تفسير نور
(جلد هفتم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۳ -


(34)وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلا بِالَّتِى هِىَ اءَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ اءَشُدَّهُ وَ اءَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولاً
ترجمه :
و به مال يتيم ، جز به بهترين راه (كه به نفع يتيم باشد) نزديك نشويد، تا آنكه به حدّ بلوغ ورشدش برسد. (كه آنگاه اموالش را به او بر مى گردانيد) وبه پيمان وفا كنيد، كه (در قيامت ) از عهد و پيمان سؤ ال خواهد شد.
نكته ها
O كلمه ى ((اَشُدّ)) از ((شَدّ))، به گره محكم گفته مى شود و در اينجا منظور مرحله ى رشد يتيم و استحكام جسمى و روحى در حفظ اموالش ‍ مى باشد.
O قرآن درباره ى حفظ حقوق يتيم و مراعات حال او و رسيدگى و تكفّل امور يتيمان سفارش فراوان كرده است . ولى چون احتمال لغزش مالى و سوء استفاده كردن از اموال يتيمان بسيار است ، لذا هشدار بيشترى لازم است ، به گونه اى كه از نزديك شدن به آن نيز نهى شده و تصرّف ظالمانه در اموال يتيمان ، خوردن آتش شمرده شده است .(93)
O وقتى اين آيه نازل شد، مسلمانان از حضور بر سر سفره ى ايتام كناره گرفتند و آنان را منزوى ساختند. آيه ى ديگرى نازل شد كه مراد از نزديك نشدن ، سوءاستفاده است ، والاّ افراد مصلح نبايد به بهانه ى تقوا، يتيمان را رها كنند. (و ان تخالطوهم فاخوانكم واللّه يعلم المفسد من المصلح ) (94)
O در حديث مى خوانيم : مراد از عهد و پيمانى كه مورد سؤ ال است ، محبّت و دوستى و اطاعت از علىّ عليه السلام است .(95)
پيام ها :
1 اسلام ، پشتيبان محرومان ، ضعيفان و يتيمان است . (لاتقربوا مال اليتيم )
2 هر جا احتمال سوءاستفاده باشد، بايد بيشتر سفارش كرد.(96) (لا تقربوا)
3 جاذبه ى مال به قدرى زياد است كه نزديك شدن به آن هم گاهى گناه و حرمت را در پى دارد. (لا تقربوا )
4 كودكان ، حقّ مالكيّت دارند. (مال اليتيم )
5 ارث يكى از اسباب مالكيّت است . (مال اليتيم )
6 تصرّف در مال يتيم مشروط به رعايت بالاترين و پرثمرترين شيوه هاست . (اگر منافع يتيم در گردش مال اوست ، بايد آن را به كار انداخت ، نه آنكه بى تفاوت ماند.) (لاتقربوا... الا بالّتى هى احسن )
7 در تصميم گيرى هاى مالى ، بايد منافع و مصالح يتيمان مراعات شود. (الاّ بالّتى هى احسن )
8 تصرّف نابجا و حيف و ميل اموال يتيمان ، ممنوع است . (لاتقربوا... الا بالّتى هى احسن )
9 زمان واگذارى مال يتيم به خود او، وقتى است كه به بلوغ فكرى و اقتصادى و جسمى برسد. (حتّى يبلغ اشدّه )
10 به پيمان ها هرچه و با هر كه باشد وفادار باشيم . (اوفوا بالعهد)
11 توجّه به مسئوليّت ، انسان را از گناه باز مى دارد. (انّ العهد كان مسئولا )
(35) وَ اءَوْفُواْ الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَ اءَحْسَنُ تَاءْوِيلاً
ترجمه :
و چون با پيمانه داد وستد كنيد، پيمانه را تمام دهيد و با ترازوى درست وزن كنيد، كه اين بهتر و سرانجامش نيكوتر است .
نكته ها
O ((قِسطاس ))، از تركيب دو كلمه ى ((قِسط)) به معناى عدل و ((طاس )) به معناى كفه ى ترازو مى باشد.(97) در حديث آمده است : امام معصوم ، نمونه و مصداق ((قسطاس ‍ مستقيم )) در جامعه ى اسلامى است .(98)
O مسائل داد وستد و رعايت حقوق مردم در معاملات ، چنان مهم است كه قرآن بارها روى آن تاءكيد كرده و بزرگ ترين آيه قرآن ،(99) مربوط به آن و سوره اى به نام ((مطففّين )) (كم فروشان ) نام نهاده شده است . اوّلين دعوت بعضى پيامبران ، همچون حضرت شعيب نيز ترك كم فروشى بوده است .(100)
پيام ها :
1 بازار مسلمانان ، بايد از تقلّب و كم فروشى دور باشد و فروشنده ى آن بايد امين ، دقيق ، درستكار و با حساب و كتاب باشد. (اوفوا الكيل )
2 ايفاى كيل و پيمانه ى صحيح ، از نمونه هاى وفاى به پيمان است كه در آيه ى قبل گذشت ، زيرا معامله ، نوعى تعهّد است . (اوفوا بالعهد... اوفوا الكيل )
3 ترازو و وسايل سنجش و محاسبات تجارى ، بايد سالم و دقيق باشد. (وزنوا بالقسطاس المستقيم )
4 دقّت در ترازو، وزن و محاسبات ، عامل خير وبركت است و كم فروشى ، خير و بركت را مى برد. (ذلك خيرٌ)
5 فلسفه ى فرمان هاى الهى ، خير خود انسان هاست . (اوفوا، زنوا... ذلك خير )
6 درستكارى اقتصادى ، برتر از كسب مال از راه كم فروشى است . (ذلك خير)
7 نتيجه ى دادوستد درست و رعايت حقوق مردم ، به خود انسان باز مى گردد، چون ايجاد اعتماد مى كند، ولى كم فروشى و نادرست بودن ميزان و حساب ، جامعه را به فساد مالى و سلب اعتماد مى كشاند. پس پايان و پيامد خوب ، در گرو درستكارى است . (ذلك خير )
8 كسب صحيح ، موجب خوش عاقبتى است . (احسن تاءويلا)
كم فروش گرچه به سود موّقت مى رسد، ولى از دست دادن اعتبار دنيوى و فراهم شدن عذاب اخروى ، كار او را بدفرجام مى كند.
