تفسير كوثر جلد اول

يعقوب جعفرى مراغى

- ۴۱ -


2 ـ پس از بيان دو حكم ياد شده ، در اين قسمت از آيه يك مطلب كلى به عنوان توصيه اخلاقى بيان مى كند و آن اينكه هركار خوبى انجام بدهيد خداوند از آن آگاه است. بنابراين با اطمينان از اينكه كارهاى شما مورد توجه خداست اعمال حج را بجاآوريد. توصيه اخلاقى ديگر اينكه همانگونه كه در حال سفر توشه راه با خود برمى داريد، زندگى را هم نوعى سفر تلقى كنيد و براى آن نيز توشه راه برداريد و اگر خواستيد براى زندگى توشه برگيريد بهترين توشه عبارت است از تقوا و پرهيزگارى. سپس مى فرمايد از من پروا داشته باشيد اى خردمندان.
در اينجا تقوا را به توشه راه تشبيه مى كند و ا زآن به عنوان بهترين توشه نام مى برد و در آيه ديگر تقوا را به لباس تشبيه مى كند و آن را بهترين لباس معرفى مى نمايد:
و لباس التقوا ذلك خير (اعراف / 26)
و لباس تقوا بهتر است.
4 ـ اينكه در سفر حج به خريد و فروش و تجارت هم مشغول شويد و بدينگونه فضل و بخشش خدا را بجوييد اشكالى ندارد. اين حكم براى آن گفته شد كه بعضى از مسلمانان گمان مى كردند كه داد و ستد در سفر حج ناپسند است و انسان بايد تمام توان و وقت خود را صرف اعمال حج و عبادت خدا كند و تجارت در حج را نوعى گناه مى شمردند. در اينجا خداوند اجازه مى دهد كه اكنون كه از شهرهاى گوناگون جمعيتى در اين محل گرد آمده اند ، تجارت هم بكنند و با توكل به خدا و طلب روزى از او دست به داد و ستد بزنند.
5 ـ يكى از اعمال حج وقوف در عرفات است. هر چند كه در اين آيه صريحاً اين حكم بيان نشده ولى اشاره به آن شده است اينكه مى فرمايد: (وقتى از عرفات برگشتيد) دليل آن است كه حاجى بايد در عرفات باشد.
6 ـ از عرفات به مشعر الحرام برگرديد و در مشعرالحرام خدا را ياد كنيد.
7 ـ باز به مناسبت ياد خدا در مشعرالحرام يك توصيه اخلاقى مى كند و آن اينكه هميشه خدا را ياد كنيد چون اوست كه شما را هدايت كرد و شما پيش از هدايت او كه از طريق پيامبر اسلام صورت گرفت، از گمراهان بوديد و احكام را نمى دانستيد.
8 ـ سپس از مشعرالحرام از همانجا كه مردم بازمى گردند به سوى منى بازگرديد ظاهر آيه كه مى فرمايد: (ثم افيضوا) دليل بر اين است كه منظور بازگشت از مشعر به منى است ولى گفته شده كه منظور آيه بازگشت به عرفه است كه پيشتر هم به آن اشاره شد. چون قريش در حال انجام مراسم حج به عرفه نمى رفتند زيرا عرفه بيرون از حرم است و آنها مى گفتند ما از حرم بيرون نمى شويم ولى قبايل ديگر عرب وقوف به عرفه مى كردند. آيه به مسلمانان دستور مى دهد كه آنها نيز مانند مردم ديگر در عرفه وقوف كنند و مانند آنها از عرفه كوچ نمايند.
9 ـ باز يك توصيه اخلاقى و آن اينكه از خدا طلب آمرزش كنيد كه خدا آمرزنده و رحيم است. انسان هميشه بايد از خدا طلب آمرزش كند ولى حال احرام فرصت خوبى براى اين كار است و در اين حال كه انسان به خدا نزديكتر است، بيشتر بايد طلب آمرزش كند چون در معرض الطاف و عنايتهاى پروردگار است.

فَاِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبآءَكُمْ أَوْ أَشَدَّذِكْرًا فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنآ آتِنا فِى الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِى الْآخِرَةِ مِنْ خَلاق (* )وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنآ آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ (*)أُولئِكَ لَهُمْ نَصيبٌ مِمّا كَسَبُوا وَ اللّهُ سَريعُ الْحِسابِ (*)وَ اذْكُرُوا اللّهَ فى أَيّام مَعْدُودات فَمَنْ تَعَجَّلَ فى يَوْمَيْنِ فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (*)

و چون مناسك حج خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد همچنان كه پدران خود را ياد مى كنيد ويا بيشتر از آن. از مردم كسانى هستند كه مى گويند: پروردگارا در دنيا به ما (نيكويى) بده و براى آنها در آخرت بهره اى نيست (200) و از آنها كسانى هستند كه مى گويند پروردگارا در دنيا به ما نيكويى بده و در آخرت هم نيكويى بده و ما را از آتش نگاه دار (201) اينان از آنچه كسب كرده اند بهره اى دارند و خدا زود حساب كننده است (202) و خدا را در روزهاى چندى ياد كنيد. پس هر كس در دو روز شتاب كند بر او گناهى نيست و هر كس تأخير كند براو هم گناهى نيست البته براى كسى كه پرهيزگارى كند. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه شما به سوى او برانگيخته خواهيد شد (203)

نكات ادبى

1 ـ «قضيتم» از قضاء به معناى درست انجام دادن كار، الزام كردن، حكم نمودن.
2 ـ «مناسك» جمع «منسك» مصدر ميمى از نسك به معناى عبادت و بيشتر به اعمال حج گفته مى شود.
3 ـ «اشدّذكرا» عطف به «ذكركم» است كه مجرور مى باشد ولى چون غير منصرف است حالت جرّ آن با فتحه آمده و غير منصرف بودن آن به خاطر وزن فعل و صفت بودن است.
4 ـ «خلاق» بهره، نصيب، فراهم آمده.
5 ـ «قنا» فعل امر از وقى يقى با پسوند «نا» به معناى نگهداشتن.
6 ـ «معدودات» شمارش شده ، اين كلمه را به هر عددى مى توان اطلاق كرد ولى معمول شده كه به عددهاى كم گفته مى شود.
7 ـ «لمن اتقى» متعلق به محذوفى است كه از سياق آيه معلوم است مانند: جعلناه ياذلك.

