تفسير نور
(جلد هشتم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۱۸ -


21 در تبليغ ، اوّل كارهايى را مطرح كنيد كه براى مردم خرج ندارد. (اوّل نماز، بعد زكات ) (الصلوة الزكوة )
22 مؤ من در برابر مسايل اجتماعى و نياز محرومان و گرسنگان ، احساس مسئوليّت مى كند. (يؤ تون الزكوة )
23 هركجا حسّاسيّت لازم است ، كلام را تكرار كنيد. (نماز وزكات با يك كلمه (الّذين )آمده ، ولى يقين به معاد با دو بار كلمه ى (هُم ) بكار رفته است .)
24 نماز و زكاتى ارزش دارد كه با ايمان به معاد همراه باشد. (و هُم بالاخرة )
25 اهل يقين ، تنها گروه خاصّى هستند. (هم بالاخرة هم يوقنون ) تكرار كلمه ى ((هُم )) نشانه ى اين است كه اين گروه ، گروه خاصّى هستند.
26 مؤ منين برنده هستند؛ با نماز خودسازى مى كنند و با زكات مشكلات جامعه را حل و با يقين به معاد، آينده ى خود را تاءمين مى كنند. (يقيمون الصلوة ... الزكوة ... يوقنون )
27 علم ، به فراموشى تبديل مى شود ولى يقين ، با توجّه دائمى همراه است . (يوقنون )
28 گمان و دانستن كافى نيست ، باور قلبى و يقين لازم است . (يوقنون )
(4) إِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ اءَعْمَلَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ 
ترجمه :
همانا كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، كارهاى (زشت )شان را زيبا جلوه مى دهيم تا (همچنان ) سرگشته باشند.
(5) اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوَّءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِى الاَْخِرَةِ هُمُ الاَْخْسَرُونَ 
ترجمه :
آنان كسانى هستند كه براى ايشان عذاب بد (و دردناك ) خواهد بود و آنان در قيامت زيانكارترين افرادند.
نكته ها : 
O در اين آيه و آيه ى 108 سوره ى انعام ، خوب پنداشتن كارهاى زشت ، به خداوند نسبت داده شده است . در حالى كه قرآن كريم در چند مورد ديگر، اين كار را كار شيطان دانسته است . اين به خاطر آن است كه خداوند نظام هستى را بر اساس علل و اسباب قرار داده است و كارهايى را كه انجام مى شود به هر يك از علل مى توان نسبت داد، مثلاً مى توان گفت : كليد، در را باز كرد و مى توان گفت : دستم در را باز كرد و نيز مى توان گفت : خودم در را باز كردم ، زيرا كليد در دست و دست در اختيار من است . در اين جا نيز شيطان كار زشت را زيبا جلوه مى دهد ولى با تكرار كار زشت ، انسان به آن خو مى گيرد واين خو گرفتن ، سنّت الهى است .
سيماى زيانكاران 
O زيانكاران چند نوع هستند: الف : خاسر، ب : لفى خسر، ج : خسران مبين د: اخسرون .
الف : كسى كه عمرش تباه شده است . (قل اِنّ الخاسرين الّذين خَسروا انفسهم )(366)
ب : كسى كه اهل ايمان و عمل صالح نباشد. (اِنّ الانسان لفى خُسر الاّ الّذين آمنوا)(367)
ج : كسى كه با تزلزل بندگى خدا مى كند. (اِنْ اءصابه خيرٌ اطماءنّ به و اِن اءصابته فتنة انقلب على وَجهِه خَسِرالدّنيا و الا خرة ذلك هو الخُسرانُ المبين ) (368)
د: كسانى كه منحرفند، وگمان مى كنندراه درست مى روند. (اءَلّذين ضَلّ سَعيهم فى الحياة الدنياو هم يحسبون اَنّهم يحسنون صُنعا)(369)
# در روايات مى خوانيم : اءخسرون ، كسانى هستند كه زكات نمى پردازند، بر گناه اصرار مى ورزند، قدرت حقّ گفتن دارند، ولى نمى گويند، ظالم ترين افرادند.
