چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس (ع)
جلد سوم

على ربانى خلخالى

- ۴ -


حسين رضا زاده با ذكر يا اباالفضل ركورد المپيك را شكست و قوى ترين مرد جهان شد
قابل توجه است كه طرفدارى و ياد مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، انسان را در دنيا و آخرت عزيز مى گرداند. تاريخ از اين نمونه ها بسيار به خود ديده است .
در اين برهه از زمان ، كه اين جانب مشغول جمع آورى جلد سوم كتاب قهرمان كربلا، چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام بودم ، آقاى حسين رضا زاده با ذكر يا اباالفضل ، در ديد جهانيان عزيز شده و در راس ورزشكاران جهان قرار گرفت . در ذيل شرح مطلب را بيان مى كنيم :
پيكارهاى دسته به اضافه 105 كيلوگرم بازى هاى المپيك سيدنى ظهر امروز به پايان رسيد و حسين رضا زاده پهلوان كشورمان به مدال طلا دست يافت و دومين مدال زرين كاروان ورزشى ايران را با ذكر يا اباالفضل عليه السلام به ارمغان آورد.
در جريان رقابت هاى اين دسته رضا زاده از ايران در مجموع با 5/472 كيلوگرم (260 + 5/212) بر سكوى قهرمانى المپيك تكيه زد. رونى ولر از آلمان بامجموع 5/467 كيلوگرم (210 + 5/257) مدال نقره گرفت و آشور دانيليان از ارمنستان با مجموع 465 كيلوگرم (5/207 + 5/257) فاتح مدال برنز شد.
حسين رضا زاده قهرمان نامى ايران و جهان در حركت دو ضرب ابتدا وزنه 250 كيلوگرم را بالاى سربرد. آن گاه با بالا بردن وزنه 255 كيلوگرم مدال خود را در المپيك قطعى كرد. در اين لحظه (رونى ولر) آلمانى كه رقيب رضا زاده بود، براى بار دوم وزنه 5/257 را زد تا در مجموع با رضا زاده برابر شود و سرنوشت قهرمان اين دسته در سومين حركت آنان مشخص گردد. ضمن آن كه قهرمان آلمانى از رضا زاده سبك تر بود و در صورت مساوى شدن ، او قهرمان المپيك مى شد. رضا زاده به روى صحنه آمد وزنه 260 كيلوگرم ركورد تازه اى براى جهان و المپيك در مجموع برپا كرد و حالا بايد منتظر رونى ولر از آلمان مى ماند. آلمانى وزنه 5/262 كيلوگرم را درخواست كردو نتوانست آن را بالاى سر ببرد و بدين ترتيب رضا زاده به مدال طلاى المپيك سيدنى دست يافت و به عنوان قوى ترين مرد جهان شناخته شد.
حسين رضا زاده ركورد دار حركت يك ضرب  
در حركت يك ضرب دسته به اضافه 105 كيلوگرم ، نيز رضا زاده درخششى چشمگير داشت و با ركورد 5/212 كيلوگرم ، ركورد جديدى براى جهان و المپيك برپا كرد. در اين رقابت ها ركورد جهان سه بار شكسته شد. رونى ولر از آلمان با 210 كيلوگرم و آشور دانيليان از ارمنستان با 5/207 كيلوگرم در اين حركت دوم و سوم شدند. ركورد قبلى جهان با 206 كيلوگرم بازهم دراختيار رضا زاده از ايران بود. رضا زاده در اين حركت براى بار اول اول وزنه 205 كيلوگرمى رابالاى سر برد، اما در مرتبه دوم وزنه 210 كيلوگرمى را انداخت ، آن گاه براى سومين بار وزنه 5/212 كيلو را زد تا در صدر قرار گيرد. (56)
فصل سوم : علم و علمدارى  
علم حضرت عباس عليه السلام  
در ايام سوگوارى آن حضرت در ايام عاشوراى حسينى در اهواز و شهرهاى خوزستان مخصوصا شوش ، دزفول ، شوشتر، انديمشك علامتى به نام علم حضرت عباس عليه السلام شامل يك تنه چوب به طول ده تا دوازده متر از پارچه هاى الوان سبز و سياه و قرمز آرايش مى دهند و آن را به نام علمدار كربلا در هيئت هاى عزادار در ايام محرم و سفر علم مى كنند. و مردم به اين علم ها نذر مى كنند و از قطعه قطعه پارچه هاى آن جهت شفاى بيماران به آنها مى دهند و كرامت هايى از اين علم ها هم ديده شده است .
آرايش علم هاى بزرگ در شهرستان دزفول  
از مدت ها قبل ، يعنى اوايل دهه محرم الحرام ، بيشتر افرادى كه نذر دارند و از سالها پيش نذر كرده اند شروع به آرايش علمهايشان مى كند. چوب عمودى بزرگى را آماده مى كنند. و آن را با شالهاى سياه تزيين مى كنند. گاه براى تزيين علم از شالهاى سياه تزئين مى كنند گاه براى تزيين علم از شالهاى سبز يا سفيد هم استفاده مى شود. رسم اين است كه در روز عاشورا اين علمها را به روى دست گرفته ، و به صورت برافراشته در كنار هيئت هاى عزادار به سوى محل بقعه متبر كه علم يراق يعنى (رقصاندن علم ) مى كنند. و سپس به همراه هيئت هاى خود باز مى گردند. به علت شلوغى مسير عزادارى و ازدياد علم هاى كوچك و بزرگ كه گاهى اندازه هاى آنها به 12 متر يا بيشتر مى رسد، بعضى از علمداران صبح زود يعنى قبل از شروع عزادارى بر طبق سنت ديرينه علم ها را به طرف بقعه رود بند مى برند. فلسفه اين علم معلوم است علم نماد پرچم و علم حضرت عباس ‍ عليه السلام است .
