نخست مى گويد: ((ما بنى اسرائيل را (به هنگام مقابله با فرعونيان در حالى كه
تحت فشار و تعقيب آنها قرار گرفته بودند) از دريا (شط عظيم نيل كه به خاطر عظمتش
كلمه بحر بر آن اطلاق شده ) عبور داديم )) (وجاوزنا ببنى اسرائيل البحر).
((فـرعـون و لـشـكـرش بـراى كـوبـيدن بنى اسرائيل و ظلم و ستم و تجاوز بر آنان به
تعقيب آنها پرداختند)) اما به زودى همگى در ميان طوفان امواج نيل غرق شدند(فاتبعهم
فرعون وجنوده بغيا وعدوا).
اين جريان ادامه يافت ((تا اين كه غرقاب دامن فرعون را فرو گرفت و اوهمچون پر كاهى
بر روى امواج عظيم نيل مى غلتيد, در اين هنگام پرده هاى غرور وبى خبرى از مقابل
چشمان او كنار رفت , و نـور تـوحـيـد فطرى درخشيدن گرفت ) فريادزد: من ايمان آوردم
كه معبودى جز آن كس كه بـنى اسرائيل به او ايمان آورده اند,وجود ندارد)) (حتى اذا
ادركه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنواسرائيل ).
نـه تـنها با قلب خود ايمان آوردم بلكه عملا هم ((در برابر چنين پروردگارتوانايى
تسليمم )) (وانا من المسلمين ).
در واقع هنگامى كه پيشگوييهاى موسى يكى پس از ديگرى به وقوع پيوست و فرعون بيش از
پيش از صـدق گـفـتار اين پيامبر بزرگ آگاه شد, و قدرت نمايى او رامشاهده كرد, ناچار
اظهار ايمان نـمـود, بـه امـيد اين كه همان گونه كه ((خداى بنى اسرائيل )) آنها را
از اين امواج كوه پيكر رهايى بخشيد, او را نيز رهايى بخشد.
ولـى بـديـهـى اسـت چـنـين ايمانى كه به هنگام نزول بلا و گرفتار شدن در چنگال مرگ
اظهار مى شود, در واقع يك نوع ايمان اضطرارى است , كه هر جانى و مجرم وگنهكارى از
آن دم مى زند, بى آنكه ارزشى داشته باشد.
(آيـه ) به همين جهت خداوند او را مخاطب ساخت و فرمود: ((اكنون ايمان مى آورى در
حالى كه قـبـل از اين طغيان و گردنكشى و عصيان نمودى , و درصف مفسدان فى الارض و
تبهكاران قرار داشتى )) (لا ن وقد عصيت قبل وكنت من المفسدين ).
(آيـه ) ولى , امروز بدن تو را از امواج رهايى مى بخشيم تا درس عبرتى براى آيندگان
باشى )) براى زمـامـداران مـسـتـكـبر و براى همه ظالمان و مفسدان , و نيزبراى
گروههاى مستضعف (فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية ).
و در پـايـان آيه مى فرمايد: اما با اين همه آيات و نشانه هاى قدرت خدا و با اين
همه درسهاى عبرت كـه تـاريخ بشر را پر كرده است , ((بسيارى از مردم از آيات ونشانه
هاى ما غافلند)) (وان كثيرا من الناس عن آياتنا لغافلون ).
(آيه ) و در اين آيه , پيروزى نهايى بنى اسرائيل و بازگشت به سرزمينهاى مقدسه را پس
از رهايى از چنگال فرعونيان چنين بيان مى كند:.
((ما بنى اسرائيل را در مكان صدق و راستى منزل داديم )) (ولقد بوانابنى اسرائيل
مبوا صدق ).
تـعـبـيـر بـه ((مـبـوا صدق )) (منزلگاه راستين ) مى تواند اشاره به سرزمين مصر و
يااراضى شام و فلسطين باشد.
سـپـس قـرآن اضـافـه مى كند: ((ما آنها را از روزيهاى پاكيزه , بهره مند ساختيم
))(ورزقناهم من الطيبات ).
اما آنها قدر اين نعمت را ندانستند و به اختلاف و نزاع با يكديگر برخاستند((و
اختلاف نكردند, مگر بعد از آن كه علم و آگاهى به سراغشان آمد)) (فما اختلفواحتى
جاهم العلم ).
ولى ((پروردگار تو سرانجام در روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى
مى كند)) و اگـر امـروز مجازات اختلاف را نچشند, فردا خواهند چشيد! (ان ربك يقضى
بينهم يوم القيمة فيما كانوا فيه يختلفون ).
(آيه ).
ترديد به خود راه مده !.
چون در آيات گذشته قسمتهايى از سرگذشتهاى انبيا و اقوام پيشين ذكرشده بود, و ممكن
بود بعضى از مشركان و منكران دعوت پيامبر(ص ) در صحت آن ترديد كنند, قرآن از آنها
مى خواهد كه بـراى فهم صدق اين گفته ها به اهل كتاب مراجعه كنند, و چگونگى را از
آنها بخواهند, چرا كه در كتب آنها بسيارى از اين مسائل آمده است .
ولـى بـه جـاى ايـن كه روى سخن را به مخالفان كند, پيامبر را مخاطب ساخته چنين مى
گويد: ((اگـر از آنـچـه بـر تو نازل كرديم در شك و ترديد هستى از كسانى كه كتب
آسمانى را قبل از تو مى خوانند بپرس )) (فان كنت فى شك مما انزلنا اليك فاسئل الذين
يقرؤن الكتاب من قبلك ) تا از ايـن طريق ثابت شود كه ((آنچه بر تو نازل شده حق است
و از طرف پروردگار)) (لقد جاك الحق من ربك ).
((بنابراين هيچ گونه شك و ترديد هرگز به خود راه مده )) (فلا تكونن من الممترين ).
