تفسير كوثر جلد اول

يعقوب جعفرى مراغى

- ۴۲ -


تفسير و توضيح

آيات (208-209) يا ايها الذين آمنوا ادخلو ... : اين آيه يك دستور كلى براى عموم مؤمنان است و به آنها فرمان مى دهد كه همگى داخل در مقام تسليم باشند و در برابر خداوند از خود اظهار وجود نكنند و با اطاعت كامل از او و تسليم محض شدن در برابر او، خود را به مقام والايى از ايمان برسانند. بايد دانست كه مقام تسليم بالاترين مقامى است كه يك مؤمن مى تواند به آن برسد و آن پذيرش بى چون و چراى دستورات الهى است و همچنين تسليم شدن در برابر قضا و قدر الهى است.
در عين حال كه مؤمن به اين مقام مى رسد، باز ممكن است شيطان او را وسوسه كند و او را از راه بدر برد و لذا قرآن در اين آيه هشدار مى دهد كه در عين تسليم شدن به خدا، مواظب دامها و وسوسه هاى شيطان باشيد و از گامهاى او پيروى نكنيد و به راه او نرويد. سپس كسانى را كه از گامهاى شيطان پيروى مى كنند و دچار لغزشى در ايمان خود مى شوند تهديد مى كند به اينكه خداوند توانا و حكيم است و مى تواند همه گونه سزا بدهد كه البته بيرون از حكمت او نخواهد بود.
تهديد كسانى كه مى لغزند و از گامهاى شيطان پيروى مى كنند از اين جهت است كه حجت بر آنها تمام شده و نشانه اى روشنى به آنها آمده و همه پيامبران و كتابهاى آسمانى را ه را براى آنها نشان داده اند و ديگر جاى هيچ عذر و بهانه اى براى كسى نمانده است با اين وجود اگر كسى بلغزد و دنبال شيطان برود خداى توانا حق دارد كه او را عذاب كند.
آيه (210) هل ينظرون الا ان ياتيهم الله... : تهديد ديگرى است كه خداوند درباره اين لغزندگان و گمراهان و تابعان شيطان بيان كرده است. البته منظور از اينها آن دسته از مؤمنان هستند كه دچار چنين لغزشى شده اند و در عين حال به خدا ايمان دارند، خداوند در اين آيه چنين گروههايى را با يادآورى روز قيامت و يكى از صحنه هاى عجيب آن تهديد مى كند و آن صحنه عجيب و خوفناك ، آمدن امر پروردگار همراه با فرشتگان در سايبانهايى از ابر سفيد است و اين كنايه از عذاب سختى است كه به امر خدا و توسط فرشتگان در روز قيامت برگمراهان نازل خواهد شد. در اين آيه گمراهان به اينگونه تهديد مى شوند كه آيا آنها جز اين را انتظار دارند كه امر خدا همراه با فرشتگان در سايبانهايى از ابر سفيد بر آنها برسد؟
البته در اين آيه كلمه (امر) نيست و از آمدن خود خدا با فرشتگان سخن گفته شده ولى چون مى دانيم كه خداوند جسم نيست و آمدن و رفتن براى او قابل تصور نيست لذا مى فهميم كه منظور از آمدن او آمدن امر و فرمان اوست و اينكه چگونه در روز قيامت فرمان خدا به همراهى ملائكه در ابرها خواهد آمد، براى ما روشن نيست چون اين صحنه مربوط به قيامت است و قيامت را نمى توان با معيارها و مقياسهاى مادى كه ما به آنها خوگرفته ايم سنجيد و قيامت براى خود معيارهاى خاصى دارد كه فهم و انديشه ما از درك آنها ناتوان است.
نظير اين آيه و ترسيم اين صحنه ، در آيات ديگرى از قرآن نيز آمده است ازجمله:
يوم يشقق السماء بالغمام و نزّل الملائكة تنزيلا (فرقان / 25)
روزى كه آسمان با ابرها بشكافد و فرشتگان نازل شوند چه نازل شدنى.
در اين آيه مانند آيه مورد بحث ، سخن از ابرهاى سفيد و نزول ملائكه در قيامت است ولى اشاره اى به خدا يا امر خدا نشده ولى در آيه ديگرى باز از آمدن خدا و فرشتگان در روز قيامت صحبت شده كه بدون شك منظور آمدن امر خدا همراه با فرشتگان است:
كلاّ اذادكّت الارض دكّا دكّا وجاء ربك و الملك صفّا صفّا (فجر / 22-22)
نه چنين است هنگامى كه زمين به سختى درهم كوبيده شود و فرمان خدا و فرشتگان صف به صف بيايند.
به نظر مى رسد كه اين صحنه يكى از صحنه هاى نزول عذاب الهى در روز قيامت است كه به امر پروردگار و به وسيله فرشتگان انجام خواهد شد. و در آيه مورد بحث به انجام يافتن امر خدا در آن روز تصريح شده (وقضى الامر) و در پايان، اين حقيقت خاطرنشان شده است كه تمام كارها بالاخره به سوى خدا برمى گردد.
سَلْ بَنى اِسْرآئيلَ كَمْ آتَيْناهُمْ مِنْ آيَة بَيِّنَة وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما جآءَتْهُ فَاِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ (*)زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ اللّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشآءُ بِغَيْرِ حِساب (*)
از بنى اسرائيل بپرس چقدر از نشانه هاى روشن به آنها داديم. و هر كس نعمت خدا را پس از آنكه به او رسيد تغيير بدهد، پس همانا خداوند سخت كيفر دهنده است (211) براى كسانى كه كافر شدند، زندگى دنيا آراسته شده و آنها كسانى را كه ايمان آورده اند مسخره مى كنند در حالى كه كسانى كه پرهيزگارند، در روز قيامت بالاى آنها هستند و خدا هر كس را كه بخواهد بدون حساب روزى مى دهد (212)