كه در سپاه ابا عبدالله عليه السلام در دست داشته است ، البته اين رسم رفته رفته تغيير يافته و پرچم يا علم در نزد مردم شكل داده . و اكنون به شكل چيزى غير از شكل اصلى خودش در آمده است علمى كه به شكل امروزى است شكلى اغراق آميز و بسيار بزرگ تر از اصلى آن يعنى پرچم حضرت عباس عليه السلام است . (57)
در عمر خويش منتى از كسى نبرده ام
افتاده دس راست خدايا ز پيكرم
بر دامن حسين رسان دست ديگرم
چون دست من لياقت دامان او نداشت
انداختم به راه ، كه بردارد از كرم
بى دست من زدست حسينم گسسته دست
اى دست حق بگير تو دست برادرم
اى دست راست رو به سلامت كه تاابد
اين خاطره و ديعه سپارم به خاطرم
اى دست چپ ز يارى من بر مدار دست
من در هواى آب به شوق تو مى پرم
آبى كه آبروى من و اعتبار توست
بر تشنگان اگر نرسد خاك برسرم
آب فرات نيست به مشك ، آبروى اوست
بر پيشگاه آبروى خلق مى برم
نى نى نه آبروى فرات و نه آب اوست
خود آبروى ام بنين است مادرم
مردم به حفظ ديده زهر چيز بگذرند
من بهر آب حاضرم از ديده بگذرم
اى دست دامن تو و دست نياز من
تا همتت به عرصه پيكار بنگرم
در عمر خويش منتى از كس نبرده ام
اينك به ناز منتت اى دست حاضرم
ترسم تو هم زدست روى ، بى تو مشك را
آخر به دست ناوك دلدوز بسپرم
شعر از (ذهنى زاده )
پدرم علمدار قمر بنى هاشم عليه السلام بود  
نگارنده كتاب قمر بنى هاشم عليه السلام نقل مى كند: مرحوم پدرم (58) سال ها در ايام فاطميه عليهاالسلام مجلس روضه برقرار مى كرد بنده هم بعد از وفات ايشان همين رسم را ادامه مى دهم . يك سال پس از فوت مرحوم پدرم پس از ايام فاطميه سال 1418 هجرى قمرى مطابق سال 1376 شمسى و برگزارى روضه فرداى آن روز كه رفتم مادرم را زيارت كنم پس از عرض ارادت به مادر عزيز مادر گفتند: ديشب پدرت را در خواب ديدم به همراه چند نفر ديگر آمدند منزل . رفقايش ، در حياط منزل اجاقى درست كرده و كترى را گذاشتند تا چاى درست بشود. خودشان رفتند براى آشپزخانه كه آخر قسمت ساختمان قرار داشت و من هم دنبالش رفتم و با اين كه در خواب مى فهمم مرده و زنده را، اين دفعه را نفهميدم فقط اين را متوجه شدم كه مسافرتى طولانى رفته اند، مدام مى گفتم خوب شد شما آمديد، من تنها بودم و بگو ببينم چه طور شد كه آمديد؟ در حالى كه روى سكوى آشپزخانه نشسته بود و پاهايش را تكان ميداد و به زبان محلى مى گفت : (تى چه زانى ابوالفضل العباس عليه السلام كى ) يعنى تو چه مى دانى ابوالفضل العباس كيست ؟ (او ضمانت كرده از بام شما بينم ) يعنى از ضمانت كرده است من بيايم شماها را ببينم . بلى بايد هم چنين باشد كه ايشان مدت ها از عشق مولايش امام حسين عليه السلام و حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام مى سوخت . ايشان از زمان نوجوانى تا قبل از اين كه مقيم قم گردد در ايام عاشورا در همان كرين خلخال كه زادگاهش بود علمدار حضرت ابوالفضل العباس قمر بنى هاشم عليه السلام بود. در آن محل 6 علم وجود داشت . علم اول به اصطلاح محلى پيراهن سفيد و علم دوم به رنگ سبز كه اين علم در عزادارى ايام عاشوراى امام حسين عليه السلام مال پدرم بود خود حقير سال در ساوجبلاغ (شهرك رامجين ) روز عاشورا در سال هاى متمادى علم و يا پرچمى كه نوع علم يا شعائر اسلامى و علامت شيعه و عزادارى مى باشد برداشته ام . در محرم 1422 قمرى هم از اول ميدان آستانه به طرف حرم مطهر كريمه اهل بيت حضرت معصومه عليهاالسلام علم را برداشته انجام وظيفه كردم . لذا اميد است علمدار كربلا حضرت ابوالفضل العباس قمر بنى هاشم عليه السلام پدرم را و خودم را و بچه هايم را كلا مورد توجه و عنايات خاصه خود قرار دهد (آمين يارب العالمين ). شب عاشورا سال 1422 هجرى قمرى .
يارى عباس
فكند رايت و بوسيد پاى شه عباس
كه چند لشكر نابود را بدارم پاس ؟!