تفسير و توضيح

آيات (200ـ203) فاذاقضيتم مناسككم... : پس از انجام مراسم حج، انسان نبايد خيال كند كه كار او تمام شده است بلكه همواره بايد خدا را ياد كند مثل ياد كردن پدرش و حتى بيشتر از آن زيرا درست است كه پدر حق مهمى دارد و زندگى انسان از اوست ولى حق خداوند به مراتب بيشتر است و نعمتهاى بى شمارى به انسان داده و از اين رو بايد بيشتر از پدر و مادر مورد توجه قرار گيرد.
گفته شده است كه پيش از نزول اين آيه وقتى مراسم حج تمام مى شد حاجيان در اجتماعات خود از گذشته ها و پدران و نياكان خود به همديگر تعريف مى كردند و به آنها افتحار مى نمودند و فخر مى فروختند. اين آيه آنها را از اين كار منع مى كند و به آنها دستور مى دهد كه پس از انجام مناسك حج باز هم بايد به ياد خدا باشند بيشتر از آنچه كه به ياد پدران خود هستند.
پس از بيان اينكه بايد خدا را ياد كنيد، مردم را در اين زمينه به دو دسته تقسيم مى كند. دسته اول كسانى كه خدا را فقط براى نيازهاى اين دنيا ياد مى كنند. و دسته دوم كسانى كه خدا را هم براى سعادت اين دنيا و هم براى سعادت آخرت ياد مى كنند. گروه اول پروردگار خود را به زبان مى آورند و از او مى خواهند كه در دنيا به آنها بدهد و گروه دوم نيز پروردگار خود را به زبان مى آورند و از او مى خواهند كه هم در دنيا به آنها «حسنه» بدهد و هم در آخرت به آنها «حسنه» بدهد و آنها را از آتش جهنم حفظ كند. درخواستهاى اين دو گروه دو فرق با همديگر دارد اول اينكه گروه نخست فقط دنيا را مى خواهد و گروه ديگر دنيا و آخرت هر دو را مى خواهد. فرق دوم اينكه گروه نخست دنيا را هر چه باشد مى خواهد و ميگويد: (اتنافى الدنيا) ولى گروه دوم در دنيا «حسنه» مى خواهند و نه چيز ديگر.
اهل دنيا و دنيا پرستان خواهان همه لذتهاى دنيا هستند هرچند كه نامشروع باشد ولى اهل ايمان از دنيا فقط آنچه را كه «حسنه» است مى خواهند يعنى چيزى را مى خواهند كه واقعاً خوب و نيكو باشد و اين تفاوت اساسى ميان ديد دو گروه درباره مظاهر دنياست.
در آيه اعلام مى كند كه هر كس كه فقط دنيا را بخواهد، در آخرت نصيبى و حظى نخواهد داشت ولى آنكه هم دنيا و هم آخرت را طلب مى كند، از هر دو بهره مند خواهد شد و در مقابل اعمالى كه مى كنند، در دنيا به آنها نصيبى داده مى شود و در آخرت هم پاداش آنها را خداوندى خواهد داد كه در حسابرسى سريع است و هر چه زودتر به حساب اعمال بندگان خود خواهد رسيد.
گفته شده كه منظور از حسنه در دنيا نعمتهاى دنيا و وسعت روزى و همسر شايسته است و منظور از حسنه در آخرت بهشت رضوان خداست. البته حسنه مى تواند شامل همه اينها باشد و تمام آنچه را كه در سعادت دنيا و آخرت انسان تأثيرى دارد دربرگيرد.
مفهوم اين آيه با تعبيرهاى مختلف در آيات ديگر هم آمده است از جمله در سوره اسراء از دو گروه ياد مى كند كه گروه اول فقط دنيا را مى خواهند كه خدا به آنها دنيا را مى دهد ولى در آخرت جاى آنها جهنم است و گروه دوم آخرت را مى خواهند و در اين باره سعى خود را هم مى كنند كه خدا سعى آنها را پاسخ درخور مى دهد و از آنها سپاسگزارى مى كند. پس از ذكر اين دو گروه سخن را چنين ادامه مى دهد:
كلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربك و ما كان عطاء ربك محظورا (اسراء / 20)
همه را اين گروه و آن گروه را از بخشش پروردگارت مدد مى رسانيم و بخشش پرودگار تو از كسى باز داشته نيست.
پس از صحبتى كه از دو گروه دنياپرست و اهل ايمان مى كند بار ديگر به موضوع حج برمى گردد و مى فرمايد: خدا را در روزهايى چند ياد كنيد منظور از روزهايى چند يا همان ايام معدود، روزهاى يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ذيحجه است كه به آنها ايام تشريق گفته مى شود. شايد منظور از ياد خدا در اين ايام، رمى جمرات باشد كه حاجى بايد در اين سه روز يا دو روز اول به جمرات كه چند ستون سنگى است سنگريزه پرتاب كند كه گويا شيطان را از خود مى راند و اين يكى از اعمال حج است و به صورت سمبوليك اعلام بيزارى از شيطان است و اين خود نوعى ياد خداست كسى كه شيطان را مى راند بدون شك او به ياد خداست. البته مستحب است كه در اين روزها حاجى بعد از اداى نماز واجب تكبيرهايى را بگويد كه اين هم نوعى ديگر از ياد خداست.

