حشر همگانى در قيامت
وَيَوْمَ
يِحْشُرُهُمْ جَمِيعًا يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ
وَقَالَ أَوْلِيَآؤُهُم مِّنَ الإِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ
وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِيَ أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ
خَالِدِينَ فِيهَا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَليمٌ
(128)وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ
(129)يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ
يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَـذَا قَالُواْ
شَهِدْنَا عَلَى أَنفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُواْ عَلَى
أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَافِرِينَ (130)ذَلِكَ أَن لَّمْ يَكُن رَّبُّكَ
مُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ (131)وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ
مِّمَّا عَمِلُواْ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (132)
و روزى كه همگان را گرد آورد و گويد: اى گروه جنيان ! شما بسيارى از آدميان را پيرو
خويش ساختيد. يارانشان از ميان آدميان گويند: اى پروردگار ما! ما از يكديگر بهره
مند مى شديم و به پايان زمانى كه براى زيستن ما قرار داده بودى رسيديم . گويد:
جايگاه شما آتش است ، جاودانه در آن جا خواهيد بود، مگر آنچه خدا بخواهد. هر آينه
پروردگار تو حكيم و داناست . (128) و بدين سان ستمكاران را به كيفر كارهايى كه مى
كردند بر يكديگر مسلط مى سازيم . (129) اى گروه جنيان و آدميان ! آيا بر شما
پيامبرانى از خودتان فرستاده نشده تا آيات مرا برايتان بخوانند و شما را از ديدار
چنين روزى بترسانند؟ گويند: ما به زيان خويش گواه مى دهيم . زندگى دنيا آنان را
بفريفت و به زبان خود گواهى دادند كه از كافران بودند. (130) و اين بدان سبب است كه
پروردگار تو، مردم هيچ قريه اى را كه بى خبر بودند از روى ستم هلاك نمى كرد. (131)
براى هر يك برابر اعمالى كه انجام داده اند درجاتى است و پروردگار تو از آنچه مى
كنند غافل نيست . (132)
واژگان :
المعشر: همانند قوم ، جمع و يا اسم جمع است و از لفظ خود مفرد ندارد.
استكثر من الشى ء: گرفت زياد از آن .
المثوى : مكان .
يقصون عليكم : بر شما مى خوانند.
اعراب :
((يوم )) مفعول است براى فعل محذوف ؛
يعنى ((اذكر يوم نحشرهم )).
((جميعا)) حال . ((خالدين
)) حال از ضمير مخاطب در ((مثواكم
)). ((الا ما شاء الله
))، ((ما)) در محل نصب به سبب
اين كه استثنا از ((خالدين )) است .
جمله ((يقصون )) در محل رفع و صفت
براى ((رسل )). ((ذلك
)) خبر مبتداى محذوف ؛ يعنى ((الاءمر
ذلك )). ((اءن لم يكن
))، ((اءن )) مخففه از ثقيله و
اسم آن ضمير شاءن محذوف است ؛ يعنى ((لاءنه لم يكن
)). ((لكل درجات ))
مبتدا و خبر و تقدير:
درجات كائنة لكل
واحد است . ((ما عملوا)) متعلق
به محذوف و صفت براى ((درجات )).
((ربك )) مبتدا و ((غافل
)) خبر و باء زايد است .
تفسير :
و يوم يحشرهم
جميعا؛ يعنى انس و جن را گرد مى آورد و مى گوييم :
يا معشر الجن قد
استكثرتم من الانس بسيارى از آنان را فريفتيد و گمراه ساختيد.
و قال اءولياؤ
هم من الانس . ضمير ((اولياؤ هم ))
به جن بر مى گردد: انسان هايى كه جنيان را دوست داشتند و از آنها پيروى كردند به
خدا مى گويند: ربنا استمتع بعضنا ببعض . يعنى جنيان از آدميان بهره
مند شدند و آدميان از جنيان . رازى اين بهره گيرى را چنين بيان داشته است :
((آدميان از جنيان پيروى مى كردند و جنيان به سان سركردگان
آنها شدند و اين بهره مندى جنيان از آدميان بود. اما بهره گيرى آدميان از جنيان
بدين ترتيب بود كه جنيان آدميان را به انواع شهوترانى ها، لذت جويى ها راهنمايى مى
كردند و دسترسى به آنها را برايشان آسان مى ساختند.))
