تفسير نور
(جلد هفتم)
حجة الاسلام و المسلمين حاج
شيخ محسن قرائتى
- ۷ -
(20) إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُواْ عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ
اءَوْ يُعِيدُوكُمْ فِى مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوَّاْ إِذاً
اءَبَداً
ترجمه :
زيرا اگر آنان (مشركان ) بر شما دست يابند، سنگسارتان خواهند كرد، يا شما را به
آيين خودشان باز خواهند گرداند و در اين صورت هرگز رستگار نخواهيد شد.
پيام ها :
1 در مواردى براى حفظ جان و ايمان ، تقيه واجب است .
(لايشعرنّ... يرجموكم او يعيدوكم ...)
2 كسى كه در حفاظت از خود و ايمانش كوتاهى كند و منحرف شود، هرگز رستگار نمى شود.
(لن تفلحوا )
3 منطقِ ((خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو))
با قرآن مخالف است . (يعيدوكم فى ملّتهم ولن تفلحوا)
4 قهر محيط و جبر جامعه و حكومت ، غالبا نوع مردم را منحرف و بدبخت مى كند، ولى
بايد در مقابل آن ايستاد. (يعيدوكم فى ملّتهم ولن تفلحوا اذا
ابدا )
5 سنگسار شدن در راه حق ، عيب نيست ، ولى انحراف و ارتداد عيب است .
(يرجموكم او يعيدوكم فى ملّتهم و لن تفلحوا اذا ابدا)
6 مرتد، هرگز رستگار نمى شود. (يعيدوكم فى ملّتهم ولن تفلحوا
اذا ابداللّه
)
عْلَمُوَّاْ اءَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقُّ وَاءَنَّ السَّاعَةَ لاَ رَيْبَ فِيهَآ
إِذْ يَتَنَزَعُونَ بَيْنَهُمْ اءَمْرَهُمْ فَقَالُواْ ابْنُواْ عَلَيْهِم
بُنْيَناً رَّبُّهُمْ اءَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَى
اءَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّعَلَيْهِم مَّسْجِداً
ترجمه :
و بدين گونه (مردم را) بر حالشان آگاه كرديم تا زمانى كه ميانشان درباره كارشان
(معاد وقيامت ) گفتگو بود، بدانند كه وعده ى خدا (درباره ى رستاخيز) حقّ است و
اينكه در فرارسيدن قيامت ترديدى نيست ، پس (از آشكار شدن اين حقيقت ) عدّه اى
گفتند: بر روى آنان بناى يادبودى بنا كنيد، پروردگارشان به حال آنان داناتر است ،
آنان كه بر كارشان آگاهى و دسترسى يافته بودندگفتند: ما بر آنان معبد ومسجدى مى
سازيم (تا نشان حركتِ توحيدى آنان باشد).
نكته ها
O ((اِعثار))
به اطلاع يافتن تصادفى وبدون جستجو گفته مى شود، چنانكه مردم آن زمان بدون زحمت واز
راه پول وسكّه ى آنان ، از راز مهم آنان آگاه شدند.
O در داستان اصحاب كهف ، مساءله قدرت و اراده ى الهى ،
شجاعت ، دل كندن از دنيا، هجرت ، تقيّه ، امدادهاى الهى و تغذيه ى حلال مطرح است .
پيام ها :
1 ارشاد و آموزشِ تجربى ، عينى و نمايشى ، از بهترين ارشادهاست .
(اَعثَرنا عليهم ليعلموا )
2 هيچ يك از كارهاى خدا عبث و بيهوده نيست .
(اَعثَرنا...ليعلموا انّ وعد اللّه حق )
3 عقايد بايد بر اساس علم باشد. (ليعلموا انّ وعد اللّه حق
)
4 قدرتى كه بتواند انسان را بيش از سه قرن بى غذا زنده نگاه دارد، مى تواند مرده ها
را هم زنده كند. (انّ وعدالله حق )
5 انسان از كنار بعضى حوادث تاريخى به سادگى مى گذرد و از آثار تربيتى آن غافل است
. اصحاب كهف ، بعد از كشف ماجرا از دنيا رفتند، و مردم در فكر يادبود وساختن مقبره
بودند، نه عبرت و درس آموزى . (ابنوا عليهم بنيانا )
6 اغلب افراد سطحى و ساده انديش ، حال كار ندارند و به ديگران مى گويند كار كنند،
(قالوا ابنوا) ولى افراد نيرومند مى گويند ما خودمان
انجام مى دهيم . (لنتّخذنّ )
7 ساختن مسجد بر مزار اولياى خدا، ريشه ى قرآنى دارد.
(لنتّخذنّ عليهم مسجدا)
8 آثار مقدس بايد در مكان هاى مقدس و به مناسبت هاى مقدس باشد. مسجد در كنار غار
يكتاپرستان مهاجر، ارزش بيشترى دارد. (لنتّخذنّ عليهم مسجدا
)
9 از هر فرصتى براى ترويج دين استفاده كنيم . (لنتّخذنّ عليهم
مسجدا)للّه
(اگر بناست ساختمانى به عنوان يادبود ساخته شود، مسجد بسازيم
كه آثار معنوى و مادى زيادى دارد.)
لْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ
وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّى اءَعْلَمُ
بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلا قَلِيلٌ فَلاَ تُمَارِ فِيهِمْ إِلا مِرَآءً
ظَهِراً وَ لاَتَسْتَفْتِ فِيهِم
مِّنْهُمْ اءَحَداً
ترجمه :
بزودى خواهند گفت : (اصحاب كهف ) سه نفر بودند، چهارمينشان سگشان بود و (عدّه اى )
گويند: پنج نفر بودند، ششمين آنان سگشان بود. (اين سخنى بى دليل و) پرتاب تيرِ گمان
به گذشته اى ناپيداست . و (عدّه اى ديگر) گويند: هفت تن بودند و هشتمين آنان سگشان
بود. بگو: پروردگارم به تعدادشان داناتر است (و شمار) آنان را جز اندكى ، كسى نمى
داند. پس درباره ى آنان جز به ظاهر (و آنچه آشكار كرده ايم )، مجادله مكن و درباره
ى ايشان از هيچ كس از (اهل كتاب ) نظر مخواه .
