سيد و عاقب گفتند: سخنان تو ما را قانع
نكرده و به آنچه تو مى خواهى اقرار نمى كنيم بنابراين مباهله كرده و لعنت خدا را بر
دروغگو قرار مى دهيم . و باين ترتيب حق به زودى آشكار مى گردد. در اين جا بود كه
خداوند آيه مباهله را بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل فرمود:
((اگر بعد از اينكه آگاه شدى ، كسى در مورد او (عيسى ) با تو
مجادله نمايد، بگو: بياييد هر كدام از ما و شما خودمان و زنان و فرزندانمان را گرد
آورده ، مباهله نموده و دروغگو را گرفتار لعنت و عذاب خدا نماييم .))
پيامبر نيز اين آيه را براى آنان خواند. سپس فرمود: خداوند به من دستور داده كه اگر
بخواهيد و بر گفته خود استوار باشيد، به خواسته شما عمل كرده و با شما مباهله كنم .
آنان گفتند: فردا با تو مباهله مى كنيم تا حقيقت روشن شود. آنگاه با همراهان خود از
پيش پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برخاستند.
هنگامى كه به منزلگاه خود در ((حره ))
رسيدند يكى از آنها به ديگرى گفت : مباهله كار را يكسره خواهد كرد. بنابراين قبل از
هر چيز بنگريد با چه كسانى براى مباهله مى آيد. آيا با تمام پيروان خود، يا با
اصحاب باسوادش ، يا افراد متواضع ، بى چيز و برگزيدگان دينى خود كه تعدادشان اندك
است ؟ اگر عده زياد و قدرتمندان را به همراه خود آورد چنين كسى مانند پادشاهان قصد
فخر فروشى دارد و شما برنده مباهله هستيد. و اگر با عده كمى از پيروان فروتن و
برگزيده خود آمد - كسانى كه پيامبر با آنان به مباهله مى آيند - مبادا با آنان
مباهله كنيد. هنگام مباهله حتما اينها را در نظر داشته باشيد تا مبادا به عذاب خدا
گرفتار آييد. من آنچه را بايد بگويم ، گفتم ، ديگر خود دانيد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داد زير دو درخت را جارو كرده و فرداى
آن روز امر فرمود پارچه سياه و نازكى را روى آن درختها انداختند. هنگامى كه سيد و
عاقب اين منظره را ديدند با فرزندان خود كه عبارت بودند از: صبغة المحسن ،
عبدالمنعم ، ساره و مريم و نيز مسيحيان نجران و سواران ((بنى
حارث )) با بهترين شكل و شمايل ، براى مباهله از جايگاه خود
بيرون آمدند.
اهل مدينه يعنى مهاجرين ، انصار و ديگران نيز هر كدام با نشانها و پرچمهاى خود با
شكل و شمايل نيكو، به آنجا آمدند تا نظاره گر حوادث باشند. رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم ) صبحگاهان ، در اطاق خود درنگ نمود تا مدتى از روز گذشت . آنگاه بيرون
آمده ، دست على را گرفته و در حالى كه حسن و حسين در جلوى او و فاطمه (عليها السلام
) پشت سر او حركت مى كردند، به طرف آنان آمده ، در ميان دو درخت و زير آن پارچه
ايستاد. در اينجا نيز دست على در دست او، حسن و حسين در جلو او و فاطمه - درود خدا
بر آنان - پشت سر او قرار داشت . آنگاه به دنبال سيد و عاقب فرستاد و آنان را به
مباهله اى كه خواسته بودند، فرا خواند.
آنان نيز آمده و گفتند: اباالقاسم ! با چه كسى با ما مباهله مى كنى ؟ حضرت (صلى
الله عليه و آله و سلم ) فرمود: با بهترين مردم روى زمين و گرامى ترين آنان نزد
خداى عزوجل ، با اينان - و به على (عليه السلام ) و فاطمه ، حسن و حسين كه درود خدا
بر آنان باد اشاره كرد - گفتند: براى مباهله با ما نه بزرگان را آورده و نه جمعيت
زياد، و نه افراد زيبايى را كه به تو ايمان دارند. و كسى را جز اين جوان و اين زن و
دو تا بچه با تو نمى بينيم . با اينان مى خواهى با ما مباهله كنى ؟ فرمود: بله ، به
كسى كه مرا به حق برانگيخت سوگند، دستور دارم با اينان با شما مباهله كنم . در
اينجا بود كه از ترس رنگشان زرد شده و به نزد ياران خود برگشتند.
