برگزيده تفسير نمونه جلد دوم
تفسير سوره هاى :
اعراف، انفال، توبه، يونس، هود، يوسف، رعد، ابراهيم، حجر، نحل، اسرا

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۱۲ -


آنـهـا كـسـانـى هـسـتـنـد كـه انگيزه معنوى نيرومندى براى پيشبرد اهداف اسلامى ندارند, و با تـشـويـق مالى مى توان تاليف قلب , و جلب محبت آنان نمود, و در مباحث فقهى گفته شده كه آيه مفهوم وسيعى دارد كه كفار و غيرمسلمانان را شامل مى شود.
5ـ ((در راه آزاد ساختن بردگان )) (وفى الرقاب ).
يـعـنـى سهمى از زكات , تخصيص به مبارزه با بردگى , و پايان دادن به اين موضوع ضدانسانى , و ((آزادى تدريجى بردگان )) داده مى شود.
6ـ ((ادا ديـن بـدهـكاران )) و آنها كه بدون جرم و تقصير زير بار بدهكارى مانده و از اداى آن عاجز شده اند (والغارمين ).
7ـ ((و در راه خدا)) (وفى سبيل اللّه ).
8ـ ((واماندگان در راه )) (وابن السبيل ).
يـعـنـى مسافرانى كه بر اثر علتى در راه مانده , و زاد و توشه و مركب كافى براى رسيدن به مقصد ندارند, هر چند افراد فقير و بى بضاعتى نيستند.
در پـايـان آيه به عنوان تاكيد روى مصارف گذشته , مى فرمايد: ((اين فريضه الهى است )) (فريضة من اللّه ).
و بـدون شـك ايـن فـريضه , حساب شده , و كاملا دقيق , و جامع مصلحت فرد واجتماع است , زيرا ((خداونددانا و حكيم است )) (واللّه عليم حكيم ).

نكته ها:.

1ـ فرق ميان ((فقير)) و ((مسكين )):.

بـه نـظر مى رسد كه ((فقير)) به معنى كسى است كه در زندگى خود كمبود مالى دارد, هر چند مـشـغـول كسب و كارى باشد و هرگز از كسى سؤال نكند, اما ((مسكين ))كسى است كه نيازش شديدتر است و دستش از كار كوتاه است , و به همين جهت ازاين و آن سؤال مى كند.

2ـ تقسيم زكات به هشت قسمت مساوى :.

اكـثـريـت قاطع فقها بر اينند كه اصناف هشتگانه فوق مواردى است كه صرف زكات در آنها مجاز است , و تقسيم كردن در آن واجب نيست .
امـا چـگـونگى مصرف آن در اين مصارف هشتگانه بستگى به ضرورتهاى اجتماعى از يكسو, و نظر حكومت اسلامى از سوى ديگر دارد.

3ـ نقش زكات در اسلام :.

بـا تـوجه به اين كه اسلام به عنوان يك ((آيين جامع )) كه تمام نيازمنديهاى مادى و معنوى در آن پـيـش بـيـنـى شـده , و از همان عصر پيامبر(ص ), با تاسيس حكومت همراه بود, و توجه خاصى به حمايت از محرومان و مبارزه با فاصله طبقاتى دارد, روشن مى شود كه نقش بيت المال , و زكات از مهمترين نقشهاست .
شـك نـيـست كه هر جامعه اى داراى افرادى از كار افتاده , بيمار, يتيمان بى سرپرست , معلولين , و امثال آنها مى باشد كه بايد مورد حمايت قرار گيرند.
و نـيـز بـراى حفظ موجوديت خود در برابر هجوم دشمن , نياز به سربازان مجاهدى دارد كه هزينه آنها از طرف حكومت پرداخت مى شود.
بـه هـمـيـن دلـيـل در اسـلام مساله زكات كه در حقيقت يك نوع ((ماليات بر درآمدو توليد)) و ((مـاليات بر ثروت راكد)) محسوب مى شود, از اهميت خاصى برخورداراست , تا آنجا كه در رديف مـهمترين عبادات قرار گرفته , و در بسيارى از موارد با نمازهمراه ذكر شده , و حتى شرط قبولى نماز شمرده شده است !.
آيـه ـ شان نزول : در مورد نزول اين آيه گفته اند: اين آيه در باره گروهى ازمنافقان نازل شده , كه دور هـم نـشسته بودند و سخنان ناهنجار, در باره پيامبر(ص )مى گفتند, يكى از آنان گفت : اين كـار را نـكـنـيـد, زيـرا, مـى ترسيم به گوش محمد برسد,و او به ما بد بگويد (و مردم را بر ضد ما بشوراند).
يكى از آنان كه نامش ((جلا س )) بود گفت : مهم نيست , ما هر چه بخواهيم مى گوييم , و اگر به گـوش او رسـيـد نـزد وى مـى رويـم , و انـكار مى كنيم , و او از مامى پذيرد, زيرا محمد(ص ) آدم خـوش باور و دهن بينى است , و هر كس هر چه بگويد قبول مى كند, در اين هنگام آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير:.

اين حسن است نه عيب !.

