الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۴ -


پس متوجه باشيد كه پس از من درباره آندو، چه گونه خلفى خواهيد شد؟ و همانا آندو هرگز جدا نميشوند تا كنار حوض بر من وارد شوند، خداوند ذى لطف و آگاه، مرا باين خبر امر خبر داد. سپس فرمود: همانا خداى مولاى من است و من مولاى مومنين هستم. آيا نميدانيد كه من بشما اولى "سزاوارتر" هستم از خودتان؟ گفتند بلى ميدانم- سه بار- سپس دست تو را يا اميرالمومنين گرفت و بلند كرد و فرمود:

من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه پس على عليه السلام فرمود: راست گفتيد و من نيز بر اين امر از گواهان هستم. و صاحب ينابيع الموده در صفحه 38 اين حديث را از سهمودى حكايت نموده و شيخ احمد بن فضل بن محمد باكثير مكى شافعى در "وسيله المال فى عد مناقب الال" آنرا بهمين لفظ از ابى الطفيل ذكر نموده است

12- ابو عماره عبد خير بن يزيد همدانى كوفى "شرح حال او در ص 121 جلد 1 گذشت"، خوارزمى در " المناقب " صفحه 94 باسنادش از حافظ احمد بن حسين بيهقى آورده كه او باخبار از ابو محمد عبد الله بن يحيى بن هارون بن عبد الجبار سكرى در بغداد باخبار از اسمعيل بن محمد صفار و او از احمد بن منصور مادى از عبد الرزاق از اسرائيل از ابى اسحق روايت نموده كه گفت: حديث نمود مرا سعيد بن وهب و عبد خير... تا آخر آنچه كه در صفحه 26- گذشت. و در همان صفحه از ابن كثير از طريق ابن جرير از سعيد و عبد خير ذكر شد. مراجعه نمائيد.

13- عبد الرحمن بن ابى ليلى "شرح حال او در ص 121 ج 1 ذكر شد"، احمد ابن حنبل در ج 1 مسندش در ص 119 با بررسى در سند از عبد الله بن عمر قواريرى آورده كه او از يونس بن ارقم از يزيد بن ابى زياد از عبد الرحمن بن ابى ليلى روايت نموده كه گفت: على عليه السلام را در رحبه مشاهده نمودم، سوگند ميداد مردم را كه: هر كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم اين گفتار را من كنت مولاه فعلى مولاه شنيده برخيزد و گواهى دهد، عبد الرحمن گفت: دوازده تن از كسانى كه در غزوه بدر شركت نموده بودند بپا خاستند، گوئى بيكى از آنان مينگرم سپس گفتند: ما شهادت ميدهيم كه در روز غديرخم از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيديم كه فرمود: آيا من اولى "سزاوارتر" بمومنين از خودشان نيستم و آيا زنان من مادران مومنين نيستند؟ گفتيم بلى يا رسول الله. سپس فرمود:

فمن كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و نيز در ص 119 با بررسى سند از احمد بن عمر و كيعى آورده كه او از زيد بن حباب از وليد بن عقبه بن نزار عبسى از سماك بن عبيد بن وليد عبسى روايت نموده كه گفت: بر عبد الرحمن بن ابى ليلى وارد شدم و او براى من حديث نمود باينكه على رضى الله عنه را در رحبه مشاهده نمود كه گفت بخدا سوگند ميدهم مردى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را روز غدير خم ديده و گفتار او را شنيده برخيزد. و جز آنكه خودش او را ديده، بر نخيزد. در نتيجه دوازده مرد برخاستند و گفتند ما رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديديم در حاليكه دست تو را "على عليه السلام را" گرفته بود شنيديم كه فرمود:

اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره، و اخذل من خذله و در آن هنگام "هنگام مناشده و سوگند دادن على عليه السلام" سه تن برنخاستند، پس على عليه السلام بر آنها نفرين كرد و اثر نفرين او بانها رسيد. و احمد بن محمد عاصمى در " زين الفتى " از شيخ زاهد ابى عبد الله احمد بن مهاجر روايت نموده و او از شيخ زاهد ابى على هروى از عبد الله بن عروه از يوسف بن موسى قطان از مالك بن اسماعيل از جعفر بن زياد احمد از يزيد ابن ابى زياد و از مسلم بن سالم، از عبد الرحمن بلفظ او كه در حديث اول از دو حديث احمد ذكر شد، و بهمين لفظ خطيب بغدادى در ج 14 تاريخش در ص 236 از محمد بن عمر بن بكير روايت كرده كه گفت: خبر داد ما را ابو عمر يحيى بن محمد بن عمر اخبارى در سال 363 از ابى جعفر احمد بن محمد ضبعى از عبد الله بن سعيد كندى- ابو سعيد اشج- از علاء بن سالم عطار از يزيد بن ابى زياد از عبد الرحمن كه گفت: شنيدم از على عليه السلام در رحبه...

و طحاوى در ج 2 " مشكل الاثار " ص 308 با بررسى سند از عبد الرحمن روايت نموده كه گفت: از على عليه السلام شنيدم كه سوگند ميداد و ميگفت: بخدا سوگند مى دهم هر مردى را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم آنچه شنيده برخيزد و گواهى دهد، در نتيجه دوازده تن از آنها كه جنگ بدر را درك نموده بودند برخاستند و گفتند: رسول خدا دست على عليه السلام را گرفت و بلند كرد و فرمود: اى مردم آيا من بمومنين اولى "سزاوارتر" نيستم از خودشان؟ گفتند: آرى يا رسول الله هستى، فرمود: بار خدايا هر كس كه من مولاى اويم پس اين "على عليه السلام" مولاى او است... و تمام حديث را ذكر نموده.

و ابن اثير در ج 4 " اسد الغابه " ص 28 از ابى الفضل بن عبيد الله فقيه باسنادش به ابى يعلى احمد بن على روايت نموده كه او بطور اخبار از قواريرى نقل نموده و او از يونس بن ارقم، از يزيد بن ابى زياد از عبد الرحمن بن ابى ليلى كه گفت: على عليه السلام مشاهده نمودم كه در رحبه مردم را سوگند مى داد و ميفرمود: سوگند مى دهم بخدا هر كس كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيده كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه برخيزد، عبد الرحمن گفت در نتيجه دوازه نفر از اصحاب بدر برخاستند، گوئى يكى از آنانرا مى بينم كه شلوار بتن داشت و همگان گفتند: ما گواهيم كه شنيديم رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ميفرمود: آيا من اولى "سزاوارتر" بمومنين از خودشان نيستم؟ و آيا زنان من مادران مومنين نيستند؟ گفتيم: بلى، يا رسول الله، سپس فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه- سپس ابن اثير گويد مانند اين حديث از براء بن عازب نيز روايت شده و در آن افزوده است كه: در نتيجه اين گفتار پيغمبر صلى الله عليه و آله عمر بن خطاب گفت: اى پسر ابى طالب امروز ولى هر مومن گشتى، و حموينى در " فرايد السمطين " باب دهم روايت كرده گويد: خبر داد مرا، شيخ ابوالفضل اسمعيل بن ابى عبد الله بن حماد فسفلانى در كتاب خود باخبار از شيخ حنبل بن عبد الله بن سعاده مكى رصافى بطور سماع از او باخبار از ابى القاسم هبه الله بن محمد بن عبد الواحد بن حصين بطور سماع از او باخبار از ابو على ابن المذهب بطور سماع از او باخبار از ابى بكر قطيفى، از ابى عبد الله عبد الله بن احمد بن حنبل.. تا آخر سند و لفظ او كه هر دو مذكور افتاد.

و شمس الدين جزرى در " اسنى المطالب " صفحه 3 حديث مزبور را روايت نموده گويد: خبر داد مرا ابو حفص عمر بن حسن مراغى بطور مشافهه از ابى الفتح يوسف بن يعقوب شيبانى، از ابى اليمن زيد كندى، از ابى منصور قراز، از ابى بكر بن ثابت، از محمد بن عمر، از ابى عمر، تا آخر سند خطيب بغدادى كه كمى پيش ذكر شد سپس گفته: اين حديث از اين وجه حسن است و از وجوه بسيار صحيح است كه بطور تواتر از اميرالمومنين عليه السلام رسيده و از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز بطور متواتر رسيده است، و حافظ ابوبكر هيثمى آن حديث را بلفظ مذكور از ابن اثير در جلد 9 " مجمع الزوايد " خود صفحه 105 از عبد الله بن احمد، و حافظ ابى يعلى روايت كرده و رجال آنرا توثيق نموده است.