(آيـه ) در ايـن آيه اضافه مى كند: اكنون كه آيات پروردگار و حقانيت اين دعوت بر تو
آشكار شده اسـت ((در صـف كسانى كه آيات الهى را تكذيب كرده اندمباش كه از زيانكاران
خواهى شد)) (ولا تكونن من الذين كذبوا بيات اللّه فتكون من الخاسرين ).
در واقـع , در آيـه قـبـل مـى گـويد اگر ترديد دارى , از آنها كه آگاهى دارند بپرس
, ودر اين آيه مى گويد اكنون كه عوامل ترديد برطرف شد بايد در برابر اين آيات تسليم
باشى , وگرنه مخالفت با حق , نتيجه اى جز خسران و زيان در بر نخواهد داشت .
(آيه ) سپس به پيامبر(ص ) اعلام مى كند كه در ميان مخالفان تو گروهى متعصب و لجوج
هستند كه انتظار ايمان آنها بيهوده است , آنها از نظر فكرى چنان مسخ شده اند, و
آنقدر در راه باطل گام بـرداشته اند كه وجدان بيدار انسانى را بكلى ازدست داده و به
موجودى نفوذناپذير تبديل شده اند, منتها قرآن اين موضوع را با اين تعبير بيان مى
كند: ((كسانى كه فرمان پروردگارت بر آنها ثابت و مسجل شده , ايمان نخواهند آورد))
(ان الذين حقت عليهم كلمت ربك لا يؤمنون ).
(آيـه ) ((و حـتى اگر تمام آيات و نشانه هاى پروردگار به سراغ آنها بيايد(ايمان
نخواهند آورد) تا زمـانـى كـه عـذاب اليم الهى را با چشم خود ببينند)) كه آن زمان
ايمان برايشان اثرى ندارد (ولو جاتهم كل آية حتى يروا العذاب الا ليم ).
(آيه ).
تنهايك گروه به موقع ايمان آوردند!.
در آيات گذشته در باره فرعون و فرعونيان خصوصا و ديگر اقوام پيشين عموما اين نكته
ذكر شده بـود كـه آنـها از ايمان به خدا در حال اختيار و سلامت سر باززدند, ولى به
هنگام قرار گرفتن در آستانه مرگ و كيفر الهى , اظهار ايمان كردند, كه براى آنها
سودمند نيفتاد.
در ايـن آيه اين مساله را به عنوان يك قانون كلى بيان مى دارد و مى گويد:
((چرااقوام گذشته به موقع ايمان نياوردند تا ايمانشان سودمند باشد)) (فلولا كانت
قرية آمنت فنفعها ايمانها).
سـپـس قوم يونس (ع ) را استثنا كرده , مى گويد: ((مگر قوم يونس كه چون ايمان
آوردند, مجازات رسـواكننده را در زندگى اين دنيا از آنها برطرف ساختيم )) (الا قوم
يونس لما آمنوا كشفنا عنهم عـذاب الـخـزى فـى الحيوة الدنيا) ((و آنها را تا وقت
معلومى (تا پايان عمرشان ) بهره مند كرديم )) (ومتعناهم الى حين ).
ماجراى ايمان آوردن قوم يونس :.
هنگامى كه يونس از ايمان آوردن قوم خود كه در سرزمين ((نينوا)) (در عراق )زندگى مى
كردند مـايوس شد, به پيشنهاد عابدى كه در ميان آنهامى زيست نفرين كرددر حالى كه
عالم دانشمندى نـيـز در مـيان آن گروه بود كه به يونس پيشنهاد مى كرد بازهم در باره
آنان دعا كند و باز هم به ارشاد بيشتر بپردازد و مايوس نگردد.
ولى يونس پس از اين ماجرا از ميان قوم خود بيرون رفت , آنها موقع راغنيمت شمرده و
به رهبرى عالم از شهر بيرون ريختند, در حالى كه دست به دعا وتضرع برداشته و اظهار
ايمان و توبه كردند.
ايـن توبه و ايمان و بازگشت به سوى پروردگار كه به موقع انجام يافته بود و باآگاهى
و اخلاص تـوام بود كار خود را كرد, نشانه هاى عذاب برطرف شد و آرامش به سوى آنها
بازگشت , و هنگامى كه يونس پس از ماجراى طولانيش به ميان قوم خودبازگشت , او را از
جان و دل پذيرا گشتند.
داسـتان فوق نشان مى دهد كه نقش يك رهبر آگاه و دلسوز در ميان يك قوم و ملت ,تا چه
اندازه مـؤثـر و حياتبخش است , در صورتى كه عابدى كه آگاهى كافى نداردبيشتر روى
خشنونت تكيه مـى كند, و منطق اسلام در مقايسه ميان عبادت ناآگاهانه ,و علم توام با
احساس مسؤوليت نيز از اين روايت مفهوم مى شود.
(آيه ).
ايمان اجبارى بيهوده است !.
در آيات گذشته خوانديم كه ايمان اضطرارى به هيچ دردى نمى خورد, به همين جهت در اين
آيه مـى گـويد: ((اگر ايمان اضطرارى و اجبارى به درد مى خورد) وپروردگار تو اراده
مى كرد همه مردم روى زمين ايمان مى آوردند)) (ولو شا ربك لا من من فى الا رض كلهم
جميعا).
بـنابراين از عدم ايمان گروهى از آنان دلگير و ناراحت مباش , اين لازمه اصل آزادى
اراده و اختيار اسـت كـه گـروهـى مؤمن و گروهى بى ايمان خواهند بود, ((با اين حال
آيا تو مى خواهى مردم را اكراه كنى كه ايمان بياورند)) (افانت تكره الناس حتى
يكونوا مؤمنين ).
