تفسير نور
(جلد اول)
حجة الاسلام و المسلمين حاج
شيخ محسن قرائتى
- ۲۲ -
تفسير آيه : (239) فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً اءَوْ
رُكْبَاناً فَإِذَآ اءَمِنْتُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ
كَمَا عَلَّمَكُمْ مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ
ترجمه آيه :
پس اگر (از دشمن يا خطرى ) بيم داشتيد، پياده يا سواره (به هر شكل كه مى توانيد
نماز گزاريد) و آنگاه كه ايمن شديد خدا را ياد كنيد، همانگونه كه آنچه را نمى
توانستيد بدانيد به شما آموخت .
نكته ها:
O در قرآن گاهى به جاى كلمه ى ((صلوة
))، كلمه ((ذكر))
گفته شده است ، چنانكه درباره نماز جمعه مى فرمايد: (فاسعوا الى ذكر اللّه ) به سوى
ذكر خدا بشتابيد. و يا خداوند به موسى عليه السّلام مى فرمايد: (اقم الصلوة لذكرى )
نماز را بپادار تا ياد من باشى . در اين آيه نيز مراد از (فاذكروا اللّه ) نماز است
.
آرى ، فلسفه و روح نماز، ياد خداوند است .
O اين آيه اشاره به نماز خوف دارد كه در شرايط جنگى با
احكام مخصوصى كه در فقه آمده است ، اقامه مى شود.
در احاديث مى خوانيم كه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله در جنگ احزاب با اشاره نماز
خواندند و حضرت على عليه السّلام در بعضى از جنگ ها دستور مى دادند كه هنگام جنگ با
ايماء و اشاره نماز بخوانند. امام كاظم عليه السّلام در جواب شخصى كه پرسيد: اگر
حيوان درنده اى به ما حمله كرد و وقت نماز تنگ بود چه كنيم ؟ فرمودند: با همان وضعى
كه داريد نماز بخوانيد، گرچه پشت به قبله باشد.(651)
پيام ها:
1 نماز، در هيچ حالى ساقط نمى شود. (فان خفتم فرجالا او ركبانا)
2 در اسلام عسر و حرج نيست . وقتى امكان استقرار بدن و يا ايستادن به سوى قبله و يا
ساير شرايط نباشد، حذف مى شوند. (فرجالا او ركبانا)
3 نماز، شكر نعمت است . (فاذكروااللّه كما علّمكم )
4 بعضى از مسائل را انسان نمى داند، ولى مى تواند به تجربه بدست آورد. ولى بعضى از
مسائل را انسان نمى داند و نمى تواند كه بداند، مگر از طريق وحى . (ما لم تكونوا
تعلمون ) ونفرمود: ((لا تعلمون ))
تفسير آيه : (240) وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ
وَيَذَرُونَ اءَزْوَ جاً وَصِيَّةً لاَِزْوَاجِهِمْ مَّتَعاً
إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِى
مَا فَعَلْنَ فِى اءَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَّعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
ترجمه آيه :
و كسانى از شما كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند و همسرانى از خود به جاى مى گذارند،
درباره ى همسرانشان اين سفارش است كه تا يك سال ، آنها را (با پرداخت هزينه زندگى )
بهره مند سازند و از خانه بيرون نكنند. ولى اگر آنها خود بيرون رفتند و تصميم
شايسته اى درباره ى خودشان گرفتند، بر شماگناهى نيست و خداوند توانا و حكيم است .
نكته ها:
O برخى مفسّران معتقدند نزول اين آيه ، قبل از آيه عدّه
(652) و قبل از آيه ارث مى باشد و با نزول آن آيات ، اين آيه نسخ شده و
يا به عبارتى تاريخِ عمل به آن پايان پذيرفته است . ولى برخى ديگر معتقدند آيات
عدّه و ارث ، مقدار ضرورى و واجب را مطرح كرده كه زن فلان مقدار حقّ ارث دارد و
فلان مدّت نيز واجب است عدّه نگهدارد،
ولى اين آيه را مى توان در كنار وظيفه ى واجب ، به صورت يك عمل استحبابى قلمداد
كرد. به اين معنا كه علاوه بر مدّت عدّه ، اگر زن به احترام شوهر، خواست تا يك سال
در خانه بماند، شوهر هم به احترام زن علاوه بر سهم ارث ، مخارج يك ساله ى او را از
ثلث خود، كه درباره آن حقّ وصيّت دارد، بپردازد.(653)
پيام ها:
1 مردان ، بخشى از مال خود را براى همسرانشان وصيّت كنند. (والذين يتوفون ... وصيّة
لازواجهم )
2 در وصيّت ، همسر انسان بر ديگران اولويّت دارد. (وصيّة لازواجهم )
3 آينده زنان بيوه بايد تاءمين شود. (متاعا الى الحول )
4 هرگونه تصميم زن در انتخاب شوهر مجدّد، بايد عاقلانه و مشروع و با احراز مصلحت
باشد. (فعلن فى انفسهنّ من معروف )
5 تشريع احكام الهى ، بر اساس حكمت است . (عزيز حكيم )
تفسير آيه : (241) وَلِلْمُطَلَّقَتِ مَتَعٌ بِالْمَعْرُوفِ
حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ
ترجمه آيه :
و براى زنان طلاق داده شده ، بهره ى مناسبى است كه ( پرداخت آن ) بر مردانِ
پرهيزكار سزاوار است .
