تفسير كوثر ، جلد چهارم

آيت الله يعقوب جعفرى مراغى

- ۱۳ -


تفسير و توضيح

آيه (152) ان الذين اتخذوا العجل سينالهم غضب من ربهم... : هر چند بنى اسرائيل از گوساله پرستى پشيمان شدند و به سوى خدا بازگشتند; ولى كار آنها آنچنان مهم بود كه مى بايد مجازاتهايى را در اين دنيا بكشند و تاوان اين خلافكارى بزرگ را بدهند.

بعضى از گناهان است كه توبه كردن، آثار تكليفى آنها را از بين مى برد و عذاب آخرت را بر مى دارد ولى آثار وضعى آن كه مربوط به اين دنياست باقى مى ماند; مثلا وقتى كسى شراب خورد اگر هم بلافاصله توبه كند باز هم مست خواهد شد و توبه كردن، اين خاصيت را از شراب برنخواهد داشت. همين طور است بعضى از گناهان بزرگ كه ابعاد گسترده اى دارند; مانند شرك يا ظلم به ديگران كه با وجود اينكه توبه عذاب آخرت را از بين مى برد، آثار و عواقبى در اين دنيا دارد كه اجتناب ناپذير است.

بنى اسرائيل هم كه از گوساله پرستى توبه كردند هر چند توبه آنها پذيرفته شد ولى بايستى آثار عمل خود را مى ديدند و با خشم خدا و ذلت در اين دنيا روبرو مى شدند، اگر چه عقاب آخرت براى آنها نباشد.

خشم خدا و ذلتى كه براى آنها مقدّر شد، يا همان جريان خودكشى دسته جمعى آنان بود كه طبق آيات قرآنى، به دستور خدا دست به اين كار زدند (تفصيل اين جريان را در تفسير آيه 54 از سوره بقره خوانديد) و يا گرفتاريها و محنتهاى بسيارى بود كه قوم بنى اسرائيل درگير آن شدند و همواره با ذلت و خوارى زندگى كردند.

آيه شريفه پس از بيان اين مطلب يكى از سنتهاى خدا در تاريخ را خاطرنشان مى سازد و آن اينكه ما اين چنين به كسانى كه به خدا دروغ مى بندند پاداش مى دهيم; يعنى پاداش چنين اشخاصى اگر هم توبه كنند خشم خدا و خوارى در دنيا است.

آيه (153) و الذين عملوا السيئات ثم تابوا من بعدها... : حكم كلّى كه در اين آيه آمده مربوط به آثار توبه است و اين مطلب به مناسبت توبه بنى اسرائيل از گوساله پرستى در اينجا آمده و اشعار مى دارد كسانى كه كارهاى بد انجام مى دهند و خدا را نافرمانى مى كنند و پس از آن به سوى خدا باز مى گردند و توبه مى كنند، خدا آمرزنده و مهربان است; يعنى گناه آنها را مى آمرزد و آنها را داخل در رحمت خود مى سازد.

توبه يك حكم كلى است و شامل همه كسانى مى شود كه كار خلاف انجام مى دهند، حتى كسانى كه از گناه بزرگى مانند شرك، توبه كنند خدا آنها را مى بخشايد; ولى اين بخشايش همانگونه كه در تفسير آيه پيش گفتيم مربوط به عذاب آخرت است و عواقب دنيوى معصيت، با توبه برداشته نمى شود. حتى كسانى كه به خاطر ارتكاب گناهى مانند زنا حدى براى آنها ثابت شده است، اگر پس از صدور حكم حاكم شرع توبه كنند حدّ ساقط نمى شود و فقط عذاب آخرت از او برداشته مى شود. همچنين اگر كسى گناهى كرده كه حق مردم را از بين برده است، با توبه كردن حقّ آن شخص ساقط نمى شود.

آيه (154) و لمّا سكت عن موسى الغضب... : دنباله جريان بنى اسرائيل است. وقتى موسى به سوى قوم خود برگشت و از اينكه آنها در غياب او گوساله پرستى كرده اند خشمناك شد و به بردار خود هارون غضب كرد، بالاخره آتش غضب وى خاموش شد و اين بدانجت بود كه فهميد هارون تقصيرى ندارد و سعى خود را كرده است; ولى آنها به حرف هارون گوش نداده اند، و نيز آن دسته از بنى اسرائيل كه گوساله پرستى كرده بودند از كار خود پشيمان شده و توبه كرده اند. به هر حال غضب موسى خاموش شد و الواح را كه انداخته بود برداشت و معلوم مى شود كه آن الواح نشكسته بود. اين لوحها صحيفه هايى بودند كه وحى الهى در آن نوشته شده بود و به همين صورت در طور سينا در اختيار موسى قرارداده شده بود و نسخه اى كامل از تورات بود. نسخه گرانبهايى بود كه مشتمل بر هدايت و رحمت بود. هدايت براى عموم مردم و رحمت براى كسانى كه از خداى خود مى ترسند. خاصيت يك كتاب آسمانى همين است و تورات هم مانند قرآن اين اثر را داشت كه هدايتگر عموم مردم بود; ولى در خصوص مؤمنان هدايت ويژه اى داشت كه مى توان از آن به رحمت خدا و لطف او يادكرد.

وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعينَ رَجُلاً لِميقاتِنا فَلَمّآ أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وِ اِيّاىَ أَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهآءُ مِنّآ اِنْ هِىَ اِلاّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشآءُ وَ تَهْدى مَنْ تَشآءُ أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرينَ (* ) وَ اكْتُبْ لَنا فى هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الْآخِرَةِ اِنّا هُدْنآ اِلَيْكَ قالَ عَذابى أُصيبُ بِه مَنْ أَشآءُ وَ رَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْء فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ (* )

و موسى از قوم خود هفتاد مرد را براى وعده گاه ما برگزيد و چون زلزله آنان را فروگرفت، گفت: پروردگارا اگر مى خواستى آنها و مرا پيش از اين هلاك مى كردى; آيا ما را به سبب آنچه نابخردان از ما كرده اند هلاك مى كنى؟ اين جز آزمايش تو نيست كه هر كس را بخواهى با آن گمراه مى سازى و هر كس را بخواهى هدايت مى كنى. تو سرپرست ما هستى، پس ما را بيامرز و بر ما رحمت آور و تو بهترين آمرزندگانى (155) و براى ما در اين دنيا نيكى مقرر كن و در آخرت نيز هم. كه ما به سوى تو رجوع كرديم. گفت: عذاب خود را به هر كس كه بخواهم مى رسانم و رحمت من همه چيز را فرا گرفته است و آن را براى كسانى كه تقوا داشته باشند و زكات بپردازند و هم به آيات ما ايمان بياورند، خواهم نوشت (156)

نكات ادبى

1 ـ «اختار» برگزيد. از «خير» مشتق شده و منظور انتخاب بهترين است.

2 ـ «قومه» منصوب به نزع خافض; يعنى من قومه.

3 ـ «الرجفة» لرزه، زلزله.

4 ـ «شئت» فعل و فاعل است و مفعول آن به جهت معلوم بودن، حذف شده است و تقدير آن چنين است: لوشئت اهلاكهم.

5 ـ «فتنتك» امتحان تو. فتته در اينجا يا به معناى آزمايش و يا به معناى عذاب است. و در قرآن در هر دو معنا استعمال شده است.

6 ـ «هدنا» رجوع كرديم، بازگشت نموديم. از «هاد يهود هودا» به معناى رجوع كرد.

تفسير و توضيح

آيات (155-156) و اختار موسى قومه سبعين رجلا... : موسى از ميان بنى اسرائيل هفتاد نفر را كه شايستگى بيشترى داشتند انتخاب كرد كه آنها را به طور سينا ببرد تا در وعده گاه الهى و در آن ميقاتى كه موسى با خدا داشت، آنها نيز همراه او باشند و بدون شك انتخاب اين هفتاد نفر براى اين منظور، به دستور خدا بود.

پرسشى كه در اينجا وجود دارد اين است كه آيا موسى فقط يكبار به ميقات رفته و در همين يكبار بود كه هم الواح بر او نازل شد و هم اين هفتاد نفر همراه او بودند و جريان بيهوش افتادن موسى و اين گروه نيز در همان ملاقات بود، يا اينكه موسى ملاقاتهاى متعددى داشت و نزول الواح و درخواست ديدار خدا از سوى موسى در يك وعده ديدار بود و آوردن هفتاد نفر در وعده ديگر بود و اينكه بنى اسرائيل در غياب موسى گوساله را پرستيدند در بين اين دو وعده بود.

پاسخ دادن به اين پرسش آسان نيست و آيات قرآنى، هم در اينجا و هم در جاهاى ديگر دلالت روشنى بر هيچ يك از اين دو احتمال ندارد.

به نظر مى رسد كه احتمال دوم درست تر باشد; يعنى اينكه حضور هفتاد نفر در ميقات، در نوبت دوم و پس از جريان گوساله پرستى بود و آنها براى عذرخواهى از اين كار ناشايست به طور سينا رفته بودند كه صاعقه و لرزه شديد به عنوان عذاب الهى آنها را فرا گرفت.

قرائنى كه ما براى درستى اين احتمال داريم به قرار زير است:

1 ـ در همين آيات مورد بحث آمده كه وقتى آنها را لزره شديد فرا گرفت و نزديك شد كه هلاك شوند، موسى از عمل سفيهانه آنها ياد كرد و گفت: «آيا ما را به سبب كارى كه سفيهان ما كرده اند هلاك مى كنى؟» سپس افزود:

«اين ، چيزى جز آزمايش تو نيست كه هر كس را بخواهى گمراه و هر كس را بخواهى هدايت مى كنى». به نظر ما منظور موسى همان گوساله پرستى است كه از آن به عنوان آزمايش الهى ياد مى كند و ضمير «هى» به قصه گوساله پرستى برمى گردد و به «رجفه» يعنى عذاب برنمى گردد; چون به وسيله عذاب، كسى گمراه يا هدايت نمى شود بلكه به وسيله آزمايش است كه گمراهى و هدايت افراد معلوم مى گردد.

نكته بسيار مهم اينكه در سوره طه آمده كه خداوند در همان ميقات نخست به موسى خبر داد كه قوم او پس از وى گوساله پرستى كرده اند و از اين كار به عنوان فتنه و آزمايش ياد مى كند و تعبير «فتنّا» مى آورد كه با واژه «فتنتك» در اين آيه هم ريشه است:

قال فانّا فتنّا قومك من بعدك و اضلّهم السّامرى (طه / 85)

خدا فرمود: همانا ما قوم تو را بعد از تو آزمايش كرديم، و سامرى آنها را گمراه نمود.

