الغدير جلد ۴

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۲۰ -


و افر و فخر زاهر برده، چه اين امر خداست كه فرموده است:

قل لا اسئلكم عليه اجرا الى الموده فى القربى.

و ابن حجر در ص 89 " الصواعق " گفته است: ديلمى از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه پيغمبر در تفسير آيه وقفوهم انهم مسئولون فرموده اند: ازولايت على پرسش خواهد شد و گويا مراد " واحدى " نيز همين حديث بوده كه گفته است: در تفسيرآيه وقفوهم انهم مسئولون، روايت كرده اند، كه مقصود ولايت على و اهل بيت است زيراخداوند به پيغمبر فرمان داد كه مردم را آگاهى دهد كه از آنها پاداشى در نبوت مسالت ندارد، مگر آنكه خاندانش را دوست دارند. و معنى آيه نيز چنين است كه از آنها مى پرسند آيا خاندان پيغمبر را به شايستگى و آن چنانكه رسول "ص" سفارش فرموده بود، دوست داشته اند يا مودت آنها را چنان ضايع و مهمل گذاشته اند، كه بايد سرزنش و نكوهش شوند؟

و در ص 101 " الصواعق " اين شعر را از شمس الدين ابن عربى ياد كرده است:

رايت ولائى آل طه فريضه على رغم اهل البعد يورثنى القربا
فما طلب المبعوث اجرا على الهدى بتبليغه الا الموده فى القربى

" ابن صباغ مالكى " نيز در ص 13 فصول: اين سه بيت را از گوينده اى ياد كرده است:

هم العروه الوثقى لمعتصم بها مناقبهم جاءت بوحى و انزال
مناقب فى شورى و سوره هل اتى و فى سوره الاحزاب يعرفها التالى
و هم آل بيت المصطفى فودادهم على الناس مفروض بحكم و اسجال

و از ديگرى آورده است:

هم القوم من اصفاهم الود مخلصا تمسك فى اخراه بالسبب الاقوى
هم القوم فاقوا العالمين مناقبا محاسنهم تجلى و آثارهم تروى
موالاتهم فرض و حبهم هدى و طاعتهم ود و ودهم تقوى

آنها، خاندانى هستند كه هر كس صميمانه دوستشان داشته باشد، به وسيله اى نيرومند براى آخرت خود چنگ زده است.

خاندانى كه در مناقب بر جهانيان برترند نيكيهاى آنها نمايان و آثارشان زبا نزد است.

مهرشان واجب و محبتشان هدايت و طاعتشان مودت و مودتشان پارسائى است. و شبلنجى در ص 13 نور الابصار، اين ابيات ابى حسن بين جبير را ذكر كرده است:

احب النبى المصطفى و ابن عمه عليا و سبطيه و فاطمه الزهرا
هم اهل بيت اذهب الرجس عنهم و اطلعهم افق الهدى انجما زهرا
موالاتهم فرض على كل مسلم و حبهم اسنى الذخائر للاخرى
و ما انا للصحب الكرام بمبغض فانى ارى البغضاء فى حقهم كفرا

من پيغمبر مصطفى و پسر عم او على و دو فرزندش و فاطمه زهرا را دوست دارم. خاندانى كه خداوند ايشان را از هر پليدى به دور داشت و آنان را ستارگان فروزان افق هدايت ساخت.

مهر آنان بر هرمسلمانى فرض و دوستى ايشان بالاترين ذخيره آخرت است. من دشمن اصحاب بزرگوار پيغمبر نيستم. و كينه توزى درباره آنان را نا سپاسى مى دانم.

صراط مستقيم اهل بيتند

سخن عبدى:

و هم الصراط فمستقيم فوقه ناج و ناكب

ثعلبى در كتاب " الكشف و البيان " در ذيل اين گفتار خداى تعالى، اهدنا الصراط المستقيم، روايت كرده است كه مسلم بن حيان گفت، از ابا بريده شنيدم كه مى گفت اهدنا الصراط المستقيم يعنى راه محمد و دودمانش.

و در تفسير " وكيع بن جراح " از سفيان ثورى و او از سدى و او از اسباط و مجاهد، و آنها از عبد الله بن عباس، آورده اند كه عبد الله در تفسير آيه اهدنا الصراط المستقيم مى گفت: اى گروه بنده گان، بگوئيد، خداوندا ما را بر دوستى محمد و خاندانش رهنمون باش.