(36) وَ لاَتَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ اءُوْلََّئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً
ترجمه :
و از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن ، چون گوش و چشم و دل ، همه ى اينها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت .
نكته ها
O ذكر چشم و گوش و دل در آيه ، شايد از باب نمونه باشد، زيرا در قيامت علاوه بر خود انسان ، از دست و پا و اعضاى ديگر هم سؤ ال مى شود(101) و آنها به سخن آمده ، اعتراف مى كنند.(102)
O در طول تاريخ ، بسيارى از فتنه ها و نزاع ها، از قضاوت هاى عجولانه يا حرف هاى بى مدرك ونظريه هاى بدون تحقيق و علم ، بروز كرده است . عمل به اين آيه ، فرد و جامعه را در برابر بسيارى از فريب ها و خطاها بيمه مى كند. چرا كه خوش بينى بيجا، زودباورى وشايعه پذيرى ، جامعه را دستخوش ذلّت وتسليم دشمن مى كند.
O تقليد كوركورانه ، پيروى از عادات وخيالات ، تبعيّت از نياكان ، باور كردن پيشگويى ها، خواب ها، حدس ها و گمان ها، قضاوت بدون علم ، گواهى دادن بدون علم ، موضعگيرى ، ستايش يا انتقاد بدون علم ، تفسير و تحليل و نوشتن و فتوا دادن بدون علم ، نقل شنيده هاى بى اساس و شايعات ، نسبت دادن چيزى به خدا و دين بدون علم ، تصميم در شرايط هيجانى و بحرانى وبدون دليل وبرهان ، تكيه به سوگندها و اشك هاى دروغين ديگران ، همه ى اينها مصداق ((لاتقف ما ليس لك به علم )) بوده و ممنوع است .
O به مقتضاى روايات متواتر و معتبر، پيروى از اصول قطعى شرعى (مانند فتواى مجتهد، يا علمى كه به اطمينان هاى نزديك به يقين اطلاق مى شود) پيروى از علم است . همچنان كه مردم از نسخه ى پزشك متخصّص و دلسوز، علم پيدا مى كنند، از فتواى مجتهد جامع الشرايط و متّقى نيز علم به حكم خدا پيدا مى كنند. بنابراين اين مرحله از علم كافى است ، هر چند علم درجاتى دارد و مراحل عميق تر آن مانند: علم اليقين ، حقّ اليقين و عين اليقين مى باشد.
O امامان معصوم عليهم السلام ، اصحاب خود را از شنيدن و گفتن هر سخنى باز مى داشتند و به آنان توصيه مى كردند كه دربانِ دل و گوش خود باشيد. ودر اين امر، به اين آيه استناد مى كردند.
چنانكه امام صادق عليه السلام براى متنبّه كردن شخصى كه هنگام رفتن به دستشويى ، توقّف خودرا در آنجا طول مى داد تا صداى ساز وآواز همسايه را بشنود، اين آيه را تلاوت كرد وفرمود: گوش از شنيده ها، چشم از ديده ها ودل از خاطرات مؤ اخذه مى شود. امام سجاد عليه السلام نيز فرمود: انسان حقّ ندارد هرچه مى خواهد بگويد.(103)
پيام ها :
1 زندگى بايد براساس علم واطلاعات صحيح ومنطق وبصيرت باشد. (لاتقف ما ليس لك به علم )
2 بازار شايعات را داغ نكنيم و با نقل شنيده هاى بى اساس ، آبرو و حقوق افراد را از بين نبريم . (لا تقف ... )
3 قرآن بساط ساحران ، كاهنان و پيش گويان را كه مردم ساده لوح را دور خود جمع مى كنند، بر هم مى زند. (لاتقف ما ليس لك به علم )
4 راه شناخت ، تنها حس نيست ، دل نيز يكى از راههاى شناخت است . (السمع و البصر و الفؤ اد )
5 در قيامت ، از باطن و نيّات هم بازخواست مى شود. (الفؤ اد)
6 ايمان به قيامت وحسابرسى ، عامل پيدايش تقواست . (كلّ اولئك ... مسئولا )
7 بهره بردارى صحيح نكردن از جسم و امكانات ، مؤ اخذه خواهد داشت . (كلّ اولئك كان مسئولا)
(37) وَ لاَ تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الاَْرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً
ترجمه :
و در زمين با تكبّر و سرمستى راه مرو، قطعا تو زمين را نخواهى شكافت و در بلندى به كوه هانخواهى رسيد.
(38) كُلُّ ذَلِكَ كَان سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً
ترجمه :
همه ى اينها، گناهش نزد پروردگارت ناپسند است .
نكته ها
O از جامعيّت اسلام اينكه علاوه بر مسائل اعتقادى ، سياسى ، نظامى واقتصادى ، براى كارهاى جزئى مانند رفت وآمد بيرون خانه نيز دستور دارد. از جمله اينكه :
الف : (واقصد فى مشيك )(104) در راه رفتن ، ميانه رو باش .
ب : (ولا تمش فى الارض مرحا) در زمين با تكبّر و سرمستى راه نرو.
ج : (و عباد الرحمن الذّين يمشون على الارض هونا )(105) بندگان خدا آنانند كه در زمين با آرامش و بى تكبّر راه مى روند.