و ابن كثير در جلد 5 تاريخش حديث مزبور را در صفحه 211 از دو طريق و بدو لفظ احمد كه ذكر شد روايت نموده و بعد از ذكر كردن روايت بلفظ دوم گويد: و نيز از عبد الاعلى ابن عامر ثعلبى و غيره از عبد الرحمن بن ابى ليلى حديث مزبور بدين لفظ روايت شده، و در جلد 7 صفحه 346 آن كتاب حديث مزبور را از طريق ابى يعلى و احمد "بدو اسنادش" روايت نموده سپس گويد: و همچنين حديث مزبور را ابو داود طهوى "بضم طاء" و نامش عيسى بن مسلم است از عمرو بن عبد الله بن هند جملى و عبد الاعلى ابن عامر ثعلبى و آندو از عبد الرحمن روايت نموده اند و سپس بهمان نحو آنرا ذكر كرده، و بطوريكه در جلد 6 " كنز العمال " صفحه 397 مذكور است سيوطى حديث مزبور را از دار قطنى در " جمع الجوامع " روايت نموده و لفظ او چنين است:

على عليه السلام خطبه ايراد كرد و سپس گفت: سوگند ميدهم بخدا "سوگندى كه در اسلام مقرر است" هر فردى را كه روز غدير خم در محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله حضور داشته آنگاه كه دست مرا گرفت و فرمود: آيا من اولى "سزاوارتر" بشما اى گروه مسلمين از خود شما نيستم؟ گفتند بلى، هستى اى رسول خدا، پس فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله، برخيزد و شهادت دهد، در نتيجه حدود هفده تن برخاستند و شهادت دادند و گروهى كتمان نمودند و آنان از دنيا نرفتند مگر بعد از آنكه نابينا و دچار برص شدند.

و حديث مزبور را در جلد 6 صفحه 407 بلفظ اول كه از احمد ذكر شد، از طريق عبد الله بن احمد، و ابى يعلى موصلى- و ابن جرير طبرى، و خطيب بغدادى، و ضياء مقدسى روايت نموده، و وصابى در " الاكتفاء " حديث مزبور را بلفظ اول از دو لفظ احمد كه ذكر شد نقل از " زوايد المسند " عبد الله بن احمد و از طريق ابى يعلى در مسندش و از ابن جرير طبرى در " تهذيب الاثار " و از خطيب در تاريخش و از ضياء در " المختاره " ع 2 صفحه 132 روايت نموده است.

14- عمرو ذى مر "شرح حال او در صفحه 123 ج 1 مذكور است"، احمد بن حنبل در جلد 1 مسندش صفحه 118 با بررسى طريق روايت كرده گويد: حديث نمود ما را على بن حكيم باخبار از شريك از ابى اسحق از عمرو بمانند حديث ابى اسحق از سعيد و زيد كه در صفحه 21 ذكر شد و در روايت مزبور اين جمله را نيز ذكر نموده و افزوده است: و انصر من نصره و اخذل من خذله، و نسائى در خصايص صفحه 19 و در طبعه 26 روايت كرده گويد: خبر داد ما را على بن محمد بن على بحديث از خلف بن تميم و او از اسرائيل و او از ابى اسحق و او از عمرو ذى مر كه گفت: على عليه السلام را در رحبه مشاهده نمودم كه سوگند ميداد اصحاب محمد صلى الله عليه و آله را و بانها ميفرمود كدام يك از شما سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غديرخم شنيده آنچه را كه فرموده، در نتيجه مردمى برخاستند و شهادت دادند كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدند كه مى فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره، و در صفحه 40 باسناد ديگر حديث مزبور را از او روايت نموده است.

و حموينى در " فرايد السمطين " باب دهم اين حديث را از او "عمرو ذى مر" بسند و لفظ مذكور در صفحه 22 روايت نموده، و حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " صفحه 105 از نامبرده و از زيد بن يثيع و سعيد بلفظ ابن عقده كه در صفحه 22 ذكر شد از طريق بزار روايت را ذكر كرده و تصريح او در آنجا داير بصحيح بودن رجال سند حديث تا آخر گذشت.

