فضيلت عيد غدير
از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: در روز
قيامت چهار روز با شتاب به خدا مى رسند همانگونه كه عروس به حجله خود
مى رسد. پرسيدند: اين چهار روز كدام است ؟ حضرت فرمود: روز قربان ، روز
فطر، روز جمعه و روز غدير كه روزى است كه ابراهيم خليل (عليه السلام )
در آن از آتش رهايى يافت و بجهت سپاسگزارى ، آن روز را روزه گرفت . و
نيز روزى است كه در آن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) على (عليه
السلام ) را به عنوان جانشين خود معرفى و فضيلتهاى او را بيان نمود و
خداوند بدين وسيله دين را كامل كرد. على (عليه السلام ) بخاطر شكرگزارى
اين روز را روزه گرفته است .
اين روز روز كمال ، روز ناراحتى شيطان و روزى است كه اعمال شيعه و
دوستداران آل محمد پذيرفته شده و خداوند عمل منافقين آنان را باطل و
نابود مى گرداند. و اين همان است كه خداوند در آن آيه مى فرمايد:
((آن اعمال را باطل و نابود نموديم .))
روزى است كه جبرئيل دستور مى دهد، كرسى كرامت خدا را روبروى بيت
المعمور قرار دهيد. آنگاه بالاى آن رفته و فرشتگان تمام آسمانها گرد او
جمع شده ، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ستايش كرده و براى
شيعيان و دوستدار اميرالمؤ منين و امامان (عليهم السلام ) آمرزش مى
خواهند.
روزى است كه خداوند در آن به نويسندگان بزرگوار اعمال دستور مى دهد،
بخاطر بزرگداشت محمد و على و ائمه - درود خدا بر آنان باد - بمدت سه
روز هيچ يك از خطاهاى دوستداران اهل بيت و شيعيان آنان را ننويسند.
روزى است كه خداوند آن را مخصوص محمد، آل او و خويشان نسبى او نموده
است . روزى است كه هر كس در آن خدا را پرستش نموده و خانواده ، خود و
برادرانش را در وسعت قرار دهد، خداوند مال او را افزايش داده و او را
از آتش رها مى كند...
روز تبسم نمودن در چهره مؤ منين است و كسى كه در روز غدير به روى برادر
خود تبسم نمايد، خداوند در روز قيامت با ديده رحمت به او نگريسته ،
هزار حاجت او را برآورده نموده و كاخى از مرواريدهاى بزرگ و درخشان و
سفيد براى او در بهشت ساخته و چهره او را زيبا مى نمايد.
اين ، روز آراستن است ، كسى كه براى روز غدير خود را بيارايد، خداوند
تمام گناهان كوچك و بزرگ او را بخشيده ، و فرشتگانى را ماءمور مى كند
از اين روز تا سال آينده در چنين روزى ، براى او كارهاى نيك نوشته و
مقام او را بالا ببرند و اگر از دنيا برود با شهادت از دنيا رفته و اگر
زنده بماند با سعادت زندگانى خواهد كرد. و كسى كه به مؤ منى غذا بدهد،
مانند كسى است كه به تمام پيامبران و صديقين غذا داده است و كسى كه مؤ
منى را ديدار كند خداوند هفتاد نور وارد قبر او نموده ، قبر او را وسعت
داده و هر روز هفتاد هزار فرشته از قبر او ديدار كرده و به او مژده
بهشت مى دهند.
روز غدير بود كه خداوند ولايت را بر اهل آسمانهاى هفتگانه عرضه نمود و
اهل آسمان هفتم پيش از ديگران آن را پذيرفتند. خداوند نيز آن آسمان را
با ((عرش )) آراست . پس
از آن اهل آسمان چهارم آن را پذيرفتند. و بهمين جهت آن آسمان با بيت
المعمور مزين شد. پس از آن اهل آسمان دنيا آن را پذيرفتند و اين آسمان
با ستارگان آراسته شد. آنگاه آن را بر زمين ها عرضه كرد قبل از همه
((مكه )) آن را پذيرفت كه
خداوند آن را با ((كعبه ))
زينت داد. سپس ((مدينه ))
آن را پذيرفت كه با برگزيده خدا ((محمد))
(صلى الله عليه و آله و سلم ) آراسته شد. آنگاه ((كوفه
)) آن را پذيرفت كه با ((اميرالمؤ
منين )) مزين شد.