ما تصور مى كنيم كه موسى با گفتن «ان هى الافتنتك» اشاره به قول خداوند «فانافتنّا» مى كند و بنابراين، گفتگوى موسى با خدا درباره هلاك شدن آن هفتاد نفر در ميقات، بعد از جريان گوساله پرستى بوده و اين ميقات غير از ميقات نخستين بوده است.

2 ـ سياق آيات در اينجا (سوره اعراف) تحمّل آن را ندارد كه ما ميقات موسى را فقط يك ميقات بدانيم و بگوييم كه اين هفتاد نفر در همان ميقات نخستين با موسى بوده اند; زيرا در اينجا نخست از وعده خدا با موسى و رفتن او به ميقات و نزول الواح تورات در اين ملاقات خبر مى دهد; سپس از بازگشت موسى از ميقات سخن مى گويد; آنگاه از گوساله پرستى بنى اسرائيل پس از رفتن موسى گزارش مى دهد، و اينكه وقتى موسى به ميان قوم خود بازگشت آنها را به سبب اين انحراف به شدت توبيخ كرد. پس از بيان همه اين مطالب اضافه مى كند كه موسى از ميان قوم خود هفتاد مرد را انتخاب كرد.

مى بينيم كه قصه سير طبيعى خود را طى كرده و به اينجا رسيده است. اگر كسى انتخاب اين هفتاد نفر را مربوط به ميقات نخستين و پيش از گوساله پرستى بداند، انصافاً بر خلاف سياق آيات سخن گفته است و كلام الهى را از اتقان و انسجام انداخته است.

البته در قرآن كريم مواردى وجود دارد كه در نقل قسمتهاى مختلف يك قصه، سير تاريخى آن رعايت نشده و بنا به ملاحظات تربيتى، حوادث به طور انتخابى ذكر شده ولى ما تنها در مواردى كه علم به آن داريم مى توانيم قبول كنيم; اما در موردى كه علم به آن نداريم، بلكه احتمال قوى بر خلاف آن مى دهيم حق نداريم از سياق آيات صرف نظر كنيم و سير تاريخى قصه را بر هم بزنيم.

آنچه از مجموع آيات مربوط به اين قسمت كه در سوره بقره آيه 55 و سوره نساء آيه 153 وآيات مورد بحث به دست مى آيد اين است كه رفتن موسى به طور و ماندن چهل شبانه روز در آنجا و نزول تورات در الواح، در نوبت اول بوده و در نوبت دوم، موسى با اين هفتاد نفر به ميقات رفته و جريان گوساله پرستى در بين اين دو بوده است و نزول بلا بر بنى اسرائيل هم در چند نوبت بوده است; يك بار هنگامى نازل شد كه آنها از موسى خواستند خدا را به آنها نشان دهد. در اينجا بلايى كه آمد صاعقه بود و صاعقه در ميقات نبوده، بلكه در يك محل معمولى بود، و بار ديگر هنگامى نازل شد كه پس از گوساله پرستى، هفتاد نفر با موسى به ميقات رفتند و به عنوان مجازات عمل گوساله پرستى بر آنها بلا نازل شد و بلايى كه آمد «رجفه» يا همان زلزله و لرزه شديد بود.

با اين بيان علاوه بر اينكه سياق آيات تناسب خود را از دست نمى دهد، پاسخ اين پرسش هم روشن مى شود كه چرا قرآن عذاب آنهارا در دو جا «صاعقه» و در يك جا «رجفه» گفته است. زيرا همان گونه كه بيان شد اينها دو عذاب مختلف و در دو حالت مختلف بوده است.

حال به تفسير بقيه مطالب آيه مى پردازيم: وقتى موسى با آن هفتاد نفر به ميقات رفت، خداوند بر آنها بلا نازل كرد، و آن لرزه شديدى بود كه بر اندام آنها افتاد. چون اين بلا نازل شد و موسى ديد كه آنان در شرف هلاكت و نابودى قرار گرفته اند، روى به سوى خدا آورد و گفت: «خدايا اگر مى خواستى، آنها و مرا پيش از اين هلاك مى كردى.» يعنى هلاكت آنها در اين زمان كه من آنها را به ميقات آورده ام باعث بدنامى من خواهد بود و من اگر بدون آنها به سوى قوم خود برگردم مرا متهم به كشتن اين هفتاد خواهند كرد.

موسى افزود: «پروردگارا! آيا ما را به سبب آنچه سفيهان ما كرده اند هلاك مى كنى؟» منظور او اين بود كه كار گوساله پرستى مربوط به جمعى از نابخردان بنى اسرائيل است و تو برتر از آنى كه به خاطر كار ابلهانه آنها همه ما را هلاك كنى. اين گوساله پرستى آزمايشى از سوى تو بود تا آنها كه شايسته هدايت هستند و آنها كه مستحقّ گمراهى هستند مشخص شوند. خداوندا تو ولىّ و سرپرست مايى، پس ما را بيامرز و بر ما ببخش كه تو بهترين آمرزندگانى و براى ما در اين دنيا و در آخرت نيكى مقرّر فرما كه ما به سوى تو رجوع كرده ايم.

مناجات موسى و دعاى جالب او، اين درس را به ما مى آموزد كه در هر حال و بخصوص در زمان گرفتارى، روى به سوى خدا آوريم و با او بدينگونه سخن گوييم تا لطف و كرم خداوند به جوش آيد و شامل حال ما گردد.

البته خدا نمى خواست آن گروه را نابود كند بلكه هدف، تنبيه آنها بود كه به خودآيند و از عذاب الهى بترسند.