تفسير آيه : (242) كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ
ءَايَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
اين چنين خداوند آيات خود را براى شما تبيين مى كند، شايد كه انديشه كنيد.
نكته ها:
O در آيات قبل ، نحوه ى پرداخت مهريه به زنان طلاق داده
شده ، قبل از آميزش و بعد از آن بيان شد. اين آيه يا در مورد كسانى است كه در ضمن
عقد، مهريه آنان مشخّص نشده و قبل از آميزش طلاق داده مى شوند، و يا يك سفارش عاطفى
و اخلاقى براى تمام موارد طلاق است كه علاوه بر پرداخت تمام يا نصف مهريه ، هديه اى
جداگانه براى جبران ناراحتى ها و دل شكستگى هاى زن ، از سوى شوهر به او پرداخت شود.
البته اين يك دستور اخلاقى و استحبابى است كه سزاوار است متّقين و پرهيزگاران آنرا
مراعات نمايند.
به هر حال از جلمه ى (حقّا على المحسنين ) در آيه 236 و (حقّا على المتّقين ) در
اينجا و (لا تنسوا الفضل بينكم ) آيه 237، مى توان توجّه مخصوصِ اسلام را درباره ى
حفظ حقوق وعواطف زنان مطلّقه بدست آورد.
O امام حسن عليه السّلام به زنى كه طلاق داده بود،
كنيزى را به عنوان هديه بخشيد.(654)
پيام ها:
1 در برخورد با زنان مطلقه ، تقوا لازم است . (وللمطلّقات ... حقّا على المتّقين )
2 هديه دادن كه نقش كدورت زدايى و دلجويى دارد، نشانه ى پرهيزكاران است . (متاعا
بالمعروف حقّا على المتّقين )
3 در احكام و دستورات الهى ، بايد انديشه نمود تا به مصالح آن پى برد. (يبيّن اللّه
لكم آياته لعلكم تعقلون )
تفسير آيه : (243) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا
مِنْ دِيَرِهِمْ وَهُمْ اءُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ
فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ اءَحْيهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى
النَّاسِ وَ لَكِنَّ اءَكْثَرَ الْنَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ
ترجمه آيه :
آيا نديدى كسانى را كه از ترس مرگ از خانه هاى خود فرار كردند، در حالى كه هزاران
نفر بودند، پس خداوند به آنها گفت : بميريد (و آنها مردند،) سپس آنان را زنده كرد
(تا درس عبرتى براى آيندگان باشند؟) همانا خداوند نسبت به مردم احسان مى كند، ولى
بيشتر مردم سپاس نمى گذارند.
نكته ها:
O در شاءن نزول اين آيه آمده است كه در يكى از شهرهاى
شام كه حدود هفتاد هزار خانوار جمعيّت داشت ، بيمارى طاعون پيدا شد و با سرعتى عجيب
مردم را يكى پس از ديگرى از بين مى برد. در اين ميان عده اى از مردم
(655) كه توانايى و امكانات كوچ داشتند، به اميد اينكه از مرگ نجات پيدا
كنند از شهر خارج شدند،پروردگار، آنها را در همان بيابان به همان بيمارى نابود ساخت
.
از برخى روايات استفاده مى شود كه اصل بيمارى مزبور در آن شهر، به عنوان مجازات
بود. زيرا وقتى رهبر و پيشواى آنان از آنها خواست كه خود را براى مبارزه و جهاد
آماده كرده و از شهر خارج شوند، آنها به بهانه اينكه در منطقه جنگى مرض طاعون شايع
است ، از رفتن به ميدان جنگ خوددارى كردند و خداوند آنها را به همان چيزى كه بهانه
فرار از جنگ قرار داده بودند، مبتلا ساخت .
در برخى تفاسير و روايات
(656) آمده است : وقتى حِزقيل نبى ، يكى از پيامبران بنى اسرائيل ، از
آنجا عبور مى كرد از خداوند درخواست كرد كه آنها را زنده كند. خداوند دعاى او را
اجابت كرد و آنها را مجدّداً زنده نمود و به زندگى باز گشتند. البته اين الطاف الهى
، هشدار و درس عبرتى براى آيندگان تاريخ است كه انسان بفهمد و شكرگزار خداوند باشد.
O صاحب تفسير المنار، مرگ و حيات در آيه را به شكلى
سمبوليك معنا كرده و آن را كنايه از بدست آوردن استقلال و از دست دادن آن دانسته
است .