مرا زكام تو خشكيده تر شده است گلو
تو را از حال من آشفته تر شده است حواس
فداييان همه در يارى تو جان دادند
نمود حمله بدان قوم ناخداى شناس
شكافت لشكر و شد در فرات و آب گرفت
شتافت تا برساند به كام خسرو ناس
دو دست داد ولى مشك همچنان بر دوش
خداى را به دو دست بريده كرد سپاس
كه شكر دستم اگر رفت آب ماند به جاى
كه نوشد آن شه و اطفال آتشين انفاس
چه گويم آه كه آمد ز قوم كين تيرى
به مشك آب به هم بردريد چون كرباس
چو مشك پاره شد و آب ريخت پندارى
كه ريخت بر دل سوزانش سوده الماس
ز پشت زين به زمين اوفتاده و نعره كشيد
به يارى آمدش آن خسرو سپهر اساس
چه ديده ، ديد ز عباس اوفتاد دو دست
كشيده آه كه پشت مرا زمانه شكست (59)
شجاعت حضرت ابوالفضل عليه السلام  
زاده حيدر حيدر وار بر لشكر بتاخت . در اين حمله پانصد و بيست نفر كشت . از طرفى حضرت ابى عبدالله عليه السلام در رسيد. دو برادر پشت به پشت يكديگر داده دفع دشمن از هم مى نمودند، مانند پدر كه حمله بر يهوديان خيبر مى فرمود زير و زبر كردند. فرياد الحذر بلند شد. صحنه ميدان رزم از خون ابطال سرخ و به هر جانب روى مى آوردند سر بى تن و تن بى سر مى ريخت .
مظهر فتوت
آن بهتر دو عالم و اين مهتر دو كون
آن صفدر امامت و اين صفدر دغا
آن مظهر فتوت و اين منبع كرم
آن مطلع كرامت و اين معدن سخا
آن كعبه سعادت و اين قبله مراد
آن ملجا مروت و اين مامن رجا
آن رحمت الهى و اين فضل ذو المنن
آن قاطع ضلالت و اين دافع بلا
بو الفضل و بوالمكارم ابو السيف آن كه او
در فوق عرش دعوى فضل و هنر زند
شاه حجاز و ماه بنى هاشم لقب
آن كه لواى نصرت و فتح و ظفر زند
با صولت و صلابت و مردى و مردمى
در روزگار تكيه به جاى پدر زند
وقت نبرد با دم شمشير تيز خويش
آتش به قلب لشكر اشرار بر زند
با تيغ آبدار كه بودى چو ذوالفقار
جمعى به خون تپنده به فوج دگر زند
عباس مثل شير غضبناك بر عدو
هنگام رزم مشت به كشف و به سر زند
صدر ار نبود بهر تماشا بدند خلق
در آن دمى كه گفت فلك چون پدر زند (60)
علمدار ندارد
اى واى كه شاهنشه دين يار ندارد
شد كشته اباالفضل و علمدار ندارد
افتاد علم از كف عباس دلاور
ديگر شه دين بار و مددكار ندارد
طفلان حسين تشنه لب و منتظر آب
ديگر حرمش حامى و غم خوار ندارد
بخش پنجم : سيادت حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام
فصل اول 
سيادت حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام  
اللهم صل على محمد و آل محمد، كما صليت على ابراهيم و آل ابراهيم ، و بارك على محمد و آل محمد، كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم ، انك حميد مجيد.
حديث نبوى
در اصطلاح كسى را مى توان سيد گفت كه حسب و نسب وى از سوى پدر به حضرت عبدالمطلب بن هاشم عليهماالسلام جد بزرگوار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برسد و چون حسب و نسب حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام از طرف پدر حضرت على بن ابى طالب بن عبدالمطلب بن هاشم عليهم السلام مى رسد، لذا شك و ترديدى در اين نيست كه حضرت قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام هم سيد است . اين تذكر را از اين لحاظ داديم كه بعضى از دشمنان اهل بيت عليهم السلام يا بعضى از دوستان نادان خيال مى كنند كه حضرت ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام سيد نبوده كمى بيشتر توضيح مى دهيم تا مطلب جا بيفتد:
كلمه (سيد) از نظر لغت عرب : در كتاب معجم اللغة كه انصافا در علم لغت بى نظير است - مى نگارد: سيد يعنى رئيست ، پرورش دهنده ، آقا، مالك ، شريف و فاضل ، سخى و كريم ، حليم و بردبار، عابد و پرهيزگار، زعيم كه در قرآن هم به همين معنا به كار رفته است كسى كه مال خود را در راه حق عطا كند، شكر خدا را به جا آورد و بزرگ و مربى خاندان :
هر كسى داراى يكى از اين گونه صفات باشد مى توان از نظر لغت عرب به وى سيد گفت . چون تمام اين صفات به درجه اتم در حضرت هاشم جد بزرگوار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نمايان بود، علاوه بر اين سيادت و حفاظت خانه خدا و خدمت زائران بيت الله به عهده او بوده است ، بنابراين صفت عام براى جد بزرگوار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم صفت خاص شده بلكه يك لقب مخصوص حتى به حد علم رسيد.
كلمه (سيد) از نظر اصطلاح و استعمال  
(سيد) از نظر اصطلاح به افرادى گفته مى شود كه نسب آنان از سوى پدر به حضرت عبدالمطلب بن هاشم جد بزرگوار رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم برسد. چون آنها علاوه بر جميع صفات حميده و پسنديده و برگزيده خدا هم بودند (صلى الله عليهم اجمعين ).
كلمه (سيد) از نظر روايات  
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :
(نحن بنو عبدالمطلب سادات اهل الجنة انا و على ، و جعفر و حمزة و الحسن و الحسين و فاطمة و المهدى ). (61)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ما بنى عبدالمطلب سادات اهل جنت هستيم من و على و جعفر و حمزه و حسن و حسين و فاطمه و مهدى .
روايتى از حضرت امام حسن بن على عليهماالسلام است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
(ادعو سيد العرب (يعنى عليا) قالت عائشة : الست سيد العرب ؟ قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : انا سيد ولد آدم و على سيد العرب ). (62)
يعنى سيد العرب را صدا دهيد (يعنى على عليه السلام را) عايشه گفت : آيا شما سيد العرب نيستى ؟ نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من سيد بنى آدم هستم و على سيد العرب است ).