نكته ها
O در مورد ((رابعهم
)) و ((سادسهم ))،
كلمه ى ((واو)) نيامده
است ، ولى همراه
((ثامنهم ))،
((واو)) آمده است ، شايد به اين جهت كه
نظريّه ى سه نفر يا پنج نفر بودن آنان ، از نااهلان است كه خدا هم تعبير
((رجما بالغيب )) دارد، ولى نظريّه ى هفت
تن بودن از مؤ منان و اهل دقّت است .(246)
از اين رو، كلمه ى ((رَجما بالغيب
)) نيامده وبه احترام آنان ، ميان اصحاب كهف و سگشان با واوِ عاطفه
فاصله شده است .
O اگر حركت ها با ارزش وانسان ها هدف داشته باشند،
وابسته ها و متعلّقات و حتى حيوانات همراه نيز بايد به حساب آيند. چون حيوان بودن و
نجس بودن دليل بر بى ارزشى نيست . در اين آيه سه بار از سگ ياد شده و در آيه ى 18
نيز به نقش مثبت سگ اصحاب كهف اشاره شده است . (وكلبهم باسط
ذراعيه بالوصيد)
O در آيات مختلف اين سوره از حدس گرايى انتقاد شده است
:
(ربّكم اعلم بمالبثتم ) آيه 19،
(ربّهم اعلم بهم )للّه
آيه 21، (ربّى اعلم بعدّتهم ) آيه
22 و
(قل اللّه اعلم بما لَبثوا) آيه 26.
پيام ها :
1 قرآن از آينده خبر مى دهد. (سيقولون )
2 سخن بى دليل نگوييم و به تخمين و حدس تكيه نكنيم . (رجما
بالغيب )
3 در موارد غير لازم بايد از بحث و جدل چشم پوشيد. (لا تمار
فيهم ...
للّه )
4 به جاى انديشيدن به عدد، به هدف بينديشيد و دنبال دانستنى هاى بى فايده نرويد.
(لا تستفت فيهم منهم احدا)
5 دانستن وسؤ ال از هركسى جايز نيست ، از نااهلان نپرسيم .
(لاتستفت ... منهم
)
(23) وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَاْىْءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذَ لِكَ
غَداً
ترجمه :
درباره ى هيچ چيز و هيچ كار، مگو كه من آن را فردا انجام مى دهم ،
(24) إِلا اءَن يَشَآءَ اللّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا
نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى اءَن يَهْدِيَنِ رَبِّى لاَِقْرَبَ مِنْ
هَذَا رَشَداً
ترجمه :
مگر آنكه (بگويى :) اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش كردى (گفتن : ان شاءاللّه ، همين
كه يادت آمد) پروردگارت را ياد كن و بگو: اميد است كه پروردگارم مرا به راهى كه
نزديك تر است ، راهنمايى كند.
نكته ها
O گفتنِ ((ان شاء اللّه
)) كه اعتقاد به قدرت ومشيّت الهى را مى رساند، تكيه كلام اولياى الهى
است . چنانكه در قرآن نيز از زبان پيامبران نقل شده است ؛ يعقوب به فرزندانش مى
گويد: (اُدخلو مصر ان شاءالله آمنين )
(247) وارد مصر شويد، ان شاءالله درامانيد، خضر به موسى مى گويد:
(ستجدنى ان شاءالله صابرا )(248)
اگر خدا بخواهد مرا شكيبا خواهى يافت . حضرت شعيب به حضرت موسى مى گويد:
(ستجدنى ان شاءالله من الصالحين )
(249) و حضرت اسماعيل به پدرش حضرت ابراهيم مى گويد:
(ستجدنى ان شاءالله من الصابرين )(250)
مرا ذبح كن كه به خواست خدا مرا از شكيبايان خواهى يافت .
البتّه مراد از گفتن ((ان شاءالله
)) و ((اعوذبالله ))
و امثال آن ، لقلقه ى زبان نيست ، بلكه داشتن چنين بينشى در تمام ابعاد زندگى و در
باور و دل انسان است .
O امام صادق عليه السلام فرمود: در نوشته هاى خود نيز
((ان شاءالله )) را فراموش نكنيد. روزى
دستور داد نامه اى بنويسند، هنگامى كه نامه را بدون ((ان
شاءالله
)) ديد، فرمود: ((كيف
رجوتم ان يتمّ هذا؟)) چگونه اميد داريد كه اين كار به
سامان برسد؟(251)
پيامبر اسلام هنگام ورود به قبرستان مى فرمود: ((وانّا
ان شاءالله بكم لاحقون )) اگر خدا بخواهد ما هم به
شما خواهيم پيوست ، در حالى كه مرگ ، حتمى است .(252)
O انسان در عين حال كه اراده دارد و آزاد است ، ولى به
طور مستقل نيست و همه ى كارها به او سپرده نشده كه بدون خواست خدا هم بتواند كارى
انجام دهد. يعنى انسان نه در جبر است و نه اختيار تمام امور به او داده شده است ،
بلكه آزادى انسان در سايه ى مشيّت خداوند است . (الا ان يشائ
اللّه )
پيام ها :
1 در سخن گفتن و تصميم گيرى خدا را فراموش نكنيم . (ولا
تقولنّ...
للّه )
2 هرگز خود را مستقل از خدا ندانيم و بطور قطع از انجام كارى هر چند كوچك ، در
آينده خبر ندهيم . (لاتقولنّ... انّى فاعل ...)
3 به امكانات و توان خود تكيه نكنيم ، كه فراهم بودن مقدّمات ، تضمين كننده انجام
قطعى كار نيست . (لاتقولنّ... انّى فاعل ... ) در آنچه
هم يقين داريم ، بايد ((ان شاءالله
)) بگوييم .