پس از دعوت به ياد خدا در روزهاى تشريق، حكم ديگرى را بيان مى كند و آن اينكه اگر كسى اعمال خود را در روز انجام دهد و شتاب كند گناهى نكرده و اشكالى ندارد همانگونه كه اگر تأخير كند و اعمال را در سه روز به جاى آورد نيز گناهى نكرده و اشكالى ندارد. عمده اين است كه انسان تقوا داشته باشد و به پايان بردن اعمال در دو روز يا سه روز براى كسى كه تقوا دارد و همواره به ياد خداست فرقى نمى كند. پس از اين بيان ، بارديگر مردم را به تقوا دعوت مى كند و مى فرمايد: از خدا پرواداشته باشيد و بدانيد كه در قيامت به سوى او برانگيخته خواهيد شد و به سوى او خواهيد رفت.

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللّهَ عَلى ما فى قَلْبِه وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ (*)وَ اِذا تَوَلّى سَعى فِى الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ (*)وَ اِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالاْثِْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (* )وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبادِ (*)

و از مردم كسى هست كه سخن او در زندگى دنيا تو را به شگفتى وا مى دارد و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه مى گيرد در حالى كه او سخت ترين دشمنان است (204) و چون ولايت و برترى پيدا كند مى كوشد تا در زمين فساد كند و زراعت و نسل را تباه سازد و خدا فساد را دوست ندارد (205) و چون به او گفته مى شود: از خدا پروا كن، غرور او را به گناه مى كشاند پس جهنم او را بس است و چه بدجايگاهى است (206) و از مردم كسى هست كه جان خود را در جهت طلب خوشنودى خدا مى فروشد و خدا بر بندگان مهربان است(207)

نكات ادبى

1 ـ «اعجاب» شگفتى و تحسين و نيكو پنداشتن كسى يا كارى.
2 ـ «الدّ» سخت تر، دشمن تر . افضل التفضيل از «لدّيلدّ» كه به معناى شدت خصومت است.
3 ـ «خصام» جمع خصم، دشمن.
4 ـ «تولى» والى شد، قدرت يافت ، به رياست رسيد و يا روى برگردانيد.
5 ـ «ليفسد» منصوب است به تقدير اَن ناصبه.
6 ـ «حرث» زراعت، كِشت.
7 ـ «نسل» نژاد هر موجود صاحب روحى از انسان و حيوان.
8 ـ «عزة» در اينجا غرور، قدرت و خودبزرگ بينى.
9 ـ «مهاد» محل قدم زدن، جايگاه ، بستر.
10 ـ «شراء» از اضداد است هم به معناى خريد و هم به معناى فروش است.
11 ـ «ابتغاء» طلب، جستجو.

