المراقبات

مرحوم آيت الله حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى (ره )
مترجم : ابراهيم محدث بندرويگى

- ۲۹ -


ما را از فضل خود محروم ننموده ، از در خود نرانده ، و از بخشش خود نااميد نكنيد. گرچه اعمال و دلهاى ما با ادب ديدار و آثار اميد سازگار نبوده و ما ديداركنندگان و اميدوارانى دروغين هستيم كه فقط ظاهر ديداركنندگان و اميدواران را داريم . مى گويند: عده اى اسنادى دروغين و جعلى ساخته و براى گرفتن كمك به عده اى از بزرگواران دنيا مراجعه نمودند. آنان پس از ديدن اسناد متوجه ساختگى بودن آن شدند. ولى با اين وجود كمك كرده و آنان را رد نكردند. خداوند به وسيله شما بزرگوارى را به آنان عنايت فرمود. بزرگوارى شما سرچشمه بزرگوارى آنان بوده و با كرم آنان قابل مقايسه نيست . پس بياييد و بخاطر بزرگوارى خود، ما را از بخشش خود محروم نكنيد. اگر اعمال و كارهاى ما ادعاى دوستى شما را تصديق نكرده و صفات دوستداران خود را در ما نمى يابيد، بخاطر دشمنى دشمنانتان با ما، ما را در سايه رحمت خود قرار دهيد زيرا از ديرباز بخاطر ولايت شما مورد دشمنى آنان قرار گرفته و بجهت انتساب به شما مورد آزار قرار گرفته ايم .
سروران من ! اگر شيطان در كمينم نشسته و تمام توان خود را براى ماءيوس ‍ نمودن من از عنايات شما صرف نمايد، با كمك گرفتن از خداوند در مقابل او ايستاده ، با راهنماييهاى شما او را رد كرده و از شما نااميد نمى شوم . زيرا شما واسطه ميان مردم و خداوند بوده و كسى كه بخواهد به خدا برسد، بايد از هدايتهاى شما استفاده نمايد. و من نيز جز شما كسى را ندارم .
و شماييد راه بزرگ ، صراط مستقيم ، شهيدان سراى فنا، شفيعان سراى بقا، رحمت رسيده و شفاعت پذيرفته شده . كسى كه بسوى شما بيايد نجات يافته و كسى كه رو به شما نياورد هلاك مى شوند. كسانى كه ولايت شما را داشته باشند رستگار شده و كسى كه با شما دشمنى كند، نابود مى گردد. كسى كه به هدايتهاى شما عمل نمايد خوشبخت شده و كسى كه به شما پناه آورد، ايمن مى گردد. و كسى كه با شما پيوند داشته باشد راهنمايى مى شود.
بكورى چشم شيطان ، شما را دوست داشته و شيرينى اين دوستى را در قلب و نور آن را در عقل ، روح و جانم احساس مى كنم . ولايت شما با گوشت ، استخوان ، مغز، مو، پوست ، و اعصاب و تمام وجود من آميخته شده و مى گويم :

گر بشكافند سراپاى من   جز تو نيابند در اعضاى من
از خداوند انتظار دارم دوستى شما را در قلبم افزون نموده ، مرا شيعه نزديك شما و از دوستان قديمى شما بگرداند. در بهترين جاهاى بهشت و در نشستگاه صدق ، و نزد خود جاى دهد.))
وقتى ما مقام سروران خود را در نزد خدا فهميده و نعمت وجود و لطف فراوان آنان را نسبت به خود دريافتيم ، يقين مى كنيم اعمالى كه در اين روز و هر روز ديگر انجام مى دهيم از بركات وجود، نورهاى هدايت و دعاهاى پذيرفته شده آنان بوده و تمام اشكالات و نقصهايى كه در اعمال ما به چشم مى خورد ناشى از كوتاهى ما در بهره مندى از عنايات آنان است . بنابراين بايد تمام عبادتى را كه در اين روز و پيش از آن انجام داده ايم را تسليم آنان نموده و از خداوند بخواهيم به آنان اجازه شفاعت ، اصلاح مفاسد و برطرف نمودن نقصهاى عبادات ما را داده ، آن عبادتها را تبديل به اعمال نيك و قابل پذيرش نموده و به خداوند عرضه نمايند.

