الغدير جلد ۳

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۱۶ -


آنگاه سومى كه عرابه را برگزيده بود نزد او رفت در حالى باو رسيد كه از منزل بيرون شده بود و ميخواست بنماز برود زير بازوهايش را دو نفر از برده هايش گرفته بودند و بر آنان تكيه كرده بود "ديده هايش نور درستى نداشت و خوب نمى ديد".

باو گفت اى عرابه؟

گفت: بگو

گفت: در راه مانده ام و چيزى ندارم.

عرابه خود را از دست بنده هايش به يكطرف كشيد و دست اسف بر يكديگر زد و سپس گفت: اوه، اوه سوگند بخدا شبى را بروز و روزى را بشب نياورده ام كه از مال عرابه چيزى در راه حقوق حاجتمندان غير اين دو برده باقى گذارده باشم، تو اين دو بنده مرا بگير و رفع حاجت كن.

آن مرد گفت: من هرگز چنين كارى نكنم.

عرابه گفت اگر تو آنها را نگيرى هر دو آزاد خواهند شد اكنون اختيار با تو است ميخواهى آزاد كن و ميخواهى بگير، آنگاه دست در جلو نهاده و بطرف ديوار رفت تا به آن وسيله براه خود ادامه دهد،آن مرد دو غلام را گرفت و نزد ياران خود آمد.

اين موضوع بگوش مردم رسيد و همگى تصيديق كردند كه عبدالله بن جعفر مال فراوانى را بخشيده و در عين حال كار بى سابقه اى انجام نداده است و هميشه از اين بخششها داشته با اين تفاوت كه بخشيدن شمشير بزرگترين عطاى او بوده است و هم چنين قيس يكى از جوادترين مردان عرب است كه به كنيز خود اين اجازه را داده است كه بدون اطلاع او اين چنين دست بازى داشته باشد و اينقدر بخشش كند و علاوه بر اين او را بخاطر اين رفتارش آزاد كرد.

و همگى باتفاق آرا تصديق كردند كه سخى ترين اين سه نفر عرابه اوسى است زيرا او هر چه داشت بخشيد و اين يكنوع مجاهده اى است كه از يك نادار مشاهده شده است، البدايه و النهايه ج 8 ص 1...

گفتارى در سخندانى و خطابه او

همانا تقدم و پيشى گرفتن سرور انصار و بزرگ آنها در دستورات و حقائق مذهبى و احاطه عميق او به قرآن و سنت پيامبر و آشنائى او در تشخيص گفتارهاى مختلف و گوناگون و سخنان بيهوده و گزاف و آرا پست، آرايش دادن و زينت بخشيدنش به آنچه مراتب سخن پرورى و سخنان بزرگ بدان نيازمند است كه عبارت باشد از دانش و علمى بسيار و ادبيتى فراوان و خاطرى آسوده و مستقر در حين سخن گفتن و توانائى عرضه كردن مطالب با تقريرى زيبا و تحقيقى نيكو، با منطقى رسا و بليغ و زبانى گويا و اطلاع بر طرز چيدن مقدمات استدلال و قياس براى مناظره و احتجاج و روش هاى صحيح محاورات ادبى همه و همه خود دليلى واضح و برهانى آشكار بر بهره مندى فراوان و دارا بودن كامل او است از اين صفت و اين ويژگى عالى و دليل بر اين است كه او از ديگران سهم بيشترى برده و سخنرانى ماهر و خطيبى كامل بوده است گذشته از اينها كلمات و سخنان او كه قبلا ذكر شد و خطابه ها و بيانات شورانگيزش كه بعدا ذكر مى شود هر يك شاهد صادقى است بر اينكه قيس تنها از پيش تازان و يكه سواران ميدان نبرد و شمشيرزنان است بلكه از امرا سخن نيز بحساب مى آيد و سخنرانى زبردست است.

او خطيب تواناى انصار و يگانه سخنور قبيله خزرج است كه زبان گوياى عترت طاهره و خاندان پاك پيامبر است، او با زبان و شمشير در راه اسلام جهاد نمود، در خطابه ازسحبان وائل پيشى گرفته و در نطق و بيان از قس الايادى گوى سبقت ربوده و در راستگوئى از قطاه جلو افتاده و برترى يافته است.