و بلغنا اءجلنا
الذى اءجلت لنا. سخن همچنان نقل قول از آدميانى است كه از جنيان اطاعت
كردند. معناى آيه اين است : بهره جستن برخى از ما از برخى ديگر تا وقتى معين و مدت
مشخصى بود و اين وقت عبارت بود از: روزى كه ما از زندگى دنيا جدا شديم و اينك ما در
پيشگاه تو، به گناهان خود اعتراف مى كنيم . پس آنچه را مى خواهى درباره ما حكم كن .
قال النار
مثواكم خالدين فيها الا ما شاء الله . اين است حكمى كه حق را از باطل جدا مى
كند و اين است كيفرى عادلانه .
ان ربك حكيم عليم . قضاوت او درباره
مردم بر پايه حكمت و آگاهى است .
و كذلك نولى بعض
الظالمين بعضا بما كانوا يكسبون . از آن جا كه خداوند در آيه 127 فرمود: او
مومنان را دوست دارد و تنها او سرپرست مومنان است لذا در اين جا نيز مى گويد: برخى
از جنيان و آدميان كافر با برخى ديگر دوست مى باشند؛ زيرا آنان در كفر و ستم با
يكديگر شريكند و و در روز قيامت نيز در عذاب و مجازات با يكديگر شريك خواهند بود.
يا معشر الجن
والانس اءلم ياءتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى و ينذرونكم لقاء يومكم هذا.
اين پرسش را خداوند در فرداى قيامت از پليدان و بدان جن و انس مى كند، البته ، اين
پرسش از باب توبيخ و سرزنش است و نه پرسشى واقعى ؛ زيرا خدا مى داند و آنان هم مى
دانند كه خدا برايشان پيامبرانى فرستاد تا مژده و بيم دهند: ((...
و هيچ ملتى نيست مگر آن كه ميانشان بيم دهنده اى بوده است )).(117)
قالوا شهدنا على اءنفسنا؛ زيرا در اين
موقعيت ، مجالى براى انكار نيست . و البته در جايگاهى ديگر كه خدا به آنان مجال
داد، آنها شرك خود را تكذيب كردند و ((گفتند: به خدا،
پروردگار ما سوگند! كه ما مشرك نبوديم )). در اين باره در
آيه 23 از همين سوره سخن گفته شد.
و غرتهم الحياة
الدنيا. مقصود آن است كه آنان خودشان فريب خورده دنيا شدند نه اين كه دنيا
آنها را فريب داد؛ زيرا دنيا چيزى از اندرزها و تحولات خود را پنهان نكرد.
و شهدوا على اءنفسهم اءنهم كانوا كافرين . خداوند در
ابتدا بيان كرده است كه آنان گفتند: ما عليه خود گواهى داديم . سپس دوباره مى گويد:
آنان عليه خود گواهى دادند. هدف از اين تاكيد، نهى و جلوگيرى كردن از كفر و معصيت
است ؛ زيرا هر كس بخواهد گناهى مرتكب شود اگر يقين پيدا كند مجبور به اعتراف خواهد
شد، از اين گناه خوددارى خواهد كرد و اگر خردمند باشد آن را مرتكب نخواهد شد.
ذلك اءن لم يكن
ربك مهلك القرى بظلم و اءهلها غافلون . ((ذلك
)) اشاره است به فرستادن پيامبران . معناى آيه اين است : خدا
عادل است و بر هيچ كس ستم نمى كند و كسى را مورد مجازات قرار نمى دهد، مگر پس از آن
كه پيامبرى بفرستد كه امر و نهى كند. اگر اين بنده امر و نهى را نپذيرفت ، پيامبر
به وى خبر مى دهد در صورتى كه از گناه توبه و خوددارى نكند چه چيزى برايش اتفاق
خواهد افتاد. اگر او همچنان بر گناه پافشارى كند، خداوند او را به آنچه استحقاق
دارد مجازات مى كند.
ولكل درجات مما
عملوا. براى گناهكاران بر حسب اعمالشان از قبيل استهزاى ديگران ، غارت كردن
(ثروت ها و) منابع غذايى ملت ها و انداختن بمب هاى هسته اى بر سر هزاران انسان ،
درجاتى است و براى نيكوكاران نيز مطابق اعمالشان از سلام كردن گرفته تا شهادت در
راه حق و تلاش براى منافع عمومى ، درجاتى خواهد بود.
