تفسير كوثر ، جلد ششم

يعقوب جعفرى

- ۲۷ -


فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلوةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا (59 ) اِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئًا (60 ) جَنّاتِ عَدْن الَّتى وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ اِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا (61 ) لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْوًا اِلاّ سَلامًا وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا (62 ) تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتى نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا (63 ) وَ ما نَتَنَزَّلُ اِلاّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا (64 ) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِه هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا (65 )

پس از آنان، جانشينان ناشايسته اى آمدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوت ها پيروى نمودند، پس به زودى به جهنم افكنده خواهند شد(59) مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار نيكو انجام دهد كه آنان به بهشت وارد مى شوند و هيچ گونه به آنان ستم نمى شود (60) همان بهشت هاى جاويدانى كه خداوند رحمان بندگانش را به وسيله غيب وعده داده است، همانا وعده او انجام يافتنى است (61) در آنها سخن بيهوده اى نمى شنوند، جز درودى، و براى آنان است روزى شان بامدادان و شبانگاهان (62) اين همان بهشتى است كه به هر يك از بندگان ما كه پرهيزگار باشند به ميراث مى دهيم (63) و ما (فرشتگان) نازل نمى شويم مگر به فرمان پروردگارت، آنچه پيش روى ما و پشت سر ماست و آنچه ميان اين دو است، از آنِ اوست و پروردگارت فراموش كننده نيست (64) پروردگار آسمان ها و زمين و آنچه در ميان آنهاست، پس او را عبادت كن و بر عبادت او شكيبا باش. آيا براى او همنامى مى شناسى؟(65)

نكات ادبى

1 ـ «خلف» با سكون لام جانشين بد و با فتحه لام جانشين خوب.

2 ـ «غيّا» نام يك وادى در جهنّم، شرّ، گمراهى.

3 ـ «جنات» منصوب است به جهت بدل بودن از «الجنّة».

4 ـ «عدن» محل اقامت، اشاره به جاودانگى.

5 ـ باء «در بالغيب» براى سببيّت است.

6 ـ «الاّسلاماً» يا استثناى منقطع است و الاّ به معناى لكن مى باشد و يا استثناى متصل است و مفهوم آن اين است كه سلام دادن در آن جا لزومى ندارد چون آنها همواره در سلامت هستند، بنابراين سلام دادن لَغوى است كه شنيدن دارد!

7 ـ «و ما نتنزّل» قول فرشتگان است به تقدير «و قال الملائكة ما نتنزّل» و يا قول اهل بهشت است به تقدير: «و قال اهل الجنّة ما نتنزّل».

8 ـ «نتنزّل» مطاوعه نزّل و براى نزول با مهلت و تدريج است.

9 ـ «اصطبر» افتعال از «صبر» است و طبق قاعده اى تاى افتعال به طاء قلب شده است.

تفسير و توضيح

* آيات (59 ـ 60) فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة...: پس از ذكر خيرى كه در آيات پيش از برخى از پيامبران به عمل آمد و از خضوع و خشوع و به خاك افتادن آنها در برابر خدا سخن گفته شد، اينك خاطرنشان مى سازد كه پس از آنها در طول تاريخ گروه هايى از مردم به وجود آمدند كه راه آنان را دنبال نكردند و نماز را ضايع كردند و از شهوت هاى نفسانى پيروى نمودند، اينان به زودى به آتش جهنم خواهند افتاد.

منظور از اين گروه ها، نسل هايى از پيروان انبيا از يهودى و نصارى و مسلمان هستند كه در دين خود سستى مى كنند و راه خدا را به درستى نمى روند و دنبال شهوت هاى خود هستند، و منظور از ضايع كردن نماز در اين جا ترك نماز است، چون به چنين افرادى وعده جهنم داده شده است. البته اگر «غيّا» را به معناى جهنم نگيريم و آن را گمراهى و شرّ معنا كنيم، مى توانيم بگوييم كه منظور از ضايع كردن نماز، سستى در آن و يا تأخير آن از وقت مخصوص است ولى به قرينه آيات بعدى كه توبه كنندگان از اين عمل را وعده بهشت مى دهد، درست آن است كه «غيّا» را به معناى جهنم بگيريم تا ميان بهشت و جهنم مقابله اى صورت گيرد.

در آيه بعدى از اين گروه كه ضايع كنندگان نماز و پيروان شهوت ها هستند، كسانى را استثنا مى كند. آنها افرادى هستند كه در زندگى خود از آن كارهاى زشت توبه مى كنند و صاحب ايمان و عمل صالح مى شوند. چنين افرادى وارد بهشت خواهند شد و هيچ ستمى به آنان نخواهد شد. البته اين جمله بدان معنا نيست كه به ديگران ستم خواهد شد.

* آيات (61 ـ 63) جنّات عدن التى وعد الرحمن...: توصيفى است از بهشتى كه خداوند به توبه كنندگان و صاحبان ايمان و عمل صالح خواهد داد. آن بهشت باغ هايى است كه جاى اقامت است، يعنى جاودانى است و همان بهشتى است كه خداوند رحمان به بندگانش به وسيله غيب وعده داده است. منظور از غيب همان وحى است كه توسط انبيا به مردم ابلاغ شده و وعده بهشت داده شده است. تأكيد مى كندكه وعده خداوند انجام گرفتنى است، يعنى خدا هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد كرد.

يكى از ويژگى هاى بهشت موعود اين است كه اهل بهشت در آن جا سخنان لغو و بيهوده كه باعث آزردگى خاطر شود نمى شنوند، آنچه مى شوند درود است، يعنى سخنانى كه مايه آرامش و خوشحالى مى شود. درود يا از جانب فرشتگان و يا از سوى يكديگر است، نظير:

لا يسمعون فيها لغوا و لا تأثيما الاّ قيلا سلاما سلاما (واقعه/ 25 - 26)

در آن جا سخن بيهوده و گناه آلود نمى شوند جز اين سخن را كه درود، درود.

اين كه سلام را از لغو استثنا مى كند، براى آن است كه در آن جا به جاى لغو كه در دنيا به آن عادت داشتند، همواره سلام مى شنوند. شايد هم منظور اين باشد كه سلام دادن در آن جا لزومى ندارد چون آنها همواره در سلامت هستند; بنابراين سلام دادن لَغوى است كه شنيدن دارد!

