تفسير و مفسران (جلد دوم )

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۴۰ -


ذهبى در اشكال به اين ديدگاه ، آن را روش معتزله بر مى شمارد و مى گويد: بخارى و ديگر صاحبان كتب حديث ، اين حديث را كه شيخ محمد عبده مردود مى شمارد نقل كرده اند.(1259) و صحت آن ، لطمه اى به مقام نبوت نمى زند (و آن را اين گونه توجيه مى كند كه اين پديده هم مانند يك بيمارى است كه البته جواب قاطع استاد عبده را به آن ، ديديد) ديگر اينكه اين حديث توسط بخارى و ديگر صاحبان كتب صحيح حديث روايت شده است ولى استاد عبده و كسانى كه هم مسلك اويند بين روايت بخارى و ديگران تفاوتى قائل نيستند؛ در حالى كه هيچ دليلى بر صحيح نبودن روايت بخارى در دست ندارند و اگر استدلال آنان اين است كه اين خبر واحد است و جز ظن و گمان چيزى به دست نمى دهد؛ - با اين حساب - بايد از بخش عظيمى از سنت پيامبر دست برداشت ؛ در حالى كه سنت ، بيان كننده كتاب است و گفته اند: بيان كننده ملحق به بيان شونده است . از اين گذشته ، تنها اين حديث نيست كه شيخ آن را تضعيف نموده و يا به دليل اينكه خبر واحد است از پذيرش آن شانه خالى كرده است ؛ تعداد بسيار زيادى از احاديث ، مشمول اين حكم ستمكارانه مى شود؛ از جمله اين حديث بخارى و مسلم : ((شيطان هر انسانى را در روزى كه از مادرش متولد مى شود لمس مى كند؛ جز مريم و پسرش را)) استاد عبده درباره اين حديث مى گويد: ((اگر اين حديث درست باشد از باب تمثيل است ؛ نه حقيقت )).(1260)
ذهبى مى گويد: ((به رغم اينكه اين روايت از مسلم و بخارى است ، استاد عبده به صحت آن اطمينان ندارد. شانه خالى كردن از پذيرش حقيقت و برداشت تمثيلى از عبارت حديث ، رفتارى به شيوه مكتب معتزله است كه معتقد بودند شيطان جز وسوسه و اغوا بر انسان تسلطى ندارد)).(1261 )
نگارنده مى گويد: حق و حقيقت شايسته پيروى است ؛ هر چند گوينده با معتزله همگام باشد؛ زيرا حق گمشده مومن است و بايد آن را - هر جا بيابد - بپذيرد و اگر مذهب اهل ظاهر در باب عقايد - كه بايد به آنها يقين داشت - حكم به ظاهر مى كند، مذهب اهل نظر و اجتهاد، تدبر و تفكر در آيات الهى را واجب مى داند؛ زيرا آن را دستور قرآن مى داند و عقل رشيد و سليم هم آن را تاءييد مى كند.
كارآيى عقلانى افرادى همچون استاد بزرگ شيخ محمد عبده ، با توان فكرى اندك امثال ذهبى - كه صرفا به تقليد از اشاعره برخاسته و عقايد آنان را به رغم منافاتهايى كه با اصول شريعت و محكمات قرآن دارد پذيرفته است - قابل مقايسه نيست .
نخست بايد گفت : ابليس ، جز وسوسه و اغوا هيچگونه تسلطى بر احدى ندارد؛ زيرا در قرآن از قول ابليس آمده است : و ما كان لى عليكم من سلطان الا اءن دعوتكم فاستجبتم لى ، فلا تلومونى و لوموا اءنفسكم .(1262)
ديگر آنكه : شيطان بويژه بر بندگان مخلص خدا سلطه اى ندارد: ((ان عبادى ليس لك عليهم سلطان )).(1263) شيطان كه بر بندگان مخلص خداوند حتى قدرت وسوسه و فريب را هم ندارد، چگونه مى تواند بر عقلانيت والاى آنان مسلط گردد؟!