تفسير و توضيح

آيات (204ـ206) و من الناس من يعجبك... : هيچكس در اصل آفرينش، بد آفريده نشده ولى كسانى در اثر بعضى از صفاتى كه پيدا مى كنند آنچنان مسخ مى شوند كه دست به هر بدى مى زنند و تبديل به انسانهايى بدجنس و بدگهرمى شوند از اينگونه انسانها كسانى هستند كه در عين بدجنسى و شرارت چنان خود را خوب و سالم قلمداد مى كنند كه در آغاز كار همه را فريب مى دهند و همه گمان مى كنند كه آنها آدمهاى شريف و خيرخواهى هستند اما چون قدرت پيدا مى كنند، شرارت خود را آشكار مى سازند.
قرآن كريم در اين آيه از اينگونه آدمها صحبت مى كند و به معرفى تيپ آنها مى پردازد تا پيامبر و مسلمانان فريب سخنان شيرين آنها را نخورند و به خوبى آنها را بشناسند. لذا چنين اظهار مى دارد: از مردم كسانى هستند كه در سخن گفتن درباره زندگى دنيا، تو را به شگفتى وامى دارد و خيال مى كنى كه با انسان شريف و خيرخواه و مدافع حقوق انسانها روبرو هستى. انسانى كه تمام تلاش او براى اصلاح جامعه و رفاه مردم است او حتى از احساسات مذهبى مردم سوء استفاده مى كند و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه مى گيرد. ولى اين سخنهاى فريبنده تنها براى گول زدن مردم و سوار شدن بر آنهاست او مى خواهد از اين طريق قدرتى و رياستى بدست آورد و چون به اين هدف خود مى رسد و مقام و موقعيت و ولايت و رياستى به دست مى آورد، ماهيت واقعى خود را ظاهر مى كند و براى حفظ رياست و قدرت خود در زمين فساد مى كند و با اين فتنه و فسادى كه به راه مى اندازد، سبب مى شود كه امكانات مادى مردم از بين رود و زراعتها و محصولهاى مردم نابود شود و از آن بدتر انسانهايى كشته شوند و بالاخره او كارى مى كند كه هم اقتصاد جامعه و هم امنيت جامعه از بين مى رود.
اينگونه افراد در تاريخ انقلابهاى مهم مردمى فراوان يافت مى شود. كسانى در آغاز كار چهره مردمى به خود مى گيرند و سخنان فريبنده اى در دفاع از منافع مردم به زبان مى آورند به طورى كه مردم گول سخنان آنها را مى خورند. آنها حتى از احساسات مذهبى مردم به نفع خود بهره بردارى مى كنند تا خود را وجيه المله جلوه دهند اما هنگامى كه مردم با فداكاريهاى خود موفق شدند كه ستمگران را از صحنه بيرون كنند، اين افراد مفسد با زيركى و با استفاده از موقعيتى كه براى خود كسب كرده اند قدرت را به دست مى گيرند ولى دست به فساد مى زنند و براى حفظ مقام خود، سرمايه هاى اقتصادى و انسانى جامعه را نابود مى سازند.
قرآن كريم در آيه بعدى ويژگى ديگرى از اين گونه انسانهاى فاسد را بيان مى كند و آن اينكه وقتى از طريق خيرخواهى و نصيحت،به چنين افرادى گفته شود كه از خدا بترس (و چنين شرارت نكن) غرور و خودخواهى او را به گناه مى كشاند و او به جاى پذيرفتن سخنان خيرخواهانه، شرارت بيشتر مى كند.
قرآن در نفى اينگونه افراد، دو مطلب بيان مى كند يكى اينكه خدا فساد را دوست ندارد يعنى اينها اهل فساد هستند و خدا آنها را دوست ندارد و چون خدا دوست نداشته باشد، آنها سزاوار لعنت و غضب خدا مى شوند. دوم اينكه در آخرت جاى آنها جهنم است و اين عذاب آنها را بس وچه بد جايگاهى است.
توجه كنيم كه ما كلمه «تولّى» را در آيه شريفه به معناى قدرت يافتن و ولايت و رياست گرفتيم و گفتيم كه آنها پس از كسب قدرت دست به فتنه و فساد مى زنند.