يكى ديگر از ويژگى هاى بهشت اين است كه روزىِ ساكنان آن همواره و صبح و شام مى رسد و هرگز مشكلى به نام روزى نخواهند داشت. منظور از صبح و شام در اين جا، مداومت و رسيدن پيوسته روزى به آنان است و گرنه در بهشت صبح و شامى وجود ندارد و هميشه در روشنايى به سر مى برند.

اضافه مى كند كه اين همان بهشتى است كه به بندگان پرهيزگار خود به ارث مى دهيم، مانند:

اولئك هم الوارثون الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون (مؤمنون/ 11)

آنان همان وارثان هستند كه بهشت را به ارث مى برند، آنان در آن جا جاودانه اند. تعبير ارث در اين جا شايد اشاره به اين باشد كه در ميان راه هاى انتقال مال به كسى، ارث از همه مهم تر است چون راه هاى ديگر مانند خريد و فروش و يا هبه كردن و يا صلح كردن، همگى احتمال برگشت دارند و بيع با فسخ و هبه با رجوع از ميان مى رود و مال به صاحب قبلى بر مى گردد، ولى در ارث چنين چيزى قابل تصور نيست. در اين جا نيز از انتقال بهشت به مؤمنان با تعبير ارث ياد مى كند كه يعنى هرگز قابل فسخ و برگشت نيست. البته گفته اند كه تعبير ارث براى آن است كه خداوند جاهايى از بهشت را كه براى كافران آفريده بود در اختيار مؤمنان مى گذارد و آنان علاوه بر جاهاى اختصاصى خودشان جاهاى كافران را هم از آنان به ارث مى برند. ولى اين احتمال چندان قوّتى ندارد و ثابت نشده كه خداوند براى هر فردى از بشر ـ چه مؤمن و چه كافر ـ جايى در بهشت آفريده است.

* آيات (64 ـ 65) و ما نتنزّل الاّ بامر ربّك...: اين سخن از فرشتگان است كه خطاب به پيامبر اسلام (ص) كه از تأخير وحى ناراحت شده بود اظهار داشته اند. فرشتگان گفتند: ما جز به فرمان پروردگار نازل نمى شويم و آنچه روبه روى ما و يا پشت سر ما و يا ميان اين دو است، از آنِ خداوند است.

منظور اين است كه ما هيچ قدرت و اختيارى از خود نداريم و همه چيز از خداست و تنها زمانى كه فرمان مى دهد ما نازل مى شويم و يا كارى انجام مى دهيم. در آيه ديگرى در وصف فرشتگان چنين مى فرمايد:

لا يعصون اللّه ما أمرهم و يفعلون ما يؤمرون (تحريم/ 6)

آنها خداوند را در آنچه فرمانشان مى دهد نافرمانى نمى كنند و آنچه به آنان فرمان داده مى شود انجام مى دهند.

فرشتگان كارگزاران بى چون و چرايى هستند كه قدرت تخلّف و سرپيچى ندارند و مجبورند كه طبق فرمان عمل كنند، مانند نظام طبيعت و گردش ستارگان و اجرام فلكى كه همگى مجبورند در مسيرى كه برايشان تعيين شده حركت كنند و قدرت تخلّف ندارند و اين انسان است كه در وجود او حق انتخاب و آزادى اراده قرار داده شده و مى تواند تخلّف كند.

به هرحال فرشتگان به پيامبر اسلام (ص) گفتند كه ما به فرمان خدا عمل مى كنيم و خداوند هم فراموشكار نيست، يعنى تأخير وحى از آن جهت نيست كه خدا تو را فراموش كرده بلكه براى خود مصالح خاصى دارد. او پروردگار آسمان ها و زمين و هرچه كه در ميان آنهاست مى باشد، بنابراين آنچه را كه پرورش چيزى يا كسى آن را اقتضا مى كند خدا همان را انجام مى دهد. تو بايد او را عبادت كنى و در عبادت او شكيبا باشى، آيابراى او همنامى مى شناسى؟ يعنى آيا كس ديگرى جز خدا وجود دارد كه چنين صفاتى را داشته باشد؟ مسلماً پاسخ منفى است.

وَ يَقُولُ الاِْنْسانُ أَئِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا (66 ) أَوْ لا يَذْكُرُ الاِْنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئًا (67 ) فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا (68 ) ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شيعَة أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيًّا (69 ) ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذينَ هُمْ أَوْلى بِها صِلِيًّا (70 ) وَ اِنْ مِنْكُمْ اِلاّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا (71 ) ثُمَّ نُنَجِّى الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظّالِمينَ فيها جِثِيًّا (72 )

و انسان مى گويد: آيا چون بمردم، حتماً از قبر زنده بيرون آورده خواهم شد؟ (66) آيا انسان به ياد نمى آورد كه ما او را پيش تر خلق كرديم در حالى كه او چيزى نبود؟ (67) پس سوگند به پروردگارت كه همه آنها و شياطين را بر مى انگيزيم سپس آنان را در كنار جهنم در حالى كه به زانو در آمده اند حاضر مى كنيم (68) سپس از هر گروهى هر كدام را كه بيشتر خداى رحمان را نافرمانى كرده بيرون مى آوريم (69) آن گاه ما به كسانى كه به سوختن در آن سزاوارترند آگاه تريم (70) و كسى از شما نيست مگر اين كه وارد آن (جهنم) خواهد شد، اين بر پروردگارت حتمى و انجام دادنى است (71) آن گاه كسانى را كه پرهيزگارى كرده اند نجات مى دهيم و ستمگران را در آن به زانو در آمده رها مى كنيم (72)

نكات ادبى

1 ـ لام در «لسوف اخرج» براى تأكيد است. درست است كه اين جمله، جمله استفهام انكارى است و جايى براى تأكيد وجود ندارد ولى چون در واقع جواب يك جمله خبرى است كه آمدن تأكيد در آن اشكال ندارد، در اين جا مطابق با همان جمله خبرى آمده، آن جمله خبرى مقدّر چنين است: «انت لسوف تخرج حياً».

2 ـ واو در «الشياطين» يا براى عطف و يا واو مع است.