4 انسان پيوسته نيازمند خداست و در هر كارى بايد خود را وابسته به اراده ى الهى
بداند. (لا تقولن لشى ء انى فاعل ...)
5 جبران از دست رفته ها لازم است . (واذكر ربّك اذا نسيت
)
6 پيامبران نيز به تعليم و هدايت الهى نياز داشته اند.
(قل عسى ان يهدين ربّى )
7 اظهار اميدوارى به امدادهاى الهى ، از شيوه هاى صحيح دعاست .
(عسى ...للّه
)
8 هدايت مراحلى دارد و همه آنها به دست خداوند است . (يهدين
ربى لاقرب ...)
9 بايد راه ميان بُر ونزديك ترين راه به حقّ و صواب را پيدا كرد.
(اقرب من هذا... )
10 آرزوى رسيدن به رشد برتر، آرزوى انبياست . (عسى ان يهدين
ربّى لاقرب ...)
11 براى انبيا نيز رشد و رسيدن به مراحل بالاتر وجود دارد.
(عسى ان يهدين ربّى لاقرب من هذا رشدا )
12 تداوم ذكر خدا، كوتاه ترين راه رسيدن به رشد است . (واذكر
ربّك ... عسى ان يهدين ربّى لاقرب من هذا رشدا)
(25) وَلَبِثُواْ فِى كَهْفِهِمْ ثَلَثَ مِاْئَةٍ سِنِينَ
وَازْدَادُواْ تِسْعاً
ترجمه :
و آنان در غارشان سيصد سال ماندند و نُه سال (نيز بر آن ) افزودند.
(26) قُلِ اللّهُ اءَعْلَمُ بِمَا لَبِثُواْ لَهُ غَيْبُ
السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ اءَبْصِرْ بِهِ وَ اءَسْمِعْ مَا
لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِي وَلاَ يُشْرِكُ فِى حُكْمِهِ اءَحَداً
ترجمه :
بگو: خداوند به مدّتى كه در غار ماندند، داناتر است . غيب آسمان ها و زمين از آنِ
اوست . چه بينا و شنواست ! جز او براى مردم هيچ يار و ياورى نيست و هيچ كس را در
حكم و فرمانروايى خود شريك نمى گيرد.
نكته ها
O يهوديان در مورد مقدار توقّف اصحاب كهف در غار، از
حضرت على عليه السلام سؤ ال كردند. حضرت فرمود: 309 سال . گفتند: در كتاب ما 300
سال آمده است ! آن حضرت فرمود: 9 سال به خاطر تفاوت سال شمسى و قمرى است .(253)
در تفسير مراغى اين تفاوت نه سال را، نشانه ى معجزه بودن قرآن دانسته كه چه اندازه
دقيق است و تفاوت سال هاى قمرى و شمسى را هم در نظر گرفته است .
O ممكن است گفته شود: مقدار، همان سيصد سال بوده كه
مردم نه سال به آن افزوده اند، ((وازدادواتسعا))
از اين رو خداوند در جواب مى فرمايد: (قل اللّه اعلم بما لبثوا
) بگو: خدا داناتر است .
O عمر انسان حدّ معيّنى ندارد، مثل آب نيست كه در صد
درجه بجوشد و در درجه ى صفر يخ بزند. در آزمايش ها عمر بعضى موجودات زنده تا دوازده
برابر افزايش يافته است . چنانچه در جرايد نوشتند: ماهى منجمدى كه مربوط به چند
هزار سال پيش بود و در ميان يخهاى قطبى پيدا شد، پس از قرار گرفتن در آب ملايم ،
زندگى را از سر گرفت .(254)
O اگر آمار، ساده وعادّى بيان شود، ممكن است يا فراموش
شود و ياشنونده به آن توجّه خاص نكند. مثلا اگر بيمارى به پزشك بگويد: من چهار ساعت
در نوبت نشسته ام ، يا بگويد چهار ساعت 7 دقيقه كم ، توجّه پزشك تفاوت دارد. زيرا
ارقام گاهى براى بيان كم وزياد است وخيلى درآن دقّت نيست ، ولى اگر ريز ودقيق بيان
شود، شنونده را جذب مى كند. لذا درباره مدّت تبليغ حضرت نوح مى فرمايد: هزار سال
مگر پنجاه سال ، تا اعلام كند ارقام دقيق است . در اين آيه نيز مى فرمايد: سيصد سال
وسپس مى فرمايد: نه سال اضافه . تا بگويد آمار دقيق است .
پيام ها :
1 شيوه بيان آمار واعداد بايد دقيق باشد. (ثلاث ماءئة سنين
وازدادوا تسعا)
2 دقّت در بيان ارقام و آمار، آن را در ذهن ، ماندگارتر مى كند.
(ثلاث ماءئة سنين وازدادوا تسعا )
(27) وَاتْلُ مَآ اءُوحِىَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لاَ
مُبَدِّلَ لِكَلِمَتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ
مُلْتَحَداً
ترجمه :
وآنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است (بر مردم ) بخوان ، (سنّت ها و)
كلمات الهى را تغيير دهنده اى نيست و هرگز جز او پناهگاهى نخواهى يافت (كه به آن
پناهنده شوى ).
نكته ها
O از بهانه هاى مخالفان پيامبر، اين بود كه از آن حضرت
تقاضاى تغيير وتبديل قرآن را داشتند و مى گفتند: (ائت بقرآنٍ
غير هذا او بدّله
)(255)
قرآن ديگرى بياور يا آن را عوض كن . پيامبر در جواب آنان مى فرمود: اين در اختيار
من نيست ، تبديل آيات تنها كار خداوند است .
پيام ها :
1 وحى و نزول كتب آسمانى لازمه ى ربوبيّت الهى و در مسير تربيت انسان است .
(ما اوحى اليك من كتاب ربّك )
2 قرآن از هر گونه تغيير و تحريف مصون بوده است . آنگونه كه پيامبر اسلام خاتم
پيامبران است ، قرآن نيز آخرين كتاب آسمانى است .