تفسير و توضيح

آيه (211) سل بنى اسرائيل ... : جهت عبرت آموزى مسلمانان، به پيامبر دستور مى دهد كه از بنى اسرائيل بپرسند كه چقدر نشانه روشن و معجزات مهم به آنها داده شد ولى آنها نشانه ها را ناديده گرفتند مانند يد بيضاء و عصاى موسى و شكافته شدن دريا و معجزاتى مانند آنها كه در اوايل سوره بقره ذكر آنها رفت. بنى اسرائيل آيات و معجزات و نشانه هاى قدرت الهى را ديدند ولى به يك ايمان درست نرسيدند و آن آيات را كه نعمتهاى بزرگ خداوند بر آنها بود، تغيير دادند و با بهانه جوييهاى خود، آن نعمتها را لوث كردند و در نتيجه آن نعمتها تبديل به نقمتها و بلاها گرديد آنها نشانه هاى الهى را به مسخره گرفتند و در اثر اين نافرمانى آنچه بايد باعث هدايت آنها مى شد موجب ضلالت و بدبختى آنها گرديد.
در پايان آيه به عنوان نتيجه گيرى و عبرت آموزى از كار بنى اسرائيل يك سنت مهم الهى را كه حاكم بر تاريخ است، بيان مى كند اين سنّت استثناء بردار نيست وهمه را چه مسلمان و چه غير مسلمان دربر مى گيرد آن سنت عبارت است از اينكه هر كس نعمتهاى خدا را كه به او داده شده تغيير بدهد، خداوند او را سخت كيفر خواهد داد. اگر انسان نعمتى را كه خدا به او داده سپاسگزارى كند و آن را در مسير درست به كار گيرد نعمت افزوده مى شود و اگر در مسير نادرستى از آن استفاده كند، در واقع نعمت خدا را دگرگون كرده و تغيير داده و بايد تاوان آن را بدهد و چنين فردى لياقت داشتن آن نعمت را ندارد و بايد از او سلب شود و خدا او را كيفر سختى خواهد داد.
آيه (212) زين للذين كفروا الحيوة... : در اينجا دو ويژگى از ويژگيهاى كافران بيان مى شود همانها كه نعمت هدايت را به نقمت ضلالت تغيير دادند و با وجود آيات روشن خدا در كفر باقى ماندند. آن دو ويژگى عبارتند از:
1 ـ كافران همواره دنياپرست هستند و به زندگى دنيا دلباخته اند. گويا زندگى ناپايدار دنيا در نظر آنها آراسته شده است و جلوه و جلالى دارد. از آنجا كه آنها به خدا و آخرت ايمان ندارند، تمام دلخوشى آنها زندگى دنيايى است. البته اين خداست كه به زندگى دنيا و مظاهر آن آرايش داده و آن را خواستنى كرده است ولى اين فقط يك امتحان است تا صف دنياپرستان از صف مؤمنان كه هم دنيا را مى خواهند و هم آخرت را جدا شود:
انا جعلنا ما على الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن عملا (كهف / 7)
همانا ما آنچه را كه در زمين است زينت براى آن كرديم تا آنان را امتحان كنيم كه كدام يك نيكوتر عمل مى كند.
