با اين حال كه آنها گوش شنوايى ندارند ((آيا تو مى توانى صداى خود را به گوش
كران برسانى هر چند درك نكنند)) (افانت تسمع الصم ولو كانوا لا يعقلون ).
(آيـه ) ((و گروهى ديگر از آنان چشم به تو مى دوزند و اعمال تو رامى نگرند)) كه هر
يك نشانه اى از حقانيت و صدق گفتار تو را در بر دارد, اما گويى كورند و نابينا
(ومنهم من ينظر اليك ).
((آيا با اين حال تو مى توانى اين نابينايان را هدايت كنى هرچند فاقد بصيرت باشند))
(افانت تهدى العمى ولو كانوا لا يبصرون ).
(آيه ) ولى اين نارسايى فكر و نديدن چهره حق و ناشنوايى در برابر گفتارخدا, چيزى
نيست كه با خـود از مـادر بـه ايـن جـهان آورده باشند, و خداوند به آنهاستمى كرده
باشد, بلكه اين خود آنها بـوده انـد كـه بـا اعـمـال نادرستشان و دشمنى وعصيان در
برابر حق روح خود را تاريك و چشم بصيرت و گوش شنوايشان را از كارانداختند ((چرا كه
خداوند به هيچ كس از مردم ستم نمى كند, ولـى مـردمـنـد كـه بـه خـويـشـتن ستم روا
مى دارند)) (ان اللّه لا يظلم الناس شيئا ولكن الناس انفسهم يظلمون ).
(آيه ) به دنبال شرح بعضى از صفات مشركان در آيات گذشته , در اينجا اشاره به وضع
دردناكشان در قـيـامـت كـرده , مـى گـويد: ((به خاطر بياور آن روز را كه خداوند همه
آنها را محشور و جمع مى كند در حالى كه چنان احساس مى كنند كه تمام عمرشان در اين
دنيا بيش از ساعتى از يك روز نبوده , به همان مقدار كه يكديگر را ببينند وبشناسند))
(ويوم يحشرهم كان لم يلبثوا الا ساعة من النهار يتعارفون بينهم ).
سـپـس اضـافـه مى كند: در آن روز به همه آنها ثابت مى شود ((افرادى كه روزرستاخيز و
ملاقات پـروردگار را تكذيب كردند, زيان بردند)), و تمام سرمايه هاى وجود خود را از
دست دادند بى آنكه نتيجه اى بگيرند (قد خسر الذين كذبوابلقااللّه ).
((و ايـنها (به خاطر اين تكذيب و انكار و اصرار بر گناه و لجاجت ) آمادگى هدايت
نداشتند)) (وما كانوا مهتدين ) چرا كه قلبشان تاريك و روحشان ظلمانى بود.
(آيه ) در اين آيه به عنوان تهديد كفار و تسلى خاطر پيامبر(ص ) چنين مى گويد: ((اگر
ما قسمتى از مجازاتهايى را كه به آنها وعده داده ايم به تو نشان دهيم (و در زمان
حيات خود عذاب و مجازات آنـها را ببينى ) و يا اگر (پيش ازآن كه به چنين سرنوشتى
گرفتار شوند) تو را از اين دنيا ببريم به هر حال بازگشتشان به سوى ماست سپس خداوند
شاهد و گواه اعمالى است كه انجام مى دادند)) (واما نرينك بعض الذى نعدهم او نتوفينك
فالينا مرجعهم ثم اللّه شهيدعلى ما يفعلون ).
(آيـه ) در ايـن آيه يك قانون كلى در باره همه پيامبران و از جمله پيامبراسلام (ص )
و همه امتها از جـمـلـه امـتـى كـه در عـصر پيامبر(ص ) مى زيسته اند بيان كرده , مى
گويد: ((هر امتى رسول و فرستاده اى از طرف خدا دارد)) (ولكل امة رسول ).
((هـنـگـامـى كـه فـرسـتـاده آنها آمد (و ابلاغ رسالت كرد و گروهى در برابر حق
تسليم شدند و پـذيـرفتند و گروهى به مخالفت و تكذيب برخاستند) به عدالت درميان آنها
داورى مى شود و به هـيـچ كـس سـتـمى نمى شود)), مؤمنان و نيكان مى مانند وبدان و
مخالفان يا نابود مى شوند و يا محكوم به شكست (فاذا جا رسولهم قضى بينهم بالقسط وهم
لا يظلمون ).
همان گونه كه در باره پيامبراسلام (ص ) و امت معاصرش چنين شد.
بـنـابـراين قضاوت و داورى كه در اين آيه به آن اشاره شد: همان قضاوت تكوينى و
اجرايى در اين دنياست .
(آيه ) به دنبال تهديدهايى كه در آيات سابق راجع به عذاب و مجازات منكران حق ذكر شد
در اين آيه از قول آنها چنين نقل مى كند كه از روى استهزا ومسخره و انكار ((مى
گويند: اين وعده اى كه در مـورد نزول عذاب مى دهى اگر راست مى گويى چه موقع است ))
؟! (ويقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ).
آنها با اين تعبير مى خواستند بى اعتنايى كامل خود را به تهديدهاى پيامبر(ص ) نشان
دهند.
(آيه ).
مجازات الهى در دست من نيست !.
در برابر اين سؤال خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه از چند راه به آنهاپاسخ
گويد;Š نخست اين كـه مـى فـرمايد: ((به آنها بگو: (وقت و موعد اين كار در اختيارمن
نيست ) من مالك سود و زيانى بـراى خود نيستم (تا چه رسد براى شما) مگرآنچه خدا
بخواهد و اراده كند)) (قل لا املك لنفسى ضرا ولا نفعا الا ماشااللّه ).
من تنها پيامبر و فرستاده اويم , تعيين موعد نزول عذاب , تنها به دست اوست .