با ضايع كردن دين ، دنياى خود را اصلاح مى كنند.
پيام ها : 
1 ايمان نداشتن به معاد، زمينه ى جلوه گرى زشتى هاست . (انسان بى ايمان ، برهنگى را تمدّن ، تجمّل را شخصيّت ، كلاه بردارى را زرنگى ، دروغ و ريا را نشانه ى سياست واستعمار را نشانه قدرت مى داند) (اِنّالّذين لايؤ منون ... زيّنّا)
2 كج فهمى و سردرگمى افراد بى ايمان ، بزرگ ترين كيفر وسيلى خداوند است . (لايؤ منون ... فهم يعمهون )
3 اگر قيامت را باور كنيم ، از كارهاى بسيارى كه به نظر ما زيباست توبه خواهيم كرد. (لايؤ منون زيّنّا)
4 كسى كه قيامت را آينده ى روشن خود نمى داند، دنياى متغير، هر لحظه او را دگرگون و سردرگم مى كند. (لايؤ منون يَعمهون )
5 كفر به قيامت ، عامل بزرگ ترين خسارت هاست . (الّذين لايؤ منون بالاخرة ... هم الاخسرون )
(6) وَإِنَّك لَتُلَقَّى الْقُرْءَانَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ 
ترجمه :
به يقين كه تو قرآن را از سوى حكيمى دانا دريافت مى كنى .
پيام ها : 
1 دريافت كننده ى وحى ، رسول خدا صلى الله عليه و آله است . (و انّك لتلقّى القرآن )
2 قرآن ، تبلور علم و حكمت الهى است . (القرآن من لدن حكيم عليم )
3 علم پيامبر لدنّى است . (من لدن )
4 در نزول ودريافت قرآن ، هيچ واسطه ى غير امينى وجود ندارد. (لتلقّى القرآن من لدن حكيم عليم )
5 احكام دين ، از سرچشمه ى علم الهى است و در هر دستورى ، حكمتى نهفته است . (حكيم عليم )
(7) إِذْ قَالَ مُوسَى لاَِهْلِهِ إِنِّى ءَانَسْتُ نَاراً سََاتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ اءَوْ ءَاتِيكُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ
ترجمه :
(ياد كن ) زمانى كه موسى به خانواده ى خود گفت : همانا من آتشى احساس كردم (شما در همين مكان توقّف كنيد)، به زودى براى شما خبرى از آن خواهم آورد، يا شعله ى آتشى براى شما مى آورم ، باشد كه خود را گرم كنيد.
(8) فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِىَ اءَن بُورِكَ مَن فِى النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَنَ اللّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ 
ترجمه :
پس همين كه (موسى ) نزد آن آمد، ندا داده شد كه هر كه در آتش و هر كه اطراف آن است بركت داده شد و منزّه است خداوندى كه پروردگار جهانيان است .
(9) يَمُوسَى إِنَّهُ اءَنَا اللّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 
ترجمه :
اى موسى ! همانا اين منم خداى عزيز حكيم .
نكته ها : 
O در قرآن 136 مرتبه نام حضرت موسى و در 34 سوره داستان او ذكر شده و حدود 900 آيه درباره ى ماجراى بنى اسرائيل است .
O حضرت موسى با همسر باردارش از مَدْيَن به سوى مصر در حركت بود. شب و سرما و طوفان بيابان از يك سو و وضع حمل همسرش از سوى ديگر موسى را به تكاپو واداشت ؛ آيات مورد بحث به اين ماجرا نظر دارد.
O در ميان تمام احتمالات ، به نظر مى رسد كه مراداز ((مَن فى النّار)) حضرت موسى است كه در منطقه آتش بود ومراد از ((مَن حَولها)) خانواده او يا پيامبرانى كه در ارض مقدّسه بوده اند.