در ايـن آيه همان گونه كه از مضمون آن استفاده مى شود سخن از فرد ياافرادى در ميان است كه پـيامبر(ص ) را با گفته هاى خود آزار مى دادند آيه مى گويد:((از آنها كسانى هستنند كه پيامبر را آزار مـى دهـنـد و مى گويند: او آدم خوش باورى است ))! (ومنهم الذين يؤذون النبى ويقولون هو اذن ).
آنـهـا در حـقـيـقت يكى از نقاط قوت پيامبر(ص ) را كه وجود آن در يك رهبركاملا لازم است , به عنوان نقطه ضعف نشان مى دادند.
لذا قرآن بلافاصله اضافه مى كند كه : ((به آنها بگو اگر پيامبر گوش به سخنان شما فرا مى دهد (و عـذرتان را مى پذيرد, و به گمان شما يك آدم گوشى است ) اين به نفع شماست )) ! (قل اذن خير لكم ).
زيـرا از ايـن طـريـق آبـروى شـمـا را حـفـظ كرده , و شخصيتتان را خرد نمى كندعواطف شما را جـريحه دار نمى سازد, و براى حفظ محبت و اتحاد و وحدت شما ازاين طريق كوشش مى كند, در حـالى كه اگر او فورا پرده ها را بالا مى زد, و دروغگويان را رسوا مى كرد, دردسر فراوانى براى شما فراهم مى آمد.
سـپس براى اين كه عيب جويان از اين سخن سؤاستفاده نكنند, و آن رادستاويز قرار ندهند, چنين اضـافـه مـى كـنـد: ((او بـه خدا و فرمانهاى او ايمان دارد, و به سخنان مؤمنان راستين گوش فرا مى دهد, و آن را مى پذيرد و به آن ترتيب اثرمى دهد)) (يؤمن باللّه ويؤمن للمؤمنين ).
يعنى در واقع پيامبر(ص ) دوگونه برنامه دارد: يكى برنامه حفظ ظاهر وجلوگيرى از پرده درى , و ديـگرى در مرحله عمل , در مرحله اول به سخنان همه گوش فرا مى دهد, و ظاهرا انكار نمى كند, ولى در مقام عمل تنها توجه او به فرمانهاى خدا و پيشنهادها و سخنان مؤمنان راستين است , و يك رهـبـر واقـع بـيـن بـايـدچـنـيـن بـاشـد, و تـامـين منافع جامعه جز از اين راه ممكن نيست لذا بلافاصله مى فرمايد: ((او رحمت براى مؤمنان شماست )) (ورحمة للذين آمنوا منكم ).
تـنـهـا چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه نبايد آنها كه پيامبر(ص ) را با اين سخنان خود ناراحت مى كنند و از او عيب جويى مى نمايند, تصور كنند كه بدون مجازات خواهند ماند.
لـذا در پـايـان آيـه مى فرمايد: ((آنها كه به رسول خدا(ص ) آزار مى رسانند عذابى دردناك دارند)) (والذين يؤذون رسول اللّه لهم عذاب اليم ).
آيـه ـ شـان نـزول : جـمعى از مفسران شان نزولى براى اين آيه و آيه بعد نقل كرده اند و آن اين كه : هـنـگـامى كه در نكوهش تخلف كنندگان از غزوه تبوك آياتى نازل شد يكى از منافقان گفت : به خـدا سـوگند اين گروه نيكان و اشراف ما هستند, اگرآنچه را ((محمد)) در باره آنها مى گويد راسـت بـاشـد, اينها از چهارپايان هم بدترند,يكى از مسلمانان اين سخن را شنيد و گفت : به خدا آنچه او مى گويد حق است , وتو از چهارپا بدترى !.
ايـن سـخـن به گوش پيامبر(ص ) رسيد به دنبال آن مرد منافق فرستاد و از اوپرسيد: چرا چنين گـفـتـى , او سوگند ياد كرد كه چنين سخنى نگفته است آن مردمؤمن , گفت : خداوندا خودت راستگو را تصديق , و دروغگو را تكذيب فرما اين دوآيه نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت .
تفسير:.

قيافه حق به جانب منافقان !.

يـكى از نشانه هاى منافقان و اعمال زشت و شوم آنها كه قرآن كرارا به آن اشاره كرده , اين است كه آنـهـا بـراى پـوشـانـدن چـهـره خود بسيارى از خلافكاريهاى خود را انكار مى كردند و با توسل به سـوگـندهاى دروغين مى خواستند مردم را فريب داده و از خود راضى كنند در اين آيه و آيه بعد قـرآن مـجيد پرده از روى اين عمل زشت برداشته و مسلمانان را آگاه مى سازد كه تحت تاثير اين گونه سوگندهاى دروغين قرار نگيرند.
نـخـست مى گويد: ((آنها براى شما سوگند به خدا ياد مى كنند تا شما را راضى كنند)) (يحلفون باللّه لكم ليرضوكم ).
روشـن است كه هدف آنها از اين سوگندها, بيان حقيقت نيست بلكه مى خواهند با فريب و نيرنگ چـهـره واقعيات را در نظرتان دگرگون جلوه دهند, و به مقاصد خود برسند لذا قرآن مى گويد: ((اگر آنها راست مى گويند و ايمان دارند,شايسته تر اين است كه خدا و پيامبرش را راضى كنند)) ! (واللّه ورسوله احق ان يرضوه ان كانوا مؤمنين ).
(آيه ) در اين آيه اين گونه افراد منافق را شديدا تهديد مى كند, و مى گويد:((مگر نمى دانند كسى كـه با خدا و رسولش دشمنى و مخالفت كند براى او آتش دوزخ است كه جاودانه در آن مى ماند)) (الم يعلموا انه من يحادداللّه ورسوله فان له نار جهنم خالدا فيها).
سپس براى تاكيد اضافه مى كند: ((اين رسوايى و ذلت بزرگى است )) (ذلك الخزى العظيم ).
آيـه ـ شـان نـزول : در بـاره نـزول اين آيه و دو آيه بعد چنين نقل شده : گروهى از منافقان در يك جـلـسـه سـرى , بـراى قـتـل پـيـامـبر توطئه كردند كه پس از مراجعت ازجنگ تبوك در يكى از گـردنـه هـاى سر راه به صورت ناشناس كمين كرده , شترپيامبر(ص ) را رم دهند, و حضرت را به قتل برسانند.
خـداوند پيامبرش را از اين نقشه آگاه ساخت , و او دستور داد جمعى ازمسلمانان مراقب باشند, و آنها را متفرق سازند.
تفسير:.