اين جمله در حقيقت اشاره به توحيد افعالى است كه در اين عالم همه چيزبه خدا باز مى
گردد, و هـر كـار از نـاحـيه اوست , اوست كه با حكمتش مؤمنان راپيروزى مى دهد و
اوست كه با عدالتش منحرفان را مجازات مى كند.
بـديهى است اين منافات با آن ندارد كه خداوند به ما نيروها و قدرتهايى داده است كه
به وسيله آن مالك قسمتى از سود و زيان خويش هستيم و مى توانيم در باره سرنوشت خويش
تصميم بگيريم .
سپس قرآن به پاسخ ديگرى پرداخته , مى گويد: ((هر قوم و جمعيتى زمان واجل معينى
دارند, به هـنـگـامـى كـه اجـل آنـها فرا رسد نه ساعتى از آن تاخير خواهندكرد و نه
ساعتى پيشى خواهند گرفت )) (لكل امة اجل اذا جا اجلهم فلا يستاخرون ساعة ولا
يستقدمون ).
در واقـع قـرآن بـه مـشـركان اخطار مى كند كه بى جهت عجله نكنند, به هنگامى كه اجل
آنها فرا برسد, لحظه اى اين عذاب تاخير و تقديم نخواهد داشت .
(آيه ) در اين آيه سومين پاسخ را مطرح كرده , مى گويد: ((به آنها بگو: اگرعذاب
پروردگار شب هنگام يا در روز به سراغ شما بيايد)) امر غيرممكنى نيست , وآيا شما مى
توانيد اين عذاب ناگهانى را از خود دفع كنيد ؟ (قل اريتم ان اتيكم عذابه بياتا او
نهارا).
((بـا ايـن حـال مـجـرمـان و گـنـهـكاران در برابر چه چيز عجله مى كنند))
(ماذايستعجل منه المجرمون ).
(آيـه ) و در ايـن آيه چهارمين پاسخ را به آنها چنين مى گويد: ((يا اين كه آنگاه كه
واقع شد, به آن ايـمان مى آوريد)) و گمان مى كنيد كه ايمان شما پذيرفته مى شود, اين
خيال باطلى است (اثم اذا ما وقع آمنتم به ).
چـرا كـه پـس از نزول عذاب , درهاى توبه به روى شما بسته مى شود و ايمان كمترين
اثرى ندارد, بـلكه به شما گفته مى شود: ((حالا ايمان مى آوريد, در حالى كه قبلا (از
روى استهزا و انكار) براى عذاب عجله مى كرديد)) ؟ (لا ن وقد كنتم به تستعجلون ).
(آيـه ) ايـن مـجـازات دنـياى آنهاست , ((سپس در روز رستاخيز به كسانى كه ستم
كردند, گفته مى شود بچشيد عذاب ابدى را !)) (ثم قيل للذين ظلموا ذوقواعذاب الخلد).
((آيا جز بدانچه انجام داديد كيفر داده مى شويد)) ؟ (هل تجزون الا بما كنتم تكسبون
).
ايـن در واقـع اعـمال خود شماست كه دامانتان را گرفته است , همانهاست كه در
برابرتان مجسم شده و شما را براى هميشه آزار مى دهد.
(آيه ).
در مجازات الهى ترديد نكنيد !.
در آيـات گذشته سخن از كيفر و مجازات و عذاب مجرمان در اين جهان وجهان ديگر بود اين
آيه نيز موضوع را دنبال مى كند.
نـخـسـت مى گويد: مجرمان و مشركان از روى تعجب و استفهام ((از تو سؤال مى كنند كه
آيا اين وعده مجازات الهى در اين جهان و جهان ديگر حق است )) ؟(ويستنبؤنك احق هو).
خـداونـد بـه پـيامبرش دستور مى دهد كه در برابر اين سؤال با تاكيد هر چه بيشتر
((بگو: آرى ! به پـرورگـارم سوگند اين يك واقعيت است )) و هيچ شك و ترديدى در آن
نيست (قل اى وربى انه لحق ).
و اگـر فـكـر مـى كنيد, مى توانيد از چنگال مجازات الهى فرار كنيد اشتباه بزرگى
كرده ايد, زيرا ((هـرگـز شـما نمى توانيد (از آن جلوگيرى كنيد و) او را با قدرت
خودناتوان سازيد)) (وما انتم بمعجزين ).
(آيـه ) در ايـن آيـه روى عـظمت اين مجازات مخصوصا در قيامت تكيه كرده , مى گويد:
آن چنان عـذاب الـهى وحشتناك و هول انگيز است كه ((اگر هر يك ازستمكاران مالك تمام
ثروتهاى روى زمـيـن بـاشـنـد, حـاضرند همه آن را بدهند)) تا ازاين كيفر سخت رهايى
يابند (ولو ان لكل نفس ظلمت ما فى الا رض لا فتدت به ).
در واقـع آنـهـا حاضرند بزرگترين رشوه اى را كه مى توان تصور كرد, براى رهايى از
چنگال عذاب الهى بدهندتا سر سوزنى از مجازاتشان كاسته شود, اما كسى از آنهانمى
پذيرد.
مخصوصا بعضى از اين مجازاتها جنبه معنوى دارد و آن اين كه : ((آنهاهنگامى كه عذاب
را ببينند (پـشـيمان مى شوند;Š اما) پشيمانى خود را كتمان مى كنند)) مبادا رسواتر
شوند (واسروا الندامة لما راوا العذاب ).
سپس تاكيد مى كند: ((كه با همه اين احوال در ميان آنها به عدالت داورى مى شود, و
ظلم و ستمى در باره آنان نخواهد شد)) (وقضى بينهم بالقسط وهم لا يظلمون ).