و قال صلى الله عليه و آله و سلم : يا على انت سيد فى الدنيا و سيد فى الاخرة . (63)
و قال عليه السلام : الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة ). (64)

كلمه (سيد) از نظر علما  
در كتاب اسعاف الراغبين (ص 47) مى نگارد:
اسم شريف و سيد يطلق فى الصدر الاول على كل من كان من اهل البيت عليهم السلام سواء كان حسنيا ام حسينيا ام علويا من ذرية محمد حنفية او غيره من اولاد على بن ابى طالب ام جعفر ام عقيليا ام عباسيا و الشريف الزينبى ).
ترجمه : اطلاق كلمه شريف و سيد بر تمام اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بوده خواه از فرزندان امام حسن يا فرزندان امام حسين ، يا از نسل هاى على بن ابى طالب از ذريه محمد بن حنفيه ، يا از فرزندان جعفر بن ابى طالب ، يا از فرزندان عقيل ، يا از نسل هاى عباس عموى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم باشند.
همينطور در كتاب احكام سلطانيه آمده است :
(سيد) و هو اطلاقه على كل علوى و جعفرى و عقيلى و عباسى .
يعنى آن كلمه سيد و شريف اطلاق بر تمام هاشميون علوها و جعفرى ها و عقيلى ها و عباسى ها مى شود.
در كتاب جامع الانساب ، (ص 35) مى نگارد:
در زمان حاضر ايرانيان منحصرا كلمه (سيد) را براى عموم بنى هاشم استعمال مى كنند و در ايران جايى يافت نمى شود كه به آنان كلمه ديگرى غير از سيد اطلاق كنند.
علامه حلى (اعلى الله مقامه الشريف ) در كتاب تذكره مى نگارد:
(مستحق خمس هستند؟ نسب شان از طرف پدر به حضرت عبدالمطلب برسد).
كثيرى از علماى اماميه عامه اتفاق بر اين دارند، البته علامه سيد مرتضى قائل بر اين است كه اگر كسى مادرش هم سيده باشد يعنى از طرف مادر نسبت به جد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم داشته باشد مى تواند خمس بگيرد. (65)
ملا مهدى نراقى كاشانى (ره ) در مستند الشيعه ، ج 2، كتاب الخمس ، ص 84 فى المسالة الخامسة مى نگارد:
(السادات هم الهاشميون المنتسبون الى هاشم جد النبى صلى الله عليه و آله و سلم اى اولاد عبدالمطلب من بنى عبدالله و ابى طالب و العباس و الحارث و ابى لهب ، و استحقاقهم الخمس اجماعى ويويد ذلك الاخبار).
سادات تمام بنى هاشم كه منتسب به حضرت هاشم جد نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم باشند و آن اولاد عبدالمطلب از بنى عبدالله و ابى طالب و بنى العباس و حارث و ابى لهب اجماع است كه همه شان استحقاق خمس ‍ دارند و اخبار هم مويد اى مطلب است .
هر چند در ايران به سيادت حضرت ابوالفضل العباس و اولادش عليهم السلام ايمان و ايقان دارند ولى در بعضى از كشورها اين سوال مطرح است . از اين جهت ما لازم دانستيم اين مطلب را تذكر بدهيم .
حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام ازآل محمد صلى الله عليه و آله و سلم است
درباره اين كه حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام از آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم و به يك چنين مقامى سرفراز است ، رواياتى زياد در كتب شيعه و سنى آمده است ، كه مختصرى از آنها به عرض خوانندگان معظم مى رسانيم .
ابن اثير جزرى كه يكى از علما و دانشمندان بزرگ اهل تسنن به شمار مى رود در كتاب نهايه مى نگارد:
صدقه براى حضرت محمد و آل آن بزرگوار صلى الله عليه و آله و سلم حلال نيست . آن گاه از قول شافعى نقل مى كند و مى گويد: (آل محمد افرادى هستند كه صدقه به آنان حرام است و خمس در عوض صدقه براى ايشان مقرر شده و اشخاصى كه صدقه بر آنان حرام است همان افرادى هستند كه از نسل و صلب حضرت هاشم و مطلب باشند.
در كتاب معجم متن اللغه در لغت (اهل ) آمده :
آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت آن حضرت است و منظور از اهل بيت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم : على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام مى باشند.
امام اهل تسنن احمد حنبل در كتاب مستند (ج 6، ص 323) از ام البنين حضرت ام سلمه (ره ) نقل مى كند:
پيامبر خدا به فاطمه زهرا عليهاالسلام فرمود: (شوهرت على و فرزندانت حسن و حسين را نزد من بياور. وقتى همه آمدند پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم يك كساى يمنى بر روى ايشان افكند و آن گاه دست مبارك خود را روى آن كسا نهاد و گفت :
پروردگارا اينان آل من اند. بار خدايا، صلوات و بركات خود را براى محمد و آل محمد نازل فرما.
ام سلمه مى گويد: من هم گوشه كسا را بلند كردم كه داخل كسا شوم ولى پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن را از دستم گرفت و فرمود تو نيز به خير و سلامتى خواهى بود).
ده ها روايت ديگر در كتب اهل تسنن داريم كه حضرت على عليه السلام از آل محمد به شمار مى رود و حضرت اباالفضل العباس عليه السلام كه فرزند و خلف صالح آن بزرگوار است نيز از آل محمد محسوب مى شود.
دركتاب قاموس اللغه مى گويد: كلمه عترت به معناى فرزند، قبيله ، خويشان نزديك از گذشتگان و آيندگان .
امام حسين عليه السلام در كربلا در زير يك خيمه كه حضرت عباس ‍ عليه السلام فرزندان امام حسن عليه السلام و فرزندان عقيل عليهم السلام بودند فرمود: ما عترت اهل بيت رسول صلى الله عليه و آله و سلم هستيم .