(لامبدّل لكلماته )
(28) وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم
بِالْغَدَ وَةِ وَالْعَشِىِّ ترجمه :
يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَو ةِ
الدُّنْيَا وَ لاَ تُطِعْ مَنْ اءَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ
هَوَيَهُ وَكَانَ اءَمْرُهُ فُرُطاً
وبا كسانى كه پروردگارشان را (همواره و در هر) صبحگاه و شامگاه مى خوانند و خشنودى
او را مى جويند، خود را شكيبا ساز و ديدگانت را از آنان برمگير كه زيور دنيا را
بطلبى و از كسانى كه دلشان را از ياد خود غافل كرده ايم و در پى هوس خويشند و
كارشان بر گزافه و زياده روى است ، پيروى مكن .
نكته ها
O در طول تاريخ ، اغنيا و ثروتمندان كافر، پيوسته شرط
ايمان آوردن خود را طرد فقرا و بينوايان مى دانستند، چنانچه از نوح چنين درخواستى
كردند و حضرت در جواب آنان فرمود: (ما اءنا بطارد الذين آمنوا
)(256)
من مؤ منان را به خاطر تهيدستى طرد نمى كنم . در زمان پيامبر اسلام نيز از آن حضرت
مى خواستند تهيدستانى چون سلمان و ابوذر و عمار و خباب را از خويش براند تا آنان
ايمان آورده و همراه او شوند. اين آيه از چنين تفكّر و عملى نكوهش مى كند.
O امام صادق و امام باقر عليهما السلام فرمودند: مراد
از خواندن خداوند در صبحگاه و شامگاه ، اقامه ى نماز است .(257)
پيام ها :
1 ثروتمندان براى منصرف كردن پيامبر از معاشرت با تهى دستان مؤ من تلاش مى كردند و
پيامبر در برابر آن تلاشها، ماءمور به مقاومت شد. (واصبر نفسك
)
2 همدلى با تهى دستان سخت است ، ولى بايد تحمّل كرد. (واصبر
نفسك )
3 رهبر بايد نسبت به محرومان همدل وهمدم باشد، نه بى اعتنا.(258)
(واصبر نفسك مع الذّين ... ولا تعد عيناك عنهم )
4 دعاى دائمى وخالصانه ، ارزشمند است . (بالغداة والعشى يريدون
وجهه )
5 در آغاز و پايان هر روز بايد به ياد خدا بود. (بالغداة
والعشى
للّه )
6 دعا بايد خالصانه باشد. (يريدون وجهه )
7 براى بدست آوردن دنيا و رضايت سرمايه داران ، از تهى دستان فاصله نگيريم .
(تريد زينة الحياة الدنيا )
8 زشت ترين كار آن است كه مردم به خدا توجّه كنند، ولى رهبر، به دنيا.
(يريدون وجهه ... تريد زينة الحياة الدنيا)
9 خطر دنياطلبى تا حدّى است كه خداوند، به پيامبران هم هشدار مى دهد.
(ولاتعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدنيا )
10 كسى كه بدنبال دنيا مى رود، از مسير رهروان الهى خارج مى شود.
(يريدون وجهه ... تريد زينة الحياة الدنيا) دنياگرايى در مقابل خداگرايى است
.
11 كيفر دنياگرايى ، غفلت از ياد خداوند است . (تريد زينة
الحياة الدنيا ولا تطع من اغفلنا قلبه )
12 ارزش ياد خدا، به ريشه دار بودن آن در قلب وروح است .
(اغفلنا قلبه عن ذكرنا)
13 انسان گام به گام سقوط مى كند؛ اوّل غفلت ، آنگاه هوسرانى و سپس مسير انحرافى .
(اغفلنا، اتّبع هواه ، كان امره فُرطا )
14 رهبرى افراد غافل ، هواپرست و افراطى ممنوع است . (اغفلنا،
اتبع هواه ، كان امره فرطا)
15 اعتدال ، ارزش و زياده روى ضد ارزش است . (وكان امره فرطا
)
لْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَآءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَآءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّآ
اءَعْتَدْنَا لِلظَّلِمِينَ نَاراً اءَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن
يَسْتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِى الْوُجُوهَ بِئْسَ
الشَّرَابُ وَسَآءَتْ مُرْتَفَقاً
ترجمه :
و بگو: حقّ از سوى پروردگار شما رسيده است ، پس هر كه خواست ايمان آورد و هر كه
خواست كافر شود. همانا ما براى ستمگران آتشى مهيّا كرده ايم كه (شعله هايش ) همچون
سراپرده اى آنان را فراگرفته و چون پناه خواهند، با آبى (مانند مس ) گداخته كه چهره
ها را بريان مى كند يارى مى شوند! چه بد نوشيدنى و چه بد جايگاهى است !
نكته ها
O آيه ، گويا پاسخ به كسانى است كه براى ايمان آوردنشان
، شرط و شروط مى گذارند و مى گويند: شرط گرويدن ما آن است كه فقرا را طرد كنى .
O گرچه مردم در انتخاب ايمان و كفر مختارند، ولى بايد
بدانند كه سرانجام كفر، عذاب سوزان قيامت است .
O ((سُرادِق
)) يعنى سراپرده ، وتنها يك بار در قرآن آمده است ، آن هم درباره
دوزخيان .
O امام رضا عليه السلام به يكى از كارمندان طاغوت
فرمود: اگر از كوه بيفتم و قطعه قطعه شوم ، بهتر از آن است كه كارگزار طاغوت باشم ،
مگر آنكه مشكلى از مؤ منان بگشايم . سپس فرمود: خداوند، كارگزاران طاغوت را در
سرادقى از آتش قرار مى دهد تا از حساب خلايق ، فارغ شود.
پيام ها :
1 تنها سرچشمه ى حقّ خداوند است . (الحقّ من ربّكم )
2 تقاضاى طرد فقراى مؤ من حقّ نيست ، بلكه حقّ آن است كه از طرف خدا باشد.
(قل الحق من ربّكم )
3 گرايش و عدم گرايش مردم ، در حقّانيّت دين تاءثيرى ندارد.