(آيـه ) سـپـس بـراى اين كه مردم اين وعده ها و تهديدهاى الهى را به شوخى نگيرند و
فكر نكنند خداوند از انجام اينها عاجز است , اضافه مى كند: ((آگاه باشيدآنچه در
آسمانها و زمين است از آن خـداست )) و مالكيت و حكومت او تمام جهان هستى را
فراگرفته و هيچ كس نمى تواند از كشور او بيرون رود (الا ان للّه مافى السموات والا
رض ).
و نـيز ((آگاه باشيد وعده خداوند (در مورد مجازات مجرمان ) حق است هرچند بسيارى از
مردم (كـه ناآگاهى , سايه شوم بر روانشان افكنده ) اين حقيقت رانمى دانند)) (الا ان
وعداللّه حق ولكن اكثرهم لا يعلمون ).
(آيـه ) ايـن آيه نيز تاكيد مجددى روى همين مساله حياتى است كه مى گويد: ((خداوند
است كه زنده مى كند, و اوست كه مى ميراند)) (هو يحيى ويميت ).
بنابراين هم توانايى بر مرگ و ميراندن بندگان دارد و هم زنده كردن آنها براى دادگاه
رستاخيز.
((و سرانجام همه شما به سوى او باز مى گرديد)) (واليه ترجعون ).
و پاداش همه اعمال خويش را در آنجا خواهيد يافت .
(آيه ).
قرآن رحمت بزرگ الهى !.
در قـسمتى از آيات گذشته بحثهايى در زمينه قرآن آمده , و گوشه اى ازمخالفتهاى
مشركان در آن مـنـعـكـس گـرديده بود, در اين آيه به همين مناسبت سخن ازقرآن به ميان
آمده نخست به عـنـوان يك پيام همگانى و جهانى , تمام انسانها رامخاطب ساخته مى
گويد: ((اى مردم ! از سوى پروردگارتان , موعظه و اندرزى براى شما آمده )) (يا ايها
الناس قد جاتكم موعظة من ربكم ).
((و كلامى كه مايه شفا بيمارى دلهاست )) (وشفا لما فى الصدور).
((و چيزى كه مايه هدايت و راهنمايى است )) (وهدى ).
((و رحمت براى مؤمنان است )) (ورحمة للمؤمنين ).
در واقع آيه فوق چهار مرحله از مراحل تربيت و تكامل انسان را در سايه قرآن شرح مى
دهد.
مرحله اول : مرحله ((موعظه و اندرز)) است .
مرحله دوم : پاكسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است .
مرحله سوم : مرحله هدايت است كه پس از پاكسازى انجام مى گيرد.
و مـرحـله پنجم : مرحله اى است كه انسان لياقت آن را پيدا كرده است كه مشمول رحمت و
نعمت پروردگار شود.
(آيـه ) در اين آيه براى تكميل اين بحث و تاكيد روى اين نعمت بزرگ الهى يعنى قرآن
مجيد كه از هر نعمتى برتر و بالاتر است , مى فرمايد: ((بگو: اى پيامبر! اين مردم به
فضل پروردگار و به رحمت بـى پايان او (و اين كتاب بزرگ آسمانى كه جامع همه نعمتهاست
) بايد خشنود بشوند)) نه به حجم ثروتها و بزرگى مقامها وفزونى قوم و قبيله هاشان
(قل بفضل اللّه وبرحمته فبذلك فليفرحوا).
زيـرا ((اين سرمايه از تمام آنچه آنها براى خود گردآورى كرده اند بهتر و بالاتراست
)) و هيچ يك از آنها قابل مقايسه با اين نيست (هو خير مما يجمعون ).
(آيـه ) در آيات گذشته سخن از قرآن و موعظه الهى و هدايت و رحمتى كه در اين كتاب
آسمانى اسـت در مـيـان بـود, و در اين آيه به همين مناسبت از قوانين ساختگى و خرافى
و احكام دروغين مشركان سخن مى گويد.
نخست روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده , مى فرمايد: ((به آنها بگو: چرا اين روزيهايى
را كه خداوند بـراى شـما نازل كرده است بعضى را حرام و بعضى را حلال قرار داده
ايد)) ؟ (قل اريتم ما انزل اللّه لكم من رزق فجعلتم منه حراما وحلا لا ).
و بر طبق سنن خرافى خود پاره اى از چهارپايان و همچنين قسمتى از زراعت و محصول
كشاورزى خود را تحريم نموده ايد.
((بگو: آيا خداوند به شما اجازه داده است (چنين قوانينى را وضع كنيد) يا برخدا
افترا مى بنديد))؟ (قل اللّه اذن لكم ام على اللّه تفترون ).
(آيـه ) اكـنـون كـه مـسـلـم شد آنها با اين احكام خرافى و ساختگى خود علاوه
برمحروم شدن از نعمتهاى الهى تهمت و افترا به ساحت مقدس پروردگار بسته اند,اضافه مى
كند: ((آنها كه بر خدا دروغ مى بندند, در باره مجازات روز قيامت چه مى انديشند)) ؟
آيا تامينى براى رهايى از اين كيفر دردناك به دست آورده اند ؟ (وماظن الذين يفترون
على اللّه الكذب يوم القيمة ).
اما ((خداوند فضل و رحمت گسترده اى بر مردم دارد)) (ان اللّه لذو فضل على الناس ).
به همين دليل آنها را در برابر اين گونه اعمال زشتشان فورا كيفر نمى دهد.
ولى آنها به جاى اين كه از اين مهلت الهى استفاده كنند و عبرت گيرند و شكرآن را به
جا آورند و به سوى خدا باز گردند)) اكثر آنان (غافلند و) سپاس اين نعمت بزرگ را به
جا نمى آورند)) (ولكن اكثرهم لا يشكرون ).