و حمويى در فرائد باسناد خود از اصبغ بن نباته و او از على "ع" آورده است كه امام درباره اين آيه و ان الذين لا يومنون بالاخره عن الصراط لناكبون مى فرمود: صراط، ولايت ما خاندان است.

و خوارزمى در مناقب آورده است كه صراط دو صراط است. راهى در دنيا است و راهى در آخرت اما راه راست در دنيا، على بن ابى طالب است. و صراط آخرت پل جهنم است هر كس راه مستقيم دنيا را باز شناخت از راه آخرت بسلامت ميگذرد. و معنى اين حديث را روايت ديگرى كه ابن عدى و ديلمى از رسول خدا "ص" آورده اند و در ص 11 كتاب صواعق آمده است، روشن مى كند و آن روايت اين است كه پيغمبر "ص" فرمود: استوار ترين شما بر صراط آن كسى است كه دوستيش به خاندان و اصحاب من شديدتر باشد.

و شيخ الاسلام حموئى در فرائد السمطين باسناد خود در حديثى اين گفتار امام جعفر صادق را آورده است كه فرمود: نحن خيره الله و نحن الطريق الواضح و الصراط المستقيم الى الله پس راه رفتن بسوى خداوند، آنهايند و هر كس به آنان چنگ زند راه خدا را در پيش گرفته است چه ابو سعيد، در كتاب شرف النبوه باسناد خود از رسول خدا "ص" روايت كرده است كه فرمود: من و خاندانم درختى در بهشت هستيم كه شاخه هاى آن در دنيا است. پس هر كس بدامن ما چنگ زند، راه خداى خويش را در پيش گرفته است. "ذخائر العقبى ص 16"

و مقصود عبدى از " صديقه " در شعرش، فاطمه دختر پيمبر "ص" است كه پدرش وى را به اين نام، ناميد، چه ابو سعيد در كتاب " شرف النبوه " از رسول خدا "ص" آورده است كه به على فرمود: سه چيز بتو ارزانى شده است كه به هيچ كسى، و به من هم، ارزانى نشد. تو داماد كسى چون من شدى كه من چنين نشدم و ترا، زنى صديقه چون دختر من دادند كه چنين زنى بمن ارزانى نشد. و حسن و حسين از پشت تواند. و از صلب من چون آنان بوجود نيامد. ليكن شما از من ايد و من از شمايم. "الرياض النصره ج 2 ص 202"

و از ام المومنين عايشه است كه مى گفت. هيچ كس را راستگو تر از فاطمه "ع" نديدم، مگر آن پدريكه چنين دخترى را بوجود آورد. " حليه الاولياء " ج 2 ص 42 " الاستيعاب " 2 ص 751 " ذخائر العقبى " ص 44 " تقريب الاسانيد " و شرح آن 1 ص 150 " مجمع الزوائد " 9 ص 201 مولف " مجمع " گفته است، رجال اين روايت همه از رجال صحيح اند.

فاطمه صديقه و علي بزرگ صديق و فاروق امت است

و مقصود عبدى از "صديق" امير مومنان صلوات الله عليه است چه وى صديق اين امت و اين لقب خاص اوست " محب الدين طبرى ر دركتاب رياضش گفته است: همانا رسول خدا، على را صديق ناميد و نيز در ص 155 آورده است. كه " خجندى گفت: على "ع" به لقب " يعسوب الامه " و " صديق اكبر " ملقب است و در اين باره اخبار فراوانى رسيده است كه برخى از آنها را ياد ميكنيم:

1- " ابن سجاد و " احمد " در كتاب " المناقب " از قول ابن عباس روايت كرده اند كه رسول خدا "ص" فرموده اند، صديقان سه تن اند، حزقيل كه مومن آل فرعون است و حبيب كه صاحب آل ياسين است، و على بن ابى طالب. و " ابو نعيم " اين روايت در " المعرفه " آورده و " ابن عساكر " نيز آن را از قول " ابى ليلى " نقل كرده و اين دو عبارت را برحديث افزوده اند كه پيغمبر فرمود، و على بالاتر از آنها است. محب - الدين طبرى در 2 ص 154 " رياض " و پنجى " در ص 47 " كفايه "، روايت را با عبارت ابى ليلى، و سيوطى در " جمع الجوامعش " بطورى كه در ج 6 ص 152 ترتيب آن آمده است و " ابن حجر " در ص 74 " صواعق "، آن را به عبارت " ابن عباس " آورده اند، و در ص 75 " صواعق " نيز اين حديث به عبارت " ابى ليلى " تكرار گرديده است.