(قل الحق من ربّكم فمن شاء فليؤ من و من شاء فليكفر )
4 پيامبر مسئول ابلاغ است وانسان ها در پذيرش ايمان و كفر آزادند.
(من شاء فليؤ من و من شاء فليفكر)
متاع كفر و دين ، بى مشترى نيست gggggگروهى آن ، گروهى اين پسندند
5 كفر، ظلم به خويشتن است (فليكفر، اعتدنا للظالمين )
6 دوزخ از هم اكنون آماده است . (اعتدنا)
7 سرنوشت انسان در گرو گرايش ها و اعمال اوست . (اعتدنا
للظالمين نارا احاط بها سرادقها ) شهوات و مفاسدى كه انسان را فرامى گيرد،
در آخرت آتشى است كه او را احاطه مى كند.
8 توجّه به فرجام شوم كافران ، نقش مهمى در تربيت انسان دارد.
(للظالمين نارا احاط بها...)
9 معاد، جسمانى است . (يشوى الوجوه )
(30) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ
إِنَّا لاَ نُضِيعُ اءَجْرَ مَنْ اءَحْسَنَ عَمَلاً
ترجمه :
همانا آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام داده اند (بدانند كه ) همانا ما
پاداش كسى را كه عمل خوب انجام داده تباه نمى كنيم .
نكته ها
O خداوند عمل هاى صالح ما را تباه نمى كند، بلكه اين
خصلت ها و عمل هاى بد ماست كه موجب حبط و نابودى كارهاى نيك مى شود.
O هر عمل صالح را مى توان به چند روش انجام داد: به روش
عادّى ، خوب و عالى . اين آيه ، عالى ترين وجه را تشويق مى كند. آرى ، گاهى مواد
غذايى خوب است ، ولى شيوه ى پخت آن خوب يا متوسط است .
پيام ها :
1 در تربيت ، تهديد و بشارت و بيم و اميد، در كنار هم لازم است . (آيه قبل تهديد
بود و اين آيه بشارت .) (انّا اعتدنا للظالمين ... انّا لا
نضيع اجر... )
2 فكر وفرهنگ الهى ، بر عمل صالح مقدّم است . (آمنوا و عملوا
الصالحات )
3 در بينش اسلامى ، نه چيزى از حساب الهى مخفى مى ماند و نه اجر عملى ضايع مى گردد.
(انّا لانضيع ... )
4 ملاك در ارزش عمل ، كيفيّت است ، نه كمّيت . (احسن عملا)
نه ((اكثر عملا))
(31) اءُوْلََّئِكَ لَهُمْ جَنَّا تُ عَدْنٍ تَجْرِى مِن
تَحْتِهِمُ الاْنْهَ رُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ اءَسَاوِرَ
مِن ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَاباًخُضْراً مِّن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ
مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى
الاَْرآئِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً
ترجمه :
آنان برايشان باغهاى جاودانه اى است كه نهرها از زير (قصرها و تخت هايشان ) جارى
است . در آنجا با دستبندهايى طلايى آراسته مى شوند و جامه هاى سبز از حرير نازك و
ضخيم مى پوشند، در حالى كه در آنجا برتخت ها(ى بهشتى ) تكيه داده اند. چه نيكو
پاداشى و چه خوش جايگاهى !
نكته ها
O ((عَدن
)) يعنى اقامت وجايگاه . ((اءساور))
جمع ((اءسوره )) به
دستبند، ((سُندس
)) به ابريشم نازك و ((اِستبرق
)) به حرير ضخيم گفته مى شود و ((اءرائك
)) جمع
((اءريكه )) به تخت
سلطنتى كه با تور پوشانده باشند، گفته مى شود.
O در دو آيه ى قبل ، درباره ى دوزخيان خوانديم :
(بئس الشراب و ساءت مُرتفقا) چه بد نوشيدنى و چه بد جايگاهى و اين آيه
درباره ى بهشتيان مى فرمايد: (نعم الثواب و حسنت مرتفقا
) چه نيكو پاداشى و چه خوش جايگاهى .
O با توجّه به اينكه در بهشت هر لباس با هر نوع جنس و
رنگى در اختيار بهشتيان قرار دارد، امّا اختصاص لباس سبز شايد اشاره به لباس رسمى و
عمومى آنان باشد كه هنگام تكيه بر تخت ها خود را به آن تزيين مى نمايند.
پيام ها :
1 نهرهاى بهشتى هم از زير درختان جارى است ،(تحتها الانهار)
(259) هم از زير قصرهاى بهشتى . (من تحتهم الانهار
)
2 بهره مندى بهشتيان از زيورآلات ، نشان مى دهد كه انسان فطرتا زيور و آرايش را
دوست دارد. (يحلّون فيها من اءساور)
3 دورى از تجمّلات حرام در دنيا، رمز رسيدن به تجمّلات ابدى در آخرت است .
(يحلّون فيها من اءساور... )
4 معاد، روحانى و جسمانى است ، چون اگر روحانى بود، نيازى به طلا و حرير و تخت
نبود. (يحلّون فيها من اءساور...)
5 رنگ سبز، رنگ بهشتى است . (ثيابا خضرا )
(32) وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا
لاَِحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِن اءَعْنَبٍ وَ حَفَفْنَهُمَا
بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعاً
ترجمه :
(اى پيامبر!) براى آنان (سرگذشت ) دو مردى را مثَل بزن كه براى يكى از آن دو، دو
باغ انگور قرار داديم و دور آنها را با نخل پوشانديم و ميان آن دو باغ را كشتزار
قرار داديم .
(33) كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ ءَاتَتْ اءُكُلَهَا وَلَمْ
تَظْلِم مِّنْهُ شَيْئاً وَفَجَّرْنَا خِلَلَهُمَا نَهَراً
ترجمه :
هر دو باغ ، محصول خود را داد و چيزى از آن نكاست و ميان آن دو، نهرى روان ساختيم .
نكته ها
O ((اُكل
)) به معناى محصول و ميوه ى قابل مصرف وخوردنى است .