برنامه خطرناك ديگرى از منافقان :.

از اين آيه چنين استفاده مى شود كه خداوند براى دفع خطر منافقان ازپيامبر, گهگاه پرده از روى اسـرار آنـهـا برمى داشت , و آنان را به مسلمانان معرفى مى كرد, تا به هوش باشند و آنها نيز دست و پـاى خـود را جـمـع كنند, روى اين جهت غالبا آنان در يك حالت ترس و وحشت به سر مى بردند, قرآن به اين وضع اشاره كرده , مى گويد: ((منافقان مى ترسند كه بر ضد آنها سوره اى نازل شود, و آنـان را بـه آنـچـه در دل دارنـد آگاه سازد)) (يحذر المنافقون ان تنزل عليهم سورة تنبئهم بما فى قلوبهم ).
ولـى عـجـيـب ايـن كـه بر اثر شدت لجاجت و دشمنى باز هم دست از استهزا وتمسخر نسبت به كارهاى پيامبر(ص ) بر نمى داشتند, لذا خداوند در پايان آيه به پيامبرش مى گويد: ((به آنها بگو: هر چـه مـى خـواهيد استهزا كنيد, اما بدانيد خداآنچه را را از آن بيم داريد آشكار مى سازد)) و شما را رسوا مى كند ! (قل استهزؤا ان اللّه مخرج ما تحذرون ).
(آيـه ) در ايـن آيه به يكى ديگر از برنامه هاى منافقان اشاره كرده , مى گويد:((اگر از آنها بپرسى (كـه چرا چنين سخن نادرستى را گفته اند, و يا چنين كار خلافى راانجام داده اند) مى گويند: ما مـزاح و شـوخـى مـى كـرديم و در واقع قصد و غرضى نداشتيم )) ! (ولئن سئلتهم ليقولن انما كنا نخوض ونلعب ).
مـنافقان امروز و منافقان هر زمان كه برنامه هاى يكنواختى دارند از اين روش بهره بردارى فراوان مى كنند, حتى گاه مى شود جدى ترين مطالب را در لباس مزاحهاو شوخيهاى ساده مطرح كنند, اگر به هدفشان رسيدند چه بهتر, و الا با عنوان كردن شوخى و مزاح مى خواهند از چنگال مجازات فرار كنند.
اما قرآن با تعبيرى قاطع و كوبنده , به آنها پاسخ مى گويد, و به پيامبر(ص )دستور مى دهد كه ((به آنـهـا بـگو: آيا خدا, و آيات او, و رسولش , را مسخره مى كنيد وبه شوخى مى گيريد)) ؟ ! (قل اباللّه وآياته ورسوله كنتم تستهزؤن ).
يعنى آيا با همه چيز مى توان شوخى كرد, حتى با خدا و پيامبر و آيات قرآن !.
آيـا مـسـالـه رم دادن شتر, و سقوط پيامبر(ص ) از آن گردنه خطرناك , چيزى است كه بتوان زير نقاب شوخى آن را پوشاند؟.
(آيـه ) سـپس به پيامبر دستور مى دهد صريحا به اين منافقان بگو: ((دست از اين عذرهاى واهى و دروغين برداريد)) (لا تعتذروا).
چرا كه ((شما بعد از ايمان راه كفر پيش گرفتيد)) (قد كفرتم بعد ايمانكم ).
ايـن تـعـبـيـر نـشـان مى دهد كه گروه بالا از آغاز در صف منافقان نبودند, بلكه درصف مؤمنان ضعيف الايمان بودند و پس از ماجراى فوق راه كفر پيش گرفتند.
سرانجام , آيه را با اين جمله پايان مى دهد كه : ((اگر ما گروهى از شما راببخشيم گروه ديگرى را به خاطر اين كه مجرم بودند, مجازات خواهيم كرد)) (ان نعف عن طائفة منكم نعذب طائفة بانهم كانوا مجرمين ).
ايـن كـه مـى گـويد گروهى را مجازات مى كنيم به خاطر جرم و گناهشان , دليل برآن است كه ((گروه مورد عفو)) افرادى هستند كه آثار جرم و گناه را با آب توبه از وجودخود شسته اند.
(آيه ).

نشانه هاى منافقان :.