صاحب تفسير الميزان ، ضمن انتقاد شديد از اين طرز تفكّر مى فرمايد: بايد به ظاهر
آيات معتقد بود وگرنه لازم مى آيد تمام معجزات وامور خارق العاده را توجيه يا
تاءويل نمائيم .
O ازآنجا كه شكر، تنها به زبان نيست ، بلكه حقيقت شكر
آن است كه نعمت هاى الهى را در جاى خود مصرف كنيم ، لذا اكثر مردم شكرگزار واقعى
نيستند.
O در آيه اگر مى فرمود: ((اكثرهم
لايشكرون )) معنا اين بود كه اكثر آن مردم اهل شكر
نبودند، ولى قرآن سيماى اكثر مردم در تمام اعصار را بيان مى كند، نه گروهى خاصّ را.
((اكثر النّاس لايشكرون ))
O شيعه ، به رجعت و زنده شدن گروهى از افراد قبل از
قيامت ، اعتقاد دارد و علاوه بر صدها حديث ، از آياتى همچون اين آيه ، امكان وقوع
آن را استفاده مى كند.
پيام ها:
1 به تاريخ بنگريم و از آن درس بگيريم . (اءلَم تَرَ...)
2 در بيان تاريخ ، آنچه مهم است عوامل عزّت و سقوط است ، نه نام افراد و قبايل و
مناطق . (الّذين خَرجوا من ديارهم )
3 آنجا كه اراده خداوند باشد، فرار كارساز نيست . (قال لهم اللّه موتوا)
4 خداوند در همين دنيا بارها مردگان را زنده كرده است . (ثم احياهم )
5 فراز و نشيب ها، مرگ و ميرها، زاد و ولدها و زنده شدن هاى مجدّد، همه نمونه هايى
از الطاف وفضل الهى است . (انّ اللّه لذو فضل )
تفسير آيه : (244) وَقَتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ
وَاعْلَمُواْ اءَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
و در راه خداوند پيكار كنيد و بدانيد كه خداوند شنوا و داناست .
نكته ها:
O در آيه قبل خوانديم كه فرار از جنگ ، چاره ساز نيست و
قهر خداوند مى تواند هزاران نفر فرارى را فرا گيرد. اين آيه مى فرمايد: اكنون كه
مرگ و حيات به دست اوست ، پس در راه او پيكار كنيد و بدانيد كه پاداش شما نزد او
محفوظ است . زيرا او به آنچه بر شما مى گذرد، آگاه است .
پيام ها:
1 جهاد و مبارزه ، زمانى ارزش دارد كه براى خدا و در راه خدا باشد. جنگ از سر
انتقام و براى اظهار قدرت و استثمار و كشور گشايى مقدّس نيست ، بلكه ضد ارزش است .
(قاتلوا فى سبيل اللّه )
2 جنگ در راه خدا، شكر نعمت حيات است . آيه قبل فرمود: خداوند آنان را زنده نمود،
ولى شاكر نبودند. و اين آيه مى فرمايد: در راه خدا پيكار كنيد. بنابراين جهاد، نوعى
شكر است . (لايشكرون ... و قاتلوا)
3 توجّه به اينكه ما در محضر خدا هستيم ، قوى ترين عامل وانگيزه براى پيكار در
ميدان جنگ است . (سميع عليم )
4 براى فرار از جهاد، عذرتراشى نكنيد. زيرا خداوند نيّت شما را مى داند و بهانه هاى
شما را مى شنود. (سميع عليم )
تفسير آيه : (245) مَنْ ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً
حَسَناً فَيُضعِفَهُ لَهُ
اءَضْعَافاً كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْصُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
ترجمه آيه :
كيست كه به خداوند وام دهد، وامى نيكو تا خداوند آن را براى او چندين برابر
بيافزايد و خداوند (روزى بندگان را) محدود و گسترده مى سازد، و به سوى او
بازگردانده مى شويد.
نكته ها:
O در تفاسير مختلف
(657) آمده است كه اين آيه به دنيال آيه قبل كه مردم را به جهاد تشويق مى
كرد، مؤ منان را به انفاق و وام ترغيب مى نمايد. زيرا همانگونه كه براى امنيّت و
صيانت جامعه ، نياز به جهاد و تلاش مخلصانه است ، همچنين براى تاءمين محرومان و
تهيه وسايل جهاد، نياز به كمك هاى مادّى مى باشد.
O موضوع وام دادن به خدا، هفت بار در قرآن آمده است .
تفسير مجمع البيان
(658)
شرايطى را براى قرض الحسنه بيان كرده است . از آن جمله :
1 از مال حلال باشد.2 از مال سالم باشد.
3 براى مصرف ضرورى باشد.4 بى منّت باشد.
5 بى ريا باشد.6 مخفيانه باشد.
7 با عشق وايثار پرداخت شود.8 سريع پرداخت شود.
9 قرض دهنده خداوند را بر اين توفيق شكرگزار باشد.
10 آبروى گيرنده وام حفظ شود.