در تكميل اين بحث توجه شما "خواننده عزيز" را به سخن معاويه در روز صفين در باره او جلب مى كنيم: " همانا خطيب و سخنور انصار "قيس بن سعد" هر روز بخطبه مى پردازد بخدا سوگند مقصوداو اينست كه فردا دمار از روزگار ما برآورد و ما را بخاك هلاكت بنشاند اگر آنكس كه فيل ما را از خبار كردن خانه كعبه باز داشت جلو او را نگيرد ما را نابود خواهد ساخت ".

گفتارى كه امير المومنين در باره سخنرانى او با او داشت آنجا كه باو گفت " بخدا سوگند اى قيس سخنى بس نيكو گفتى " ما را كفايت مى كند و نيازى بديگر سخنان و هيچ ستايشى در باره او نداريم و همان گفته على ما را بس است

سخنى از زهد و پارسائى

در اين قسمت از پژوهشهاى خود كه در شرح حال اين شخصيتها داده مى شود و كلماتى چند از زندگانى آنها مى نويسيم، صرفا براى آن نيست كه سرگذشت ملتى را كه دورانش سپرى گشته بررسى كنم و از شخصيتهاى برجسته قرون گذشته يادآورى نمايم بلكه باين مناسبت وارد اين مباحث شديم كه اندرزهاى مذهبى و فلسفه هاى اخلاقى، حكمت هاى عملى، نمودارهاى روحى، مصالح اجتماعى و دستوراتى كه براى سير و تعالى و بالا رفتن بسوى بى نهايت قدرت و عظمت كه ذات پروردگار متعال باشد با برنامه هائى كه براى تربيت روحى و درسهائى براى آراستن به مكارم اخلاق، همانهائى كه نبى گرامى براى اتمام و تحقق بخشيدن آنها برانگيخته شده است. آنها را بررسى كنيم و بار ديگر در اجتماع خود زنده سازيم.

و در ضمن اين بررسى بنمونه هائى از خصوصيات نفسانى و مكارم اخلاق شيعه و پيروان عترت طاهره برخورد مى نماييم كه در برابر مخالفان و دشمنان عترت از آنها ظاهر گشته است و بخوبى ثابت مى شود كه افرادى چون قيس در خور آن هستند كه در راه خدا بانها تاسى شود چه شايسته پيشوائى مى باشند وسزاواراينند كه در تهذيب نفس پيشرو و پيشواى بشر باشند و آداب اسلامى و اخلاق پسنديده را بمردم بياموزند و با علو طبع و برجستگى اخلاقى و روحيات سالم خود عهده دار اصلاحات اجتماعى باشند و با توجه باين امتيازات و خصوصيات در ميان اين گروه عناصرى كه از خرد و دورانديشى بدور و از افاضه خير و سعادت به ديگران مهجور باشند پيدا نخواهد شد.

بنابر اين براى كسى كه به بررسى و كاوش در اين رشته مى پردازد امكان اين هست كه از تاريخ انسانهاى پاك سرشت چون قيس و امثال او كه پاى بند مبادى مذهبى هستند و مخالفين و اضداد او چون عمرو بن عاص و همقطارانش كه پيروى نفس را بر متابعت و دنبال روى خاندان رسالت برگزيده اند يك حقيقت گرانبهاى دينى بدست آورد كه از معرفت باحوال مردان تاريخ و وقوف بر تاريخ اقوام گذشته مهمتر و گرانقدرتر باشد و بدينوسيله بر هدف و سرنوشت هر يك از دو دسته و حزب "علوى و اموى" وقوف يابد.

در صورتى باين نتيجه مى توان رسيد كه خواننده شرافتى نفسانى داشته باشد، در انديشه و فكر آزاد و از تقليد كوركورانه و تعصب قومى بدورباشد، آرى هنگامى اين نتيجه و بهره عايد او مى شود كه توفيق پيروى از حق شامل حال او گردد و او را بسوى حقيقت بكشاند. احساس نمايد كه حق سزاوارتر است كه پيروى شود و از راه راست و روشن منحرف نگردد و در برابر حقائق خاضع و مطيع و متمايل به آن باشد.

بنابر اين مقدمه، شما "اى خوانندگان گرامى" قيس بن سعد و عمرو بن عاص را بعنوان نمونه از دو گروه مذكور پيروان خاندان رسالت و مخالفين آنها در نظر بگيريد و بين آندو مقايسه كنيد و بهر قسمت از خصوصيات هر يك از آنهاكه ميخواهيد دست بگذاريد:

در طهارت مولد "حلال زادگى" اسلام، عقل، حسن تدبير، عفت، حيا، آقائى، سربلندى، مناعت نفس، بزرگ منشى، وفا، وقار، رزانت و متانت، حسب و نسب، دليرى، سخاوت، پاكى و زهد، استقامت و رشد، دوستى و محبت، استوارى و پايمردى در دين، پرهيز از محارم الهى و مزاياى بى شمار ديگر با بررسى در احوال هر يك از اين دو شخصيت كه نمونه اى از حزب و گروه خود هستند.