وقتى همراهان آنان ، قيافه رنگ پريده آنان را ديدند، پرسيدند چه اتفاقى افتاده است
؟ آنان خود را كنترل كرده و گفتند: چيزى نيست . جوان برگزيده و دانشمندى در ميان
آنان بود؛ به آنان گفت : واى بر شما! اين كار را انجام ندهيد، صفات او را كه در
جامعه بود به ياد آوريد. بخدا سوگند شما به خوبى مى دانيد كه او راستگوست . مدت
زيادى از تبديل شدن برادرانتان به خوك و ميمون نمى گذرد. سخنان اين جوان بر آنان
اثر گذاشت و از مباهله منصرف شدند.
راوى مى گويد: اسقف برادر دانشمندى به نام ((منذر بن علقمه
)) داشت و آنان او را با اين عنوان مى شناختند. وقتى ديد كار
به اينجا رسيده و آنان در مورد كارى كه مى خواستند انجام دهند، به ترديد افتاده
اند، دست ((سيد)) و ((عاقب
)) را گرفته و گفت : مرا با اين دو تنها گذاريد. آنگاه رو به
آنان كرده و گفت : پيشقراول قبيله كه در پى آب و علف جلوتر حركت مى كند، هيچگاه به
قوم خود دروغ نمى گويد. من از روى خيرخواهى مى گويم به خودتان كمك كنيد و خود را
نجات دهيد و الا خود و ديگران را نابود مى كنيد. گفتند: بگو، كه تو امين و درستكارى
. گفت : به خوبى مى دانيد كه هيچ قومى با پيامبر مباهله ننموده ، مگر اينكه نابود
شده است . محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، همان كسى است كه پيامبران مژده آمدن
او را داده اند. مطلب ديگرى نيز هست كه بايد از آن ترسيد. پرسيدند: چه چيزى ؟ گفت :
بنگريد كه نزديك است ستاره ثريا بر زمين فرو آيد، درختان سر خم كرده و پرندگان در
مقابل شما صورت بر زمين گذاشته و بالهاى خود را بر روى زمين پهن نموده و شكم آنها
خالى شده است . و نشانه هاى ديگر نزديك شدن عذاب را در روى زمين ببينيد. به لرزش
كوهها و دودى كه پخش شده و ابرهاى پراكنده در وسط تابستان و گرماى شديد بنگريد. به
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه دستش را بلند كرده و با چهار نفر از اهل
بيتش كه با او بوده و منتظر پاسخ شما هستند بنگريد. و بدانيد كه اگر دهان گشوده و
كلمه اى براى مباهله بگوييد نمى توانيد از نابودى خود جلوگيرى كرده و هيچگاه نزد
خانواده و اموال خود باز نمى گرديم . با شنيدن اين سخنان در فكر فرو رفته و ديدند
درست مى گويد. و يقين كردند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) واقعا از جانب
خداوند فرستاده شده است . اينجا بود كه متزلزل شده و فهميدند كه در صورت مباهله ،
حتما گرفتار عذاب خواهند شد.
وقتى منذر ديد كه آنان واقعا احساس خطر كرده اند، گفت : اگر تسليم او شويد هم اكنون
و هم در آينده سالم مى مانيد. و اگر اين عزت و شرافت خود را در ميان قومتان مى
خواهيد، به شما حسادت نمى ورزم . ولى اين شما بوديد كه از نجران به اينجا آمديد؛ به
محمد پيشنهاد مباهله داده و آن را تنها راه تشخيص حق دانستيد. محمد نيز به سرعت به
درخواست شما پاسخ مثبت داد. و پيامبران هنگامى كه اراده كارى كنند تا انجام آن از
پاى نمى نشينند. برادرانم ! بهتر است از ترس علامتهايى كه مى بينيد از مباهله
خوددارى كنيد و با شتاب با محمد مصالحه نموده و او را از خود راضى كنيد. ما اكنون
در شرايطى به سر مى بريم كه قوم يونس اندكى پيش از نزول عذاب در آن بسر مى بردند.