خداوند استفاده از زينتها و خواسته هاى دنيا را ممنوع نكرده بلكه آن را براى بندگان خود قرار داده است:
قل من حرّم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق (اعراف / 32)
بگو چه كسى زينت خدا را كه براى بندگان خود قرار داده و روزىِ پاكيزه را حرام كرده است؟
آنچه مهم است اين است كه فرد با ايمان در عين حال كه مجاز است از نعمتها و زينتهاى دنيا برخوردار باشد، نبايد تمام همت خود را صرف دنيا و ماديات سازد بلكه او بايد به دنيا مانند يك وسيله و پلى براى عبور نگاه كند و هدف نهايى او رسيدن به قرب الهى و نعمتهاى آخرت باشد. اما كافران چنين نيستند بلكه دنيا براى آنها هدف نهايى است و لذا دنيا در نظر آنها زينت داده شده و جلوه خاصى يافته است.
2 ـ ويژگى ديگر كافران كه در اين آيه ذكر شده اين است كه كافران همواره مؤمنان را مسخره مى كنند و به آنها به ديده تحقير مى نگرند آنها فقيران و تهيدستان مؤمنان را به خاطر فقرشان و ثروتمندان مؤمنان را به خاطر اجتناب از بعضى از محرمات مسخره مى كنند چون كافران به خدا و قيامت عقيده ندارند و لذا اين پرهيزها و احتياطهاى مؤمنان را در اجتناب از چيزهايى مانند شراب و قمار و زنا و ساير محرمات بى دليل مى دانند و آن را نوعى محروميت بيجا از خواسته هاى نفس تلقى مى كنند و لذا آنها را مسخره مى كنند.
قرآن كريم در اين آيه در پاسخ به اين قضاوت نادرست، اظهار مى دارد كه در روز قيامت مؤمنان و افراد با تقوا بالاتر از آنها قرار خواهند گرفت زيرا مؤمنان در بهشت برين و كافران در درجات پست جهنم خواهند بود. و در آيه ديگر بيان مى كند در قيامت كار بر عكس خواهد بود و مؤمنان كافران را مسخره خواهند كرد:
ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون ... فاليوم الذين آمنوا من الكفاريضحكون (مطففين / 29ـ34)
كسانى كه بد كردند به كسانى كه ايمان آورده اند مى خندند... و امروز (روز قيامت) كسانى كه ايمان آورده اند به كافران مى خندند.
در پايان آيه مى فرمايد: خداوند هر كس را كه بخواهد بى حساب روزى مى دهد. و بدينگونه مؤمنان را اطمينان و آرامش خاطر مى بخشد و به آنها وعده مى دهد كه اگر هم در دنيا محروميتى داشته باشند، بدانند كه در آخرت رِوزى بيرون از شمارى در اختيار آنها خواهد بود وآنها ازنعمتهاى نامحدود خدااستفاده خواهندكرد.نظير:
فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب (غافر / 40)
پس آنها وارد بهشت مى شوند و در آنجا بى حساب روزى داده مى شوند.

كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيّنَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَوَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فى مَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ اِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جآءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَىَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِاِذْنِه وَ اللّهُ يَهْدى مَنْ يَشآءُ اِلى صِراط مُسْتَقيم (*)أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسآءُ وَ الضَّرّآءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ أَلا اِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَريبٌ (*)

مردم يك گروه بودند (پس اختلاف كردند) پس خدا پيامبران را به عنوان مژده دهندگان و بيم دهندگان مبعوث كرد و با آنها كتابى بر حق فرستاد تا ميان مردم در آنچه اختلاف كرده اند داورى كنند و در آن اختلاف نكردند مگر آنان كه كتاب به آنان داده شده بود بعد از آنكه نشانه هاى روشن به آنها آمده بود (و اين ) از روى ستمى ميان آنها بود. پس خداوند كسانى را كه ايمان آورده بودند، به حقى كه در آن اختلاف كرده بودند با اذن خود هدايت نمود و خدا هر كس را كه بخواهد به سوى راه راست هدايت مى كند (213) آيا گمان كرديد كه داخل بهشت مى شويد بدون آنكه داستان كسانى كه پيش از شما بودند به شما برسد. سختى و رنج آنها را برگرفت و تكان خوردند تا جاييكه پيامبر و كسانى كه به او ايمان آورده بودند، گفتند: يارى خدا كى مى رسد؟ آگاه باشيد كه يارى خدا نزديك است (214)

نكات ادبى

1 ـ «امت» گروه، ملت و گاهى به يك فرد هم كه مظهر يك ملت باشد امت گفته مى شود: ان ابراهيم كان امة قانتا لله (نحل/ 120) اين كلمه از «امّ» به معناى قصد است گويا جمعيتى كه يكجا زندگى مى كنند از روى قصد و اراده اجتماع تشكيل داده اند.
2 ـ «مبشرينومنذرين» هر دو حال از «نبيين» است.
3 ـ «بالحق» در موضع حال از كتاب است.
4 ـ «بغيا» مفعول له براى «و ما اختلف» است و معناى آن ظلم و عدول از حق است.
5 ـ در «ام حسبتم» «ام» منقطعه است و به معناى بل به اضافه استفهام است و متصل به كلام قبل مى باشد.
6 ـ «مثل» در اينجا به معناى داستان و قصه.
7 ـ «زلزله» تكان شديد. اين كلمه رباعى است و از تكرار ثلاثى پيدا شده و ثلاثى آن «زلّ» است.

