الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۳ -


و حافظ، محمد بن عبد الله "شرح حال او در ص 173 ج 1 ذكر شده"، در كتاب خود " فوايد "كه در مكتبه حرم الهى " مكه " موجود است" با بررسى در سند آورده از محمد بن حرث از عبيد الله بن موسى، از ابى اسرائيل ملائى، از حكم، از ابى سليمان موذن، از زيد كه: همانا على عليه السلام از مردم با قيد سوگند سئوال كرد كه هر كس از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده كه فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه برخيزد و شهادت دهد، شانزده تن برخاستند و بان شهادت دادند، و من در ميان آنها بودم و اين روايت را ابن كثير در جلد 7 " البدايه و النهايه " ص 346 از او حكايت نموده است.

8- زيد بن يثيع "شرح حال او در ص 117 ج 1 ذكر شده"، احمد بن حنبل درج 1 " المسند " ص 118 آورده از على بن حكيم اودى، از شريك، از ابى اسحق، از سعيد بن وهب و زيد بن يثيع كه آندو گفتند: على عليه السلام سوگند داد مردم را در رحبه و از آنها سئوال نمود كه هر كس گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غدير خم شنيده برخيزد و گواهى دهد، از قبل سعد شش تن و از قبل زيد شش تن برخاستند و گواهى دادند كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيدند كه درباره على عليه السلام فرمود: آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله باهل ايمان اولى "سزاوارتر" نيست؟ گفتند: آرى. فرمود:

اللهم من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و ابن كثير در جلد 5 " البدايه و النهايه " ص 210 و گنجى شافعى در " كفايه الطالب " ص 17 و جزرى در " اسنى المطالب " ص 4 از طريق احمد بهمين لفظ آنرا روايت نموده اند.

و نسائى در " خصايص " ص 22 از قاضى على بن محمد بن على از خلف "ابن تميم" از شعبه، از ابى اسحق، از سعيد و زيد و در ص 23 از ابى داود "سليمان حرانى" از عمران "متوفاى 205 "ابن ابان، از شريك، از ابى اسحق از زيد، روايت نموده كه: شنيدم از على بن ابى طالب رضى الله عنه كه بر منبر كوفه ميگفت: همانا من بخدا سوگند ميدهم آن مردى را "و شهادت ندهد مگر اصحاب محمد صلى الله عليه و آله" كه شنيده باشد از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه در روز غدير خم فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه- برخيزد و شهادت دهد، شش تن از جانب ديگر منبر برخاستند و شهادت دادند كه اين سخن را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدند كه ميفرمود... شريك گويد: بابى اسحق گفتم: آيا از براء بن عازب شنيدى كه باين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله حديث كند؟ گفت: بلى.

و ابن جرير طبرى با بررسى در سند آورده، از احمد بن منصور، از عبيد الله بن موسى، از فطر بن خليفه، از ابى اسحاق، از سعيد بن وهب و زيد بن يثيع و عمرو ذى مر كه: همانا على عليه السلام در كوفه مردم را سوگند داد و... حديث مزبور را ذكر كرده، و ابن كثير در جلد 5 تاريخش ص 210 اين را از ابن جرير حكايت نموده است.

و حافظ ابن عقده با بررسى در سند آنرا آورده از حسن بن على بن عفان عامرى، از عبيد الله بن موسى، از فطر، از ابى اسحاق، از عمرو بن مره و سعيد بن وهب و زيد بن يثيع كه نامبردگان گفتند: شنيدم على عليه السلام در رحبه ميگفت.. و حديث مزبور را ذكر كرده، و در آن ذكر نموده كه: سيزده تن برخاستند و شهادت دادند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله، ابو اسحق هنگام فراغت از اين حديث گفت: اى ابابكر، آنها چه بزرگانى بودند؟ ابن كثير در جلد 7 تاريخش ص 347 آنرا از ابن عقده روايت نموده، و حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوائد " ص 105 اين حديث را از طريق بزار روايت نموده و گفته كه: رجال اين طريق رجال صحيح است، جز فطر، و او ثقه است، و در صفحه 107 آنرا از طريق بزار و عبد الله بن احمد روايت نموده و بطوريكه در جلد 6 " كنز العمال " ص 403 مذكور است، سيوطى حديث مزبور را در " جمع الجوامع " از ابى اسحق از عمرو ذى مر و سعيد بن وهب و زيد بن يثيع، نقل از بزار و ابن جرير و از خلعى در " خليعيات " روايت نموده، سپس از قول هيثمى گفته كه: رجال اسناد آن ثقات هستند و لفظ آنها چنين است.