آتش در قرآن 
# ابليس به آن افتخار كرد. (خلقتنى من نار)(370)
# كافر به آن كيفر مى شود. (تصلى ناراً حاميه )(371)
# ابراهيم در آن سالم ماند. (يا نار كونى برداً)(372)
# موسى به سراغ آن رفت ، ولى پيامبر شد. (انست ناراً ... نودى ) (373)
# ذوالقرنين به وسيله آن فلزات را ذوب وسدسازى كرد. (قال انفخوا حتّى اذا جعله ناراً)(374)
پيام ها : 
1 داستان موسى قابل ذكر و مايه ى تذكّر است ونبايد فراموش شود. (اذ قال ...)
2 گاهى در مسير كمك به همسر و خانواده ، الطاف ويژه اى پيدا مى شود. (آتيكم بشهاب ... نُودِى )
3 مرد، مسئول اداره امور زندگى همسر است . (آتيكم بشهاب قبس لعلّكم تصطلون )
4 انبيا زندگى عادّى داشتند. (آتيكم بشهاب قبس لعلّكم تصطلون )
5 ما ماءمور به ظاهريم ، الطاف خفيّه كار خداست . (فلما جاءها نودى )
6 سخن خداوند با موسى ، گرفتن پيام رسالت و نمايش معجزات و بعثت ساير انبيا در آن منطقه رمز بركت است . (بورك مَن فى النار و مَن حولها)
7 نداهاى الهى به پيامبران را وهم وخيال نپنداريم . (در كنار كلمه ى ((نودى ))، ((سبحان اللّه )) آمده ، يعنى خداوند منزّه است از اين كه اين ندا وهم و خيال و وسوسه باشد).
8 بعثت انبيا از شئون ربوبيّت الهى است . (نودى رب العالمين )
9 لازمه ى ربوبيّت ، عزّت و حكمت است . (ربّ العالمين ... العزيز الحكيم )
(10) وَاءَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهْتَزُّ كَاءَنَّهَا جَآنُّ وَلَّى مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ يَمُوسَى لاَ تَخَفْ إِنِّى لاَ يَخَافُ لَدَىَّ الْمُرْسَلُونَ
ترجمه :
و عصايت را بيفكن ! (موسى عصا را افكند،) پس همين كه آن را ديد چنان جست و خيز مى كند كه گويا مارى كوچك است ، پشت كنان فرار كرد و به عقب برنگشت . (ما به او گفتيم :) اى موسى ! نترس كه پيامبران در آستان من نمى ترسند.
(11) إِلا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنا بَعْدَ سُوَّءٍ فَإِنِّى غَفُورٌ رَّحِيمٌ 
ترجمه :
مگر كسى كه ستم كند؛ سپس بعد از بدى كار خوبى را جايگزين نمايد همانا كه من بخشنده ى مهربانم .
نكته ها : 
O كلمه ى ((جانٌ)) يا به معناى مار كوچك است كه در مرحله ى اوّل ، عصا به آن صورت درآمد و يا مار بزرگى كه مثل مار كوچك سرعت حركت داشت .
O در اين كه جمله ى ((الاّ مَن ظلم )) به كجا مربوط مى شود احتمالاتى است . بهترين آنها اين است كه در آيه ، جمله اى در تقدير است ؛ به اين صورت كه غير انبيا ترس دارند، مگر كسانى كه ستمى كرده و بعد عمل خوبى انجام دهند كه آنان نيز به خاطر غفور و رحيم بودن خدا ترسى ندارند.
O ترس دو نوع است : غريزى و معنوى . جمله ى (لا تَخَف ) درباره ى خوف غريزى است ، ولى خوف معنوى كه خوف از مقام الهى است ، در آيات ديگر عنوان شده است .