O ((قرض
))، در زبان عربى به معناى بريدن است و اينكه به وام ، قرض مى گويند
بخاطر آن است كه بخشى از مال بريده وبه ديگران داده مى شود تا دوباره باز پس گرفته
شود. كلمه ((بسط)) به
معناى گشايش و وسعت است و ((بساط))
به اجناسى گفته مى شود كه در زمين پهن شده باشد.
O جهاد، گاهى با جان است كه در آيه قبل مطرح شد وگاهى
با مال است كه در اين آيه مطرح شده است .
O كلمه ((كثير))
در كنار كلمه ((اضعاف ))،
نشانه ى پاداش بسيار زياد است . و جمله
((يضاعفه )) بجاى
((يضعفه )) رمز مبالغه و ازدياد است .(659)
O تعبيرِ قرض به خداوند، نشان دهنده آن است كه پاداش
قرض الحسنة بر عهده خداوند است .
O به جاى فرمان به قرض دادن ، سؤ ال مى كند كه كيست كه
به خداوند قرض دهد، تا مردم احساس اكراه و اجبار در خود نكنند، بلكه با ميل و رغبت
و تشويق به ديگران قرض دهند. از آنجا كه انسان غريزه منفعت طلبى دارد، لذا خداوند
براى تحريك انسان ، از اين غريزه استفاده كرده و مى فرمايد: (فيضاعفه اضعافا)
O به جاى ((قرض به مردم
)) فرمود: ((به خداوند قرض دهيد))،
تا فقرا احساس كنند خداوند خودش را به جاى آنان گذاشته و احساس ضعف و ذلّت نكنند.
O با اينكه وجود ما و هرچه داريم از خداوند است ، امّا
خداوند گاهى خود را مشترى و گاهى قرض گيرنده معرفى مى كند تا ما را به اين كار
تشويق نمايد. حضرت على عليه السّلام فرمودند: جنود آسمان ها و زمين از آن خداست ،
پس آيه قرض براى آزمايش شماست .(660)
O امام كاظم عليه السّلام فرمود: از مصاديق قرض به
خداوند، كمك مالى به امام معصوم است .(661)
O گرچه در آيه ، قبض و بسط به خداوند نسبت داده شده است
، ولى در روايات مى خوانيم : هر كه با مردم گشاده دست باشد، خداوند به او بسط مى
دهد و هر كس با مردم بخل ورزد، خداوند نسبت به او تنگ مى گيرد.
O در روايات ، پاداش قرض الحسنة هيجده برابر، ولى پاداش
صدقه ده برابر آمده است .(662)
و دليل اين تفاوت چنين بيان شده است كه قرض را افراد محتاج مى گيرند، ولى هديه و
بخشش گاهى به غير محتاج نيز داده مى شود.(663)
O به فرموده ى روايات : هركس بتواند قرض بدهد و ندهد،
خداوند بوى بهشت را بر او حرام مى كند.(664)
O هنگامى كه اين آيه نازل شد: (من جاء بالحسنة فله خير
منها)(665)
هر كس كار خوبى آورد، بهتر از آن را پاداش مى گيرد. پيامبرصلّى اللّه عليه و آله از
خداوند تقاضاى ازدياد كرد، آيه نازل شد: (فله عشر امثالها)(666)
ده برابر داده مى شود. باز درخواست نمود، آيه قرض الحسنه با جمله ى (اضعافا كثيرة )
نازل شد. پيامبر متوجّه شد كه كثيرى كه خداوند مقدّر كند، قابل شماره نيست .(667)
O پاداش خدا به قرض دهندگان ، هم در دنيا وهم در آخرت
است . زيرا در كنار
((اضعافا كثيرة )) مى
فرمايد: (واليه يرجعون ) گويا حساب قيامت ، جدا از پاداش هاى دنيوى است .
O جلوى بدآموزى و سوء برداشت بايد گرفته شود. اگر در
اوّل آيه خداوند با لحنى عاطفى از مردم قرض مى خواهد، بدنبال آن مى فرمايد:
(واللّه يقبض و يبسط) تا مبادا گروهى همچون يهود خيال كنند كه خداوند فقير است و
بگويند: (انّ اللّه فقير و نحن اغنياء)(668)
و همچنين بدانند كه قرض گرفتن خدا، براى رشد انسان است ، نه به خاطر نياز او.