(آيـه ) و بـراى ايـن كه تصور نشود اين مهلت الهى دليل بر عدم احاطه علم پروردگار
بر كارهاى آنهاست , در اين آيه اين حقيقت را به رساترين عبارت بيان مى كند كه او از
تمام ذرات موجودات در پهنه آسمان و زمين و جزئيات اعمال بندگان آگاه و با خبر است ,
و مى گويد: ((در هيچ حالت و كار مهمى نمى باشى , وهيچ آيه اى از قرآن را تلاوت نمى
كنى , و هيچ عملى را انجام نمى دهيد مگر اين كه ما شاهد و ناظر بر شما هستيم در آن
هنگام كه وارد آن عمل مى شويد)) (وما تكون فى شان وما تتلوا منه من قرآن ولا تعملون
من عمل الا كنا عليكم شهودا اذتفيضون فيه ).
سپس با تاكيد بيشتر اين مساله را تعقيب كرده , مى گويد: ((كوچكترين چيزى در زمين و
آسمان حتى به اندازه سنگينى ذره بى مقدارى , از ديدگاه علم پروردگار تومخفى و پنهان
نمى ماند, و نه كـوچـكـتر از اين و نه بزرگتر از اين مگر اين كه همه اينهادر لوح
محفوظ و كتاب آشكار علم خدا ثبت و ضبط است )) (وما يعزب عن ربك من مثقال ذرة فى الا
رض ولا فى السمـا ولا اصغر من ذلك ولا اكبر الا فى كتاب مبين ).
در آيـه فوق درس بزرگى براى همه مسلمانان بيان شده است درسى كه مى تواند آنها را در
مسير حـق به راه اندازد و از كجرويها و انحرافات باز دارد و آن اين كه : به اين
حقيقت توجه داشته باشيم كه هر گامى بر مى داريم و هر سخنى كه مى گوييم و هر انديشه
اى كه در سر مى پرورانيم , و به هر سـو نـگـاه مـى كـنـيم , و در هرحالى هستيم , نه
تنها ذات پاك خدا بلكه فرشتگان او نيز مراقب ما هستند و با تمام توجه ما را مى
نگرند.
بى جهت نيست كه امام صادق (ع ) مى فرمايد: ((پيامبراسلام (ص ) هر زمان اين آيه را
تلاوت مى كرد شديدا گريه مى نمود)).
جـايى كه پيامبر(ص ) با آن همه اخلاص و بندگى و آن همه خدمت به خلق وعبادت خالق از
كار خود در برابر علم خدا ترسان باشد, حال ما و ديگران معلوم است .
(آيه ).
آرامش روح در سايه ايمان !.
چون در آيات گذشته قسمتهايى از حالات مشركان و افراد بى ايمان مطرح شده بود از اين
به بعد شرح حال مؤمنان مخلص و مجاهد و پرهيزكار كه درست درنقطه مقابل هستند بيان
گرديده , آيه مـى گويد: ((آگاه باشيد كه اولياى خدا نه ترسى برآنان است و نه غمى
دارند)) (الا ان اوليااللّه لا خوف عليهم ولا هم يحزنون ).
مـنـظور غمهاى مادى و ترسهاى دنيوى است , وگرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او
مالامال است , ترس از عدم انجام وظايف و مسؤوليتها, و اندوه بر آنچه از موفقيتها از
آنان فوت شده , كه اين ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مايه تكامل وجود انسان و ترقى
اوست به عكس ترس و اندوه هاى مادى كه مايه انحطاط و تنزل است .
اوليا خدا كسانى هستند, كه ميان آنان و خدا حائل و فاصله اى نيست ,حجابها از قلبشان
كنار رفته , و در پـرتو نور معرفت و ايمان و عمل پاك , خدا را باچشم دل چنان مى
بينند كه هيچ گونه شك و ترديدى به دلهايشان راه نمى يابد, وبه خاطر همين آشنايى با
خدا ماسواى خدا در نظرشان كوچك و كم ارزش و ناپايدارو بى مقدار است .
(آيـه ) ايـن آيه ((اوليا خدا)) را معرفى كرده , مى گويد: ((آنها كسانى هستندكه
ايمان آورده اند و بطور مداوم تقوا و پرهيزكارى را پيشه خود ساخته اند)) (الذين
آمنوا وكانوا يتقون ).
(آيـه ) در ايـن آيـه روى مـساله عدم وجود ترس و غم و وحشت در اولياى حق بااين
عبارت تاكيد مى كند كه : ((براى آنان در زندگى دنيا و در آخرت بشارت است ))(لهم
البشرى فى الحيوة الدنيا وفى الا خرة ).
بـاز بـراى تـاكـيـد اضافه مى كند: ((سخنان پروردگار و وعده هاى الهى تغيير وتبديل
ندارد)) و خداوند به اين وعده خود نسبت به دوستانش وفا مى كند (لا تبديل لكلمات
اللّه ).
((و اين پيروزى و سعادت بزرگى است )) براى هر كس كه نصيبش شود (ذلك هو الفوز العظيم
).
(آيـه ) و در ايـن آيه روى سخن را به پيامبر(ص ) كه سر سلسله اوليا ودوستان خداست
كرده و به صورت دلدارى و تسلى خاطر به او مى گويد: ((سخنان ناموزون مخالفان و
مشركان غافل و بى خبر تو را غمگين نكند)) (ولا يحزنك قولهم ).
((چـرا كه تمام عزت و قدرت از آن خداست )) و در برابر اراده حق از دشمنان كارى
ساخته نيست (ان العزة للّه جميعا).
او از تمام نقشه هاى آنها باخبر است ((زيرا او شنوا و داناست )) (هو السميع العليم
).
(آيه ).
قسمتى از آيات عظمت خداوند:.
اين آيه بار ديگر به مساله توحيد و شرك كه يكى از مهمترين مباحث اسلام ومباحث اين
سوره است بازگشته , مشركان را به محاكمه مى كشد و ناتوانى آنها را به ثبوت مى
رساند.