ايـن آيـه بـار ديـگـر تـهمت ناروايى را كه دشمنان اسلام كرارا گفته و مى گويند
باصراحت نفى مى كند, آنجا كه مى گويند: اسلام آيين شمشير است و از طريق زور واجبار
بر مردم جهان تحميل شده است .
اصـولا ديـن و ايـمـان چـيزى است كه از درون جان بر مى خيزد, نه از برون وبه وسيله
شمشير, و مخصوصا پيامبر(ص ) را از اكراه و اجبار كردن مردم براى اسلام برحذر مى
دارد.
(آيه ) در عين حال در اين آيه اين حقيقت را يادآور مى شود: درست است كه انسانها
مختار و آزادند امـا ((هـيـچ كـس نمى تواند ايمان بياورد, جز به فرمان خدا)) و
توفيق و يارى و هدايت او (وما كان لنفس ان تؤمن الا باذن اللّه ).
و لـذا آنـهـا كـه در مسير جهل و عدم تعقل گام بگذارند و حاضر به استفاده ازسرمايه
فكر و خرد خويش نباشند ((خداوند رجس و پليدى را بر آنها مى نهد))آن چنان كه موفق به
ايمان نخواهند شد (ويجعل الرجس على الذين لا يعقلون ).
(آيه ).
تربيت و اندرز:.
در آيات گذشته سخن از اين بود كه ايمان بايد جنبه اختيارى داشته باشد نه اضطرارى و
اجبارى , بـه هـمـيـن مـنـاسـبـت در ايـن آيه راه تحصيل ايمان اختيارى رانشان مى
دهد و به پيامبر(ص ) مى فرمايد: ((به آنها بگو: درست بنگريد و ببينيد درآسمان و
زمين چه نظام حيرت انگيز و شگرفى اسـت )) كـه هـر گـوشـه اى از آن دليلى برعظمت و
قدرت و علم و حكمت آفريدگار است (قل انظروا ما ذا فى السموات والا رض ).
ايـن جـمـلـه بـه روشـنى مساله جبر و سلب آزادى اراده را نفى مى كند و مى
گويد:ايمان نتيجه مطالعه جهان آفرينش است يعنى اين كار به دست خود شماست .
سپس اضافه مى كند ولى با اين همه آيات و نشانه هاى حق باز جاى تعجب نيست كه گروهى
ايمان نياورند, چرا كه آيات و نشانه ها و اخطارها و انذارها تنها به درد كسانى مى
خورد كه آمادگى براى پذيرش حق دارند ((اما اين آيات و انذارها به حال كسانى كه به
خاطر لجاجت ايمان نمى آورند مفيد نخواهد بود)) !(وما تغنى الا يات والنذور عن قوم
لا يؤمنون ).
(آيه ) سپس در اين آيه با لحنى تهديدآميز اما در لباس سؤال و استفهام مى گويد:
((آيا (اين گروه لجوج و بى ايمان ) جز اين انتظار دارند كه سرنوشتى هماننداقوام
طغيانگر و گردنكش پيشين كه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند پيدا كنند))سرنوشتى
همچون فراعنه و نمرودها و شدادها و اعوان و انصارشان ! (فهل ينتظرون الا مثل ايام
الذين خلوا من قبلهم ).
و در پايان آيه به آنها اخطار مى كند و مى گويد: ((اى پيامبر ! به آنها بگو: اكنون
(كه شما در چنين مـسـيـرى هـسـتـيد و حاضر به تجديد نظر نيستيد) شما در
انتظاربمانيد و من نيز با شما انتظار مى كشم )) (قل فانتظروا انى معكم من المنتظرين
).
شـمـا در انـتـظار درهم شكستن دعوت حق , و ما در انتظار سرنوشت شوم ودردناكى براى
شما, همچون سرنوشت اقوام مستكبر پيشين !.
(آيـه ) سـپـس براى اين كه چنين توهمى پيش نيايد كه خدا به هنگام مجازات تر و خشك
را با هم مـى سـوزانـد, اضـافـه مـى كـنـد: ((سـپس (هنگام آماده شدن مقدمات مجازات
اقوام گذشته ) فرستادگان خود و كسانى را كه به آنها ايمان مى آوردند نجات و رهايى
مى بخشيديم )) (ثم ننجى رسلنا والذين آمنوا).
و در پـايـان مى گويد: اين اختصاص به اقوام گذشته و رسولان و مؤمنان پيشين نداشته
است ((و هـمـيـن گـونـه , بـر مـا حق است كه مؤمنان به تو را نيز رهايى بخشيم
))(كذلك حقا علينا ننج المؤمنين ).
(آيه ).
قاطعيت در برابر مشركان !.
ايـن آيـه و چند آيه بعد كه همگى در رابطه با مساله توحيد و مبارزه با شرك ودعوت به
سوى حق سـخـن مـى گـويـد, آخرين آيات اين سوره است , و در واقع فهرست يا خلاصه اى
است از بحثهاى توحيدى اين سوره , و تاكيدى است بر مبارزه با بت پرستى كه در اين
سوره كرارا بيان شده است .
لـحـن آيـات نشان مى دهد كه مشركان گاهى گرفتار اين توهم بودند, كه ممكن است پيامبر
در اعتقاد خود پيرامون بتها نرمش و انعطافى به خرج دهد, و به نوعى آنها را بپذيرد.
قرآن با قاطعيت هرچه تمامتر به اين توهم بى اساس پايان مى دهد, و فكر آنهارا براى
هميشه راحت مى كند كه هيچ گونه سازش و نرمشى در برابر بت معنى ندارد,و جز ((اللّه
)) معبودى نيست , تنها ((اللّه )) نه يك كلمه بيشتر, نه يك كلمه كمتر.