د: از قارون هم انتقاد مى كند كه هنگام عبور در كوچه و بازار، با تكبّر و جلال و جبروت ظاهر مى شد.(106)
O در سيره ى پيامبر اسلام است كه وى حتّى روز فتح مكّه بر الاغى بدون پالان سوار شد. امام حسن مجتبى عليه السلام نيز با داشتن مركب هاى زياد، پياده به مكّه مى رفت . اينها نشانه ى فروتنى اولياى دين است . حضرت على عليه السلام نيز از اوصاف متّقين ، راه رفتن متواضعانه را بر مى شمارد. ((و مشيهم التواضع ))(107)
پيام ها :
1 تكبّر، حتّى در راه ، رفتن از نظر قرآن نكوهيده است . (ولا تمش فى الارض مرحا)
2 راه مقابله با تكبّر، توجّه دادن به ضعف ها وعجزهاست . (انّك لن تخرق الارض )
3 خصلت هاى درونى در رفتار انسان اثر گذار است . (ولا تمش فى الارض مرحا)
4 بدى اعمال زشت در همه ى اديان الهى امرى ثابت است . (كان سيّئه ...مكروها )
5 اوامر و نواهى پروردگار، در جهت رشد و تربيت انسان است . (عند ربّك )
(39) ذَلِكَ مِمَّآ اءَوْحَىَّ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلاَتَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلَ هاً ءَاخَرَ فَتُلْقَى فِى جَهَنَّمَ مَلُوماً مَّدْحُوراً
ترجمه :
اين (دستورات ) از حكمت هايى است كه پروردگارت بر تو وحى كرده است ، و با خدا معبودى ديگر قرار نده كه سرزنش شده و رانده ، در دوزخ افكنده خواهى شد.
نكته ها
O برخى مفسّران مى گويند: مراد از ((حكمت ))، احكام ثابتى است كه در آيات قبل گفته شده و در اديان ديگر هم بوده و نسخ شدنى نيست .
در آيه ى 22 فرمان نهى از شرك اوّلين حكمت بود و در اين آيه نيز نهى از شرك ، پايان حكمت هاست .
O گاهى خداوند، با خطابى تند به پيامبرش ، در واقع به كفّار هشدار مى دهد كه اميد خود را از پيامبر قطع كنند، مثل اينكه مى فرمايد: اگر سراغ غير خدا بروى ، به جهنّم افكنده مى شوى .
پيام ها :
1 اوامر و نواهى خداوند، بر پايه ى حكمت ، علم به نيازهاى تربيتى بشر و مطابق با عقل است . (اوحى اليك ربّك من الحكمة )
2 عقل و فطرت ، انسان را از وحى بى نياز نمى كند، بلكه انسان نيازمند وحى است . (ذلك ممّا اوحى اليك )
3 در زشتى شرك ، همين بس كه اگر پيامبر نيز در پى آن رود، نابود مى شود. (لاتجعل ... فتلقى فى جهّنم )
4 غير از مكتب وحى و قانون خدا، راهها و مكاتب ديگر بيراهه است و محروميّت وملامت ودوزخ را درپى دارد. (لاتجعل مع اللّه ... فتلقى فى جهنّم )
5 پايان شرك ، دوزخ ومشرك مستحقّ دورى از رحمت خداست . (فتلقى ...) للّه
6 مشركان در دوزخ علاوه بر سوختن ، عذاب روحى نيز دارند. (مَلوما مَدحوراللّه )
(40) اءَفَاءَصْفَكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلََّئِكَةِ إِنَا ثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً
ترجمه :
آيا (مى پنداريد) پروردگارتان شما را با داشتن پسران برگزيده و خودش از فرشتگان ، دخترانى گرفته است ؟ همانا شما سخن (و تهمت ) بزرگى مى گوييد.
نكته ها
O از جمله عقايد انحرافى مشركان اين بود كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند و قرآن بارها با اين مساءله برخورد كرده و آن را دروغ و تهمتى بزرگ شمرده است ، از جمله : (اءم له البنات و لكم البنون )(108)، (اءلكم الذَّكَر و له الاُنثى ) (109)
البتّه عقيده به فرزند داشتن خدا، نزد يهود و نصارا هم بوده است ، ولى اعتقاد به دختر داشتن ، مخصوص بت پرستان است .
پيام ها :
1 برترى پسر بر دختر، پندارى بى اساس است . (اءفاصفاكم ... بالبنين )
2 ربوبيّت خداوند حتّى شامل مشركان نيز مى شود. (ربّكم )
3 عقيده به فرزند داشتن خداوند، هم محكوم است و هم بى انصافى . (لتقولون قولا عظيما )
4 پندار اينكه فرشتگان دخترند، غلط است . (الملائكة اناثا... قولا عظيما)
5 انسان نبايد آنچه را خود نمى پسندد، براى ديگران بپسندد، چه رسد آنكه براى خدا باشد! (لتقولون قولا عظيما )
(41) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هَذَا الْقُرْءَانِ لِيَذَّكَّرُواْ وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلا نُفُوراً
ترجمه :
وبه يقين ، ما در اين قرآن (حقايق را با بيان هاى گوناگون و) مكرّر بيان كرديم ، تا پند گيرند، و جز بر رميدگى آنان نيفزود.
نكته ها
O ((صَرّفنا))، بيان گوناگون و متنوّع و تكرارهاى مختلف گفتار در جهت روشن تر شدن موضوع بحث است .
O انسان فطرتا تنوّع طلب است ، خواه در طبيعت باشد، يا كتاب الهى و اين رمز برخى تكرارها و تنوّع بيان ها در قرآن است .
