تفسير نور
(جلد اول)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۲۳ -


تفسير آيه : (250) وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا اءَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اءَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ
ترجمه آيه : 
و هنگامى كه در برابر جالوت و سپاهيان او قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا صبر و شكيبايى بر ما فرو ريز و قدمهاى ما را ثابت و استوار بدار و مارا بر گروه كافران پيروز فرما.
پيام ها: 
1 هميشه و به خصوص در جبهه ها، دعا همراه با حركت لازم است ، نه دعا به جاى حركت . (برزوا لجالوت ... ربّنا افرغ ...)
2 صبر و پيروزى ، ملازم يكديگرند. در اثر صبر، ظفر آيد. (صبرا... وانصرنا)
3 دعاهاى خود را با ((ربّنا)) آغاز كنيم . (ربّنا افرغ ...)
4 در شدايد، انسان به صبرِ بسيار محتاج است . ((افرغ )) به معناى نزول فراوان است . كلمه ((صبرا)) نيز در قالب نكره آمده است كه نشانه ى صبر بزرگ است .
5 پشت سر گذاشتن امتحانات و موفقيّت در آنها شما را مغرور نكند، باز هم از خداوند استمداد نمائيد. (ثبت اقدامنا)
6 وظيفه انسان ، حركت و تلاش است ، امّا پيروزى بدست خداست . (وانصرنا)
7 پيروزى در جنگ ، زمانى با ارزش است كه هدف رزمندگان برترى حقّ بر باطل باشد، نه برترى يكى بر ديگرى . (وانصرنا على القوم الكافرين )
تفسير آيه : (251) فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَءَاتَهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ الْنَّاسَ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الاَْرْضُ وَلَكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَلَمِينَ
ترجمه آيه : 
سپس آنها (طالوت و ياران او) به اذن خداوند، سپاه دشمن را درهم شكستند و داود (كه جوانى كم سن و سال ، ولى مؤ من ، شجاع و از ياران طالوت بود،) جالوت را (كه فرمانده سپاه دشمن بود)كشت ، و خداوند حكومت و حكمت به او عطا نمود و از آنچه مى خواست به او آموخت . و اگر خداوند (فساد) بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند، قطعا زمين را فساد مى گرفت . ولى خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد.
نكته ها: 
O بر اساس روايات ، داودعليه السّلام بر اثر همين شجاعت و دلاورى به مقام نبوّت رسيد و فرزندش سليمان عليه السّلام نيز از انبياى الهى گرديد.
O در روايات مى خوانيم كه رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرمودند: خداوند به خاطر يك مسلمان صالح ، بلا را از صد هزار خانه از همسايگان دور مى كند. سپس آن حضرت اين آيه را تلاوت نمودند: (فلولا دفع اللّه الناس ...)(675)
O با توجّه به آيات گذشته معلوم مى شود كه عوامل پيروزى در چند چيز است :
1 رهبر توانا و لايق . (زاده بَسطةً فى العلم والجسم )
2 پيروان مؤ من . (قال الّذين يظنّون انّهم ملاقوا اللّه )
3 توكّل . (كم مِن فئة قليلة غَلبت فئة كثيرة باذن اللّه )
4 صبر و استقامت . (ربّنا اءفرغ علينا صبراً و ثبّت اقدامنا)
5 انگيزه ى الهى داشتن . (وانصُرنا على القوم الكافرين )
پيام ها: 
1 گرچه تلاش وجهاد از شما بود، امّا شكست دشمن بدست خداوند است . (فهزموهم باذن اللّه )
2 دعاهاى خالصانه رزمندگان و مجاهدان ، مستجاب مى شود. (وانصرنا على القوم الكافرين . فهزموهم باذن اللّه )
3 تا استعداد، لياقت ، ايثار و سابقه درخشانى نباشد، كسى مورد لطف خاصّ الهى قرار نمى گيرد. (وقتل داود جالوت واتاه اللّه الملك و الحكمة )
4 در جبهه و جهاد، لبه ى تيز حمله به سوى فرماندهى دشمن باشد. (قتل داود جالوت )
5 نام كسانى را كه در جنگ مردانگى از خود نشان داده اند، زنده نگاه داريد. (قتل داود)
6 نابودى رهبر كفر، با تار ومار شدن لشكر او برابر است . (فهزموهم ... قتل داود جالوت )
7 اگر در برابر متجاوز و ظالم دفاع صورت نگيرد، فساد و تباهى زمين را فرا خواهد گرفت . (لولا دفع اللّه الناس ... لفسدت الارض )
8 جنگ با مفسدان ، يك ضرورت است . اگر عنصر مضرّ حذف نشود، عناصر ديگر به تباهى كشيده مى شوند. (لولا دفع اللّه الناس ... لفسدت الارض )
9 اراده وفضل الهى از راه عوامل طبيعى عملى مى شود. (دفع اللّه ... بعضهم ببعض )
10 حكم جهاد ودفاع در برابر متجاوز، فضل الهى است . (اللّه ذوفضل على العالمين )
تفسير آيه : (252) تِلْكَ ءَايَتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ 
ترجمه آيه : 
اينها آيات خداوند است كه به حقّ بر تو مى خوانيم و براستى تو از فرستادگان الهى هستى .