نـخست به پيامبر(ص ) دستور مى دهد كه تمام مردم را مخاطب ساخته ((بگو:اى مردم ! اگر
شما در اعـتـقـاد مـن شـك و تـرديدى داريد (آگاه باشيد كه ) من كسانى راكه ـغير از
خداـ پرستش مى كنيد, هرگز نمى پرستم )) (قل يا ايها الناس ان كنتم فى شك من دينى
فلا اعبد الذين تعبدون من دون اللّه ).
تنها به نفى معبودهاى آنان قناعت نمى كند بلكه براى تاكيد بيشتر, تمام پرستش را
براى خدا اثبات كرده , مى گويد: ((ولى خدايى را مى پرستم كه شما رامى ميراند))
(ولكن اعبداللّه الذى يتوفيكم ).
و بـاز بـراى تاكيد افزونتر مى گويد: اين تنها خواسته من نيست بلكه ((اين فرمانى
است كه به من داده شده است كه از ايمان آورندگان (به اللّه ) بوده باشم ))(وامرت ان
اكون من المؤمنين ).
(آيـه ) پـس از آن كـه اعـتقاد خود را در باره نفى شرك و بت پرستى باقاطعيت بيان
كرده به بيان دليل آن مى پردازد, دليلى از فطرت , و دليلى از عقل وخرد.
بـگو: به من دستور داده شده كه ((روى خود را به آيين مستقيمى بدار كه از هرنظر خالص
و پاك است )) (وان اقم وجهك للدين حنيفا).
در ايـنـجـا نـيـز تـنها به جنبه اثبات قناعت نكرده بلكه براى تاكيد, طرف مقابل آن
را نفى كرده , مى گويد: ((و هرگز و بطور قطع از مشركان نباش )) ! (ولا تكونن من
المشركين ).
(آيـه ) پـس از اشـاره بـه بطلان شرك از طريق فطرت , اشاره به يك دليل روشن عقلى مى
كند و مى گويد دستور داده شده است كه ((غير از خدا اشيايى را كه نه سودى به تو مى
رساند, نه زيانى , پـرسـتـش مكن , چرا كه اگر چنين كارى كردى , ازستمگران خواهى
بود)) هم به خويشتن ستم كـرده اى و هم به جامعه اى كه به آن تعلق دارى (ولا تدع من
دون اللّه ما لا ينفعك ولا يضرك فان فعلت فانك اذا من الظالمين ).
(آيـه ) در ايـنـجا نيز تنها به جنبه نفى قناعت نمى كند, و علاوه بر جنبه نفى روى
جنبه اثبات نيز تـكـيـه كـرده , مى گويد: ((و اگر ناراحتى و زيانى خدا به تو
رساند(خواه براى مجازات باشد و يا به خاطر آزمايش ) هيچ كس جز او نمى تواند آن
رابرطرف سازد)) (وان يمسسك اللّه بضر فلا كاشف له الا هو).
همچنين ((اگر خداوند اراده كند خيرو نيكى به تو برساند, هيچ كس توانايى ندارد كه
جلو فضل و رحمت او را بگيرد)) (وان يردك بخير فلا راد لفضله ).
((او هركس از بندگانش را اراده كند (و شايسته بداند) به نيكى مى رساند))(يصيب به من
يشا من عباده ).
چرا كه آمرزش و رحمتش همگان را در بر مى گيرد ((و اوست غفور رحيم ))(وهو الغفور
الرحيم ).
(آيه ).
آخرين سخن !.
اين آيه و آيه بعد كه يكى اندرزى است به عموم مردم , و ديگرى به خصوص پيامبر(ص )
دستورهايى را كه خداوند در سراسر اين سوره بيان داشه است , تكميل مى كند, و با آن
سوره يونس پايان مى يابد .
نـخـسـت به عنوان يك دستور عمومى مى فرمايد: ((بگو: اى مردم ! از طرف پروردگارتان
حق به سوى شما آمده است )) (قل يا ايها الناس قد جاكم الحق من ربكم ) اين تعليمات ,
اين كتاب آسمانى , اين برنامه و اين پيامبر همه حق است ونشانه هاى حق بودنش آشكار.
و بـا تـوجـه به اين واقعيت ((هر كس در پرتو اين حق هدايت شود, به سود خودهدايت
يافته , و هر كس با عدم تسليم در برابر آن راه گمراهى را برگزيند به زيان خودگام
برداشته )) (فمن اهتدى فانما يهتدى لنفسه ومن ضل فانما يضل عليها).
((و من مامور و وكيل و نگاهبان شما نيستم )) (وما انا عليكم بوكيل ).
يـعـنى نه وظيفه دارم كه شما را به پذيرش حق مجبور كنم , چرا كه اجبار درپذيرش
ايمان معنى ندارد, و نه اگر نپذيرفتيد مى توانم شما را از مجازات الهى حفظكنم ,
بلكه وظيفه من دعوت است و تبليغ , و ارشاد و راهنمايى و رهبرى !.
(آيـه ) سـپس وظيفه پيامبر را در دو جمله تعيين مى كند, نخست اينكه ((تنها از آنچه
به تو وحى مى شود پيروى كن )) (واتبع ما يوحى اليك ).
مسير راهت را خدا از طريق وحى تعيين كرده است و كمترين انحراف از آن براى تو مجاز
نيست .
ديـگـر ايـن كـه در اين راه مشكلات طاقت فرسا و ناراحتيهاى فراوان در برابر تواست ,
بايد از انبوه مشكلات ترس و هراسى به خود راه ندهى , ((صبر و استقامت وپايدارى پيشه
كن , تا خداوند حكم و فرمان خود را (براى پيروزى تو بر دشمنان )صادر كند)) (واصبر
حتى يحكم اللّه ).
((چـرا كه او بهترين حاكمان است )) فرمانش حق و حكمتش عدالت , ووعده اش تخلف ناپذير
(وهو خيرالحاكمين ).
((پايان سوره يونس )).