و سوم آنكه : چگونه ممكن است كسى چون ((لبيد)) بر عقل شخصيتى همچون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه نمود عقل كل در عالم وجود است مسلط گردد؟!(1264)
بنابراين آنچه در مورد تاءثير سحر بر عقل پيامبر نقل شده درست نيست و از طريق اهل بيت (عليهم السلام ) هم نرسيده است و آنچه در جامع بخارى (ج 7، ص 178) و فتح البارى (ج 10، ص 193) و مسلم (ج 7، ص 14) آمده ، مردود شناخته مى شود و جزو احاديث جعلى است .(1265)
نظر صاحب المنار در مورد جن ؛ اعتقاد رشيد رضا در مورد جن هم مانند اعتقاد استادش ‍ شيخ عبده است . جن ديده نمى شود و ادعاى رويت جن را ناشى از خطاى حس و ادراك مدعى مى داند و به نظر او حديث صحيحى هم در اين خصوص نيامده است و هر كس ادعا كند جن را ديده است ، ادعايش وهم و خيالى بيش نيست و حقيقت خارجى ندارد؛ شايد هم حيوان عجيبى - مثلا ميمونى - را ديده باشد و گمان كرده كه جن ديده است . رشيد رضا بعد از اظهار اين نظر، حديثى از ابو هريره مى آورد در مورد اينكه كسى خرماى صدقه را دزديد؛ و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خبر داد كه سارق جزو شياطين است (و اين حديث در بخارى آمده ) و احاديث ديگرى هم از ديگران نقل شده كه دلالت بر اين دارد كه انسان جن را مى بيند. رشيد رضا بعد از نقل اين احاديث مى گويد: ((حق اين است كه در بين همه اين احاديث ، حديث صحيحى وجود ندارد)).(1266)
وى مى افزايد: ((ممكن است ميكروبهاى بيمارى زا نوعى جن باشند)) و در ذيل آيه الذين ياءكلون الربا لا يقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس (1267) مى گويد: ((متكلمين مى گويند: جن جاندارى پنهان است و ديده نمى شود و ما مكرر در ((المنار)) يادآور شديم : صحيح آن است كه اجسام زنده پنهان كه در اين عصر به وسيله ميكروسكوبها ديده مى شوند و ميكروب ناميده مى شوند نوعى جن باشند و ثابت شده كه آنها علل اكثر بيماريها هستند)).(1268)
2. تفسير قاسمى (محاسن التاءويل )
نوشته جمال الدين ابوالفرج محمد بن محمد، معروف به قاسمى (متوفاى 1332). وى در دمشق متولد شد و در فقه و تفسير و حديث شهرت يافت و از رهبران نهضت سياسى ضد استعمارى در منطقه شام بود. در محضر استاد شيخ محمد عبده به آموختن پرداخت و علم و سياست را از وى فرا گرفت و در تفسير خود از آنها بهره جست . او در تفسير خود به آراى علماى گذشته در فقه و تفسير اهتمام و توجه كرد و با احتياط به دستاوردهاى علمى روز هم توجه نمود. به همين علت اثر وى ، از بهترين تفاسير معاصر به شمار مى رود و جامع آراى سلف و خلف و ماءثور و معقول - با سبكى بديع و متقن و دقيق - است . او در تفسير خود با تسلط و مهارت زياد بر زبان روز، سخن گفته است و به همين جهت كتاب وى شهرت فراوانى يافت و مورد توجه همگان قرار گرفت .