در ايـن آيـه اشاره به يك مطلب كلى مى كند و آن اين كه ممكن است روح نفاق به اشكال مختلف ظـاهـر شـود, مـخصوصا خودنمايى , روح نفاق در يك ((مرد))با يك ((زن )) ممكن است متفاوت باشد, اما نبايد فريب تغيير چهره هاى نفاق را درميان منافقان خورد.
لـذا مى گويد: ((مردان منافق و زنان منافق همه از يك قماشند)) (المنافقون والمنافقات بعضهم من بعض ).
سپس به ذكر پنج صفت از اوصاف آنان مى پردازد.
اول و دوم : ((آنـهـا مردم را به منكرات تشويق , و از نيكيها باز مى دارند))(يامرون بالمنكر وينهون عن المعروف ).
يـعـنـى درسـت بـرعـكس برنامه مؤمنان راستين كه دائما از طريق ((امر به معروف )) و ((نهى از مـنـكـر)) در اصـلاح جـامعه و پيراستن آن از آلودگى و فساد كوشش دارند, منافقان دائما سعى مى كنند كه فساد همه جا را بگيرد, و معروف و نيكى ازجامعه برچيده شود.
سوم : آنها ((دستهايشان را مى بندند)) (ويقبضون ايديهم ) نه در راه خدا انفاق مى كنند, نه به كمك محرومان مى شتابند, و نه خويشاوند و آشنا را كمك مالى آنهابهره مى گيرند.
روشـن اسـت آنـهـا چـون ايـمان به آخرت و نتايج و پاداش ((انفاق )) ندارند, دربذل اموال سخت بخيلند.
چـهـارم : تـمام اعمال و گفتار و رفتارشان نشان مى دهد كه ((آنها خدا رافراموش كرده اند (و نيز وضـع زنـدگـى آنها نشان مى دهد كه ) خدا هم آنها را از بركات وتوفيقات و مواهب خود فراموش نموده )) (نسوا اللّه فنسيهم ) يعنى با آنها معامله فراموشى كرده است و آثار اين دو فراموشى در تمام زندگى آنان آشكار است .
پـنـجـم : ايـن كـه ((مـنـافـقـان فاسقند و بيرون از دايره اطاعت فرمان خدا)) (ان المنافقين هم الفاسقون ).
آنچه در آيه فوق در باره صفات مشترك منافقان گفته شد در هر عصر و زمانى ديده مى شود.
(آيه ) در اين آيه مجازات شديد و دردناك آنها, بيان شده است ,مى فرمايد: ((خداوند مردان و زنان مـنـافـق و هـمه كفار و افراد بى ايمان را وعده آتش جهنم داده )) (وعداللّه المنافقين والمنافقات والكفار نار جهنم ).
همان آتش سوزانى كه : ((جاودانه در آن خواهند ماند)) (خالدين فيها).
و ((هـمـين يك مجازات (كه تمام انواع عذابها و كيفرها را در بر دارد) براى آنهاكافى است )) (هى حسبهم ).
و بـه تـعبير ديگر آنها نياز به هيچ مجازات ديگرى ندارند, زيرا در دوزخ همه نوع عذاب جسمانى و روحانى وجود دارد.
و در پـايـان آيـه اضـافـه مـى كـند: ((خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته وعذاب هميشگى نصيبشان نموده است )) (ولعنهم اللّه ولهم عذاب مقيم ).
بلكه اين دورى از خداوند, خود بزرگترين عذاب و دردناكترين كيفر براى آنهامحسوب مى شود.
(آيه ).

تكرار تاريخ و درس عبرت !.

ايـن آيـه بـراى بـيـدار سـاختن اين گروه از منافقان , آينه تاريخ را پيش روى آنهامى گذارد, و با مقايسه زندگى آنان با منافقان و گردنكشان پيشين , عبرت انگيزترين درسها را به آنها مى دهد, و مـى گـويـد: ((شـمـا همانند منافقان پيشين هستيد)), و همان مسير و برنامه و سرنوشت شوم را تعقيب مى كنيد (كالذين من قبلكم ).
((هـمانها كه از نظر نيرو از شما قويتر, و از نظر اموال و فرزندان از شما افزونتربودند)) (كانوا اشد منكم قوة واكثر اموالا واولا دا).
((آنـها از نصيب و بهره خود در دنيا, در طريق شهوات و آلودگى و گناه و فساد وتبهكارى , بهره گـرفـتـنـد, شـما منافقان اين امت نيز از نصيب و بهره خود همان گونه كه منافقان پيشين بهره گرفته بودند, بهره بردارى كرديد)) (فاستمتعوا بخلاقهم فاستمتعتم بخلا قكم كما استمتع الذين من قبلكم بخلا قهم ).
سـپس مى گويد: ((شما در كفر و نفاق و سخريه و استهزا مؤمنان , فرو رفتيد,همان گونه كه آنها در اين امور فرو رفتند)) (وخضتم كالذى خاضوا).
سـرانـجـام پـايـان كار منافقان پيشين را براى هشدار به گروه منافقان معاصرپيامبر(ص ) و همه منافقان جهان , با دو جمله بيان مى كند:.
نـخـسـت اين كه : ((آنها كسانى هستند كه همه اعمالشان در دنيا و آخرت بر بادرفته و مى رود, و هيچ نتيجه مثبتى از آن عائدشان نمى گردد)) (اولئ ك حبطت اعمالهم فى الدنيا والا خرة ).
ديگر اين كه : ((آنها زيانكاران حقيقى , و خسران يافتگان واقعى هستند))(واولئ ك هم الخاسرون ).
آنـهـا ممكن است استفاده هاى ((موقت )) و ((محدودى )) از اعمال نفاق آميز خودببرند, ولى اگر درست بنگريم مى بينيم نه در زندگى اين دنيا از اين رهگذر طرفى مى بندند, و نه در جهان ديگر بهره اى دارند.
(آيـه ) در ايـن آيـه روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده , به عنوان استفهام انكارى چنين مى گويد: ((آيا اين گروه منافق از سرنوشت امتهاى پيشين , قوم نوح , وعاد, و ثمود, و قوم ابراهيم , و اصحاب مـدين (قوم شعيب ) و شهرهاى ويران شده قوم لوط با خبر نشدند)) (الم ياتهم نبا الذين من قبلهم قوم نوح وعاد وثمود وقوم ابرهيم واصحاب مدين والمؤتفكات ).
ايـنـها ماجراهاى تكان دهنده اى است كه مطالعه و بررسى آن هر انسانى را كه كمترين احساس در قلب او باشد تكان مى دهد.
هر چند خداوند آنها را هيچ گاه از لطف خود محروم نساخت , ((و پيامبرانشان با دلايل روشن براى هدايت آنان به سويشان آمدند)) (اتتهم رسلهم بالبينات ).
ولـى آنـهـا بـه هـيـچ يـك از مواعظ و اندرزهاى اين مردان الهى گوش فرا ندادند وبراى زحمات طاقت فرسايشان در راه روشنگرى خلق خدا ارجى ننهادند.
((بنابراين هرگز خداوند به آنها ستم نكرد, اين خودشان بودند كه به خويشتن ستم روا داشتند)) ! (فما كان اللّه ليظلمهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون ).
(آيه ).

نشانه هاى مؤمنان راستين :.