3 ـ «جثيّا» يا مصدر است و يا جمع «جاث» و اصل آن از «جثو» است به معناى افتادن به زانو.

4 ـ «ايّهم» مبنى بر ضمه است و محل آن نصب است به جهت عمل «لننزعنّ». مى توان گفت كه «ايّهم اشدّ» مبتدا و خبر است و فعل «لننزعنّ» در محل آن عمل كرده است.

5 ـ «عتيّا» نافرمان، سركش.

6 ـ «صليّا» سوختن.

تفسير و توضيح

* آيات (66 ـ 67) و يقول الانسان ءاذا ما متّ لسوف اخرج حيّا...: پيامبر اسلام (ص) در مكه علاوه بر دعوت به توحيد، از معاد و روز قيامت و زنده شدن مردگان هم سخن مى گفت و اين موضوع براى مردم جاهلى مايه شگفتى بود و با استهزا و ريشخند، آن را رد مى كردند. برخى از سران آنها مانند ابىّ بن خلف و وليد بن مغيره با پيامبر محاجّه مى كردند و استخوان پوسيده اى را به دست مى گرفتند و مى گفتند: آيا اين استخوان دوباره زنده خواهد شد؟

در اين آيه با اشاره به آن افراد مى فرمايد: آيا انسان مى گويد: آيا چون بمردم به زودى از قبر زنده بيرون خواهم آمد؟ سپس پاسخ مى دهد كه آيا انسان به ياد نمى آورد كه ما او را پيش تر آفريديم در حالى كه چيزى نبود؟ اين پاسخ كه به صورت هاى گوناگونى در قرآن آمده يك پاسخ روشنى است، به اين بيان كه خدا هر انسانى را بدون اين كه سابقه اى و شخصيتى داشته باشد آفريده است. وقتى خدا قدرت آن را دارد كه كسى را بدون سابقه بيافريند، مى تواند همو را پس از مردن زنده كند. مسلم است كه آفرينش از روى الگو آسان تر از آفرينش بدون الگو است.

اين مطلب در آيات ديگر هم آمده است، از جمله:

و هو الذى يبدء الخلق ثم يعيده و هو أهون عليه (روم/ 27)

و او كسى است كه آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را بر مى گزيند و اين بر او آسان تر است.

و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم. قل يحييها الّذى انشأها اوّل مرّة و هو بكلّ خلق عليم (يس/ 78 ـ 79)

و براى ما مَثَلى زد و آفرينش خود را فراموش كرد، گفت: چه كسى اين استخوان ها را در حالى كه پوسيده است زنده مى كند؟ بگو: كسى زنده مى كند كه آن را براى نخستين بار آفريد و او به هر آفرينشى آگاه است.

* آيات (68 ـ 70) فوربّك لنحشرنّهم و الشياطين...: پس از استدلال بر امكان معاد خاطر نشان مى سازد كه سوگند به پروردگار تو كه آن كافران را همراه با شياطين محشور خواهيم كرد و از قبرها بيرون خواهيم آورد، آن گاه آنها را در كنار جهنم در حالى كه به زانو در آمده اند حاضر خواهيم كرد.

اين كه مى فرمايد: آنها را همراه با شياطين محشور مى كنيم، اشاره به اين است كه آنان در دنيا از شياطين پيروى كردند و دنبال آنها رفتند و اينك در قيامت همراه با آنان محشور خواهند شد تا ببينند كه خود آن شياطين هم در آتش جهنم خواهند سوخت. منظور از شياطين، هم شياطين جنّ و ابليس و دار و دسته اوست، و هم شياطين انس است كه مردم را به گمراهى كشيدند و البته عذاب گمراه كنندگان چند برابر خواهد بود.

در آيه بعدى اضافه مى كند كه چون كافران گرداگرد جهنم حاضر شدند، از هر گروه از آنان كسانى را كه بيشتر خدا را نافرمانى كرده اند انتخاب خواهيم كرد و آن گاه ما خود مى دانيم كه چه كسانى از آنان به سوختن در آتش جهنم سزاوارترند.

اين مطلب حاكى از آن است كه كافران گروه گروه به تناسب شدّت نافرمانى شان انتخاب خواهند شد و در جايگاهى كه خاص آنان است قرار داده خواهند شد و همان گونه كه درجات بهشت متفاوت است، در جهنم هم جايگاه هاى اهل عذاب متفاوت خواهد بود.

* آيات (71 ـ 72) و ان منكم الاّ واردها كان على ربّك حتما مقضيّا...: يكى از وقايع مهم قيامت كه در آيه به آن تصريح شده، اين است كه در قيامت همه مردم از مؤمن و كافر بدون استثنا وارد جهنم خواهند شد و وضعيت آن را مشاهده خواهند كرد، ولى خداوند مؤمنان را فوراً از آن جا نجات خواهد داد ولى كافران را در آن جا باقى خواهد گذارد.

شايد سرّ اين كه مؤمنان هم جهنم را خواهند ديد، اين باشد كه بدانند كه عذاب الهى چگونه است و از اين كه اهل عذاب نيستند خوشحال باشند و اين اضافه بر شادمانى برخوردارى از نعمت هاى بهشتى است.

طبق برخى از روايات، هر چند كه مؤمنان هم وارد جهنم مى شوند ولى عذاب آن را نخواهند چشيد و مانند آتش نمرود كه بر ابراهيم سرد و سالم شد، جهنم هم براى مؤمنان چنين خواهد بود، مؤمنان فقط عذاب اهل جهنم را مشاهده خواهند كرد. در برخى از روايات هم آمده كه مدت درنگ مؤمنان در جهنم متفاوت خواهد بود، بعضى ها به سرعت برق و بعضى ها به سرعت باد و بعضى ها به سرعت اسب تندرو و بعضى ها با سرعت هاى كمتر، از آن جا دور خواهند شد.

در آيه اى از قرآن كريم آمده كه مؤمنان از جهنم دور نگه داشته مى شوند:

انّ الّذين سبقت لهم منّا الحسنى اولئك عنها مبعدون (انبياء/ 101)

كسانى كه از پيش از جانب ما در حق آنان نيكى مقرر شده است، آنان از آن (جهنم) دور نگه داشته مى شوند.

منظور اين آيه اين است كه آنان اهل جهنم نيستند و اين مانع از آن نيست كه آنان نيز در آغاز وارد جهنم شوند و بى آن كه عذابى احساس كنند از آن بيرون آيند.