O از اين آيات مى توان اصول باغدارى يا احداث باغهاى
نمونه و دلربا را استفاده كرد، كه عبارت است از:
الف : درختان كوتاه در وسط ((اعناب
)) و درختان بلند در اطراف باغ باشد.
((نخل ))
ب : باغها با هم فاصله داشته و اطرافشان باز باشد. ((جعلنا
بينهما))
ج : زمين هايى كه در فاصله ميان باغهاست كشت شده باشد. ((بينهما
زرعا))
د: ميان باغها آب جارى باشد. ((فجّرنا خلالهما))
ه: باغها سست و ضعيف و آفت زا نباشد. ((لم تظلم منه
شيئا))
بنابراين بهترين منظره ، از باغهاى انگور گوناگون ، (اعناب )
و انگور و خرما در كنار هم ، (اعناب و نخل ) و انواع
كشت ها، (زرعا) و كِشتى كه در اطرافش درخت باشد،
(حففناهما ) و آبها از زير درختان و كنار مزرعه جارى باشد،
(فجّرنا خلالهما نهرا) پديد مى آيد.
O اين آيات ، گويا پاسخى به درخواست كفّار سرمايه دار
است كه مى خواستند پيامبر، فقرا را از دور خويش براند تا آنان به گرد حضرت آمده و
ايمان آورند، خداوند در پاسخ آنان مى فرمايد: نه فقر نشانه ى ذلّت است و نه ثروت
نشانه ى عزّت انسان . چنانكه در آيه 28 نيز به پيامبرش فرمود:
(واصبر نفسك مع الّذين يدعون ربهم ... )
پيام ها :
1 از ساده ترين ، فطرى ترين و عمومى ترين شيوه هاى انتقال مطلب ، استفاده از تمثيل
و ضرب المثل است . (واضرب لهم مثلا)
للّه
2 تفاوت فقر و غناى انسان ، از جانب خداوند حكيم است . (جعلنا
لاحدهما...
للّه )
3 كشاورز حقيقى خداست ، نه انسان . (حففنا، فجّرنا، جعلنا)
(34) وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَحِبِهِ وَهُوَ
يُحَاوِرُهُ اءَنَاْ اءَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَ اءَعَزُّ نَفَراً
ترجمه :
و براى آن مرد ميوه اى (فراوان ) بود. پس به دوستش در حالى كه با او گفتگو مى كرد،
گفت : من از تو مالدارتر و از نظر نفرات ، نيرومندترم .
نكته ها
O ((ثَمر))
به انواع ميوه و به انواع مال و دارايى و حتّى به درخت نيز گفته مى شود. چنانكه در
آيه ى 42 مى خوانيم : (اُحيط بثمره ) كه قهر خدا تمام
باغ و درختان را احاطه كرد، نه تنها ميوه ى آن را.
O ((صاحب
)) يعنى همراه و هم سخن ، چه مؤ من باشد مثل اين آيه ، چه كافر مانند
آيه ى 37 اين سوره كه مى فرمايد:
(قال لصاحبه و هو يحاوره اَكفرت )
پيام ها :
1 دلبستگى وغرور به مال و قبيله ، زمينه ى طغيان است . (انا
اكثر منك )
للّه
2 نه فقر نشانه ى ذلّت است ، نه ثروت دليل عزّت ، پس بر فقرا فخر نفروشيم .
(انا اكثر منك مالا واعزّ... )
خاكساران جهان را به حقارت منگركوزه بى دسته چو بينى ، به دو دستش بردار
(35) وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ
مَآ اءَظُنُّ اءَن تَبِيدَ هَذِهِ اءَبَداً
ترجمه :
و او در حالى كه بر خويش ستمكار بود، به درون باغ خود آمد (و با غرور و سرمستى )
گفت : گمان ندارم كه هرگز اين (باغ ، يا دنيا) نابود شود!
پيام ها :
1 همه ى دارايى هاى انسان از خداست و مالك حقيقى اوست . در آيه ى 32 فرمود:
((جعلنا لاحدهما جنّتين )) و در اين آيه
مى فرمايد: ((دخل جنّته ))
2 دارايى و نعمت هاى سرشار، زمينه ى غرور است .
(دخل جنّته ... قال )
3 غفلت از خدا، خودبرتربينى ، تحقير ديگران و فريفته شدن به جلوه هاى مادّى دنيا
ظلم به خويشتن است . (ظالم لنفسه )
4 انسانِ منحرف و غافل ، از جماد ونبات بدتر است . خداوند درباره ى باغ در آيه ى 23
فرمود: ((ولم تظلم منه شيئا))
يعنى چيزى كم نگذاشت ، ولى درباره ى صاحب باغ فرمود: ((ظالم
لنفسه )).
5 نعمت ها و برخوردارى ها را هرگز باقى و جاودانه مپنداريم .
(ما اظنّ ان تبيد )
(36) وَمَآ اءَظُنُّ السَّاعَةَ قَآئِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ
إِلَى رَبِّى لاََجِدَنَّ خَيْراً مِنْهَا مُنقَلَباً
ترجمه :
و گمان نمى كنم كه قيامت برپا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم ،
يقينا بهتر از اين (باغ ) را در بازگشت ، خواهم يافت .
نكته ها
O كافران مى پندارند نعمت دادن بر خدا لازم است و اين
حقّ انسان است كه بايد همواره برخوردار باشد. چنانكه در آيه 50 سوره ى فصّلت مى
خوانيم : (لئن رجعت الى ربّى انّ لى عنده للحُسنى )
اگر قيامتى هم باشد، بهترين ها براى ما خواهد بود. ولى اين تفكّر در قرآن رد شده
است . انسان از لطف وفضل خدا بهره مند است ، ولى اگر خدا بخواهد، آبها راتلخ ، درخت
ها را خشك وكافران را نابود يا وحى به انبيا را قطع مى كند، تا مپندارند كه بدون
لطف الهى استحقاق اين نعمت ها را دارند.
پيام ها :
1 دلبستگى به دنيا و دنياگرايى ، زمينه ى انكار قيامت است .