در آيات گذشته علائم و جهات مشترك مردان و زنان منافق در پنج قسمت مطرح گرديد .
در آيه مورد بحث علائم و نشانه هاى مردان و زنان با ايمان بيان شده است كه آن هم در پنج قسمت خلاصه مى شود.
آيـه از ايـنـجـا شـروع مـى شـود كـه مى فرمايد: ((مردان و زنان با ايمان دوست وولى و يار و ياور يكديگرند)) (والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اوليا بعض ).
پس از بيان اين اصل كلى به شرح جزئيات صفات مؤمنان مى پرازد:.
1ـ نخست مى گويد: ((آنها مردم را به نيكى ها دعوت مى كند)) (يامرون بالمعروف ).
2ـ ((مردم را از زشتيها و بديها و منكرات باز مى دارند)) (وينهون عن المنكر).
3ـ آنـهـا بـه عـكـس مـنافقان كه خدا را فراموش كرده بودند ((نماز را برپامى دارند)) (ويقيمون الصلوة ) و به ياد خدا هستند و با ياد و ذكر او, دل را روشن , وعقل را بيدار و آگاه مى دارند.
4ـ آنها بر خلاف منافقان كه افرادى ممسك و بخيل هستند بخشى از اموال خويش را در راه خدا, و حـمايت خلق خدا, و براى بازسازى جامعه , انفاق مى نمايند ((و زكات اموال خويش را مى پردازد)) (ويؤتون الزكوة ).
5ـ منافقان فاسقند و سركش , و خارج از تحت فرمان حق , اما مؤمنان ((اطاعت فرمان خدا و پيامبر او مى كنند)) (ويطيعون اللّه ورسوله ).
در پايان اين آيه اشاره به نخستين امتياز مؤمنان از نظر نتيجه و پاداش كرده ,مى گويد: ((خداوند آنها را به زودى مشمول رحمت خويش مى گرداند)) (اولئ ك سيرحمهم اللّه ).
شـك نيست كه وعده رحمت به مؤمنان از طرف خداوند, از هر نظر قطعى واطمينان بخش است , چرا كه ((خداوند توانا و حكيم است )) (ان اللّه عزيز حكيم ).
نه بدون علت وعده مى دهد, و نه هنگامى كه وعده داد, از انجام آن عاجزمى ماند.
(آيه ) اين آيه قسمتى از اين رحمت واسعه الهى را كه شامل حال افراد باايمان مى شود, در دو جنبه ((مادى )) و ((معنوى )) شرح مى دهد.
نـخست مى فرمايد: ((خداوند به مردان و زنان با ايمان باغهايى از بهشت وعده داده است كه از زير درختانش نهرها جريان دارد)) (وعداللّه المؤمنين والمؤمنات جنات تجرى من تحتها الا نهار).
از ويـژگيهاى اين نعمت بزرگ اين است كه زوال و جدايى در آن راه ندارد و((آنان جاودانه در آن مى مانند)) (خالدين فيها).
ديـگـر از مواهب الهى به آنها اين است كه خداوند ((مسكنهاى پاكيزه ومنزلگاههاى مرفه در قلب بهشت عدن در اختيار آنها مى گذارد)) (ومساكن طيبة فى جنات عدن ).
از احاديث اسلامى چنين استفاده مى شود كه ((جنات عدن )) باغهاى مخصوصى است از بهشت كه پيامبر(ص ) و جمعى از خاصان پيروان او در آنهامستقر خواهند شد.
سپس اشاره به نعمت و پاداش معنوى آنها كرده , مى فرمايد: ((رضايت وخشنودى خدا (كه نصيب اين مؤمنان راستين مى شود) از همه برتر و بزرگتر است ))(ورضوان من اللّه اكبر).
هـيچ كس نمى تواند آن لذت معنوى و احساس روحانى را كه به يك انسان به خاطر توجه رضايت و خشنودى خدا از او, دست مى دهد, توصيف كند.
و در پـايان آيه اشاره به تمام اين نعمتهاى مادى و معنوى كرده , مى گويد: ((اين پيروزى بزرگى است )) (ذلك هو الفوز العظيم ).
(آيه ).

پيكار با كفار و منافقان :.

سـرانجام در اين آيه دستور به شدت عمل در برابر كفار و منافقان داده ,مى گويد: ((اى پيامبر ! با كافران و منافقان جهاد كن )) (يا ايـهاالنبى جاهد الكفاروالمنافقين ).
((و در برابر آنها روش سخت و خشنى در پيش گير)) (واغلظ عليهم ).
ايـن مـجازات آنها در دنياست , و در آخرت ((جايگاهشان دوزخ است كه بدترين سرنوشت و جايگاه است )) (وماويهم جهنم وبئس المصير).
الـبـته طرز جهاد در برابر ((كفار)) جهاد همه جانبه , و مخصوصا جهاد مسلحانه است و منظور از جـهـاد بـا منافقان انواع و اشكال ديگر مبارزه غير از مبارزه مسلحانه است , مانند مذمت و توبيخ و تهديد و رسوا ساختن آنها, و شايد جمله ((واغلظعليهم )) اشاره به همين معنى باشد.
آيـه ـ شـان نـزول : در بـاره شان نزول اين آيه روايات مختلفى نقل شده كه همه آنها نشان مى دهد بـعـضى از منافقان , مطالب زننده اى در باره اسلام وپيامبر(ص ) گفته بودند و پس از فاش شدن اسـرارشـان سـوگند دروغ ياد كردند كه چيزى نگفته اند و همچنين توطئه اى بر ضد پيامبر(ص ) چيده بودند كه خنثى گرديد.
تفسير:.

توطئه خطرناك !.