نـخست مى گويد: ((آگاه باشيد تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن خدا مى
باشند)) (الا ان للّه من فى السموات ومن فى الا رض ).
جايى كه اشخاص ملك او باشند, اشيايى كه در اين جهان مى باشند به طريق اولى از آن او
هستند, بنابراين او مالك تمام عالم هستى است .
سـپـس اضـافـه مـى كـنـد: ((و آنـها كه غير خدا را همتاى او مى خوانند از دليل
ومنطقى پيروى نمى كنند)) و هيچ سند و شاهدى بر گفتار خود ندارند (وما يتبع الذين
يدعون من دون اللّه شركا) .
((آنها تنها از پندار(ها و گمانهاى ) بى اساس پيروى مى كنند)) (ان يتبعون الا الظن
).
((بـلـكـه آنها فقط با مقياس حدس و تخمين سخن مى گويند, و دروغ مى گويند))! (وان هم
الا يخرصون ).
اصـولا راسـتـى و صـدق بـراسـاس قطع و يقين استوار است و دروغ براساس تخمينها و
پندارها و شايعه ها!.
(آيـه ) سپس براى تكميل اين بحث و نشان دادن راه خداشناسى , ودورى از شرك و بت
پرستى , به گوشه اى از مواهب الهى كه نشانه عظمت و قدرت وحكمت ((اللّه )) است اشاره
كرده , مى گويد: ((او كـسـى است كه شب را براى شما مايه آرامش قرار داد و روز را
روشنى بخش )) (هوالذى جعل لكم الليل لتسكنوا فيه والنهار مبصرا).
آرى ! ((در ايـن نـظـام حساب شده آيات و نشانه هايى (از توانايى آفريدگاراست , اما)
براى آنها كه گـوش شنوا دارند و حقايق را مى شنوند)) (ان فى ذلك لا يات لقوم يسمعون
) آنها كه مى شنوند و درك مى كنند, و آنها كه پس از درك حقيقت , آن را به كار مى
بندند.
(آيه ) اين آيه نيز همچنان بحث با مشركان را ادامه داده يكى از دروغهاوتهمتهاى آنها
را نسبت به ساحت مقدس خداوند بازگو مى كند, نخست مى گويد:((آنها گفتند: خداوند براى
خود فرزندى اختيار كرده است )) ! (قالوا اتخذ اللّه ولدا).
اين سخن را در درجه اول مسيحيان در مورد حضرت ((مسيح )) سپس بت پرستان عصر جاهلى در
مورد ((فرشتگان )) كه آنها را دختران خدا مى پنداشتند, ويهود در مورد ((عزير)) مى
گفتند.
قـرآن از دو راه به آنها پاسخ مى گويد: نخست اين كه : ((خداوند از هر عيب ونقص منزه
است , و از همه چيز بى نياز است )) (سبحانه هو الغنى ).
اشـاره به اين كه نياز به فرزند يا به خاطر احتياج جسمانى به نيرو, و كمك اوست , و
يابه خاطر نياز روحـى و عـاطفى , از آنجا كه خداوند از هر عيب و نقصى و از هر
كمبودو ضعفى منزه است و ذات پاكش يك پارچه غنا و بى نيازى است ممكن نيست براى خود
فرزندى انتخاب كند.
((او مالك همه موجوداتى است كه در آسمانها و زمين است )) (له ما فى السموات وما فى
الا رض ).
دومين پاسخى را كه قرآن به آنها مى گويد اين است كه : هر كس ادعايى داردبايد دليلى
بر مدعاى خـود اقـامه كند;Š آيا شما بر اين سخن دليلى داريد ؟ نه ((هيچ دليلى نزد
شما براى اين مدعا وجود ندارد)) (ان عندكم من سلطان بهذا).
بـا اين حال ((آيا به خدا نسبتى مى دهيد كه (حداقل ) از آن آگاهى نداريد))(اتقولون
على اللّه مالا تعلمون ).
(آيه ) در اين آيه سرانجام شوم افترا و تهمت بر خدا را بازگو مى كند;Š روى سخن را
متوجه پيامبرش كـرده و مـى گويد: ((به آنها بگو: كسانى كه بر خدا افترامى بندند و
دروغ مى گويند هرگز روى رستگارى را نخواهند ديد)) (قل ان الذين يفترون على اللّه
الكذب لا يفلحون ).
(آيه ) فرضا كه آنها بتوانند با دروغها و افتراهاى خود چند صباحى به مال و منال
دنيا برسند ((اين تنها يك متاع زودگذر اين جهان است , سپس بازگشتشان به سوى ماست و
ما عذاب شديد را در مقابل كفرشان به آنها مى چشانيم )) (متاع فى الدنيا ثم الينا
مرجعهم ثم نذيقهم العذاب الشديد بما كانوا يكفرون ).
(آيه ).
گوشه اى از مبارزات نوح :.
در ايـن آيـه خـداوند به پيامبرش دستورى مى دهد گفتارى را كه با مشركان داشت با شرح
تاريخ عبرت انگيز پيشينيان تكميل كند.
نـخـسـت سـرگذشت ((نوح )) را عنوان كرده , مى گويد: ((سرگذشت نوح را بر آنهاتلاوت
كن , هـنـگـامـى كه به قومش گفت : اى قوم من ! اگر توقفم در ميان شما ويادآورى كردن
آيات الهى بـرايتان سخت و غيرقابل تحمل است )) هر كار از دستتان ساخته است انجام
دهيد و كوتاهى نكنيد (واتل عليهم نبا نوح اذ قال لقومه يا قوم ان كان كبر عليكم
مقامى وتذكيرى بيات اللّه ).