O همچنان كه از بارش باران بر يك لاشه ى متعفّن ، بوى تعفّن برمى خيزد، ورود آيات الهى در دلهاى خوگرفته به تكبّر و لجاجت ، عفونت تنفّر را بيشتر مى كند. (ما يزيدهم الاّ نفورا )
پيام ها :
1 تكرار مطلب ، بايد متنوّع و جذّاب باشد، (صرّفنا) زيرا يكنواختى اغلب خستگى آور است .
2 انسان پيوسته نيازمند تذكّر است وچه بسا در هربار تكرار، گروهى جذب شوند. (صرّفنا )
3 تكرار در آيات قرآن ، براى تذكّر و پندگيرى است . (صرّفنا، ليذكّروا)
4 تكرار، براى دوستان دلربا، ولى براى لجوجان نفرت آور. (ما يزيدهم الاّ نفورا )
(42) قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ ءَالِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذاً لا بْتَغَوْاْ إِلَى ذِى الْعَرْشِ سَبِيلاً
ترجمه :
بگو: اگر با خداوند، خدايانى بود آنگونه كه مشركان مى گويند در آن هنگام آن خدايان در پى يافتن راه نفوذى به سوى خداى صاحب عرش بودند (تا قدرت را از او بگيرند).
(43) سُبْحَنَهُ وَتَعَلَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبِيراً
ترجمه :
خداوند منزّه و برتر است از آنچه مى گويند، برترى بزرگ !
نكته ها
O مشركان ، خداوند را قبول داشتند و ((اللّه )) را آفريدگار هستى مى دانستند، ولى بت ها را شفيع خود يا شريك خدا مى پنداشتند. اين آيه وجود چنين رابطه اى را ميان خدا و بت ها نفى مى كند، چون بت ها نه مى توانند قدرت را از دست خداى بزرگ بيرون آورند، نه راهى براى تقويت خود دارند.
پيام ها :
1 نظام هستى ، بهترين دليل بريكتايى خداست . (اگر خدايان ديگر بودند، رقابت مى شد واگر رقابت بود نظام بهم مى خورد.) (اذا لابتغوا الى ذى العرش سبيلا)
2 هرگاه نسبت ناروايى داده شود، تبرئه و تنزيه لازم است . (سبحانه للّه )
3 خداوند از هرگونه شريك پاك است و ميان ذات مقدّس او و خرافاتى كه مى گويند، فاصله و برترى بسيارى است . (سبحانه و تعالى عمّا يقولون )
4 هر كه و به هر مقدار خدا را ستايش كند، باز خداوند برتر از آن گفته هاو توصيف هاست . (تعالى عمّا يقولون علوّاً كبيراً )
(44) تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَ اتُ السَّبْعُ وَالاَْرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَىْءٍ إِلا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِن لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً
ترجمه :
آسمان هاى هفتگانه و زمين و هر كه در آنهاست ، تسبيح خداوند را مى گويند، و هيچ چيز نيست مگر آنكه با ستايش ، از او به پاكى ياد مى كند، ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد. همانا او بردبار و آمرزنده است .
نكته ها
O اين آيه مى گويد: همه ى هستى براى خداوند تسبيح و سجده و قنوت دارند. برخى مفسّران اين تسبيح را تسبيح تكوينى دانسته اند، يعنى ساختار وجودىِ هر ذرّه اى از عالم ، نشان از اراده ، حكمت ، علم و عدل خدا دارد.
بعضى ديگر معتقدند كه هستى ، شعور و علم دارد و همه در حال تسبيح اند، ولى گوش ما صداى آنها را نمى شنود. اين نظر با ظاهر آيات سازگارتر است . نطق داشتن اشيا محال نيست ، چون در قيامت تحقّق مى يابد. (انطق كلّ شى )(110) حتّى سنگ هم علم و خشيت دارد و از خوف خدا از كوه سقوط مى كند. (و ان منها لما يهبط من خشية اللّه ) (111) حضرت سليمان سخن مورچه را مى فهميد و منطق الطير مى دانست . هدهد انحراف مردم را تشخيص مى داد كه نزد سليمان آمد و گزارش داد. خداوند كوهها را مخاطب قرار داده : (يا جبال اوّبى معه )(112) اى كوهها! همراه با داود نيايش كنيد. در قرآن علاوه بر اين موارد از تسبيحِ ديگر موجودات نيز سخن به ميان آمده است .
جمله ذرات عالم در نهانggggg با تو مى گويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصيريم و هُشيمggggg با شما نامحرمان ، ما خامشيم
O تسبيح گويى حيوانات و موجودات ، در روايات هم آمده است ، از جمله :
الف : به چهره ى حيوانات سيلى نزنيد، كه تسبيح خدا مى گويند.(113)
ب : هرگاه صيد تسبيح نگويد، شكارِ صيّاد مى شود.(114)
ج : هيچ درختى قطع نمى شود، مگر به خاطر ترك تسبيح او.(115)
د: سنگريزه در دست پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به نبوّت او گواهى داد.(116)
ه‍: زنبور عسل تسبيح مى گويد.(117)
ح : صداى گنجشك ها تسبيح آنهاست .(118)
همه ى اين روايات ، گوياى تسبيح واقعى است ، نه زبان حال .
هر كس به زبانى صفت حمد تو گويدgggggبلبل به غزلخوانى و قُمرى به ترانه
پيام ها :
1 همه ى هستى خدا را تسبيح مى گويند، پس چرا انسان از اين كاروان عقب بماند. (تسبّح له السموات ...)