منافقان مى گفتند: به مسلمانان انفاق نكنيد تا از دور رسول خدا پراكنده شوند. قرآن
در جواب آنها فرمود: آنها در چه باورى هستند، مگر نمى دانند خزائن آسمان ها و زمين
در دست خداوند است !(669)
پيام ها:
1 كمك به خلق خدا، كمك به خداست . (يقرض اللّه ) بجاى ((يقرض
الناس ))
2 براى ترغيب مردم به كارهاى خير، تشويق لازم است . (فيضاعفه اضعافاً كثيرة )
3 اگر ما گشايش و تنگ دستى را بدست خدا بدانيم ، راحت انفاق مى كنيم . (واللّه يقبض
و يبصط)
4 اگر بدانيم كه ما به سوى او باز مى گرديم و هرچه داده ايم پس مى گيريم ، راحت
انفاق خواهيم كرد. (اليه ترجعون )
تفسير آيه : (246) اءَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلاَِ مِنْ بَنِى
إِسْرََّءِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ
لِنَبِي لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُقَ تِلْ فِى سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ
عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ اءَلا تُقَتِلُواْ قَالُوا وَمَا
لَنَاَّ اءَلا نُقَتِلَفِى سَبِيلِ اللّهِ وَ قَدْ اءُخْرِجْنَا مِنْ دِيرِنَا
وَاءَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلا قَلِيلاً
مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بَالْظَّلِمِينَ
ترجمه آيه :
آيا نديدى گروهى از بزرگان بنى اسرائيل را كه بعد از موسى به پيامبر خود گفتند:
براى ما زمامدار (و فرماندهى ) برانگيز تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پيكار كنيم
، او گفت : آيا احتمال مى دهيد كه اگر دستور جنگ به شما داده شود (نافرمانى كرده و)
پيكار و جهاد نكنيد؟ گفتند: چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم ، در حالى كه از
خانه و فرزندانمان رانده شده ايم ؟ پس چون دستور جنگ بر آنان مقرّر گشت ، جز عدّه
اندكى ، سرپيچى كردند و خداوند به ظالمان آگاه است .
نكته ها:
O ((مَلاء))
به بزرگان واشرافى گفته مى شود كه هيبت آنها چشم وسينه ها را پر مى كند.
O بنى اسرائيل بعد از حضرت موسى عليه السّلام ، به خاطر
قانون شكنى و رفاه طلبى ، مجدّداً تحت سلطه و فشار طاغوت قرار گرفته ، آزادى و
سرزمين خود را از دست دادند. آنها براى نجات از آوارگى و خارج شدن از زير يوغ طاغوت
، تصميم به مبارزه گرفتند و از پيامبر خويش اشموئيل خواستند براى آنها فرمانده و
اميرى را انتخاب كند تا به رهبرى او با طاغوت مبارزه كنند، ولى با همه اين ادعاها
وقتى دستور صادر شد، همه آنها جز اندكى به ميدان نبرد پشت كرده و از آن دستور
سرپيچى نمودند.
پيام ها:
1 مسلمانان بايد با دقّت تاريخ بنى اسرائيل را بنگرند و پند بگيرند. (اءلم تَر)
2 وجود رهبر الهى ، مانع پراكندگى ، آوارگى و ستم پذيرى است . (من بعد موسى )
3 بعضى از انبيا، تنها براى گروهى از مردم رسالت داشتند، نه همه ى مردم . (اذ قالوا
لنبىّ لهم )(670)
4 فرمانده نظامى بايد از سوى رهبر آسمانى انتخاب و نصب شود. (ابعث لنا) پس دين از
سياست جدا نيست .
5 جنگ موفق ، فرمانده لايق مى خواهد. (ابعث لنا ملكا)
6 براى نجات از طاغوت ها بايد به انبياى الهى پناه برد. (قالوالنبى لهم )
7 تعهّد گرفتن از كسانى كه پيشنهادات اصلاحى دارند لازم است . (هل عسيتم )
8 رهبر بايد آينده نگر باشد و احتمال پيمان شكنى و فرار از مسئوليّت را از سوى مردم
بدهد. (هل عسيتم )
9 جهاد براى رفع ظلم و دفاع از وطن ، جهاد در راه خداست . (ومالنا الاّ نقاتل فى
سبيل اللّه و قد اخرجنا من ديارنا وابنائنا)
10 پيدايش مشكلات ، سبب بيدارى وحركت براى رهايى است . (اخرجنا)
11 ميدان مبارزه ، عامل ارزيابى افراد پر ادّعا است . (توّلوا)
خوش بود گرمحك تجربه آيد به ميان تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد
12 پيمان شكنان و شعار دهندگان بى عمل ، ظالمند. (عليم بالظالمين )
13 خداوند آگاه است ، پس اين همه تظاهر براى چه ؟! (واللّه عليمٌ)
تفسير آيه : (247) وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ
قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوَّاْ
اءَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ اءَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ
وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنْ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَهُ عَلَيْكُمْ
وَزَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُ مَنْ
يَشَاءُ وَاللّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه :
وپيامبرشان به آنها گفت : همانا خداوند ((طالوت
)) را براى زمامدارى شما مبعوث (وانتخاب ) كرده است ، گفتند: چگونه او
بر ما حكومت داشته باشد در حالى كه ما از او به فرمانروايى شايسته تريم و به او
ثروت زيادى داده نشده است ؟ پيامبرشان گفت : خداوند او را بر شما برگزيده و توان
علمى و جسمى او را افزون نموده است وخداوند ملكش (فرماندهى ورهبرى ) را به هر كس
بخواهد مى بخشد وخداوند (احسانش ) وسيع و (به لياقت ها وتوانايى هاى افراد) آگاه
است .