گفتند: بنمايندگى از جانب ما نزد محمد رفته و ببين از ما چه مى خواهد. از او بخواه
كه نزديك ترين افراد به او يعنى پسر عمويش بنمايندگى از او با ما مصالحه كند. در
اين كار تاءخير نكن تا هر چه زودتر از نتيجه كار آگاه شويم .
((منذر)) بطرف پيامبر (صلى الله عليه
و آله و سلم ) رفته و گفت : سلام بر تو، رسول خدا! گواهى مى دهم كه خدايى ، جز
خدايى كه تو را برانگيخته وجود نداشته و شما و عيسى هر دو بنده خداى عزوجل و
فرستاده او هستيد. و بدين ترتيب اسلام آورده و به پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم ) گفت كه براى چه كارى آمده است . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز
براى مصالحه با آنان على (عليه السلام ) را فرستاد. على (عليه السلام ) عرض كرد:
پدر و مادرم فداى تو رسول خدا! بر چه چيزى با آنان مصالحه نمايم ؟ حضرت فرمودند:
راى تو راى من است هر طور كه مى خواهى مصالحه كن .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بطرف آن دو رفته و ساليانه هزار لباس و هزار دينار
بعنوان ماليات براى آنان تعيين كرد كه قسمتى از آن را در محرم و قسمت ديگرى را در
رجب بدهند. آنگاه آن دو را در حالى كه سرافكنده و شرمسار بودند نزد پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) برده و او را از مالياتى كه بر آنان بسته بود آگاه نمود.
آنان نيز ماليات و سرافكندگى را پذيرفتند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
فرمود: اين را از شما قبول مى كنم ولى بدانيد كه اگر با من در زير آن عبا مباهله مى
كرديد، خداوند در بيابان شما را دچار آتش سوزانى مى نمود كه دامنه آن در كمتر از يك
چشم بهم زدن به پشت سريهاى شما رسيده و همه را آتش مى زد.
هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اهل بيتش باز گشته و به مسجد رفت
، جبرئيل نازل شد و گفت : محمد! خداى عزوجل به تو سلام رسانيده و به تو مى فرمايد:
وقتى بنده من موسى ، با دشمن خود، قارون مباهله نمود، قارون ، خانواده ، دارايى و
يارانش در زمين فرو رفتند. بعزت و جلالم سوگند ياد مى نمايم كه اگر تو با افراد
خانواده ات كه در زير آن عبا بودند، مباهله مى كردى ، همه زمينيان و آفريدگان نابود
مى شدند، آسمان ريز ريز شده كوهها سنگريزه شده و زمين هيچگاه آرام نمى گرفت ، مگر
اينكه آن را بخواهد.
آنگاه پيامبر به سجده افتاده و صورتش را بر زمين گذاشت سپس برخاسته ، دستهايش را
بلند كرد، بگونه اى كه سفيدى زير بغلش آشكار شد، و سه بار گفت ، نعمت دهنده را
سپاسگزارم . پرسيدند، چرا سجده نموده و خوشحال شديد؟ پاسخ فرمود: بخاطر سپاسگزارى
به درگاه خداوند و اينكه اين كرامت را به اهل بيت من ارزانى داشت . آنگاه آنچه را
جبرئيل گفته بود، براى آنان نقل كرد.
شگفتا كه بسيارى از بزرگان علماى سنى گفته اند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم ) با على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام مباهله كرد. خداوند نيز اين آيه را
بر او نازل كرد ((بياييد فرزندان ما و شما، زنان ما و شما و
نفسهاى ما و شما را گرد آورده و آنگاه مباهله نماييم .)) با
در نظر گرفتن اين آيه و كسانى كه به همراه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
مباهله نمودند، مى فهميم خداوند متعال على (عليه السلام ) را در اين آيه نفس پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) دانسته است . ولى با اين وجود ديگران را بر على مقدم
مى نمايد كه به خدا سوگند! ستمى بزرگ و كارى بسيار نابخردانه است .