چون مناجات و دعاى موسى تمام شد، از سوى خداوند خطاب رسيد كه عذاب خود را بر هر كس كه بخواهم مى فرستم; ولى رحمت من همه چيز را فرا گرفته است. از اين دو جمله فهميده مى شود كه اصل آفرينش بر اساس رحمت و فيض الهى است و اين رحمت همه چيز و همه كس را فرا گرفته است و اگر احياناً كسى مورد غضب خدا قرار مى گيرد و عذاب الهى بر او نازل مى شود، اين برخلاف اصل است و تنها كسانى را شامل مى شود كه از روى عمد و عناد و با كارهاى خلاف خود، خويشتن را در معرض عذاب الهى قرار مى دهند. اينكه مى فرمايد: عذاب خود را به هر كس كه بخواهم مى فرستم، معلوم است كه خدا تنها كسانى را براى عذاب كردن مى خواهد كه خود را مستحقّ عذاب كرده اند و بنابراين بايد خود را سرزنش كنند.

توجه كنيم كه لطف و رحمت خدا دو گونه است; يكى لطف و رحمت عام اوست كه شامل همه كس و همه چيز مى شود و مؤمن و كافر از آن بهره مى برند، و ديگرى لطف و رحمت خاص اوست كه تنها شامل حال مؤمن مى گردد. براى همين است كه پس از اعلام رحمت عام خود مى فرمايد: «به زودى رحمت خود را براى كسانى كه تقوا داشته باشند و زكات دهند و به آيات ما ايمان بياورند، خواهم نوشت.» اين همان رحمت خاص است كه ويژه اين افراد است، و اينكه مى فرمايد: «به زودى رحمت خود را خواهم نوشت» به خاطر هدف خاصى است كه در آيه بعدى مى آيد. در آن آيه از گروهى ياد مى كند كه در عصر بعثت پيامبر اسلام خواهند آمد و به او ايمان خواهند آورد; آنها مشمول رحمت خاص خدا خواهند بود.

چند روايت

1 ـ قال رسول الله (ص): اوحى الله الى داود عليه السلام يا داود كما لاتضيق الشمس على من جلس فيها كذلك لاتضيق رحمتى على من دخل فيها.(93)

پيامبر خدا(ص) فرمود: خداوند بر داود وحى فرستاد كه اى داود همانگونه كه آفتاب بر كسى كه در آن بنشيند تنگ نمى شود، همين طور است رحمت من بر كسى كه در آن داخل شود.

2 ـ انّ النّبى قام فى الصلوة فقال اعرابى و هو فى الصلوة: اللهم ارحمنى و محمدا و لاترحم معنا احد فلمّا سلّم رسول الله(ص) قال: مهلا لك يا اعرابى! تحجّرت واسعا. يريد رحمة الله.(94)

پيامبر مشغول نماز بود. يك عرب باديه نشين كه نماز مى خواند گفت: «خدايا! بر من و محمد رحم كن و جز ما به كس ديگر رحم نكن!» چون پيامبر سلام نماز را خواند، گفت: «ساكت باش اى عرب! چيز گسترده اى را تنگ كردى. (منظورش رحمت خدا بود)

اَلَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ الَّذى يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِى التَّوْراةِ وَ الاْنِْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبآئِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِه وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذى أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (* ) قُلْ يآ أَيُّهَا النّاسُ اِنّى رَسُولُ اللّهِ اِلَيْكُمْ جَميعًا الَّذى لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ يُحْيى وَ يُميتُ فَأمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِىِّ الْأُمِّىِّ الَّذى يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ كَلِماتِه وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (* )

كسانى كه از آن فرستاده و پيامبر درس ناخوانده پيروى مى كنند، كسى كه او را نزد خويش در تورات و انجيل نوشته شده مى يابند. او آنها را امر به معروف و نهى از منكر مى كند و چيزهاى پاك را بر آنها حلال و چيزهاى پليد را بر آنها حرام مى كند و بار سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، از آنها برمى دارد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و او را پشتيبانى كردند و به يارى او شتافتند و از نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند، آنان همان رستگارانند (157) بگو اى مردم همانا من فرستاده خدا بر همه شما هستم; همان خدايى كه پادشاهى آسمانها و زمين از آنِ اوست، معبودى جز او نيست، زنده مى كند و مى ميراند، پس به خدا و فرستاده او همان پيامبر درس ناخوانده اى كه به خدا و كلمات او ايمان دارد، ايمان بياوريد و از او پيروى كنيد; باشد كه هدايت يابيد(158)

نكات ادبى

1 ـ «الذين يتبعون» يا صفت براى «للذين يتقون» است كه در آيه پيش بود و يابدل از آن است كه در اين صورت محل آن جرّ است و مى توانيم بگوييم كه خبر از مبتداى محذوف است به تقدير «هم الذين» و يا بگوييم كه مبتداست و خبر آن «يأمرهم» و يا «اولئك هم المفلحون» در آخر آيه است كه در اين صورت محل آن رفع است.

2 ـ «الرسول» فرستاده، كسى كه از جانب كسى براى ابلاغ پيامى فرستاده شده باشد.

3 ـ «النبى» خبر دهنده، پيام دهنده، پيامبر.

4 ـ «الامّى» منسوب به «امّ» به معناى مادر، و منظور اين است كه او آن گونه است كه گويى از مادر متولد شده; يعنى درس نخوانده، و يا بگوييم منسوب به «امّ القرى»است كه نام ديگر مكه است و در نسبت، به آن «امّى» گفته مى شود.