آن را بر كوه ها عرضه داشت ، اولين كوههايى كه آن را پذيرفتند سه كوه
بودند كه بعد از پذيرش تبديل به كوه عقيق ، فيروزه و ياقوت گرديده و
تبديل به بهترين جواهرات شدند. پس از آن كوههاى ديگر آن را پذيرفتند كه
تبديل به معدن طلا و نقره شدند. و كوههايى كه به آن اقرار نكردند به
حال خود باقى ماندند.
و نيز ولايت در اين روز بر آبها عرضه شد، آبهايى كه آن را قبول كردند،
تبديل به آب گوارايى شده و قسمتى از آنها كه نپذيرفتند شور و تلخ شدند.
همچنين بر گياهان عرضه شد. گياهانى كه آن را پذيرفتند تبديل به گياهانى
شيرين و مطبوع شدند و اقسامى كه نپذيرفتند، تلخ گرديدند.
سپس آن را در اين روز بر پرندگان عرضه كرد، دسته اى كه پذيرفتند، تبديل
به پرندگان آوازخوان و خوش صدا شده و گروهى كه نپذيرفتند كند زبان و
لال گرديدند. مؤ منين كه ايمان و ولايت اميرالمؤ منين را پذيرفتند
مانند فرشتگانى هستند كه براى ((آدم
)) سجده كردند. و كسانى كه ولايت اميرالمؤ منين
را در روز غدير قبول نكردند مانند شيطان هستند. اين آيه :
((امروز دينتان را بخوبى كامل نمودم ...))
در اين روز نازل شد. تمامى پيامبرانى كه خداوند فرستاده است روز بعثت
خود را باندازه روز غدير ارج مى نهادند. و هنگامى كه براى امت خود
جانشين و خليفه اى براى بعد از خود، در اين روز معين مى كردند، ارزش
اين روز را درك مى نمودند.
نيز روايت شده : ((هر عمل در اين روز برابر با
عمل در هشتاد ماه است )) همچنين روايت شده :
((عمل در آن كفاره شصت سال مى باشد.))
ولايت مطلقه
ولايتى كه به همه مخلوقات از قبيل جمادات ، گياهان ، حيوانات ،
انسان و فرشتگان عرضه شد، ولايت مطلقى است كه در رسول خدا، اميرالمؤ
منين و يازده جانشين آنهاست .
يكى از محققين در اين باره مى گويد: ((اين ولايت
، باطن نبوت مطلق مى باشد. و نبوت مطلق عبارت است از، آگاهى مخصوص
پيامبر از استعداد همه موجودات و ماهيت و طبيعت آنها و اعطاى حق هر
كدام به آنها. حقى كه آن موجود با زبان استعداد خود فطرتا آن را مى
خواهد. كه صاحب چنين مقامى ((خليفه اعظم
))، ((قطب الاقطاب
))، ((انسان بزرگ
))، ((آدم حقيقى
)) ناميده شده و از آن به ((قلم
بالاتر))، ((عقل اول
)) و ((روح اعظم
)) تعبير مى شود.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين روايت ((اولين
چيزى كه خدا آفريد نور من بود. من پيامبر بودم ، در حالى كه آدم هنوز
در مرحله آب و گل بود)) به ولايت مطلق اشاره
دارد. تمام درجات و مقام پيامبران ، اوليا و اوصيا به همين ولايت
برگشته و اين ولايت از فناى بنده در حق و بقاى او بوسيله حق سرچشمه مى
گيرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين روايت نيز به همين
ولايت اشاره مى كند: ((من و على از يك نور هستيم
.)) و ((خداوند دو هزار
سال پيش از اينكه آفريده هاى خود را بيافريند روح من و على بن ابى طالب
را خلق كرد. على را با هر پيامبرى بصورت پنهانى فرستاد ولى با من بصورت
آشكار.)) اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نيز در
اين دو روايت به همين مطلب اشاره مى كند: ((من
ولى بودم ؛ در حالى كه ((آدم ))
هنوز در مرحله آب و گل بسر مى برد.)) و
((من چهره خدا هستم ، من پهلوى خدا هستم ، من
دست خدا هستم ، من قلم اعلى هستم . من لوح محفوظ هستم ... تا آخر كلام
آن حضرت (عليه السلام ) در خطبه بيان و جاهاى ديگر.))
