تفسير نور
(جلد ششم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۲ -


(19) وَ جَآءَتْ سَيَّارَةٌ فَاءَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَاءَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَبُشْرَى هَذا غُلَمٌ وَ اءَسَرُّوه ُبِضَعَةً وَ اُ عِلِيمُ بِمَا يَعْمَلُونَ
ترجمه : و(يوسف در چاه بود تا) كاروانى فرا رسيد و ماءمور آب را فرستادند پس او دلو خود را به چاه افكند (يوسف به طناب و دلو آويزان شد و به بالاى چاه رسيد) ماءمور آب فرياد زد مژده كه اين پسرى است . او را چون كالائى پنهان داشتند (تاكسى ادّعاى مالكيت نكند) در حالى كه خداوند بر آنچه انجام مى دادند آگاه بود.
نكته ها : 
O خداوند بندگان مخلص خود را تنها نمى گذارد و آنها را در شدايد و سختى ها نجات مى دهد. نوح را روى آب ، يونس را زير آب و يوسف را كنار آب ، نجات داد. همچنانكه ابراهيم را از آتش ، موسى را در وسط دريا و محمّد صلى الله عليه و آله را در داخل غار و على عليه السلام را در ليلة المبيت كه به جاى پيامبر خوابيده بود، نجات داد.
خداوند هرجا اراده كند، بدون خواست انسان عملى مى شود. مثلا حضرت موسى رفت تا آتش بياورد، ولى با وحى و پيامبرى برگشت و اين كاروان رفتند تا آب بياورند، ولى يوسف را نجات داده و با او برگشتند.
O با اراده الهى ريسمان چاهى وسيله شد تا يوسف از قعر چاه به تخت و كاخ برسد، پس بنگريد با حبل ا چه مى توان انجام داد!؟
پيام ها : 
1- تقسيم كار، يكى از اصول مديريت و زندگى جمعى است . ( واردهم ) به معناى مسئول آب آوردن است )
2- گروهى حتى انسان را، به ديد كالا مى نگرند.( بضاعة )
3- كتمان حقيقت در برابر مردم است ، با خدا چه مى كنيم كه به همه چيز آگاه است . ( اسرّوه .... وا عليم ) (37) 4 وقتى خودى ها حمايت نكنند، خداوند از طريق بيگانگان حمايت مى كند. (برادران يوسف رفتند، ولى قافله اى ناشناس آمد)( جائت سيارة )
(20) وَشَروْهُ بِثَمَنِ بَخْسٍ دَرَهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُواْ فِيهِ مِنَ الزَّهِدِينَ 
ترجمه : و (كاروانيان ) يوسف را به بهايى اندك چند درهمى فروختند و درباره او بى رغبت بودند.
پيام ها : 
1- مالى كه آسان به دست آيد، آسان از دست مى رود.( شروه )
2- هر كس ارزش چيزى را نداند، آنرا ارزان از دست مى دهد. (بِثَمن بخس ) (كاروانيان ، ارزش يوسف را نمى شناختند.)
3- انسان اول ساقط، بعد برده و سپس ارزان به فروش مى رسد.
4- تاريخ پول ، به صدها سال قبل از اسلام مى رسد.( دراهم )
5- نظام برده دارى و برده فروشى ، سابقه اى دراز دارد. ( شروه بثمن بخس )
6- قانون عرضه و تقاضا، تعيين كننده ى نرخ است . (چون قافله تمايل و تقاضايى در خود نمى ديد، به ارزانى يوسف رابه ديگران عرضه كرد.)
7- مردان بى شناخت ، يوسف را به بهاى كم فروختند. ولى زنان با شناخت ، او را به ملك كريم توصيف نمودند. در روايت آمده است : (( رب امرئة افقه من رجل )) چه بسا زنى كه از مرد فهيم تر باشد.
 
(21)ذِى اشْتَرَيَهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَاءَتِهِ اءَكْرِمِى مَثْوَىَهُ عَسَىَّ اءَن يَنْفَعَنآ اءَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَكَذَ لِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِى الاَْرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَاءْوِيلِ الاَْحَادِيثِ وَاُ غَالِبٌ عَلَىَّ اءَمْرِهِوَلَ كِنَّاءَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ

ترجمه : و كسى از مردم مصر كه يوسف را خريد به همسرش گفت : مقام او را گرامى دار (او را به ديد برده نگاه مكن ) اميد است كه در آينده ما را سود برساند يا او را به فرزندى بگيريم . و اينگونه ما به يوسف در آن سرزمين جايگاه و مكنت داديم (تا اراده ما تحقق يابد) و تا او را از تعبير خواب ها بياموزيم وخداوند بر كار خويش ‍ تواناست ولى اكثر مردم نمى دانند.
پيام ها : 
1- بزرگوارى ، در سيماى يوسف نمايان بود. تا آنجا كه سفارش او را به همسر مى كند. ( اكرمى مثواه )
2- دلها به دست خداست . مهر يوسف ، در دل خريدار نشست . ( عسى ان ينفعنا او نتخذه ولداً )
3- با احترام به مردم ، مى توان انتظار كمك ويارى از آنان داشت . ( اكرمى ... ينفعنا )
4- فرزندخواندگى ، سابقه تاريخى دارد. ( نتخذه ولداً )
5- علم وقدرت دو شرط ونعمت الهى ،براى مسئوليت پذيرى است . ( مكّنّا... لنعلمه )
6- پايان تحمل تلخى ها، شيرينى هاست . ( ثمن بخسٍ مكّنّا ليوسف )
7- اراده غالب خداوند، يوسف را از چاه به جاه كشاند. ( مكّنّا ليوسف )
8- آنچه را ما حادثه مى پنداريم ، در حقيقت طراحى هاى الهى براى انجام يافتن اراده ى اوست . ( غالب على امره )
9- مردم ظاهر حوادث را مى بينند، ولى از اهداف الهى بى خبرند. ( لايعلمون )
(22) وَ لَمَّا بَلَغَ اءَشُدَّهُ ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ 
ترجمه : و چون (يوسف ) به رشد و قوت خود رسيد به او علم و حُكم (نبوت يا حكمت ) داديم و ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم .
نكته ها : 
O كلمه ى (( اشدّ )) از (( شدّ )) به معناى ((گِره محكم ))، اشاره به استحكام جسمى و روحى است . اين كلمه در قرآن ؛ گاهى به معناى ((بلوغ )) استعمال شده است ، چنانچه در آيه 34 سوره اسراء آمده : (حتّى يبلغ اَشدّه ) يعنى به مال يتيم نزديك نشويد تا زمانى كه به سن بلوغ برسد. گاهى مراد از (( اشدّ)) سن چهل سالگى است . نظير آيه ى 15 سوره ى احقاف كه مى فرمايد: (بلغ اشدّه و بلغ اربعين سنة ) و گاهى به سن قبل از پيرى گفته مى شود، مانند آيه ى 67 سوره ى غافر: ( ثم يخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشدكم ثم لتكونوا شيوخا )
پيام ها : 
1- براى رهبرى جامعه ، علم و حكمت كافى نيست ، توانايى جسمى نيز ضرورت دارد. ( بلغ اشدّه )
2- علوم انبيا، اكتسابى نيست . ( اتيناه علماً )
3- الطاف الهى ، بر اساس قانون و لياقت افراد است . ( و كذلك نجزى المحسنين )
4- اوّل بايد احسان كنيم تا لايق دريافت پاداش الهى باشيم . ( نجزى المحسنين )
5- نيكوكاران در همين دنيا نيز كامياب مى شوند. ( كذلك نجزى )
6- هر كس كه توان علمى و جسمى داشته باشد، مشمول لطف الهى نمى شود، بلكه محسن بودن نيز لازم است . ( نجزى المحسنين )
(23) وَرَوَدَتْهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الاَْبْوَبَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَاِ إِنَّهُ رَبِّىَّ اءَحْسَنَ مَثْوَاىَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّلِمُونَ
ترجمه : و زنى كه يوسف در خانه او بود از يوسف از طريق مراوده و ملايمت ، تمناى كام گيرى كرد و درها را (براى انجام مقصودش ) محكم بست و گفت : بيا كه براى تو آماده ام . يوسف گفت : پناه به خدا كه او پروردگار من است و مقام مرا گرامى داشته ، قطعاً ستمگران رستگار نمى شوند.
نكته ها : 
O در تفسير ( انّه ربّى احسن مثواى ) دو احتمال داده اند: الف : خداوند پرودگار من است كه مقام مرا گرامى داشته و من به او پناه مى برم . ب : عزيز مصر ربّ من است و من سر سفره او هستم و درباره ى من به تو گفت : (( اكرمى مثواه )) و من به او خيانت نمى كنم .
هر دو احتمال طرفدارانى دارد كه بر اساس شواهدى بدان استناد مى جويند. ولى به نظر ما، احتمال اوّل بهتر است . زيرا يوسف به خاطر تقواى الهى مرتكب گناه نشد، نه به خاطر اينكه چون من در خانه عزيز مصر هستم و او حقى بر من دارد، من به همسرش تعرض و سوء قصد نمى كنم . چون ارزش اين كار كمتر از تقوى است . البته در چند جاى اين سوره ، كلمه ى ((ربّك )) كه اشاره به ((عزيز مصر)) است ، به چشم مى خورد ولى كلمه ((ربّى )) كه در اين سوره استعمال شده است ، مراد خداوند است . و از طرفى دور از شاءن يوسف است كه خود را چنان تحقير كند كه به عزيز مصر ((ربّى )) بگويد.
پيام ها : 
1- پسران جوان را در خانه هايى كه زنان كم تقوى و نامحرم هستند، تنها نگذاريد. زيرا باب مراوده باز مى شود. (و راودته ... فى بيتها )
2- گناهان بزرگ ، با نرمش و مراوده شروع مى شود. ( راودته )
3- سعى كنيم نام خلافكار را نبريم و با اشاره از او ياد كنيم . ( التّى )
4- پاك بودن مرد كافى نيست ، زيرا گاهى زنها مزاحم مردان هستند.( و راودته )
5- حضور مرد و زن نامحرم در يك محيط در بسته ، زمينه را براى گناه فراهم مى كند. ( غلقت الابواب و قالت هيت لك )
6- گناه زنا، در طول تاريخ يك جرم ثابت شده است و به همين دليل ، همه ى درها را محكم بست .( غلّقت الابواب )
7- براى جلوگيرى از رسوايى ، شخصا اقداماتى انجام داد. ( غلقت )
8- عشق در اثر مراوده و به تدريج پيدا مى شود، نه به صورت دفعى و يكباره . وجود دايمى يوسف در خانه كم كم سبب عشق شد.( فى بيتها )
9- قدرت شهوت ، به اندازه اى است كه همسر پادشاه را نيز اسير برده خود مى كند. ( و راودته الّتى )
10- بهترين نوع تقوى آن است كه به خاطر لطف ومحبت وحق خداوندى گناه نكنيم ، نه از ترس رسوايى در دنيا يا آتش در آخرت . ( معاذ ا انّه ربّى احسن مثواى )
11- همه ى درها بسته ، امّا درِ پناهندگى به خدا باز است .( غلّقت الابواب ...معاذا )
12- ياد عاقبت گناه ، مانع از ارتكاب آن است . ( انّه لايفلح الظالمون )
13- تقوى واراده ى انسان ، مى تواند بر زمينه هاى انحراف وخطا غالب شود. ( معاذا )
14- توجه به خداوند، عامل بازدارنده از گناه و لغزش است . ( معاذا )
15- زنا يا توطئه نسبت به جوانان پاك ، ظلم به خود، همسر، جامعه و افراد است . ( لايفلح الظالمون )
16- اگر رئيس يا بزرگ ما دستور گناه داد، نبايد از او اطاعت كنيم .( هيت لك قال معاذ ا ) ((( لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق ))(38) به خاطر اطاعت از مردم نبايد نافرمانى خدا نمود.)