مراد اين كه امام حضرت عباس عليه السلام و ديگر خويشان نزديك را از عترت اهل بيت قرار داده و از عترت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم جدا نكرده است . علامه حلى (رحمة الله عليه ) در كتاب تذكرة الفقهاء در بحث مستحقان زكات مى نگارد:
(وقد اجمع المسلمون كافة على تحريم الصدقة الفروضة على بنى هاشم ) لقوله عليه السلام : (ان الصدقة لا تنبغى لآل محمد، انما هى اوساخ الناس ). (66)
و قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : انا اهل البيت لا تحل لنا الصدقة . (67)

چون حضرت قمر بنى هاشم از آل رسول صلى الله عليه و آله و سلم محسوب مى شوند، پس صدقه و زكات واجب بر او و نسل آن حضرت حرام است .
صاحب كتاب (انوار زهرا عليهاالسلام ) مى نگارد: متجاوز از صد جلد كتاب در معناى آل بيت لغت و احاديث را دقيقا مطالعه كردم ... از بسيارى از احاديث استفاده مى شود كه آل پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم تمام بنى هاشم تا روز قيامت اند. در لغت ، آل را به معناى اهل گفته اند با اين فرق كه در معناى آل ، داشتن شرافت لحاظ شده ولى در معنى اهل اين قيد ذكر شده است ... به طور خلاصه در تمام كتب لغت ، آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم به معناى ذريه آل آن حضرت تا روز قيامت و اقوام نزديك آن وجود مقدس از كسانى كه صدقه بر آنها حرام بوده و مى شود به آنها خمس داده ، اما در روايات نيز به همين معنا آمده است ، زيرا در باب زكات در احاديث مكرر گفته شده كه زكات بر آل محمد حرام است و در باب خمس نيز رواياتى تصريح شده كه نيمى از خمس را به آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم داد. كه طبق دو دسته احاديث در كتب فقه تصريح شده كه آل محمد شامل جميع بنى هاشم تا روز قيامت مى گردد.
معناى آل و امت  
حديثى از امام رضا عليه السلام علماى عراق در حضور مامون از امام عليه السلام پرسيدند:
اخبرنا يا ابا الحسن عن العترة هم آل او غير آل ؟ فقال الرضا عليه السلام : هم الآل .
فقالت العلماء: فهذا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يوثر عنه انه قال : (امتى الى ) وهولاء اصحابه يقولون بالخبر المستفيض الذى لا يمكن دفعه (آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم امته ) فقال ابوالحسن الرضا عليه السلام : اخبرونى هل تحرم الصدقة على آل محمد؟ قالوا: نعم . قال عليه السلام : فتحرم على الامة ؟ قالوا: لا.
قال : هذا فرق بين الآل و بين الامة . (68)

آل ، در لغت به معنى اهل بيت است . و اهل حديث گفته اند: آل نبى آنهايى هستند كه زكات بر آنها حرام است و در عوض خمس به آنها تعلق مى گيرد. دسته اى گفته اند: آل پيرو و مطيع را گويند.
قاضى حسين بن مسعود بغوى در كتاب (شرح سنة الرسول ) روايت كرده كه از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم پرسيدند: چگونه بر شما درود بفرستيم ؟ فرمود: بگوييد: اللهم صل على محمد و آل محمد كما صليت على ابراهيم و آل ابراهيم و بارك على محمد و آل محمد، كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد.
در كتب لغت آل را به معنى اهل بيت و اهل بيت را به معنى آل نوشته اند و چنين تفسير كرده اند كه اصل آل اهل بوده وهاء به همزه تبديل شد. و دليل اين مطلب اينكه هاء براى تصغير آمده ، چنانچه در تصغير آل ، اهيل گفته اند كه اسماء به اصل خود بازگشت مى كند.
مسلم بن حجاج و ابو داود سجستانى و نسائى در تفسير آل روايت كرده اند كه در بيان آل از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيديم فرمود: ان هذه الصدقات انما هى اوساخ و آنهالا تحل لمحمد و لا لال محمد.
مالك بن انس هم درموطا خود آورده است كه :
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : الصدقة لال محمد صلى الله عليه و آله و سلم انما هى اوساخ الناس .
زيد بن ارقم روايت كرده كه در باب حرمت صدقات بر آل ، مراد: آل على ، آل جعفر، آل عباس و آل عقيل هستند.
و خلاصه احاديث فريقين در معنى آل ، اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد. (69)
اهانت به علويه  
بزرگى از علماى اعلام و سلسله جليله سادات كه شايد از ذكر نام شريفش ‍ راضى نباشد نقل فرمود: زمانى پدر علامه ام را در خواب ديدم و پرسش ها از ايشان كرده و پاسخ هايى شنيدم :
1. ارواحى كه در عالم برزخ معذب اند عذاب و سختى هاى آنان چه گونه است ؟
در پاسخ فرمود: آنچه براى تو كه هنوز در عالم دنيا هستى مى توان بيان كرد به طور مثال آن است كه هر گاه در دره اى از كوهستان باشى و از چهار سمت كوه هاى بسيار مرتفعى كه هيچ توانايى بر بالا رفتن از آن ها نباشد و در حال گرگى هم تو را دنبال كند و هيچ راه فرارى از او نباشد.
2. آيا خيراتى كه در دنيا براى شما انجام داده ام به شما رسيده و كيفيت بهره مندى شما از خيرات ما چه گونه است ؟
در پاسخ فرمود: بلى تمام آن ها به من رسيده است و اما كيفيت بهره مندى از آن ها را به هم ذكر مثالى براى شما بيان مى كنم :
هر گاه درحمام بسيار گرم پر از جمعيتى باشى كه در اثر كثرت تنفس و بخار و حرارت ، نفس كشيدنت سخت باشد در آن حال ، گوشه در حمام باز شود و نسيم خنك به تو برسد چه قدر شاد و راحت و آزاد مى شوى ؟! چنين است حال ما هنگام رسيدن خيرات شما.