(انا اكثر منك ... وما اظنّ الساعة قائمة ...)
2 منكران قيامت ، دليلى بر نفى آن ندارند. (ما اظنّ )
3 اميد و آرزوى بى جا و بى دليل محكوم است . (ولئن رددت )
4 انسان فطرتا گرايش به خدا و معنويات دارد. (الى ربّى
)
5 بعضى ها به غلط نعمت را نشانه ى كرامت و ارزش خود مى پندارند و آن را ابدى مى
دانند. (لئن رددت الى ربّى لاجدنّ خيرا)
(37) قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ اءَكَفَرْتَ
بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ
ثُمَّ سَوَّيَكَ رَجُلاً
ترجمه :
دوستش در حالى كه با او گفتگو مى كرد گفت : آيا به آن (خدايى ) كه تو را از خاك ،
سپس از نطفه آفريد، آنگاه تو را مردى كامل و تمام اندام قرار داد، كافرشده اى ؟!
(38) لَكِنَّاْ هُوَ اللّهُ رَبِّىِ وَلاَ اءُشْرِكُ
بِرَبِّىَّ اءَحَداً
ترجمه :
ولى من (گويم :) اوست خداوند، پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى سازم
.
نكته ها
O ((محاوره
)) به معناى گفتگو و ردّ و بدل كردن كلام و پاسخگويى به يكديگر است .
كلمه ى ((لكنّا)) در
واقع ، ((لكن اءنا))
بوده است .
پيام ها :
1 گفتگو و بحث آزاد ميان مكتب ها مورد قبول قرآن است . (و هو
يحاوره
للّه )
2 در مقابل ثروتمندان و قدرتمندان ، بدون احساس حقارت وبا كمال عزّت ، به ارشاد
بپردازيد. (قال له صاحبه ... اءكفرت )
3 گاهى علاقه به مال وثروت ، زمينه ى كفر انسان به خدا وقيامت است .
(انا اكثر منك ... اءكفرت بالذى خلقك )
4 آنكه به مال و خويشاوندان خود مى بالد، علاجش يادآورى اصل خاكى اوست .
(انا اكثر منك ... خلقك من ترابٍ ثم من نطفة )
5 انكار معاد، انكار خداست او با گفتن (ما اظنّ الساعة قائمة
) معاد را انكار كرد، ولى صاحبش به او گفت : (اءكفرت بالذى
خلقك ) آيا به خدايى كه تو را آفريد كفرورزيدى ؟!
6 كفر به خدا، جاى تعجّب و شگفتى و توبيخ دارد. (اكفرت
)
7 اعتراض به كفّار جايز است . (اءكفرت ) ولى بايد همراه
با استدلال و نشان دادن راه باشد. (الذى خلقك من تراب
)
8 در تربيت وبازداشتن از انحراف ديگران ، با استدلال سخن بگوييم .
(اءكفرت بالذى خلقك )
9 در برابر شك و ترديد ديگران ، مؤ من بايد موضع خود را با صراحت اعلام كند.
(لكنّا هو ا للّه )
10 تكيه بر غير خدا، شرك است . (اءنا اكثر منك ... و لكنّا...
لااشرك بربّى احدا)
11 توحيد ناب آن است كه همراه با نفى هرگونه شرك باشد. (اللّه
ربّى و لااشرك بربّى احدا )
(39) وَلَوْلاََّ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَآءَ
اللّهُ لاَ قُوَّةَ إِلا بِاللّهِ إِن تَرَنِ اءَنَاْ اءَقَلَّ مِنكَ
مَالاً وَ وَلَداً
ترجمه :
و چرا آنگاه كه وارد باغت شدى ، نگفتى : ماشاءالله (آنچه خدا بخواهد)، هيچ نيرويى
جز به (قدرت ) خدا نيست ؟ اگر مرا از نظر مال و فرزند، كمتر از خويش مى بينى !
نكته ها
O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر نعمتى كه
خداوند از مال و فرزند به بنده اش مى بخشد، اگر بگويد: ((ما
شاء اللّه ولاقوّة الاّ باللّه ))، خداوند آفات و
ناراحتى هاى او را دفع مى كند تا به آرزويش برسد. سپس اين آيه را تلاوت فرمود.(260)
همچنين در روايات آمده است : جمله ى
((لاحول ولا قوّة الاّ باللّه ))
سبب دفع بلا و دوام نعمت مى شود و گنجى از گنج هاى بهشت است .(261)
پيام ها :
1 توبيخ وسرزنش بايد همراه با ارشاد ورهنمود باشد. (لولا...
قلت ماشاءا للّه )
2 عقيده به تنهايى كافى نيست ، بايد با زبان نيز اقرار كرد.
(قلت ماشاءاللّه )
3 هنگام برخورد با مناظر زيباى طبيعت ، به ياد خدا باشيم كه همه ى نعمت ها از اوست
.
(لولا اذ دخلت جنّتك قلت ماشاءا للّه )
4 براى پيشگيرى از غفلت و غرور، هنگام برخورد با نعمت ها اراده الهى را فراموش
نكنيم . (ماشاء اللّه )
5 مؤ من به خاطر كمى مال و فرزند، خود را نمى بازد. (ان ترنِ
) يعنى تو مرا كم مى بينى ، نه آنكه من كم هستم .
(40) فَعَسَى رَبِّىَّ اءَن يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِّن
جَنَّتِكَ وَيُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَاناً مِّن
السَّمَآءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً
ترجمه :
پس اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا كند ومجازات (صاعقه و عذابى
) حساب شده بر باغ تو از آسمان فرستد تا به زمينى هموار و بى گياه و لغزنده تبديل
شود.
(41) اءَوْ يُصْبِحَ مَآؤُهَا غَوْراً فَلَن تَسْتَطِيعَ
لَهُ طَلَباً
ترجمه :
يا آب آن (باغ به زمين ) فروكش كند، پس هرگز نتوانى آن را بازيابى .
نكته ها
O ((زَلق
)) به زمين صاف وبدون گياه گفته مى شود، آن چنانكه پاى انسان در آن
بلغزد.