5 ـ «اصرهم» بار گران آنها، «اصر» به بار سنگينى گفته مى شود كه برداشتن آن براى انسان بسيار سخت باشد.

6 ـ «اغلال» جمع «غُلّ» ، زنجيرها.

7 ـ «عزّروه» از تعزير به معناى پشتيبانى كردن، حمايت نمودن.

تفسير و توضيح

آيه (157) الذين يتبعون الرسول النّبىّ الامّىّ... : اين آيه مشتمل بر بعضى از اوصاف گروهى از اهل كتاب است كه در عصر پيامبر اسلام به آن حضرت ايمان آوردند و نيز بعضى از ويژگيهاى پيامبر اسلام(ص) و هدفهاى تبليغى او را بيان مى كند، و ذكر اين مطالب در ضمن داستان حضرت موسى به اين مناسبت است كه در آيه پيش در صحبتى كه موسى با خداوند داشت، خداوند به موسى فرمود: «رحمت من همه چيز را فرا گرفته است» و به طورى كه در تفسير آن آيه گفتيم منظور از آن، رحمت عام خداست. آنگاه خداوند در ادامه صحبت خود با موسى، از رحمت خاص خود نيز ذكرى به ميان آورد و فرمود: «به زودى آن را براى كسانى كه پرهيزگار هستند و زكات مى دهند و به آيات ما ايمان دارند خواهم نوشت.»

ملاحظه مى كنيد كه در اين جمله از آينده خبر مى دهد، و معلوم مى شود كه اين گروه كه مشمول عنايت خاص پروردگارند در آينده به وجود خواهند آمد. اينك در آيه مورد بحث مشخص مى كند كه منظور از آن گروه سعادتمند، آن دسته از يهود و نصارى هستند كه به پيامبر اسلام ايمان مى آورند و در يارى او مى كوشند.

در اين آيه يادآور مى شود كه آنان از كسى پيروى مى كنند كه ويژگيهاى گوناگونى دارد و در اينجا از نُه ويژگى ياد مى كند:

1 ـ او رسول و پيغام آورنده از سوى خداوند و فرستاده اوست.

2 ـ او نبىّ است و پيغام خدا را به مردم مى رساند. مى توان گفت كه پيامبر در رابطه با خدا، رسول بود و در رابطه با مردم، نبى. البته براى رسول و نبى فرقهايى گفته شده; از جمله اينكه رسول، كسى است كه مأمور تبليغ پيغام است; ولى نبى كسى است كه پيغامى به او داده شده، اگر چه مأمور به تبليغ آن نباشد و پيغام يك پيغام شخصى و مربوط به خود او باشد.

3 ـ او امّى است; يعنى نزد استاد نرفته و درس نخوانده است. عربها به كسى كه درس نخوانده بود، امّى مى گفتند; يعنى اينكه او همانگونه است كه از مادر متولد شده و سواد بر او اضافه نشده است.

طبق شواهد معتبرى كه در دست داريم، پيامبر اسلام(ص) هرگز درس نخوانده بود و سواد معمولى نداشت و اساساً در عصر جاهلى و در محيط مكه، سواد معمول نبود و در تمام شبه جزيره فقط 17 و يا 22 نفر باسواد بودند آنها هم از اقوام ديگرى، مانند مردم حيره ياد گرفته بودند.

هر چند پيامبر سواد معمولى نداشت و پيش استاد نرفته بود، در عين حال معلم كلّ بشر بود و حتى طبق بعضى از روايات در مواقع لزوم با علم لدنّى، قدرت خواندن هر نوع نوشته اى را پيدا مى كرد.

اين را هم بگوييم كه بعضى ها معتقدند كه امّى كسى است كه اهل مكه باشد; چون يكى از نامهاى مكه «امّ القرى» است و در نسبت، به آن «امّى» گفته مى شود. ولى آيات و روايات و تكه هاى تاريخى، احتمال اوّل را تأييد مى كند. بحث مفصل تر درباره امّى بودن پيامبر اسلام را به آينده موكول مى كنيم.

4 ـ آنها نام و نشان پيامبر اسلام(ص) را در كتابهاى دينى خود ديده اند و مشخصات او در تورات و انجيل كه نزد آنهاست نوشته شده است. هر چند كه به عقيده ما تورات و انجيل تحريف شده اند، ولى در همين دو كتابى كه در دست است اشارات روشنى به ظهور پيامبر اسلام شده است، و اينكه قرآن مى فرمايد: (عندهم=نزد آنها) اشاره به اين است كه در همين تورات وانجيل تحريف يافته كه نزد آنهاست نشانه هاى پيامبر اسلام آمده است. اكنون ما به عنوان شاهد مطلب نمونه هايى را از عهدين مى آوريم:

الف ـ تورات: در سفر تثنيه، باب 18، آيات 17-20 چنين مى خوانيم: «نبى اى را براى ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او فرمايم به ايشان خواهد گفت و هر كس كه سخنان مرا كه او به اسم من گويد نشنود من از او مطالبه خواهم كرد».

ب ـ انجيل: در انجيل يوحنا، باب 14، آيات 15-16 چنين مى خوانيم: «اگر مرا دوست داريد احكام مرا نگاه داريد و من از پدر سؤال مى كنم، و تسلّى دهنده ديگرى به شما عطا خواهد كرد تا هميشه با شما بماند».

به خواست خدا در آينده راجع به بشارت هاى تورات و انجيل در مورد پيامبر اسلام(ص) به خصوص درباره كلمه «تسلّى دهنده» يا همان «فارقليط» كه به معناى احمد است بحث مفصلى خواهيم داشت.