بيست و پنجم ماه

اين روز نيز يكى از مواسم گرانقدر براى مواليان ائمه دين است ، خداوند در اين روز سوره ((هل اتى )) را در حق آنان فرو فرستاده و از صدقه آنان تشكر كرد؛ هديه آنان را پذيرفته ، در كتاب خود شرح حال آنان را داده و آنان را مورد مدح و ثنا قرار داد.
اين رويداد - همانگونه كه در روايات فراوان و معتبر آمده است - چنين آغاز مى گردد كه حسنين (عليهما السلام ) بيمار مى شوند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آنان عيادت مى كنند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اميرالمؤ منين مى گويد: اباالحسن ! بهتر است براى شفاى فرزندانت نذر كنى . زيرا در صورت بر آورده نشدن حاجت وفاى به نذر لازم نيست . على (عليه السلام ) گفت : اگر فرزندانم از اين بيمارى شفا پيدا كنند بخاطر تشكر از خداى عزوجل سه روز، روزه مى گيرم . فاطمه (عليها السلام ) و فضه كنيز آنان نيز چنين گفتند. وقتى فرزندان او شفا يافتند. چون چيزى نداشتند، على (عليه السلام ) نزد ((شمعون خيبرى )) رفته و سه صاع جو قرض گرفت . - در بعضى از روايات آمده كه على (عليه السلام ) نزد همسايه يهودى خود بنام ((شمعون )) كه به پشم رشتن و بافتن اشتغال داشت ، رفته و به او گفت : آيا به اندازه يك سبو، پشم مى دهى كه فاطمه ، دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مقابل سه صاع جو آن را بريسد؟ گفت : آرى . آنگاه پشم و جو را به او داد. او نيز آن را پيش فاطمه آورده و جريان را براى او نقل كرد. فاطمه (عليه السلام ) نيز قبول كرد كه آن عمل را انجام دهد.-
فاطمه (عليها السلام ) يك صاع جو را آسياب نموده و با آن پنج عدد نان تهيه كرد؛ هر نفر يك عدد. على (عليه السلام ) نماز مغرب را همراه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گزارده و به منزل آمد. غذا را جلوى او گذاشتند. ناگهان فقيرى آمده و گفت . سلام بر شما! اهل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) من فقيرى از فقراى شيعه هستم . به من غذا دهيد تا خداوند از غذاهاى بهشتى به شما بدهد. على (عليه السلام ) صداى او را شنيد. دستور داد غذا را به او بدهند. آنها نيز غذا را به او داده و فقط با آب افطار كردند.
روز دوم فاطمه (عليها السلام ) يك صاع ديگر را آرد كرده و نان پخت ، على (عليه السلام ) با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نماز مغرب را گزارده و به منزل آمد. همين كه غذا را جلوى او نهادند، يتيمى به در خانه آنان آمده و گفت : سلام بر شما! اهل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )! يتيمى از فرزندان مهاجرين هستم . پدر و مادرم در روز ((عقبه )) شهيد شده اند. غذايم دهيد تا خداوند از غذاهاى بهشت به شما بدهد. على (عليه السلام ) اين سخنان را شنيده و دستور داد تا غذا را به او بدهند. آنان نيز اطاعت كرده و فقط با آب افطار كردند.
فاطمه (عليها السلام ) در روز سوم ، سومين صاع جو را آرد كرده و نان پخت . على (عليه السلام ) با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نماز خوانده به منزل بازگشته و غذا را جلوى او گذاشتند. در اين هنگام اسيرى در خانه آنان آمده و گفت : سلام بر شما، اهل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )! ما را اسير كرده و بدون غذا نگه مى داريد! على (عليه السلام ) شنيده و دستور داد غذا را به او بدهند. آنان نيز غذا را به او داده و فقط با آب افطار كردند. و در اين سه شبانه روز غير از آب چيزى نخوردند.