اولى قيس را مى بينيد كه تمام اين مزايا را دارا است بطوريكه اگر هر يك از اين صفات مجسم شودقيس مثال و صورت آن خواهد بود.

آيا دومى اين چنين است و او را بهمين كيفيت خواهيد ديد؟؟

نه اين چنين نيست هيچ يك از اين صفات در ذات او يافت نمى شود و محكوم به نيستى است بلكه عكس اينها در او نمايان است باضافه پستى و خوارى و رسوائى خاصى كه در ولادت و اصل و حسب و نسب و دين و مردانگى، اخلاق و ساير ملكات نفسانى او هست.

ما انشاالله بزودى هر يك از اين امور را بطور محسوس و آشكار برايتان مجسم و مدلل خواهيم ساخت.

در اين هنگام كه انسان پژوهشگر روحيات و ملكات پيشوايان اين دو حزب را بخوبى مى شناسد "زيرا الناس على دين ملوكهم" و بدرستى و روشنى حقيقت موضوع را در مى يابد و ادعاى راستين هر يك را مى شناسد و نمودارهاى اينان را پيشاروى خود دارد در صورتيكه بدنبال هواى نفس نرود و نقشه هاى كسى كه به نادانى امت اسلامى و جلوگيرى از درك حقائق مى كوشد او را گمراه نسازد از قبيل اين سخنان و عقائد پستى كه بمناسبت جنگ خوارج با امير المومنين بر زبانها جارى شد كه مثلا گفتند: آنها مجتهد بودند و در اجتهاد خود بخطا رفتند و در نتيجه يك پاداش و اجر دريافت خواهند كرد و يا اينكه گفته مى شود: تمام صحابه رسول خدا عادل بودند هر چند جناياتى را مرتكب شده و از اطاعت امام عادل خارج و با او جنگيده باشند و لعن و ناسزاى به او را جايز بدانند و حتى اقدام بر قتل او نموده و او را بكشند.

بنابر اين هر كس با نظر انصاف در شرح حال هر يك از افراد امعان نظر نمايد و اوصاف و نسبتهاى مذكوره را سلبا و ايجابا مورد بررسى قرار دهد معتقدخواهد شد باينكه:

برترين بندگان خدا در پيشگاه او آن پيشواى عادلى است كه هدايت يافته و مردم را براه راست رهنمائى كند، سنت حسنه و كارهاى نيكو را بپا داشته و بدعت و ضلالت را نابود گرداند، بديهى است كه سنن و آداب اسلامى نشانه هائى دارد كه درخشنده و نمايان است و بدعت ها و پديده هاى بى اساس نيز علائمى دارد كه آشكار است، بدترين مردم نزد پروردگار پيشوائى است كه خود ستمكار باشد و مردم نيز بسبب او گمراه شوند.

سنتى كه از سرچشمه وحى گرفته از بين ببرد وبدعت متروك را احيا نمايد در ين موقع گفتار پيامبر پاك و راستين را تصديق مى كندكه فرمود روز قيامت پيشواى ستمكار را مى آورند نه يارى دارد و نه ياورى و نه كسى گناه و عذر او را مى بخشد و در آتش جهنم افكنده شده و هم چون سنگ آسيا در آن مى چرخد و سرانجام در قعر جهنم بسته و معذب خواهد شد.

آنقدر مقام زهد و تقوى و عظمت و بزرگوارى رئيس قبيله خزرج جناب قيس آشكارا و مسلم است كه شايد بتوان گفت كه هر پژوهشگرى بر هيچ يك از خطبه ها و نامه ها و كلمات و گفتگوهاى او نميگذرد مگر اينكه آنها را از پاكى و آراستگى انباشته خواهد يافت و او را از هر گونه آلودگى و پليدى و پيروى از هواهاى نفسانى منزه و مبرى خواهد ديد و تمام آثار وجودى او حاكى از زهدورزى و بى علاقگى بزرق و برق دنيا و نمودار پارسائى او در برابر ذات اقدس پروردگار و بزرگداشت شعاير دينى و قيام بحق پيامبر و رعايت جانب اهل البيت است كه با تمام نيرو و از خودگذشتگى بحفظ دينش همت گماشت و براى اعلا كلمه حق و زدودن پليدهاى باطل و اصلاح مفاسد و درهم شكستن شوكت تجاوزكاران كوشيده و آنگاه كه از اصلاح امت نااميد و از دعوت بسوى حق ناتوان گشت خانه نشين شد و در شهر مدينه منوره در كنج خانه در را بروى خود بسته و بقيه زندگى شرافتمندانه خود را بعبادت پروردگار چشم از اين جهان فرو بست، آنچنانكه ابن عبدالبر در جلد دوم الاستيعاب ص 524 ذكر كرده است.