پيام ها : 
1 نداى آسمانى بايد با نشانه اى همراه باشد تا اثر كند. (نودى ... الق عصاك )
2 ابزار معجزه ، وسايل عادّى است . (عصاك )
3 قبل از ارشاد ديگران ، بايد از علم و تجربه و رشد كافى برخوردار بود. (موسى در اين جا معجزه را مى بيند تا در كاخ فرعون با قدرت سخن گويد). (رَآها)
4 انبيا تحت تربيت پروردگارند و خداوند آنها را امر و نهى مى كند. (لا تخف )
5 كسى كه خدا را حاضر بداند و خود را در محضر او ببيند، نمى ترسد. (لا يخاف لدى المرسلون )
6 الخائن خائف . كسى كه ظلم كند بايد بترسد، مگر آن كه گناهش را جبران كند زيرا خداوند بخشنده است . (لا يخاف ... الاّ مَن ظَلَم )
7 تبديل گناه به خوبى ، غير از محو گناه يا عفو گناه يا انجام خوبى بعد از بدى است ؛ مثل آنكه وسايل گناه را در اختيار نيكوكاران قرار دهد. (بَدّلَ حُسنا)
8 بخشش خداوند، پس از عمل نيك انسان و جبران گناه است . (بَدّل حُسنا... فانّى غفور رحيم )
(12) وَاءَدْخِلْ يَدَكَ فِى جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَآءَ مِنْ غَيْرِ سُوَّءٍ فِى تِسْعِ ءَايَتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْماً فَسِقِينَ
ترجمه :
و دستت را در گريبانت كن ؛ سفيد و درخشنده خارج شود، بى آنكه عيبى در آن باشد؛ (اين معجزه ) در زمره ى معجزات نه گانه به سوى فرعون و قومش (آمده است ) كه آنان قومى فاسق هستند.
(13)فَلَمَّا جَآءَتْهُمْ ءَايَتُنَا مُبْصِرَةً قَالُواْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ 
ترجمه :
پس چون آيات و معجزات روشنگر ما به سويشان آمد، گفتند: اين سحرى است آشكار.
نكته ها : 
O مراد از معجزات نه گانه ، معجزاتى است كه موسى عليه السلام در برابر فرعون آورده وگرنه حضرت موسى معجزات بيشترى داشته است ؛ ضمنا هر معجزه اى را مى توان دو معجزه به حساب آورد، زيرا اژدها شدن عصا يك معجزه است و برگشتن اژدها به عصا، معجزه اى ديگر، لكن قرآن يك طرف را معجزه دانسته است ، امّا معجزات نه گانه موسى عبارت است از:
1 ((يد بيضاء)) (درخشيدن دست ).
2 اژدها شدن عصا.
3 طوفان كوبنده براى دشمنان .
4 ((جَراد)) (تسلّط ملخ بر زراعت ها و درختان ).
5 ((قُمّل )) (نوعى آفت نباتى كه غلات را نابود مى كرد).
6 ((ضَفادع ))(هجوم قورباغه ها از رود نيل به زندگى مردم ).
7 ((دَم )) (ابتلاى عمومى به خون دماغ ؛ يا به رنگ خون در آمدن آب رود نيل ).(375)
8 قحطى و خشكسالى .(376)
9 شكافته شدن دريا.(377)
# معجزات ديگر موسى عليه السلام عبارتند از: فوران دوازده چشمه از سنگ (378) نزول مَنّ وسَلوى (379) (شيره ى مخصوص و لذيذ درختان مانند گزانگبين و مرغان مخصوص ، شبيه كبوتر).
O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از ((من غير سوء)) يعنى اين سفيدىِ دست به خاطر بيمارى برص و پيسى نبود.(380)
پيام ها : 
1 قهر و مهر، بيم و اميد، در كنار هم لازم است . (دست نورانى در كنار اژدها) (جانّ... بيضاء)
2 براى بعضى ، يك استدلال و تذكّر و معجزه كافى نيست . (تسع آيات )
3 كافران از يك سو تقاضاى معجزه مى كردند و از سوى ديگر معجزات را سحر و جادو مى خواندند. (قالوا هذا سحر مبين )
(14) وَجَحَدُواْ بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَآ اءَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ
ترجمه :
و با آن كه در دل به آن يقين داشتند، از روى ستم و برترى جويى انكارش كردند، پس بنگر كه فرجام تبهكاران چگونه است .