از كسانى كه به اين مطلب تصريح كرده اند ((مسلم
)) است . او در كتاب ((صحيح
)) خود روايت كرده است كه پيامبر با على ، فاطمه ، حسن و
حسين مباهله نمود. و نيز ((ثعلبى ))،
((مقاتل ))، ((كلبى
))، ((ابن مردويه ))،
((عبدالله بن عباس ))،
((حسن بصرى ))، ((شعبى
))، ((سدّى ))،
((زمخشرى )) و ديگران نيز آن را روايت
كرده اند.
زمخشرى در زيل اين روايت ، از عايشه نقل مى كند: ((رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم ) در حالى كه عباى مويين سياهى بتن داشت ، حسن پيش او
آمده ، او را با آن عبا پوشش داد و سپس به ترتيب حسين ، فاطمه ، على پيش او آمده
آنان را در عبا وارد كرد. آنگاه فرمود: و خداوند مى خواهد پليدى را از شما اهل بيت
دور كرده و شما را كاملا پاك نمايد)) زمخشرى سپس مى گويد:
((اگر كسى بپرسد كه پيامبر براى اين مباهله كرد كه روشن شود
دروغگو كيست ؛ او يا دشمنانش و اين مطلب فقط به او و دشمنانش مربوط است ، پس همراه
آوردن زن و فرزند براى چه بود؟ در پاسخ بايد گفت : همراه نمودن زن و فرزند اطمينان
به خود و يقين به راستگويى خود را بيشتر نشان مى دهد. زيرا اگر اطمينان و يقين او
نبود عزيزان و پاره هاى جگرش را در اين ميدان نمى آورد... و دليلى قويتر از اين
براى اثبات فضيلت اصحاب كسا عليهم السلام وجود ندارد. و علاوه اين دليل بر صحت نبوت
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد.))
مراقب بايد احترام اين روز را درك و جايگاه مهم آن را در اسلام و ايمان بشناسد. اين
روز از دو جهت شريف است كه هر دو جهت نظير يكديگر هستند: اول ثبوت نبوت و دوم ثبوت
ولايت كه با اولى بناى اسلام و با دومى بناى ايمان استوار مى شود. و از همين جاست
كه يكى از علماى اهل سنت با تاءمل در آيه مباهله و اينكه خداوند در اين آيه على را
نفس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خوانده و او را با پيامبر يكى دانسته
است مذهب حق را تشخيص داده و شيعه مى گردد.
بنابراين انسان منصف بايد بجهت اينكه اين روز، روز ثبوت اسلام و ايمان است به شرف و
كرامت آن معتقد شود. اين كرامت را مانند كرامت ايمان به خدا، رسول ، حجتها، نشانه
ها، كتابها و تمامى رسولان آن دانسته و بالاتر، اين روز را برابر تمام نعمتهاى دنيا
و آخرت بداند. سپس بينديشد كه چگونه خداوند اين اسباب را براى هدايت او ايجاد و
با عزت اسلام او را عزيز گردانيده ، و بدين طريق او را مورد لطف خود قرار داده است
. و اينكه اگر خداوند با دلايل عقلى او را به اسلام دعوت مى كرد ولى چنين وقايعى
دلايل عقلى را تاءييد نمى كرد، ممكن بود دشمن او را به شك و شبهه گرفتار ساخته و او
را از دين و ايمان خارج كند؛ و او را به كفر و عذاب هميشگى و جاويدان مبتلا كند. و
نيز اگر اين حادثه كه كفار را با پذيرش ماليات و خوارى ، خوار نمود، بوقوع نمى
پيوست آنان عزت و توانايى خود را حفظ كرده و با اسلام و مسلمين درگير مى شدند. كه
نتيجه آن چيزى جز در سختى افتادن مسلمانان نبود و حتى شايد عده اى ضعيف النفس بر
اثر اين سختى ها و مشكلات از دين خارج مى شدند. ولى خداوند با اين حادثه و آشكار
ساختن شرف و كرامت دوستان خود تمامى اين سختى ها و خطرات بزرگ را تبديل به آسايش
دائمى نمود. اين نعمت آنقدر بزرگ است كه كسى توان اندازه گيرى و سپاسگزارى آن را
ندارد.