گفتند: شنيديم على عليه السلام ميگفت: سوگند ميدهم بخدا مردى را كه سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غدير شنيده، برخيزد و بانچه شنيده گواهى دهد، سيزده تن برخاستند و شهادت دادند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه آيا من، اولى "سزاوارتر" بمومنين از خود آنها نيستم؟ گفتند: بلى يا رسول الله، پس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:

من كنت موالاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله، و اين حديث را شيخ يوسف نبهانى در " الشرف الموبد " صفحه 113 از طريق ابن ابى شيبه از زيد بن يثيع روايت نموده است.

9- سعيد بن ابى حدان "شرح حال او در ص 118 ج 1 ذكر شده" شيخ الاسلام حموينى در " فرايد السمطين " در باب دهم گويد: خبر داد ما را، شيخ عماد الدين عبد الحافظ ابن بدران بوسيله قرائت من نزد او، باو گفتم: خبر داده است تو را قاضى محمد بن عبد الصمد بن ابى الفضل خزستانى بطور اجازه گفت: خبر داد ما را ابو عبد الله محمد بن فضل عراوى بطور اجازه، گفت: خبر داد ابوبكر احمد بن حسين بيهقى حافظ از ابوبكر احمد بن حسين قاضى، از ابوجعفر محمد بن على بن دنعيم، از احمد بن حازم بن عزيره، از ابو غسان "مالك" از فضيل بن مرزوق، از ابى اسحق از سعيد بن ابى حدان و عمر و ذى مر كه آندو گفتند: على عليه السلام فرمود: بخذا سوگند ميدهم، و سوگند نميدهم مگر اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه خطبه آنحضرت را در روز غديرخم شنيده اند، راوى گويد: دوازده تن برخاستند، شش تن از قبل سعيد و شش تن از قبل عمرو ذى مر و شهادت دادند كه آنها شنيدند از رسول خدا صلى الله عليه و آله ميفرمود:

اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه.

10- سعيد بن وهب "شرح حال او در ص 118 ج 1 ذكر شد"، ابن حنبل در ج 1 مسندش ص 118 آورده از على بن حكيم اودى از شريك، از ابى اسحق از سعيد و زيد بن يثيع اين حديث را بلفظى كه در پيش در صفحه 20 نقل نموديم و در جلد 5 ص 366 از محمد بن جعفر از شعبه از ابى اسحق روايت كرده كه گفت از سعيد بن وهب شنيدم گفت: على عليه السلام سوگند داد بر مردم، پنج يا شش تن از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله برخاستند و گواهى دادند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه.

و نسائى در " خصايص " ص 26 از حسين بن حريث مروزى، از فضل بن موسى از اعمش "سليمان" از ابى اسحق " عمرو " از سعيد روايت كرده كه گفت: على كرم الله وجهه در رحبه مردم را بخدا سوگند داد كه هر كس شنيده است از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غديرخم كه فرمود: همانا خدا و رسول خدا ولى مومنين هستند:

و من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره راوى از قول سعد گويد كه شش تن از پهلوى من برخاستند و از قول زيد بن يثبع گويد كه: شش تن از پهلوى من برخاستند و از قول عمرو ذى مر اين جمله را نيز ذكر كرده: " احب من احبه و ابغض من ابغضه " و سپس دنباله حديث را ذكر نموده است، اين حديث را اسرائيل از اسحاق از عمرو ذى مر روايت كرده و در صفحه 40 " خصايص " آنرا از يوسف بن عيسى از فضل بن موسى از اعمش تا آخر سند و لفظ مذكور روايت نموده است. و در صفحه 22 " خصايص " گويد: خبر داد ما را مجمد بن مثنى از محمد "بن جعفر غندر" از شعبه از ابى اسحق از سعيد بن وهب كه گفت: "پس از سوگند دادن على عليه السلام" پنج يا شش تن از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاستند و گواهى دادند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه

و علامه عاصمى در زين الفتى آورده، از ابى بكر جلاب از ابى سعيد عبد الله بن محمد رازى از ابى احمد ابن منبه نيشابورى از ابى جعفر حضرمى از على بن سعيد كندى از جرير سرى همدانى از سعيد، كه گفت: اميرالمومنين كرم الله وجهه در رحبه مردم را سوگند داد و فرمود: بخدا سوگند ميدهم مردى را كه شنيده است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاده "، برخيز و شهادت دهد، دوازده تن برخاستند و شهادت دادند.

و ابن اثير در جلد 3 " اسد الغابه " صفحه 321 از ابى العباس ابن عقده از طريق موسى بن نضر از ابى غيلان سعد بن طالب از ابى اسحق از سعيد بن وهب و عمر و ذى مر، و زيد بن يثيع، و هانى بن هانى روايت نموده، و ابو اسحق گفته كه: و حديث نمودند بمن عده كه نميتوانم آنها را شماره نمايم باينكه: على عليه السلام سوگند داد مردم را در رحبه باينكه: هر كس گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه شنيده، گواهى دهد، گروهى برخاستند و گواهى دادند كه اين سخن را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اند و گروهى كتمان نمودند، در نتيجه كتمان از دنيا نرفتند مگر آنكه نابينا شدند و بانها آفت و بليه اى رسيد، از جمله آنان يزيد بن وديعه وعيد الرحمن بن مدلح بودند، اين داستان را ابو موسى با بررسى در طريق روايت نموده است. و اين حديث ابن عقده را، ابن حجر در جلد 2 " الاصابه " صفحه 421 ذكر نموده و در شرح حال عبد الرحمن بن مدلح گفته كه: ابوالعباس ابن عقده آنرا در كتاب " المولات " ذكر نموده. و از طريق موسى بن نضر بن ربيع حمصى با بررسى در سند آورده كه: حديث نمود مرا سعد بن طالب- ابو غيلان- ، از ابو اسحق كه گفت: حديث نمودند مرا عده كه احصاء آن عده را نتوانم نمود، باينكه: على عليه السلام مردم را در رحبه سوگند داد كه هر كس از رسول خدا صلى الله عليه و آله اين گفتار را "من كنت مولاه فعلى مولاه" شنيده گواهى دهد، در نتيجه تعدادى از آنان- برخاستند كه از جمله آنها عبد الرحمن بن مدلج بود، و شهادت دادند كه اين گفتار را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اند، و ابن شاهين اين حديث را با بررسى در سند از ابن عقده آورده و ابو موسى آنرا بررسى و اثبات نموده است، و تو "خواننده عزيز" مى بينى كه ابن حجر چگونه با حديث مزبور از حيث سند و متن آن بازى كرده و آنرا با از قلم. انداختن چهار نفر راويان نامبرده اش زير و رو كرده و داستان آنان را كه كتمان شهادت نمودند و دچار نفرين "اميرالمومنين عليه السلام" شدند حذف نموده و عبد الرحمن بن مدلج را كه از جمله كتمان كنندگان حديث بوده در شمار راويان آن در آورده و نام يزيد بن وديعه را اساسا از بين برده؟ "خداوند امانت در نقل را درود فرستد" و چه بسيار نظير اين بازى ها خاصه در كتاب " اصابه " از ابن حجر سر زده. و حديث مزبور را حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " صفحه 104 از طريق احمد روايت نموده و گفته است رجال اين حديث جز فطر رجال صحيح است و فطر ثقه و مورد اعتماد است.