2 در آسمان ها نيز موجودات زنده و با شعور هست . (مَن فيهنّ )
3 تسبيح هستى ، همراه با حمد و ستايش است . (يسبّح بحمده )
4 بعضى صداها را ممكن است بشنويم ، امّا نمى فهميم كه تسبيح است . (لاتفقهون تسبيحهم )
5 همه ى هستى شعور دارند، ولى اطلاعات انسان از هستى ناقص است . (ان من شى ءٍ الاّ يسبّح ... لا تفقهون )
6 حقايق ، از غير اهلش پوشيده است . (لا تفقهون تسبيحهم )
7 تحمّل عقايد خرافى و سخنان ناروا، برخاسته از حلم و بردبارى خداست . (عمّا يقولون ... حليما غفورا) اگر برگشتيم حتما او مى بخشد.
(45) وَإِذَا قَرَاءْتَ الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ حِجَاباً مَّسْتُوراً
ترجمه :
و هرگاه قرآن مى خوانى ، ميان تو و كسانى كه به قيامت ايمان ندارند، حجابى ناپيدا (و معنوى ) قرار مى دهيم (تا از درك معارف حقّ محروم بمانند).
نكته ها
O قرآن وسيله ى هدايت متّقين است ، (هدىً للمتّقين ) (119) و از نشانه هاى متّقين ، يقين به آخرت است ، (و بالاخره هم يوقنون )(120) پس قرآن براى آنان كه به قيامت ايمان ندارند، هدايت گر نيست . اين همان حجاب پنهانى است كه سبب مى شود انسان از فهم وحى و لذّت درك معارف الهى محروم بماند، گرچه از زبان خود پيامبر صلى الله عليه و آله نيز وحى را بشنود.
پيام ها :
1 اگر انسان ، قابليّت هدايت نداشته باشد، تلاوت قرآن ، توسّط رسول اللّه هم بى اثر است . (اذا قراءت ... حجابا مستورا)
2 قهر الهى ، پس از لجاجت وكفر انسان است . (جعلنا... لايؤ منون بالاخرة ... حجابا )
3 تلاوت قرآن مى تواند انسان را از شرّ كفّار، ايمن كند. (اذا قراءت ، جعلنا... حجابا)
4 تلاوت قرآن ، روح تبرّى از مشركان را در انسان تقويت مى كند. (اذا قراءت جعلنا... حجابا )
5 محروميّت از درك وحى ، عذاب و قهر الهى است . (جعلنا... حجابا مستورا)للّه چوب خدا صدا ندارد.
6 ايمان به معاد، عامل پذيرش دعوت انبيا و كفر به معاد، سبب نپذيرفتن نبوّت و معارف الهى است . (لايؤ منون بالاخرة ... حجابا مستورا )
7 خداوند حقايق و معارف را از غير اهلش پوشيده داشته است . (حجابا مستورا)
(46) وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ اءَكِنَّةً اءَن يَفْقَهُوهُ وَفِى ءَاذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى اءَدْبَرِهِمْ نُفُوراً
ترجمه :
و بر دلهاى آنان (كفّار) پوشش هايى قرار داديم تا آن را نفهمند ودر گوشهايشان سنگينى (تا حقّ را نشنوند). و چون پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد كنى ، آنان پشت كرده و گريزان مى شوند.
نكته ها
O ((اَكِنّة )) جمع ((كنان ))، يا ((كنّ))، به معناى وسيله ى پوشاندن است . ((وَقر))، به معناى سنگينى در گوش است . شبيه اين آيه در سوره هاى ديگر(121) هم آمده است .
O بيش از هزار بار در قرآن ، از توحيد ياد شده است ،(122) ولى متاءسّفانه كوردلان از شنيدن آيات توحيد و بهره گيرى از آنها محروم و ناراحتند، امّا از شنيدن سخن شرك و ياوه خرسند مى شوند. (و اذا ذُكِر اللّه وحده اِشماءزّتْ قلوب الّذين لايؤ منون بالاخرة و اذا ذُكِر الّذين من دونه اذا هم يَستبشِرون ) (123) امروز نيز هرگاه بحث از توحيد مى شود، بعضى متنفّرند، ولى سخن شرقى ها وغربى ها برايشان جاذبه دارد.
قرآن چنين گروه هاى گريزان از حقّ را به الاغ هايى تشبيه كرده كه از شيران رم مى كنند. (كانّهم حمرٌ مستنفرةٌ فَرّت من قَسورة )(124)
پيام ها :
1 روحِ بسته و دلِ مرده ، معارف ناب قرآن را نمى پذيرد. (اكنّةً ان يفقهوه )
2 شنيدن و فهميدن ساده ، غير از فهم عميق و لذّت بردن از آن است . (يفقهوه للّه )
3 محروم ماندن از درك معنويّات ، نوعى قهر الهى است . (اكنّةً ان يفقهوه ) للّه
4 ياد غير خدا كفر است ، ياد خدا و غير خدا شرك ، وتنها ياد خداى يكتا توحيد است . (ذكرت ... وحده )
5 توحيد در ربوبيّت ، سخت ترين چيز براى مشركان است . (ذكرت ربّك فى القرآن وحده ولّوا...)
(47) نَحْنُ اءَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ يَقُولُ الظَّلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلا رَجُلاً مَّسْحُوراً
ترجمه :
ما داناتريم كه چون به تو گوش مى دهند، براى چه گوش مى دهند و آنگاه كه (براى خنثى كردن تبليغات پيامبر) با هم نجوا مى كنند (نيز بهتر مى دانيم چه مى گويند). آن زمان كه ستمگران (به ديگران ) مى گويند: شما جز از مردى افسون شده پيروى نمى كنيد (آن را هم مى دانيم ).
نكته ها
O در تفاسير آمده است كه هر يك از سران كفّار، شبانه وبدون اطلاع يكديگر مخفيانه پشت خانه ى پيامبر حاضر مى شدند تا در تاريكى ، صوت قرآن را بشنوند وسپس ‍ تحليل كنند. گاهى هم در تاريكى به هم برمى خوردند ويكديگر را شناخته ملامت مى كردند كه ما خود، دل از صوت محمّد نمى كنيم ، مردم چه كار كنند!