نكته ها:
O كلمه ((واسع
)) يعنى خداوند بى نيازى است كه از هيچگونه بخششى عاجز نيست .
O گرچه بنى اسرائيل از پيامبرشان فرمانده نظامى براى
رهبرى جنگ خواستند؛ (مَلكا نقاتل فى سبيل اللّه ) ولى از آنجا كه آنان بهانه گرفته
وگفتند: طالوت را به سلطنت چه كار؟ معلوم مى شود كه او علاوه بر فرمانده نظامى ،
سلطان آنان نيز قرار گرفت . اين گروه ستمديده بنى اسرائيل با آنكه براى رهايى از
چنگال ظالمان ، از پيامبرشان درخواست تعيين فرمانده كرده بودند، ولى وقتى پيامبرشان
طالوت را كه جوانى چوپان و فقير و گمنام بود، به فرماندهى و زمامدارى آنان تعيين
نمود، گفتند: چگونه او مى تواند فرمانده ما باشد در حالى كه شهرت و ثروتى ندارد؟ و
ما به جهت ثروت و دارايى كه داريم ، از او لايق تريم !
پيامبر وقتى بهانه گيرى آنها را به خاطر فقر وندارى طالوت شنيد، فرمود: بى گمان خدا
او را بر شما برگزيده است واو توانايى علمى وقدرت بدنى و نيروى لازم براى فرماندهى
جنگ را دارد. خداوند هركس را كه بخواهد بخاطر لياقت و استعدادهاى نهفته اش فرماندهى
مى بخشد.
آرى ، اگر نظر او به سنگى تعلق گيرد، جواهر مى شود واگر به خارى افتد، گل واگر به
فقيرى نظر كند فرمانده مى شود.
آيا چوپانى كه گوسفندانش گم مى شوند، لياقت فرماندهى دارد؟ در روايات آمده است :
طالوت چوپانى بود كه در پى گوسفندان گمشده اش از اطراف به سوى شهر آمده بود و به
خدمت پيامبر رسيد و خداوند به پيامبر وحى كرد كه همين چوپان لياقت فرماندهى دارد و
او را به مردم معرفى كن .
O شايد مراد از جمله ى (بسطة فى العلم ) جامعيّت علوم
باشد. يعنى او در بسيارى از علوم ، اطلاعات گسترده اى داشت .
پيام ها:
1 پيامبران بر اساس وحى ، جانشين خود را انتخاب مى كنند. (ان اللّه قد بعث )
2 رهبرى كه خداوند تعيين كند، به نفع مردم است . (بعث لكم )
3 اگر مى خواهيد به آزادى و نجات برسيد، بايد رهبر الهى را بپذيريد. (انّ اللّه قد
بعث لكم طالوت ملكا)
4 دين از سياست جدا نيست . انبيا مستقيماً در مسائل نظامى دخالت وفرمانده نظامى عزل
ونصب مى كردند. (انّ اللّه قد بعث لكم )
5 از استعدادهاى نهفته در افراد گمنام و فقير، غافل نباشيد. (قد بعث لكم )
6 نشانه ى ايمان واقعى ، تسليم خدا و رسول بودن است و بنى اسرائيل به خاطر پندار
غلط تسليم نبودند. (انّى يكون له الملك علينا)
7 يكى از امتحانات الهى ، نحوه برخورد ما با رهبر الهى است . (قالوا انّى يكون ...)
8 خودبرتربينى ، محكوم است .(671)
(نحن احقّ بالملك منه )
9 نام و مقام و شهرنشينى ، نشانه برترى نيست . در اين آيه از كسانى كه ملاك برترى
را مال و مقام دانسته اند، انتقاد شده است . (لم يؤ ت سعة من المال )
10 انتخاب الهى ، بر اساس لياقت است ، نه گزاف و بيهوده .(ان اللّه اصطفاه عليكم
وزاده بسطة فى العلم والجسم )
11 قدرت علمى و توانايى جسمى ، دو شرط لازم براى فرماندهى لشكر است . (بسطة فى
العلم و الجسم )
12 توانايى علمى ، مهم تر از توانايى جسمى است . (زاده بسطة فى العلم و الجسم )
ابتدا كلمه ى ((علم ))
آمد، سپس ((جسم )).
13 اعلم بودن ، در گزينش يك اصل است . (بسطة فى العلم )
14 رهبر و مدير بايد زير دستان خود را توجيه كند و دليل كار و انتخاب خود را بازگو
كرده و ابهامات را برطرف كند و نگويد اين حقّ من است كه هر كارى بخواهم انجام دهم .