در روز چهارم و در حالى كه آنان نذر خود را ادا كرده بودند، على (عليه السلام ) با دست راست خود حسن (عليه السلام ) و با دست چپ حسين (عليه السلام ) را گرفته و در حالى كه از شدت گرسنگى مانند جوجه هاى پرندگان مى لرزيدند، نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رفتند. هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را ديد، فرمود: اباالحسن ! چقدر سختى كشيده ايد! آنگاه با هم بطرف منزل فاطمه (عليها السلام ) حركت كردند. وقتى به آنجا رسيدند، فاطمه (عليها السلام ) را در جايگاه عبادت خود يافتند؛ در حالى كه از شدت گرسنگى شكمش ‍ چسبيده و چشمانش بگودى نشسته بود. هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را ديد، فرمود: پناه بر خدا اهل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از گرسنگى مى ميرند! در پى آن جبرييل بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرود آمد و گفت : محمد! خداوند بخاطر اهل بيتت به تو تبريك گويد. فرمود: چرا؟ جبرئيل ! در اين جا جبرئيل اين آيات را بر زبان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) جارى ساخت : هل اتى على الانسان حين من الدهر... لا نريد منكم جزاء و لا شكورا.
((ثعلبى )) روايت كرده است كه ((در اين روز غذايى از آسمان فرود آمد كه تا هفت روز از آن مى خوردند.)) عده اى از بزرگان اهل سنت نزول اين سوره در مورد اميرالمؤ منين و خانواده او (عليهم السلام ) را روايت نموده اند. شيعيان بايد براى سپاسگزارى از خداى متعال با تمام توان در اين روز به عبادت بپردازند. زيرا خداوند در اين روز با اين فضايل بزرگ و نزول اين آيات گرانقدر اهل بيت را گرامى داشت . و آنان را بگونه اى به ما معرفى نمود كه جاى هيچ شك و شبهه اى باقى نمانده و بدين وسيله دين ما را كامل و نعمتهاى خود را بر تمام كرد. خداى را شكر آنگونه كه خود مى پسندد.
شكرگزارى به درگاه خداوند در اين روز و مانند آن با روزه ، نماز شكر و سجده هاى آن است . ولى مهم ؛ شناختن قدر نعمت است آنگونه كه بايد. و اين مطلب با انديشه و دانش تحقق مى يابد. و آنگاه كه نعمت را شناخت آن را بزرگ مى داند. و از راههاى بزرگ دانستن نعمت عبادت كردن است .

روز بيست و ششم ، بيست و هشتم و بيست و نهم

روايت شده است : ((در هر كدام از روزهاى بيست و ششم ، بيست و هشتم و بيست و نهم يكى از دشمنان اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نابود شده است .)) كسى كه ايمان كامل به ولايت آنان ، كه از جانب خدا مى باشد، دارد، باندازه محبت و ارادتى كه به آنان دارد از نابودى دشمنانشان مسرور و بخاطر آن سپاسگزار خداوند خواهد بود.

روز آخر ذى حجه

در اين روز دو ركعت نماز روايت شده است كه اهل مراقبت آن را مهم مى شمارند. در هر ركعت يك بار ((فاتحه الكتاب ))، ده بار((قل هو الله احد)) و ده بار ((آية الكرسى )) خوانده و پس از نماز اين دعا را مى خوانيم : اللهم ما علمت فى هذه السنة من عمل نهيتنى عنه و لم ترضه و نسيته و لم تنسه ، و دعوتنى الى التوبة بعد اجترائى عليك ، اللهم فانى استغفرك منه فاغفر لى ، و ما علمت من عمل يقربنى اليك فاقبله منى ، و لا تقطع رجايى منك يا كريم اين دعا با اندكى اختلاف و بگونه اى ديگر نيز روايت شده است .