و ما ربك بغافل عما يعملون ؛ زيرا هر
چيزى خواه كوچك باشد خواه بزرگ ، نيكو باشد يا زشت ، ثبت مى شود. خوب است بدين نكته
كه قبلا بارها تكرار شده است ، اشاره شود كه ما به طور كلى به وجود جن ايمان داريم
؛ چون وحى آن را ثابت كرده است و عقل هم آن را نفى نمى كند. چنان كه در مورد
فرشتگان نيز قضيه از همين قرار است ، اما جزئيات آن ، همچنان مربوط به جهان غيب است
.
پروردگار بى نياز
وَرَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِن
بَعْدِكُم مَّا يَشَاء كَمَآ أَنشَأَكُم مِّن ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ
(133)إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لآتٍ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ (134)قُلْ يَا قَوْمِ
اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن تَكُونُ
لَهُ عَاقِبَةُ الدِّارِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (135)
پروردگار تو بى نياز و مهربان است . و همچنان كه شما را از نسل مردمان ديگر
بيافريده است ، اگر بخواهد شما را مى برد و پس از شما هر چه را كه بخواهد جانشينتان
مى كند. (133) هر چه به شما وعده داده اند خواهد آمد و شما را ره گريزى نيست .
(134) بگو: اى قوم من ! هر چه از دستتان بر مى آيد بكنيد كه من نيز مى كنم ؛ به
زودى خواهيد دانست كه پايان اين زندگى به سود كه خواهد بود، هر آينه ستمكاران
رستگار نمى شوند. (135)
واژگان :
يذهبكم : هلاك مى سازد شما را.
الانشاء: آغاز كردن . ((اءنشاء الله الخلق ؛ آغاز كرد آفرينش
را)).
مكانة الانسان : حالتى كه وى در آن بسر مى برد.
اعراب :
((كما انشاءكم )). كاف به معناى
((مثل )) و صفت براى مفعول مطلق محذوف
يعنى : يستخلفكم
استخلافا مثل اءنشاءكم . ((ان ما توعدون
)). ((ما)) اسم
((ان )) و ((لات
)) خبر آن .
تفسير :
و ربك الغنى ذو
الرحمة . پس از آن كه خداوند بيان كرد، از مردم بر حسب كارهايشان باز پرسى
مى كند و ((براى هر يك برابر اعمالى كه انجام داده اند
درجاتى است ))، اينك اشاره مى كند كه او از جهانيان بى نياز
مى باشد و فرمانبردارى كسى كه از او فرمان مى برد براى او سودى و نافرمانى كسى كه
از فرمانش سر باز مى زند برايش زيانى نخواهد داش ، بلكه تمام جهان نياز به رحمت او
دارد؛ زيرا او سبب نخست براى وجود اين جان است . (ان يشاء يذهبكم ؛) اگر بخواهد شما
را مى برد چرا كه او بى نياز از شماست .
و يستخلف من بعدكم ما يشاء و كسانى را جايگزينتان خواهد كرد كه بيشتر از شما
از او فرمان مى برند؛ لكن او به سبب بخشش و بزرگوارى اى كه دارد به شما مهلت داده
است . كما
اءنشاءكم من ذرية قوم آخرين ؛ همان گونه كه به آسانى شما را از نسل گذشته
آفريده بر او آسان خواهد بود كه نسل جديدى ، از شما و يا از ديگران بيافريند. هدف
از اين آيه آن است كه خداوند كافران و كينه توزان را به هلاكت و نابودى تهديد مى
كند، همان گونه كه قوم نوح ، عاد و ثمود را نابود كرد.
ان ما توعدون
لات و ما اءنتم بمعجزين . خداوند پس از آن كه كافران را از عذاب دنيا بيم مى
دهد، آن ها را از قيامت و عذاب آن نيز مى ترساند؛ قيامتى كه هيچ ترديدى در آن نيست
و هيچ كس نمى تواند از آن فرار كند جز به سوى خداوند يگانه .