سوره هود[11].
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 123 آيه است .
محتواى سوره :.
ايـن سوره چهل و نهمين سوره اى است كه بر پيامبر(ص ) نازل گرديد و نيز دراواخر
سالهايى بود كـه پيامبر(ص ) در مكه به سر مى برد يعنى بعد از مرگ ((ابوطالب ))و
((خديجه )) و طبعا در يكى از سخت ترين دورانهاى زندگانى پيامبر(ص ) به همين جهت در
آغاز اين سوره , تعبيراتى كه جنبه دلدارى و تسلى نسبت به پيامبر(ص ) ومؤمنان دارد
ديده مى شود.
قسمت عمده آيات سوره را سرگذشت پيامبران پيشين مخصوصا ((نوح )) كه با وجود نفرات كم
بر دشمنان بسيار پيروز شدند تشكيل مى دهد.
و به هر حال آيات اين سوره , همانند ساير سوره هاى مكى , اصول معارف اسلام مخصوصا
((مبارزه با شـرك و بـت پرستى )) و توجه به ((معاد و جهان پس ازمرگ )) و ((صدق دعوت
پيامبر)) را تشريح مى كند.
در ايـن سـوره عـلاوه بـر حـالات نـوح پيامبر به سرگذشت ((هود)) و ((صالح ))
و((ابراهيم )) و ((لوط)) و ((موسى )) و مبارزات دامنه دارشان بر ضد شرك و كفر و
انحراف و ستمگرى اشاره شده .
اين سوره مرا پير كردـ آيات اين سوره به روشنى اين امر را اثبات مى كند كه مسلمانان
هرگز نبايد به خاطر كثرت دشمنان ميدان را خالى كنند, بلكه بايد هر روزبر ((استقامت
)) خويش بيفزايند.
بـه هـمـيـن دلـيل در حديث معروفى مى خوانيم كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمود:شيبتنى سورة
هود;Š ((سوره هود مرا پير كرد))!.
ايـن سـوره آيـات تـكـان دهـنـده اى مربوط به قيامت و بازپرسى در آن دادگاه عدل
الهى و آياتى پـيرامون مجازات اقوام پيشين و دستوراتى در باره مبارزه با فساد
داردكه همگى مسؤوليت آفرين است , و جاى تعجب نيست كه انديشه در اين مسؤوليتهاآدمى
را پير مى كند.
تاثير معنوى اين سوره :.
امـا در مورد فضيلت اين سوره , در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) آمده است :((كسى كه اين
سوره را بخواند, پاداش و ثوابى به تعداد كسانى كه به هود و سايرپيامبران ايمان
آوردند و كسانى كه آنها را انـكـار نـمـودند خواهد داشت , و روز قيامت در مقام شهدا
قرار مى گيرد, و حساب آسانى خواهد داشت .
روشـن اسـت كـه تنها تلاوت خشك و خالى اين اثر را ندارد بلكه تلاوت اين سوره توام
با انديشه , و سپس عمل است كه , انسان را به مؤمنان پيشين نزديك , و ازمنكران
پيامبران دور مى سازد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه ).
چهار اصل مهم در دعوت انبيا:.
ايـن سـوره بـا بيان اهميت اين كتاب بزرگ آسمانى شروع مى شود, تا مردم به محتويات
آن بيشتر توجه كنند.
ذكـر حـروف مـقـطـعـه خـود دلـيلى است بر اهميت اين كتاب بزرگ آسمانى كه باتمام
اعجاز و عـظـمـتش از حروف مقطعه ساده اى كه در اختيار همگان است همچون ((الف , لام
, را)) تشكيل شده است (الر).
و به دنبال اين حروف مقطعه يكى از ويژگيهاى قرآن مجيد را با دو جمله بيان مى كند,
نخست اين كه : ((كتابى است كه تمام آياتش متقن و مستحكم است )) (كتاب احكمت آياته
).
و ((سـپـس شرح و تفصيل (تمام نيازمنديهاى انسان در زمينه زندگى فردى واجتماعى ,
مادى و معنوى , در آن ) بيان شده است )) (ثم فصلت ).
ايـن كـتاب بزرگ با اين ويژگى از سوى چه كسى نازل شده است ؟ ((از نزدخدايى كه هم
حكيم است و هم آگاه )) (من لدن حكيم خبير).
(آيـه ) در ايـن آيـه مـهمترين و اساسى ترين محتواى قرآن يعنى توحيد ومبارزه با شرك
را به اين صـورت بـيـان مى كند: نخستين دعوت من اين است كه ((جزخداوند يگانه يكتا
را نپرستيد)) (الا تعبدوا الا اللّه ).
و دومين برنامه دعوتم اين است كه : ((من براى شما از سوى او نذير و بشيرم ))(اننى
لكم منه نذير وبشير).
در بـرابر نافرمانيها و ظلم و فساد و شرك و كفر, شما را بيم مى دهم , و ازعكس العمل
كارهايتان و مـجـازات الـهـى بـرحـذر مـى دارم , و در بـرابر اطاعت و پاكى وتقوا
شما را بشارت به سرنوشتى سعادتبخش مى دهم .
(آيـه ) سـومـيـن دعوتم اين است كه : ((از گناهان خويش استغفار كنيد)) و ازآلودگيها
خود را شستشو دهيد (وان استغفروا ربكم ).
و چهارمين دعوتم اين است كه : ((به سوى او باز گرديد)) (ثم توبوا اليه ).
و پـس از شـسـتـشـوى از گـناه و پاك شدن در سايه استغفار, خود را به صفات الهى
بياراييد كه بازگشت به سوى او چيزى جز اقتباس از صفات او نيست .