از ويژگيهاى اين تفسير، توجه به اشارات علمى قرآن است . نويسنده اين تفسير، معتقد است كه قرآن در بردارنده اسرار علوم كائنات است و از همين رو در مقدمه تفسير خود، فصلى را به بحث در مورد مسائل نجومى مطرح در قرآن اختصاص مى دهد و مسائل مربوط به آفرينش و تدبير هستى را بررسى مى كند و در پايان مى گويد: ((از شفگتيهاى قرآن اين است كه چنين دقايقى علمى را كه همه ملتها از آن بى خبر بوده اند بيان مى كند؛ چنانكه هيچ كس در هر زمان و با هر معلوماتى ، در ايمان به آن ترديد نمى ورزد. پس ‍ مردمان گذشته ، متناسب با علوم خود اين آيات را مى فهميدند؛ تا اينكه علم و دانش توانست پرده از حقايق آنها بردارد تا معناى صحيح آنها بخوبى فهميده شود. پس اين گونه آيات براى متاءخرين معجزه است و اين معجزات بتدريج - با پيشرفت علم - آشكار مى گردد و هر اندازه علم و دانش توسعه يابد اين حقيقت براى مردم روشنتر مى گردد)).(1269)
تاءليف اين تفسير در سال 1329 پايان يافت .
3. تفسير مراغى
نوشته شيخ احمد مصطفى مراغى ، برادر شيخ محمد مصطفى مراغى - شيخ ((الازهر)) در آن زمان - و از شاگردان شيخ محمد عبده صاحب تفسير ((المنار))؛ او تفسير خود را به همان سبك المنار و با استفاده از مباحث استادش تاءليف كرد. وى در سال 1371 وفات نمود.
تفسير او از جامعترين تفاسير معاصر است و اسلوب و طريقه نقل مطالب و نظم مباحث آن متناسب با نياز زمان مى باشد. مراغى در اين تفسير از داستانهاى جعلى اسرائيلى و خرافات راه يافته در تفاسير اجتناب ورزيده و هر كجا لازم بوده براى فهم كتاب خدا به علوم طبيعى متوسل شده و از همين رو اين تفسير در نوع خود، تفسيرى نيكو و سودمند است .
ذهبى مى گويد: ((در بين شاگردان مكتب شيخ محمد عبده ، كسى را همچون استاد مراغى سراغ نداريم كه به اندازه او از روح استاد و روش وى در تجديد و نوآورى و پرهيز از تقليد و اقدام براى تهذيب اسلام از شوائب و هوشيارسازى غافلان و ارشاد و هدايت آنان ، تاءثير پذيرفته باشد. اين مرد در مكتب استاد عبده پرورش يافت و دانش آموخت ؛ در حالى كه درون سينه اش ، قلبى مملو از شوق به اصلاحات و انقلاب عليه هر چه بر سر راه اسلام و مسلمين قرار داشت ، مى تپيد)).(1270)
مراغى در تفسير خود به سبك استاد عبده عمل كرده است ؛ مثلا در مبهمات قرآن به تفصيل سخن نگفته و به جزئيات مسائلى كه قرآن درباره آنها سكوت كرده و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هم درباره آنها چيزى نگفته است وارد نشده است ؛ و روايات مجعول و ضعيف و اخبار و داستانهاى اسرائيلى نيز در مورد چيزهايى كه قرآن آنها را اجمالا رها كرده و شرح نداده است در تفسير وى جايى نيافته است .
توجه به اسرار تشريع و فلسفه احكام نيز از امتيازات اين تفسير است . مى بينيم كه مولف اهتمام زيادى به كشف و اظهار اسرار تشريع اسلامى و حكمتهاى تكاليف الهى ، نشان مى دهد تا محاسن اسلام را بيان و مردم را به راه راست هدايت كند.
وى همچنين مشكلات جوامع و علل انحطاط دولتهاى اسلامى را با استناد به آيات قرآن بيان يم كند. نسبت به منشاء دردها و اسباب درمان آنها آشناست و در درسهاى خود به علاج اين مشكلات و ريشه كنى آنها توجه مى كند و در بسيارى از جاها مسؤ ولان دولتى را مورد خطاب و عتاب قرار مى دهد.