پيامبر دليل انتخاب طالوت را توانايى علمى وجسمى او بيان كرد. (زاده بسطة فى العلم
و الجسم )
15 نه فقر وگمنامى ، مانع لطف الهى است و نه ثروت وشهرت ، باعث آن . (واللّه واسعٌ
عليم )
16 سرچشمه ى اكثر اعتراضات مردم ، كوته نظرى و كوته فكرى است ، ولى علم خداوند بى
نهايت ونامحدود است . (واسع عليم )
تفسير آيه : (248) وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءَايَةَ
مُلْكِهِ اءَن يَاءْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ
سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَى وَءَالُ
هَرُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلََّئِكَةُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاََيَةً لَكُمْ إِنْ
كُنْتُمْ مُّؤْمِنِينَ
ترجمه آيه :
وپيامبرشان به آنها گفت : نشانه ى حكومت او اين است كه تابوت (عهد) به سوى شما
خواهد آمد، (همان صندوقى كه ) آرامشى از پروردگارتان و يادگارى از ميراث خاندان
موسى وهارون در آن است ، در حالى كه فرشتگان آنرا حمل مى كنند، همانا در اين موضوع
، نشانه ى روشنى براى شما است ، اگرايمان داشته باشيد.
نكته ها:
O براى اينكه يهود به فرماندهى طالوت اطمينان و يقين
پيدا كنند، پيامبرشان به آنها گفت : صندوق مقدّس بنى اسرائيل به آنها بازگردانده مى
شود، تا نشانه اى براى انتخاب طالوت از سوى خداوند باشد. مراد از تابوت همان صندوق
چوبى بود كه مادر موسى ، نوزاد خود را در آن گذاشت و به فرمان خدا در آب نيل انداخت
و ماءموران فرعون صندوق را گرفته و نوزاد را با آن به نزد فرعون بردند. آن صندوق
همچنان در دربار فرعون بود.
وقتى موسى عليه السّلام به پيامبرى رسيد، الواح تورات را در آن قرار داد و به هنگام
رحلت نيز زره و ساير يادگارهاى خود را در آن گذاشت و به وصىّ خود
((يوشع بن نون )) سپرد. اين صندوق ، به
صورت صندوقى مقدّس كه صندوق عهد نام گرفته بود، در ميان بنى اسرائيل بود و آن را در
جنگ ها پيشاپيش سپاه حمل مى كردند، ولى كم كم قداست آن شكسته و مفقود شد. اين صندوق
ربوده شده را در زمان رياست طالوت ، خداوند از طريق ملائك به آنان بازگرداند تا
موجب آرامش و اطمينان خاطر آنان باشد.(672)
پيام ها:
1 سرچشمه ى آرامش خداوند است ، گرچه با وسائل باشد. (فيه سكينة من ربكم )
2 انسان هميشه به آرامش نياز دارد، به خصوص در آستانه رفتن به ميدان جهاد. (فيه
سكينة من ربكم )(673)
3 رهبر الهى ، نشانه ى الهى لازم دارد. چون طالوت انتخاب شده از جانب خداوند بود،
لازم بود نشانه اى الهى او را تاءئيد كند. (تحمله الملائكة )
4 اگر صندوقى كه با بدن موسى و الواح تورات تماس داشته ، مقدّس و آرام بخش است ، پس
مقدّس شمردن صندوقى كه بر روى قبر اولياى الهى است ، خلاف قرآن نيست . زيرا در همه
آن صندوق هايى كه در مشاهد مشرّفه است ، ((بقيّة ممّا
ترك آل محمّدصلّى اللّه عليه و آله )) قرار دارد.
(بقية ممّا ترك آل موسى و آل هارون )
5 حفظ آثار انبيا، ارزش داشته ومايه ى آرامش خاطر وتبرّك است . (بقية ممّاترك )
تفسير آيه : (249) فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ
قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ
فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى
إِلا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلا قَلِيلاً مِنْهُمْ
فَلَمَّا جَاوَزَهُهُوَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا
الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ اءَنَّهُمْ
مُّلَقُواْ اللّهَ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ
اللّهِ واللّهُ مَعَ الصَّبِرِينَ
ترجمه آيه :
پس هنگامى كه طالوت ، سپاهيان را با خود بيرون برد، به آنها گفت : خداوند شمارا به
يك نهر آب آزمايش مى كند، پس هر كه از آن بنوشد از من نيست و هركس از آن نخورد از
من هست ، مگر آنكه با دست ، مشتى برگيرد (و بياشامد.) پس (همين كه به نهر آب
رسيدند،) جز اندكى همه از آن نوشيدند، سپس هنگامى كه او و ياوران با ايمان او از آن
نهر گذشتند، (و دشمن را ديدند) گفتند: امروز ما توانايى مقابله با جالوت و سپاهيان
او را نداريم . امّا آنها كه اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز
قيامت ايمان داشتند) گفتند: چه بسا گروهى اندك كه با اذن خدا بر گروهى بسيار پيروز
شدند و خداوند با صابران (و استقامت كنندگان ) است .
نكته ها:
O كلمه ((جنود))
جمع ((جُند)) به معناى
لشكر است و حضور چندين لشكر بعد از اعراض گروه هايى از مردم ، نشانه كثرت جمعيّت
آنان است .