سـپـس نـتـيجه هاى عملى ((موافقت )) يا ((مخالفت )) با اين چهار دستور را چنين بيان
مى كند: هرگاه به اين برنامه ها جامه عمل بپوشانيد خداوند ((تا پايان عمر شما رااز
زندگانى سعادتبخش اين دنيا بهره مند و متمتع مى سازد)) (يمتعكم متاعا حسنا الى اجل
مسمى ).
بـنابراين ;Š مذهب پيش از آن كه سراى آخرت را آباد كند, آبادكننده سراى دنياست و از
آن بالاتر اين كه به هركس به اندازه كارش , بهره مى دهد و تفاوت مردم را در چگونگى
عمل به اين چهار اصل به هيچ وجه ناديده نمى گيرد, بلكه ((به هر صاحب فضيلتى به
اندازه فضيلتش عطا مى كند)) (ويؤت كل ذى فضل فضله ).
((و امـا اگر راه مخالفت را پيش گيريد, و (در برابر اين دستورهاى چهارگانه عقيدتى و
عملى ) سـرپيچى كنيد, من از عذاب روز بزرگى بر شما بيمناكم )) همان روزكه در دادگاه
بزرگ عدل الهى حضور مى يابيد (وان تولوا فانى اخاف عليكم عذاب يوم كبير).
(آيـه ) بـه هـر حـال بـدانـيـد كـه هـر كـس باشيد, و در هر مقام و منزلتى
قرارگيريد, سرانجام ((بازگشت همه شما به سوى خداست )) (الى اللّه مرجعكم ).
و اين جمله اشاره به اصل پنجمى از اصول تفصيلى قرآن يعنى مساله معاد ورستاخيز است .
امـا هيچ گاه فكر نكنيد كه قدرت شما در برابر قدرت خدا اهميتى دارد, يامى توانيد از
فرمان او, و دادگـاه عـدالتش فرار كنيد, و نيز تصور نكنيد كه او نمى
توانداستخوانهاى پو سيده شما را بعد از مرگ جمع آورى كند, و لباس حيات و زندگى
نوينى بر آن بپوشاند ((چرا كه او بر همه چيز قادر و تواناست )) (وهو على كل شى
قدير).
(آيـه ) اين آيه بطوركلى اشاره به يكى از كارهاى احمقانه دشنان اسلام وپيامبر(ص )
مى كند كه با اسـتـفاده از روش نفاق آميز و دوركشى از حق مى خواستندماهيت خود را از
نظرها پنهان سازند تا گفتار حق را نشنوند.
لذا مى گويد: ((آگاه باشيد ! آنها (سرها را به هم نزديك ساخته و)سينه هايشان را در
كنار هم قرار مـى دهـنـد تـا خـود (و سـخنان خويش ) را از او (پيامبر)پنهان دارند))
(الا انهم يثنون صدورهم ليستخفوا منه ).
تـعـبـيـر ((يـثـنـون )) ممكن است اشاره به هرگونه ((مخفى كارى )) ظاهرى و باطنى
دشمنان پيامبر(ص ) باشد.
لـذا قـرآن بـلافـاصله اضافه مى كند: ((آگاه باشيد آنها هنگامى كه خود را درجامه
هايشان پنهان مى دارند پروردگار پنهان و آشكار آنان را مى داند)) (الا حين يستغشون
ثيابهم يعلم ما يسرون وما يعلنون ).
((چرا كه او از اسرار درون سينه ها آگاه است )) (انه عليم بذات الصدور).
آغاز جز دوازدهم قرآن مجيد.
(آيه ) .
همه ميهمان اويند!.
در آيه قبل اشاره اى به وسعت علم پروردگار و احاطه او به اسرار نهان وآشكار شده
بود, و اين آيه در حـقـيـقـت دليلى براى آن محسوب مى شود, چرا كه ازروزى دادن
خداوند به همه موجودات سخن مى گويد, همان كارى كه بدون احاطه علمى كامل به همه جهان
امكان پذير نيست !.
نخست مى گويد: ((هيچ جنبنده اى در روى زمين نيست مگر اين كه رزق وروزى آن بر خداست
, و قـرارگاه او را مى داند, و از نقاطى كه از قرارگاهش به آن منتقل مى شود (نيز)
باخبر است )) و در هـر جاباشد روزيش را به او مى رساند (ومامن دابة فى الا رض الا
على اللّه رزقها ويعلم مستقرها ومستودعها).
((تـمـام ايـن حـقـايق (با همه حدود و مرزهايش ) در كتاب مبين و لوح محفوظعلم
خداوند ثبت است )) (كل فى كتاب مبين ).
تقسيم ارزاق و تلاش براى زندگى !.
طرز روزى رساندن خداوند به موجودات مختلف , راستى حيرت انگيزاست , از جنينى كه در
شكم مـادر قـرار گـرفته تا حشرات گوناگونى كه در اعماق تاريك زمين و لانه هاى پرپيچ
و خم و در لابلاى درختان و بر فراز كوهها و در قعردره ها زندگى دارند كه از ديدگاه
علم او هرگز مخفى و پـنـهـان نـيـستند, و همانگونه كه قرآن مى گويد خداوند, هم
جايگاه و ((آدرس اصلى )) آنها را مى داند و هم محل سيارآنان را, و در هر جا باشند
روزيشان را به آنان حواله مى كند.
جـالـب اين كه در آيات فوق به هنگام بحث از روزى خواران تعبير به ((دابه )) وجنبده
شده است و اين اشاره لطيفى به مساله رابطه ((انرژى )) و ((حركت )) است ,مى دانيم هر
جا حركتى وجود دارد نيازمند به ماده انرژى زا است يعنى ماده اى كه منشا حركت گردد.
و در پـاسـخ ايـن سؤال كه آيا ((روزى )) هركس از آغاز تا پايان عمر تعيين شده ,
وخواه ناخواه به او مى رسد ؟ بايد بگوييم درست است كه روزى هر كس مقدر وثابت است ,
ولى در عين حال مشروط بـه سـعـى و تلاش و كوشش مى باشد, و هرگاه اين شرط حاصل نشود
مشروط نيز از ميان خواهد رفت .