17- يك لحظه گناه ، انسان را از رستگارى ابدى دور مى كند. (لايفلح الظالمون )
18- ارتكاب گناه ، ناسپاسى و كفران نعمت هاست . ( لايفلح الظالمون )
19- به جاى گفتن : (( اعوذبا )) يك سره به سراغ پناه دادن خدا رفت وگفت : ((معاذا )) تا پناهندگى خود را مطرح نكند. در واقع براى خود ارزشى قائل نشد.
(24) وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ اءَن رَّءَا بُرْهَنَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوَّءَوَالْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ
ترجمه : و همانا (همسر عزيز مصر) قصد او (يوسف ) را كرد و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمى ديد (بر اساس غريزه ) قصد او را مى كرد. اينگونه (ما او را با برهان كمك كرديم ) تا بدى و فحشاء را از او دور كنيم ، چرا كه او از بندگان برگزيده ما است .
نكته ها : 
O امام صادق عليه السلام فرمود: (( برهان رب )) همان نور علم و يقين و حكمت بود كه خدا در آيات قبل فرمود: (و اتيناه علماً و حكماً )(39) و آنچه در بعضى از روايات آمده كه مراد از برهان ، مشاهده قيافه پدر يا جبرئيل است ، سند محكمى ندارد.
پيام ها : 
1- اگر امداد الهى نباشد، پاى هر كسى مى لغزد.( همّ بها لولا ان رَا برهان ربّه )
2- خداوند بندگان مخلص را حفظ مى كند. ( لنصرف عنه ... انّه من عبادنا المخلصين )
3- انبيا نيز در غرايز، مانند ساير انسان ها هستند ولى به دليل ايمان به حضور خداوند، گناه نمى كنند.(40) ( همّ بها لولا ان رآ برهان ربّه )
(25) وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَاءَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَا الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَآءُمَنْ اءَرَادَ بِاءَهْلِكَ سُوَّءاً إِلاَّ اءَن يُسْجَنَ اءَوْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
ترجمه : و هر دو به سوى در سبقت گرفتند و آن زن پيراهن يوسف را از پشت دريد. ناگهان شوهرش را نزد در يافتند. زن (با چهره حق به جانبى براى انتقام از يوسف يا تبرئه خويش ) گفت : كيفر كسى كه به همسر تو قصد بد داشته جز زندان و يا شكنجه دردناك چيست ؟
نكته ها : 
O (( استباق )) به معناى سبقت و پيشى گرفتن دو يا چند نفر از يكديگر است . و ((قدّ )) به معناى پاره شدن از طرف طول است .و ((لفاء)) به يافتن ناگهانى گفته مى شود.
پيام ها : 
1- گفتن ((معاذا )) به تنهايى كفايت نمى كند، بايد از گناه فرار كرد. (استبقا )
2- گاهى ظاهر عمل يكى است ، ولى هدفها مختلف است . (يكى مى دود تا آلوده نشود، ديگرى مى دود تا آلوده بكند.) ( استبقا )
3- هجرت و فرار از منطقه ى گناه ، لازم است .( استبقا الباب )
4- بهانه ى بسته بودن درها كافى نيست ، بايد به سوى درهاى بسته حركت كرد شايد باز شود. ( استبقا الباب )
5- همسر عزيز از عواطف واحساس شوهر استمداد كرد. ( اهلك )
6- مجرم به دنبال توجيه يا تبرئه خود، به ديگران اتهام مى بندد.( اراد باهلك سوء )
7- گاهى شاكى ، خود مُجرم است .( قالت ما جزاء... )
8- تجاوز به زن شوهردار، در طول تاريخ جُرم محسوب مى شده است .( سوءً )
9- زندان و زندانى نمودن مجرمان ، سابقه تاريخى دارد. ( ليسجن )
10- اعلام كيفر، نشانه ى قدرت همسر عزيز بود. ( ليسجن او عذاب اليم )
11- عشق هوس آلود، عاشق را در يك لحظه قاتل مى كند. ( ليسجن او عذاب اليم )
(26) قَالَ هِىَ رَ وَدَتْنِى عَن نَّفْسِى وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ اءَهْلِهَآ إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُل ٍفَصَدَقَتْ وَهُوَ مِّنَ الْكَذِبِينَ
ترجمه : (يوسف ) گفت : او خواست از من (برخلاف ميلم ) كام گيرد وشاهدى از خانواده زن شهادت داد كه اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده باشد پس زن راست مى گويد واو از دروغگويان است (زيرا در اين صورت او وهمسر عزيز از روبرو درگير مى شدند و پيراهن از جلو چاك مى خورد)
نكته ها : 
O در برخى از روايات ، شاهد را كودكى معرفى كرده اند كه مثل حضرت عيسى عليه السلام در گهواره به سخن آمد، ولى چون سند محكمى ندارد، نمى توان به آن اعتنا كرد. و بهتر است شاهد را يكى از مشاوران عزيز بدانيم كه فاميل همسر و داراى هوش و ذكاوت بود. و همانند عزيز مصر، شاهد اين اتفاق گرديد. والاّ اگر خود، شاهد اصل ماجرا بود، معنى نداشت كه به صورت جمله ى شرطيه شهادت دهد و بگويد: ( ان كان ... ).