در برخى از روايت ها از پلى بر روى جهنم به نام صراط ياد شده كه از شمشير تيزتر و از مو باريك تر است و همه اهل محشر بايد از آن عبور كنند; مؤمنان به سرعت از آن رد مى شوند ولى كافران نمى توانند عبور كنند و به قعر جهنم مى افتند.

روايات مربوط به صراط فراوان است و ما بايد به آن ايمان داشته باشيم هر چند كه از چگونگى آن خبر نداريم. ولى آيه مورد بحث چيزى فراتر از پل صراط است و دلالت دارد كه همه وارد جهنم مى شوند. مگر اين كه عبور از بالاى آن را هم نوعى وارد شدن به جهنم بدانيم.

وَ اِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّنات قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا أَىُّ الْفَريقَيْنِ خَيْرٌ مَقامًا وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا (73 ) وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْن هُمْ أَحْسَنُ أَثاثًا وَ رِئْيًا (74 ) قُلْ مَنْ كانَ فِى الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتّى اِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ اِمَّا الْعَذابَ وَ اِمَّا السّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكانًا وَ أَضْعَفُ جُنْدًا (75 ) وَ يَزيدُ اللّهُ الَّذينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَ الْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوابًا وَ خَيْرٌ مَرَدًّا(76 )

و چون آيات روشن ما بر آنان تلاوت شود، كافران به مؤمنان گويند: كدام يك از دو گروه از نظر مقام و مرتبه بهتر و از نظر مجلس آرايى نيكوتر است(73) و چه بسا پيش از آنها، نسل هايى را هلاك كرديم كه از نظر اثاث خانه و ديدگاه، بهتر (از آنان) بودند (74) بگو: هر كس در گمراهى باشد، خداوند بر او مى افزايد، تا آن گاه كه آنچه را كه به آنان وعده داده شده است ببينند، يا عذاب (دنيوى) و يا قيامت، به زودى مى دانند كه چه كسى از نظر جايگاه بدتر و از نظر لشكر ناتوان تر است (75) و خدا بر كسانى كه هدايت يافته اند مى افزايد، و ماندگارهاى شايسته، نزد پروردگارت از نظر ثواب و از نظر عاقبت بهتر است(76)

نكات ادبى

1 ـ «بيّنات» حال است از «آيات».

2 ـ «نديّا» مجلس، محل اجتماع، همايش، از ندى به معناى حضور جمعى در يك محل است و «دار الندوه» هم از همين خانواده است.

3 ـ «اثاثا» لوازم منزل.

4 ـ «قرن» نسل، مردم يك زمان.

5 ـ «رءيا» ديدگاه، منظر، از رأى مشتق شده است.

6 ـ «فليمدد» بايد مدد كند، بايد بيفزايد، فعل امر غايب است ولى در اين جا معناى خبرى مى دهد، يعنى خداوند بر او مى افزايد يا بر او مدد مى كند و البته منظور اين است كه او را در گمراهى باقى مى گذارد. آمدن امر به معناى خبر در عربى شايع است همان گونه كه گاهى خبر به معناى امر مى آيد، مانند: والوالدات يرضعن اولادهنّ اى ليرضعن.

7 ـ «شرّ مكانا و اضعف جندا» نسبت به «خير مكانا و احسن نديّا» لف و نشر مرتب است.

8 ـ «مردّ» عاقبت، سرانجام. مصدر ميمى از ردّ يردّ است.

تفسير و توضيح

* آيات (73 ـ 74) و إذا تتلى عليهم آياتنا...: تقابل ميان كافران و مؤمنان در عصر پيامبر در آيات گوناگونى از قرآن كريم آمده است. از جمله در اين آيات از فخرفروشى و خودخواهى كافران در برابر مؤمنان سخن مى گويد.

مى فرمايد: هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان، يعنى كافران تلاوت مى شود، كافران به مؤمنان مى گويند: كدام يك از دو گروه ـ يعنى مؤمنان و كافران ـ جايگاهى بهتر و مجلسى آراسته تر دارند؟ اين سخن از كافران به هنگام تلاوت آيات قرآنى، براى بى اثر كردن آن آيات در روحيه مؤمنان بود و كافران كه از نظر مالى و مظاهر زندگى مادى، در وضعى بهتر از مؤمنان بودند، ثروتمند بودن خود را دليل بر حقانيت خود و بطلان دين جديد مى گرفتند و اظهار مى داشتند كه اگر اسلام خيرى داشت ما زودتر از شما آن را مى پذيرفتيم و اين يك نوع جنگ روانى بر ضد مسلمانان بود. اين مطلب در آيه زير هم آمده است:

و قال الذين كفروا للّذين آمنوا لو كان خيرا ما سبقونا إليه (احقاف/ 11)

و كافران درباره مؤمنان گفتند: اگر (اسلام) خيرى داشت آنان بر ما پيشى نمى گرفتند.

قرآن كريم در آيات مورد بحث كه اين سخن فريبنده كافران را نقل مى كند، در پاسخ اظهار مى دارد كه در طول تاريخ چه بسا اقوامى زندگى مى كردند كه از نظر ثروت و اثاث منزل و زيبايى منظر، بهتر از اين كافران بودند و ما آنها را هلاك كرديم يعنى ثروت و زيبايى و شكوفايى مادى نمى تواند كارساز باشد و شايد باعث نابودى و هلاكت گردد و بنابراين، معيار قرار دادن آن براى حق و باطل سخنى بى ربط و دور از منطق است.

* آيات (75 ـ 76) قل من كان فى الضلالة فليمدد له الرحمن...: كسانى كه در گمراهى هستند و راه باطل مى پيمايند و با حق و حقيقت ستيز مى كنند، خداوند توفيق خود را از آنان سلب مى كند و بر گمراهى شان مى افزايد تا جايى كه آنان در اين دنيا و يا در قيامت به سزاى اعمال خود برسند.