قل يا قوم
اعملوا على مكانتكم انى عامل فسوف تعلمون من تكون له عاقبة الدار انه لا يفلح
الظالمون . پس از آن كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اعراب
جاهلى را به اسلام فرا خواند و كسانى از ميان آنان دعوت او را پذيرفتند و افرادى هم
دشمنى ورزيدند (و آن را نپذيرفتند) خدا به او دستور داد كه به اين دشمنان بگويد:
شما بر همان وضعيتى كه داريد عمل كنيد و من هم بر وفق هدايت پروردگارم عمل مى كنم ؛
پس از مدتى متوجه خواهيد شد كه پايان نيكو از آن چه كسى خواهد بود؛ چنان كه به كسى
كه اندرز را نمى پذيرد مى گويى : روشت را ادامه بده و به زودى به سرنوشت خود پى
خواهى برد.
انه لا يفلح
الظالمون . به سبب كفرى كه بر خود و ستمى كه بر ديگران روا مى دارند رستگار
نخواهند شد و اگر شخص ستمكار رستگار شود، بايد وضعيت عادل بدتر از او و واژه هاى
ارزش ها مترادف واژه هاى نفاق و ريا باشد.
تقسيم نعمتها ميان خدا و شريكان
وَجَعَلُواْ لِلّهِ مِمِّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالأَنْعَامِ نَصِيبًا
فَقَالُواْ هَـذَا لِلّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَـذَا لِشُرَكَآئِنَا فَمَا كَانَ
لِشُرَكَآئِهِمْ فَلاَ يَصِلُ إِلَى اللّهِ وَمَا كَانَ لِلّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى
شُرَكَآئِهِمْ سَاء مَا يَحْكُمُونَ (136)وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِّنَ
الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَكَآؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُواْ
عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا
يَفْتَرُونَ (137)وَقَالُواْ هَـذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَّ يَطْعَمُهَا
إِلاَّ مَن نّشَاء بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لاَّ
يَذْكُرُونَ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا افْتِرَاء عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِم بِمَا
كَانُواْ يَفْتَرُونَ (138)وَقَالُواْ مَا فِي بُطُونِ هَـذِهِ الأَنْعَامِ
خَالِصَةٌ لِّذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَى أَزْوَاجِنَا وَإِن يَكُن مَّيْتَةً
فَهُمْ فِيهِ شُرَكَاء سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حِكِيمٌ عَلِيمٌ (139)قَدْ
خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُواْ أَوْلاَدَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُواْ
مَا رَزَقَهُمُ اللّهُ افْتِرَاء عَلَى اللّهِ قَدْ ضَلُّواْ وَمَا كَانُواْ
مُهْتَدِينَ (140)
براى خدا از كشته ها و چهارپايان يكه آفريده است نصيبى معين كردند و به خيال خود
گفتند كه اين از آن خداست و اين از آن بتان ماست . پس آنچه از آن بتانشان بود به
خدا نمى رسيد، و آنچه از آن خدا بود به بتانشان مى رسيد. به گونه اى بد داورى مى
كردند. (136) همچنين ، كاهنان ، كشتن فرزند را در نظر بسيارى از مشركان بياراستند
تا هلاكشان كنند و درباره دينشان به شك و اشتباهشان افكنند. اگر خدا مى خواست چنين
نمى كردند. پس با دروغى كه مى بافند رهايشان ساز. (137) از روى پندار گفتند: اينها،
چهارپايان و كشتزاران ، ممنوع است . هيچ كس جز آن كه ما بخواهيم ، نبايد از آنها
بخورد. و اينها چهارپايانى است كه سوار شدنشان حرام است و اينها چهارپايانى است كه
نام خدا را بر آنها ياد نكنند. به خدا افترا مى بندند و به زودى به كيفر افترايى كه
مى بسته اند جزايشان را خواهد داد. (138) و گفتند: آنچه در شكم اين چهارپايان است
براى مردان ما حلال و براى زنانمان حرام است و اگر مردار باشد زن و مرد در آن
شريكند. خدا به سبب اين گفتار مجازاتشان خواهد كرد. هر آينه او حكيم و داناست .
(139) زيان كردند كسانى كه به سفاهت ، بى هيچ حجتى فرزندان خود را كشتند و به خدا
دروغ بستند و آنچه را به ايشان روزى داده بود حرام كردند. اينان گمراه شده اند و
راه هدايت را نيافته اند. (140)
واژگان :
ذراء: به گونه ابتكار و بدون سابقه آفريد.
يلبسوا: درهم مى آميزند.
حجر: ممنوع .