O اين آيه ، به پيامبر خدا دلگرمى مى دهد كه از فرار و بى احترامى كفّار، متاءثّر نشود، چون همه چيز بر خدا روشن است .
پيام ها :
1 خداوند، از اهداف و اغراض مردم نيز آگاه است . (نحن اعلم بما يستمعون به )
2 همه ى شنوندگان ، حسن نيّت ندارند. (نحن اعلم ... )
3 مبلّغِ حق ، نبايد با فرار يا تهمت مردم عقب نشينى كند، بلكه بايد بداند كه زير نظر خداست و دلگرم باشد. (نحن اعلم ...)
4 دشمنان ، چون توجّه مردم را به رهبران الهى مى بينند، با تهمت و دروغ به آنان ضربه مى زنند. (رجلا مسحورا )
(48) اُنظُرْ كَيْفَ ضَرَبُواْ لَكَ الاَْمْثَالَ فَضَلُّواْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً
ترجمه :
(اى پيامبر!) بنگر كه چگونه براى تو مثلها زدند و در نتيجه گمراه شدند، پس نمى توانند راه حقّ را بيابند.
پيام ها :
1 پيامبر صلى الله عليه و آله و رهبران دينى ومؤ منين ، بايد از شيوه تبليغات دشمن آگاه باشند. (انظر كيف )
2 هم براى اثبات حق ، هم براى مكدّر ساختن حقايق ، مى توان از مثال و تمثيل استفاده كرد. (كيف ضربوا لك الامثال )
3 آنان كه براى رد كردن دين ، منطق ندارند، با مثل زدن ، به پيامبر بدگويى و او را تحقير مى كنند. (ضربوا لك الامثال )
4 توهين به رهبران الهى ، عامل گمراهى است . (ضربوا لك الامثال فضلّوا)
5 گمراهى انسان ها به تدريج حاصل مى شود، اوّل گرفتار توهين وضرب المثل نابجا مى شود، آنگاه به انحراف ، سپس به بن بست مى رسد. (ضربوا لك الامثال ، فضلّوا، فلا يستطيعون سبيلا )
6 كفر، سرانجامى ندارد. كفّار با بهره گيرى از انواع تهمت ومثلها براى ضربه زدن به اسلام ، بازهم موفّق نشدند. (ضربوا لك الامثال ، فضلّوا، فلا يستطيعون سبيلا)
(49) وَقَالُوَّاْ اءَءِذَا كُنَّا عِظَماً وَرُفَتاً اءَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً
ترجمه :
و گفتند: آيا آنگاه كه ما استخوان هاى پوسيده و پراكنده شويم ، آيا براستى ما با آفرينشى تازه ، برانگيخته مى شويم ؟
نكته ها
O ((رُفات )) به معناىِ گِل خورد شده است .(125)
O در آيات قرآن ، هيچ جا دليلى از سوى منكران معاد بيان نشده است . هرچه هست ، تعجّب و سؤ ال و استبعاد است و با طرح سؤ ال ها ايجاد شبهه مى كنند. قرآن نيز در پاسخ آنان ، تكيه بر علم و قدرت و حكمت خدا در آفرينش و ذكر نمونه هايى در طبيعت و تاريخ و خود انسان دارد كه اوّل نبوده و سپس پديد آمده است . پس خداوند مى تواند بار ديگر موجودات را پس ‍ از مرگ ، زنده كند.
(50) قُلْ كُونُواْ حِجَارَةً اءَوْ حَدِيداً
ترجمه :
بگو: (استخوان خرد شده كه آسان است ، شما) سنگ باشيد يا آهن .
(51) اءَوْ خَلْقاً مِّمَّا يَكْبُرُ فِى صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِى فَطَرَكُمْ اءَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى اءَن يَكُونَ قَرِيباً
ترجمه :
يا هر مخلوقى از آنچه كه در نظر شما از آن هم سخت تر است (باز خدا مى تواند شما را دوباره زنده كند) آنان بزودى خواهند گفت : چه كسى ما را باز مى گرداند؟ بگو: همان كسى كه نخستين بار شما را آفريد. پس بزودى سرهاى خويش را (با تعجّب ) به سوى تو تكان خواهند داد و گويند: آن روز، چه زمان خواهد بود؟ بگو: شايد نزديك باشد!
نكته ها
O گرچه انسان پس از مرگ ، متلاشى و خاك مى شود، ولى خاك ، سرچشمه و دروازه ى حيات و زندگى است . گياهان از خاك مى رويند و موجودات زنده در خاك پرورش مى يابند. پس زنده كردن مردگان از خاك ، نزد خداوند متعال مهم و دشوار نيست ، حتّى اگر شما سنگ و آهن و سخت تر از اينها هم باشيد، كه فاصله شان با حيات ، دورتر است ، باز هم خداوند، شما را زنده خواهد كرد.
O منكران ، دليلى بر انكار معاد ندارند، تنها سؤ ال دارند كه چه كسى و چه زمانى و چگونه ما را زنده مى كند؟ پاسخ قرآن اين است كه همان خدا كه اوّلين بار شما را آفريد، قدرت بازآفرينى شما را دارد، زمان آن نيز خيلى دور نيست ، شايد نزديك باشد! (من يعيدنا؟ متى هو؟ عسى ان يكون قريبا) للّه
پيام ها :
1 پيامبر، ماءمور پاسخگويى به سؤ الات ، شبهات و ايرادهاست . (قل )
2 زنده ساختن مجدّد مردگان ، حتّى اگر سنگ و آهن هم شده باشند، بر خدا آسان است . (حجارةً او حديدا او خلقا ...)