مراغى توانسته است بين قرآن و علم توافق و هماهنگى برقرار كند؛ به رغم اينكه معتقد است قرآن همه اصول اساسى اى را كه شناخت آن براى انسان مهم است آورده است و از اينكه مفسر آيات قرآن را به دنبال علوم بكشاند و يا نظريات علمى را بر قرآن منطبق سازد تا تفسيرى علمى و مطابق با علوم جديد ارائه بيزار است ؛ ولى در عين حال معتقد است كه مفسر بايد تا حدودى نسبت به علوم جديد آشنايى داشته باشد تا بتواند دلايل لازم را براى نشان دادن قدرت خداوند عرضه كند و براى عبرت و وعظ از آنها الهام بگيرد.
4. فى ضلال القرآن
نوشته سيد بن قطب بن ابراهيم شاذلى است كه در سال 1386 توسط حاكمان ستمگر مصر به شهادت رسيد. وى در محيطى اصيل و اسلامى رشد كرد و پدرش مردى مومن و معتقد بود. در سال 1326 در روستاى موشا در استان اسيوط متولد شد؛ سپس به قاهره رفت و تحصيلات عاليه خود را در آنجا گذرانيد. او نويسنده مسلمان توانايى بود كه كتابها و رساله هاى فراوانى درباره مسائل اسلامى به هدف ايجاد يك نهضت دينى متناسب با پيشرفت تمدن نوشت . اين تفسير از بهترين تفاسير ادبى - اجتماعى است كه به هدف احياى نهضت اصيل اسلامى به رشته تحرير در آمد. از جمله اهداف او نيز، پر كردن شكاف عميقى بود كه بين مسلمانان عصر حاضر و قرآن به وجود آمده بود و شناساندن رسالت علمى - سياسى قرآن و تبيين غيرت دينى و روحيه جهاد - آن گونه كه مورد نظر قرآن است - همراه با تربيت اسلامى و قرآنى نسل كنونى مسلمانان و نيز نشان دادن آثار و نشانه هاى راهى است كه مسلمانان بايد آن را بپيمايند.
روش او در تفسير؛ اولا بيان آيات مرتبط به هم در يك مجموعه منسجم و منظم و مشخص نمودن هدف كلى سوره و هدف آيات مطرح شده و تقسيم موضوعى آيات - تا هر مجموعه ، از وحدت موضوعى و هدف معين برخوردار باشد - روش اصلى و نخستين اوست . سپس مى كوشد تا آيات را با ذوق خالص ادبى تفسير و اهداف كلى مورد نظر آيات را بدون پرداختن به جزئيات بيان كند. وى همچنين از نقل اسرائيليات و روايات مجعول و ضعيف و آوردن مسائل مورد اختلاف و علوم قديم و جديدى كه ارتباطى به فهم معانى آيات ندارد، خوددارى مى ورزد و پرداختن به اين مسائل را ظلم به قرآن مى داند. وى در اين مورد مى گويد: ((من از سادگى پيروان و طرفداران متعصب قرآن تعجب مى كنم كه مى كوشند آنچه را از قرآن نيست به آن اضافه كنند و معانيى را بر آن بار كنند كه مقصد قرآن نيست و جزئيات علوم طب و شيمى و نجوم را از آن استخراج كنند. آنان گمان مى كنند با اين كار به عظمت و شكوه آن مى افزايند؛ حال آنكه قرآن خود، كتاب كامل و جامعى است و موضوع آن از همه اين علوم عظيم تر و بزرگتر است ؛ زيرا اين انسان است كه اين دانشها را كشف مى كند و از آنها بهره مى برد؛ بحث و آزمايش و مقايسه و تطبيق از خواص عقل انسان است و قرآن به ساختن اين انسان و تربيت و پرورش شخصيت و وجدان و عقل و تفكر او مى پردازد و همچنين به ساختن جامعه اى انسانى مى پردازد كه به آدمى اجازه و امكان دهد تا از نيروهاى نهفته در خود به بهترين وجهى استفاده كند)).(1271)
5. الميزان فى تفسير القرآن
تاءليف علامه حكيم سيد محمد حسين طباطبايى ، از متفكران بى نظيرى كه محصول حيات علمى اسلام در عصر كنونى است . وى در سال 1321 متولد و در سال 1402 در قم درگذشت .