پيام ها : 
1- يوسف ، ابتدا به سخن نكرد و شايد اگر همسر عزيز حرفى و تهمتى نمى زد، يوسف حاضر نمى شد آبروى او را بريزد و بگويد: ( هى راودتنى )
2- متهم بايد از خود دفاع و مجرم اصلى را معرفى كند. ( هى راودتنى )
3- خداوند از راهى كه هيچ انتظارش نمى رود، افراد را حمايت مى كند. ( شهد شاهد من اهلها )
4- در جرم شناسى از آثار دقيق وظريف ، مسايل كشف مى شود. ( ان كان قميصه ... )
5- قاضى مى تواند بر اساس قراين ، حكم كند. ( من قُبُل )
6- دفاع از بى گناه ، واجب است و سكوت همه جا زيبا نيست . ( و شهد شاهد )
7- آنجا كه خداوند بخواهد، بستگان مجرم عليه او شهادت مى دهند. ( من اهلها )
8- در شهادت ، مراعات حسب ونسب وموقعيت وخويشاوندى ، مطرح نيست . ( شهد شاهد من اهلها )
(27) وَإِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّدِقِينَ 
ترجمه : و اگر پيراهن او (يوسف ) از پشت پاره شده باشد پس زن دروغ گفته و يوسف از راستگويان است .
نكته ها : 
O در داستان يوسف ، پيراهن او نقش آفرين است ؛
در يك جا؛ پاره گى پيراهن يوسف از پشت ، دليل بى گناهى او و كشف جرم همسر عزيز گرديد و در جاى ديگر؛ پاره نشدن پيراهن موجب كشف جرم براردان گرديد. زيرا بعد از انداختن يوسف به چاه ، وقتى برادران پيراهن او را آغشته به خون كرده و به پدر نشان دادند و گفتند: يوسف را گرگ خورده است ، پدر پرسيد: پس ‍ چرا پيراهن او پاره نشده است ؟! ودر پايان داستان نيز، پيراهن وسيله ى بينا شدن چشم پدر شد.
پيام ها : 
1- بكارگيرى روشهاى جرم شناسى براى تشخيص جرم ومجرم ، لازم است . ( ان كان قميصه قد من دبر... )
(28) فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ 
ترجمه : پس همينكه (عزيز مصر) پيراهن او را ديد كه از پشت پاره شده است ، (حقيقت را دريافت و) گفت : بى شك اين از حيله شما زنان است . البته حيله شما شگرف است .
نكته ها : 
O مراد از ((كَيْدكنّ)) ، تهمت زدن به افراد پاك و دفع تهمت از خود، آن هم با سرعت و بدون دلهره است .
O با اينكه قرآن كيد شيطان را ضعيف مى داند ( انّ كيد الشيطان كان ضعيفا ) (41) ولى در اين آيه ، كيد زنان بزرگ شمرده مشده است . به گفته ى تفسير صافى اين به خاطر آن است كه وسوسه شيطان لحظه اى و غيابى و سارقانه است ، ولى وسوسه زن با لطايف و محبت و حضورى و دايمى است .
O گاهى خداوند كارهاى بزرگ را با وسيله هاى كوچك انجام مى دهد؛ مثلاً سرنگونى ابرهه را با پرندگان ابابيل ، حفظ جان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را با تار عنكبوت ، آموزش نسل بشر را با كلاغ ، اثبات پاكى مريم عليهاالسلام را با سخن گفتن نوزاد، پاكى يوسف را با پاره شدن پيراهن ، ايمان آوردن يك كشور را با خبر آوردن هُدهُد و كشف و مشخص شدن اصحاب كهف را با نمونه پول ، تحقق بخشيده است .
پيام ها : 
1- حق ، پشت پرده نمى ماند و مجرم رسوا مى شود.( انّه من كيدكنّ )
2- از مكر زنان ناپاك ، بترسيد كه حيله ى آنان بزرگ و خطرناك است . ( انّ كيدكنّعظيم )
(29) يُوسُفُ اءَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِى لِذَنبِكَ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ 
ترجمه : (عزيز مصر به يوسف گفت :) يوسف از اين مسئله صرف نظر كن (و آن را بازگو نكن و به همسرش نيز خطاب كرد:) و تو براى گناهت استغفار كن چون قطعاً از خطاكاران بوده اى .
پيام ها : 
1- عزيز مصر خواست مسئله مخفى بماند، ولى مردم دنيا در تمام قرن ها از ماجرا با خبر شدند، تا پاكى يوسف ثابت شود.( يوسف اعرض عن هذا )
2- عزيز مصر نيز همچون ساير كاخ ‌نشينان ، نسبت به مسئله ى ناموس وغيرت تساهل كرد و از توبيخ همسر به صورت جدّى خوددارى نمود!.( و استغفرى )
3- رهبران غيرالهى ، قدرت برخورد قاطع نسبت به همسر متخلف خودشان را ندارند. ( و استغفرى )
4- رابطه زناشويى زن با غير همسر خويش ، رابطه اى ناروا و نامشروع است . ( واستغفرى لذنبك )
(30) وَ قَالَ نِسْوَةٌ فِى الْمَدِينَةِ امْرَاءَتُ الْعَزِيزِ تُرَوِدُ فَتَهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا  حُبّاًإِنَّا لَنَرَيَهَا فِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ
ترجمه : زنانى در شهر (زبان به ملامت گشودند) و گفتند: همسر عزيز با غلامش مراوده داشته و از او كام خواسته است . همانا يوسف او را شيفته خود كرده است . به راستى ما او را در گمراهى آشكار مى بينيم .