تفسير و توضيح

آيه (213) كان الناس امة واحدة... : انسان در طول تاريخ زندگى خود در اين كره خاكى، در رابطه با دين، سرگذشت پرنشيب و فرازى دارد. اين آيه به روشنى اين سرگذشت را بيان مى كند و مراحلى را كه انسان از آغاز پيدايش خود در زمين تا كنون پيموده است روشن مى سازد.
انسان در نخستين مرحله از زندگى خود آگاهانه و از روى قصد (به معناى لغوى امت توجه شود) تن به زندگى اجتماعى داد. او براى رفع نيازهاى گوناگون خود مجبور بود به صورت جمعى و گروهى زندگى كند. در اين مرحله از زندگى، بشر به استخدام يكديگر و بهره كشى از نيروهاى گوناگون موجود پرداخت كه اين حالت تا كنون هم باقى مانده است. و چون در آغاز، نيازهاى بشر بسيار اندك بود با استفاده از نيروى يكديگر بدون هيچگونه اختلاف و درگيرى آن نيازها را بر طرف مى كردند و ميان منافع آنها تضادى نبود.
اين مرحله از زندگى بشر مرحله يكپارچگى و وحدت است كه قرآن در اين آيه از آن چنين تعبير مى كند كه مردم يك گروه بودند. در اين مرحله، بشر نيازى به دين و قانون و حكومت نداشت تا اينكه نيازها بيشتر شده و مسأله مالكيت به وجود آمد و كسانى كه زور بيشترى داشتند، در صدد افزون طلبى و باج خواهى از ديگران برآمدند و ميان افراد بشر تضاد منافع و در نتيجه برخوردها و اختلافها به وجود آمد و در اين مرحله بود كه بشر به قانون و دين و شريعت نياز پيدا كرد زيرا اگر قانون نبود بشر در اثر اختلافها نابود مى شد و يا زندگى بسيار دشوارى داشت اين بود كه خداوند پيامبران را فرستاد تا مردم را با بيم و نويد آماده سازند و همراه با آنها كتاب هم فرستاد كه مجموعه اى از قوانين الهى بود و بايد بشر آنها را رعايت مى كرد تا اختلافها و برخوردها از ميان برود و اين كتاب ميان آنها به حق داورى كند و اختلافهايشان را برطرف سازد. اين مرحله مرحله حاكميت قانون و دين است.
تا اينكه بار ديگر افزون طلبيها و جاه طلبيها كه در نهاد انسان وجود دارد افزايش يافت و كسانى به وضع موجود قانع نشدند و چون كتاب خدا و تعاليم انبياء را سدّ راه خود مى ديدند، در صدد برآمدند كه آن را به نفع خود تأويل و تفسير كنند و لذا در فهم كتاب دچار اختلاف شدند و البته اين اختلاف در آغاز از روى ستم و افزون طلبى و انحراف از حق بود چون نشانه هاى روشنى از حق و حقيقت براى آنها آمده بود و حجت بر آنها تمام شده بود، از اين رو در آيه شريفه چنين اظهار مى دارد كه اين اختلاف در فهم كتاب از روى بغى و ستم بود. در واقع اين اختلاف ، اختلاف دوم بود. چون همانگونه كه گفتيم اختلاف اول پيش از بعثت پيامبران بود ولى اين اختلاف بعد از بعثت پيامبران و نزول كتاب آسمانى بود.
بالاخره اختلاف در فهم كتاب وتأويل آن در جامعه بشرى ريشه دوانيد تا جايى كه مطالب كتاب را تحريف مى كردند و در آن دست مى بردند اين كار لزوم بعثت پيامبران ديگر را سبب شد ولى در هر بار كتاب خدا سرنوشت مشابهى مى يافت تا اينكه بالاخره خداوند مؤمنان را به وسيله پيامبراسلام(ص) هدايت كرد و حق را از ميان انبوه اختلافاتى كه وجود داشت به لطف خود به آنها نمايان ساخت و خدا هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مى كند.