الميزان ، تفسيرى است جامع و دربردارنده مباحث نظرى و تحليلى ؛ زنگى غالبا فلسفى دارد و مولف در آن - در كنار مباحث مرسوم تفسيرى - به مسائلى پرداخته كه نهضت جديد تفسيرى در پى داشته است و بر اساس ‍ قرآن كريم و فهمى عميق از متون حكمت آميز آن و روحيه اى هوشيار و اجتماعى ، مسؤ وليت دفاع از اسلام و مفاهيم اسلام را در برابر شبهات دشمنان بر عهده گرفته است .
اين تفسير ارزشمند مزايا و محاسن بسيارى دارد كه به مهمترين آنها اشاره مى كنيم :
1. جمع ميان دو روش تفسيرى موضوعى و ترتيبى ؛ قرآن را آيه به آيه و سوره به سوره تفسير كرده است ولى در هر بخش ، آيات مربوط و متناسب با موضوع آن را - كه در قرآن پراكنده است - مى آورد؛ تا درباره آن به طور جامع بحث و بررسى كند.
2. توجه كامل به مساله وحدت موضوعى حاكم بر قرآن ؛ هر سوره اى هدف يا اهداف معينى دارد كه بنيان و اساس آن سوره را تشكيل مى دهد و سوره پايان نمى يابد مگر هنگام كامل شدن هدف ؛ و به همين دليل تعداد آيات سوره ها با هم متفاوت است . وى در اين خصوص مى گويد: ((در هر قطعه از قطعات كلام خدا كه سوره ناميده مى شود، نوعى وحدت و انسجام هست كه در بخش خاصى از سوره يا بين يك سوره و سوره ديگر مشاهده نمى شود و از همين موضوع مى فهميم كه اغراض و مقاصد مورد نظر در يك سوره مختلف است ؛ ولى هر يك از آنها براى بيان معناى خاصى آمده است كه سوره جز با اتمام و اكمال آن معنا، به پايان نمى رسد)).(1272)
3. ((وحدت كلى )) حاكم بر تمام قرآن ؛ همان روح كلى جارى و سارى بر تمام آيات و سوره ها كه در واقع حقيقت اصلى حاكم بر اجزاى قرآن است . مولف مى گويد: ((در پس اين الفاظ و كلمات و حروف ، روحى كلى حاكم است كه همان جوهره واقعى قرآن است و به منزله روح در كالبد انسان مى باشد)). همچنين در اين مورد مى گويد: ((آنچه از آيات شريفه در مى يابيم اين است كه وراى آنچه مى خوانيم و مى انديشيم ، چيزى هست كه به منزله روح در جسد است و اين همان چيزى است كه خداوند آن را كتاب حكيم ناميده و معارف اسلامى هم مبتنى بر همان است و از سنخ الفاظ و معانى نيست )).(1273)
با توجه به اين شاخصه و شاخصه قبلى ، مساءله سياق در سراسر قرآن بخوبى روشن مى شود.
4. استمداد و بهره گيرى از روش ((تفسير قرآن به قرآن ))؛ مولف اين مساءله را محقق ساخته و آن را بوضوح بيان كرده است . او در تفسيرش از قرآن ، بر خود قرآن تكيه كرده و معتقد است كه - چيزى و كسى - جز قرآن شايستگى تفسير قرآن را ندارد. قرآن كه مبين همه چيز است ، چگونه ممكن است مبين خود نباشد؟
بايد توجه كرد كه براى التزام به تفسير قرآن توسط خود قرآن ، كوشش زياد و تسلط فراوانى لازم است كه ما آن را در تفسير علامه احساس مى كنيم و قدرت و توانايى فراوان وى را در آن در مى يابيم .