نكته ها : 
O ابوعمر زبيرى از امام صادق عليه السلام انواع كفر را كه در قرآن آمده سؤ ال كرد، امام فرمود: كفر پنج نوع است : يكى از اقسام آن اين است كه انسان در دل باور و شناخت دارد، ولى باز هم انكار مى كند. سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: (وجحدوا بها واستيقنتها انفسهم )(381)
پيام ها : 
1 انكار، زمينه ى افساد است . (جحدوا ... مفسدين )
2 علم و يقين ، اگر با تقوا همراه نباشد كارساز نيست . (واستيقنتها ظلما و علوّا)
3 بسيارى از كفّار در دل ايمان دارند و انگيزه ى انكارشان جهل نيست ، بلكه ظلم و برترى جويى است . (ظلما و علوّا)
4 تاريخ و مطالعه ى آن را وسيله ى عبرت قرار دهيد. (فانظر)
5 فرجام كار مفسدان ، سقوط و تباهى است . (كيف كان عاقبة المفسدين )
(15) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ وَسُلَيْمَنَ عِلْماً وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ
ترجمه :
و به راستى به داوود و سليمان دانشى (ويژه ) عطا كرديم ، و آن دو گفتند: ستايش ، مخصوص خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤ منش برترى بخشيد.
نكته ها : 
O ممكن است مراد از علمى كه به حضرت داود و سليمان داده شده علم قضاوت باشد، به دليل آيه ى (و آتيناه الحكمة و فصل الخطاب )(382) يعنى ما به داوود حكمت و قضاوت مرحمت كرديم . و نيز به دليل آيه ى (كلاّ آتينا حكما و علما)(383) و شايد هم مراد از علم ، علم گفتگو با پرندگان باشد به دليل آيه ى (علّمنا منطق الطّير) (384) و شايد علم زره بافى باشد؛ (و علّمناه صَنعة لبوس ) (385) امّا بهتر اين است كه علم را به طور عام معنا كنيم ، يعنى علم اداره ى كشور.
O سؤ ال : چرا خداوند به بعضى از بندگان خود نعمت هاى ويژه اى عطا مى كند؟ آيا اين كار با عدالت سازگار است ؟
پاسخ : اوّلا معناى عدالت اين نيست كه به همه يكسان بدهيم . آيا معلّمى كه به هر شاگردى نمره اى مى دهد و يا پزشكى كه براى هر بيمارى دارويى تجويز مى كند، ظالم است ؟ ثانيا نعمت هاى ويژه ، مسئوليّت هاى ويژه اى را نيز بدنبال دارد. ثالثا ما از خدا طلبى نداريم ، تا هر چه بخواهيم به ما عطا كند. رابعا الطاف الهى بر اساس حكمت و شرايطى است كه انسان يا جامعه آن را بوجود مى آورد. به قول شاعر:
چون چنان بوديم ، بوديم آن چنان
چون چنين گشتيم گشتيم اين چنين
افرادى با اخلاص ، تلاش ، علم ، تدبير، صرفه جويى ، عدالت و وحدت كلمه ، شرايطى را در خود ايجاد مى نمايند كه زمينه ى دريافت الطاف الهى و نعمت هاى ويژه مى شود.
البتّه گاهى الطاف ويژه به خاطر پاداش عملى است كه والدين انسان داشته اند و خداوند مزد كارشان را به نسل آنان عطا مى كند. همان گونه كه در داستان موسى و خضر، خداوند آن دو پيامبر را ماءمور مى كند ديوارى را كه گنجى زير آن بود و از آنِ كودكان يتيمى بود تعمير كنند تا در آينده از آن گنج استفاده نمايند، زيرا والدين كودكان نيكوكار و صالح بوده اند. (وكان ابوهما صالحا)(386)
تعليمات ويژه ى الهى 
O خداوند علوم خاصّى را به افراد خاصّى داده ودر قرآن از آنها ياد كرده است از جمله :
1 آدم ، علوم همه ى اشيا. (و علّم آدم الاسماء كلّها)(387)
2 خضر، علوم باطنى وتاءويل . (تا موسى شاگردش شود) (هل اتّبعك على ان تعلّمَن ...)(388)
3 يوسف ، علم تعبير خواب . (علّمنى ربّى )(389)
