الغدير جلد ۳

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۶ -


مصادر كتاب ايشان موجود است و در حاليكه ايشان نامه هاى مختصر ترى را كه از حيث سند و مدرك ضعيف است و فايده ادبى و تاريخى كمى دارد، در كتاب خود نقل نموده و حتى بعضى آثار بى ارزش را كه از حقيقت دور و سراسر جنايت و دروغ است در كتاب خود آورده: چون بعضى از نامه هاى ساختگى منسوب به ابن عباس به امير مومنان كه قلمهاى مزدور عمال خيانت پيشه بنى اميه، آنها را بر چهره تاريخ اسلام نقش نموده است، و همين است جاى اعتراض بر استاد بزرگ كه فعلا از بيان علتش خوددارى ميكنيم.

و از همه دردناكتر اينكه خطبه حضرت رسول اكرم "ص" را در روز غدير خم ذكر نكرده با اينكه اهميت خطبه حضرت و روز"غدير خم" در تاريخ اسلام، و در نزد مسلمين مشهور و معلوم است به نحوى كه روايات اين دو واقعه در كتب حديث به حد تواتر رسيده است كه در جلد اول الغدير شرحش گذشت.

حالا فرض ميكنيم كه همه خطبه حضرت و شرح آن روز، در مصادر مورد اعتماد حضرت استاد نبود ولى مقدارى از خطبه را كه مورد قبول شيعه و سنى است بر ما هم اين امرمخفى نيست كه از تصريح به آن خوددارى ميشود.

غديريه اميرالمومنين به سند ديگر

على بن احمد واحدى پيشواى اهل سنت، از ابى هريره نقل كند كه مى گفت:

عده اى از اصحاب رسول خدا دور هم جمع، و مناقب خود را بازگو ميكردند از جمله:

ابوبكر، عمر،عثمان، طلحه و زبير، فضل بن عباس، عمار، عبدالرحمن بن عوف، ابوذر، مقداد، سلمان و عبدالله بن مسعود "رضى الله عنهم" بودند، سپس حضرت على "ع" بر آنها وارد شد و پرسيد: در چه موضوعى سخن ميگوئيد؟

گفتند فضائل و مناقب خود را كه از رسول خدا "ص" شنيده ايم ذكر ميكنيم.

حضرت فرمود: پس حالا به سخنان من گوش دهيد و اين اشعاررا سرود: مردم به خوبى دانستند كه سهم من "در ترويج" اسلام از همه فزونتر است.

و احمد، پيامبر خدا "ص" برادر و خويشاوند و پسر عموى منست.

و منم، كه عرب وعجم را به سوى اسلام راهبرى ميكنم.

و منم كه بزرگان و گردنكشان و دليران كفار رابه خاك و خون كشيدم.

اين قرآن است كه همگان را به دوستى و پيروى از من خواند.

و همچنانكه هارون برادر موسى، وصى و جانشين او بود، منهم برادر محمدم همين است فخرمن.

و بر اين اساس، مراد در غدير خم، پيشواى مسلمين نمود.

حال. با اينهمه فضائل كداميك از شما در اسلام آوردن و خويشاوندى، و سوابق درخشان مى تواند با من برابرى كند.

واى بر آنكه، فرداى قيامت، هنگام ملاقات با خدا، به من ظلم كرده باشد و واى بر كسيكه، وجوب طاعتم را انكار كند و حقم را پايمال نمايد.

و واى بر آن بدبختيكه از روى سفاهت، بدون اينكه تقصيرى در من بيند، با من دشمنى نمايد.

اين روايت و اشعار را، واحدى از قاضى ميبدى شافعى، در شرح ديوان منسوب به امير المومنين "ع" ص 4.7-4.5 و قندوزى حنفى در "ينابيع الموده" ص 68 نقل ميكند.