وى در مورد تفسير قرآن به قرآن مى گويد: ((روش پسنديده در تفسير اين است كه قرآن را توسط خود قرآن تفسير كنيم و مصاديق آن را از خود آيات مشخص سازيم ؛ همان طور كه خداوند مى فرمايد: ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء(1274) و حاشا از اينكه قرآن تبيان همه چيز باشد اما تبيان خود نباشد)).(1275)
6. الفرقان فى تفسير القرآن
تاءليف شيخ محمد صادق تهرانى (متولد 1307 ش )؛ اين تفسير در طى سالهاى (1407 - 1397) نوشته شد و حاصل سخنرانى هايى بود كه وى در حوزه هاى قم و نجف براى طلاب علوم دينى برگزار مى كرد. تفسيرى است جامع و شامل كه در آن ، تا حد امكان به روش تفسير قرآن به قرآن عمل شده است . اين تفسير، تفسيرى تحليلى ، تربيتى و اجتماعى از قرآن است و مولف آن را با استناد به احاديثى كه آنها را صحيح و سازگار با ظواهر قرآن دانسته ، نوشته است ؛ به همين علت ، مولف بشدت از اسرائيليات و احاديث جعلى و ضعيف پرهيز كرده و با توجه به اينكه جزو فقها بوده ، مطالب گسترده اى را در مورد مسائل فقهى و احكام در اين تفسير آورده است . وى همچنين مسائل عقيدتى و كلامى را با تهذيب و با دقت و تفصيل بيان يم كند و از تحميل نظريات جديد علمى بر قرآن خوددارى مى ورزد و معتقد است كه قرآن از آنها بى نياز است ؛ مگر اينكه به وسيله آن ، ابهامى از اشارات گذراى قرآن برداشته شود؛ البته به شرط اينكه آن نظريه علمى ، ثابت و قطعى باشد. به همين علت مى بينيم كه به شيخ طنطاوى - به دليل حرص و ولعش به تحميل نظريات علمى بر قرآن - مى تازد و مى گويد: ((به همين علت تعداد زيادى از مفسران غربزده ، در علوم و نظريات جديد علمى غرق شده اند و فراموش كرده اند كه قرآن علم خداست و هرگز دگرگون نمى شود؛ حال آنكه دانش بشرى دائما در تبديل و دگرگونى و رسيدن از خطا به صواب و از صحيح به صحيح تر است )).(1276)
7. تقريب القرآن الى الاذهان
نوشته علامه فقيه و فرزانه نستوه ، سيد محمد شيرازى كه از پرچمداران نهضت دينى عصر اخير به شمار مى رود؛ وى مبارزه خود را در كربلا - همراه با تحقيق درباره مسائل اسلامى - شروع كرد و پس از مهاجرت به قم نيز همچنان ادامه داده است . او در اين راه كوششها نموده و دستاوردهاى بزرگى به جامعه اسلامى نوين تقديم كرده است . تاءليفات فراوان وى در ابعاد مختلف نهضت فكرى - دينى ، گوياى اين حقيقت است ؛ از جمله درباره قرآن : ((تسهيل القرآن )) در ده جزء، ((توضيح القرآن )) در سه جزء، ((تبين القرآن )) و ((الجنة والنار فى القرآن )) كه هنوز به چاپ نرسيده است .
گسترده تر از همه ، تفسير ((تقريب القرآن الى الاذهان )) است كه در سى جزء و در ده مجلد بزرگ به چاپ رسيده و مورد استقبال همگان قرار گرفته است .
اين تفسير به صورت تركيبى و با قرار دادن متن قرآن در بالاى هر صفحه انجام گرفته و در آن ، علاوه بر شرح و بسط لغوى و ادبى ، به مناسبت ، به مسائل كلامى ، فقهى ، اجتماعى و اخلاقى پرداخته شده و با قلمى شيوا و روان و قابل استفاده در همه سطوح ، نگارش يافته است . تاءليف آن در سال 1383 پايان يافته و مكررا به چاپ رسيده است كه چاپ نخست آن در سال 1400 انجام گرفته است .