4 داوود، علم زره سازى . (و علّمناه صَنعة لَبوس )(390)
5 سليمان ، علم زبان پرندگان . (علّمنا منطق الطير)(391)
6 معاون سليمان ، علمى كه با آن تخت سلطنتى را از كشورى به كشور ديگر مى آورد. (قال الّذى عنده علم من الكتاب )(392)
7 طالوت ، علوم نظامى . (و زاده بسطة فى العلم والجسم ) (393)
8 رسول اكرم وساير انبيا، علوم غيب . (فلايظهر على غيبه احدا الاّ مَنِارتضى من رسول )(394)
پيام ها : 
1 علم انبيا لدنّى است و به الهام الهى به آنان عطا شده است . (آتينا)
2 احترام و شئون افراد را حفظ كنيم . (اوّل نام پدر آمده است بعد نام پسر) (داود و سليمان )
3 در ميان نعمت هاى الهى ، حساب علم جداست . (آتينا... علما)
4 علم ، زمانى ارزش دارد كه در اختيار افراد صالح قرار گيرد. (آتينا داود وسليمان علما)
5 بهترين جمله براى شكر الهى ، ((الحمدللّه )) است . (الحمدللّه )
6 علم ، يكى از ملاك هاى برترى است . (آتينا... علما... فضّلنا)
7 برخى از بندگان خداوند از داوود و سليمان هم برترند. (فضّلنا على كثير)
8 در هيچ مقامى خود را برتر از همگان ندانيم . (على كثير)
(16) وَوَرِثَ سُلَيْمَنُ دَاوُدَ وَقَالَ يََّاءَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَ اءُوتِينَا مِن كُلِّ شَىْءٍ إِنَّ هَ ذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ
ترجمه :
و سليمان وارث داوود شد و گفت : اى مردم ! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده ، و از هرچيز به ما عطا گرديده ؛ قطعا اين (بخشش ) همان برترى و امتياز روشن است .
نكته ها : 
O مراد از ارث در اين آيه ، وارث شدن مال و حكومت است نه علم و نبوّت ؛ زيرا نبوّت قابل انتقال نيست و علوم انبيا نيز چون اكتسابى نيست ، قابل ارث بردن نيست ، بنابراين حديثى كه مى گويد: انبيا ارث نمى گذارند و به استناد اين حديث فدك را از فاطمه ى زهرا عليها السلام گرفتند با اين آيه سازگارى ندارد و بايد طرد شود. (حضرت زهرا عليها السلام همين آيه را در دفاع از حقّ خود براى خليفه ى اوّل تلاوت فرمود.(395) و در ((تفسير نمونه )) از ((سيره ى حلبى )) نقل شده است كه ابوبكر تحت تاءثير سخنان فاطمه ى زهرا عليها السلام قرار گرفت و سند فدك را پس داد و گريه كرد، ولى عمر دوباره سند را گرفت و پاره كرد!)
O حضرت على عليه السلام فرمود: من از طرف خداوند منطق پرندگان و تمام جنبنده هاى زمينى و دريايى را مى دانم .(396)
پيام ها : 
1 ارث در تاريخ ، سابقه اى بس طولانى دارد. (و ورث سليمان ...)
2 علم انبيا الهى است . (عُلّمنا)
3 نعمت هاى الهى را ابراز كنيد. (علّمنا منطق الطير)در جاى ديگر مى فرمايد: نعمت پروردگارت را بازگو كن . (و امّا بنعمة ربّك فحدّث ) (397)
4 پرندگان ، شعور و قدرت نطق دارند. (منطق الطير)
5 علم بر همه ى نعمت ها مقدّم است . اوّل (علّمنا)بعد (اوتينا من كلّ شى ء)
6 علوم و امكانات خود را از خدا بدانيم ، نه از خود. (علّمنا اوتينا)
7 ايمان و توكّل ، با داشتن امكانات ، منافاتى ندارد. (و اوتينا من كل شى ء)
8 نعمت ها را از فضل او بدانيم نه از لياقت خود. (انّ هذا لهوالفضل المبين )
(17) وَحُشِرَ لِسُلَيْمَنَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ 
ترجمه :
و براى سليمان ، سپاهيانش از جنّ و انس و پرنده گردآمدند، پس از تشتّت و بى نظمى بازداشته مى شدند (تا در ركابش باشند).