شخصيت سراينده اشعار

او، امير مومنان، سيد مسلمانان، رهبر پيشكسوتان در ايمان، و خاتم اوصيا است.

اولين كسى است كه به رسالت محمد "ص" ايمان آورد و وفادارترين مردم به عهد الهى است، در مزاياى انسانى بزرگترين مردم، و در پايدارى در راه حق استوارترين آنان است.

داناترين مردم به احكام خدا، پرچم هدايت خلق، تابشگاه ايمان، در حكمت،خودباخته و بى قرار در ذات خدا و جانشين پيغمبر است كه درود بر محمد و او باد.

او، على بن ابيطالب "ع" است، پاك مردى از خاندان هاشم، كه در خانه خدا ديده به جهان گشود، كسى است كه خانه خدا را از بتها پاك نمود، و بالاخره در سال 4..، در خانه خدا "مسجد كوفه"، در محراب عبادت به شهادت رسيد، پايان زندگيش چنان گذشت كه ابتداى تولدش بود: زاده خانه خدا، در پايان زندگى در خانه اى كه از بزرگترين خانه هاى خداست شربت شهادت نوشيد و مسير زندگى او در بين اين مبدا و منتهى پيوسته با مبد اعلى بود.

غديريه حسان بن ثابت انصارى

"حسان بن ثابت از شعراى غدير است كه ترجمه قسمتى از اشعار او در ص 94 و 95 ج 2 ترجمه الغدير گذشت و باز به طور خلاصه ترجمه اش را مينويسم".

پيامبر بزرگوار، درروز غدير به مسلمانان ندا كرد و گفت:

نبى و مولاى شما كيست؟ بدون هيچگونه درنگ وچشم پوشى گفتند:

خداوند مولاى ماست و تو پيامبر مائى و از ما، هيچگونه عصيانى دراين زمينه نخواهى دهد.

پيغمبر اكرم به على فرمود: برخيز كه تو بعد از من پيشواى اين خلقى.

هر كه من مولاى اويم، على مولاى اوست، و بر شماست كه به راستى پيرو اوباشيد.

خداوندا دوستدار دوستان او باش و دشمن دشمنانش

سخنى در زمينه اين شعر

اولين قصيده ايكه راجع به داستان غدير سروده شده، همين شعر است و حسان در حضور بيش از صد هزار نفر جمعيت كه در ميانشان سخنوران و شاعران بنامى بوده و بزرگان قريش، كه بدقائق سخنرانى واقف بودند، ان قصيده را خواند و فصيحترين مرد عرب خود رسول اكرم "ص" بود كه زينت بخش آن مجمع باشكوه بود و شاعر را تصديق فرمود و موردعنايت و لطف خود قرار داد: كه چه نيكو اين حادثه را به شعر در آوردى، و فرمود: لا تزال يا حسان مويدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك.

و قديمى ترين كتابى كه اين شعر را نقل نموده است، كتاب سليم بن قيس هلالى است كه از تابعين بوده است، مردى موثق و مورد اعتماد علمى شيعى و سنى ميباشد، كه شرح حالش در جلد اول ترجمه الغدير گذشت، او اين اشعار را به عبارتى كه نزديكست به آنچه محقق بزرگوار فيض كاشانى، در كتاب "علم اليقين" خود ذكر كرده - كه به زودى بيان ميشود - روايت نموده است و نيز عده قابل توجهى از علما اسلام اين قصيده را روايت نموده اند.