سفارش به انجام اين عمل در اين روز خود گواه خوبى بر صحت روايت است . زيرا در روايات ديگرى نيز داريم كه بطور عموم سفارش به جبران اعمال يك روز يا يك ماه در آخر آن ، مى نمايد. و چه بهتر كه در پايان سال اعمال يك ساله را جبران نماييم . بنابراين با توجه به مناسبت اين نماز و دعا با آخر سال ، مى توان بخوبى صحت و اعتبار اين روايت را فهميد. روايت شده است : ((كسى كه اين نماز را گزارده و اين دعا را بخواند، شيطان مى گويد: واى بر او تمام زحمات يكساله مرا به باد داد و سال گذشته نيز به خير او گواهى مى دهد.))
اى كسى كه به خدا و دين او ايمان دارى ! از پروردگار خود و اولياى او بخاطر اين معارف بگونه اى تشكر كن كه بخاطر هيچ نعمت دنيايى اينطور تشكر نكرده باشى . و با خود بينديش كه اگر در اين سال با حوادثى روبرو مى شدى كه احتمال هلاكت يا اسارت و قتل تو وجود داشت ولى دوستى مهربان عمل آسان و چند كلمه اى را به تو مى آموخت و مى گفت : اگر اين عمل را انجام داده و اين كلمات را بگويى ، تمام بلاهايى را كه ممكن است به آنها دچار شوى ، از تو دور كرده و تمام اموالت را كه از بين رفته به تو برگردانده ، بهترين زندگى را برايت فراهم كرده ، دارايى و سلطنت و آسايش جاويد و بالاتر از اينها، زندگى شيرين و جاويدان به تو خواهد داد، عملى كه اين دوست به تو پيشنهاد كرد، چه ارزشى داشت و به اين دوست چقدر علاقه پيدا مى كردى . آيا اين عمل را بر كيميا ترجيح نداده ، و آيا اين دوست را باندازه كسى كه به تو كيميا بدهد، بزرگ نمى دانستى ؟
با ترازوى عقل خود عمل آسانى را كه امامت به تو آموخته و اثرش را براى تو گفته است ، بسنج و ببين آيا مى توانى در كيميا اين اثر را بيابى . مهمترين كار كيميا ثروت بخشيدن و آسان نمودن كارهايى است كه با پول مى توان انجام داد. و در بيماريها و بلايا كه از پول كارى ساخته نيست كيميا هم ارزش ندارد.
اين فرصت را غنميت شمرده و از پروردگار و پيامبر و امامت بمقدار اين نعمت و منت بزرگ سپاسگزارى نما. آنان تو را به راههاى نجات ، رسيدن به كاملترين سعادتها و بالاترين درجات راهنمايى نموده اند. و عطا و بخشش ، تشكرى مناسب و شايسته خود مى طلبد. ولى آيا كسى مى تواند سپاسگزار حتى كوچكترين نعمت خداى متعال باشد؛ گر چه عبادت جن و انس را انجام داده باشد. بنابراين همراه با شرمسارى بخاطر ناتوانيها و كوتاهيهاى خود، از هيچ سعى و تلاشى دريغ نكرده و بدان تلاش و كوشش تو نيز نعمتى از نعمتهاى اوست .
با وجود اين كه به اصل اين لطفها و بخششهاى بزرگ ايمان داريم ولى با بى اهميتى و بسادگى از كنار اين اعمال مى گذريم . اين بى اعتنايى از چند چيز سرچشمه مى گيرد كه تعدادى از آنها عبارت است از:
(الف عدم اطمينان به پاكى عمل از آفات مختلف كه باعث مى شود انسان بخاطر اين آفتها عمل را انجام ندهد.
(ب گاهى بعلت اينكه ممكن است بعد از انجام عمل دچار آفتى شود آن را انجام نمى دهيم . آفاتى از قبيل يادآورى و عجب به آن يا انجام گناهانى كه عمل را از بين مى برد. همان چيزى كه در اين آيه آمده است : ((به سوى كارهاى ايشان رفته و همه را مانند گردى ، پراكنده و نابود مى سازيم .))