3 معاد جسمانى است . (كونوا حجارة او حديدا... )
4 بسيارى از چيزها، تنها در ذهن و دل ما بزرگ مى نمايد، ولى در واقع بزرگ نيست . (يكبر فى صدوركم )
5 دليل انكار معاد، غفلت از قدرت الهى است . (من يعيدنا... الّذى فطركم للّه )
6 افراد لجوج با شنيدن دليل نيز از روى استهزا و انكار و استبعاد، سر تكان مى دهند. (فسيُنغضون اليك رئوسهم )
7 عمر دنيا نسبت به آخرت ، كم و كوتاه است و هر كس بايد مرگ و قيامت را نزديك بداند. (ان يكون قربيا )
(52) يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلا قَلِيلاً
ترجمه :
روزى كه شما را (از قبرهايتان ) فرامى خواند، پس شما حمدگويان اجابت مى كنيد و مى پنداريد كه جز مدّت كوتاهى (در دنيا يا برزخ ) درنگ نكرده ايد.
پيام ها :
1 قيامت را فراموش نكنيد. (يوم ) قبل از ((يوم ))، كلمه ى ((اُذكر)) در تقدير است .
2 قيامت ، روز فراخوانى عمومى مردم است . (يدعوكم )
3 هنگام رستاخيز، همه ى مردگان ثناگوى خدايند (ولى براى كافران سودى ندارد). (فيستجيبون بحمده )
4 مدّت دنيا و برزخ ، نسبت به قيامت ، بسيار كوتاه است . (ان لبثتم الاّ قليلا)
(53) وَقُل لِّعِبَادِى يَقُولُواْ الَّتِى هِىَ اءَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَنَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَنَ كَانَ لِلاِْنسَانِ عَدُوّاً مُّبِيناً
ترجمه :
وبه بندگانم بگو: سخنى گويند كه نيكوتر است ، چرا كه شيطان (با سخنان ناموزون ) ميان آنان فتنه وفساد مى كند. همانا شيطان همواره براى انسان ، دشمنى آشكار بوده است .
نكته ها
O خداوند، آفريدگار بهترين هاست ؛ (احسن كلّ شى ءٍ خلقه ) ،(126) (فاحسن صوركم (127) (احسن تقويم )للّه (128) از ما نيز بهترين ها را مى خواهد؛ بهترين عمل ، (ليبلوكم ايّكم احسن عملا )(129) بهترين سخن (يقولوا التّى هى احسن ) وبهترين حرفها را پيروى كردن . (فيتّبعون احسنه ) (130)
O گويا مسلمانان در نحوه ى برخورد با كفّار ونيشخندهاى آنان و نحوه ى مقابله به مثل ، سؤ الاتى داشتند كه آيه با ((قل )) پاسخ داده است ، چرا كه گاهى بدگويى به بت هاى كفّار، آنان را گستاخ مى كرد كه آنان نيز به خداوند ناسزا گويند.
O ((كلام احسن )) شامل هر نوع سخن شايسته است ، همچون : سلام ، دعا، ارشاد، اظهار محبّت ، امربه معروف و نهى از منكر، ذكر خدا، توبه و استغفار و امثال آن .
پيام ها :
1 در دعوت به كلام نيكو، بايد خود نيكو سخن بود. (يقولوا التى هى احسن )
2 كلام و گفتار خوب ، زمينه ساز محبّت ، و سخن ناروا، زمينه ساز انواع وسوسه هاى شيطانى است . آرى سخن نيكو، زمينه ى وسوسه را مى زدايد. (يقولوا التى هى احسن انّ الشيطان ينزغ ...)
3 لازمه ى عبوديّت ، خوش گفتارى با ديگران است . (لعبادى ، يقولوا التى هى احسن )
4 شيطان ، همواره دشمن انسان بوده و در دشمنى لحظه اى درنگ نكرده است . (كان الشيطان للانسان عدوّا)
5 القاى دشمنى ميان مردم ، كار شيطان است و كسى كه چنين كند، همكار شيطان است . (ينزغ بينهم )
6 شيطان در فتنه گرى ودشمنى با انسان ، بسيار جدّى است . (عدوّا مبينا)
(54) رَبُّكُمْ اءَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَاءْ يَرْحَمْكُمْ اءَوْ إِن يَشَاءْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَآ اءَرْسَلْنَكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً
ترجمه :
پروردگار شما به شما داناتر است ، اگر بخواهد بر شما رحمت مى آورد، يا اگر بخواهد (به خاطر كردارتان ) شما را عذاب مى كند. و ما تو را به عنوان وكيل مردم نفرستاديم (تا به ايمان آوردن مجبورشان كنى ).
نكته ها
O در آيه ى قبل ، تاءكيد بر خوب حرف زدن بود، در اين آيه نمونه هايى از آن بيان شده است : انسان خود را برتر از ديگران نداند، آنان را تحقير نكند و حتّى به كفّار نگويد: شما اهل دوزخيد و ما اهل بهشت ، چرا كه چنين روشى ، سبب فتنه مى شود. به علاوه ما چه مى دانيم عاقبت خوش با كيست ؟ خدا آگاه تر است ، اگر بخواهد مى بخشد يا عذاب مى كند.