2- رسول خدا "ص" فرمود همانا اين " على " نخستين كسى است كه بمن ايمان آورد و اولين كسى خواهد بود كه در روز رستاخيز با من مصافحه مى كند، و اوست صديق اكبر و اين است فاروق اين امت كه حق را از باطل جدا مى كند و اين است يعسوب مومنان " طبرانى " اين روايت را از " سلمان " و " ابى ذر " و " بيهقى " و " عدنى " از " حذيفه "، و " هيثمى " در 9 ص 102 مجمع و " حافظ گنجى " در ص 79 كفايه اين روايت را از طريق " حافظ ابن عساكر " آورده اند و در پايان حديث چنين آمده است كه پيغمبر فرمود: و اوست باب " مدينه علم من كه از جانب آن وارد مى شوند و او است خليفه من پس از من " متقى هندى " اين روايت را با عبارت اول در ص 6 65 كتاب " اكمال كنز العمال " آورده است.

3- " ابن عباس و ابى ذر " گفته اند: از پيغمبر "ص" شنيديم كه به على مى فرمود: انت الصديق الاكبر و انت الفاروق الذى يفرق بين الحق و الباطل: توئى صديق اكبر و توئى فاروقى كه حق را از باطل جدا مى كند.

" محب الدين " در ص 155 " رياض " روايت را آورده و گفته است: و در روايتى چنين است كه فرمود و انت يعسوب الدين. حاكمى و قرشى نيز در ص 35 شمس الاخبار اين خبر را آورده و افزوده اند كه فرمود و انت يعسوب المومنين شيخ الاسلام حموئى در باب 24 "الفرائد" آورده و ابن ابى الحديد نيز در شرح نهج البلاغه 3 ص 257 روايت را ازقول " ابى رافع ر ياد كرده و عبارتش اين است: ابو رافع گفت براى خدا - حافظى به خدمت ابى ذر آمدم چون خواستم از نزد او بيرون آيم بمن و جمع همراهانم گفت: بزودى فتنه اى پديد مى آيد، از خداوند بترسيد و بر شما باد كه از بزرگ مردى چون على بن ابى طالب پيروى كنيد چه من از رسول خدا "ص" شنيدم كه به او مى فرمود: تو نخستين كسى هستى كه بمن ايمان آوردى و در رستاخيز اولين كسى خواهى بود كه با من مصافحه مى كنى و توئى صديق اكبر و توئى فاروقى كه حق و باطل را از هم جدا مى كند و توئى يعسوب مومنان، و ثروت يعسوب كافران است. و توئى برادرو وزير من و بهتر كسى كه پس از من مى ماند و پيمان مرا نگه مى دارد. قاضى ايجى در ص 276 ج 3المواقف و صفوريدرص 25 ج 2، نزهه المجالس اين روايت را آورده اند.

4- پيغمبر "ص" فرمود: در شب معراج، پروردگارم بمن گفت، اى محمد چه كسى را بخلافت خود بر امت، گمارده اى گفتم پروردگارا تو دانا ترى، گفت: اى محمد من ترا به رسالت نيز بر گزيدم و براى خويش انتخابت كردم، تو پيغمبر من و برگزيده من از ميان آفريدگان منى، و پس "از تو" آن صديق اكبر و آن پاك و پاكيزه نهادى است كه او را از سرشت تو آفريدم و وى را وزير تو ساختم و پدر دو سبط پاك و پاكيزه نهاد تو، - آن دو سرور جوانان اهل بهشت قرار دادم و همسر او بهترين زنان جهان است تو، درختى، و على شاخه و فاطمه برگ و حسن و حسين بار آن درخت اند. آن دورا از سرشت عليين آفريدم و شيعه شما را از "طينت" شما ساختم، جه اگر گردنهاى آنان را به شمشير بزنند بر مهرشان نسبت بشما مى افزايند، گفتم: پروردگارا صديق اكبر كيست؟ فرمود: برادرت على بن ابى طالب است. قرشى در ص 32 شمس الاخبار، اين روايت را آورده است.

5- على "ع" فرمود: من بنده خدا و برادر پيغمبر و صديق اكبرم و كسى به "اين لقب" پس از من قائل نخواهد شد، مگر آنكه دروغگو و دروغ پرداز باشد. من هفت سال پيش از همه مردم نماز گزارده ام.