5 ـ آن پيامبر، آنها را به سوى نيكيها فرمان مى دهد (امر به معروف مى كند).

6 ـ آن پيامبر، آنها را از بديها باز مى دارد (نهى از منكر).

7 ـ آن پيامبر، چيزهاى پاك و پاكيزه را بر مردم حلال مى كند. اشاره به اينكه بعضى از چيزهاى پاك و طيّب كه بر بنى اسرائيل به خاطر گناهانى كه كرده بودند حرام شده بود، به وسيله پيامبر اسلام حرمت آنها برداشته مى شود; مانند حرام بودن بعضى گوشتهاى پاك و حرام بودن شكارماهى در روز شنبه ولزوم خودكشى در توبه از گناهان و موضوعات ديگر كه در آيات قرآنى به آنها اشاره شده از جمله:

فبظلم من الذين هادوا حرّمنا عليهم طيبات احلت لهم (نساء / 160)

به سبب ستمى از يهود، بعضى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنان حلال شده بود بر آنان حرام كرديم.

8 ـ آن پيامبر، چيزهاى پليد و خبيث را بر آنان حرام مى كند. اين منطق اسلام كه هر چيز پاك، حلال و هر چيز پليد و زيان آور، حرام است، يك اصل كلى است و با آن مى توان نظر اسلام را درباره موضوعات مختلف به دست آورد.

9 ـ آن پيامبر، بار گرانى را كه بر دوش آنها و زنجيرهايى را كه بر دست و پاى آنها بسته شده بود، برمى دارد. منظور از اين تعبير آن قيد و بندهايى است كه آنها براى خود درست كرده بودند; مانند خرافاتى كه گرفتار آن بودند و يا رسوم سختى كه احبار و رهبان و سران يهود و نصارى به نفع خود براى مردم درست كرده بودند و انحرافهايى كه در دين به وجود آورده بودند. اين رسمهاى غلط و آزاردهنده بار سنگينى بر دوش مردم بود و مانند زنجير، دست و پاى آنها را بسته بود كه با آمدن رسول گرامى ا سلام آن بارها برداشته شد و آن زنجيرها از هم گسست.

اين اوصافى كه براى پيامبر اسلام گفته شد، در واقع ترسيمى از دين اسلام و هدفهاى آن است و اگر بخواهيم اسلام را در چند جمله خلاصه كنيم، جملاتى بهتر از اين پيدا نخواهيم كرد.

پس از اين بيان، دوباره به ذكر پيروان اسلام مى پردازد و مى فرمايد: پس كسانى كه به پيامبر اسلام ايمان آوردند و از او پشتيبانى كردند و او را يارى نمودند و از نورى كه با او نازل شده است (قرآن) پيروى كردند، آنان رستگارانند. در اينجا نيز چهار صفت براى پيروان حضرت محمد(ص) بيان مى كند.

1 ـ آنها به پيامبر اسلام ايمان مى آورند و حقانيت دين او را مى پذيرند.

2 ـ آنها پشتيبان او مى شوند و در دفع شرّ دشمنان و رفع خطر از او پيشقدم هستند.

3 ـ آنها او را يارى مى كنند كه شامل هر نوع كمك مالى، جانى و تبليغى مى شود.

4 ـ آنها از احكام قرآن پيروى مى كنند. اينكه مى فرمايد: پيروى از نورى مى كنند كه با او نازل شده (معه) اشاره به همراهى هميشگى قرآن با پيامبر اسلام و ملازم بودن اين دو با يكديگر است.

در اينجا از قرآن با عنوان نور ياد مى كند، و اين تشبيه در چند آيه ديگر هم آمده است. اين بدانجهت است كه قرآن نيز همان خواص نور را دارد و مانند نور، روشنايى مى دهد و باعث تشخيص راه از چاه مى شود و در پرورش استعدادهاى مردم نقش اساسى دارد.

آيه (158) قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعاً... : به دنبال ذكر اوصاف پيامبر و اصل و اساس برنامه هاى او، خطاب به پيامبر اسلام اظهار مى دارد كه به مردم بگو: «اى مردم! همانا من فرستاده خدا براى همه شما هستم». اين جمله اعلام جهانى بودن دين اسلام است و اينكه اسلام اختصاص به عرب ندارد و همه انسانها مخاطب او هستند. بعضى از اديان پيشين اختصاص به شهر يا منطقه و يا قبيله خاصى داشت; ولى اسلام يك دين جهان شمول و همگانى است و بر تمام بشر، از عرب و غير عرب از هر نژاد و رنگى نازل شده است; نظير:

و ما ارسلناك الا كافّة للناس بشيرا و نذيرا (سبأ / 28)

و تو را نفرستاديم مگر براى همه مردم، مژده دهنده و بيم دهنده.

و اوحى الىّ هذا القرآن لانذركم به و من بلغ (انعام / 19)

و اين قرآن بر من وحى شده تا شما و همه كسانى را كه پيام به او مى رسد بيم دهم.

اساساً احكام و معارف اسلامى به گونه اى است كه قابليت اداره همه بشر را در هميشه تاريخ دارد و اين خود يكى از دلايل جهانى و جاودانى بودن اسلام است، و مى بينيم كه پيامبر اسلام در سال ششم هجرت پس از فراغت نسبى از تحريكات دشمن، نامه هايى براى سران و پادشاهان كشورهاى مختلف نوشت و همه را دعوت به اسلام كرد.