با توجه به اين مطالب لازم است بمقدار ارزش اين نعمت در سپاسگزارى آن تلاش نمود. و
در صورتى كه نتوان آنچنان كه حق آن است شكر آن را بجاى آورد، بايد باندازه توان
براى سپاسگزارى آن تلاش كرد.
همچنين بحكم عقل واجب است نعمت وجود اين بزرگواران را درك كرده و با تمام توان به
ستايش و ثناى آنان مشغول شده و بر آنان درود فرستيم و اينگونه حساب كنيم كه اگر
حادثه اى براى كسى اتفاق مى افتاد كه نتيجه آن هلاكت و عذاب جاويد بود يا جنگى پيش
مى آمد كه جان و ناموسش در خطر قرار مى گرفت ولى بزرگى با واسطه گرى عده اى از
كارگزاران خود از اين مطلب آگاه شده و او را از اين شرايط نكبت بار نجات مى داد، و
او را عزيز گردانيده و در آسايش قرار مى داد، چگونه و با چه زبانى از اين بزرگوار و
واسطه هاى او تشكر مى كرد؟ و چگونه خود را در گرو منت او و كارگزاران او مى ديد؟ و
آيا بعد از اين نعمت مخالفت با دستورات او و اطاعت از دشمن او را در حضور او كارى
زشت نمى ديد! و اكنون چگونه به خود اجازه مى دهد كه با پروردگار و مالك وجودش
مخالفت نمايد. كسى كه آفريننده و بوجود آورنده اوست و تمام نعمتهايى را كه در
اختيار دارد از جانب او مى باشد. و آيا واسطه درگاه خداوند، علت وجود تو و ساير
نعمتهايى كه در اختيار دارى ، نمى باشد!
و در يك كلام ، اگر انسان در رفتار خود بر طبق عقل خود عمل نمايد، عقل به كوچكترين
مخالفتى با پروردگارش راضى نمى شود. و تنها در صورتى مى تواند به هر كارى دست بزند
كه عقل خود را كنار گذاشته باشد.
برادرم ! اگر درباره مقام ، موقعيت و شرف اين روزها از اين جهت كه نعمت مباهله در
آن تحقق يافته و با مباهله ، دلايل نبوت و ولايت آشكار گرديده است ، تاءمل نموده و
درباره آنچه كه درباره نعمت نبوت و ولايت گفتيم انديشه نمايى ، اين روز را بزرگ
يافته ، با تمام توان براى اداى حق آن تلاش خواهى كرد؛ انجام عباداتى كه در اين روز
وارد شده براى تو راحت و آسان شده ، با اشتياق آن اعمال را انجام بده و فقط به خاطر
سپاسگزارى از نعمت دهنده بزرگ ، آن اعمال را انجام خواهى داد و در عين حال خود را
از كسانى خواهى دانست كه در انجام اعمال اين روز كوتاهى كرده يا ناتوان هستند. و
بدين ترتيب فريب اعمال خود را نخورده و از كرامت پروردگار بهره مند مى گردى .