ابن ابى شيبه، بسند صحيح اين روايت را آورده و نسائى نيز در ص 3 خصائص با سنديكه رجال آن ثقه اند و ابن ابى عاصم در كتاب " السنه " و حاكم در ص 112 ج 3 " المستدرك ر روايت را آورده و آن را صحيح دانسته است. ابو نعيم نيز در المعرفه و ابن ماجه در ص 57 ج 1 سنن خود به سند صحيح آورده. طبرى در ص 213 ج 2 تاريخش با اسناد صحيح و عقيلى و خلعى نيز. ابن اثير در ص 22 ج 2 الكامل و ابن ابى الحديد در ص 257 ج 3 شرح النهج و محب الدين طبرى در ص 6 ذخائر و ص 155 و 167 و 158 ج 2 رياض و حموئى در باب 49 فرائد و سيوطى، آنطور كه در ص 394، ج 6 ترتيب جمع آمده است در الجمع بذكر اين حديث پرداخته اند. و در ص 2 55 طبقات شعرانى چنين است كه على "رض" گفت: انا الصديق الاكبر، لا يقولها بعدى الا كاذب.

6- معاذه گفت: از على آنگاه كه بر منبر بصره خطبه مى خواند، شنيدم كه مى گفت: منم صديق اكبر كه ايمان آوردم پيش از آنكه ابو بكر ايمان آورد و اسلام آوردم پيش از آنكه ابو بكر اسلام آورد. ابن قتيبه در ص 73 " معارف " و ابن ايوب و عقيلى و محب الدين در ص 85 ذخائر و ص 155 و 157 ج 2 " رياض " اين روايت را آورده اند و ابن ابى الحديد درص 251 و 257 ج 3 شرح نهج البلاغه و سيوطى در جمع الجوامع، بنابر آنچه در ص 405 ج 6 ترتيب آن آمده است به ذكر اين روايت پرداخته اند.

نام هايي که بر در بهشت مکتوب است

و اين شعر عبدى:

اسماهما قرنا على سطر بظل العرش راتب

اشاره است به حديث نگارش نام فاطمه و پدر و شوهر و فرزندان او در ظل عرش و بر باب بهشت. چه خطيب بغدادى در ص 259 ج 1 تاريخش از ابن عباس روايت كرده است كه رسول خدا و ص" فرمود: در شب معراج، ديدم كه بر در بهشت نوشته اند.

لا اله الا الله، محمد رسول الله على حبيب الله، و الحسن و الحسين صفوه الله، فاطمه خيره الله، على مبغضيهم لعنه الله. اين روايت را خطيب خوارزمى درص 204 مناقب خود بازگو كرده است.

پيوند زناشويي علي و زهرا

و در اين شعر عبدى:

كان الاله وليها و امينه جبريل خاطب

اشاره است، به اين كه خداى تعالى، فاطمه را به ازدواج على در آورد و اين پيوند را خود سرپرستى فرمود و جبرئيل امين نيز خطبه خوان آن بود. جه اين خبر از جابر بن سمره رسيده است كه گفت رسول خدا "ص" فرمود: آيا مى پنداريد كه من دخترم فاطمه را به ازدواج على بن ابى طالب در آوردم حال آنكه بزرگان قريش به خواستگارى وى آمدند و من نپذيرفتم؟ در اين كار به انتظار خبر آسمانى "وحى" بودم تا آنكه در شب بيست و چهارم ماه رمضان جبرئيل بسوى من آمد و گفت اى محمد، "خداى" على اعلى بر تو درود مى فرستد، او روحانيان و كروبيان را در جايگاهى كه به آن " افيح " گويند، بزير درخت طوبى جمع كرده، فاطمه را به ازدواج على در آورد. مرا نيز فرمان داد كه خطبه خوان اين پيوند باشم و خداى تعالى خود ولى "عقد" بود"الحديث" ص 164 كفايه الطالب محب الدين طبرى در ص 31 ذخائر از على "ع" روايت كرده است كه گفت، رسول خدا "ص" فرمود ملكى بر من فرود آمد و گفت: يا محمد ك همانا خداى تعالى بر تو درود مى فرستد و مى گويد: من دخترت فاطمه را، در ملاء اعلى به ازدوج على در آوردم تو نيز در زمين وى را بعقداو در آور.