در اين آيه پرده از روى يكى ديگر از اعمال منافقان برداشته شده و آن اين كه : هنگامى كه مى بينند اسرارشان فاش شده واقعيات را انكار مى كنند و حتى براى اثبات گفتار خود به قسمهاى دروغين متوسل مى شوند.
نـخـست مى گويد: ((منافقان سوگند ياد مى كنند كه چنان مطالبى را در باره پيامبر نگفته اند)) (يحلفون باللّه ما قالوا).
در حـالـى كه : ((اينها بطور مسلم سخنان كفرآميزى گفته اند)) (ولقد قالوا كلمة الكفر) و به اين جهت ((پس از قبول و اظهار اسلام راه كفر را پيش گرفته اند)) (وكفروابعد اسلامهم ).
الـبـتـه آنان از آغاز مسلمان نبودند كه كافر شوند بلكه تنها اظهار اسلام مى كردند, بنابراين همين اسلام ظاهرى و صورى را نيز با اظهار كفر درهم شكستند.
و از آن بالاتر ((آنها تصميم خطرناكى داشتند كه به آن نرسيدند)) (وهموا بما لم ينالوا).
و آن توطئه براى نابودى پيامبر و يا فعاليتهايى است كه براى به هم ريختن سازمان جامعه اسلامى , و توليد فساد و نفاق و شكاف , انجام مى دادند, كه هرگز به هدف نهايى منتهى نشد.
در جمله بعد براى اين كه زشتى و وقاحت فعاليتهاى منافقان و نمك نشناسى آنها كاملا آشكار شود اضافه مى كند: آنها در واقع خلافى از پيامبر نديده بودند وهيچ لطمه اى از ناحيه اسلام بر آنان وارد نـشـده بـود, بلكه به عكس در پرتو حكومت اسلام به انواع نعمتهاى مادى و معنوى رسيده بودند, بـنـابـر اين ((آنها در حقيقت انتقام نعمتهايى را مى گرفتند خداوند و پيامبر با فضل و كرم خود تا سرحد استغنا به آنها داده بودند)) (وما نقموا الا ان اغنيهم اللّه ورسوله من فضله ).
سـپـس آنـچنان كه سيره قرآن است راه بازگشت را به روى آنان گشوده ,مى گويد: ((اگر آنان توبه كنند براى آنها بهتر است )) (فان يتوبوايك خيرا لهم ).
و ايـن نـشانه واقع بينى اسلام و اهتمام به امر تربيت , و مبارزه با هرگونه سختگيرى و شدت عمل نـابـجـاسـت , كه حتى راه آشتى و توبه را به روى منافقانى كه توطئه براى نابودى پيامبر كردند و سخنان كفرآميز و توهينهاى زننده داشتندبازگذارده .
در عين حال براى اين كه آنها اين نرمش را دليل بر ضعف نگيرند, به آنهاهشدار مى دهد كه : ((اگر بـه روش خـود ادامـه دهند, و از توبه روى برگردانند, خداونددر دنيا و آخرت آنان را به مجازات دردناكى كيفر خواهد داد)) (وان يتولوا يعذبهم اللّه عذابا اليما فى الدنيا والا خرة ).
و اگـر مـى پـنـدارنـد كـسـى در بـرابر مجازات الهى ممكن است به كمك آنان بشتابد سخت در اشـتـباهند, زيرا ((آنها در سراسر روى زمين نه ولى و سرپرستى خواهند داشت و نه يار و ياورى )) (وما لهم فى الا رض من ولي ولا نصير).
آيه ـ شان نزول : اين آيه و سه آيه بعد از آن در باره يكى از انصار به نام ((ثعلبة بن حاطب )) نازل شده اسـت , او كه مرد فقيرى بود و مرتب به مسجدپيامبر(ص ) مى آمد اصرار داشت كه پيامبر(ص ) دعا كند تا خداوند مال فراوانى به اوبدهد!.
پـيـغـمـبـر بـه او فـرمـود:((قـلـيـل تـؤدى شـكـره خـير من كثير لا تطيقه ));Š ((مقدار كمى كه حقش رابتوانى اداكنى ,بهتراز مقدار زيادى است كه توانايى ادا حقش را نداشته باشى )).
ولى ثعلبه دست بردار نبود و سرانجام پيامبر(ص ) براى او دعا كرد.
چـيـزى نگذشت كه طبق روايتى پسر عموى ثروتمندى داشت از دنيا رفت وثروت سرشارى به او رسيد.
پـس از مـدتى پيامبر(ص ) مامور جمع آورى زكات را نزد او فرستاد, تا زكات اموال او را بگيرد, ولى ايـن مـرد كـم ظـرفـيـت و تازه به نوا رسيده و بخيل , از پرداخت حق الهى خوددارى كرد, نه تنها خـوددارى كرد, بلكه به اصل تشريع اين حكم نيزاعتراض نمود و گفت : اين حكم برادر ((جزيه )) است .
بـه هـر حـال هنگامى كه پيامبر(ص ) سخن او را شنيد فرمود: يا ويح ثعلبة ! ياويح ثعلبة ! ((واى بر ثعلبه ! اى واى بر ثعلبه )) ! و در اين هنگام آيات مزبور نازل شد.
تفسير:.

منافقان كم ظرفيتند!.