O اين آيه خبر از مردودى گروه زيادى از بنى اسرائيل مى
دهد كه از صحنه آزمايش نوشيدن آب و تحمل تشنگى ، سربلند بيرون نيامدند. امّا اين
گروه باقيمانده ، آزمايش ديگرى داشتند كه آزمايش روحى و معنوى بود. وقتى آنان با
سپاه انبوه جالوت مواجه شدند، گفتند: ما توانايى مقابله با اين سپاه مسلح را نداريم
. ولى آنهايى كه به روز قيامت ايمان داشتند، گفتند: پيروزى به دست خداست ، اى بسا
گروه هاى اندك كه به اذن خداوند بر سپاهيان بزرگ پيروز مى شوند.
O پيروزى در يك مرحله از آزمايش ، كافى نيست . افرادى
در بعضى از مراحل موفق مى شوند، ولى در مرحله اى ديگر شكست مى خورند. در اين داستان
گروهى رهبر را بخاطر فقر نپذيرفتند، گروهى در آزمايش شكم ، شكست خوردند و گروهى در
برخورد با دشمن خود را باختند.
O طالوت در ابتدا جمعيّت را به خود نسبت نداد و نفرمود:
((جنوده ))، بلكه فرمود:
((بالجنود)) گرچه
لشكريان انبوه بودند و فرماندهى او را پذيرفته اند، ولى هنوز ميزان فرمانبرى آنان
را آزمايش نكرده است ، ولى بعد از آزمايش ، به خود نسبت مى دهد. (فانّه منّى )
O امام باقرعليه السّلام مى فرمايد: افرادى كه تا آخر
كار به طالوت وفادار ماندند، سيصد و سيزده نفر بودند.(674)
O حساب دو گروه روشن است ، هر كس ننوشد قطعا خودى است و هر
كس بنوشد قطعا بيگانه است ، ولى كسانى كه با مشت نوشيدند، نه خودى هستند و نه
بيگانه . بايد آنان را نه ماءيوس كرد ونه مشمول الطاف . لذا براى (من اغترف غرفة
بيده ) نه كلمه
((منّى )) بكار رفته
ونه ((ليس منّى )).
O كسانى كه دستشان به اموال مردم يا اموال دولتى رسيد،
ولى با كرامت وزهد از كنارش گذشتند و حرص و طمع آنان را آلوده نكرد، حزب اللّهى
هستند و كسانى كه پشت خود را با ذخيره اموال مى بندند، مؤ من واقعى نيستند. (فمن
شرب منه فليس منّى و من لم يطعمه فانّه منّى )
پيام ها:
1 يكى از وظايف فرمانده نظامى آن است كه نيروهاى رزمى را از تماشاچيان جدا سازد.
(فصل طالوت بالجنود)
2 يكى از راههاى آزمايش ، ممنوعيّت هاى موسمى است . راحت طلبى و عدم تحمل فشارها و
سختى هاى موسمى و موقّتى ، با سلحشورى سازگارى ندارد. (انّ اللّه مبتليكم بنهر)
3 قبل از برخورد و مقابله با دشمن ، بايد تمرين مقاومت كرد. (مبتليكم بنهر)
4 مدير بايد نيروهاى غير مفيد را طرد كند. (فمن شرب منه فليس منّى )
5 تسليم فرمانده بودن ، رمز موفقيّت است . (من لم يطعمه فانّه منّى )
6 حسابِ نيازِ ضرورى ، از حسابِ رفاه كامل جداست . (الاّ من اغترف غرفةً بيده )
7 كسانى كه از ميدان امتحان پيروز بيرون آيند، اندك هستند. (الا قليلا)
8 انقلابى بودن مهم نيست ، انقلابى ماندن مهم است . در اين ماجرا شعار دهنده بسيار
بود، ولى آنان كه در آزمايشات موفق شدند، اندك بودند. (الاّقليلامنهم )
9 ايمان به معاد و وعده هاى الهى ، توانايى ايستادگى در برابر سختى ها و مشكلات را
ايجاد مى كند. (ملاقوا اللّه )
10 ايمان ، درجاتى دارد. با اينكه گروهى همراه با طالوت بودند و به او ايمان داشتند
و از نوشيدن آب هم گذشتند؛ (آمنوا معه ) ولى هر مؤ منى رزمنده نيست ، تنها مؤ منانى
رزمنده هستند كه به لقاء اللّه ايمان داشته باشند. (يظنّون انّهم ملاقوا اللّه )
11 فراوانى عِدّه و عُدّه ى دشمن در برابر اراده ى خداوند چيزى نيست . (كم من فئة
قليلة غلبت فئة كثيرة باذن اللّه )
12 نيروهاى كيفى برنيروهاى كمّى برترى دارند. (كم من فئة قليلة غلبت ...)
13 مؤ من مخلص ، پيروزى را از خدا مى داند. (باذن اللّه )
14 مسلمانان اگر صبور و پايدار باشند، نبايد از تعداد زياد دشمن هراس داشته باشند.
زيرا خداوند با صابران است . (واللّه مع الصابرين )
|