ممكن است منظور از «تولى» روى گردانى باشد كه در اين صورت ، حالت منافقانه اين افراد مورد نظر است يعنى آنها در حضور تو سخنان فريبنده اى به زبان مى آورند ولى چون از پيش تو رفتند و روى برگردانيدند در عمل فتنه و فساد مى كنند و دست به نابودى زراعت و كشتار مى زنند. در اين باره شأن نزولى هم گفته شده كه گويا شخصى به نام اخنس بن شريق از منافقان عصر پيامبر، در حضور آنحضرت اظهار ايمان مى كرد و سخنان خوبى به زبان مى آورد ولى چون از پيش او مى رفت به مسلمانان آسيب مى رسانيد و باعث از بين رفتن زراعت و نفوس مردم مى شد.
پرواضح است كه شأن نزول ، آيه را محدود نمى كند و آيه شامل كليه كسانى است كه اين ويژگيها را داشته باشند و در واقع آيه هشدارى به مسلمانان است كه نبايد فريب سخنان شيرين و مكرآميز دشمنان را بخورند و بايد آنها را خوب بشناسند.
آيه (206) و من الناس من يشرى ... : در مقابل افراد شرور و مفسدى كه ذكر آنها رفت كسان ديگرى هستند كه درست در نقطه مقابل آنها قرار گرفته اند كه در اين آيه به معرفى آنها مى پردازد. آنها كسانى هستند كه جان خود را در مقابل جلب خوشنودى خدا فروخته اند يعنى از همه چيز خود و حتى از جانشان گذشته اند تا رضايت الهى را بدست آورند و بدينگونه آنها دست به معامله عجيبى زده اند. در هر معامله اى چهار ركن وجود دارد اول خريدار دوم مشترى سوم جنس چهارم قيمت. در اين معامله خريدار خداست فروشنده بنده مؤمن خداست و جنس مورد معامله جان آن مؤمن است و قيمت آن خوشنودى خداست عجب معامله اى!
به گفته همه مفسران شيعه و برخى از مفسران اهل سنت، اين آيه درباره حضرت على(ع) و بيان فداكارى عجيب او در داستان «ليلة المبيت» نازل شده است و خداوند در اين آيه يكى از فضايل آن حضرت را جاودانه كرده است.
آن شب، شب خوفناكى بود چهل شمشيرزن از چهل قبيله خود را براى كشتن پيامبر اسلام در رختخواب خود آماده كرده بودند قرار بود كه چهل شمشير يكسره بر تن تنهاى پيامبر فرود آيد و او را تكه تكه كند. پيامبر از اين تصميم قريش آگاه گرديد و بنا شد كه آن شب را در رختخواب خود نباشد و از مكه بگريزد اما براى اين كه قريش از اين تصميم پيامبر آگاه نشوند بايد چنين وانمود مى شد كه پيامبر در رختخواب خود خوابيده است و لازم بود كه كسى به جاى پيامبر در آن رختخواب بخوابد تا جاسوسان قريش خيال كنند كه اوضاع مطابق با نقشه آنها پيش مى رود. شخصى كه در اين رختخواب مى خوابيد پيش مرگ پيامبر مى شد و بايد در انتظار فرودآمدن چهل شمشير بربدنش مى شد و اين كار هركس نبود. كسى براى اين مهم لازم بود كه از جان خود بگذرد و خوشنودى خداوند را بر زندگى و جان خود ترجيح بدهد او بايد جان خود را مى فروخت تا رضايت الهى را به دست آورد و جز على بن ابيطالب (ع) كسى اهل چنين معامله اى نبود و شايستگى اين كار را نداشت. اين بود كه على براى حفظ جان پيامبر، خطر را به جان خريد و در آن شب تاريخى و وحشتناك در جاى پيامبر خوابيد و خود را آماده شمشيرهاى دشمن كرد.
لحظه موعود فرارسيد و شمشير به دستان بر آن رختخواب هجوم بردند ولى به جاى پيامبر با على روبرو شدند و خوشبختانه آسيبى به او نرساندند و او هر چند كه از اين مهلكه جان سالم بدر برد ولى مأموريت خود را انجام داده بود و از عهده امتحانى سخت سرافراز بيرون آمده بود.
خداوند در اين آيه اين فداكارى على(ع) را با تعبيرى بس شيرين و روح نواز بيان مى كند و از كار او به عنوان معامله اى ياد مى كند كه ميان او و خدا انجام گرفته است. و در پايان مى فرمايد: خدا بر بندگان مهربان است و بدينگونه مهربانى و رأفت و لطف و عنايت خود را براى بنده اى كه اين چنين در راه او فداكارى مى كند، اعلام مى دارد.