(ج گاهى بعلت اينكه ممكن است گناهى انجام داده باشيم كه خداوند به ما گفته باشد: ((هر كارى مى خواهى انجام بده كه بعد از اين تو را نمى آمرزم )) عمل را انجام نمى دهيم .
(د گاهى هم بعلت اينكه يك عمل جانشينى دارد كه پاداش آن با آن عمل يكسان يا بيش از آن است ، و بجهت فراوانى اين عمال آنها را انجام نمى دهيم . چه خداى بزرگى كه بخاطر فراوانى نعمتهايش ، نعمتهاى او را كه اهميت مى دادند.
(ه‍) گاهى نيز ممكن است بگوييم : شايد از كسانى باشيم كه تقدير ما بد عاقبتى بوده ، و بى ايمان از دنيا خواهيم رفت و در نتيجه اعمال خير ما بى ارزش مى گردد. و باين ترتيب عمل خير را ترك كنيم .
اين احتمالات وجود دارد، و اگر منافع بزرگى در كار باشد، گرچه احتمال نرسيدن به آن نيز وجود داشته باشد، عاقلان براى رسيدن به آن تمام سعى خود را بكار گرفته و بگونه اى براى بدست آوردن اين منافع احتمالى تلاش مى كنند كه در مورد منافع اندك قطعى چنين نمى كنند.
بهمين جهت است كه مى بينيم آنان بخاطر نعمتهاى احتمالى و نسيه آخرت به زيباييهاى نقد دنياى حاضر رغبتى نداشته و آخرت محتمل را بر دنياى مقطوع ترجيح مى دهند. نعمتهاى پست دنيايى براى آنان بى ارزش بوده ، آن را پست تر از خاك دانسته و سعادتهاى آخرت ، بخصوص نزديكى و ديدار خدا را با ارزشتر از همه چيزهاى پرارزش ‍ مى دانند. آفريدگار در وجود آنان بزرگ و غير آن كوچك شده است . و اگر عمرهايى كه خداوند براى آنان مقرر كرده است نبود از شوق ديدار خدا و ثوابهاى او روحهاى آنان حتى باندازه يك چشم بهم زدن نيز، در كالبدشان آرام نمى گرفت . از خداوند بحق دوستان پاكش مى خواهيم ، معرفت آنان را نصيب ما نموده و ما را موفق به ادامه راه آنان و پيروى از آنان نمايد.

خاتمه

مراعات اخلاص و حفظ عمل از آفات

اگر بنده بتواند اعمال و مراقباتى را كه به آن اشاره شد، آنگونه كه بايد انجام داده و آن را از آفات حفظ نمايد، كه خوشا بحال او - ولى حتى عارفان كامل نيز در اينجا ممكن است اشتباه نمايند. بنابراين مراقب نبايد فريب بخورد - و اگر نتوانست آن را انجام بدهد يا در رعايت شرايط آن ناتوان بود، بايد اولا براى گناهان خود آمرزش بخواهد و در مرحله بعد بفهمد كدام گناه توفيق او را سلب نموده ، تا با توبه و جبران ، آثار آن را از بين برده و هميشه مراقب باشد كه آن گناه را مرتكب نشود تا در آينده نيز موفق باشد. همچنين بايد بخاطر گذشته خود اندوهگين بوده و اگر اعمال گذشته او قابل قضا مى باشد قضاى آن را بجا آورده و اگر قابل قضا نيست با عمل ديگرى غير قضا آن را جبران نموده و به هر حال خود را زيانكار ببيند. زيرا عمل خيرى را كه از دست داده گرچه با انجام عوض آن جبران مى شود ولى مى توانست هم عملى را كه از دست داده و هم عملى را كه مى خواهد با آن گذشته را جبران كند، هر دو را انجام بدهد. بنابراين بهر حال ضرر كرده است . مگر اينكه اندوه و افسوس از دست رفته ها باعث محو آثار بى توفيقى شده و نور توفيق به وجود آيد. و گاهى نيز نور پشيمانى بيش از نور توفيق خواهد بود. زيرا گذشت خداوند زياد بوده و گاهى علاوه بر عفو كوتاهيها، آن را تبديل به سعى و تلاش نموده و به عملى كه مى خواهد با آن گذشته را جبران كند، بيش از عملى كه اگر انجام مى داد، پاداش مى دهد.