8. من هدى القرآن
تفسيرى تربيتى ، تحليلى و كامل است كه مولف آن ، سيد محمد تقى مدرسى ، درباره ارتباط موضوعى بين واقعيتهاى زندگى و حقايق موجود؛ دلايل دينى اى كه قرآن كريم از چهارده قرن پيش به عنوان يك روش تربيتى و اخلاقى به هدف حل مشكلات در همه زمانها - تا زمان برپايى قيامت - ارائه كرده ، بحث و بررسى كرده است . مولف مى گويد: ((در اين تفسير بر تفكر و تدبر مستقيم در آيات ، آن گونه كه در مقدمه بيان كردم ، تكيه ورزيدم ؛ يعنى همان روش دريافت و فهم مستقيم از آيات و بازگشت به خود قرآن ، طبق روشى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه (عليهم السلام ) به ما آموزش داده اند: تفسير قرآن به وسيله خود قرآن )).(1277) اين اثر، تفسيرى تحليلى و تربيتى است كه در آن مباحث جدلى و خرافات اسرائيلى وجود ندارد و بر تبيين مفاهيم آيات و بيان مقاصد و اهداف والاى آن و درمان موفق و مفيد دردهاى جامعه متكى است .
تاءليف اين كتاب در سال 1405 در 18 جلد به پايان رسيد و در سال 1406 در تهران به چاپ رسيد.
9. من وحى القرآن
تفسيرى تربيتى - اجتماعى و كامل است و از جالبترين تفاسير جامعى اس ‍ كه برخاسته از روحى پرتوان و هوشيار و آگاه نسبت به اسلام اصيل مى باشد. مولف آن سيد محمد حسين فضل الله از درخشانترين چهره هاى علمى اسلام در سرزمين لبنان است . وى در اين تفسير كوشيده است روح قرآنى را در همه زمينه هاى زندگى مادى و معنوى احيا كند؛ نظير همان كارى كه سيد قطب در تفسير خود ((فى ظلال القرآن )) انجام داد؛ منتهى با ياد كرد تعاليم وارده از اهل بيت (عليهم السلام ) در زمينه تربيت مسلمانان - متناسب با همه ادوار - به اين تفسير زينت بخشيده و به آن برترى داده است .
مؤ لف در مقدمه اين تفسير، درباره هدف آن و گامهايى اساسى كه در آن برداشته است مى گويد: ((آيا اين كتاب تفسير است و آيا ما با وجود اين همه تفاسير عظيمى كه هيچيك از جوانب و ابعاد قرآن را ناديده نگرفته اند و همه را تحليل و بررسى كرده و توسعه و گسترش داده اند و ابعاد مختلف لغوى ، بلاغى ، فلسفى ، روانى و اجتماعى آن را به تفصيل بيان كرده اند... و با وجود اينكه هم اكنون نيز كوششهاى گسترده و مداومى براى گشودن آفاق جديد در تفسير در جريان است ، باز هم به تفسير تازه نياز داريم ؟ پاسخ اين است كه ما در آغاز، اين مباحث را به عنوان تفسيرى جديد ننوشتيم ؛ بلكه اينها ابتدا درسهايى قرآنى بود كه به منظور ايجاد هوشيارى و آگاهى نسبت به قرآن براى گروهى از طلاب مومن و با فرهنگ ارائه مى شد. اين درسها در مسيرى عملى كه مبتنى بر الهام از قرآن و تطبيق آن بر زندگيمان بود، ادامه يافت ؛ زيرا قرآن فقط مجموعه اى از واژه هاى خشك نيست تا در معانى لغوى خود، راكد و جامد بماند؛ بلكه (شامل ) واژه ها و سخنانى است كه در فضاهاى معنوى و عملى حركت مى كنند (جريان دارند).))(1278)
از همين رو، صبغه اى تربيتى بر اين تفسير حاكم است . البته در اينجا معناى اصطلاحى تربيت مورد نظر است كه ترتيب بدين معنا در ارتقا و تكامل انسان در همه زمينه هاى زندگى نقش دارد. مولف مى كوشد تا - براى تحقق خلافت خدا بر روى زمين - بين انسان و محيط طبيعى و اجتماعيش ‍ سازگارى برقرار نمايد.(1279)
اين تفسير نيز به دليل سبك جالب ادبى و امتزاج آن با سبك علمى ، ممتاز و برجسته است ؛ چنانكه بسيار جالب به نظر مى رسد و خواننده را به خود جذب مى نمايد و او را فريفته خود مى سازد.