درست است كه بعد از پيامبر اسلام نيز در فهم و تأويل آيات قرآن ميان مسلمانان اختلاف به وجود آمد ولى از لطف خدا قرآن بدون تحريف و به همانگونه كه نازل شده در اختيار نسلهاى بعدى قرار دارد و انسانهاى حق طلب و حقيقت جو كتاب خدا را همانگونه كه نازل شده همواره پيش روى خود دارند و مى توانند از آن بهره بردارى كنند و اين رمز جاودانگى اسلام است.
آيه (214) ام حسبتم ان تدخلوا الجنة... : درست است كه خدا هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مى كند (بگونه اى كه در پايان آيه پيش آمده بود) ولى هدايت كردن او نيز براى خود معيارها و ضابطه هاى خاصى دارد كه يكى از آنها مجاهدت افراد و تحمل مصائب و شدائد و سختيها و رنجها در راه خداست و اين چنين است كه خداوند بندگان خود را مى آزمايد و كسانى را كه از اين آزمايش سرافراز بيرون آيند هدايت مى كند و در نتيجه به بهشت مى برد.
در اين آيه خداوند مسلمانان را با اين حقيقت آشنا مى سازد كه هدايت الهى و رفتن به بهشت به اين آسانى نيست بلكه آنها بايد همانند امتهاى پيشين رنجها و شدائدى را تحمل كنند ولذا مى فرمايد: آيا گمان كرديد كه داخل بهشت مى شويد بدون آنكه مَثَل و داستان پيشينيان به شما برسد؟ يعنى همان سرگذشتى كه آنها داشتند شما نيز خواهيد داشت آنها در راه دين سختيها كشيدند و رنجها ديدند و تكان شديدى خوردند تا جايى كه آنها و پيامبرشان كه به كمك خدا ايمان داشتند، مى پرسيدند كمك خدا كى خواهد آمد؟ اين مى رساند كه ديگر كارد به استخوان رسيده بود و نزديك بود تحمل آنها تمام شود تا خطاب الهى رسيد كه كمك خدا نزديك است وبدينگونه اميد آنها بيشتر شد.
اينكه پيامبر و مؤمنان در تحمل شدائد به اين مرحله برسند كه بپرسند كمك خدا كى خواهد آمد؟ هرگز دليلى بر ضعف ايمان آنها نيست بلكه دليل بر قوت ايمان آنهاست زيرا آنها در بدترين شرايط هم انتظار كمك خدا را مى دارند و از آن نااميد نمى شوند حتى اگر نااميد هم باشند باز دليل بر ضعف ايمان نيست زيرا كمك كردن خدا به مؤمنان شرايطى دارد كه شايد در مرحله اى آن شرايط نباشد و خدا كمك نكند همانگونه كه در بعضى از موارد چنين شده است ولى معمولا در شرايط دشوارى كه مؤمنان در آن قرار مى گيرند كمك خدا به آنها مى رسد. اين آيه نظير آيه ديگرى است كه مى فرمايد:
حتى اذا استيئس الرسل وظنوا انهم قد كذبوا جائهم نصرنا (يوسف / 110)
تا هنگامى كه پيامبران مأيوس مى شوند و (كافران) چنين پندارند كه به آنها دروغ گفته شده ، كه يارى ما به آنان فرا مى رسد.
در آيه مورد بحث خداوند به مسلمانان هشدار مى دهد كه خيال نكنند به مجرد اينكه ايمان آوردند شايستگى ورود در بهشت را خواهند داشت بلكه بايد در انتظار باشند كه آنها نيز مانند امتهاى پيشين سختى بكشند تا مستحق دريافت كمكهاى الهى باشند و در آخرت هم به بهشت بروند.
يَسْأَلُونَكَ ماذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْر فَلِلْوالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر فَاِنَّ اللّهَ بِه عَليمٌ (*)
از تو مى پرسند چه چيزى را انفاق كنند؟ بگو آنچه از خير انفاق مى كنيد براى پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و تهيدستان و درماندگان باشد و هر كار خيرى انجام بدهيد پس همانا خداوند به آن آگاه است.(215)