و ابن كثير در جلد 5 تاريخش صفحه 209 نقل از احمد بدو طريق او، و از نسائى، و از طريق ابن جرير از احمد بن منصور از عبد الرزاق از اسرائيل از ابى اسحق از سعيد و عبد خير، و در جلد 7 صفحه 347 از طريق ابن عقده بسنديكه ما قبلا در روايت زيد بن يثيع ذكر نموديم، و از طريق حافظ عبد الرزاق از اسرائيل از ابى اسحق از سعيد، و از طريق احمد، از محمد " غندر " از شعبه از ابى اسحق از او "سعيد" اين روايت را ذكر نموده، و خوارزمى در " مناقب " صفحه 94 باسنادش كه بحافظ عبد الرزاق منتهى ميشود از اسرائيل از ابى اسحق از او "سعيد" و از عبد خير روايت نموده كه آندو گفتند: در رحبه كوفه از على عليه السلام شنيديم كه ميگفت: سوگند ميدهم بخدا هر كس از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده كه فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه گواهى دهد، گويد در نتيجه عده اى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله برخاستند و همه آنها شهادت دادند كه اين سخن را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اند، و در آنجا طرق ديگرى هم هست كه در طريق زيد بن يثيع گذشت.

11- ابوالطفيل عامر بن واثله ليثى "از صحابه پيغمبر صلى الله عليه و آله" متوفاى حدود سالهاى يكصد و يكصد و دو و يكصد و هشت و- يكصد و ده- احمد در جلد 4 "مسند" صفحه 370 از حسين بن محمد و ابى نعيم اين معنى را روايت كرده كه آندو از فطر و او از ابى الطفيل حديث نمودند كه گفت: على رضى الله عنه مردم را در رحبه "ميدان وسيع كوفه" جمع نمود و سپس بانها فرمود: بخدا سوگند ميدهم هر مرد مسلمى را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غديرخم شنيده آنچه شنيده برخيزد، در نتيجه سى تن از آنمردم برخاستند. و ابو نعيم "شرح حال او در ص 114 ج 1- مذكور است" گويد: پس مردم بسيارى برخاستند و گواهى دادند هنگامى را كه سرسول خدا صلى الله عليه و آله دست او را "على عليه السلام را" گرفت و بمردم فرمود: آيا ميدانيد كه من بمومنين اولى "سزاوارتر" هستم از خود آنها؟ گفتند: آرى يا رسول الله، آنگاه فرمود:

من كنت مولاه فهذا مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، "ابوالطفيل" گفت: من بيرون شدم در حاليكه گوئى چيزى در دل من هست، پس زيد بن ارقم را ملاقات و باو گفتم: همانا از على رضى الله عنه شنيدم كه چنين ميگفت، "زيد" گفت چه انكارى دارى؟ بتحقيق من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه اين سخنان را درباره او ميفرمود، و اين حديث را حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " صفحه 104 از سند و متن از احمد روايت نموده و سپس گفته: رجال آن جز فطر بن خليفه رجال صحيح است ولى نامبرده ثقه و مورد اعتماد است.

و نسائى حديث مزبور را در خصايص صفحه 17 با بررسى طريق آن آورده گويد: خبر داد مرا هارون بن عبد الله بغدادى حمال، از معصب بن مقدام و او از فطر بن خليفه و او از ابى الطفيل، و از ابى داود، و او گفت كه محمد بن سليمان از فطر از ابى الطفيل بلفظ مذكور روايت نموده، و ابو محمد احمد بن محمد عاصمى در " زين الفتى " حديث مزبور را بلفظ مذكور از استاد خود ابن الجلاب روايت نموده و او از ابى احمد همدانى از ابى عبد الله محمد صفار از احمد بن مهران از على بن قادم از فطر از ابى الطفيل، و بطريق ديگر از استادش محمد بن احمد از على بن ابراهيم بن على همدانى از محمد بن عبد الله از احمد بن محمد لباد از ابى نعيم از فطر از ابى الطفيل، و بهمين لفظ گنجى در "كفايه" اش صفحه 13 آنرا از استاد خود يحيى بن ابى المعالى محمد بن على قرشى از ابى على حنبل بن عبد الله بغدادى و ابى القاسم ابن حصين از ابى على ابن مذهب از ابى بكر قطيعى از عبد الله بن احمد از پدرش.. تا آخر سند احمد روايت نموده، و محب الدين طبرى در جلد 2 " رياض النضره " صفحه 169 آنرا بلفظ مذكور روايت نموده و در پايان آن هست كه: بفطر گفتم "يعنى كسيكه اين حديث از او نقل شده": بين اين گفتار و در گذشتن او چند روز فاصله بود؟ گفت، صد روز، اين حديث را ابو حاتم با بررسى طريق آورده و گويد: مقصود او در گذشتن على بن ابى طالب بوده و ابن كثير در جلد 5 "البدايه" صفحه 211 و بدخشى در "نزل الابرار" صفحه 20 اين حديث را از طريق احمد و بلفظ او روايت نموده اند.