نكته ها : 
O كلمه ى ((يُوزعون )) از ماده ى ((وَزْع )) (بر وزن جمع ) به معناى بازداشتن است و هرگاه اين تعبير در مورد لشكر به كار رود به اين معناست كه براى جلوگيرى از پراكندگى نيروها، ابتداى لشكر را نگه مى دارند تا بقيه ى افراد به لشكر ملحق شوند.(398) ((ايزاع )) يعنى تقسيم حكيمانه ى نيروها به صورتى كه هر يك در جاى خود قرار گيرند و در يك خط باشند.(399)
O جنّ و پرنده كه در اين آيه ذكر شده ، از باب مثال است وگرنه باد و ابر و چيزهاى ديگر نيز تحت فرمان سليمان بود.
O قرآن كريم بارها از جنّ سخن به ميان آورده و يكى از سوره هاى آن به همين نام است . در اين جا به چند ويژگى آنها اشاره مى كنيم :
# جنّ، موجودى است باشعور ومخاطب پروردگار قرار مى گيرد. (يامعشرالجنّ والانس )(400)
# بعضى از آنها مؤ من و بعضى كافرند. (و انّا منّا المسلمون ) (401)، (و انّا منّا الصالحون و منّا دون ذلك )(402)
# زن ومرد دارند، زاد وولد دارند وطبيعتا شهوت دارند. (لم يَطمثهنّ اِنس قبلهم ولاجانّ)(403)
# براى سليمان ، غوّاصى و بنّايى مى كردند.(404) (والشّياطين كل بنّاء و غوّاص )(405)
پيام ها : 
1 سليمان از لشكريانش سان مى ديد. (و حُشِر لسليمان جنوده )
2 انسان داراى قدرتى است كه مى تواند جنّ و پرنده را تحت فرمان خود درآورد. (و حُشِر لسليمان جنوده من الجنّ والانس ‍ والطّير)
3 برخى انبيا حكومت داشتند. (حشر لسليمان جنوده )
4 جنّ مى تواند به انسان كمك كند. (من الجنّ والانس )
5 ولايت انبيا تنها بر انسان ها نيست . (من الجنّ والانس والطّير)
6 نظم ، در همه جا ارزشمند است ولى در لشكر و سپاه يك ضرورت و ارزش ويژه است . (فهم يوزعون )
7 تمرين وآموزش و آماده باش ، براى لشكر الهى يك ضرورت است .
(و حُشر لسليمان ... يوزعون )

8 علم ودانش سليمان وسيله ومقدّمه ى دست يابى به آن همه امكانات وتسخير نيروها شد. (و لقد آتينا داود وسليمان ... اوتينا من كل شى ء... وحشر لسليمان ...)
(18) حَتَّى إِذَآ اءَتَوْاْ عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يََّاءَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسَ كِنَكُمْ لاَ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَ نُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ
ترجمه :
(سليمان با لشكر خود حركت مى كرد) تا به وادى مورچگان رسيدند، مورچه اى گفت : اى مورچگان ! به خانه هاى خود برويد تا سليمان و لشكريانش شما را ناآگاهانه پايمال نكنند.
نكته ها : 
O ((نمل )) در لغت به معناى حركت زياد با پاى كوچك است .(406)
O كلمه ى ((نَملةٌ)) را مى توان به خاطر تنوين آن ، مورچه اى بزرگ و فرمانده معنا كرد كه در اين صورت در زندگى مورچگان مديريّت و فرماندهى وجود دارد و مى توان تنوين را نشانه ى ناشناسى مورچه معنا كرد كه در اين صورت پيام آيه اين مى شود كه حتّى اگر ناشناسى اخطار دلسوزانه مى دهد، به هشدارش توجّه كنيم .