راويان اين اشعار از حفاظ و دانشمندان حديث

راويان اين اشعار از حفاظ عبارتند از:

1 - حافظ ابو عبدالله مرزبانى محمد بن عمران خراسانى "درگذشته 378 ه.ق" در كتاب "مرقاه الشعر" از محمد بن حسين ازحفص از محمد بن هارون از قاسم بن حسن از يحيى بن عبدالحميد از قيس بن ربيع از ابو هارون عبدى از ابو سعيد خدرى روايت نمود كه:

چون به غدير خم رسيديم پيامبر گرامى منادى را امر نمود، مردم را به نماز بخواند،سپس دست على را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عادمن عاداه. در اين هنگام حسان بن ثابت اجازه خواست تا در باره على شعرى بگويد. حضرت هم اجازه دادند بعد حسان شعر خود را شروع كرد:

يناديهم يوم الغدير نبيهم تا آخر اشعار

2 - حافظ خركوشى ابو سعيد "درگذشته 4.6 ه.ق" - كه شرح حالش در ترجمه الغدير ج 1 ص 178 گذشت - در كتاب "شرف المصطفى" اين اشعار را نقل ميكند. 3 - حافظ ابن مردويه اصفهانى "درگذشته 41. ه.ق" - كه شرح حالش در ترجمه الغدير ج 1 ص 178 گذشت، از ابو سعيد خدرى روايت ميكند كه حسان بن ثابت به رسول خدا "ص" عرض ميكند، به من اجازه ميدهى اشعارى "در باره غدير خم" به سرايم.؟ حضرت اجازه فرمودند كه به ميمنت و بركت الهى بگو، حسان سرود: يناديهم يوم الغدير نبيهم

تا آخر اشعار و همچنين، اين اشعار را از ابن عباس نقل ميكند چنانكه در جلد 2 ص 117 ترجمه الغدير گذشت.

4- حافظ ابو نعيم اصفهانى "درگذشته 43. ه.ق" - كه شرح حالش در ج 1 ص 18. ترجمه الغدير گذشت - اين اشعار را در كتاب خود "ما نزل من القرآن فى على" به سند و متنيكه در ج 2 ص 118 ترجمه الغدير گذشت چنين روايت ميكند كه حسان گفت:

يا رسول الله اجازه فرما تا در باره على اشعارى بسرايم حضرت فرمودند كه به ميمنت و بركت بسراى. حسان برخاست و گفت: اى بزرگان قريش من به پيروى از سخنان پيامبر خدا "ص" در باره ولايت على اشعار خود را شروع ميكنم...

5- حافظ ابو سعيد سجستانى "درگذشته 477 ه.ق" - كه احوالش در ج 1 ص 184 ترجمه الغديرگذشت - اشعار مذكور را در كتاب "الولايه" به سند و متنى كه در ج 2 ص 12.-119 ترجمه الغدير گذشت نقل ميكند.

6- اخطب خطبا، خوارزمى مالكى "درگذشته 568 ه.ق" - كه شرح حالش در شعراى قرن ششم خواهد آمد - اشعار مذكور را در كتاب "مقتل الامام السبط الشهيد" و در كتاب "مناقب" ص 8. به سند و متنيكه در ج 2 ص 12. ترجمه الغدير گذشت نقل ميكند.

7- حافظ ابوالفتح نظنزى - كه شرح حالش در ج 1 ص 188 ترجمه الغدير گذشت - چهار بيت اول اشعار را در كتاب "الخصايص العلويه على سائر البريه" از حسن بن احمد مهرى، از احمد بن عبدالله ابن احمد، از محمد بن احمد بن على، از ابن ابى شيبه محمد بن عثمان، از حمانى، از ابن الربيع، از ابى هارون عبدى از ابى سعيد خدرى به لفظيكه ابى نعيم اصفهانى نقل كرده، روايت نموده است

8- ابو المظفر، نوه حافظ ابن جوزى حنفى "درگذشته 654 ه.ق" - كه شرح حالش درج 1 ص 196-195 ترجمه الغدير گذشت اشعار را در "تذكره خواص الامه" ص 2. نقل نموده است.

9- صدر الحفاظ، گنجى شافعى "درگذشته 658 ه.ق" - كه شرح حالش در ج 1 ص 196 ترجمه الغدير گذشت - در كتاب "كفايه الطالب" ص 17، اشعار را به لفظ ابو نعيم روايت نموده.