تاءليف اين تفسير ارزشمند در سال 1399 پايان يافته و چندين بار به چاپ رسيده است و همچنان - به سبب اشتياق نسل روشنفكر به آن - تجديد چاپ مى شود. مولف آن ، همواره در سايه عنايت الهى موفق و مويد باد.
10. تفسير نمونه
اين تفسير، اولين تفسير نمونه اى است كه پا به عرصه وجود نهاده است و با همكارى عده اى از فضلاى حوزه علميه قم در طى مدت 14 سال 1410 - 1396 گرد آمد. بنابراين ، كارى گروهى است كه براى تدوين آن كوششهاى بسيار به عمل آمد. گروه تحقيق زير نظر استاد علامه ناصر مكارم شيرازى ، يكى از بزرگترين علماى معاصر و از مجاهدان راه دعوت اسلامى كه تاءليفات ارزشمندى نيز دارد و صاحب راءى و نظر و اجتهاد است ، كار تدوين آن را به انجام رساند.
اين تفسير به اين منظور تاءليف شد كه غذاى معنوى و فكرى مناسب و مفيدى براى نسل كنونى باشد و به همين علت مهمترين ديدگاهها و نظريات اسلام در زمينه هاى تربيتى و اخلاقى ، متناسب با فهم همگان ، در آن آورده شده است . استاد مكارم و همكارانش با ارائه اين اثر، به نسلى كه با عطش زياد به دنبال فهم معارف قرآن و سيراب شدن از سرچشمه هاى گواراى آنند، خدمت بزرگ و ارزشمندى نمودند. در مقدمه اين تفسير آمده است : ((هر عصرى ويژگيها، ضرورتها و تقاضاهايى دارد كه از دگرگون شدن وضع زمان و پيدا شدن مسائل جديد و مفاهيم تازه و عرصه زندگى سرچشمه مى گيرد. همچنين هر روزگارى مشكلات و پيچيدگيهايى دارد كه لازمه تحول زندگى و گذشت زمان است . افراد پيروز و موفق كسانى هستند كه هم آن نيازها و تقاضاها را درك مى كنند و هم اين مشكلات و گرفتاريها را؛ كه مى توان مجموع آنها را ((مسائل روز)) ناميد... رسالت دانشمندان هر دوره اين است كه با هوشيارى كامل ، اين مسائل ، تقاضاها، نيازها و اين خلاء روحى ، فكرى و اجتماعى را فورا دريابند و آنها را به شكل صحيحى پر كنند تا با امور ديگرى پر نشود؛ زيرا خلاء در محيط زندگى ما ممكن نيست .
از مسائلى كه ما به سهم خود - بر خلاف پندار ماءيوسان و منفى بافان - به روشنى آن را دريافته ايم تشنگى و عطش نسل حاضر براى درك مفاهيم اسلام و مسائل مذهبى است ؛ نه تنها درك ، بلكه چشيدن و لمس كردن و بالاخره عمل كردن به اين مفاهيم و اصول است . اين مسائل ، بخش مهمى از روح و جان آنان را فرا گرفته است ، اما طبيعى است كه همه اين اشتغالات ذهنى ، به صورت استفهام است و نخستين گام براى پاسخگويى به اين خواسته ها، برگرداندن ميراث علمى و فرهنگى اسلام و بيان كردن همه آن مفاهيم عالى به زبان روز و ريختن آن در كام روح و جان و عقل نسل كنونى است و گام ديگر، استنباط نيازها و تقاضاهاى ويژه اين زمان از اصول كلى اسلام است و اين تفسير بر اساس همين دو هدف نگارش يافته است )).(1280)