3. چون پدرم را سالم و منور ديدم و تنها لب هاى او زخم دار و آلوده به چرك و خون بود از آن مرحوم سبب زخم بودن لب هايش را پرسيدم و گفتم اگر كارى از دست من بر مى آيد براى بهبودى لب هاى شما بفرماييد تا انجام دهم .
در پاسخ فرمود: تنها علاج آن به دست علويه مادر شماست ، زيرا سبب آن اهانتى بود كه در دنيا با وى مى كردم و چون نامه سكينه است هر وقت او را صدا مى زدم خانم (سكو) مى گفتم و او رنجيده خاطر مى شد، و اگر بتوانى او را از من راضى كنى اميد بهبود است .
ناقل محترم فرمود: اين مطلب را به مادرم گفتم در جواب گفت : بلى ، پدر شما هر وقت مرا صدا مى زد از روى تحقير مى گفت : خانم (سكو) و من سخت ناراحت مى شدم ولى اظهار نمى كردم و به احترام ايشان چيزى نمى گفتم و چون فعلا گرفتار و ناراحت است او را حلال كرده و از او راضى هستم و از صميم قلب برايش دعا مى كنم . (70)
فصل دوم  
اعقاب اباالفضل العباس بن اميرالمؤ منين عليهماالسلام در پاكستان 
بنابر نقلى در آخر قرن چهارم و پنجم از نواده هاى ابو يعلى حمزة بن قاسم بن على بن حمزة الاكبر بن حسن بن عبيدالله بن ابوالفضل العباس بن اميرالمؤ منين عليهم السلام كه سيد عون بن بعلى نام داشت و لقب معروف وى قطب شاه (71) و قطب الهند بوده است . از بغداد به هند عزيمت نمود و در آن ديار به تبليغ اسلام و تربيت معنوى مردم پرداخت . مادرشان از سادات حسينى بود. در خلاصه الانساب مى نگارد كه سيد عون بن يعلى بن ابو يعلى حمزه در هند اعقاب بسيار داشت و آثار بسيارى از خودش باقى گذاشت . بعد از نصف قرن كه جهت باز ديد و زيارت عتبات عاليه به بغداد عراق تشريف برد كه همان جا به رحمت خدا پيوست . بعد از ارتحال درمقبره قريش كاظمين شريف به خاك سپرده شد و در حال حاضر مزارش ‍ زيارتگاه خاص و عام است .
در پاكستان از اولاد وى سلطان العارفين سيد سلطان باميو و سيد سلطان العلوى (ره ) مورد توجه خاصى قرار گرفتند.
اعقاب عون بن يعلى بن ابويعلى حمزه (72) در شهرهاى دينور، جنگ ، كشمير، پاولندى است . (73)
لازم به ذكر است راجع به فرزندان حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در جلدهاى بعدى مشغول بررسى كامل مى باشيم و همچنين مقدارى از اين بزرگواران در جلد اول و دوم همين جلد آورده ايم ، از فرزندان آن حضرت كه در همه جاى عالم پراكنده مى باشند اخيرا بر خورد كرديم به مقاله اى از آيت الله محمد واعظ زاده خراسانى تحت عنوان (جايگاه اهل بيت عليهم السلام در جوامع اسلامى ) كه در روزنامه جمهورى اسلامى ، ص 9، يكشنبه 31 تير 1380 اول جمادى الاول 1422 شماره 6397 سال بيست و سوم ، كه تذكر داده اند سادات در سودان ، سادات درهند، سادات در چين ، سادات در افغانستان و آسياى وسطى ، سادات در تركيه ، سادات در مصر، سادات در ايران ، سلسله هاى سادات در ايران از فرط كثرت و تيره هاى بسيار قابل شمارش نيست ، تا آنجا كه گفته اند: حضرت آيت الله مرعشى نجفى در كتاب شرح زندگانى حضرت ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام راجع به به اعقاب و اولاد آن حضرت آورده اند كه خاندان بزرگى از اولاد حضرت عباس عليه السلام در يونان زندگى مى كنند.
ستاره درخشان علوى در آرنجن برزوك كاشان  
السلام عليك يا ابوالفضل العباس عليه السلام
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : (مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق ). (74)
سخن ازمهاجرت و آوارگى امامزادگان است . گروهى كه از سلاله پاك نبوت و دوره امامت و شجره مباركه علوى بودند. آنان كه به ستم غاصبان خلافت و سلاطين جور و سردمداران كفر و الحاد ونفاق مجبور به ترك زادگاهشان شدند و آواره كوه ها، بيابان ها، سرزمين هاى دور و نزديك گشتند. گناه آنها پيروى از حقانيت آل رسول صلى الله عليه و آله و سلم ، معصيتشان سر در چنبر كفر نسپردن و تن ندادن به آمال و خواسته هاى ضد خدايى زور مداران اموى و عباسى بود و مهم ترين جنايتشان اين كه از خاندان وحى و از اعقاب پاكان و سروران و سرافرازان كائنات بودند؛ هر كدام به سلسله اى مى پيوستند كه با يك يا چند واسطه به شاخه اى از شاخسار هماره سبز علوى متصل بودند، فاطميان ، علويان ، باقريان ، حسينيان و... همه و همه يعنى (آل كوثر) اگر چه هيچ مزاحمتى هم براى حكومت هاى اموى و عباسى ايجاد نمى كردند، باز وجودشان به علت انتساب به خاندان رسالت و امامت از ديد خلفاى جور غير قابل تحمل بود.