نـكته مهم اين است كه آيات و روايات مربوط به معين بودن روزى در واقع ترمزى است روى
افكار مردم حريص و دنياپرست كه براى تامين زندگى به هر درمى زنند, و هر ظلم و
جنايتى را مرتكب مى شوند, به گمان اين كه اگر چنين نكنندزندگيشان تامين نمى شود.
آيـات قرآن و احاديث اسلامى به اين گونه افراد هشدار مى دهد كه بيهوده دست و پا
نكنند, همين اندازه كه آنها در طريق مشروع گام بگذارند و تلاش وكوشش كنند مطمئن
باشند خداوند از اين راه همه نيازمنديهاى آنها را تامين مى كند.
الـبـته بعضى از روزيها مثل نور آفتاب , باران و هوا و عقل و هوش خدادادى ;Šچه
انسان به دنبال آن برود, يا نرود, به سراغ او مى آيند.
ولـى اگـر بـا تلاش و كوشش خود از همين مواهب نيز بطور صحيحى نگهدارى نكنيم آنها
نيز از دست ما خواهد رفت , و يا بى اثر مى ماند.
ولى به هر حال نكته اساسى اين است كه تمام تعليمات اسلامى به مامى گويد براى تامين
زندگى بهتر چه مادى و چه معنوى , بايد تلاش بيشتر كرد.
(آيه ).
هدف آفرينش :.
در ايـن آيـه از سـه نـكته اساسى بحث شده است : نخست از آفرينش جهان هستى و مخصوصا
آغاز آفرينش كه نشانه قدرت پروردگار و دليل عظمت او است ,مى فرمايد: ((او كسى است
كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد)) (وهو الذى خلق السموات والا رض فى ستة ايام
).
مـنظور از ((روز)) دوران است , خواه اين دوران كوتاه باشد و خواه بسيارطولانى و حتى
به مقدار ميلياردها سال ـ و چون در ذيل آيه 54 سوره اعراف شرح آن گذشت نيازى به
تكرار نيست .
سپس اضافه مى كند: ((و عرش او (خداوند) بر آب قرار داشت )) (وكان عرشه على الما).
در آغـاز آفرينش , جهان هستى به صورت مواد مذاب (يا گازهاى فوق العاده فشرده كه شكل
مواد مذاب و مايع را داشت ) بود.
سـپـس در ايـن تـوده آبگونه حركات شديد و انفجارات عظيمى رخ داد, وقسمتهايى از سطح
آن پـى درپى به خارج پرتاب شد, اين اتصال و به هم پيوستگى به انفصال و جدايى
گراييد, و كواكب و سيارات و منظومه ها يكى بعد از ديگرى تشكيل يافتند.
بنابراين , جهان هستى و پايه تخت قدرت خدا نخست بر اين ماده عظيم آبگونه قرار داشت
.
دومـين مطلبى كه در اين آيه به آن اشاره شده هدف آفرينش جهان هستى است , همان هدفى
كه قـسمت عمده اش به ((گل سر سبد اين جهان )) يعنى ((انسان ))باز مى گردد, انسانى
كه بايد در مـسـير تعليم و تربيت قرار گيرد و راه تكامل را بپويد وهر لحظه به خدا
نزديكتر شود, مى فرمايد: ايـن آفـريـنـش بـا عـظـمـت را ((بـه اين خاطرقرار داد كه
شما را بيازمايد تا كدامين بهتر عمل مى كنيد)) (ليبلوكم ايكم احسن عملا ).
سومين مطلبى كه در اين آيه به آن اشاره شده مساله ((معاد)) است كه پيوندناگسستنى با
مساله آفرينش جهان و هدف خلقت دارد.
لـذا مـى گـويـد: ((اگر به آنها بگويى شما بعد از مرگ برانگيخته مى شويد كافران از
روى تعجب مـى گـويـند: (اين باوركردنى نيست , اين حقيقت و واقعيت ندارد,بلكه ) اين
تنها يك سحر آشكار است )) (ولئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفروا
ان هذا الا سحر مبين ).
(آيه ).
مؤمنان پرظرفيت و افراد بى ايمان كم ظرفيتند!.
در سـلسله آيات (8 تا 11) گوشه هايى از حالات روانى و نقاط ضعف اخلاقى افراد بى
ايمان تشريح شده , همان نقاط ضعفى كه انسان را به راههاى تاريك و فساد مى كشاند.
نـخـسـتـيـن صـفـتى كه براى آنها ذكر مى كند, شوخى كردن با حقايق و مسخره نمودن
مسائل سـرنـوشـت ساز است , مى فرمايد: ((و اگر مجازات را تا زمان محدودى از آنهابه
تاخير اندازيم (از روى استهزا) مى گويند: چه چيز مانع آن شده است )) ! چه شداين
مجازات , كجا رفت اين كيفر ؟ (ولئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معدودة ليقولن ما
يحبسه ).
اين شيوه همه جاهلان مغرور و بى خبر است , كه هر چه با تمايلات آنهاسازگار نباشد,
در نظرشان مسخره است .
امـا قـرآن با صراحت به آنها پاسخ مى گويد: ((آگاه باشيد آن روز كه (عذاب ) به
سراغشان آيد, از آنـهـا بـازگـردانـده نخواهد شد)) و هيچ قدرتى مانع آن نخواهد
بود(الا يوم ياتيهم ليس مصروفا عنهم ).
((و آنچه را مسخره مى كردند بر آنان نازل مى شود)) و آنها را درهم مى كوبد(وحاق بهم
ما كانوا به يستهزؤن ).
امت معدوده و ياران حضرت مهدى (عج ):.