منظور امام صادق (عليه السلام ) در اين روايت نيز همين است :
((سيماى انسانى بزرگترين حجت خدا بر خلق مى
باشد. كتابى است كه آن را با دست خود نوشته و آينه تمام نماى موجودات و
نسخه مختصرى از لوح محفوظ مى باشد. پلى است كه بين بهشت و آتش كشيده
شده است )) اين ولايت در پيامبر و جانشين او مى
باشد. آنها آغازگر و پايان دهنده آن هستند. و بخاطر اهميت زياد آن است
كه براى بزرگداشت آن اين همه ثواب براى آن قرار داده اند.
از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده است : ((روز
غدير در آسمان مشهورتر از زمين است . خداوند عزوجل در فردوس اعلى كاخى
دارد كه يك خشت آن از طلا و خشت ديگر آن از نقره است . و صد هزار گنبد
از ياقوت سرخ و صد هزار چادر از ياقوت سبز در آن وجود دارد. خاك آن از
مشك و عنبر است . چهار نهر در آن جريان دارد: نهرى از مى ، نهرى از آب
، نهرى از شير و نهرى از عسل . در اطراف آن درختانى از تمام ميوه ها
وجود دارد. بر روى آن پرندگانى با بدن مرواريدى و بالهاى ياقوتى وجود
دارد كه با آوازهاى مختلف نغمه سرايى مى كنند.
وقتى روز غدير فرا رسيد همه اهل آسمان به اين كاخ وارد شده خدا را
تسبيح و تقديس نموده و هر خدايى به جز او را تكذيب مى كنند. پرندگان
ياد شده به پرواز در آمده ، خود را در آن آب انداخته و خود را ميان اين
مشك و عنبرها مى غلتانند. وقتى فرشتگان جمع شدند، اين پرندگان پرواز مى
كنند كه در نتيجه آب و مشك و عنبرى كه به آنان چسبيده است بر فرشتگان
مى ريزند. آنان در چنين روزى از نثار فاطمه - درود خدا بر او باد - به
يكديگر هديه مى دهند. در پايان روز به آنان ندا مى كنند؛ به جايگاه هاى
خود برگرديد كه به خاطر بزرگداشت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و
على (عليه السلام ) تا چنين روزى در سال آينده از هر لغزش و خطايى ايمن
شديد.
ساير اعمال روز غدير
(1) زيارت حضرت امير (عليه السلام )
(2) دو ركعت نماز كه بهتر است نزديك ظهر خوانده شود. سپس براى
سپاسگزارى از خداوند سجده شكر بجاى آورده و صد بار در آن مى گويد:
((شكرا لله )) و سپس
خواندن دعايى كه در اقبال روايت شده است . دعايى كه با عبارت :
((اللم انى اسئلك باءن لك الحمد))
شروع مى شود كه اين نماز و دعا مستحب مؤ كد است . بعد از دعا سجده كرده
و در سجده صد بار خدا را ستايش و شكر كنند (مثلا صد بار بگويد:
((الحمد لله )) و صد بار
بگويد: ((شكرا لله )))
كسى كه اين كار را انجام دهد، مانند كسى است كه در اين روز حضور داشته
و در اين مورد با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيعت كرده و
هم مرتبه كسانى خواهد بود كه در مورد ولايت مولاى خود در اين روز
راستگو بوده اند. و مانند كسى مى باشد كه همراه با رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم ) و اميرالمؤ منين (عليه السلام )، امام حسن (عليه
السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) شهيد شده اند. و مانند برگزيدگان
و بزرگانى مى باشند كه در زير پرچم حضرت قائم (عج ) و در خيمه او به سر
مى برند.