((چـرا كـه من بر خدا تكيه كرده ام )) و به همين دليل از غير او نمى ترسم ونمى
هراسم ! (فعلى اللّه توكلت ).
سـپس تاكيد مى كند: ((اكنون كه چنين است فكر خود را جمع كنيد و از بتهاى خود نيز
دعوت به عمل آوريد)) تا در تصميم گيرى به شما كمك كنند (فاجمعواامركم وشركاكم ).
((آن چـنان كه هيچ چيز بر شما مكتوم نماند و غم و اندوهى از اين نظر بر خاطرشما
نباشد)), بلكه با نهايت روشنى تصميم خود را در باره من بگيريد (ثم لا يكن امركم
عليكم غمة ).
سـپـس مـى گويد: اگر مى توانيد ((برخيزيد, و به زندگى من پايان دهيد, ولحظه اى مرا
مهلت ندهيد)) (ثم اقضوا الى ولا تنظرون ).
ايـن يـك درس است براى همه رهبران اسلامى كه در برابر انبوه دشمنان هرگزنهراسند,
بلكه با اتـكا و توكل بر پروردگار با قاطعيت هر چه بيشتر آنها را به ميدان
فراخوانند, و قدرتشان را تحقير كنند كه اين عامل مهمى براى تقويت روحى پيروان و
شكست روحيه دشمنان خواهد بود.
(آيه ) در اين آيه بيان ديگرى از نوح براى اثبات حقانيت خويش نقل شده , آنجا كه مى
گويد: ((اگر شـما از دعوت من سرپيچى كنيد (من زيانى نمى برم چراكه ) من از شما اجر
و پاداشى نخواستم )) (فان توليتم فما سئلتكم من اجر).
((چرا كه اجر و پاداش من تنها بر خداست )) (ان اجرى الا على اللّه ).
براى او كار مى كنم و تنها از او پاداش مى خواهم ((و من مامورم كه از مسلمين (تسليم
شدگان در برابر فرمان خدا) باشم )) (وامرت ان اكون من المسلمين ).
(آيه ) در اين آيه سرانجام كار دشمنان نوح و صدق پيشگوئيش را به اين صورت بيان مى
كند: ((آنها نـوح را تـكذيب كردند ولى ما, او و تمام كسانى را كه با او در كشتى
بودند نجات داديم )) (فكذبوه فنجيناه ومن معه فى الفلك ).
نه فقط آنها را نجات داديم بلكه : ((آنها را جانشين قوم ستمگر ساختيم ))(وجعلناهم
خلا ئف ).
((و كسانى را كه آيات ما را انكار كرده بودند غرق نموديم )) (واغرقنا الذين كذبوا
بياتنا).
و در پايان روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده , مى گويد ((اكنون بنگر عاقبت آن گروهى
كه انذار شـدنـد (ولـى تـهـديـدهـاى الـهى را به چيزى نگرفتند) به كجا كشيد))(فانظر
كيف كان عاقبة المنذرين ).
(آيه ).
رسولان بعد از نوح :.
پـس از پايان بحث اجمالى پيرامون سرگذشت نوح , اشاره به پيامبران ديگرى كه بعد از
نوح و قبل از مـوسى (مانند ابراهيم و هود و صالح و لوط و يوسف )براى هدايت مردم
آمدند كرده , مى گويد: ((سـپـس بعد از نوح رسولانى به سوى قوم وجمعيتشان فرستاديم
)) (ثم بعثنا من بعده رسلا الى قومهم ).
((آنـهـا بـا دلائل روشـن و آشـكار به سوى قومشان آمدند)) و مانند نوح با سلاح منطق
و اعجاز و برنامه هاى سازنده مجهز بودند (فجاؤهم بالبينات ).
((ولـى آنـها كه (راه عناد و لجاج را مى پوييدند و) در گذشته به تكذيب پيامبران
پيشين برخاسته بـودند (اين پيامبران را نيز تكذيب كردند و به آنها) ايمان
نياوردند))(فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا به من قبل ).
اين به خاطر آن بود كه بر اثر عصيان و گناه و دشمنى با حق پرده بر دلهاى آنهاافتاده
بود ((آرى ! اين چنين بر دلهاى متجاوزان مهر مى زنيم )) (كذلك نطبع على قلوب
المعتدين ).
(آيه ).
بخشى از مبارزات موسى و هارون :.
از اينجا به بحث پيرامون موسى و هارون و مبارزات پيگيرشان با فرعون وفرعونيان مى
پردازد .
آيـه مـى گويد: ((سپس بعد از رسولان پيشين , موسى و هارون را به سوى فرعون و ملا او
همراه با آيات و معجزات فرستاديم )) (ثم بعثنا من بعدهم موسى وهرون الى فرعون وملا
ئه بياتنا).
امـا فـرعون و فرعونيان از پذيرش دعوت موسى و هارون سر باز زدند, و از اين كه در
برابر حق سر تسليم فرود آوردند ((تكبر ورزيدند)) (فاستكبروا).
آنـهـا بـه خـاطـر كبر و خود برتربينى و نداشتن روح تواضع , واقعيتهاى روشن را در
دعوت موسى ناديده گرفتند چرا كه : ((آنها گروهى مجرم بودند)) (وكانواقوما مجرمين ).
(آيه ) در اينجا سخن از مبارزات چند مرحله اى فرعونيان با موسى وبرادرش هارون است .
قرآن مى گويد: ((هنگامى كه حق از نزد ما به سوى آنها آمد (با اين كه آن را ازچهره
اش شناختند) گفتند: اين سحر آشكارى است )) ! (فلما جاهم الحق من عندناقالوا ان هذا
لسحر مبين ).