قـرآن در ايـنـجا روى يكى ديگر از صفات زشت منافقان انگشت مى گذارد وآن اين كه : به هنگام ضعف و ناتوانى و فقر و پريشانى , چنان دم از ايمان مى زنند كه هيچ كس باور نمى كند آنها روزى در صف منافقان قرار گيرند.
امـاهـمين كه به نوايى برسندچنان دست وپاى خودرا گم كرده وغرق دنياپرستى مى شوند كه همه عهد و پيمانهاى خويش را با خدا به دست فراموشى مى سپارند.
نـخـست مى گويد: ((بعضى از منافقان كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته اندكه اگر از فضل و كـرم خـود بـه مـا مـرحـمت كند قطعا به نيازمندان كمك مى كنيم و ازنيكوكاران خواهيم بود)) (ومنهم من عاهداللّه لئن آتينا من فضله لنصدقن ولنكونن من الصالحين ).
(آيه ) ولى اين سخن را تنها زمانى مى گفتند كه دستشان از همه چيز تهى بود ((و به هنگامى كه خـداونـد از فضل و رحمتش سرمايه هايى به آنان داد, بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و رويگردان شدند)) (فلما آتيهم من فضله بخلوا به وتولوا وهم معرضون ).
(آيـه ) ((ايـن عمل و اين پيمان شكنى و بخل نتيجه اش اين شد كه روح نفاق بطور مستمر و پايدار در دل آنـان ريشه كند و تا روز قيامت و هنگامى كه خدا راملاقات مى كنند ادامه يابد)) (فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم يلقونه ).
ايـن ((بـه خـاطر آن است كه از عهدى كه با خدا بستند تخلف كردند, و به خاطرآن است كه مرتبا دروغ مى گفتند)) (بما اخلفوا اللّه ما وعدوه وبما كانوا يكذبون ).
(آيه ) سرانجام آنها را با اين جمله مورد سرزنش و توبيخ قرار مى دهد كه ((آيا آنها نمى دانند خداوند اسرار درون آنها را مى داند, و سخنان آهسته و درگوشى آنان را مى شنود, و خداوند از همه غيوب و پنهانيها باخبر است )) ؟ ! (الم يعلموا ان اللّه يعلم سرهم ونجويهم وان اللّه علا م الغيوب ).
آيه ـ شان نزول : روايات متعددى در شان نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده , كه از مجموع آنها چنين استفاده مى شود كه : پيامبر(ص ) تصميم داشت لشكراسلام را براى مقابله با دشمن (احتمالا براى جـنـگ تبوك ) آماده سازد, و نياز به گرفتن كمك از مردم داشت , هنگامى كه نظر خود را اظهار فرمود, كسانى كه توانايى داشتند مقدار قابل ملاحظه اى به عنوان زكات يا كمك بلاعوض به ارتش اسلام تقديم كردند.
ولـى بـعـضـى از كـارگـران كم درآمد مسلمان با تحمل كار اضافى و كشيدن آب درشب و تهيه مقدارى خرما كمك ظاهرا ناچيزى به اين برنامه بزرگ اسلامى نمودند.
ولـى مـنـافقان عيب جو به هريك از اين دو گروه ايراد مى گرفتند: گروه اول را به عنوان رياكار مـعرفى مى كردند, و كسانى را كه مقدار ظاهرا ناچيزى كمك نموده بودند به باد مسخره و استهزا مى گرفتند.
اين آيه و آيه بعد نازل شد و شديدا آنها را تهديد كرد و از عذاب خداوند بيم داد!.
تفسير:.

كارشكنى منافقان :.

در ايـنجا اشاره به يكى ديگر از صفات عمومى منافقان شده است كه آنهاافرادى لجوج , بهانه جو, و ايـرادگـيـر, و كـارشكن هستند, هر كار مثبتى را, با وصله هاى نامناسبى تحقير كرده , و بد جلوه مى دهند.
قرآن مجيد شديدا اين روش غيرانسانى آنها را نكوهش مى كند, و مسلمانان را از آن آگاه مى سازد, تا تحت تاثير اين گونه القائات سؤ قرار نگيرند و هم منافقان بدانند كه حناى آنان در جامعه اسلامى رنگى ندارد!.
نـخـسـت مى فرمايد: ((آنها كه به افراد نيكوكار مؤمنين در پرداختن صدقات و كمكهاى صادقانه , عيب مى گيرند, و مخصوصا آنها كه افراد با ايمان تنگدست را كه دسترسى جز به كمكهاى مختصر نـدارنـد, مسخره مى كنند, خداوند آنان را مسخره مى كند, وعذاب دردناك در انتظار آنهاست )) ! (الـذيـن يـلـمزون المطوعين من المؤمنين فى الصدقات والذين لا يجدون الا جهدهم فيسخرون منهم سخر اللّه منهم ولهم عذاب اليم ).
مـنـظـور از جـمـلـه ((سـخـراللّه مـنهم )) (خداوند آنها را مسخره مى كند) اين است كه مجازات استهزاكنندگان را به آنها خواهد داد, و يا آن چنان با آنها رفتار مى كند كه همچون استهزاشدگان تحقير شوند!.
(آيـه ) در ايـن آيه تاكيد بيشترى روى مجازات اين گروه از منافقان نموده وآخرين تهديد را ذكر مى كند به اين ترتيب كه روى سخن رابه پيامبر(ص ) نموده مى گويد: ((چه براى آنها استغفار كنى و چـه نـكـنـى , حـتـى اگـر هفتاد بار براى آنها ازخداوند طلب آمرزش نمايى هرگز خدا آنها را نمى بخشد)) (استغفر لهم او لا تستغفرلهم ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفراللّه لهم ).
((چـرا كه آنها خدا و پيامبرش را انكار كردند و راه كفر پيش گرفتند)) و همين كفرآنها را به دره نفاق و آثار شوم آن افكند (ذلك بانهم كفروا باللّه ورسوله ).
و روشـن اسـت هدايت خدا شامل حال كسانى مى شود كه در طريق حق طلبى گام بر مى دارند و جوياى حقيقتند, ولى ((خداوند افراد فاسق و گنهكار و منافق راهدايت نمى كند)) (واللّه لا يهدى القوم الفاسقين ).

اهميت به كيفيت كار است نه كميت :.