نكته ها: 
O اين آيه ، پايان جزء دوّم قرآن است و مى فرمايد: داستان ها و حوادثى كه در آيات گذشته از آنها سخن به ميان آمد، مايه ى عبرت و درس آموزى است .
داستان مرگ هزاران نفر در يك لحظه و زنده شدن مجدّد آنان با دعاى پيامبر، اعطاى منصب رهبرى به جوان چوپانى گمنام ، ولى لايق و دانا، پيروزى گروهى اندك بر گروه انبوه دشمن ، شهامت و شجاعت يك نوجوان در جنگ و اعطاى مقام نبوّت به او، همه و همه جلوه هايى از آيات الهى و نشانه هايى از صدق گفتار و رسالت پيامبر اسلام است .
جزء ( 3 ) 
تفسير آيه : (253) تِلْكَ الْرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَ جَتٍ وَءَاتَيْنَا عِيسَى اْبنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَتِ وَ اءَيَّدْنَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَآءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْبَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ الْبَيِّنَتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُمْ مَنْ ءَامَنَ وَمِنْهُمْ مَّنْ كَفَرَ وَلَوْ شَآءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ
ترجمه آيه : 
آن پيامبران ، ما بعضى از آنان را بر بعضى برترى داديم . از آنان كسى بود كه خداوند با اوسخن گفته ودرجات بعضى از آنان را بالا برد، وبه عيسى بن مريم نشانه هاى روشن (و معجزات ) داديم و او را با روح القدس (جبرئيل ) تاءييد نموديم ، و اگر خدا مى خواست ، كسانى كه بعد از آنان (پيامبران ) بودند، پس از آنكه نشانه هاى روشن براى آنها آمد، با هم جنگ و ستيز نمى كردند. (امّا خداوند مردم را در پيمودن راه سعادت آزاد گذارده است ،) ولى با هم اختلاف كردند پس برخى از آنان ايمان آورده و بعضى كافر شدند. (و باز) اگر خدا مى خواست (مؤ منان و كافران ) با هم پيكار نمى كردند، ولى خداوند آنچه را اراده كند انجام مى دهد. (و اراده حكيمانه ى او بر آزاد گذاردن مردم است .)
نكته ها: 
O گرچه طبق احاديث ، تعداد انبيا 124 هزار نفر بوده است ، امّا تنها نام 25 نفر از آنان در قرآن آمده ونام ديگران برده نشده است ؛ (منهم من قصصنا و منهم من لم نقصص )(676) مقام ودرجات انبيا يكسان نيست و هركدام جايگاه و امتيازاتى دارند. مثلا امتياز پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله خاتميّت ، امّى بودن ، تحريف نشدن كتابش ، امتياز ابراهيم عليه السّلام يك تنه امّت بودن ونسل مبارك داشتن ، امتياز نوح عليه السّلام طول عمر و پايدارى ودريافت سلام ويژه از طرف خداوند است . در اين آيه ، امتياز حضرت موسى و عيسى عليهما السّلام بيان شده كه موسى مخاطب سخن خداوند و عيسى مؤ يّد به روح القدس بوده است . كلمه ((درجات )) نشانه ى برترى هاى متعّدد است .
O فخررازى در تفسير كبير ذيل اين آيه ، حدود بيست امتياز براى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيان كرده است . از آن جمله : معجزه ى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله قرآن كريم بر همه معجزات برترى دارد. ديگر اينكه پيامبر اسلام بر همه پيامبران گواه است ، چنانكه مى فرمايد: (فكيف اذا جئنا من كلّ امّة بشهيد و جئنا بك على هؤ لاء شهيداً)(677)
پيام ها: 
1 انبيا، مقامى بس والا دارند. ((تلك )) اشاره به دور ومقام والاست .