نكته ها : 
O كلمه ى (( شغاف )) به پيچيدگى بالاى قلب يا پوسته نازك روى قلب ، كه همچون غلاف آنرا در برمى گيرد، گفته شده است . و جمله ى ((شَغَفها حُبّاً)) يعنى علاقه به قلب گره خورده و عشق شديد شده است .(42)
پيام ها : 
1- اخبار مربوط به خانواده هاى مسئولان زودتر شايع مى گردد. (اِمراءت العزيز )
2- آنجا كه خدا بخواهد، بستن درها نيز مانع رسوايى نمى شود.( قال نسوة ... )
 
(31)مِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ اءَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَاءَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَ اً وَءَاتَتْ كُلَّ وَحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّيناً وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَاءَيْنَهُ اءَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ اءَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَشَلِلَّهِ مَا هَذَا بَشَراً إِنْ هَذَآ إِلا مَلَكٌ كَرِيمٌ

ترجمه : پس چون (همسر عزيز) نيرنگ (وبدگويى ) زنان (مصر) را شنيد، (كسى را براى دعوت ) به سراغ آنها فرستاد و براى آنان (محفل و) تكيه گاهى آماده كرد و به (دست ) هر يك چاقويى داد (تا ميوه ميل كنند) و به يوسف گفت : بر زنان وارد شو. همينكه زنان او را ديدند (از زيبايى ) بزرگش يافتند و دست هاى خود را (به جاى ميوه ) عميقاً بريدند و گفتند منزه است خداوند،اين بشر نيست ، اين نيست جز فرشته اى بزرگوار.
نكته ها : 
O كلمه (( حاشا)) و ((تحاشى )) به معنى كنار بودن است . رسم بوده كه هرگاه مى خواستند شخصى را از عيبى منزه بدانند، اوّل خدا را تنزيه مى كردند بعد آن شخص را.(43)
O همسر عزيز مصر زن سياستمدارى بود، با مهمانى دادن توانست مشت رقبا را باز كند. و آنان را غافلگير نمايد.
پيام ها : 
1- گاهى هدف از بازگو كردن مسايل ديگران ، دلسوزى نيست ، بلكه حسادت و توطئه و نقشه عليه آنان است . (مكرهن )
2- عشق كه آمد انسان بريدن دست را نمى فهمد. ( قطعن ايديهنّ )
(اگر شنيده ايد كه حضرت على عليه السلام به هنگام نماز، از پايش تير را كشيدند و متوجّه نشد، تعجب نكنيد. زيرا اگر عشق سطحى و زيبايى ظاهرى ، تا بريدن دست پيش ‍ مى رود، عشق معنوى و عميق به جمال واقعى ، چه خواهد كرد!.)
3- زود انتقاد نكنيد، شايد شما هم اگر به جاى او بوديد مثل او مى شديد. ( قطعن ايديهنّ ) (انتقاد كنندگان وقتى براى يك لحظه يوسف را ديدند، همه مثل زن عزيز مصر گرفتار شدند.)
4- پاسخ مكر را بايد با مكر داد. (زنان با بازگوكردن راز همسر عزيز مصر، نقشه كشيدند و او با يك ميهمانى ، نقشه آنان را پاسخ داد). ( ارسلت اليهنّ )
5- انسان به طور فطرى در برابر بزرگى و بزرگوارى ، تواضع مى كند.( اكبرنه )
6- مردم مصر در آن زمان ، ايمان به خدا وفرشتگان داشتند.( حاش ... ملك كريم )
(32) قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِى لُمْتُنَّنِى فِيهِ وَلَقَدْ رَوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَّمْ يَفْعَلْ مَآ ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُوناً مِّنَ الصَّغِرِينَ
ترجمه : (همسر عزيز مصر به زنانى كه دست خود را بريده بودند) گفت : اين همان كسى است كه مرا درباره او ملامت مى كرديد. و البته من از او كام خواستم ولى او پاكى ورزيد. و اگر آنچه را به او دستور مى دهم انجام ندهد، حتماً زندانى خواهد شد و قطعاً از خوارشدگان خواهد بود.
نكته ها : 
O شرايط اجتماعى و روانى ، در نوع عكس العمل افراد تاءثير دارد. همسر عزيز آنگاه كه از افشاى كار زشت خود مى ترسد، (( غلقّت الابواب )) درها را مى بندد، امّا هنگامى كه زنان مصر را همراه و همداستان خود مى بيند، علناً مى گويد: ((اءنا راودته )) من او را فرا خواندم . در جامعه نيز وقتى حساسيت به زشتى از بين برود، گناه آسان مى شود. شايد براى جلوگيرى از همين اخلاق است كه در دعاى كميل مى خوانيم : ((ام اغفر لى الذنوب التى تهتك العصم )) خداوندا؛ گناهانى كه پرده حيا را پاره مى كند برايم بيامرز. زيرا گناه در ابتدا انجامش براى انسان سنگين است ، امّا همينكه پرده ها برافتاد آسان مى شود.