در اين آيه خطاب به پيامبر مى فرمايد: به اين كافران بگو: هر كس در گمراهى باشد، بايد خداوند بر او بيفزايد. در اين جا امر به معناى خبر است، يعنى بر گمراهى آنان مى افزايد و آنان را در پيمودن راه خطا مدد مى رساند، تا وقتى كه يا عذاب اين دنيا مانند جنگ و كشته شدن و اسارت و يا عذاب هاى ديگر را ببينند و يا در قيامت به مجازات برسند كه در هر دو صورت به زودى خواهند دانست كه چه كسى جايگاهى بدتر و نيرويى كمتر دارد و ناتوان تر است. اين جمله اخير در پاسخ آن سخن كافران است كه در آيات قبلى نقل شد. آنان با طعنه و فخرفروشى به مسلمانان، مى گفتند: كدام يك از دو گروه جايگاهى بهتر و مجلسى آراسته تر دارد؟

در آيه بعدى، اظهار مى دارد كه خداوند بر هدايت كسانى كه هدايت يافته اند مى افزايد. اين سخن در مقابل سخن قبلى است كه گفته شد خداوند بر گمراهى گمراهان مى افزايد.

يكى از سنت هاى الهى كه بر سرنوشت انسان حاكميت دارد اين است كه خداوند هر كس را مطابق با گزينشى كه در زندگى مى كند مدد مى رساند و زمينه آن را براى او فراهم مى سازد، اگر كسى كفر و ضلالت را برگزيند، ابزار و زمينه هاى آن در اختيار او قرار مى گيرد و اگر كسى ايمان و هدايت را انتخاب كند، نيز چنين مى شود و اين به معناى جبر نيست، بلكه فقط نوعى زمينه سازى است آن هم براى هر كس مطابق با انتخابى كه خود كرده است.

اين حقيقت قرآنى در آيات ديگر هم آمده است:

كلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربّك و ما كان عطاء ربّك محظورا (اسراء/ 20)

هر كدام از اين دو گروه (كافران و مؤمنان) را از عطاى پروردگارت مدد مى رسانيم و عطاى پروردگار تو منع شدنى نيست.

اللّه يستهزىم بهم و يمدّهم فى طغيانهم يعمهون (بقره/ 15)

خداوند آنان را مسخره مى كند و آنان را در طغيانشان مدد مى رساند تا سرگشته شوند.

از اين كه در آيه مورد بحث مى فرمايد: خداوند بر هدايت كسانى كه هدايت يافته اند مى افزايد، معلوم مى شود كه ايمان و هدايت مراتبى دارد و قابل كاهش و افزايش است، همان گونه كه كفر و ضلالت هم شدّت و ضعف دارد.

پس از بيان حقيقت بالا اضافه مى كند: «باقيات صالحات» يا همان كارهاى نيك و شايسته اى كه در دنيا از انسان باقى مى ماند مانند عبادت و آثار نيكى كه انسان به جاى مى گذارد، نزد خداوند پاداشى بهتر و عاقبتى نيكوتر دارد.

منظور از باقيات صالحات همه وجوه برّ است، به خصوص كارهايى كه پس از مرگ انسان هم باقى ماند، مانند تأليف كتاب هاى سودمند يا ساختن بناهاى عام المنفعه مانند مسجد و مدرسه و بيمارستان و يا بنيادهاى خيريه ديگر.

اين كه باقيات را به صالحات متصف كرده براى آن است كه كارهاى عام المنفعه اى كه از روى ايمان انجام نگيرد و شايسته نباشد، نزد خداوند ارزش ندارد و به آن پاداشى داده نمى شود.

أَفَرَأَيْت الَّذى كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالاً وَ وَلَدًا (77 ) أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا (78 ) كَلاّ سَنَكْتُبُ ما يَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا (79 ) وَ نَرِثُهُ ما يَقُولُ وَ يَأْتينا فَرْدًا (80 ) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا (81 ) كَلاّ سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا (82 ) أَلَمْ تَرَ أَنّآ أَرْسَلْنَا الشَّياطينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (83 ) فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ اِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (84 ) يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقينَ اِلَى الرَّحْمنِ وَفْدًا (85 ) وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمينَ اِلى جَهَنَّمَ وِرْدًا (86 ) لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا (87 )

آيا ديدى آن كس را كه به آيات ما كافر شد و گفت: البته مال و فرزندى به من داده خواهد شد؟ (77) آيا او بر غيب آگاهى يافت و يا نزد خداوند رحمان پيمانى گرفت؟ (78) نه چنان است، به زودى آنچه را كه مى گويد مى نويسيم و بر عذاب او همواره مى افزاييم (79) و آنچه را كه (از مال و فرزند) مى گويد به ميراث مى بريم و او به تنهايى نزد ما مى آيد (80) و آنان جز خداوند، خدايانى را بر گرفتند تا براى آنان مايه عزّت باشند (81) نه چنان است، به زودى عبادت آنان را انكار خواهند كرد و دشمن آنان خواهند بود(82) آيا نديدى كه ما شياطين را بر كافران فرستاديم تا آنان را همواره (به انجام كارهاى بد) تحريك كنند؟ (83) پس درباره آنان شتاب مكن، همانا ما كارهاى آنان را به دقت حسابرسى مى كنيم (84) روزى كه پرهيزگاران را به سوى خداوند رحمان به صورت مهمان محشور مى كنيم (85) و گنهكاران را تشنه به سوى جهنم مى كشانيم (86) قدرت شفاعت ندارند مگر كسى كه نزد خدا پيمانى داشته باشد(87)

نكات ادبى

1 ـ «لاوتَينّ» فعل مضارع مجهول متكلم وحده كه لام و نون تأكيد در اول و آخر آن وارد شده است.

2 ـ «اَطّلع» در اصل اءطّلع بود، همزه وصل مكسوره حذف گرديد و همزه استفهام باقى ماند، نظير: اَفترى، اَصطفى، اَستغفرت. در مواردى كه همزه وصل مفتوح باشد، به جهت التباس حذف نمى شود بلكه قلب به الف مى شود مانند: «آللّه، آلذّكرين».

3 ـ «كلاّ» براى نفى جمله قبلى است. توجه كنيم كه از اول قرآن تا اين جا، كلمه «كلاّ» نيامده و اين بار اوّل است كه استعمال مى شود، و تا آخر قرآن 35 بار اين كلمه به كار رفته است، بنابراين نيمه اوّل قرآن كلمه كلاّ را ندارد.