مطالبى كه در ابتدا گفتيم ، فرضى بوده و كسى كه براى بدست آوردن اخلاص سعى و تلاش مى نمايد در بيشتر اوقات يا هميشه مطمئن نمى شود كه به نتيجه رسيده است . بنابراين بايد تمام توان خود را بكار گرفته و با جديتى هر چند بيشتر به عمل بپردازد، تا در پرتو اعمال خود بفهمد كه بدون يارى خدا و كمك گرفتن از او نمى تواند به اخلاص دست يابد. زيرا مخلص همانگونه كه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است : ((كسى است كه براى به دست آوردن چيزى كه ارزش علم ، عمل ، عامل و نتيجه عمل همگى بدان وابسته هستند، جان خويش را فدا كرده و خون خود را مى دهد. و دسترسى به آن كار سختى است كه بنده ، جز با توفيق مخصوص خداى متعال نمى تواند به آن دست يابد.))
و وقتى بنده تمام توان خود را بكار گرفت و فهميد كه نمى تواند به مراد خود برسد، در اينجاست كه ناچار مى شود از ته دل از خداى متعال يارى جسته و به در كرم او پناه ببرد. و در پى آن رحمت بى انتهاى الهى بر او مى وزد - زيرا او كريم بوده و گراميداشت بندگان ناچار خود را كه به درگاه او و براى دريافت رضايت او آمده اند، دوست دارد. آنگاه او را قبول كرده ، از او راضى شده و او را بنده مخلص خود مى گرداند. زيرا اخلاص ‍ در پى پذيرش و رضايت او بوجود آمده و قبل از قبول و رضايت او، اخلاص تحقق نمى يابد.
بنابراين بنده بايد تمام توان و سعى خود را در جهت شناخت آفات عمل و خالص كردن آن بكار گرفته تا ناتوانى و درماندگى خود را درك كند. سپس تسليم خداوند شده و خلوص را از او بخواهد. و در صورتى كه اينگونه عمل كرده و اين مطلب را بخدا بسپارد خداوند بدون هيچ بخل و خيانتى آنچه را به او واگذار كرده براى او انجام مى دهد.
لازم به تذكر است ، گاهى شيطان با اين عنوان كه انسان به شناخت عجز و اضطرار رسيده و امور خود را تسليم خدا نموده است ، او را فريب داده و در عين حال كه او را از مجاهدت باز مى دارد، به او وانمود مى كند كه به مقامات عالى عجز، اضطرار و تسليم رسيده است . براى رهايى از اين فريب ، بايد عجز، اضطرار و تسليم را بخوبى شناخته و با استفاده از علوم الهى و ملاكها و دلايل قطعى خود را بيازمايد. و تنها راه تشخيص شناخت عجز خود از ادعاى آن و معناى آن از ظاهرش اين است كه هنگام عمل خود را نسبت به همه چيز ناتوان ديده و در تمام وجود جز قدرت خدا قدرت ديگرى نبيند. و زمانى كه بنده به اين شناخت رسيد، جز خدا مضر و نافعى را نديده و در پى آن جز براى امر خدا و با نيروى او تلاش نكرده ، حركت نمى كند و آرام نمى نشيند.
از لوازم اين صفت اين است كه براى سلطان چاپلوسى نكرده و از كسى جز خدا نمى ترسد؛ از كسى بخاطر عطاى او تشكر نكرده و او را بخاطر محروم نمودن او سرزنش نمى كند؛ از خداوند بخاطر عطاى او سپاسگزارى نموده و هنگامى كه خداوند او را محروم كند، خود را سرزنش مى كند. و اگر بهمراه رسيدن به اين مطالب خود را محتاج نعمتهاى خداوند ديده و خود را بى نياز از آن نبيند، به اضطرار مى رسد. و اگر با رسيدن به اين امور عنايت ، قدرت و بخشش او را درك كند، تسليم و توكل در او شكل مى گيرد.