اعمال روز مباهله
از اعمال اين روز مى توان به اعمالى كه سيد (قدس سره ) در اين روز، در
((اقبال ))، از ((محمد
بن على بن ابى قرة )) از ((محمد بن
على قمى )) روايت كرده است و زيارت در آن اشاره نمود او مى
گويد: بنابر صحيح ترين روايات مباهله روز بيست و چهارم مى باشد و مى گويد كسى كه
بخواهد اين اعمال را انجام بدهد بايد اين روز را به خاطر شكر گزارى روزه گرفته ،
تميزترين لباسهاى خود را پوشيده ، عطر استعمال كند؛ غسل كرده ، در منزل خود آرامش و
وقار داشته ، بعد از غسل و پوشيدن لباسها از منزل خارج شده ، به مزار يكى از اولياى
خدا يا مكان خلوت يا كوه بلندى رفته و كارهايى را كه مردم هنگام رفتن به سر مزار
اولياى خدا، انجام مى دهند، انجام بدهد. وقتى به آنجا رسيد جايى كه مى خواهد در
آنجا حق را ادا نموده و با شفاعت آنان خواسته خود را از خداوند بخواهد بايد مدتى
صلوات فرستاده ، آنگاه نماز خوانده و بعد از نماز هفتاد بار از خداوند آمرزش بخواهد
(مثلا هفتاد بار بگويد: ((استغفر الله )))
آنگاه برخاسته دستهايش را بلند كرده ، بين زمين و آسمان را نگريسته و بگويد: ... -
در اينجا، سيد، دعايى كه مشتمل بر ستايش خدا بجهت معرفى مفصل ولايت با آيه مباهله
است را آورده است - و بعد از نقل آن دعا مى گويد: هنگام خواندن هر دعا بايد دو ركعت
نماز خوانده و تا نيم روز يا تا اذان ظهر و بنابر عقيده بعضى تا زردى آفتاب در آنجا
بماند.
سيد مى گويد: يكى از دعاهاى روز مباهله دعاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
مى باشد كه ما آن را از ((شيخ محمد بن ابى قرة
)) از ((سليمان ديلمى
)) از ((حسين بن خالد)) از
امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده ايم . امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايند:
امام باقر (عليه السلام ) فرمودند: اگر بگويم اسم اعظم خداوند در اين دعا مى باشد،
راست گفته ام . و اگر مردم مى دانستند اين دعا چه اثرى در اجابت دعا دارد با تمام
توان براى آموختن آن تلاش مى كردند. من نيز براى برآورده شدن حاجتم آن را خوانده و
به نتيجه مى رسم . و اين همان دعاى مباهله است كه اين آيه در شاءن آن نازل شد:
((بگو: بياييد فرزندان ما و شما، زنان ما و شما، نفسهاى ما و
شما را گرد آورده آنگاه مباهله نموده و...)). اين دعا را
جبرئيل (عليه السلام ) براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آورده و گفت :
با وصى ، دو نوه و دخترت با آنها مباهله كن و اين دعا را بخوان . و نيز از امام
صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: ((در دعا كردن
خيلى تلاش كنيد زيرا گنجينه هاى علمى كه نزد خداست از هر چيزى برتر است . دعا را
واسطه خود قرار داده و آن را از كسانى كه شايستگى آن را ندارند - مانند كم خردان و
منافقين - پنهان داريد. اين دعا با اين عبارت شروع مى شود: ((اللهم
انى اسئلك من بهائك بابهاها...)).
اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) معادن علم خداى متعال هستند همانگونه
كه در زيارت جامعه به آن تصريح شده است . و نيز آنان ((اسماء
الله الحسنى ))؛ ((بهترين نامهاى خدا))
مى باشند چنانچه روايات نيز همان را مى گويد. بنابراين بعيد نيست كه مراد از
ابهى بهاء الله و اجل جلال الله و اجمل جمال الله ...؛ ((زيباترين
و ظريفترين زيبايى خدا، بزرگترين جلال خدا و زيباترين زيبايى خدا...))
نيز آنان باشند. براى نزديك نمودن اين معانى به ذهن دلايل عقلى و نقلى وجود دارد كه
اينجا جاى ذكر آن نيست ، بخصوص بعد از دستور حضرت (عليه السلام ) به پنهان نمودن
اين مطلب .
همچنين از دعاهاى اين روز مى توان دعاى گرانقدرى را كه به اميرالمؤ منين (عليه
السلام ) منسوب است نام برد. متن اين دعا بهترين گواه بر درستى اين نسبت است . زيرا
در آن دعا، اشارات فراوانى به معناى نامهاى خداوند و آثار آن شده كه اين كار از كسى
جز آنان يا كسانى كه از آنان آموخته باشند، بر نمى آيد.