اين بزرگواران (ستارگان پراكنده در زمينند) كه هر يك در گوشه اى جان به غربت سپردند و تن بلا كشيده را يا گلگون از خون ، يا مسموم از زهر به خاك تيره تسليم كرده اند و چه بسيارند از اين مظلومان هميشه تاريخ . يكى از اين ستارگان امامزاده احمد بن عباس بن حسن بن عبيدالله بى ابوالفضل العباس عليه السلام است كه ساليان متمادى محل دفن او بر ما پوشيده بود و ما دلخوش و اميدوار به عنايات و كرامات بقعه و ضريح و قبر غريبى بوديم كه درگوشه روستا مانند چراغى نورانى كه گردغبار غم او را پوشانده بود و از نام و نشان و حسب و نسب شريفش ما را خبرى نبود. فقط ساليان متمادى و نسل هاى گذشته و حال ده ها و صدها بار كرامت و عنايت از وجودش ‍ ديده اند كه هنوز بر لوح سينه عاشقان منقوش است .
بحمدالله و المنه و به بركت ما خون و قيام ، ماه سيد الشهدا، حسين بن على عليهماالسلام و دعا و درخواست مردم به درگاه بارى تعالى شجره نامه و تذكره آن بزرگوار بنا به استناد به كتب انساب از علماى اعلام كه در قرون ماضى به رشته تحرير در آورده اند، تهيه و در آينده در اختيار تمام عاشقان به ولايت قرار خواهد گرفت .
بارگاه اين امامزاده در روستاى آرنجن ، 70 كيلومترى كاشان ، سه كيلومترى روستاى وركان است .
والسلام على من اتبع الهدى
هيئت امناى امامزاده احمد روستاى آرنجن
در خاتمه از حجج اسلام جناب آقاى سيد حسين هاشمى تبار بيدگلى و آقاى حاج شيخ حسين نيازى علماى محل ، كه مطالب مربوط به زيارتگاه آرنجن و عكسها را به دفتر انتشارات مكتب الحسين عليه السلام فرستاده اند، تشكر و تقدير مى شود.
موقعيت جغرافيايى روستاى آرنجن  
روستاى آرنجن جزء دهستان برزوك از بخش نياسر و از توابع شهرستان كاشان است . از شمال به ده پنداس و از جهت شمال غربى به وركان واز جنوب به رشته كوه هاى برزوك و از جهت شرق به روستاى آزران و روستاهاى سده منتهى مى شود. از نظر عرض جغرافيايى 33 درجه و 41 دقيقه و طول جغرافيايى آن 51 درجه و 4 دقيقه و ارتفاع آن از سطح دريا 2230 متر است . منطقه اى پايكوهى ، معتدل و خشك است . ارتفاعات آن شامل كوه تير كمبل و كوه كمر طاق است . شغل مردم اين روستا كشاورزى ، دامدارى و فرشبافى است . امكانات عمومى و رفاهى اين روستا شامل آب لوله كشى ، برق منطقه اى ، دفتر شركت تعاونى و دفتر مخابرات است .
اين روستا رادر گذشته به نام هاى مختلف مى ناميدند؛ از جمله هرنج به معناى دهانه قنات ، هارنجن به معناى رشته مرواريد، تارنجن به معناى درخت بسيار بلند و تنومند، بى جن در لهجه محلى به معناى بدون زن و آيجه به معناى آسياى كوچك است .
امامزاده احمد بن عباس به روايت تاريخ  
قبل از هر چيز و بيان مطالبى درباره اين امامزاده بزرگوار، مقدمه اى درباره مهاجرت امامزادگان به ايران مخصوصا كاشان و توابع آن را ذكر مى كنيم . پس از رسميت يافتن ولايت عهدى امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام فرزندان ديگر امامان معصوم به جهت تبليغ و ترويج دين مبين امام و از سوى ديگر به دليل تحت تعقيب و شكنجه بودن به وسيله حكومت هاى فاسد آن زمان ، عازم مرو و خراسان شدند. در حقيقت شهرهاى ايران براى آنها امن بوده اما گروهى كه آرزوى زيارت امام هشتم را داشتند به آرزوى خود نرسيدند؛ چرا كه آن حضرت به دست مامون به شهادت رسيد.
و زمانى طول نكشيد كه خبر شهادت آن سرور به گوش شيعيان دوستان رسيد. تا آن كه گروهى از فرزندان و فرزند زادگان امام موسى بن جعفر عليه السلام به تقاص خون برادرشان از مدينه حركت كرده و روانه ايران و طوس گرديدند. لذا منافقان اين خبر را به گوش مامون رساندند و او به ماموران خود دستور داد كه در هر آبادى و بيابان كه به جماعت سادات برخورديد آنها را به قتل برسانيد از جمله اين بزرگواران امامزاده سيد احمد بود كه به دست دشمنان به شهادت رسيد.