پيام ها :
1 به ايمان خود مغرور نشويم . (ربّكم اعلم بكم )
2 كارهاى الهى ، بر اساس علم اوست . (اعلم بكم ، يرحمكم ، يعذّبكم للّه )
3 علم خدا ومهر و قهر او، از شئون ربوبيّت خداست . (ربّكم ، يرحمكم ، يعذّبكم )
4 سخن از رحمت و عطوفت ، پيش از قهر و عذاب است . (يرحمكم ، يعذّبكم للّه )
5 انسان بايد بين خوف و رجا باشد. (يرحمكم ، يعذّبكم )
6 انسان ها در انتخاب عقيده آزادند، حتّى پيامبران هم ماءمور اجبار مردم بر ايمان نيستند. (ما ارسلناك عليهم وكيلا )
7 مبلّغ دين ، نبايد خود را وكيل و سرپرست مردم بداند. (وكيلا)
(55) وَرَبُّكَ اءَعْلَمُ بِمَن فِى السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّنَ عَلَى بَعْضٍ وَءَاتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً
ترجمه :
و پروردگارت به هر كه در آسمان ها و زمين است ، داناتر است . و البتّه ما بعضى از پيامبران را بر بعض ديگر برترى بخشيديم و به داود زبور داديم .
نكته ها
O در آيه ى قبل ، علم خدا به انسان ها مطرح شد، اينجا علم او به همه ى موجودات آسمانى و زمينى بيان شده است .
O در احاديث آمده است : پيامبران ، يكصد وبيست وچهار هزار نفر بوده اند؛ بعضى از آنان مبعوث بر همه ى مردم و داراى كتاب آسمانى بودند، برخى نيز در منطقه يا بر قوم خاصّى ماءمور بودند وتحت فرمان پيامبر بزرگ ترى انجام وظيفه مى كردند.
پيام ها :
1 پيامبران تحت توجّه خاصّ الهى مى باشند. (ربّك )
2 عالم ، محضر خداست و او بر همه چيز آگاه است . (ربّك اعلم )
3 در آسمان ها نيز موجودات با شعور وجود دارند. (من فى السموات ) للّه
4 در ميان پيامبران نيز سلسله مراتب و برترى وجود دارد. حتى بهترين افراد و متّقين با هم يكسان نيستند. (فضّلنا )
5 تفاوت و برترى دادن هاى الهى ، بر اساس علم همه جانبه ى او بر همه چيز و همه كس است . (ربّك اعلم ، فضّلنا)
6 كتاب آسمانى ، از نشانه هاى برترى يك پيامبر است . (فضّلنا، آتينا داود زبورا )
7 برترى فرهنگى ، اساسى ترين برترى است ، نه مال ومقام وعمر. (فضّلنا، زبورا)
(56) قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَ لاَ تَحْوِيلاً
ترجمه :
بگو: كسانى را كه غير خداوند گمان مى كرديد (كه معبود شمايند) بخوانيد. كه آنها نه مشكلى را مى توانند از شما برطرف كنند و نه تغييرى در آن دهند.
پيام ها :
1 سراغ غير خدا رفتن و به آن اميد داشتن ، خيالى بيش نيست . (زعمتم ) للّه
2 در شيوه ى تبليغ ، ضمن آنكه بايد حقيقت را بيان كرد، بايد مردم را در انتخاب به حال خود گذاشت تا آن را با اختيار رد كرده يا بپذيرند. (قل ادعوا الّذين زعمتم ... لايملكون كشف الضّر )
3 انگيزه ى پرستش ، پناهجويى به يك قدرت است و بت ها اين توان را ندارند. (فلا يملكون كشف الضّر)
4 غير خدا، نه مى تواند خطر را رفع كند و نه آن را به ديگرى برگرداند، آن را تبديل كند و يا تخفيف دهد. (كشف الضّر، تحويلا ) (عقيده به شفاعت اولياى خدا براى رفع مشكلات و عذاب ، به اذن خداست و حساب ديگرى دارد.)
(57) اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ اءَيُّهُمْ اءَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً
ترجمه :
آنان را كه (مشركان به جاى خدا) مى خوانند (مانند عيسى و فرشتگان ) خودشان وسيله اى براى تقرّب به پروردگارشان مى جويند، وسيله اى هر چه نزديكتر، و به رحمت او اميدوارند و از عذابش ‍ بيمناك . همانا عذاب پروردگارت در خور پرهيز و وحشت است .
نكته ها
O آيه را چنين نيز ترجمه كرده اند: پيامبرانى كه مردم رابه حقّ دعوت مى كنند، خودشان نيز (در حركت معنوى ) به سوى پروردگارشان ، به سراغ وسيله مى روند، آن هم وسيله اى كه بيشتر و سريعتر آنان را به خدا نزديك كند. يا هر پيامبرى مقرّب تر است ، بيشتر سراغ خدا مى رود.
O در روايات بسيارى ذيل اين آيه آمده است كه دو كفه ى بيم و اميد در انسان بايد يكسان باشد، وگرنه يا ماءيوس مى شود، يا مغرور.
پيام ها :
1 بيم و اميد، نشان وابستگى و ضعف است ، پس كسى كه خود در پى وسيله مى رود، چگونه او را وسيله قرار مى دهيد؟ (يبتغون الى ربّهم الوسيلة )
2 براى قرب به خدا، راهها و وسائلى وجود دارد. (يبتغون الى ربّهم الوسيلة )
3 سراغ وسيله رفتن و شفاعت طلبى ، نبايد انسان را از عذاب غافل كند. (يبتغون ... يخافون عذابه )
4 در تقرّب به خدا، سبقت ومسابقه ارزش دارد. (ايّهم اقرب ) (هر كه به خدا نزديكتر است ، تلاشش براى توسّل بيشتر است .)
5 بهترين وسيله آن است كه انسان را به خدا نزديكتر كند. (ايّهم اقرب للّه )
6 رحمت الهى بر غضبش سبقت دارد. (اميد به رحمت ، پيش از خوف از عذاب آمده است .) (يرجون ... يخافون )
7 عذاب ، از شئون ربوبيّت خداوند است ، آن را شوخى نگيريم . (عذاب ربّك ... محذورا... )

next page

fehrest page

back page