(آيه ) اما ((موسى ))(ع ) در مقام دفاع از خويش برآمد, با بيان دو دليل پرده ها را
كنار زده و دروغ و تـهـمـت آنها را آشكار ساخت ((موسى گفت : آيا در باره حق ,
هنگامى كه به سوى شما آمد چنين مى گوييد ؟ آيا اين سحر است )) ؟ (قال موسى اتقولون
للحق لما جاكم اسحر هذا).
((در حالى كه ساحران هرگز رستگار (و پيروز) نمى شوند)) (ولا يفلح الساحرون ).
(آيـه ) سـپـس سـيـل تـهـمت خود را به سوى موسى ادامه دادند, و صريحا به او
((گفتند: آيا تو مـى خواهى ما را از راه و رسم پدران و نياكانمان منصرف سازى ))
؟(قالوا اجئتنا لتلفتنا عما وجدنا عليه آبانا).
در واقـع بت ((سنتهاى نياكان )) و عظمت خيالى و افسانه اى آنها را پيش كشيدند تا
افكار عامه را نسبت به موسى و هارون بدبين كنند كه آنها مى خواهند بامقدسات جامعه و
كشور شما بازى كنند .
سـپـس ادامـه دادنـد دعـوت شـمـا به دين وآيين خدا دروغى بيش نيست , اينهاهمه دام
است , و نـقشه هاى خائنانه براى اين كه در اين سرزمين حكومت كنيد ((ورياست در روى
زمين از آن شما دو تن باشد)) (وتكون لكما الكبريا فى الا رض ).
در حـقـيقت آنها چون خودشان هر تلاش و كوششى براى حكومت ظالمانه بر مردم بود,
ديگران را نيز چنين مى پنداشتند و تلاشهاى مصلحان و پيامبران را هم ,اين گونه تفسير
مى كردند.
امـا بدانيد ((ما به شما دو نفر هرگز ايمان نمى آوريم )) زيرا دست شما راخوانده ايم
و از نقشه هاى تخريبيتان آگاهيم (وما نحن لكما بمؤمنين ).
و اين نخستين مرحله مبارزه آنها با موسى بود.
(آيه ).
مرحله دوم مبارزه موسى :.
هـنـگامى كه فرعون قسمتى از معجزات موسى مانند يد بيضا و حمله مارعظيم را ملاحظه
كرد و ديـد ادعـاى مـوسى بدون دليل نيست و اين دليل كم و بيش در جمع اطرافيان او و
يا ديگران اثر خـواهد گذاشت , به فكر پاسخ گويى عملى افتاد,چنانكه قرآن مى گويد:
((فرعون صدا زد: تمام سـاحـران آگـاه و دانـشمند را نزد من آوريد)), تا به وسيله
آنها زحمت موسى را از خود دفع كنم (وقال فرعون ائتونى بكل ساحر عليم ).
(آيه ) سپس ((هنگامى كه ساحران (در روزى كه براى اين مبارزه تاريخى تعيين شده بود و
دعوت عـمـومـى نـيز از مردم به عمل آمده بود) گرد آمدند, موسى رو به آنها كرد و گفت
: نخست شما آنچه مى توانيد بيفكنيد, بيفكنيد)) (فلما جاالسحرة قال لهم موسى القوا
ما انتم ملقون ).
(آيه ) آنها آنچه را در توان داشتند بسيج كردند ((و هنگامى كه وسائلى راكه با خود
آورده بودند به وسط ميدان افكندند, موسى گفت : آنچه شما آورديدسحر است كه خداوند به
زودى آن را ابطال مى كند)) (فلما القوا قال موسى ما جئتم به السحر ان اللّه سيبطله
).
شـمـا افرادى فاسد و مفسديد چرا كه در خدمت يك دستگاه جبار و ظالم وطاغى هستيد و
علم و دانـش خـود را براى تقويت پايه هاى اين حكومت خودكامه ,فروخته ايد, و اين خود
بهترين دليل بر مـفـسـد بـودن شـمـاسـت , و ((خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمى كند))
(ان اللّه لا يصلح عمل المفسدين ).
(آيـه ) و در ايـن آيـه مى فرمايد: موسى به آنها گفت در اين درگيرى و مبارزه مطمئنا
پيروزى با مـاسـت , چـرا كـه ((خـداوند وعده داده است كه حق را آشكار سازد(و به
وسيله منطق كوبنده و مـعجزات قاهره پيامبرانش , مفسدان و باطل گرايان رارسوا كند)
هر چند مجرمان (همچون فرعو ن وملاش ) كراهت داشته باشند)) (ويحق اللّه الحق بكلماته
ولو كره المجرمون ).
(آيه ).
سومين مرحله مبارزه موسى با طاغوت مصر:.
در آغـاز وضع نخستين گروه ايمان آورندگان به موسى را بيان مى كند ومى گويد: ((بعد
از اين (ماجرا) هيچ گروهى به موسى ايمان نياوردند مگر گروهى ازفرزندان قوم او))
(فما آمن لموسى الا ذرية من قومه ).
اين گروه كوچك و اندك كه به مقتضاى ظاهر كلمه ((ذرية )) بيشتر از جوانان ونوجوانان
تشكيل مـى شـدند, تحت فشار شديدى از ناحيه فرعون و اطرافيانش قرارداشتند, و هر زمان
((از اين بيم داشـتـنـد كه دستگاه فرعونى (با فشارهاى شديدى كه روى مؤمنان وارد مى
كرد) آنان را وادار به ترك آيين و مذهب موسى كند)) (على خوف من فرعون وملا ئهم ان
يفتنهم ).
چرا كه ((فرعون مردى بود كه در آن سرزمين برترى جويى داشت )) (وان فرعون لعال فى
الا رض ).
((و اسرافكار و تجاوزكار بود)) و هيچ حد و مرزى را به رسميت نمى شناخت (وانه لمن
المسرفين ).