رساترين سخن در باره زهد و عبادت او گفتارى است كه مسعودى در جلد دوم مروج الذهب ص 63 بيان نموده است و مى گويد: قيس بن سعد از حيث زهد و ديندارى و تمايل نسبت بطرفدارى از على عليه السلام داراى مقامى بزرگ است.

در مرتبه خوف از خداوند و فرط بندگى و اطاعت او نسبت بذات پروردگار كارش بجائى رسيد كه در نماز هنگامى كه براى سجده خم شد ناگاه مار بزرگى در سجده گاهش نمايان شد و او بدون اينكه باين خطر توجهى و يا از آن مار انديشه اى بخاطر راه دهد هم چنان سر خود را بر آن مار فرود آورد و در پهلوى آن به سجده پرداخت، در اين موقع مار دور گردنش پيچيد و او از نماز خود كوتاهى ننمود و از آن چيزى نكاست تا كه از نماز فارغ شد و مار را با دست خود از گردن جدا و بطرفى افكند

اين مطلب را حسن بن على بن عبدالمغيره از معمر بن خلاد از ابى الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام چنين نقل نموده و اين حديث رضوى را كشى در رجال خود در ص 63 باسنادش از آنحضرت روايت كرده است.

اين خشوع و توجه كامل به پروردگار در حال عبادت و حضور قلب در نماز از وصاياى پدر پاكدل او بود كه مى گفت اى پسرك من ترا وصيتى مى كنم كه بايد در حفظ آن بكوشى زيرا اگر به اين وصيتم بى اعتنا باشى نسبت بساير وصاياى من بى اعتناتر خواهى بود. هنگامى كه وضو ساختى آن را كامل بساز. سپس بنماز بپرداز مانند كسى كه با نماز وداع مى كند و چنين مى بيند كه عمر او سر آمده و ديگر بادا آن دست نمى يابد و از مردم نااميد باش كه اين خود بى نيازى است و به پرهيز از اينكه حوائج خود را نزد خلق ببرى زيرا اين كار خود فقر و پريشانى مسلمى است و بپرهيز از كارى كه بعد از انجامش بايد معذرت بخواهى.

از جمله مضامين دعاهاى آنسرور "قيس بن سعد بن عباده" بطوريكه در " الدرجات الرفيعه " و " تاريخ خطيب " و چند كتاب ديگر مذكور است اين فقرات است:

اللهم ارزقنى حمدا و مجدا فانه لا حمد الا بفعال و لا مجد الا بمال اللهم وسع على فان القليل لا يسعنى و لا اسعه.

يعنى: خداوند ستايش و بزرگوارى را روزى من فرما زيرا ستايش جز با انجام كارى كه در خور ستايش باشد ممكن نيست و بزرگوارى جزبمال ميسر نه، خداوندا، بمن وسعت عطا فرما زيرا مال كم در خور من نيست و من بواسطه خوى بخشش و عطا در خور آن نيستم.

و بطوريكه در " البدايه و النهايه " جلد8 ص 1.. مذكور است قيس در دعاى خود مى گفت:

اللهم ارزقى ما لا و فعالا فانه لا تصلح الفعال الا بالمال.

خداوندا ثروتى با كوشش و كار بمن عنايت كن زيرا كار و كوشش بدون سرمايه و ثروت شايسته نيست و بكار نيايد.

اين مطلب معلوم است كه طلبيدن مال منافات با زهد و تقوى ندارد زيرا حقيقت زهد آنست كه مال مالك و مسلط بر انسان نگردد نه اينكه انسان مالك مال نشود.