پس از اعلام عموميت دعوت پيامبر اسلام، در مقام تعليل آن و اثبات اينكه چنين چيزى امكان پذير است، به عموميت سلطنت و حكومت خداوند و يگانگى و قدرت او اشاره مى كند و مى فرمايد: «پيامبر اسلام از سوى كسى فرستاده شده

كه سلطنت آسمانها و زمين از آنِ اوست و معبودى جز او وجود ندارد و او زنده مى كند و مى ميراند». ذكر اين اوصاف براى خدا ضمن اينكه خود، موضوعيت دارد، بيانگر اين نكته است كه خدايى كه چنين اوصافى دارد، مى تواند پيامبرى براى عموم بشر بفرستد; چون سلطنت وفرمانروايى جهان براى اوست و او خداى يگانه است و خدايى جز او نيست كه در ارسال پيامبر مزاحم او باشد، و نيز او زنده مى كند و مى ميراند.

خداوند ضمن اينكه قدرت دارد موجودى را زنده كند و يا او را بميراند، قدرت دارد جامعه اى را به وسيله پيامبر خود زنده كند و يا آن جامعه در اثر دورى از دعوت پيامبر، مقدمات مرگ خود را فراهم آورد و خدا آنها را به سبب اين شقاوت بميراند.

در پايان آيه بار ديگر تأكيد مى كند كه به اين فرستاده خدا ايمان بياوريد; همان كسى كه از سوى خدا خبر مى دهد و او درس نخوانده است و به خدا و كلمات او ايمان دارد. از او پيروى كنيد; باشد كه هدايت شويد.

يكى از اوصاف پيامبر كه در ذيل اين آيه آمده اين است كه او به خدا و كلمات او ايمان دارد. اين صفت بيانگر روح بلند پيامبر اسلام و ايمان و اعتقاد او به راه خويشتن است. او با اطمينان كامل واعتقاد راسخ بر حقّانيت خود، مردم را به سوى اسلام دعوت مى كند و هيچ گونه شك و ترديدى در دعوت خود ندارد.

وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِه يَعْدِلُونَ (* ) وَ قَطَّعْناهُمْ اثْنَتَىْ عَشْرَةَ أَسْباطًا أُمَمًا وَ أَوْحَيْنآ اِلى مُوسى اِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناس مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (* )

و از قوم موسى گروهى هستند كه به سوى حق رهنمون مى شوند و با آن حكم عدل مى دهند (159) و آنها را به دوازده سبط كه امتهايى بودند تقسيم كرديم، و هنگامى كه قوم موسى از او آب خواستند، به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را به سنگ بزن، پس دوازده چشمه از آن جوشيد، هر گروهى آبشخور خود را شناخت. و ابر را بر آنان سايبان كرديم و بر آنان انگبين و بلدرچين فرستاديم. از پاكيزه هاى آنچه به شما روزى داده ايم بخوريد. آنها بر ما ستم نكردند بلكه بر خويشتن ستم نمودند (160)

نكات ادبى

1 ـ «امّة» گروه، جمعيتى كه از روى قصد و آگاهى و هدفهاى مشترك، اجتماعى را تشكيل بدهند. از «امّ» به معناى قصد گرفته شده است.

2 ـ «يعدلون» حكم به عدالت و داد مى دهند، دادگرى مى كنند.

3 ـ «قطّعناهم» آنها را تقسيم كرديم، چند گروه قرارداديم.

4 ـ «اسباط» جمع سبط به معناى نوه است و بيشتر در نوه دخترى به كار مى رود، از «سبط» به معناى توسعه و گسترش است; گويا نسل انسان با وجود نوه گسترش مى يابد. ضمناً اسباط بنى اسرائيل دوازده قبيله بودند كه هر قبيله از سبطى به دنيا آمده بود اين سبطها نوه هاى حضرت يعقوب از ده فرزند او بودند، به اضافه دو نوه از حضرت يوسف به نام هاى «افرايم» و «منس». گفته شده كه يكى از فرزندان يعقوب به نام «لاوى» بود كه نسل او سبط مستقلى نشد بلكه آنها در ميان اسباط ديگر پراكنده بودند و به خدمت دينى اشتغال داشتند.

5 ـ «اسباطاًامماً» مى توانيم «اسباطا» را تميز براى «اثنتاعشرة» و «امما» را بدل يا صفت براى اسباط قرار بدهيم. البته مميز اعداد از يازده تا نوزده بايد مفرد باشد; ولى اسباط جمع است. اين اشكال به اين گونه حل مى شود كه كلمه سبط چه مفرد باشد و چه جمع، به معناى گروه است و دلالت بر جمع دارد; بنابراين مفرد و جمع آن تفاوتى ندارد و مى توان براى فايده اى در مميز اين اعداد آن را به صورت جمع آورد. اين قاعده را مى توان در تمام كلماتى كه مفرد آن معناى جمع مى دهد تعميم داد; مانند رهط، قوم و قبيله. احتمال ديگر در «اسباطاًامماً» اين است كه مميز عدد، حذف شده و اسباط، بدل از اثنتاعشرة است و امم هم صفت براى آن است و تقدير آن چنين است: اثنتاعشرة فرقة اسباطاً امماً.

6 ـ «فانبجست» جوشيد، بيرون آمد. در آيه ديگر «انفجرت» آمده كه تقريباً با اين كلمه مترادف است. البته گفته شده كه «انبجست» براى جوشيدن معمولى آب و «انفجرت» براى فوران و خروج شديد آب است; گويا آن چشمه ها نخست به صورت معمولى بود، سپس فوران كرد.