روايت شده : كسى كه در اين دو ركعت يك بار ((حمد))
و يازده بار ((قل هو الله احد))
و ده بار ((انا انزلناه ))
و ده بار ((آية الكرسى ))
خوانده و اين دو ركعت را نيم ساعت قبل از اذان ظهر بخواند عمل او نزد
خداى عزوجل برابر با صد هزار عمره بوده و هر چه از خدا بخواهد و هر
اندازه خواسته او مهم باشد خداوند آن را به او عنايت فرموده و توانگرى
و عافيت را نصيب او مى نمايد. و كسى كه بعد از دو ركعت ، دعايى را كه
با ((ربنا سمعنا)) شروع
مى شود خوانده و سپس خواسته هاى دنيا و آخرت خود را بخواهد، بخدا
سوگند، بخدا سوگند، بخدا سوگند كه خواسته هايش برآورده مى شود.
(3) مستحب مؤ كد است كه در ابتداى روز غسل كرده ، پاكيزه ترين لباسهاى
خود را پوشيده عطر استعمال كرده ، و هنگام دست دادن با مؤ منين بگويد:
الحمد لله الذى جعلنى من المتمسكين بولاية
اميرالمؤ منين و الائمة
(4) نماز و دعايى نيز در كتاب اقبال روايت شده است كه دعا با عبارت :
اللهم صل على وليك و اخى نبيك شروع مى شود.
برادرم ! اگر به اهميت روز غدير و اعمالى كه در اين روايت آمده معتقد
مى باشى پس معطل چى هستى ؟ خدا را به خاطر عظمت روز غدير و اين فضيلت
بزرگ سپاسگزار باش فضيلتى بس بزرگ كه شناختن آن دشوار است . ولايت
امامت را بر خود واجب شمرده و با تمام توان در شناخت آن بكوش كه شناخت
امام سرچشمه تمام خيرات است . زيرا فضيلت و خير در صورتى دوست داشتنى
مى شود كه شناخته شود. و طبيعى است كه بعد از شناخت براى تحصيل آن تلاش
مى كند. ولايت نيز چنين است و براى بدست آوردن آن بايد قبلا آن را
شناخت .
و آنگاه كه ولايت او را بدست آوردى ، بطور طبيعى لوازم ولايت را انجام
مى دهى و پس از انجام لوازم ولايت ، از كارهاى او پيروى نموده و اخلاق
خود را شبيه به او ساخته ، به دنبال هدايتهاى او رفته و براى بدست
آوردن رضايت او تلاش مى كنى . در پى آن او نيز تو را به دوستى خود
برگزيده و تو را به خود نزديك مى سازد. و آنگاه به مقام بالايى رسيده و
در همسايگى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرار مى گيرى زيرا
خداوند به على (عليه السلام ) وعده داده است كه شيعيانش همسايه و
گرداگرد او بوده و بر منبرهايى از نور جاى داشته باشند. و ما بايد براى
رسيدن به اين امر تلاش كنيم .
كرم و شجاعت ، زهد و ترس ، اميد و توكل ، رضا و تسليم و معرفت و توحيد
او را بنگر، درباره علم و عبادت ، گريه و شكست ناپذيرى او در راه خدا،
سخاوت و ايثار، انجام كارهاى سخت ، صبر او بر ناگوارى ها و اينكه چگونه
مكارم اخلاق و صفات پسنديده را در خود جمع كرده است بينديش صفاتى كه
مشكل است حد كمال آنها در يك انسان پيدا شود. مثلا رقت قلب در بيشتر
اوقات با جهاد با كفار و كشتن اشخاص سازگارى ندارد. و همين طور توانايى
با روزه و گرسنگى زياد، و نيز تواضع با ابهت ، عظمت و احترام سازگار
نيست . و او همه اين صفات را در حد كمال دارا مى باشد.