(آيـه ) بـه هر حال موسى براى آرامش فكر و روح آنها با لحنى محبت آميزبه آنان گفت :
((اى قوم مـن ! اگـر شـمـا به خدا ايمان آورده ايد, و در گفتار خود و ايمان واسلام
خود صادقيد, بايد بر او توكل و تكيه كنيد)) و از امواج و طوفان بلا نهراسيد,چرا كه
ايمان از توكل جدا نيست (وقال موسى يا قوم ان كنتم آمنتم باللّه فعليه توكلوا ان
كنتم مسلمين ).
حقيقت ((توكل )) واگذارى كار به ديگرى و انتخاب او به وكالت است .
مـفـهـوم تـوكـل اين نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش بردارد بلكه مفهوم آن اين
است كه هـرگاه نهايت تلاش و كوشش خود را به كار زد و نتوانست مشكل را حل كند, وحشتى
به خود راه نـدهـد, و با اتكا به لطف پروردگار و استمداد از ذات پاك وقدرت بى پايان
او, ايستادگى به خرج دهد, و به جهاد پى گير خود همچنان ادامه دهد.
(آيه ) اين مؤمنان راستين دعوت موسى را به توكل اجابت كردند, ((وگفتند: ما تنها بر
خدا توكل داريم )) (فقالوا على اللّه توكلنا).
سـپـس از ساحت مقدس خدا تقاضا كردند كه از شر دشمنان و وسوسه ها وفشارهاى آنان در
امان باشند, و عرضه داشتند: ((پروردگارا ما را وسيله فتنه وتحت تاثير و نفوذ ظالمان
و ستمگران قرار مده )) (ربنا لا تجعلنا فتنة للقوم الظالمين ).
(آيه ) ((پروردگارا ! ما را به رحمت خود از قوم بى ايمان رهايى بخش ))(ونجنا برحمتك
من القوم الكافرين ).
(آيه ).
مرحله چهارم , دوران سازندگى براى انقلاب :.
در ايـنـجا مرحله ديگرى از قيام و انقلاب موسى و هارون و بنى اسرائيل برضد فراعنه
تشريح شده است .
نـخـسـت ايـن كـه خداوند مى فرمايد: ((ما به موسى و برادرش وحى فرستاديم كه براى
قوم خود خانه هايى در سرزمين مصر انتخاب كنيد)) (واوحينا الى موسى واخيه ان تبوا
لقومكما بمصر بيوتا).
و مخصوصا ((اين خانه ها را نزديك به يكديگر و مقابل هم بسازيد)) (واجعلوابيوتكم
قبلة ).
سـپـس به خودسازى معنوى و روحانى بپردازيد ((و نماز را بر پا داريد))(واقيموا
الصلوة ) و از اين طريق روان خود را پاك و قوى نماييد.
و بـراى ايـن كه آثار ترس و وحشت از دل آنها بيرون رود, و قدرت روحى وانقلابى را
بازيابند ((به مؤمنان بشارت بده )) بشارت به پيروزى و لطف و رحمت خدا(وبشر المؤمنين
).
(آيـه ) سـپـس بـه يـكى از علل طغيان فرعون و فرعونيان اشاره كرده , چنين مى گويد:
((موسى گـفت : پروردگارا ! تو فرعون و اطرافيانش را زينت و اموال درزندگى دنيا
بخشيده اى )) (وقال موسى ربنا انك آتيت فرعون وملا ه زينة واموالا فى الحيوة
الدنيا).
((پـروردگارا ! سرانجام اين ثروت و تجملات و عاقبت كارشان اين شده كه آنهابندگانت
را از راه تو منحرف و گمراه مى سازند)) (ربنا ليضلوا عن سبيلك ).
سپس موسى (ع ) از پيشگاه خدا تقاضا مى كند و مى گويد: ((پروردگارا ! اموال آنها را
محو و بى اثر ساز)) تا نتوانند از آن بهره گيرند (ربنا اطمس على اموالهم ).
بعد اضافه كرد: پروردگارا ! ((علاوه بر اين , قدرت تفكر و انديشه را نيز از آنان
بگير)) (واشدد على قلوبهم ).
چه اين كه با از دست دادن اين دو سرمايه , آماده زوال و نيستى خواهند شدو راه ما به
سوى انقلاب و وارد كردن ضربه نهايى بر آنان باز مى گردد.
خداوندا ! اگر من از تو در باره فرعونيان چنين مى خواهم نه به خاطر روح انتقامجويى
و كينه توزى است , بلكه به خاطر اين است كه آنها ديگر هيچ گونه آمادگى براى ايمان
ندارند ((و تا عذاب اليم تو فرا نرسد ايمان نمى آورند)) (فلا يؤمنوا حتى يروا
العذاب الا ليم ).
(آيـه ) خـداونـد بـه موسى و برادرش ((فرمود: (اكنون كه شما آماده تربيت وسازندگى
جمعيت بنى اسرائيل شده ايد) دعاى شما (نسبت به دشمنانتان ) اجابت شد)) (قال قد
اجيبت دعوتكما).
پس محكم در راه خود بايستيد و ((استقامت به خرج دهيد)) و از انبوه مشكلات نهراسيد و
در كار خود قاطع باشيد (فاستقيما).
و هـرگـز در بـرابـر پـيـشنهادهاى افراد نادان و بى خبر تسليم نشويد ((و از راه
ورسم كسانى كه نـمـى دانند, تبعيت نكنيد)) بلكه كاملا آگاهانه برنامه هاى انقلابى
خودرا ادامه دهيد (ولا تتبعان سبيل الذين لا يعلمون ).
(آيه ).
آخرين فصل مبارزه با ستمگران :.
در اينجا آخرين مرحله مبارزه بنى اسرائيل با فرعونيان و سرنوشت آنها, درعباراتى
كوتاه اما دقيق و روشن , ترسيم شده است .