اعراب :
((ساء ما يحكمون ))،
((ساء)) فعل ماضى ، ((ما))
مصدريه و مصدر مؤ ول فاعل ، يعنى : ((قبح حكمهم ؛ قضاوتشان
زشت است )). ((حجر))
صفت براى ((انعام و حرث )) و در آن
مفرد و جمع و مذكر و مونث برابر است . ((افتراء))
مفعول لاءجله براى ((يذكرون )).
((ما فى بطون ))، ((ما))
در محل رفع ، مبتدا و ((خالصة )) خبر
آن . لفظ خالصة به سبب معناى ((انعام ))
مونث و لفظ ((محرم )) به سبب اين كه
بر لفظ ((ما)) حمل شده ، مذكر آمده
است . اسم ((يكن )) ضميرى مستتر است
كه به ((ما فى بطون )) بر مى گردد.
((افتراء)) مفعول لاءجله براى
((حرموا)).
تفسير :
و جعلوا لله مما
ذراء من الحرث والاءنعام نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشركائنا فما كان
لشركائهم فلا يصل الى الله و ما كان لله فهو يصل الى شركائهم ساء ما يحكمون .
واو ((جعلوا)) به مشركان عرب بر مى
گردد.
ذراء: آفريد.
حرث : كشت .
الانعام : چهارپايان .
النصيب : سهم .
شركاء: بتان .
خلاصه تفسير: پس از آن كه خداوند عقيده مشركان را از راه
منطق عقل و فطرت در آيات پيشين باطل كرد، در اين آيات برخى از چيزهايى را كه مشركان
عرب درباره اموال و اولاد خود اعمال مى كردند بيان مى كند. آيه اى كه در صدد تفسير
آن هستيم عقيده و آداب و رسول آنها را درباره ثروت مالى ايشان ، كه عبارت بود از:
زراعت و چهارپايان ، بيان مى كند. آنان ، چنان كه در تفاسير آمده است ، مقدارى از
زراعت و چهارپايان خود را براى خدا در نظر مى گرفتند و آن را براى كودكان و مسكينان
خرج مى كردند و مقدارى از ثروت خود را براى بت ها در نظر مى گرفتند و آن را به
خادمان و نگهبانان اين بت ها مى بخشيدند. آنها در افزايش سهم بت ها سخت مى كوشيدند،
تا محصولى سهم بت ها بيش از محصول سهم خدا به سدت آيد؛ زيرا (به اعتقادشان ) خدا
ثروتمند است و بت ها نيازمند مى باشند. و هرگاه چيزى از سهم خدا با سهم بت ها مخلوط
مى شد، آن را براى بت ها كنار مى گذاشتند و هرگاه چيزى از سهم بت ها با سهم خدا
مخلوط مى شد آن را به بت ها بر مى گردانيدند. همچنين اگر دچار قحطى مى شدند از سهم
خدا مى خوردند و سهم بت ها را كنار مى گذاشتند و هرگاه چيزى از سهم بت ها با سهم
خدا مخلوط مى شد آن را به بت ها بر مى گردانيدند. همچنين اگر دچار قحطى مى شدند از
سهم خدا مى خوردند و سهم بت ها را كنار مى گذاشتند. اين تصوير، روشن ترين تفسير
براى آيه كريمه فوق است . ((ساء ما يحكمون ))؛
يعنى چه بد قضاوت مى كردند كه بت هايشان را بر خدا ترجيح مى دادند.
و كذلك زين
لكثير من المشركين قتل اءولادهم شركاؤ هم . پيش تر گفته شد كه مراد از شركاء
در آيه پيشين ، بت هاست ، اما در اين آيه مراد از آن بالطبع كاهنان و خادمان بت
هاست ؛ زيرا بت ها نه مى توانند درك كنند و نه مى توانند سخن بگويند، پس چگونه توان
زينت دادن و فريب دادن را داشته باشند؟ معناى آيه اين است : مشركان همان گونه كه در
اموال خود سهمى براى خدا قرار داده بودند و سهمى براى بت ها، همچنين ، خادمان و
كاهنان و ديگر دست اندركاران ، كشتن فرزندانشان را در نظر آنان آرايش مى دادند.