ولى كسى كه اين صفات را نداشته ، تاءثير را در اسباب و وسايل ببيند، و براى بدست آوردن آنها بدون امر خدا، تلاش كرده و حتى با دستورات او نيز مخالفت مى كند، به وعده ها و ضمانت هاى خداوند در مورد رزق ، اجابت دعا و اين كه خداوند تمام امور متوكلين را سامان مى بخشد، اطمينان نداشته و هنگام پرداخت مالى كه واجب يا مستحب است از فقر مى ترسد، مردم را بخاطر اين كه چيزى به او نداده اند، سرزنش كرده ، و براى ثروتمندان و سلاطين چاپلوسى مى كند، هنگام كسب و كار از شبهات و حرام خوددارى نكرده ، در بدست آوردن مال حريص بوده و بر طبق دين كه ميانه روى در آن را مى خواهد، عمل نمى كند، در چنين شخصى كه از سعى و تلاش دست برداشته است ، تسليم امور به خداوند وجود نداشته و موفقيتى نخواهد داشت . و اگر ادعاى تسليم هم داشته باشد، اين ادعا بيش از پيش توفيق را از او سلب مى نمايد.
پس به اين نتيجه مى رسيم كه عاقل بايد تمام توان خود را، بخصوص براى رسيدن به اخلاص بكار گرفته و در اين مورد از توانايى خود ماءيوس بوده و اميدوار به فضل و عنايت خدا باشد تا مورد رحمت او قرار گرفته و با قبول ، رضايت و خالص نمودن او، او را گرامى بدارد. و در هر صورت ، خواه به تسليم رسيده باشد يا نه نبايد از مجاهدت و تلاش دست بردارد.
در تمام عوالم ماهيت هر چيزى اثرى داشته و شكل ظاهرى آن اثر ديگر. هيچگاه شكل ظاهرى چيزى اثر خود آن را ندارد. و گاهى اثر شكل ظاهرى متضاد با اثر خود آن بوده و اثرى معكوس دارد. بعنوان مثال : ادعاى مسلمانى ، شكل ظاهرى مسلمان بودن و باطن مسلمانى اعتقاد به اسلام بوده و اثر آن نجات از جهنم و ورود به بهشت است . اكنون اگر كسى بدون اعتقاد به اسلام بگويد: مسلمان هستم ، نه تنها وارد بهشت نمى شود بلكه براى هميشه در پايينترين طبقات جهنم جاى خواهد گرفت .
تمام امور دنيا و آخرت همينگونه است . بهمين جهت ، كسى فقط شكل ظاهرى فرمانبردارى فرزندان يا خدمتكاران را نمى خواهد و اگر با او اينگونه رفتار كنند، اين رفتار را مسخره كردن خود دانسته و بخاطر نافرمانى آنان را تنبيه مى كند. مثلا اگر بخواهى تو را شخص بزرگى بدانند و او با زبان بگويد: تو بزرگترين بزرگان هستى ، ولى ببينى كارهاى او مخالف اين سخن بوده و به آن اعتقادى ندارد، اين سخن را از او نپذيرفته و مى گويى : مرا كوچك و مسخره كرد. و تو كه از آنان نمى پذيرى كه اينگونه تو را بزرگ بدارند و سخن آنان را اهانت به خود مى دانى ، خداوند هم نبايد لفظ تكبير را كه در دل و يا كارهايت با معناى آن مخالفت مى كنى از تو بپذيرد.
اين سخن امام صادق (عليه السلام ) در ((مصباح الشريعه )) را شنيده اى كه فرمود: ((خداوند اگر ببيند كه بنده با زبان تكبير مى گويد ولى در دل به آن عقيده ندارد، به او مى گويد: اى دروغگو! مرا فريب مى دهى .)) و در روايت ديگرى آمده است : ((هنگامى كه بنده اى در نماز خود تكبير گفته (خدا را بزرگ شمارد) و خدا را ستايش كند، خداوند مى گويد: فرشتگانم ! ببينيد كه چگونه دستش را بلند كرده ، مرا ستايش نموده و بزرگ داشت . من نيز شما را گواه مى گيرم كه بزودى او را بزرگ داشته او را در سراى كرامت خود پاك مى نمايم .))