1.- شيخ الاسلام، صدرالدين حموينى "درگذشته 722 ه.ق" كه شرح حالش در ج 1 ص 2.. ترجمه الغدير گذشت - اشعار را در كتاب "فرائد السمطين" در باب 12 از شيخ تاج الدين ابوطالب على بن الحب بن عثمان الخازن، از برهان الدين ناصر ابن ابى المكارم المطرزى، از اخطب خوارزم بسند و متنى كه او ذكر كرده نقل ميکند.

11- حافظ جمال الدين محمد بن يوسف زرندى شمس الدين حنفى "درگذشته حدود 757 ه.ق" - كه شرح حالش در ج 1 ص 2.3 ترجمه الغدير گذشت - اشعار را در كتاب "نظم درر السمطين" نقل ميكند.

12- حافظ جلال الدين سيوطى، "درگذشته 911 ه.ق" - كه شرح حالش در ج 1 ص 214 ترجمه الغدير گذشت - اشعار را در "رساله الازدهار فيما عقده الشعرا من الاشعار" از تذكره شيخ تاج الدين ابن مكتوم حنفى، درگذشته 749 ه.ق" نقل ميكند.

راويان اين اشعار از بزرگان شيعه

1- ابو عبدالله محمد بن احمد المفجع "درگذشته 227 ه.ق" اشعار را در شرح قصيده خود كه به "الاشباه" معروفست، از عبدالله بن محمد بن عايشه قرشى، از مبارك، از عبدالله بن ابو سلمان، از طا، از جابر بن عبدالله روايت كند كه: رسول خدا "ص" در غدير خم، زير درختان عظيمى فرود آمد. روز گرمى بود. بعضى مجبور بودند از لباس سايبانى بسازند، و بعضى ديگر لباس خود را تر نموده به سر ميگذاشتند تا از شدت گرما بكاهند، در اين هنگام بود كه رسول اكرم "ص" بپاخاست و فرمود:

اى گروه مردم آيا من به مومنان از خودشان سزاوارتر نيستم و زنان من ام المومنين نيستند؟ گفتيم: چنين است اى رسول خدا سپس دست على را گرفت و بلند كرد و فرمود: شما را به شهادت ميگيرم كه: " من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه من عاداه " و اين سخن را سه بار تكرار فرمود.

عمر بعد از شنيدن كلام رسول خدا "ص" گفت: اى اباالحسن "كنيه حضرت على "ع" است" بر تو گوارا باد كه اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن شدى سپس شخصى از ميان جمعيت برخاست و از رسول خدا "ص" اجازه خواست كه اشعارى در باره على بسرايد. حضرت فرمود:

اى حسان بگو و حسان چنين سرود: يناديهم يوم الغدير نبيهم... تا آخر اشعار كه ترجمه اش گذشت.

2- ابوجعفر محمد بن جرير بن رستم بن يزيد طبرى، قصيده حسان را در "المسترشد" به اسنادش از يحيى حمانى، از قيس، از عبدى، از ابى سعيد به لفظيكه ابو نعيم اصفهانى نقل كرده روايت نموده فقط بيت سوم چنين است:

الهك مولانا و انت ولينا و لا تجدن منا لك اليوم عاصيا

خداى تو مولاى ماست و تو "پيامبر" ولى مائى.

و امروز، هيچيك از ما را نمى يابى كه بر تو عصيان كند.

3 - استاد بزرگ ما، ابوجعفر صدوق محمد بن بابويه قمى، "درگذشته 381 ه.ق" قصيده حسان را در كتاب "امالى ص 343 به سند و متنى كه مرزبانى نقل كرده، روايت ميكند. 4 - شريف رضى "درگذشته 4.6 ه.ق" گرد آورنده نهج البلاغه، قصيده را در "خصايص الائمه" نقل ميكند.