بارى بحكم عقل واجب است كسى كه اين مطالب را باور دارد تمام اعمال را
كه در اين روز وارد شده انجام داده ، بهره كامل از خيرات اين اعمال
برده و از فضل خدا و كرم اولياى او در اين روز محروم نماند. اعمالى از
قبيل غسل و پوشيدن بهترين لباسها، استعمال عطر، ديدار از مؤ منين ،
لبخند زدن به آنان ، نيكى و بخشش و افطارى دادن به آنان در شب بعد از
روز غدير، در وسعت قرار دادن خود و خانواده ، صدقه دادن ، ميهمانى دادن
، روزه گرفتن ، اظهار شادى ، ستايش خدا و سپاسگزارى از او - بخصوص
هنگام دست دادن با برادران ايمانى و بخصوص آن گونه كه در روايت آمده
است - تبريك گفتن به برادران ايمانى ، دست دادن به آنان ، برآوردن
نيازهاى آنان بدون آنكه درخواست كنند، زيارت آن حضرت (عليه السلام ) -
همانگونه كه گفتيم - صدقه دادن و غذا دادن به مؤ منين ، بخصوص افطارى
دادن به آنان و بيش از شبهاى ديگر به عبادت و شب زنده دارى پرداختن .
داستانى از دوستدار
اميرالمؤ منين
نقل كرده اند كه يكى از بازرگانان شهر ما كه علاقه زيادى به
اميرالمؤ منين داشت شبى از اول شب تا اذان صبح ، ايستاده و خطاب به
اميرالمؤ منين اين شعر را تكرار كرد.
گر بشكافند سراپاى من |
|
جز تو نيابند در اعضاى من |
در سالهايى كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم او به زيارت قبر اميرالمؤ
منين (عليه السلام ) آمده و چند روز در آنجا مانده و از اميرالمؤ منين
درخواست كرد كه او را از كنار خود دور نكند. ولى مجبور شد نجف را ترك
كند. بنابراين با اميرالمؤ منين خداحافظى كرده و با خادم سيدى در كجاوه
نشسته و راه مسجد سهله را در پيش گرفتند. سيد خادم به من گفت : بين راه
به ما گفت : مرا پياده كنيد، وقتى پياده شد از دنيا رفت . او را به نجف
انتقال داده غسل دادند، كفن كردند، بدنش را دور ضريح گردانده و در كنار
اميرالمؤ منين بخاك سپردند. گواراى او و خوشا به حالش .
به پايان بردن اين روز
اين روز را بايد با مراجعه به نگهبان آن روز كه از معصومين
(عليهم السلام ) مى باشد به پايان برده و با تمام توان به تضرع ، گريه
و زارى و جلب رحمت آنان بپردازد. او را به حق اين ولايت بزرگ قسم بدهد
كه اعمال ناقص او را كامل نموده و براى قبول و پرورش اين اعمال از جانب
خداوند، به درگاه او واسطه شوند. براى او، شناخت ، محبت ، پيروى و
نزديكى به اميرالمؤ منين را از خداوند خواسته و بخواهند كه پاداش او را
همين مطلب قرار داده و او را به شيعيان نزديك و دوستان قديمى آن حضرت -
كه درود و سلام خداوند براى هميشه بر او و آنان باد - ملحق نمايد.
روز بيست و چهارم ، روز
مباهله
يكى از اوقات مهم و روزهاى شريف اين ماه ، روز بيست و چهارم مى
باشد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در چنين روزى آماده
مباهله با مسيحيان شده و حوادثى اتفاق افتاد كه موجب خوارى آنان شده و
مجبور شدند به جزيه دادن همراه با ذلت تن در دهند.