اعطاى انگشترى به فقير در حال ركوع
اين روز از جهت ديگرى نيز ممتاز بوده و كرامت دارد، در اين روز اميرالمؤ
منين (عليه السلام ) انگشترى خود را در حال ركوع به فقير بخشيد. خداوند نيز او را
در كتاب خود، به عنوان ولى مؤ منين معرفى نموده و صفات نيكى را براى او برشمرد:
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از دين باز
گردد، بزودى خداوند گروهى را كه آنان را دوست داشته و آنان نيز او را دوست دارند،
نسبت به مؤ منين سرافكنده و فروتن و نسبت به كفار سرافراز و مقتدرند، به يارى دين
بر مى انگيزد. آنان در راه دين جهاد كرده و از سرزنش كسى باكى ندارند. اين است فضل
خدا بهر كه خواهد، عطا مى كند. خداوند داراى رحمت گسترده و بى نهايت بوده و از
احوال كسانى كه استحقاق آن را دارند آگاه است . ولى امر شما تنها خدا، رسول و مؤ
منانى هستند كه نماز بپا داشته و در حال ركوع به فقيران زكات مى دهند.))
يكى از اهل سنت روايت كرده است : هنگامى كه مسلمانان در جنگ خيبر فرار كردند،
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((فردا پرچم را
به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست داشته ، خدا و رسولش نيز او را دوست
دارند، تاخت و تاز فراوانى در جنگ داشته و هيچگاه فرار نمى كند و تا زمانى كه
خداوند او را پيروز نكند، باز نمى گردد. آنگاه پرچم را به على داد.))
نيز روايت كرده است : ((پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
به درگاه خداوند عرضه داشت : خدايا محبوبترين آفريدگانت را بفرست تا اين پرنده را
با او بخورم . در پى آن مولاى ما على (عليه السلام ) آمده و با پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) مشغول خوردن آن شدند.))
آياتى را كه ذكر كرديم ، آياتى است كه در اين روزها نازل شده و در آن به فضايل
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) تصريح شده است . اين آيات از محكمات قرآن بوده و براى
همگان قابل فهم است كه اهل سنت نيز در تفسير اين آيات آن را تصديق كرده اند. ولى
آياتى كه در اين مورد در قرآن هست و فقط خواص آن را مى فهمند چندين برابر اين آيات
بوده و نزديك به ثلث قرآن است . براى شناخت اين آيات مى توان به رواياتى كه شيعه از
اهل بيت رسالت كه شريكان قرآن هستند و نيز كتابهاى دانشمندان شيعه مانند كتاب فضل
بن شاذان (ره ) مراجعه نمود.
انسان بايد اين روز را هم مانند ساير روزهاى شريف به پايان برساند و علاوه بر توسل
به نگهبانان روز بايد به كسانى كه در مباهله شركت داشتند نيز توسل جسته و به حق
بزرگ آنان اعتراف و نعمت وجود، هدايت ، نيكى ، احسان و فضل بزرگ آنان را سپاسگزارى
كرده و با بهترين زبان و گريه و زارى از آنان بخواهد كه منت خود را بر او تمام كرده
و نعمتهاى خود را با واسطه شدن در درگاه خداى متعال كامل نمايد. تا كارهاى او با
پذيرش ، رضايت و نزديكى به خدا و قرار دادن او در گروه دوستان خدا و شيعيان مقرب و
دوستان قديمى آنان - درود خدا بر آنان باد - پايان پذيرد.
مراقب مى تواند در مناجات با آنان بگويد: ((سروران من ! شما
به ما آموختيد كه بزرگواران نعمتهاى خود و بخشندگان ، بخشش خود را كامل مى نمايند.
و اكنون شما جانشينان خدا در ميان آفريدگانش و مظهر كرم و رحمت او مى باشيد. پس
نعمتها و بخششهاى خود را بر ما كامل نماييد؛ گرچه عدل شما ما را شايسته آن نمى
داند. ولى باز هم شما فرموديد كه خداوند قبل از اين كه شايستگى نعمت در كسى باشد آن
را به او عنايت مى فرمايد. و اكنون مظهر اين اخلاق چه كسى غير از شماست ؟ به ديدار
شما آمده و اميدوار به احسان و فضل شما هستيم .