و گنجى شافعى در " الكفايه " صفحه 17 باسناد از عمرو بن مره و زيد بن يثيع و سعيد بن وهب- و ذهبى در جلد 2 "الميزان" صفحه 303 از ابى اسحق از عمرو- و ابن كثير در جلد 5 تاريخش صفحه 211 از طريق احمد و نسائى و ابن جرير، و در جلد 7 صفحه 347 از طريق ابن عقده از حسن بن على بن عفان عامرى از عبيد الله بن موسى از فطر از عمر و بلفظ او كه در صفحه 22 ذكر شد حديث مزبور را روايت نموده اند، و سخن ابى اسحق را ذكر كرده كه گفت: اى ابى بكر؟ آنان چگونه استادانى هستند؟

و سيوطى در " تاريخ الخفاء " صفحه 114 و " جمع الجوامع "- چنانكه در جلد 6 " كنز العمال " صفحه 403 مذكور است از ابى اسحق از عمرو و سعيد و زيد بلفظ پيش گفته از طريق بزار و ابن جرير و خليعى- و جزرى در " اسنى المطالب " صفحه 4 بلفظ احمد- حديث مزبور را روايت نموده اند.

15- عميره بن سعد "شرح حال او در صفحه 124 گذشت" حافظ ابو نعيم اصفهانى در جلد 5 " حليه الاولياء " صفحه 26 با بررسى طريق آورده گويد: حديث نمود ما را سليمان بن احمد "طبرانى" از احمد بن ابراهيم بن كيسان از اسمعيل بن عمرو بجلى از مسعر بن كدام، از طلحه بن مصرف، از عميره بن سعد كه گفت على عليه السلام را بر منبر مشاهده كردم در حاليكه اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را سوگند ميداد و در ميان آنها: ابو سعيد و ابوهريره، و انس بن مالك از جمله دوازده تن كه در اطراف منبر بودند حضور داشتند و على عليه السلام در حاليكه بر منبر قرار داشت فرمود: شما را بخدا قسم ميدهم آيا شنيديد از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه ميفرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه.

در نتيجه همه آنها برخواستند و گفتند: بار خدايا، آرى، يكى از آن گروه بر نخاست، على عليه السلام فرمود: تو را چه مانع شد از اينكه برخيزى؟ گفت: يا اميرالمومنين در اثر سالخوردگى دچار فراموشى شدم على عليه السلام گفت: بار خدايا اگر دروغ ميگويد او را گرفتار بلائى حسن "نيكو" بگردان راوى گويد: از دنيا نرفت تا اينكه ما ديديم كه بين دو چشم او نقطه سفيدى آشكار شد كه عمامه آنرا نميتوانست بپوشاند حديث غريبى است از طلحه بن مصرف كه مسعر بن كدام تنها بطور طولانى از او نقل كرده، و اين حديث را ابن عايشه از اسمعيل بمانند او روايت كرده، و اجلح و هانى بن ايوب آنرا بطور اختصار از طلحه روايت نموده اند.

و نسائى در خصايصش در صفحه 16 از محمد بن يحيى بن عبد الله نيشابورى، و احمد بن عثمان بن حكم، از عبيد الله بن موسى از هانى بن ايوب، از طلحه، از عميره بن سعد روايت نموده كه نامبرده از على عليه السلام شنيده كه آنجناب در رحبه سوگند داد هر كه را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله اين گفتار را "من كنت مولاه فعلى مولاه" شنيده برخيزد و گواهى دهد و در نتيجه شش تن برخاستند و شهادت بدان دادند.

و ابوالحسن ابن المغازلى در مناقب خود روايت كرده گويد: حديث كرد مرا ابو القاسم فضل بن محمد بن عبد الله اصفهانى هنگام ورودش بما در واسط كه از كتاب خود در تاريخ آخر رمضان سال 434 املاء نموده و گفت: حديث نمود را محمد بن على بن عمر بن مهدى، از سليمان بن احمد بن ايوب طبرانى، از احمد بن ابراهيم بن كيسان ثقفى اصفهانى از اسمعيل بن عمر بجلى، از مسعر بن كدام، از طلحه بن مصرف از عميره بن سعد كه گفت: على عليه السلام را بر منبر ديدم در حاليكه سوگند ميداد اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه در روز غدير آنچه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده بدان گواهى دهند، و در نتيجه دوازده تن برخاستند كه از جمله آنها بودند: ابو سعيد خدرى و ابو هريره و انس بن مالك كه شهادت دادند باينكه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدند ميفرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه

و ابن كثير حديث مزبور را در جلد 5 تاريخش در صفحه 211 از طريق اسمعيل بن عمر بجلى از مسعر از طلحه از عميره و از طريق عبيد الله بن موسى، از هانى بن ايوب، از طلحه، از عميره و در جلد 7 صفحه 347 از طريق طبرانى مذكور روايت نموده، و سيوطى بطوريكه در جلد 6 " كنز العمال " صفحه 403 مذكور است در " جمع الجوامع " از طريق طبرانى در كتاب اوسط او بدو لفظش آنرا روايت نموده كه در يكى از آندو چنين است كه: در نتيجه هجده تن برخاستند و شهادت دادند و در روايت دوم دوازده تن، و شيخ ابراهيم وصابى در كتاب " الاكتفاء " نقل از " المعجم الاوسط " طبرانى بدو لفظ او آنرا روايت نموده.

فائده- حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " صفحه 108 حديث مناشده را با بررسى در سند از طريق طبرانى در جامع اوسط و صغير او از عميره بنت سعد، بلفظ عميره بن سعد كه در بالا از ابن مغازلى ذكر شده روايت نموده، سپس: بعضى از متاخرين حديث مزبور را از عميره بنت سعد ذكر و شرح حال و معرفى او را بطوريكه در صفحه 124 مذكور است درج نموده، در حاليكه از نظر او مخفى و پوشيده مانده كه اين امر اشتباه و غلط است و حديث مذكور همان روايتى است كه حفاظ آنرا از طريق طبرانى از عميره بن سعد نقل نموده اند.

16- يعلى بن مره بن وهب ثقفى صحابى، ابن اثير در جلد 5 " اسد الغابه " صفحه 6 از طريق ابى نعيم و ابى موسى مدينى باسناد آندو بابى العباس ابى عقده، روايت نموده، از عبد الله بن ابراهيم بن قتيبه از حسن بن زياد، از عمرو بن سعيد بصرى، از عمرو بن عبد الله بن يعلى بن مره، از پدرش، از جدش "يعلى نامبرده" كه گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله ميفرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه

پس از آنكه على عليه السلام بكوفه آمد، مردم را سوگند داد و در حدود هفده تن از آنان در قبال سوگند آنجناب شهادت دادند "باستماع اين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله" و در ميان آنعده بودند: ابو ايوب صاحب منزل رسول خدا صلى الله عليه و آله و ناجيه بن عمرو خزاعى، و ابن حجر حديث مذكور را از جلد 3 " كتاب الموالات " ابن عقده در كتاب الاصابه ج 3 صفحه 542 روايت نموده، و حديث نامبرده در جلد 2 " اسد الغابه " صفحه 233 از طريق حافظ ابن عقده و ابن موسى مدينى بهمان اسناد و لفظ مذكور روايت شده جز اينكه در آن چنين مذكور است: چند نفر از ده بيشتر شهادت دادند و از جمله آنها يزيد- يا- زيد بن شراحيل انصارى بود، و ابن حجر در جلد 1 " الاصابه " صفحه 567 آنرا حرف بحرف از " كتاب الموالات " ابن عقده نقل كرده و ابن اثير در جلد 3 " اسد الغابه " صفحه 93 آنرا باسناد و لفظ مذكور روايت نموده جز اينكه در آن چنين ذكر شده: ده و اندى از آنان شهادت دادند كه در ميان آنها عامر بن ليلى غفارى بود.

17- هانى بن هانى همدانى كوفى تابعى، ابن اثير در جلد 3 " اسد الغابه " صفحه 331 از طريق ابن عقده و ابى موسى از ابى غيلان، از ابى اسحق، از عمرو ذى مر و زيد بن يثيع و سعيد بن وهب و هانى بن هانى "حديث مزبور را" بلفظى كه در صفحه 25 گذشت روايت نموده و در آنجا توجه به تحريف ابن حجر در " الاصابه " نسبت به حديث مزبور نموديد!.