تفسير و توضيح

آيه (215) يسئلونك ماذا ينفقون... : اين يكى از چهارده پرسشى است كه با اين تعبير در قرآن آمده و به آن جواب داده شده است. پرسش اين است كه چه چيزى را انفاق كنند؟ شايد نظر سؤال كننده اين بوده كه از مال بسيار بايد انفاق كرد يا از مال اندك هم بايد انفاق نمود و يا اين بوده كه تنها بايد از مال حلال انفاق كرد يا از هر مالى مى توان انفاق نمود يا مثلا فقط بايد غذا داد يا چيزهاى ديگرى مانند سرمايه و پول هم مى توان داد؟ و موضوعاتى از اين قبيل.
خداوند به اين سؤال پاسخ مى دهد و نوع آنچه را كه خوب است انفاق شود، تعيين مى كند و از آن به عنوان «خير» نام مى برد كه شامل همه چيزهايى مى شود كه در آن فايده اى و خيرى باشد از غذا و پول گرفته تا سرمايه و خدمات، از مال اندك گرفته تا مال بسيار همه را شامل مى شود. خدا ضمن اينكه پاسخ اين پرسش را مى دهد به پرسش ديگرى نيز در اين زمينه كه ممكن است به ذهن كسى خطور كند پاسخ مى دهد و آن اينكه آنچه از «خير» انفاق مى كنيد براى پدران و مادران و خويشان و يتيمان و تهيدستان و درماندگان در راه باشد يعنى مال و ثروت و امكانات خود را براى اين افراد انفاق كنيد و اينها اولويت دارند. سپس تذكر مى دهد كه هر كار خيرى انجام بدهيد خداوند آن را مى داند. شايد منظور اين باشد كه اگر انفاق و احسان مخفيانه هم باشد خدا از آن آگاه است.
نكته اى كه يادآورى آن در اينجا مفيد است اين است كه منظور از اين نفاق كه در اين آيه آمده است، زكات واجب نيست زيرا انسان نمى تواند زكات خود را به پدر و مادر خود بدهد چون آنها واجب النفقه هستند و شخص بايد خرج آنها را از خودش بدهد و نمى تواند آن را از خمس يا زكات حساب كند بنابراين منظور صدقات مستحبى است كه به پدر و مادر هم مى توان داد.

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ الّلهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (*)يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتال فيهِ قُلْ قِتالٌ فيهِ كَبيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ كُفْرٌ بِه وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اِخْراجُ أَهْلِه مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ اِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِه فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (*)اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فى سَبيلِ اللّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (*)

جنگيدن بر شما نوشته شده و آن براى شما ناخوشايند است و چه بسا چيزى را ناخوش بداريد در حالى كه آن براى شما بهتر است و چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد در حالى كه آن براى شما بدتر است و خدا مى داند و شما نمى دانيد (216) از تو درباره جنگيدن در ماه حرام مى پرسند بگو: جنگيدن در آن (گناهى) بزرگ است ولى باز داشتن از راه خدا و كفر به او و بازداشتن از مسجدالحرام و بيرون كردن ساكنان آن از آنجا ، نزد خدا (گناهى) بزرگتر است و فتنه از كشتن بزرگتر است. آنها همواره با شما مى جنگند تا شما را اگر توانستند از دينتان برگردانند و هر كس از شما از دين خود برگردد و در حالى كه كافر است بميرد، اينان اعمالشان در دنيا و آخرت تباه خواهد شد و اينان اهل آتش هستند در آن جاويدان خواهند بود (217) كسانى كه ايمان آورده اند و كسانى كه هجرت نموده اند و در راه خدا جهاد كرده اند، اينان رحمت خدا را اميد دارند و خداوند آمرزنده و بخشايشگر است (218)

نكات ادبى

1 ـ «كره» مشقت ، كار ناخوشايند.
2 ـ «عسى» از افعال مقاربه و در اينجا تامه است و با فاعل تمام شده و فاعل آن «ان تكرهوا» مى باشد.
3 ـ «قتال فيه» مجرور است به جهت اينكه بدل از «الشهرالحرام» مى باشد و اين بدل از نوع بدل اشتمال است.
4 ـ «صد» منع، بازداشتن، جلوگيرى كردن.
5 ـ «والمسجدالحرام» عطف است به «سبيل الله» و «صد» بر سر آن هم مى آيد.
6 ـ «استطاعوا» از طوع به معناى رغبت و خواستن ، وقتى طوع به باب استفعال برود، معناى توانستن مى يابد.
7 ـ «حبط» تباهى، نابودى، در اصطلاح قرآنى و كلامى ، حبط عمل يعنى ناديده گرفته شدن عمل خوب و پاداش ندادن به آن.
8 ـ «هجرت» دورى گزيدن ، كوچيدن از وطن ، بيشتر در مواردى كه به خاطر حفظ عقيده كوچ مى شود، اطلاق مى گردد.
9 ـ «جهاد» كوشش و تلاش و در اصطلاح شرع جنگيدن با دشمن دين.