2 انبيا، همه در يك رتبه نيستند. يگانگى در هدف ، مانع بعضى كمالات ويژه و برترى هاى خاصّ نيست . (فضّلنا بعضهم على بعض )
3 تجليل از انبياى گذشته لازم است . موسى وعيسى عليهما السّلام در آيه تكريم شده اند. (من كلّم اللّه ... عيسى بن مريم )
4 سنّت و قانون خداوند، آزاد گذاشتن انسان است . او مى تواند مردم را به اجبار به راه حقّ وادار كند، امّا رشد واقعى در سايه آزادى است . در اين آيه دو بار مى خوانيم كه اگر خدا مى خواست ، اختلاف و نزاعى ميان مردم ايجاد نمى شد. (و لو شاء اللّه )
5 ريشه ى اكثر اختلافات ، هوس ها، حسدها و خودبينى هاست ، نه جهل و ناآگاهى . (من بعد ما جائتهم البيّنات )
6 راه انبيا، همراه با دليل روشن است . (بيّنات )
7 اختلافات اعتقادى ، از عوامل پيدايش جنگ هاست . البتّه دين منشاء اختلاف نيست ، بلكه مردم اختلاف مى كنند. (ولو شاء اللّه ما اقتتل ... ولكن اختلفوا)
8 اختلاف عقائد مردم ، دليل اختيار آنها است . (فمنهم من امن و منهم من كفر)
تفسير آيه : (254) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ اءَنْفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَ كُمْ مِنْ قَبْلِ اءَنْ يَاءْتِىَ يَوْمٌ لاَبَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَ عَةٌ وَالْكَ فِرُونَ هُمُ الْظَّلِمُونَ
ترجمه آيه : 
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد، پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه خريد و فروشى در آن است و نه دوستى و نه شفاعتى ، و (بدانيد كه ) كافران همان ستمگران هستند. (كه هم به خود ستم مى كنند وهم به ديگران .)
نكته ها: 
O در اين آيه خداوند اهرم هايى را براى تشويق مردم به انفاق بكار برده است ،
الف : آنچه دارى ، ما به تو داديم از خودت نيست . (رزقناكم )
ب : مقدارى از آنچه دارى كمك كن ، نه همه را. (ممّا)
ج : اين انفاق براى قيامت تو، از هر دوستى بهتر است . (ياءتى يوم ...)
پيام ها: 
1 قبل از دستور، مردم را با احترام صدا زنيم . (يا ايهاالذين امنوا)
2 استفاده از فرصت ها در كارهاى خير، ارزش است . (من قبل ان ياءتى يوم )
3 محروم كردن امروز، محروم شدن فرداست . اگر امروز انفاق وبخششى صورت نگيرد، در آن روز هم محبّت و دوستى و وساطتى در بين نخواهد بود. (انفقوا... يوم لابيع فيه ...)
4 ياد معاد، عاملى براى تشويق به انفاق است . (انفقوا... ياءتى يوم ...)
5 يكى از راههاى ايجاد روحيّه ى سخاوت ، توجّه به دستِ خالى بودن انسان در قيامت است . (لا بيع ولا خلة ولا شفاعة )
6 بخل ، نشانه ى كفران نعمت وكفر به وعده هاى الهى است . (انفقوا... والكافرون )
7 كفر، نمونه ى بارز ظلم است . (الكافرون هم الظالمون )
تفسير آيه : (255) اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لاَ تَاءْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِى الْسَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيْهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَى ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَآءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ الْسَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ وَلاَ يَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِيمُ
ترجمه آيه : 
اللّه ، كه جز او معبودى نيست ، زنده و برپادارنده است . نه خوابى سبك او را فرا گيرد و نه خوابى سنگين . آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، از آنِ اوست . كيست آنكه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند. گذشته و آينده آنان را مى داند. و به چيزى از علم او احاطه پيدا نمى كنند مگر به مقدارى كه او بخواهد. كرسى (علم و قدرت ) او آسمان ها و زمين را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگين نيست و او والا و بزرگ است .