خداى متعال آيه مباهله را در اين روز نازل كرده و به رسول خود دستور
داد تا به همراه على ، اميرالمؤ منين ، فاطمه - سرور بانوان جهانيان -
و فرزندانش ، حسن و حسين - سروران تمامى جوانان بهشتى - با كفار مباهله
نمايند. و بدين ترتيب با خار نمودن مسيحيان ، اسلام را عزت بخشيد. و از
طرفى ديگر در اين آيه شريفه على (عليه السلام ) را نفس پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) معرفى نمود كه اين امر خود دليلى بر حقانيت
شيعه است .
رويداد مباهله
هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مكه را فتح كرد
و عرب تحت فرمان او در آمد نمايندگان را نامه هايى از سوى خود به مناطق
مختلف جهان فرستاده و مردم را به اسلام دعوت كرد. ((عقبه
بن غزوان ))، ((عبدالله
بن ابى اميه ))، ((هدير
بن عبدالله ))، ((حبيب بن
سنان )) نمايندگان پيامبر (صلى الله عليه و آله
و سلم ) بودند كه به ((نجران ))
اعزام شده تا مسيحيان آنجا را به اسلام دعوت نمايند، و به آنان پيشنهاد
كنند يا اسلام را پذيرفته و با مسلمانان برادر شوند، يا در صورت
نپذيرفتن اسلام جزيه پرداخته و در صورت رد هر دو پيشنهاد آماده جنگ
باشند.
در نامه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده بود:
((بگو: اى اهل كتاب ! بياييد از سخن حقى كه ما و
شما آن را قبول داريم پيروى كنيم ، كه به جز خداى يكتا هيچ كس را
نپرستيده ، چيزى را شريك او قرار نداده ، و برخى را به جاى خدا به
خدايى تعظيم نكنيم . اگر آنها از حق روى گرداندند، بگوييد شما گواه
باشيد كه ما تسليم فرمان خداونديم .))
پس از رسيدن پيام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در معبد بزرگ
خود گرد آمدند. عده ديگرى نيز از ((مذحج
))، ((عك
))، ((حمير))،
((انمار)) و خويشان و
همسايگان آنها از قبايل ((سباء))
- كه همگى بجهت سرنوشت مشترك خود و شرايطى كه براى آنان بوجود آمده بود
خشمگين بودند - به آنان پيوستند.
اسقف بزرگ آنان كه انسان موحدى بود، علاوه بر مسيح به پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) نيز ايمان داشت ولى اين مطلب را پنهان مى كرد. وقتى
ديد مى خواهند به مدينه رفته و با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
به مشاجره برخيزند، آنان را پند و اندرز داده و به تاءمل و تاءنى دعوت
كرد. ((كرز بن سبره حارثى ))
- كه در آن زمان سرپرست قبيله ((بنى حارث بن كعب
)) و فرمانده نظامى آنان و از اشراف و بزرگان
آنان محسوب مى شد - از سخنان او خشمگين شده و به مقابله با او برخاست
ولى اسقف بزرگ ، ((سيد))
و ((عاقب )) كه آنان نيز
از بزرگان قوم خود بودند، به مقابله با او برخاستند. و باين ترتيب
گفتگوى آنان به طول كشيد تا جايى كه براى تطبيق صفات پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) با آنچه پيامبران گذشته در مورد او گفته بودند،
كتاب ((جامعه )) را آورده
و ديدند سخنان اسقف بزرگ درست است . در اين جا بود كه
((سيد)) و ((عاقب
)) مضطرب شده و تصميم گرفتند براى مشاهده صفات
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و تطبيق بشارتهاى پيامبران گذشته
با او به مدينه بروند.