فضل و دانش و حديث

براستى خطابه ها، سخنرانيها، گفتارى كه از قيس به يادگار مانده و در مجموعه هاى شرح حال بزرگان بتفصيل ثبت و ضبط شده هر يك گواه صادقى است بر احاطه او بمعارف الهيه و گامهاى بلندى كه در پيرامون علم كتاب و سنت برداشته و خدمات مداوم او در مدت ده سال - يا مدتى كه آغاز و انجامش بدرستى ضبط نشده - نسبت به پيامبر بزرگ اسلام، چه بطوريكه در جلد چهارم اسد الغابه ص 215 مذكور است پدرش سعد بن عباده او را به رسول خدا سپرد تا در سفر و حضر شب و روز ملازم ركاب و خدمتگذار آنحضرت باشد علاوه بر اين او خود نيز مردى خردمند و تيزهوش بود و انديشه اى درست و علاقه اى مفرط به تهذيب نفس و حرصى بس زياد به تكميل مدارج روحى داشت و اين خود ما را از هر مدح و ثنائى در باره دانش سرشار و فضيلت هاى بى شمارش و پيش دستى او در بهره مندى كامل از علوم قرآن و سنت بى نياز مى سازد.

اين كار درست و علمى شايسته نيست كه ما بخواهيم شواهدى را بر شماريم كه رسول خدا او را خيلى خوب تعليم نموده و عالى تربيتش كرده و معالم دين را به او آموخته و از درياى بى كران فضل و علومش بر او باريده و آنچه را كه يك انسان كامل بدان نيازمند است بوى تلقين كرده و همينكه او هميشه در خدمت رسول خدا بود در حاليكه رئيس و قبيله خزرج بود و آقازاده اى بس كامل بود، خود دليل بر اين است كه ملازمت او با رسول خدا يك خدمتگذارى ساده و بسيطى هم چون ملازمت ساير نوكران و خدمتگذاران نبود، او بمانندشاگردى بود كه خدمتگذارى استاد را مى نمايد.

و براى فراگيرى علوم و معارف، زانوى ادب در خدمت استاد بزمين گذارده سراسر وجودش را به استاد ميسپارد و از دل و جان بوى خدمت مى كنند تا از پرتو انوار معارف او استفاده كند و از نورانيت او بهره مند گردد و از جمله چيزهائيكه جاى شك و ترديد در آن نيست اينست كه رسول خداهر وقت او را مى ديد قسمتى از معارف عاليه خود را بوى مى آموخت و قيس هم فرصت راغنيمت مى شمرد و اظهار علاقه بيشترى مى كرد. چنانكه روايت ابن اثير در ج 4 " اسدالغابه " ص 215 از خود او مشعر بر همين معنى است در اين روايت خود قيس گويد: پيغمبر بر من عبور كرد در حاليكه نماز خوانده بودم فرمود آيا تو را به درى از درهاى بهشت راهنمائى كنم؟

عرض كردم: آرى.

فرمود: لا حول و لا قوه الا بالله

بعد از رحلت رسول خدا او از دروازه شهر علم پيامبر يعنى امير المومنين حقائق را فرا گرفته و علوم قرآن و سنت را از وى آموخت آنچنانكه خود بمعاويه گفت در حديثى كه بزودى متذكر آن خواهيم شد آنوقت كه بين او و معاويه مناظره اى در گرفت و او در جواب معاويه آياتى را كه در شان على "ع" نازل شده بود و هر حديثى كه از رسول خدا در اين مورد رسيده بود براى او خواند تا آنجا كه معاويه گفت:

اى پسر سعد اين مطالب را از كه فرا گرفته اى و از چه كسى روايت مى كنى و از كه شنيده اى؟ آيا پدرت اينها را بتو گفته و از او فرا گرفته اى؟ قيس پاسخ داد: من اين مطالب را از كسى شنيدم و از كسى آموختم و فرا گرفتم كه از پدرم بهتر است و حقى بزرگتر از او بر گردن من دارد.

معاويه گفت او كيست؟

پاسخ داد على بن ابيطالب "ع" كه عالم اين امت است و تصديق كننده حقانيت اين مذهب.

تمامى اينها دليلى محكم و برهانى مستدل است بر اينكه او اطلاعات وسيعى در معالم دينى و حقائق اسلامى داشته و مهارت و عمق اورا در علوم الهى ثابت مى كند. و شخصيتى هم چون قيس كه از كسى چون مولاى ما امير المومنين على "ع" كسب فيض نموده و از او روايت كرده است، بيان، از رسيدن بكنه فضيلت او ناتوان و تعريف و توصيف از درك مدراج عاليه او نارسا است.

يكى از شواهددانش سرشار او اين است كه داراى ايمانى ثابت و عقيده اى تزلزل ناپذير بود امامان و پيشوايان بعد از رسول خدا را بخوبى شناخته و در راه