پيام ها : 
1- ديگران را ملامت نكنيد كه خود گرفتار مى شويد. (فذالك الذى لمتننّى فيه )
2- عشق گناه آلود، سبب رسوائى مى شود.( لقد راودته )
3- دروغگو رسوا مى شود. كسى كه ديروز گفت : يوسف قصد سوء داشته ( اراد باهلك سوء ) امروز مى گويد: ( اءنا راودته ) من قصد كام گرفتن از او را داشتم .
4- گاهى دشمن هم به پاكى شخص مقابل ، گواهى مى دهد.( فاستعصم )
(وجدان مجرم نيز گاهى بيدار مى شود.)
5- سوء استفاده از قدرت ، حربه ى طاغوتيان است . ( ليسجننّ )
6- تهديد به حبس وتحقير، حربه وشيوه ى طاغوتيان است . ( ليسجنن ،...الصاغرين )
7- عاشقِ شكست خورده ، دشمن مى شود. ( ليسجنّن و ليكوناً من الصاغرين )
8- روحيه كاخ ‌نشينى ، غيرت را مى ميراند. (با آنكه عزيز خيانت همسر را فهميد و از او خواست كه توبه كند، ولى باز هم ميان او و يوسف فاصله نيانداخت .)
9- پاكى لازمه ى نبوت است . ( فاستعصم ... )
10- چه پاكانى كه به خاطر خودكامگان به زندان مى روند.( فاستعصم ... ليسجنن )
((يوسف از دامان پاك خود به زندان مى رود))
(33) قَالَ رَبِّ السِّجْنُ اءَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِىَّ إِلَيْهِ وَإِلا تَصْرِفْ عَنِّى كَيْدَهُنَّ اءَصْبُإِلَيْهِنَّ وَاءَكُن مِّنَ الْجَهِلِينَ
ترجمه : (يوسف ) گفت : پرودگارا؛ زندان براى من از آنچه مرا به سوى آن مى خوانند محبوب تر است . و اگر حيله آنها را از من باز نگردانى من به سوى آنها تمايل مى كنم و از جاهلان مى گردم .
پيام ها : 
1- توجه به ربوبيت خدا، از آداب دعا مى باشد. ( ربّ )
2- اولياى خدا، فشار زندگى شرافتمندانه را، از رفاه در گناه بهتر مى دانند. ( ربّ)
السجن احبّ الىّ )
3- هر آزادبودنى ارزش نيست وهر زندان بودنى عيب نيست .( رب السجن احبّ )
4- انسان با استمداد از خداوند، مى تواند در هر شرايطى از گناه فاصله بگيرد. ( ربّ السجن احبّ ) (هجرت از محيط گناه لازم است )
5- رنج و سختى نمى تواند مجوز ارتكاب گناه باشد. ( رب السجن ... )
6- دعا و نيايش و استمداد از خداوند، راه مصون ماندن از گناه و انحرافات جنسى است . ( رب السجن ... )
7- شخصيت انسان به روح اوبستگى دارد، نه جسم او. اگر روح آزاد باشد، زندان بهشت است واگر روح در فشار باشد، كاخ هم زندان مى شود.( السجن احبّ )
8- يا همه زنان عاشق يوسف شدند و پيغام دادند و يا او را براى پذيرش درخواست همسر عزيز تشويق كردند.( كيدهن ، يدعوننى )
9- راضى كردن مردم به قيمت ناخشنود كردن خدا، جهل است . ( ربّ... يدعوننى )
10- هيچ كس بدون لطف خداوند، محفوظ نمى ماند. ( الاّتصرف عنى ... ) در شرايط بحرانى تنها راه نجات ، اتكا به خداوند است .
11- آزمايش هاى الهى هر لحظه سخت تر ميشود. (يوسف قبلاً گرفتار يك زن بود، حال گرفتار چندين زن شده است .)( كيدهنّ ) ( اليهنّ )
12- گناه ، موجب سلب علوم خدادادى و موهبتى است . ( اتيناه علما و حكما... اكن من الجاهلين )
13- جهل تنها بيسوادى نيست ، انتخاب لذت آنى و چشم پوشى از رضاى خداوند، جهل محض است .( اكن من الجاهلين )
(34) فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ 
ترجمه : پس پرودگارش (در خواست ) او را اجابت كرد و حيله زنان را از او برگرداند، زيرا كه او شنواى داناست .
پيام ها : 
1- مردان خدا مستجاب الدعوة هستند. ( فاستجاب له )
2- هر كس به خداوند پناه ببرد، محفوظ مى ماند.( فصرف عنه كيدهنّ )
3- استجابت دعا، دليل بر قدرت شنوايى و بينايى و علم خداوند است . ( فاستجاب ... هو السميع العليم )
(35)ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَاءَوُاْ الاَْيَت لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ 
ترجمه : سپس بعد از آن همه نشانه ها و شواهدى كه (براى پاكى يوسف ) ديدند، اينگونه برايشان جلوه كرد كه او را تا مدتى زندانى كنند.
پيام ها : 
1- زيبايى هميشه خوشبختى آور نيست ، دردسر هم دارد. ( ثم بدالهم ... ليسجننّه )
2- يك ديوانه سوزنى را در چاه مى اندازد، صد نفر عاقل نمى توانند آنرا در آورند. يك زن عاشق شد، مردان متعدد و رجال مملكتى نتوانستند اين رسوايى را، چاره انديشى كنند. ( بدالهم بعد ما راءوا )
3- در دربارها و كاخهاى طاغوتيان ، دادگاه و محاكمه غيابى و تشريفاتى است ، تا بى گناهان محكوم شوند. ( ليسجننّه )
4- كاخ نشينى معمولاً با بى پروايى و پر رويى همراه است . ( من بعد ما راءوا الايات ليسجننه ) با اين همه دليل بر پاكى يوسف ، باز هم محكوم به زندان مى شود.