5 - معلم امت اسلامى، استاد بزرگوار، شيخ مفيد "درگذشته 413 ه.ق" در كتاب الفصول المختاره ج 1 ص 87 قصيده حسان را ذكر نموده و اضافه ميكند يكى از موارديكه دلالت بر صحت قول شيعه دارد كه پيامبر اكرم در غدير خم از كلمه مولا امامت و رهبرى امت را اراده فرموده، شعر حسان است. روايت چنين آمده:

هنگاميكه رسول خدا "ص" على را در روز غدير به امامت نصب نمود، و سخنانى در باره على فرمود، حسان از حضرت اجازه خواست تا در اين باره شعرى بسرايد و چنين سرود: يناديهم يوم الغدير نبيهم... تا آخر ابيات

پس از تمام شدن شعر حضرت فرمودند: لا تزال يا حسان مويدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك "

تا آن زمان كه ما را، با زبان خود يارى ميكنى، از تاييدات روح القدس بهرمند گردى.

پس اگر مقصود پيغمبر از مولا امامت نبود، اولا حسان را براى اين شعرش تمجيد نمى كرد و ثانيا بايد او را متوجه ميكرد كه مقصود من از مولا امامت نيست، چرا خلاف مقصود من شعر گفتى "در حاليكه حضرت چنين نفرمود".

و همچنين شيخ مفيد در رساله اى كه در معناى مولى تاليف كرده، شعر حسان را نقل نموده و سپس ميگويد: شعرحسان در اين باره مشهور است، او شاعر دربار رسول خداست و كسى است كه پيغمبر جمله" لا تزال مويدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك " را در باره او فرموده است و اين كلام، صريح در اقرار به امامت على "ع" است كه از كلام رسول اكرم "ص" در روز غديراستفاده شده و بهيچوجه تاويل نمى پذيرد و حمل آن به معناى غيرحقيقى هم جائز نيست. و نيز، شعر حسان را در كتابهاى "النصره لسيد العتره فى حرب البصره" و "الارشاد" ص 64-31 با لفظى نزديك به نقل ابو نعيم اصفهانى روايت كرده است.

6- شريف مرتضى "= علم الهدى" درگذشته 436 ه.ق" قصيده را در شرح بائيه سيد حميرى نقل ميكند.

7- ابوالفتح كراجكى "درگذشته 449 ه.ق" در ص 123 "كنزالفوايد" قصيده حسان را نقل و سپس كلامى دارد كه خلاصه اش اينست:

شعر حسان به سرعت منتشر و كاروانيان به همراه خود به اطراف بردند، اين شعر متضمن اقرار به امامت امير مومنان و رياست او بر جمله مردمان است، هنگاميكه در حضور پيامبر "ص" اين شعر را سرود حضرت او راتصديق فرموده دعايش نمود كه: لا تزال يا حسان مويدا ما نصرتنا بلسانك.

8- شيخ عبيدالله بن عبدالله سدابادى شعر حسان را در "المنقع" در بحث امامت روايت نموده است.

9- شيخ الطائفه، ابو جعفر طوسى، "درگذشته 46.. ه.ق" در "تلخيص الشافى" اشعار را نقل ميكند.

1.- مفسر بزرگوار، ابوالفتوح خزاعى رازى، كه از استادان روايتى ابن شهر آشوب "درگذشته 588 ه.ق" است در ج 2 س 192 تفسير خود شعر حسان را با لفظى قريب به نقل ابو نعيم اصفهانى روايت نموده به اضافه اين بيت.

فخص بها دون البريه كلها عليا و سماه الوزير المواخيا

امامت و رهبرى امت را مخصوص على دانست و او را وزير برادر خود خواند.

11 - استاد بزرگوار، ابو على شهيد - كه شرح حالش در كتاب ما "شهدا الفضيله" ص 37 آمده - شعر حسان را در "روضه الواعظين" ص 9. روايت نموده است.