ايـن حـقيقت به خوبى از آيات قرآن به دست مى آيد كه اسلام در هيچ موردى روى ((كثرت مقدار عمل )) تكيه نكرده , بلكه همه جا اهميت به ((كيفيت عمل )) داده است .
مـهم اين است كه هيچ كس از مقدار توانايى خود دريغ ندارد, سخن از بسيار وكم نيست , سخن از احساس مسؤوليت واخلاص است .
از ايـن مـوضـوع ايـن حـقـيـقت نيز روشن مى شود كه در يك جامعه سالم اسلامى به هنگام بروز مـشـكلات , همه بايد احساس مسؤوليت كنند, نبايد چشمها تنها به متمكنان دوخته شود, چرا كه اسلام متعلق به همه است , و همه بايد در حفظ آن ازجان و دل بكوشند.
(آيه ).

باز هم كارشكنى منافقان :.

در اين آيه نيز سخن همچنان پيرامون معرفى منافقان , به وسيله اعمال ورفتار و افكار آنهاست .
نـخـست مى فرمايد: ((آنها كه در (تبوك ) از شركت در جهاد تخلف جستند, و باعذرهاى واهى در خـانه هاى خود نشستند (و به گمان خود سلامت را بر خطرات ميدان جنگ ترجيح دادند) از اين عـمـلـى كه بر ضد رسول خدا(ص ) مرتكب شدند,خوشحالند)) (فرح المخلفون بمقعدهم خلا ف رسول اللّه ).
((و از ايـن كـه در راه خـدا بـا مـال و جـان خـود جهاد كنند (و به افتخارات بزرگ مجاهدان نائل گردند) كراهت داشتند)) (وكرهوا ان يجاهدوا باموالهم وانفسهم فى سبيل اللّه ).
آنـهـا بـه تـخـلف خودشان از شركت در ميدان جهاد قناعت نكردند, بلكه باوسوسه هاى شيطانى كوشش داشتند, ديگران را نيز دلسرد يا منصرف سازند ((و به آنها گفتند: در اين گرماى سوزان تابستان به سوى ميدان نبرد حركت نكنيد)) (وقالوالا تنفروا فى الـحـر).
سـپـس قـرآن روى سـخـن را به پيامبر(ص ) كرده و با لحن قاطع و كوبنده اى به آنها چنين پاسخ مى گويد: ((به آنها بگو: آتش سوزان دوزخ از اين هم گرمتر وسوزانتر است اگر بفهمند)) ! (قل نار جهنم اشد حرا لو كانوا يفقهون ).
ولـى افـسـوس كـه بـر اثـر ضـعـف ايـمـان , وعـدم درك كـافـى , تـوجـه نـدارنـد كـه ـ(( :ديوگى م چه آتش سوزانى درانتظارآنهاست ,آتشى كه يك جرقه كوچكش ازآتشهاى دنياسوزنده تر است .
(آيه ) در اين آيه اشاره به اين مى كند كه آنها به گمان اين كه پيروزى به دست آورده اند و با تخلف از جـهـاد و دلـسـرد كـردن بـعضى از مجاهدان به هدفى رسيده اند, قهقهه سر مى دهند و بسيار مى خندند, همان گونه كه همه منافقان در هرعصر و زمان چنينند.
ولـى قـرآن به آنها اخطار مى كند كه ((بايد كم بخندند و بسيار بگريند)) (فليضحكواقليلا وليبكوا كثيرا).
گـريه براى آينده تاريكى كه در پيش دارند, گريه به خاطر اين كه همه پلهاى بازگشت را پشت سـر خود ويران ساخته اند, و بالاخره گريه براى اين كه اين همه استعداد و سرمايه عمر را از دست داده و رسوايى و تيره روزى و بدبختى براى خودخريده اند.
و در آخر آيه مى فرمايد: ((اين جزاى اعمالى است كه آنها انجام مى دادند))(جزا بما كانوا يكسبون ).
(آيـه ) در ايـن آيه اشاره به يكى ديگر از روشهاى حساب شده و خطرناك منافقان مى كند و آن اين كه آنها به هنگامى كه كار خلافى را آشكارا انجام مى دهندبراى تبرئه خود ظاهرا در مقام جبران بر مى آيند و با اين نوسانها و اعمال ضد ونقيض , چهره اصلى خود را پنهان مى دارند.
آيه مى گويد: ((هرگاه خداوند تو را به سوى گروهى از اينها باز گرداند و از تواجازه بخواهند كه در مـيدان جهاد ديگرى شركت كنند, به آنها بگو, هيچ گاه با من درهيچ جهادى شركت نخواهيد كـرد, و هـرگـز هـمـراه مـن بـا دشـمـنى نخواهيد جنگيد)) !(فان رجعك اللّه الى طائفة منهم فاستاذنوك للخروج فقل لن تخرجوا معى ابدا ولن تقاتلوا معى عدوا).
يـعـنـى پـيامبر(ص ) بايد آنها را براى هميشه مايوس كند و روشن سازد كه ديگركسى فريبشان را نخواهد خورد.
جـمله ((طائفة منهم )) (گروهى از ايشان ) نشان مى دهد كه همه آنان حاضرنبودند از اين طريق وارد شوند و پيشنهاد شركت در جهاد ديگرى را عرضه بدارند.
سـپس دليل عدم قبول پيشنهاد آنان را چنين بيان مى كند: ((شما براى نخستين بار راضى شديد كه از ميدان جهاد كناره گيرى كنيد و در خانه ها بنشينيد, هم اكنون نيز به متخلفان بپيونديد, و با آنها در خانه ها بنشينيد)) (انكم رضيتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخالفين ).
(آيه ).

روش محكمتر در برابر منافقان :.

پـس از آن كـه منافقان با تخلف صريح از شركت در ميدان جهاد پرده ها رادريدند و كارشان بر ملا شد, خداوند به پيامبرش دستور مى دهد روش صريحتر ومحكمترى در برابر آنها اتخاد كند تا براى هميشه فكر نفاق و منافق گرى از مغزهاى ديگران برچيده شود.
لـذا مى فرمايد: ((بر هيچ يك از آنها (منافقان ) كه از دنيا مى روند نماز مگزار)) !(ولا تصل على احد منهم مات ابدا).