چند روايت

1 ـ روايت شده چون پيامبر اسلام تصميم به هجرت گرفت، براى اداى بدهيهاى خود و ردّ امانتهاى مردم ، على(ع) را جانشين خود كرد و به او دستور داد كه در شب خروج او به سوى غار كه مشركان خانه او را احاطه كرده بودند، در بستر او بخوابد و پارچه اى را كه مخصوص پيامبر بود روى خود بكشد و به او گفت: ان شاءالله به تو مكروهى نخواهد رسيد. على چنين كرد پس خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحى كرد من ميان شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانى تر از ديگرى قرار دادم كدام يك از شما حاضر است كه در زندگى ايثار كند و برادرش را براى زندگى انتخاب نمايد، هر دو زندگى را براى خود انتخاب كردند پس خداوند به آنها وحى كرد شما مانند على بن ابيطالب نيستيد ميان او ومحمد برادرى ايجاد كردم و او در رختخواب محمد خوابيد و جان خود را فداى او كرد و زندگى را براى او خواست اكنون به زمين برويد و او را از دشمن حفظ كنيد پس نازل شدند و جبرئيل طرف سر او و ميكائيل طرف پاى او قرار گرفتند و جبرئيل مى گفت: آفرين بر شخصى چون تو اى على! خداوند با وجود توبه ملائكه خود مباهات مى كند. پس خداوند به پيامبر خود كه به سوى مدينه روان بود، در شأن على بن ابيطالب اين آيه را فرستاد: و من الناس من يشرى نفسه(1)
2 ـ روايت شده كه اين آيه (و من الناس من يشرى نفسه) درباره على بن ابيطالب نازل شده كه در شب بيرون رفتن پيامبر به سوى غار در رختخواب او خوابيد و روايت شده كه چون در رختخواب او خوابيد جبرئيل بالاى سر او و ميكائيل طرف پاى او بودند و جبرئيل ندا مى داد: آفرين بر شخصى چون تواى على بن ابيطالب خداوند با تو به فرشتگان خود مباهات مى كند و اين آيه نازل شد.(2)
3 ـ از امام سجاد(ع) نقل شده كه فرمود: قول خداوند: (و من الناس من يشرى نفسه) درباره على(ع) نازل شده هنگامى كه او در بستر پيامبر خدا خوابيد(3).
4 ـ از ابن عباس نقل شده اين آيه (و من الناس من يشرى نفسه) درباره على بن ابيطالب نازل شده هنگامى كه پيامبر از دست مشركان به غار فرار كرد و على در رختخواب او خوابيد و اين آيه ميان مكه و مدينه نازل گرديد(4).

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كآفَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ (* )فَاِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جآءَتْكُمُ الْبَيِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (*)هَلْ يَنْظُرُونَ اِلاّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فى ظُلَل مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِىَ الْأَمْرُ وَ اِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (*)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد همگى به اطاعت و تسليم درآييد و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد همانا او براى شما دشمنى آشكار است (208) پس اگر بعد از نشانه هاى روشنى كه بر شما آمد، لغزيديد، بدانيد كه خداوند توانا و فرزانه است (209) آيا اينان جز اين انتظار دارند كه (امر) خدا و فرشتگان در سايبانهايى از ابر به سوى آنها بيايند و كار انجام پذيرد و همه كارها به سوى خدا باز گردانيده مى شود (210)

نكات ادبى

1 ـ «سلم» با كسره سين به معناى اطاعت كردن و تسليم شدن.
2 ـ «كافه» جميع ، عموم، از «كف» مشتق شده كه به معناى بازداشتن و جمع كردن است.
3 ـ «زللتم» از زلت به معناى لغزش.
4 ـ «عزيز» توانا، كسى كه چيزى او را عاجز نمى كند.
5 ـ «حكيم» فرزانه، كسى كه كار او استوار و محكم باشد.
6 ـ «ينظرون» در اينجا به معناى نگاه مى كنند است.
7 ـ «ظلل» جمله ظلّه به معناى سايبان.
8 ـ «غمام» ابر سفيد رقيق از غمّ به معناى پوشيدن.

پى‏نوشتها:‌


1. تفسير ثعلبى به نقل ابن اثير، اسدالغبة ج 4 ص 25
2. تفسير فخر رازى ج 5 ص 224
3. امالى طوسى ج 2 ص 61
4. مجمع البيان ج 1 ص 535