((سيد)) و
((عاقب )) بهمراه چهارده نفر از بزرگان و
علماى مسيحى نجران و هفتاد نفر از اشراف و بزرگان ((بنى
حارث بن كعب )) براى ديدن پيامبر (صلى الله عليه
و آله و سلم ) به طرف مدينه حركت كردند. آنان داراى چهره هاى زيبا و
بدنى متناسب بودند و هنگامى كه نزديك مدينه رسيدند، براى اينكه با
همراهان خود به مسلمين و مردم مدينه فخرفروشى كنند، سيد و عاقب سفارش
كردند كه از مركبهاى خود پياده شده ، خود را آرايش كرده ، لباسهاى
معمولى خود را از تن در آورده ، لباسهاى ابريشمى و بهترين لباسهاى خود
را بپوشند؛ خود را خوشبو نموده و با شكلى زيبا و صفى منظم به سوى مدينه
حركت نمايند. وقتى در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر
آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد شدند، وقت نماز آنان بود.
بطرف مشرق مشغول نماز شدند. مسلمانان خواستند مانع اين عمل شوند ولى
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نگذاشت .
تا سه روز نه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را دعوت به
اسلام كرد و نه آنان از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سؤ الى
كردند، تا بدين ترتيب آنان فرصت كافى براى ديدن پيامبر (صلى الله عليه
و آله و سلم ) و تطبيق صفات او با آنچه در كتابهاى خود درباره پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) ديده بودند، داشته باشند. پس از سه روز
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را به اسلام دعوت نمود.
گفتند: اباالقاسم ! تمام نشانيهايى كه در كتابهاى آسمانى درباره پيامبر
بعد از عيسى (عليه السلام ) گفته شده ، در تو يافتيم مگر يك علامت كه
بزرگ ترين آنهاست . حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: چه نشانه
اى ؟ گفتند: در انجيل آمده است كه او مسيح را تصديق كرده و به او ايمان
دارد ولى تو به او ناسزا گفته و او را دروغگو مى دانى و مى پندارى او
بنده خداست . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خير. من او
را تصديق كرده و به او ايمان دارم و گواهى مى دهم او پيامبرى است كه از
جانب پروردگارش فرستاده شده و بنده اى است كه سود و زيان و مرگ و
زندگى و برانگيختن او به دست خودش نمى باشد. آنان گفتند: آيا بندگان
خدا مى توانند كارهايى را كه او انجام مى داده انجام دهند؟ و آيا
پيامبران توانايى فوق العاده او را داشتند؟ آيا او مردگان را زنده و
كورها را بينا نكرده و پيسيها را شفا نداده است ؟ آيا مكنونات قلبى و
آنچه در خانه هايشان ذخيره كرده بودند را به آنان نمى گفت ؟ آيا كسى جز
خدا يا پسر خدا توان چنين كارهايى را دارد؟ و درباره مسيح (عليه السلام
) خيلى غلو كردند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: برادرم ، عيسى همانگونه كه
گفتيد، بود. مردگان را زنده ، كور و پيس را شفا داده و آنچه را كه در
ذهن قوم خود بود و نيز چيزهايى را كه در خانه هايشان ذخيره كرده بودند
به آنان مى گفت : ولى تمام اينها با اذن خداى عزوجل بود. او بنده خدا
بود و اين مطلب براى او ننگ نيست و او نيز از آن ابايى نداشت . او
داراى گوشت ، خون ، مو، استخوان ، عصب ، و آميخته اى از اعضاى بدن بود.
غذا مى خورد، تشنه مى شد و سفره مى گستراند. پروردگارش يگانه حقى بود
كه هيچ مثل و مانندى ندارد.
گفتند: كسى را به ما نشان بده كه بدون پدر بوجود آمده باشد.
فرمود: آفرينش آدم از او شگفت انگيزتر است ، او بدون پدر و مادر بوجود
آمد، و هيچ كارى براى خدا سخت تر يا آسانتر از كار ديگرى نيست . و هر
وقت خدا بخواهد چيزى را به وجود آورد، فقط به آن مى گويد بوجود بيا، او
نيز به وجود مى آيد. و اين آيه را براى آنان خواند: ((خلقت
عيسى نزد خدا مانند خلقت آدم است كه آن را از خاك آفريد آنگاه به او
فرمود: به وجود بيا، او نيز به وجود آمد.))