 
(36)َمَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ اءَحَدُهُمَآ إِنِّىَّ اءَرَىَنِى اءَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الاَْخَرُ إِنِّىَّ اءَرَىَنِىَّ اءَحْمِلُ فَوْقَ رَاءْسِى خُبْزاً تَاءْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَاءْوِيلِهِ إِنَّا نَرَىَكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ

ترجمه : وبا يوسف دو جوان ديگر وارد زندان شدند. يكى از آن دو (نزد يوسف آمد و) گفت : من در خواب خود را ديدم كه براى شراب (انگور) مى فشارم و ديگرى گفت : من خود را در خواب ديدم كه بر سرم نانى مى برم و پرندگان از آن مى خورند ما را از تعبير خوابمان آگاه ساز، كه ما ترا از نيكوكاران مى بينيم .
نكته ها : 
O در حديث مى خوانيم : دليل آنكه يوسف را نيكوكار ناميدند اين بود كه به افراد مريض در زندان رسيدگى مى كرد و براى نيازمندان تلاش مى نمود و براى سايرين ، جا باز مى كرد.(44)
پيام ها : 
1- زندان و زندانى در تاريخ ، سابقه ى طولانى دارد.( دخل معه السجن )
2- زندان يوسف ، عمومى بوده است . ( معه السجن )
3- احترام افراد را حفظ كنيد. قرآن از زندانى ها به (( فتيان )) ياد مى كند.
4- خواب ها را ساده نگيريم ، در بعضى از آنها اسرارى نهفته است . (ارانى اعصر خمراً ) (ممكن است انسان هاى عادى نيز خواب هاى مهمى ببينند.)
5- اگر مردم اعتماد به كسى پيدا كنند، تمام رازهاى خود را با او در ميان مى گذارند. ( انّا نريك من المحسنين )
6- انسان هاى وارسته ، در زندان نيز روى افراد تاءثير گذارند.( نريك من المحسنين )
7- حتى مجرمان و گناهكاران نيز براى نيكوكاران ، جايگاه شايسته اى قايلند. ( انا
نريك من المحسنين
)
(37) قَالَ لاَ يَاءْتِيْكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلا نَبَّاءْتُكُمَا بِتَاءْوِيلِهِ قَبْلَ اءَن يَاءْتِيَكُمَاذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِى رَبِّىَّ إِنِّى تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاِ وَهُم بِالاَْخِرَةِ هُمْ كَفِرُونَ
ترجمه : (يوسف به آن دو نفر كه خواب ديده بودند) گفت : من قبل از آنكه جيره غذايى شما برسد، تاءويل خوابتان را خواهم گفت . اين تعبير از چيزهايى است كه پرودگارم به من آموخته است . همانا من آئين قومى را كه به خدا ايمان نمى آورند و به قيامت كفر مى ورزند، رها كرده ام .
نكته ها : 
O در ترجمه بخش اوّل آيه ، اين احتمال نيز وجود دارد كه معناى آيه اينگونه باشد: ((من از جانب خداوند مى دانم غذايى كه براى شما خواهند آورد چيست ؟)) پس مى توانم خواب شما را هم تعبير كنم يعنى يوسف علاوه بر تعبير خواب از چيزهاى ديگر نيز خبر مى داده است . مثل حضرت عيسى عليه السلام كه از غذاى ذخيره شده در منازل و يا آنچه مى خوردند، خبر مى داد.
O
سؤ ال : چرا حضرت يوسف عليه السلام خواب آنان را فورى تعبير نكرد و آن را به وقت ديگر، و ساعتى بعد موكول كرد؟
پاسخ اين سؤ ال را از فخر رازى مى شنويم :
1- مى خواست آنها را در انتظار قرار دهد تا كمى تبليغ و ارشاد كند، شايد شخص اعدامى ايمان آورد و با حسن عاقبت از دنيا برود.
2- مى خواست با بيان نوع غذايى كه نيامده ، اعتماد آنان را جلب كند.
3- مى خواست آنها را تشنه تر كند، تا بهتر بشنوند.
4-چون تعبير خواب يكى از آنها اعدام بود، كمى طفره مى رفت تا قالب تهى نكند.
پيام ها : 
1- گاهى براى تاءثيرگذارى بيشتر، لازم است انسان قدرت علمى و كمالات خود را به ديگران عرضه كند. (نبّاتكما بتاءويله )
2- از فرصت ها، بهترين استفاده را بكنيد. ( نبّاتكما بتاءويله ... انى تركت ملة )
(يوسف قبل از تعبير خواب ، كار فرهنگى و اعتقادى خود را شروع كرد.)
3- معلومات و دانسته هاى خود را از خداوند بدانيم . ( علّمنى ربّى )
4- هدف از آموزشها نيز پرورش است . ( علّمنى ربّى )
5- خداوند حكيم است و بى جهت درى را به روى كسى باز نمى كند. ( علّمنى ربّى ) زيرا من ؛ ( تركت ملّة قوم لايؤ منون )
6- كسى كه از ظلمات كفر فرار كند، به نور علم مى رسد. ( علمنى ربى انى تركت ) (دليل علم من ترك كردن كفر است .)