" نسائى " و " خطيب " در ص 31 تاريخش، باسناد از عبد الله بن مسعود "رض" آورده اند كه گفت: در بامداد عروسى، فاطمه دختر پيغمبر را لرزش در بدن افتاد رسول خدا "ص" بوى فرمود:

اى فاطمه م ترا به ازدواج و مردى" كه در دنيا، سرور و در آخرت از صالحان است، در آوردم و چون خواستم ترا به على دهم خداوند جبرئيل را مامور كرد و او در آسمان چهارم بپاخاست و فرشتگان صف ها بستند، پس جبرئيل براى آنان خطبه خواند و خداوند ترا بعقد على در آورد. سپس به درخت بهشت فرمان داد تا زيب و زيور ببار آورد آن را بر فرشتگان ببارد و هر فرشته اى كه "اين زيب و زيور ها" را بيشتر يا بهتر از ديگران برداشت، تا روز قيامت، به آن مى نازد. " ام سلمه " گفت: فاطمه بر ديگر زنان سر افرازى ميكرد، به اينكه نخستين خطبه خوان "عقدش" جبريل بوده است.

اين روايت را " گنجى " در ص 16 كفايه آورده و گفته است: اين، حديثى حسن و عالى است و ما آن را بهمين طريق روايت كرديم محب الدين طبرى هم در ص 32 ذخائر آن نقل كرده است.

و صفورى در ص 225 ج 2، نزه المجالس، آورده است كه جبرئيل به رسول خدا گفت: همانا خداوند رضوان را فرمان داد. تا منبر كرامت را بر باب بيت المعمور بگذارد و فرشته اى بنام " راحيل " را فرمود. تا بر آن منبر بالا رود او بر منبر نشست و خدا را به سزاوارى، ثنا و ستايش نمود. پس در آسمانها نشاط و سرور بر پا شد و بمن وحى فرمود كه عقد اين پيوند را ميخوانم.

من فاطمه كنيز خود و دختر پيغمبرم محمد را به ازدواج على در آوردم، پس من عقد كردم و فرشتگان را بر آن گواه گرفتم و شهادت ايشان را در اين پارچه حرير نوشتم. اينك من مامور آن را بر شما عرضه كنم و به خاتمى از مشك سپيد مهر نمايم و به رضوان خازن جنان بسپارم. در اين باره اخبار بسيار ديگرى نيز هست.

کابين زهرا

و اين بيت عبدى:

و المهر خمس الارض مو هبه تعالى فى المواهب

اشارتى است به روايتى كه " شيخ الاسلام حموئى " در باب هجدهم " فرائد السمطين " از رسول خدا "ص" آورده است كه به على "ع" فرمود: اى على همانا زمين از آن خداست و آن را بهر يك از بندگان خود كه بخواهد، وامى گذارد. "اينك" بمن وحى فرستاده كه فاطمه را با كابين يك پنجم زمين، به ازدواج تو در آورم، پس آن صداق اوست و هر كس بر زمين گام نهد، و شما را دشمن باشد، راه رفتنش برزمين، حرام است.

نثار زهرا

و اين سخن عبدى:

و اين سخن عبدى: و تها بها من حمل طوبى طيبت تلك المواهب.

اشاره است به حديث نثارى كه " بلال بن حمامه " آورده است. كه روزى پيغمبر خدا "ص" متبسم و خندان و با چهره اى چون ماه تمام و تابان، روى به ما آورد، عبد الرحمن بن عوف برخاست و گفت:

اى رسول خدا "ص" اين نور چيست؟ فرمود بشارتى است كه از پروردگارم درباره برادر و پسر عمم بمن رسيده است و آن اينست كه خداوند فاطمه را بهمسرى على در آورده و به رضوان خازن جنان فرموده تا درخت طوبى را بجنباند. پس درخت طوبى به تعداد دوستداران اهل بيت برگه هائى ببار آورده است. و نيز در زير آن درخت فرشتگانى آفريده و به هر يك براتى داده تا چون قيامت بر پا شود و ملائكه خلائق را فرا خوانند، دوستى از دوستداران اهل بيت نماند، مگر آنكه برگه اى كه در آن فرمان رهائى از آتش جهنم است به وى بدهند.

پس برادر و پسر عم من و هم دخترم. نجات بخش مردان و زنان از آتش دوزخ اند.

" خطيب " در ص 210 ج 4 تاريخش و " ابن اثير " در صفحه 206 ج 1، " اسد الغابه " و " ابن صباغ " مالكى و " الفصول المهمه " و " ابو بكر خوارزمى " در "المناقب" و " ابن حجر ر در ص 103 " الصواعق " و " صفورى " در ص 225 ج 2 " " نزهه المجالس " و " حضرمى " در صفحه 48 " رشفه الصادى " اين روايت را آورده اند.

و " ابو عبد الله ملا " در كتاب سيرتش. از انس روايت كرده است كه رسول