پيام ها : 
1 حيوانات ، با شعور خود منطقه اى را براى زندگى انتخاب مى كنند. (وادالّنمل )
2 گفتگو و امر ونهى در ميان حيوانات نيز وجود دارد. (قالت نملة يا ايّها النمل )
3 در ميان مورچگان ، هم فرماندهى و هم اطلاع رسانى و هم فرمان برى وجود دارد. (قالت نملة ... اُدخلوا)
4 حيوانات شعور دارند و مفاسد و ضررها را مى شناسند و به يكديگر هشدار مى دهند. (اُدخلوا مساكنكم )
5 غريزه دفع ضرر احتمالى ، در حيوانات نيز وجود دارد. (اُدخلوا... لايحطمنّكم )
6 كسى كه با احساس خطر، همنوع خود را هشدار ندهد از مورچه هم كمتر است . (لا يحطمنّكم )
7 هنگام راه رفتن دقّت كنيم تا مورچگان را پايمال نكنيم . (لا يحطمنّكم )
8 انبيا در امور عادّى خود، مثل ديگران زندگى مى كردند. (لا يحطمنّكم سليمان )
9 فساد رهبر، مقدّمه ى فساد مردم است . (لا يحطمنّكم سليمان و جنوده )
10 مورچه ، افراد انسان ها، بلكه شغل آنها را هم مى شناسد. (سليمان و جنوده )
11 اولياى خدا با آگاهى و عمد، حتّى به مورچه اى ضرر نمى رسانند. (و هم لا يشعرون )مورچگان از عدالت و تقواى حضرت سليمان آگاهند و مى دانند آن بزرگوار آگاهانه به مورچه اى نيز ظلم نمى كند.
(19) فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ اءَوْزِعْنِى اءَنْ اءَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى اءَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلَى وَلِدَىَّ وَاءَنْ اءَعْمَلَ صَلِحاً تَرْضَهُ وَ اءَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِكَ فِى عِبَادِكَ الصَّلِحِينَ
ترجمه :
پس (سليمان ) از سخن اين مورچه با تبسّمى خندان شد و گفت : پروردگارا! به من الهام كن (و توفيق ده ) كه نعمتى كه به من و به والدينم بخشيده اى شكر كنم و عمل صالحى كه آن را مى پسندى انجام دهم و در سايه ى رحمت خود، مرا در زمره ى بندگان شايسته ات وارد كن .
نكته ها : 
O در آيه ى 16 ذكر شد كه حضرت سليمان عليه السلام گفت : زبان پرندگان را مى دانيم ، از اين آيه معلوم مى شود كه دانستن زبان پرندگان از باب نمونه بوده است . زيرا آن حضرت كلام و گفتگوى مورچه را هم مى دانست .
O كلمه ى ((ايزاع )) بالاتر از توفيق و چيزى شبيه الهام است ، نظير آيه ى (و اوحينا اليهم فعل الخيرات )(407) يعنى ما انجام كارهاى خير را به انبيا الهام كرديم .(408)
O كار صالح به تنهايى كافى نيست ، ورود در گروه صالحان مهم است ، زيرا:
# گاهى كار، صالح است ، ولى فرد از نظر نفسانى صالح نيست و گرفتار ريا، سُمعه ، غرور، عُجب و حَبط مى شود.
# گاهى كار صالح است ، ولى عاقبت انحرافى پيش مى آيد و شخص عاقبت به خير نمى شود.
# گاهى كار صالح است ، ولى يك نوع تك روى در آن است و شخص حاضر نيست با بندگان خدا همراه باشد. (اعمل صالحا ... فى عبادك الصالحين )
پيام ها : 
1 يكى از اصول و شرايط رهبرى و مديريّت ، سعه ى صدر است . حضرت سليمان جمله ى ((لايشعرون )) را آن هم از مورچه اى مى شنود، ولى به روى خود نمى آورد و لبخند مى زند. (فتبسّم )
2 انتقاد وحرف حقّ را از هر كس بشنويد و از آن استقبال كنيد. (سليمان سخن مورچه را پسنديد) (فتبسّم ) انتقادپذيرى ، يك ارزش ‍ است .
3 خداوند اولياى خود را تحت تربيت مخصوص خود قرار مى دهد. (و هم لايشعرون فتبسّم )خداوند، سليمان را با آن مقام و سلطنتش ‍ گرفتار حرف يك مورچه مى كند تا بدين وسيله در وجود او تعادل برقرار كند.

next page

fehrest page

back page