4 ـ «تؤزّهم» آنها را مى جنباند، تكان مى دهد، تحريك مى كند، وسوسه مى كند.

آمدن مفعول مطلق «ازّا» پس از آن دلالت بر شدّت دارد.

5 ـ «نعدّ» مى شماريم، حسابرسى مى كنيم. «عدّا» مفعول مطلق براى بيان شدّت است.

6 ـ «وفدا» جمع وافد و جمع آن هم وفود مى آيد. وفد به معناى هيئتى است كه به حالت سواره و به نمايندگى از كسى و يا به عنوان مهمان بر كسى وارد مى شود.

7 ـ «ورداً»تشنه، خوار، پياده. اين كلمه به هر سه معنا آمده و مى توان در اين جا مفهوم واحدى را در نظر گرفت كه شامل هر سه معنا باشد.

8 ـ «الاّ من اتّخذ» يا استثناى متصل است و در آن صورت «من اتّخذ» بدل از واو «يملكون» مى شود و يا استثناى منقطع است و محل من اتخذ نصب است.

تفسير و توضيح

* آيات (77 ـ 80) افرأيت الذى كفر باياتنا...: از آن جا كه در مكه در عصر پيامبر(ص) مشركان نوعاً ثروتمند بودند و مؤمنان ثروتى نداشتند، مشركان براى تضعيف روحيه مسلمانان تبليغ مى كردند كه اسلام آوردن بدشگون است و باعث فقر مى شود و كفر خود را دليلى بر ثروتمندى قلمداد مى كردند و مى گفتند: كافر شدن به آياتى كه محمد(ص) آورده سبب افزايش مال و اولاد مى شود!

در اين آيه، اين تبليغ ناروا و ذهنيّت غلط را مطرح مى كند و مى فرمايد: آيا ديدى كسى را كه به آيات ما كافر شد و گفت: البته مال و اولادى به من داده خواهد شد؟ و در پاسخ مى فرمايد: آيا او از غيب خبر دارد و يا از سوى خداى رحمان پيمانى گرفته كه چنين خواهد بود؟ يعنى او از كجا مى داند كه به او مال و اولاد داده خواهد شد؟ اين فقط يك گمان باطل و تبليغى نارواست.

گفته شده كه اين آيه درباره گفت گويى است كه ميان خبّاب از مسلمانان و عاص بن وائل از مشركان بوده و عاص بن وائل كه به خبّاب بدهكار بود به صورت مسخره به خبّاب گفته كه بدهى تو را در قيامت كه مال و فرزندى خواهم داشت پرداخت مى كنم. ولى اين شأن نزول با سياق آيات به خصوص آيات بعدى سازگار نيست و تفسير آن همان است كه گفته شد. اساساً بسيارى از شأن نزول هايى كه گفته شده، از نظر سند ضعيف است و به نظر ما كسانى آنها را به گمان خود براى فهم روشن آيات ساخته اند.

به هر حال، پس از بيان اين كه اين كافران از كجا مى دانند كه در آينده ثروت و فرزند خواهند داشت، اضافه مى كند كه چنين نيست و ما آنچه را كه آنان مى گويند خواهيم نوشت، يعنى آنها مسئول اظهارات باطل خود هستند و ديگر اين كه ما به شدّت بر عذاب آنها خواهيم افزود و نيز آنچه را به زبان آورده، يعنى مال و فرزند او را به ارث خواهيم برد و او به تنهايى پيش ما خواهد آمد. منظور اين است كه او اگر هم مال و فرزندى داشته باشد با مرگ از دست خواهد داد و بدون هيچ ثروت و فرزندى خدا را ملاقات خواهد كرد. اين كه خداوند خود را وارث مال و فرزند او معرفى مى كند به اين معناست كه هر كس هر چيزى داشته باشد بالاخره با مردن از دست مى دهد و همه آنها به خدا كه زنده جاويد است مى رسد.

نظير اين آيه:

و لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم اوّل مرّة و تركتم ما خوّلناكم وراء ظهوركم(انعام/94)

شما اينك به تنهايى و همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم، نزد ما آمديد و آنچه را كه به شما داده بوديم پشت سرتان گذاشتيد.

* آيات (81 ـ 82) و اتخذوا من دون اللّه آلهة...: اين مشركان براى آن بت پرست شدند و جز خداى واقعى، خدايانى را براى عبادت برگرفتند كه اين خدايان دروغين مايه عزّت و بزرگى و سعادت آنها باشد. آنها گمان كردند كه با پرستش اين معبودهاى باطل توجه آنها را به خود جلب مى كنند و با كمك آنها به آرزوهاى خود مى رسند.

در اين آيات در ردّ اين پندار باطل مى فرمايد: آنان جز خداوند، خدايانى بر گرفتند تا به آنان عزّت دهند، در حالى كه چنين نيست، به زودى همين معبودها عبادت آنان را انكار خواهند كرد و دشمن آنان خواهند بود.

اين مطلب مربوط به روز قيامت است كه خداوند، اين معبودها را به سخن وامى دارد و آنها از اين پرستش كنندگان بيزارى مى جويند و با آنان دشمنى مى كنند و از خداوند براى آنان طلب عذاب مى كنند.

* آيات (83 ـ 84) الم تر انّا ارسلنا الشياطين على الكافرين...: كافران به خاطر اصرار بر كفر و ستيز با حق، در حالتى قرار مى گيرند كه شياطين به آنان مسلّط مى شوند، و لذا در اين آيه مى فرمايد: آيا نديدى كه ما شياطين را بر كافران فرستاديم كه آنان را به سوى شرّ و گمراهى به شدّت تحريك كنند؟

مسلّط بودن شيطان بر كافران آن چنان روشن است كه ارباب معرفت گويا آن را مى بينند و لذا در اين جا مى فرمايد: آيا نديدى كه ما چنين كرديم؟

با وضعيتى كه كافران داشتند، پيامبر و مؤمنان در انتظار بودند كه خداوند بر آنان عذابى نازل كند. در اين آيه مى فرمايد: درباره آنان شتاب مكن، حساب كار آنان در دست ماست و ما به دقت روزهاى آنان را مى شماريم تا مهلتشان به سر آيد، يعنى همه چيز در وقت خاص خود اتفاق خواهد افتاد.