در روايـات مـتعددى كه از طرق اهل بيت (ع ) به ما رسيده امت معدوده به معنى نفرات
كم , واشاره به ياران حضرت مهدى (عج ) گرفته شده است , ولى همانگونه كه گفتيم معنى
ظاهر آيه اين است كه امت معدوده به معنى زمان معدود ومعين است , واتفاقا در روايتى
كه از اميرمؤمنان على (ع ) در تـفـسير آيه نقل شده ((امت معدوده )) همين گونه تفسير
گرديده , بنابراين روايات مزبور ممكن است اشاره به معنى دوم آيه وبه اصطلاح ((بطن
آيه )) بوده باشد.
(آيـه ) يكى ديگر از نقطه هاى ضعف آنان , كم ظرفيتى در برابر مشكلات وناراحتيها و
قطع بركات الهى است , چنان كه قرآن مى گويد: ((و هرگاه نعمت ورحمتى به انسان
بچشانيم و سپس آن را از او برگيريم او مايوس و نوميد مى شود و به كفران و ناسپاسى
بر مى خيزد)) (ولئن اذقنا الا نسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه ليؤس كفور).
كلمه ((انسان )) در اين گونه آيات اشاره به انسانهاى تربيت نايافته و خودرو وبى
ارزش است .
(آيـه ) سـومـيـن نـقـطه ضعف آنها اين است كه به هنگامى كه در ناز و نعمت فرو مى
روند, چنان خـودبـاخـتگى و غرور و تكبر بر آنها چيره مى شود كه همه چيز رافراموش مى
كنند, چنانكه قرآن مـى گـويـد: ((و اگـر بـعـد از شدت و رنجى كه به اورسيده
نعمتهايى به او بچشانيم مى گويد: مـشـكـلات از مـن بـرطـرف شـد, و ديگر باز
نخواهدگشت و غرق شادى و غفلت و فخر فروشى مى شود)) آنچنان كه از شكر نعمتهاى
پروردگار غافل مى گردد (ولئن اذقناه نعم بعد ضرا مسته ليقولن ذهب السيئات عنى انه
لفرح فخور).
(آيـه ) سـپـس در ايـن آيه اضافه مى كند: ((مگر آنها كه (در سايه ايمان راستين )
صبر و استقامت ورزيـدنـد و كـارهاى شايسته انجام دادند)) و در همه حال ازاعمال صالح
فروگذار نمى كنند, از تنگ نظريها و ناسپاسيها و غرور, و تكبر بركنارند(الا الذين
صبروا وعملوا الصالحات ).
آنـهـا نـه بـه هنگام وفور نعمت , مغرور مى شوند و خدا را فراموش مى كنند, و نه به
هنگام شدت و مصيبت مايوس مى گردند و كفران مى كنند.
و بـه همين دليل : ((براى اين افراد آمرزش و پاداش بزرگى خواهد بود)) (اولئ ك لهم
مغفرة واجر كبير).
آيه ـ شان نزول : براى اين آيه و دو آيه بعد دو شان نزول نقل شده :نخست اين كه
گروهى از رؤساى كـفـار مـكه نزد پيامبر(ص ) آمدند و گفتند: اگر راست مى گويى كه
پيامبر خدا هستى كوههاى مـكه را براى ما طلا كن ! و يا فرشتگانى رابياور كه نبوت تو
را تصديق كنند ! اين آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
شـان نـزول ديـگـرى از امام صادق (ع ) نقل شده و آن اين كه پيامبر به على (ع )
فرمود:من از خدا خواسته ام كه ميان من و تو برادرى برقرار سازد و اين درخواست قبول
شد و نيز خواسته ام كه تو را وصى من كند اين درخواست نيز اجابت گرديد,هنگامى كه اين
سخن به گوش بعضى از مخالفان رسـيد (از روى عداوت و دشمنى )گفتند به خدا سوگند يك من
خرما در يك مشك خشكيده از آنـچـه مـحـمـد(ص ) ازخـداى خـود خـواسـتـه بـهـتر است
(اگر راست مى گويد) چرا از خدا نخواست فرشته اى براى يارى او بر دشمنان بفرستد و يا
گنجى كه او را از فقر نجات دهد اين آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد.
تفسير:.
قرآن معجزه جاويدان ـ.
از اين سلسله آيات بر مى آيد كه گاهى پيامبر(ص ) به خاطر شدت مخالفت ولجاجت دشمنان
ابلاغ بـعضى از آيات را به آخرين فرصت موكول مى كرده است , لذاخداوند در اين آيه
پيامبرش را از اين كـار نهى مى كند, مى فرمايد: ((گويا ابلاغ بعضى از آياتى را كه
بر تو وحى مى شود ترك مى كنى و سينه تو از آن نظر تنگ و ناراحت مى شود)) (فلعلك
تارك بعض ما يوحى اليك وضائق به صدرك ).
از ايـن ناراحت مى شوى كه مبادا آنها معجزات اقتراحى از تو بخواهند و((بگويند چرا
گنجى بر او نازل نشده , و يا چرا فرشته اى همراه او نيامده )) ؟ (ان يقولوا لولا
انزل عليه كنز اوجا معه ملك ).
لذا بلافاصله اضافه مى كند: ((تو تنها بيم دهنده و انذاركننده اى )) (انما انت
نذير).
يعنى , خواه آنها بپذيرند, يا نپذيرند و مسخره كنند و لجاجت به خرج دهند.
و در پـايـان آيـه مى گويد: ((خداوند حافظ و نگاهبان و ناظر بر هر چيز است
))(واللّه على كل شى وكيل ).
يـعـنى از ايمان و كفر آنها پروا مكن و اين به تو مربوط نيست وظيفه تو ابلاغ است
خداوند خودش مى داند با آنها چگونه رفتار كند.