پيام ها :
1 دادن و گرفتن هاى خدا، براساس ربوبيّت وتربيت اوست . (فعسى
ربّى ان يؤ تين )
2 فقيران ماءيوس نباشند كه ياءس ونااميدى بدتر از فقر است .
(انا اقلّ... عسى ربى )
3 اگر خدا بخواهد، فقير، غنى ، بلكه برتر از غنى مى شود. (خيرا
من جنّتك )
4 آرزوى سلب نعمت از كفّار فخرفروش ، و نفرين بر آنان ، پسنديده است .
(يرسل عليها حسبانا... )
5 قهر خداوند حساب شده و عادلانه است . (حسبانا)
6 ثروتمندان به داشته هاى خود مغرور نشوند، شايد در يك لحظه همه ثروتشان نابود شود.
(فتصبح صعيدا زلقا )
7 شرك و كفر و فخرفروشى ، دارايى و سرسبزى را به كوير تبديل مى كند.
(فتصبح صعيدا زلقا)
8 دست خدا براى قهر و عذاب ، باز است ، چه از آسمان ، چه از زمين .
(يرسل عليها حسبانا من السماء يصبح ماؤ ها غورا )
9 در برابر خشم و غضب الهى ، قدرت و راه نجاتى نيست . (فلن
تستطيع له طلبا)
(42) وَاءُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَاءَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ
عَلَى مَآ اءَنفَقَ فِيهَا وَهِىَ خَاوِيَةٌ
عَلَى عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَلَيْتَنِى لَمْ اءُشْرِكْ بِرَبِّى اءَحَداً
ترجمه :
و (سرانجام ) فرآورده هاى آن (مرد مغرور، با قهر الهى ) احاطه شد، پس او چنان شد كه
دو دست خويش را به خاطر خرجهايى كه در باغ كرده بود (از شدّت حسرت ) برهم مى ماليد،
در حالى كه آن (باغ وتاكستان ) بر داربست هايش فروريخته بود و مى گفت : اى كاش كسى
را شريك پروردگارم قرار نمى دادم .
نكته ها
O بعضى با غرور وخودبرتربينى وگفتنِ
(انا اكثر منك مالا...)
للّه از خدا غافل شده واز مدار توحيد خارج ومشرك مى شوند، امّا دير يا زود به
پروردگار يكتا اقرار خواهند كرد، چه مؤ منان (لااشرك بربّى
احدا
)(262)
وچه كافران . (ياليتنى لم اشرك بربّى احدا)
پيام ها :
1 خداوند محيط است ، (واللّه محيط )(263)؛
هم لطفش احاطه دارد،
(رحمتى وسعت كل شى ء)
(264) وهم قهرش فراگير است . (اُحيط بثمره
)
2 كيفر خداوند در كمين مغروران است . (اُحيط بثمره )
3 حوادث و عذاب هاى الهى ، پيامد افكار و اعمال بد ماست . به دنبالِ كفر و كفرانِ
صاحب باغ در آيات قبل ، (احيط بثمره ) آمده است .
4 نااميدى ها وحالات درونى ، در ظاهر وكردار انسان اثر مى گذارد.
(يقلّب كفّيه )
5 دنياطلبان ، ابتدا از حوادث تحليل اقتصادى مى كنند، سپس تحليل معنوى . (در اين
آيه ابتدا حسرت بر پول هاى خرج شده است ، سپس غصّه براى شرك )
6 عذاب هاى دنيوى ، بيدارباشى براى وجدان هاى خفته و دلهاى غافل است .
(احيط بثمره ... يقول ياليتنى )
(43) وَلَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ
اللّهِ وَمَاكَانَ مُنتَصِراً
ترجمه :
و هيچ گروهى نداشت كه او را در برابر (قهر) خدا يارى كنند و نمى توانست خودش را
يارى كند.
(44) هُنَالِكَ الْوَلَيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ
ثَوَاباً وَخَيْرٌ عُقْباً
ترجمه :
آنجا (ثابت شد كه ) ولايت و قدرت تنها از آنِ خداى حقّ است و (نزد) اوست بهترين
پاداش و نيكوترين فرجام .
نكته ها
O قرآن بارها تاءكيد كرده كه انسان ، هنگام مواجهه با
خطر و گسستن وسايل مادّى ، رو به خدا مى آورد و او را از عمق جان صدا مى زند، در
دريا وقتى گرفتار امواج مى شود يا وقتى عذاب مى آيد، اظهار ايمان مى كند. اينجا نيز
وقتى آن شخص با باغ سوخته اش روبرو شد و فريادرسى نداشت ، فهميد كه ولايت حق ،
مخصوص خداوند يكتاست . ((هنالك الولاية للّه الحق
))
O كلمه ى ((ولايت
)) در اين آيه ، به معناى قدرت و نصرت مى باشد.
پيام ها :
1 عاقبتِ اعتماد به غير خدا، ناكامى است . (لم تكن له فئة
ينصرونه )
للّه
2 هنگام فرارسيدن قهر خدا، مال و فرزند هر چند بسيار باشد به كار نمى آيد.
(ولم تكن له فئة ينصرونه ) (از ياران دوران رفاه به هنگام خطر خبرى نيست .)
3 قطعنامه ى همه ى حوادث تلخ ، تنها يك جمله است و آن اينكه قدرت تنها از آنِ خداست
.
(هنالك الولاية للّه الحقّ)
4 ولايت هاى غير الهى ناپايدار و باطل است ، وتنها ولايت خدا ثابت و حقّ است .
(الولاية لله الحق )
5 چه محاسبه گر باشيم ، چه دورانديش ، بايد به سراغ خدا برويم .
(هو خيرٌ ثوابا و خيرٌ عقبا)
6 نصرت الهى و حقانيّت خداوند، ضامن پرداخت بهترين پاداش و فرجام است .
(هنالك الولاية لله الحق هو خير ثوابا و خير عقبا )
7 ملاك ارزشها، عاقبت و پاداش خوب است . (خير ثوابا و خير
عقبا)
|