* آيات (85 ـ 87) يوم نحشر المتقين إلى الرحمن وفدا...: در روز قيامت همه انسان ها از مؤمن و كافر از گورها برانگيخته خواهند شد ولى حضور آنان در محشر و موقف هاى آن خيلى با يكديگر فرق دارد. در اين آيات مى فرمايد: روزى كه پرهيزگاران را به سوى خداى رحمان به صورت مهمان محشور مى كنيم. گويا كه مؤمنان به صورت سواره و مهمان عزيز، خدا را ملاقات خواهند كرد و معلوم است كه خدا اين مهمان ها را در بهشت جاى مى دهد.

ولى گنهكاران به گونه اى ديگر محشور مى شوند. درباره آنان مى فرمايد: مجرمان را در حالى كه تشنه اند به سوى جهنم مى كشانيم و در آن روز هيچ كس قدرت شفاعت كردن ندارد مگر كسى كه نزد خداوند پيمانى داشته باشد.

منظور اين است كه اين مجرمان از شفاعتِ شفاعت كنندگان هم بهره اى نخواهند داشت، چون تنها شفاعت كسى پذيرفته خواهد شد كه نزد خدا پيمانى داشته باشد و چنين شخصى از آن مجرمان شفاعت نمى كند.

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا (88 ) لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا اِدًّا (89 ) تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (90) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَدًا (91 ) وَ ما يَنْبَغى لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا (92 ) اِنْ كُلُّ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اِلاّ آتِى الرَّحْمنِ عَبْدًا (93 ) لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا (94 ) وَ كُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْدًا (95 )

و گفتند: خداى رحمان فرزندى گرفته (88) همانا چيزى سخت ناپسند آورده ايد (89) نزديك است كه آسمان ها از آن بشكافند و زمين منشق گردد و كوه ها به شدّت فروريزند (90) از اين كه براى خداى رحمان فرزندى خواندند (91) و براى خداى رحمان نسزد كه فرزندى گيرد (92) هيچ كس در آسمان ها و زمين نيست مگر اين كه نزد خداى رحمان به صورت بنده مى آيند (93) همانا آنها را احصا كرده و شمرده است شمردنى (94) و همه آنان روز قيامت به تنهايى نزد او خواهند آمد (95)

نكات ادبى

1 ـ «ادّا» كارى كه به شدّت بد و ناپسند باشد.

2 ـ «يتفطّرن» شكاف بر مى دارند، شكافته مى شوند.

3 ـ «تخرّ» فرو ريزد، خراب شود.

4 ـ «هدّا» ويران شدن شديد و به يكباره كه صداى مهيبى هم داشته باشد.

5 ـ «أن دعوا» در محل منصوب به نزع خافض است و خافض آن حرف «من» است و مى توان محل آن را مجرور دانست به تقدير حروف جرّ.

6 ـ «ان» در «ان كلّ» براى نفى است و معناى «ما» مى دهد.

تفسير و توضيح

* آيات (88 ـ 95) و قالوا اتخذ الرحمن ولدا...: يكى از باورهاى باطل مشركان اين بود كه فرشتگان را دختران خدا مى دانستند; همچنين يهود و نصارى هم عزير و مسيح را فرزندان خدا قلمداد مى كردند. در قرآن كريم اين انديشه كه خداوند فرزندى دارد محكوم و ردّ شده است، ازجمله در اين آيات به شدّت اين عقيده نادرست را كه نوعى توهين به خداست ردّ مى كند و مى فرمايد: گفتند: خداى رحمان فرزندى گرفته است. سپس پرخاشگرانه گويندگان اين سخن را مورد خطاب قرار مى دهد كه شما سخنى سخت زشت و ناپسند مى گوييد. اين سخن آن چنان هولناك است كه جا دارد آسمان ها و زمين از آن شكافته شوند و كوه ها به شدّت فروريزند كه گفته شده خداى رحمان فرزندى دارد. شايسته نيست كه خداى رحمان فرزندى گيرد.

توجه كنيم كه در بيان اين موضوع، از خدا با صفت «رحمان» ياد مى شود و سه بار اين صفت تكرار مى شود. شايد علت آن اين باشد كه صفت «رحمان» همان لطف عام و گسترده خداست كه در اين جهان شامل همه موجودات از نبات و جماد و حيوان و كافر و مؤمن شده است; همان گونه كه صفت رحيم لطف خاص اوست كه فقط شامل مؤمنان مى گردد. ديگر اين كه «رحمان» اسم خاص خداست و به غير او اطلاق نمى شود مگر با اضافه كردن كلمه «عبد» و به صورت «عبد الرحمان». در اين جا با آوردن صفت «رحمان» اشعار مى دارد كه همه موجودات و از جمله كسانى كه آنان را فرزند خدا قلمداد مى كنند، همگى ريزه خوار خوان خدا و عبد او هستند و چنين كسى نمى تواند فرزند خدا باشد، چون فرزند خدا بايد از سنخ خدا باشد و در ذات خود بى نياز باشد، در حالى كه همه آن افراد در وجود خود عين نياز هستند.

براى همين است كه در آيات بعدى تأكيد مى كند كه همه موجودات آسمان ها و زمين به صورت «عبد» و بنده نزد خدا خواهند آمد و آمار دقيق همه آنها نزد خداست و خدا آنها را برشمرده است، يعنى خدا به همه آنها روزى مى دهد و اين از روى حساب و كتاب است والبته هر چه خدا در اين دنيا به آنها داده از آنها خواهد گرفت و روز قيامت همگى به تنهايى و دور از هر گونه تعلّقاتى كه در دنيا داشتند، نزد خدا خواهند آمد و اين نهايت عجز و ناتوانى و نياز مطلق بندگان در برابر خداوند است.

درباره اين كه چرا قرآن كريم بر سخيف بودن عقيده فرزند داشتن خدا، با شدّت هر چه تمام تر تأكيد مى كند، در ذيل آيه 4 از سوره كهف بحث كرديم، رجوع شود.

اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (96 ) فَاِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقينَ وَ تُنْذِرَ بِه قَوْمًا لُدًّا (97 ) وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْن هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَد أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا(98)

همانا كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند به زودى خداوند رحمان براى آنان محبتى (در دل ها) قرار مى دهد (96) جز اين نيست كه آن (قرآن) را به زبان تو آسان كرديم تا با آن پرهيزگاران را مژده دهى و با آن قومى را كه ستيزه جو هستند بيم دهى (97) و چه بسا نسل هايى را كه پيش از آنها بودند، ما هلاك كرديم، آيا هيچ يك از آنان را در مى يابى يا كمترين صدايى از آنان مى شنوى؟(98)

نكات ادبى

1 ـ «ودّا» محبت، علاقه.

2 ـ فاء در «فانّما» براى تفريع است و اين آيه متفرّع بر كلّ سوره است كه در آن مطالب و داستان هاى گوناگون آمده است.

3 ـ «بلسانك» به زبان تو، منظور از آن يا همان زبان براى تكلّم است، يعنى قرآن را در زبان و بيان تو آسان كرديم و يا منظور از آن لغت يعنى زبان عربى است و اشاره به عربى بودن قرآن است كه در آيات ديگر هم آمده است.

4 ـ «لدّا» جمع الدّ به معناى دشمن سرسخت ماند حُمر كه جمع احمر است.

5 ـ «قرن» نسل، گروه.

6 ـ «تحسّ» احساس مى كنى، در مى يابى.

7 ـ «ركزا» صداى آهسته. مفعول «تسمع» است.

تفسير و توضيح

* آيه (96) انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرّحمن ودّا...: يكى از تفاوت هاى مهم ميان كافران و مؤمنان اين است كه خداوند كافران را نابود مى كند به گونه اى كه در تاريخ هيچ نام و نشانى براى آنان باقى نمى ماند و اگر هم نامى از آنها باقى بماند همراه با نفرت و لعن و ناسزاست ولى همواره براى گروه هاى مؤمن نام نيك و ذكر خيرى در ميان جوامع بشرى باقى مى گذارد.

در اين آيه اشعار مى دارد كه كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند، به زودى خداوند رحمان براى آنان محبتى در دل ها قرار مى دهد.

اساساً ايمان و عمل صالح با فطرت هر بشرى همسويى و همسازى دارد و همه حتى فاسقان هم از انسان هاى مؤمن و شايسته خوششان مى آيد و اين بدان جهت است كه خداوند در فطرت هر انسانى عشق به خوبى ها را به وديعت نهاده است و يك نمود آن خداجويى مى باشد كه نوعى عشق به كمال است و دوست داشتن خوبان نيز از همين مقوله است.

اين كه مى فرمايد: به زودى براى مؤمنان محبتى در دل ها قرار خواهد داد و آن را به آينده نزديكى محوّل مى كند، شايد از آن جهت باشد كه با مجرّد ايمان و عمل صالح خدا چنين نمى كند; بلكه بايد ايمان و عمل صالح در وجود آن شخص ريشه بگستراند و تثبيت شود تا شايستگى اين لطف الهى را پيدا كند. معلوم است كه پيدايش چنين حالتى احتياج به گذشت زمان دارد و لذا مى فرمايد: به زودى، يعنى در آينده نزديكى چنين خواهيم كرد.

در برخى از روايات از طريق شيعه و اهل سنت، در تفسير اين آيه آمده است كه منظور از مؤمن در اين آيه، حضرت على بن ابى طالب(ع) است كه خداوند محبت او را در دل هاى مؤمنان قرار داد. البته اين موضوع از باب بيان مصداق كامل آيه است و آيه را تخصيص نمى دهد و آيه شامل مؤمنان ديگر حتى در نسل ها و زمان هاى بعدى هم مى شود.

از ابوسعيد خدرى نقل شده است كه پيامبر خدا(ص) به على (ع) فرمود: اى ابوالحسن بگو: خدايا براى من نزد خودت پيمانى قرار بده و براى من نزد خودت محبتى قرار بده و براى من در سينه هاى مؤمنان محبتى قرار بده. پس اين آيه نازل شد: انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّا. گفت: هيچ مؤمنى را ملاقات نمى كنى مگر اين كه در دل او محبت على بن ابى طالب قرار دارد.(320)

* آيات (97 ـ 98) فانّما يسّرناه بلسانك لتبشّر به...: اين آيه مربوط به كلّ سوره مى شود كه در آن مطالب مهم تربيتى و داستان هاى آموزنده اى از پيامبران ذكر شده است واينك در پايان سوره و با توجه به محتواى آن خطاب به پيامبر مى فرمايد: ما قرآن را به زبان تو آسان كرديم، يعنى در بيان تو و چگونگى رساندن پيام قرآن به مردم، آسانى قرار داديم كه قرآن را به روشنى به مردم برسانى، آن هم به زبان عربى كه قوم تو آن را به راحتى مى فهمند.

بنابراين، قرآن خالى از پيچيدگى است و به زبان عربى آشكارى نازل شده است و انسان با تدبر در آن مى تواند پيام هاى آن را دريافت كند.

در ادامه آيه هدف از فرستادن قرآن را دو چيز معرفى مى كند: نخست اين كه پيامبر به وسيله آن پرهيزگاران را مژده دهد كه سعادت دنيا و آخرت نصيب آنان خواهد شد، دوم اين كه به كافران ستيزه جو كه در برابر حق عناد مى كنند هشدار بدهد و آنان را از شقاوت و بدبختى در دنيا و آخرت و افتادن در جهنم بترساند.

تبشير و انذار يا مژده دادن و بيم دادن، دو وظيفه اصلى پيامبر اسلام بود كه در آيات بسيارى آمده است و اين دو شيوه تربيتى در اصلاح فرد و جامعه بسيار مؤثر است، حتى در تربيت كودكان نيز بايد هم از تشويق و هم از تنبيه استفاده كرد.

در آيه بعدى به عنوان بيم دادن به كافران خاطرنشان مى سازد كه چه بسا اقوامى كه پيش از اينان بودند و ما آنها را هلاك كرديم، به گونه اى كه ديگر هيچ نام و نشانى از آنان باقى نيست، آيا هيچ يك از آنان را مى بينى و يا كمترين صدايى از آنها مى شنوى؟ گويا كه اصلا نبوده اند. بنابراين كافران و مشركان نبايد به مال و ثروت و امكانات مادّى خود بنازند، زيرا كه خدا كسانى را به كلى نابود كرده كه بيشتر از آنان امكانات داشتند.

پايان تفسير سوره مريم