سوال : نوع برخورد مشركان با اموال و اولاد خود، به ترتيبى كه بيان شد، با الهام از
عرف جاهليت بوده و روشن است كه عرف را مردم براى مردم وضع مى كنند. به عنوان مثال
فردى از ميان آنها پسرش را به سبب ترس از فقر و تهى دستى مى كشت و يا دخترش را به
دليل بيم داشتن از ننگ ، زنده به گور مى كرد؛ چنان كه اين كار به قيس بن عاصم نسبت
داده شده است و افرادى كه در سفاهت و نادانى همانند او بودند نيز از وى تقليد مى
كردند، بنابراين ، خود مردم چنين مى كردند؛ پس به چه دليل كشتن فرزندان مشركان به
بت ها و نگهبانان آنها نسبت داده شده است ؟
پاسخ : بله ، نحوه رفتار مشركان الهام گرفته از آداب و رسوم آن زمان بود؛ لكن
خادمان بت ها و سردمداران ، اين آداب و رسوم را آرايش مى دادند و تحسين مى كردند و
همان ها بودند كه به نام بت ها سخن مى گفتند. از اين رو، نسبت دادن اين آداب و رسوم
به آنها درست خواهد بود.
ليردوهم
وليلبسوا عليهم دينهم . ضمير واو به كاهنان و همفكران آنها بر مى گردد و
ضمير ((هم )) به مشركان . واژه رد(118)
در اى جا به معناى هلاكت ، ((لبس ))
به معناى در هم آميختن و ((لام ، به معناى عاقبت است و معناى
آيه اين است : كاهنان اعمال مشركان را در نظرشان آراستند و نتيجه اين آرايش آن بود
كه مشركان به هلاكت برسند و از حق و دين استوار منحرف گردند.
ولو شاء الله ما فعلوه ؛ يعنى اگر
خدا مى خواست از روى جبر و قهر آنان را از اين كار باز دارد، آنها چنين برخورد زشتى
با اموال و اولاد خود نمى كردند؛ لكن پس از آن كه دو راه را به ايشان نشان داد،
آنها را به حال خود رها كرد.
فذرهم و ما
يفترون ؛ يعنى آنها را با افترايشان از قبيل نسبت دادن چيزهايى كه خودشان
حلال و يا حرام مى دانند به خدا رها كن . اين كه خدا به رها كردن آنها با
افتراهايشان امر مى كند، براى تهديد مشركان و اخطار به آنهاست و امر حقيقى نمى
باشد؛ نظير امر در اين سخن خدا:
اعملوا ما شئتم
انه بما تعملون بصير.(119)
آن گاه خداوند در آيه زير بيان مى كند كه مشركان ، زراعت و چهارپايان خود را به سه
قسمت تقسيم مى كردند:
1. و قالوا هذه
اءنعام و حرث حجر لا يطعمها الا من نشاء بزعمهم . ((الحجر))
به معناى حرام است ؛ يعنى مشركان بخشى از زراعت و ميوه ها و چهارپايان خود را جدا
مى ساختند و تصرف در آن را جز بر كسانى كه (بدين منظور) بر مى گزيدند، حرام مى
كردند. خداى سبحان ، افرادى را كه آنها براى اين قسمت بر مى گزيدند بيان نكرده است
؛ لكن برخى از مفسران گفته اند: اين افراد، كاهنان و خادمان بت ها بودند. ديگران
گفته اند: آنان مردان بودند، نه زنان .
2. و اءنعام
حرمت ظهورها. لذا نه بر آنها سوار مى شدند و نه چيزى بر آنها بار مى كردند.
در اين باره در آيه 103 از سوره مائده سخن گفته شد.
3. و اءنعام لا
يذكرون اسم الله عليها؛ چهارپايانى كه در هنگام ذبح آنها، نام خدا را نمى
بردند، بلكه نام خدايان خود را مى بردند. جزئيات اين موضوع در تفسير آيه 121 از
همين سوره بيان گرديد.
افتراء عليه
سيجزيهم بما كانوا يفترون ؛ آنان به دروغ اين تقسيم بندى را به خدا نسبت مى
دادند و خداوند هم آنها را مجازات خواهد كرد.