برادرم ! به اين مقام بلند تكبير واقعى كه انسان را به شگفتى انداخته و بالاتر از آرزوى اوست ، بنگر. و ببين كه اگر همين تكبير، تبديل به تكبير ظاهرى شده و مخالف تكبير واقعى باشد، چگونه منجر به طرد و عذاب مى گردد! اين مطلب مخصوص به تكبير نبوده و تمام ذكرها و كارها همينطور است . و شكل ظاهرى هيچكدام ، بدون حقيقت آنها پذيرفته نمى گردد.
در روايات بسيارى آمده است : ((هرگاه كسى نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى گفت : ايمان آوردم يا ادعاى يكى از درجات دينى را داشت ، به او مى فرمود: هر چيزى ماهيتى دارد. ماهيت ادعاى تو چيست ؟)) و براى اثبات سخنان ما همين بس كه در قرآن آمده است : ((هنگامى كه منافقين نزد تو آمده و بگويند: تو رسول خدا هستى . خداوند نيز مى داند كه تو رسول او هستى ولى خداوند گواهى مى دهد كه منافقين دروغ مى گويند.))
خلاصه اين كه بنده بايد تمام جديت و همت خود را براى اصلاح عمل و پاك نمودن آن از آفات و هوى و هوس بكار گيرد. و اگر بتواند يك بار با دل ، عمل ، روح ، باطن و تمام اعضاى خود بگويد: ((لا اله الا الله )) بهتر از اين است كه در تمام عمر شبها را به عبادت ايستاده ، روزها را روزه گرفته و هميشه در حال ذكر باشد ولى عمل او از آنچه گفتيم ، خالص ‍ نباشد.

به عمل ابليس بنگر كه هزاران سال با فرشتگان خداى را پرستش كرد ولى براى او سودى نداشته و او را از عذاب نجات نداد و عاقبت از رحمت خدا دور شد. ولى حضرت آدم (عليه السلام ) با چند كلمه اى كه براى توبه گفت ، توبه او قبول شده و خداوند او را برگزيد. در روايات هم آمده است : ((رياكار را در روز قيامت با چهار نام صدا مى زنند: اى دروغگو! اى بدكار! اى حيله گر! اى رياكار!))
از مهمترين نتايجى كه بعد از تلاش براى خالص نمودن عمل از آفات بدست مى آيد، تواضع قلبى است . زيرا انسان بعد از اين تلاش مى فهمد كه اعمال گذشته او تباه بوده و بگونه اى پيش خود خوار مى شود كه خود و عملش متنفر مى گردد. بر خود گريسته و خود را بخاطر كارهايش طلبكار خدا نمى يابد. هر اندازه بيشتر سعى كند عمل صحيحى را انجام دهد، بيشتر به ناتوانى خود پى برده و براى جبران اين ناتوانى ، درهاى فضل ، كرم و بخشش او را كوبيده و مى فهمد كه خود و هواى نفسش بدترين دشمنان او بوده و خود را سرزنش مى كند. و اين بهترين خوارى و ذلت باطنى و سرزنش براى او بهتر از هفتاد سال عبادت خواهد بود، چنانچه روايت شده است : ((عابدى هفتاد سال روزها را روزه داشته و شبها به عبادت پرداخت آنگاه از خداوند حاجتى خواست ولى بر آورده نشد. خود را ملامت كرده و گفت : حاجت كسانى كه پيش از تو دعا كردند روا شد اگر خيرى در تو بود حاجتت روا مى گرديد. در اينجا بود كه خداوند فرشته اى را براى او فرستاد و گفت : فرزند آدم ! مدتى كه مشغول ملالت نمودن خود بودى ، بهتر از عبادتهايى بود كه انجام دادى .)) آرى ! خداوند نزد دلشكستگان است . همانگونه در روايات نيز آمده است .