از آن جا كه نسب اين امامزاده سيد احمد به حضرت ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام مى رسد در ابتدا به زندگى اين سقاى بزرگ دست كربلا اشاره مى كنيم . حضرت ابوالفضل عليه السلام بنا به قول مورخان در چهارم شعبان سال 26 هجرى قمرى در مدينه ديده به جهان گشود. نام مباركش حضرت عباس و كنيه اش ابوالفضل و لقبش قمر بنى هاشم ، باب الحوائج ، طيار، اطلس ، سقا و غيره است . پدر بزرگوارش حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و مادر گرامى اش حضرت فاطمه معروف به ام البنين عليها السلام است . همسر و بانوى حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام ، لبابه دختر عبدالله بن عبدالمطلب بود. از فرزندان آن حضرت يكى فضل و ديگرى عبيدالله بود كه نسل آن حضرت از طريق عبيدالله ادامه يافت . و نسل عبيدالله از طريق فرزندش حسن ادامه يافته است و همچنين نسل حسن ، از طريق پنج پسرش به نام هاى فضل و ابراهيم جرد و حمزة الاكبر و عباس و عبدالله جريان و گسترش يافته است . اين امامزاده بزرگوار از فرزندان عباس بن حسن عبيدالله بن ابوالفضل عليه السلام مى باشد، اين مطالب از تذكره اى كه سيد اسماعيل تذكره چى در سال 1286 از كتب انساب جمع آورى كرده استفاده شده است . ملا غلامرضا و ملا محمود و ميرزا سيد عبدالباقى طباطبايى بيدگلى در كتاب هاى خود به نام رساله نقليه آورده اند در تذكره نوشته شده :
(زمانى كه مامون ملعون حضرت امام رضا عليه السلام را ولعهد خود نمود، سادات در هر كجا كه بودند به هواى وليعهدى آن بزرگوارى به سوى ايران و به ويژه طوس حركت كردند. اما طولى نكشيد كه خبر شهادت آن بزرگوار به گوش شعيان رسيد و آنان در هر جايى كه بودند از طرف ماموران دولتى مورد حمله قرار گرفتند. امامزاده سيد احمد وقتى با گروه معاندان روبه رو شد و از ورود آنان به چهل حصاران مطلع شد، شب در روستاى بيجن سكنا گزيد. وقتى كه اين خبر به اطلاع معاندان رسيد آنان روستا را محاصره كردندو آن بزرگوار مجبور شد با ياران اندك خود به دفاع بپردازند. در كتاب بحر المناقب آمده است : آن حضرت در حمله اول به دشمن 183 نفر از آن جماعت را به قتل رساند. اين نبرد تا غروب خورشيد به طول انجاميد.
گروهى ازمنافقان از تاريكى شب استفاده كردند و از مخفيگاه وى مطلع شدند.
در حالى كه آن حضرت مشغول عبادت بوده ، بر سر آن بزرگوار ريختند و چنان با ضربت شمشير بر سر آن امامزاده فرود آوردند كه تا محل پيشانى آن حضرت را شكافت و آن زاده و سلاله حيدرى را به شهادت رساندند. در آن عصر، بزرگ آن قريه شخصى به نام شيخ ناصرى بوده كه از محبان اهل بيت عصمت و طهارت بود. لذا بعد از شهادت آن بزرگوار، جنازه آن امامزاده را از ميان خاك و خون برداشته ، در اين قريه دفن نموده و سايبانى از گل و خشت خام جهت علامت بر بالاى تربتش ساخت . هنگامى كه امام حسن عسكرى عليه السلام به جهت زيارت امام هشتم عليه السلام به شهر طوس ‍ روانه شدند، در روستاى بيجن به زيارت تربت آن بزرگوار رفتند. آن امام بزرگوار يك شبانه روز آب قناعت روستا راخريدند و وقف بقعه آن امامزاده نمودند اين بقعه در طول قرن ها و سده هاى مختلف بر اثر مرور زمان و يا حوادث طبيعى ها بارها و يران شده و مجددا باز سازى گرديده است .
موقعيت ساختمان فعلى  
ساختمان اوليه به دست شيخ ناصرى و بعد از آن به دستور امام حسن عسكرى عليه السلام ساخته و موضوعاتى بر آن مرتب گرديد. آخرين مرحله بازسازى ساختمان در سال 1340 شمسى به دست مرحوم مشهدى احمد اسماعيلى فرزند محمد و به يارى و كمك اهالى آرنجن صورت گرفته است .
ساختمان قبلى بنابر نقل اهالى شامل يك بقعه بوده كه آن را برداشته و ساختمان بناى فعلى را در محل آن ترتيب داده اند. اين ساختمان كه در مساحتى بالغ بر 40 متر مربع است ، به صورت دو اتاقى است كه با دو در به طرف شمال بقعه باز مى گردد. قبر در اتاق جنوبى قرار داشته و حدود يك متر از سطح حرم برتر بوده و روى قبر را با كاشى هاى لاجوردى تزيين نموده اند. سقف حرم با تيرهاى چوبى پوشانده شده و داراى دو ايوان مختصر است و اخيرا هيئت امنا تصميماتى در جهت تغيير و توسعه و بازسازى بقعه اتخاذ نموده اند.
كرامات امام زاده سيد احمد  
در طول تاريخ اسلام ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهم السلام فريادى چراغ راه هدايت و نشان دهنده خطرها بوده اند. لذا اگر از اين بزرگواران حاجتى باخلوص نيت و ارتباط قلبى و عشق و ايمان درخواست كنيم قطعا آن را برآورده كرده و ما را اميدوار و بر دين و مذهب مى كنند. لذا در اين جا يكى ااز كراماتى كه اهالى اين روستا از امامزاده احمد ديده اند را جهت آگاهى و تمسك بيشتر به اين بزرگوار مى آورم .
آقاى غلامرضا زارعى فرزند مرحوم شيف الله نقل فرمودند كه در زمان ناامنى و ياغيگرى نايب حسين كاشى و يارانش ، هرگاه كه نيروهاى وى وارد آبادى مى شدند مردم از ترس ضرب و جرح آنان به حرم امامزاده پناه مى بردند و مكرر خود شاهد بودم كه نيروها سواره و پياده بودند از جوى آب و چشمه كه تقريبا در دويست مترى بقعه قرار دارد نمى توانستند نزديك تر بيايند و مجبور شدند بعد از ساعاتى بدون هيچ گونه عملى باز گردند و اين كرامتى بود كه از روح اين امامزاده ديده بودند و كرامات ديگر...