نكته ها: 
O به مناسبت وجود كلمه ى ((كرسى )) در آيه ، رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله اين آيه ((آية الكرسى )) ناميد. در روايات شيعه و سنى آمده است كه اين آيه به منزله ى قلّه قرآن است و بزرگترين مقام را در ميان آيات دارد.(678) همچنين نسبت به تلاوت اين آيه سفارش بسيار شده است ، از على عليه السّلام نقل كرده اند كه فرمود: بعد از شنيدن فضيلت اين آيه ، شبى بر من نگذشت ، مگر آنكه آية الكرسى را خوانده باشم .(679)
در اين آيه ، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است . به همين سبب آية الكرسى را شعار و پيام توحيد دانسته اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحيد با بيانات گوناگون مطرح شده است ، مانند: (لااله الاّ اللّه )(680) ، (لااله الاّ هو)(681) ، (لااله الاّ انت )(682) ، (لااله الاّ انَا)(683)، ولى در هيچ كدام آنها مثل آية الكرسى در كنار شعار توحيد، صفات خداوند مطرح نشده است .
O صفات خداوند دو گونه اند، برخى صفات ، عين ذات او هستند و قابل تجزيه از ذات الهى نمى باشند. مانند: علم ، قدرت و حيات . امّا برخى صفات كه آنها را صفات فعل مى نامند، مربوط به فعل خداوند است ، مثل خلق كردن و عفو نمودن . منشاء اينگونه صفات ، اراده الهى است كه اگر بخواهد خلق مى كند، ولى درباره ى صفات ذات اين را نمى توان گفت كه اگر خداوند بخواهد مى داند و اگر نخواهد نمى داند. اگر بخواهيم صفات ذات را تشبيه كنيم ، بايد بگوئيم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظير مخلوق بودن براى انسان است . هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمى شود، همانگونه كه هرگز صفت علم از خداوند جدا نمى شود.
O كلمه ((اله )) درباره هر معبودى بكار مى رود، خواه حقّ و يا باطل ، (اءفرايت مَن اتّخذ الهه هواه )(684) ولى كلمه ((اللّه )) نام ذات مقدّس الهى است . معبودانِ غير از خدا، از آفريدن مگسى عاجزند؛ (لن يخلقوا ذباباً)(685) و آنان كه به پرستش ‍ غير خدا مى پردازند، از بلنداى توحيد به دره هاى خوفناك سقوط مى كنند. (ومن يشرك باللّه فكانّما خرّ من السماء فتخطفه الطّير)(686)
O (لااله الاّ اللّه ) اوّلين صفحه شناسنامه ى هر مسلمان است . اوّلين شعار و دعوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز با همين جمله بود: ((قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا))(687) همچنان كه فرمود: ((من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة واخلاصه بها ان تحجزه لااله الاالله عمّا حرمّ اللّه )) هركس خالصانه شعار توحيد سر دهد، وارد بهشت مى شود و نشان اخلاص او آن است كه گفتن ((لااله الاّ اللّه )) وى را از حرامهاى الهى دور سازد.(688)
امام صادق عليه السّلام فرمودند: ((قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة ))(689) گفتن ((لااله الاّ اللّه )) بهاى بهشت است . همچنان كه امام رضا عليه السّلام در حديث قدسى نقل كرده اند: ((كلمة لااله الاّاللّه حصنى ))(690) كلمه ى توحيد، دژ مستحكم الهى است .
آرى ، توحيد، مايه ى نجات و رستگارى انسان است . البتّه همانگونه كه مى گويند هركس به دانشگاه يا حوزه علميه قدم گذاشت ، دانشمند شد. يعنى به شرط اينكه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن ((لااله الاّ اللّه )) نجات دهنده است ، امّا با داشتن شرايطش كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.
O اعتقاد به توحيد، همه ى قدرت ها و جاذبه ها را در چشم انسان كوچك و حقير مى كند. نمونه اى از آثار تربيتى توحيد همين است كه مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمى كردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه ، پناهندگان مسلمان گفتند: ((لانسجد الاّ للّه )) ما به غير خدا سجده نمى كنيم .(691) دحيه كلبى يكى ديگر از مسلمانان در كاخ قيصر روم ، سجده نكرد و در جواب كاخ نشينان گفت : ((لااسجد لغيراللّه )) من براى غير خداوند سجده نمى كنم .(692)
آرى ، توحيد انسان را تا آنجا بالا مى برد كه حتّى بهشت و دوزخ نيز براى او مطرح نمى شود. امامان معصوم عليهم السّلام نيز براى تربيت چنين انسان هايى تلاش مى كردند. على عليه السّلام فرمودند: ((لاتكن عبد غيرك و قد جعلك اللّه حراً))(693)، بنده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است .
لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگويند وفرياد آزادى از بندگى خدايان دروغين و طاغوت ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدايى ، با طنين توحيد ((لااله الاّ اللّه )) آشنا سازند.
(هوالحىّ)
O در فراز هفتادم دعاى جوشن كبير، حىّ بودن خداوند را اينگونه مطرح مى كند:
((يا حيّا قبل كلّ حىّ، يا حيّا بعد كلّ حىّ، يا حىّ الذّى ليس كمثله حىُّ، يا حىّ الذّى لايشاركه حىُّ، يا حىّ الذّى لايحتاج الى حىّ، يا حىّ الذّى يميت كلّ حىّ، يا حىّ الذّى يرزق كلّ حىّ، يا حيّا لم يرث الحيوة من حىّ، يا حىّ الذى يحيى الموتى ، يا حىّ يا قيّوم ))
آرى ، خداوند زنده است ، قبل از هر زنده اى و بعد از هر زنده اى . در زنده بودن ، وى را نظير و شريكى نيست و براى زنده ماندن ، نيازمند ديگرى نيست . او زندگان را مى ميراند و به همه زنده ها روزى مى بخشد. او زندگى را از زنده اى ديگر به ارث نبرده ، بلكه به مردگان نيز زندگى مى بخشد. او زنده و پا برجاست .
O معناى حيات درباره ذات پروردگار با ديگران فرق مى كند و مانند ساير صفات الهى ، از ذات او جدايى ناپذير است و در آن فنا راه ندارد؛ (و توكّل على الحىّ الّذى لايموت )(694) او در حيات خويش نيازمند تغذيه ، توليد مثل ، جذب و دفع ، كه لازمه حيات موجوداتى همچون انسان و حيوان وگياه است ، نيست . ((يا حىّ الذى ليس كمثله حىّ))
(القيّوم )
O ((قَيّوم )) از ريشه ى ((قيام ))، به كسى گفته مى شود كه روى پاى خود ايستاده و ديگران به او وابسته هستند.(695) كلمه ى ((قيّوم )) سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در كنار كلمه ((حَىّ)) قرار دارد.
قيام او از خود اوست ، ولى قيام ساير موجودات به وجود اوست . و مراد از قيّوميّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبير كامل او نسبت به مخلوقات است . قيام او دائمى و همه جانبه است ، مى آفريند، روزى مى دهد، هدايت مى كند و مى ميراند و لحظه اى غافل نيست .
O هر موجود زنده اى براى ادامه ى حيات ، نيازمند منبع فيض است . همچون لامپى كه براى ادامه ى روشنى ، نياز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن بايد از ((حىّ)) تغذيه شوند و براى ادامه ى زندگى بايد از ((قيّوم )) مايه بگيرند.
امام على عليه السّلام مى فرمايد: ((كلّ شى ء خاضع له و كلّ شى ء قائم به )) هر چيزى تسليم او و هر چيزى وابسته به اوست .(696) نقل كرده اند كه در جنگ بدر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مكّرر در سجده مى گفتند: ((يا حىّ يا قيّوم ))(697)
(لاتاءخذه سنةٌ و لانوم )
O امام صادق عليه السّلام فرموده اند: ((ما من حىّ الاّ و هو ينام خلا اللّه وحده )) هيچ زنده اى نيست مگر اينكه مى خوابد، تنها خداوند از خواب بدور است .(698)
خداوند حىّ است و نيازمند خواب و چُرت نيست .(699) خواب ، زنده ها را از خود منقطع مى كند تا چه رسد به ديگران ، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چيز قيّوميّت دارد.