و ابن اثير در جلد 5 " اسد الغابه " صفحه 276 از استاد خود ابى موسى از شريف ابى محمد حمزه علوى از احمد باطرقانى از ابى مسلم بن شهدل از ابى العباس ابن عقده از محمد اشعرى از رجا بن عبد الله از محمد بن كثير از فطر، و ابن جارود از ابى الطفيل روايت نموده كه گفت: در نزد على رضى الله عنه بوديم كه فرمود: سوگند ميدهم بخداى تعالى هر كرا كه روز غديرخم را درك نموده و حضور داشته برخيزد، در نتيجه هفده تن برخاستند كه از جمله آنها ابو قدامه انصارى بود، سپس گفتند: ما گواهى ميدهيم كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله از حجه الوداع بر ميگشتيم، هنگام ظهر رسول خدا "از قرارگاه خود" بيرون آمد و امر فرمود چند درخت را محكم بستند و پارچه بر آنها افكندند، سپس نماز را اعلام كرد، پس نماز گذارديم، سپس بپا خاست و حمد و ثناى خداوند نمود، سپس فرمود: اى مردم: آيا ميدانيد كه خداى عز و جل مولاى من است و من مولاى مومنين هستم و همانا من بشما اولى "سزاوارتر" هستم از خود شما- اين سخن را چند بار تكرار فرمود، گفتيم: آرى. در اين هنگام در حاليكه دست تو را "خطاب بعلى عليه السلام" گرفته بود فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه- سه بار. ابو موسى اين حديث را با بررسى سند روايت نموده و از طريق ابن عقده از كتاب او "الموالات فى حديث الغدير" ابن حجر در جلد 4 " الاصابه " صفحه 159 آنرا روايت كرده است.

و سيد نور الدين سمهودى در " جواهر العقدين " نقل از حافظ ابى نعيم اصفهانى در " حليه الاولياء " از ابى الطفيل روايت كرده كه گفت: على رضى الله عنه بپا خاست و حمد و ثناى خداوند نمود و سپس گفت: بخدا سوگند ميدهم هر كس كه روز غدير خم حضور داشته برخيزد- آنها كه با نقل قول از ديگران بر اين امر گواهند بر نخيزند، فقط كسانى برخيزند كه گوش آنها "از رسول خدا صلى الله عليه و آله" اين گفتار را شنيده و قلب آنها آنرا ضبط نموده است، در نتيجه هفده تن برخاستند كه از جمله آنها: خزيمه بن ثابت و سهل بن سعد و عددى بن حاتم و عقبه بن عامر و ابو ايوب انصارى و ابو سعيد خدرى و ابو شريح خزاعى و ابو قدامه انصارى و ابو ليلى و ابو الهيثم بن تيهان و مردانى از قريش بودند. سپس على رضى الله عنه و عنهم گفت: بياوريد آنچه شنيديد، آنان گفتند: شهادت ميدهم كه: ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله از حجه الوداع آمديم تا هنگام ظهر كه رسول خدا صلى الله عليه و آله "از جايگاه خود" بيرون آمد و امر فرمود شاخه و خارهاى چند درخت را زدودند و خرقه بر آنها فكندند سپس اعلام نماز فرمود و ما بيرون شديم و نماز گذارديم، سپس بپا خاست و حمد و ثناى خدا نمود و پس از آن فرمود: اى مردم گفتار شما "در زمينه وظايفى كه انجام داده ام" چيست؟ گفتند: بتحقيق ابلاغ نمودى. گفت: خدايا گواه باش "سه بار اين كلام را فرمود". سپس فرمود: نزديك است كه من دعوت شوم و اجابت نمايم و من مسولم و شما مسوليد. سپس فرمود: اى مردم من در ميان شما دو چيز خطير و گرانبها ميگذارم، كتاب خدا و عترت من: اهل بيت من، اگر باندو متمسك شويد هرگز گمراه نخواهيد شد.