد، از ابوجعفر محمد بن يعقوب كلينى ، ما را از تمامى تاءليفات و رواياتش آگاه ساخته است ... (پايان سخن شيخ طوسى )
بنابراين شيخ طوسى با واسطه هايى چند و يكى بعد از ديگرى كتابهاى كافى را معرفى كرد كه اول آن كتاب عقل و آخرين ، كتاب روضه مى باشد. شيخ طوسى خود مى گويد:
من ، كافى را به واسطه چهار تن از اساتيد حديثش روايت مى كنم كه آنها نيز كتاب مزبور را از شاگردان شخص كلينى روايت كرده اند. يكى از اين چهار نفر كتاب كافى را از پنج نفر، و ديگرى از دو نفر شاگردان كلينى روايت نموده اند.
شيخ طوسى در كلامش لفظ اءخبرنا را به كار برده و مى دانيم كه اين لفظ، بين شنيدن بيانات استاد و خواندن بر استاد مشترك است ؛ الا اينكه هنگامى كه شيخ طوسى در رواياتش از حسين بن عبيدالله مى گويد و او كتاب كافى را از راه قرائت فرا گرفته و روايت نموده ، در مى يابيم كه شخص حسين بن عبيدالله كتاب نامبرده را در اين سلسله سند، از بقيه اساتيدش و از راه گوش دادن فرا گرفته است .
آنچه را تا به اينجا آورديم ، مربوط به شيخ طوسى بود. اما دانشمندى ديگر چون نجاشى گفته است :... كلينى آن كتاب بزرگ معروف را كه كافى ناميده شده ، ظرف مدت بيست سال تصنيف نموده ، كه شرح آن از اين قرار است : كتاب عقل ... كتاب روضه .
از سخن نجاشى و ديگران چنين بر مى آيد كه كتاب مزبور، كافى نام داشته و گهگاه نيز به نام مؤ لفش (كلينى ) خوانده مى شده ، همان گونه كه ما امروزه كتاب تاريخ الامم و الملوك طبرى را بنام مؤ لفش تاريخ طبرى مى ناميم .
همچنين از تعريف نجاشى و شيخ طوسى از كتاب كافى چنين بر مى آيد كه كتاب مزبور بر حسب موضوعاتش به سى بخش جداگانه ، و هر كدام در يك جلد تدوين شده است ؛ با اين تفاوت كه آنها به گونه امروز شماره گذارى نشده بود، و به همان سبب گاهى نام كتابها پس و پيش شده ، مگر اولين و آخرين آنها كه كتاب عقل باشد و روضه كه در موقعيت آنها اتفاق نظر دارند.
نجاشى گفته است : من به مسجد نفطويه نحوى كه معروف به مسجد لؤ لؤ ى است ، آمد و شد داشتم ، و نزد امام آن مسجد قرآن فرا مى گرفتم ، و برخى از ياران ما نيز كتاب كافى را نزد ابوالحسين احمد بن احمد كوفى كاتب مى خواندند و او ضمن درس مى گفت : محمد بن يعقوب كلينى چنين حديث كرده است ... و ديدم كه ابوالحسن عقراوى نيز از آن روايت مى كرد.
بنابراين نجاشى دو نفر از شاگردهاى كلينى را ديدار كرده هك هر دو از كافى روايت مى كردند.
يكى از آنها شاگردانش را به هنگام خواندن كتاب كافى مورد خطاب قرار مى داد و مى گفت : محمد بن يعقوب كلينى شما را چنين حديث كرده است . و اين سخن از آن جهت بود كه خودش در محضر كلينى حضور داشته و احاديث آن را از او شنيده و اجازه روايت آنها را از وى دريافت داشته است .
اما نجاشى از اين دو نفر كه كلينى را درك كرده و در محضر درسش حضور داشته اند، چيزى روايت نكرده ، بلكه از ديگر شاگردان كلينى روايت نموده و گفته است : نام كتابهاى او (كلينى ) را از گروهى از اساتيدمان ، از آن جمله محمد بن محمد (شيخ مفيد) و حسين بن عبيدالله (غضاويرى ) و احمد بن على بن نوح ، از ابوالقاسم جعفر بن قولويه ، از او (كلينى ) كه خدايش ‍ رحمت كناد آورده ايم .
اينك در مقام آن هستيم كه روش درس و بحث را در آن روزگار مورد بررسى قرار دهيم تا كاملا بيان ايشان درك ، و لب مطالب آنان فهميده شود.