(له ما فى السموات و ما فى الارض )
O مالك حقيقى همه چيز اوست و مالكيّت انسان در واقع عاريتى بيش نيست . مالكيّت انسان ، چند روزه و با شرايط محدودى است كه از طرف مالك حقيقى يعنى خداوند تعيين مى شود. حال كه همه مملوك او هستند، پس ‍ چرا مملوكى مملوك ديگر را بپرستد؟ ديگران نيز بندگانى همچون ما هستند؛ (عباد امثالكم )(700) طبيعت ، ملك خداست و قوانين حاكم بر آن محكوم خداوندند. اى كاش انسان ها هم از مِلك او و هم از مُلك او بهتر استفاده مى كردند. اگر همه چيز از خدا و براى خداست ، ديگر بخل و حرص چرا؟ آيا خداى خالق ، ما را رها كرده است ؟ (اءيحسب الانسان ان يترك سدى )(701)
امام كاظم عليه السّلام از در خانه ى شخصى بنام ((بُشر)) مى گذشت ، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند كه از خانه بلند بود. از كنيزى كه از آن خانه بيرون آمده بود پرسيدند صاحبخانه كيست ؟ آيا بنده است ؟! جواب داد: نه آقا، بنده نيست آزاد است . امام فرمود: اگر بنده بود اين همه نافرمانى نمى كرد. كنيز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت . او تكانى خورد و توبه كرد.(702)
از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: اوّلين درجه تقوا و بندگى خدا آن است كه انسان خودش را مالك نداند.(703)
(من ذا الذى يشفع عنده )
O مشركان ، خداوند را قبول داشتند؛ (لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض ليقولنّ اللّه )(704) ولى بت ها را شفيع مى دانستند: (ويقولون هؤ لاء شفعاء)(705) آية الكرسى ، اين پناهگاه موهوم را در هم مى كوبد و مى گويد: كيست كه بدون اجازه ى او بتواند شفاعت كند؟ نه تنها هستى براى اوست ، كارآيى هستى نيز با اذن اوست . با خيال و توهم شما، مخلوقى شفيع ديگرى نمى شود. شفاعت در قيامت وجود دارد، ولى با حساب و كتاب و با اذن خداوند. اگر از كسى عملى سر مى زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قيّوم بودن او خدشه بردار نيست تا بتوان در گوشه اى دور از خواست او كارى صورت داد.
O شفاعت آن است كه يك موجود قوى به موجود ضعيف يارى برساند. مثلا در نظام آفرينش ، نور، آب ، هوا و زمين ، دانه ى گياه را يارى مى كنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام كيفر و پاداش نيز، اولياى خدا گنهكارى را يارى مى رسانند تا نجات يابد.(706) ولى هرگز اين امدادها نشانه ى ضعف خداوند و يا تاءثيرپذيرى او نيست . زيرا خود اوست كه مقام شفاعت و اجازه آن را به اولياى خود مى دهد. و اوست كه نظام آفرينش را به نوعى آفريده كه وقتى دانه در مسير رستن قرار گرفت ، با نور و هوا و خاك رشد مى كند.
به هر حال عوامل مادّى و كمك هايى كه انسان از مخلوقات مى گيرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانينى است كه او حاكم كرده است . به همين دليل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ (فما تنفعهم شفاعة الشافعين )(707) چنانكه نور، حرارت ، آب و خاك ، دانه اى را رشد مى دهند كه قابليّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتى بازى و توصيه هاى بى دليل دنيوى در جوامع فاسد، جدا است . شفاعت ، براى جلوگيرى از ياءس و نااميدى و ايجاد پيوند مردم با اولياى خداست . شفاعت ، پاداشى است كه خداوند به اولياى خود مى دهد و بهره گيرى از آن در روز قيامت ، تجسّمى از بهره گيرى انسان ، از نورِ علم و هدايت انبيا و اوليا در دنياست .
شفاعت كننده ، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند نيست ، بلكه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص ‍ كسانى است كه او بخواهد. لذا نبايد بت پرستان با شعار؛ (هؤ لاء شفعائنا)(708) خيال كنند كه بهره مند از شفاعت خواهند شد.
يادآورى اين نكته لازم است كه عبادت غير خداوند شرك است ، ولى دعوت و خواندن غير خدا، همه جا شرك نيست . جملات : (يدعوك )(709)، (يدعوكم )(710)، (يدعون )(711)، (ندع )(712) و (دعاء الرسول )(713) كه در قرآن آمده است ، هيچ يك با شرك ربطى ندارد. لكن هر دعوتى ارزشمند نيست ، بيمار اگر پزشك را صدا زند، حقّ است و اگر فالگير را صدا زند باطل است .
(يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم )
O خداوند همه ى واقعيّات را مى داند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بى گناهى شخصى نيست ، بلكه شفاعت ، تلاش براى نجات و عفو است . آگاهى خدا بايد موجب شود كه اندكى انسان حيا كند، او از درون سينه ها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشكار با خبر است ، از درون رحم مادران خبر دارد كه نوزاد پسر است يا دختر. علم روز قيامت و اندازه هر چيزى را مى داند.(714) در حالى كه علم ما انسان ها محدود است . ما صدا را تا حدّى مى شنويم ، ديدنى ها را تا حدودى مى بينيم ، اسرار را نمى دانيم ، مگر آن قسمتى را كه خداوند اراده كند و اجازه دهد.
(وسع كرسيّه السّموات والارض ولايؤ ده حفظهما و هوالعلى العظيم )
O در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است : مراد از ((عرش ))، علومى از خداوند است كه انبيا و رسل را به آنها آگاه كرده است (715) ولى ((كرسى ))، علومى هستند كه آنها را هيچ كس نمى داند.(716)
برخى ((كرسى )) را كنايه از قدرت و حكومت خدا مى دانند كه آسمان ها و زمين را در برگرفته است . با آنكه جهان بس ‍ وسيع است و زمين نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بيابان ، ولى با همه اينها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگين نيست . آية الكرسى به مردم مى فهماند كه خداوند نه تنها مالكِ عالَم و عالِم به تمام مملوك هاى خود است ، بلكه سراسر هستى با همه ى مخلوقاتش ، تحت سلطه و قدرت اوست .(717) و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقايسه نكنند. زيرا خستگى ، از عوارض ماده است ، امّا توانايى خداوند عين ذات اوست . (ان ربّك هو القوى العزيز)(718) على عليه السّلام مى فرمايد: خداوند را، نه گذشت زمان پير و فرسوده مى كند و نه خود دگرگون گشته و تغيير مى يابد.(719)
آرى ، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤ من آرامش ايجاد مى كند و مؤ من با آن خويشتن را در مصونيّت و امان مى يابد.
O هر يك از صفات خدا: قَيّوم ، حَىّ، عليم ، قَدير و عظيم ، نقش سازنده اى در تربيت انسان دارد. زيرا بهترين مكتب آن است كه به پيروان خود اميد و عشق بدهد، سرنوشت و آينده آنان را روشن كند و پيروانش نيز بدانند كه هر لحظه زير نظر هستند، لغزشهايشان قابل عفو است و حاكم آنان مهربان است .
O خلاصه آنكه خدايى سزاوار پرستش است كه زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام كارى را نداشته باشد. همه چيز را بداند و بر همه چيز احاطه و تسلّط داشته باشد. اين چنين خدايى مى تواند معبود و محبوب باشد و به چنين خدايى مى توان توكّل كرد و عشق ورزيد و به او اميدوار بود. خدايى كه قرآن اينگونه معرفى مى كند، با خداى انجيل و تورات تحريف شده قابل مقايسه نيست . آن كسانى كه در بن بست هاى تنگ و تاريك نظام مادّى جهان گرفتار شده اند، چگونه مى انديشند؟ (الحمدللّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه )
پيام ها: 
1 هيچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. (لااله الاّ هو)
2 حيات واقعى و ابدى وهمه ى حيات هاى ديگر از آن اوست . (الحىّ)
3 همه چيز دائما به او بستگى دارد ولحظه اى از تدبير اوخارج نيست . (القيوم )
4 همه چيز از اوست .(له ما فى السموات ...)
5 نه تنها هستى از اوست ، كارايى هستى نيز از اوست . (من ذا الّذى يشفع )
6 با خيال و توهّم شما، چيزى شفيع و واسطه نمى شود. (من ذا الّذى )
7 احدى از او مهربان تر نيست . علاقه ومهربانى هر شفيعى از اوست . (الاّ باذنه )
8 خداوند بر همه چيز ودر همه حال آگاه است ، پس از گناه در برابر او حيا كنيم . (يعلم مابين ايديهم وما خلفهم ...)
9 او بر همه چيز احاطه دارد، ولى ديگران بدون اراده او حتّى به گوشه اى از علم او احاطه ندارند.(720) (لا يحيطون بشى ء من علمه )
10 حكومت و قدرت او محدود نيست . (وسع كرسيّه )
11 حفاظت هستى براى او سنگين نيست . (ولايؤ ده )
12 كسى كه از هستى حفاظت مى كند، مى تواند ما را در برابر خطرات حفظ كند. (حفظهما) و لذا براى حفاظت ، سفارش به خواندن آية الكرسى شده است .

next page

fehrest page

back page