7- در تمام اديان ، عقيده به توحيد و معاد در كنار يكديگر لازم است . ( قوم لايؤ منون با و هم بالاخرة كافرون )
8- اساس ايمان ، تبرّى و تولّى است . در اين آيه برائت از كفار و در آيه بعد ولايت اولياى الهى مطرح است . ( انى تركت واتّبعت )
(38) وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَآءِىَّ إِبْرَهِيمَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَآ اءَن نُّشْرِكَ بِاِ مِن شَىْءٍ ذَ لِكَ مِن فَضْلِ اِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ اءَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ
ترجمه : و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى كرده ام . براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خداوند قرار دهيم . اين از فضل خدا بر ما و بر مردم است ولى بيشتر مردم سپاس گزارى نمى كنند.
نكته ها : 
O اصالت خانوادگى ، همچنانكه در ساختار شخصيت افراد مؤ ثر است ، در پذيرش مردم نيز اثر دارد. لذا حضرت يوسف براى معرفى خود، به پدران خود كه انبياى الهى هستند تكيه مى كند، تا هم اصالت خانوادگيش را ارائه دهد و هم قداست دعوت خود را. اين همان روشى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در معرفى خود به كار مى برد و مى فرمود: من همان پيامبر امّى هستم كه نام ونشانم در تورات و انجيل آمده است . حضرت سيدالشهدا حسين بن على عليهما السلام و امام سجاد عليه السلام نيز در كربلا و شام در برابر مردم خود را چنين معرفى كردند: ((اَنا بن فاطمة الزّهرا)).
O كلمه (( ملّة )) در قرآن به معناى آيين بكار رفته است . و در آيه 78 سوره حج سيماى ((ملّة ابراهيم )) اينگونه ترسيم شده است ؛ ((با تمام قُوا در راه خدا جهاد كنيد و اهل نماز و زكات و اعتصام به خدا باشيد. در دين سختى و حرجى نيست ، تسليم خدا باشيد، اين است ملّت پدرتان ابراهيم .))
پيام ها : 
1- رسيدن به حق ، در گرو شناخت باطل و ترك آن است . (تركت ملة قوم لا يومنون و اتبعت ملة ... )
2- جدّ انسان ، در حكم پدر انسان است و كلمه (( اءب )) به او نيز اطلاق شده است . (ملّة ابائى ابراهيم و اسحق ويعقوب )
3- انبيا بايد از خاندان پاك باشند. ( ابائى ابراهيم و... )
4- پيامبران الهى از يك وحدت هدف برخوردارند. ( ملة ابائى ابراهيم واسحق و... )
5- نبوت و هدايت ، توفيق و فضل الهى براى همه است . ( علينا و على الناس )
6- در كنار راههاى منفى ، راه مثبت را نيز نشان دهيم . ( تركت ملّة ... واتبعت ملّة .... )
7- پرهيز از شرك و گرايش به توحيد، توفيق الهى مى خواهد. ( ذلك من فضل ا )
8- شرك در تمام ابعادش (ذات وصفات و عبادت )، منفور است . ( من شى ء )
9- اكثريت ، معيار شناخت صحيح نيست . ( اكثرهم لا يشكرون )
10- پشت كردن به راه انبيا، بزرگترين كفران نعمت است . ( لايشكرون )
11- شرك ورزى ، ناسپاسى در برابر خداوند است . ( لايشكرون )
(39) يَصَحِبَىِالسِّجْنِ ءَاءَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ اءَمِ اُ الْوَحِدُ الْقَهَّارُ 
ترجمه : اى دو يار زندانى من ، آيا خدايان متعدد و گوناگون بهتر است يا خداوند يكتاى مقتدر.
نكته ها : 
O انسان ها سه دسته اند: گروهى قالب پذيرند، مثل آب و هوا كه از خود شكلى ندارند و در هر ظرفى به شكل همان ظرف در مى آيند. گروهى نفوذ ناپذير و مقاوم هستند، همچون آهن و فولاد كه در برابر فشار بيرونى ايستادگى مى كنند. اما گروهى امام و راهبرند كه ديگران را به رنگ حق درمى آورند. يوسف نمونه اى از انسان هاى دسته سوّم است كه در زندان نيز از مشرك ، موحّد مى سازد.
O در قرآن كريم در جاهاى مختلف ، از روش مقايسه و پرسش استفاده شده است كه به نمونه هايى از آن درباره خداوند اشاره مى كنيم :
( هل من شركائكم من يبداء الخلق ثمّ يعيده ) (45)؛ آيا از شركايى كه براى خدا گرفته ايدم كسى هست كه بيافريند و سپس آنرا برگرداند؟
( هل من شركائكم من يهدى الى الحق )(46)؛ آيا از شركايى كه براى خدا قرار داده ايد كسى هست كه به حق راهنمايى كند؟
( اءغير ا اَبغى ربّاً و هو ربّ كلّ شى ء )(47)؛ آيا غير خداى يكتا پروردگارى بپذيرم در حالى كه او پروردگار همه چيز است ؟
(ءَاَّ خيرٌ امّا يشركون )(48)؛ خدا بهتر است يا آنچه (او را) شريك مى گردانيد؟
پيام ها : 
1- مردم را با محبت و عاطفه ، صدا بزنيد. ( ياصاحبى )
2- از مكان ها وزمان هاى حساس براى تبليغ استفاده كنيد. ( ياصاحبى السجن ءارباب متفرّقون .. ) (يوسف در زندان همينكه مى بيند به تعبير خواب او نياز دارند، فرصت را غنيمت شمرده و تبليغ مى كند.)
3- پرسش ومقايسه يكى از راه هاى ارشاد وهدايت است .( ءارباب متفرّقون خير... )