7 ـ «شرب» آبشخور، محل برداشت آب.

8 ـ «منّ» در اينجا به معناى انگبين است و آن شيره اى است كه روى برگهاى بعضى از گياهان جمع مى شود. مانند گزانگبين.

9 ـ «سلوى» بلدرچين.

تفسير و توضيح

آيه (159) و من قوم موسى امة يهدون بالحق... : بعد از بيان مطالبى درباره پيامبر اسلام و عموميت دعوت او، بازهم سخن از بنى اسرائيل است و در اين آيه در مقام تعريف و تمجيد از بعضى از گروههاى آنها مى فرمايد: از قوم موسى كسانى هستند كه به سوى حق رهنمون مى شوند و حق را مى يابند و به وسيله اين هدايت، همواره داورى درست انجام مى دهند و به حق و عدل قضاوت مى كنند.

با وجود آنهمه خلافكاريها و نافرمانيهاكه قوم موسى داشتند و قرآن با بيان آنها چهره ناخوشايندى از بنى اسرائيل به دست مى دهد، در اين آيه و چند آيه ديگر، آن دسته از بنى اسرائيل را كه به دنبال حق و حقيقت هستند و در مسير هدايت قدم مى زنند، مورد ستايش قرار مى دهد و اين نشان دهنده رعايت حق و انصاف در داوريهاى قرآن است، و اينكه قرآن حتى از مخالفان خود هم در صورتى كه در طريق حق باشند تعريف مى كند.

ظاهر اين است كه گروههاى حق طلب بنى اسرائيل، هم در زمان موسى و هم در زمانهاى بعدى و حتى در عصر پيامبر وجود داشتند و دو عبارت «يهدون» و «يعدلون» دلالت بر استمرار دارد، و در آيه ديگر از حق پرستان بنى اسرائيل چنين ياد مى كند:

و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا باياتنا يوقنون (سجده / 24)

و از آنها (بنى اسرائيل) پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كنند; چون شكيبايى كرده اند و به آيات ما يقين دارند.

در آيات ديگرى نيز از بعضى از اهل كتاب كه داراى صفات نيكو هستند، به نيكى ياد مى كند مانند:

و من اهل الكتاب من ان تأمنه بقنطار يؤدّه اليك (آل عمران/ 71)

و از اهل كتاب كسانى هستند كه اگر مال بسيارى را به او امانت دهى به تو برمى گرداند.

(160) و قطّعناهم اثنتى عشرة اسباطاً امماً...: بنى اسرائيل كه همگى از نسل حضرت يعقوب بودند، به دوازده گروه تقسيم مى شدند و هر گروه امتى را تشكيل مى دادند. در رأس هر كدام از اين دوازده قبيله يكى از نوه هاى حضرت يعقوب قرار داشت. از اين آيه چنين برمى آيد كه اين تقسيم بندى به امر خدا بوده و اسباط دوازده گانه علاوه بر اينكه از نظر نژادى در رأس قبيله بودند، از نظر دينى هم رهبرى داشتند; بنابراين در بعضى از روايات، دوازده امام شيعه به دوازده سبط بنى اسرائيل تشبيه شده است.

در ادامه آيه از چندين نعمت بزرگ كه خداوند به بنى اسرائيل داده ياد مى كند. يكى از آنها جريان جوشيدن دوازده چشمه از سنگ است، كه چون بنى اسرائيل در آن بيابان به شدّت تشنه شدند و از موسى آب خواستند، با وحى خداوند، موسى عصاى خود را به سنگ زد و دوازده چشمه جارى شد و هر سبطى از يك چشمه آب خوردند و هر كدام آبشخور خود را شناختند.

نعمت ديگرى كه خدا به بنى اسرائيل داد اين بود كه در بيابان سوزان ابر را سايبان آنها قرار مى داد، و نعمت ديگر اينكه به آسانى غذاهاى مطلوبى در اختيار آنها مى گذاشت و براى آنها «منّ = انگبين» و «سلوى = بلدرچين» مى فرستاد و آنها از اين غذاهاى لذيذ مى خوردند.

پس از بيان اين نعمتها خطاب به بنى اسرائيل مى فرمايد: از روزيهاى پاكيزه اى كه به شما داده ايم بخوريد. سپس اضافه مى كند كه آنها بر ما ستم نكردند، بلكه بر خويشتن ستم كردند. اشاره به اينكه آنها در برابر اين نعمتها ناسپاسى كردند و با بهانه هاى واهى موسى را آزار دادند.

تفصيل اين مطالب در تفسير آيات 57 به بعد از سوره بقره بيان شد; به آنجا رجوع شود.

وَ اِذْ قيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا نَغْفِرْ لَكُمْ خَطيئاتِكُمْ سَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ (* ) فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذى قيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّمآءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ (* )

و هنگامى كه به آنها گفته شد در اين آبادى ساكن شويد و از آن هر چه كه خواستيد بخوريد و بگوييد خدايا گناهان ما را فرو ريز، و بافروتنى از در وارد شويد تا خطاهاى شما را ببخشيم. بزودى بر نيكوكاران مى افزاييم(161) پس كسانى از آنها كه ستم كردند سخنى را كه به آنها گفته شده بود به سخن ديگرى تغيير دادند، پس براى آنها به سبب ستمى كه كردند، عذابى از آسمان فرستاديم(162)