و قالوا ما فى
بطون هذه الاءنعام خالصة لذكورنا و محرم على اءزواجنا و ان يكن ميتة فهم فيه شركاء
سيجزيهم و صفهم انه حكيم عليم . رازى مى گويد: ((اين
چهارمين نوع از انواع قضاوت هاى فاسد آنها به شمار مى رود (سه نوع آن در آيه سابق
بيان شد) آنان درباره بچه هايى كه در شكم بحيره ها و سائبه ها بود(120)
مى گفتند: آنچه از اين شترها زنده به دنيا بيايند تنها از آن مردان باشند و زنان
نبايد از آن بخورند و آنچه مرده به دنيا آيد، مردان و زنان در آن شريكند. (سيجزيهم
و صفهم .) مراد از اين جمله وعده عذاب است . (انه حكيم عليم .) تا كيفر واقعا به
اندازه حكمت و بر حسب استحقاق باشد.
قد خسر الذين
قتلوا اءولادهم سفها بغير علم . كدامين عمل ، سفيهانه تر از آن است كه پدر،
پسرش را با كارد خودش ذبح كند و يا او را زنده زير خاك پنهان سازد. جمله
((بغير علم )) تاكيد بر سفاهت است .
زيان كسانى كه فرزندان خود را مى كشند، در دنيا، عبارت است از: كشته شدن فرزندانشان
و تباه شدن زندگى اجتماعى آنها. اما زيان آنها در آخرت به مراتب دردناك تر و تلخ
تر است . و حرموا ما رزقهم الله . روزى خدا را كه عبارت بود
از: زراعت و چهارپايان حرام كردند؛ زيرا تصور مى كردند آنها حرامند. (افتراء على
الله ؛) زيرا اين تحريم از سوى آنان بود و نه از سوى خدا.
قد ضلوا و ما
كانوا مهتدين ؛ يعنى به هيچ گونه خير و ارشاد راه نيافتند.
رازى مى گويد: ((خدا هفت چيز را ياد كرده كه هر كدام از آنها
سبب تام براى نكوهش است و آنها عبارتند از: زيانكارى ، كم خردى ، نادانى ، حرام
كردن حلال خدا، دروغ بستن به خدا، گمراهى و عدم هدايت )). آن
گاه رازى مى گويد: ثابت شد كه خدا كسانى را كه فرزندان خود را مى كشند و حلال خدا
را حرام مى سازند با اين صفات هفتگانه ، كه موجب بدترين نوع نكوهش مى باشند، نكوهش
كرده است و اين نهايت در درجه مبالغه در مذمت است )).
ما از رازى مى پرسيم : اگر خدا آنها را به سبب گمراهى با بزرگ ترين نوع نكوهش و
نهايت درجه آن مذمت كرده است ، چگونه شما ادعا مى كنيد كه خدا گمراهى را در ميان
آنان آفريده است ؟ مدام منطق اجازه مى دهد كه فردى بى گناه براى عملى مجازات شود كه
شخص نكوهش گرد و مجازات كننده ، آن عمل را انجام داده است ؟ رازى اين سخن را چندين
بار در تفسير كبير خود تكرار كرده است ؛ از جمله در هنگام تفسير آيه 125 از همين
سوره ، كه به زودى آن را متذكر خواهيم شد.
خوردن ميوه ها
وَهُوَ
الَّذِي أَنشَأَ جَنَّاتٍ مَّعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ
وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا
وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُواْ حَقَّهُ يَوْمَ
حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (141)وَمِنَ
الأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا كُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ
تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ
(142)ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِّنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ
قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ
أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ نَبِّؤُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (143)وَمِنَ
الإِبْلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ
الأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ أَمْ كُنتُمْ
شُهَدَاء إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهَـذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى
اللّهِ كَذِبًا لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي
الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (144)
و اوست كه باغ هايى آفريد نيازمند به داربست و بى نياز از داربست ، و درخت خرما و
كشتزار، با طعم هاى گوناگون ، و زيتون و انار، همانند، در عين حال ناهمانند. چون
ثمره آوردند از آنها بخوريد و در روز درو، حق آن را نيز بپردازيد و اسراف مكنيد كه
خدا اسرافكاران را دوست ندارد. (141) بعضى از چهارپايان بار مى برند (بعضى ) در خور
بار برداشتن نيستند. از هر چه خدا به شما روزى داده است بخوريد و از شيطان پيروى
مكنيد كه او دشمن آشكار شماست . (142) هشت لنگه ، از گوسفند، نر و ماده و از بز، نر
و ماده . بگو: آيا آن دو نر را حرام كرده است يا آن دو ماده را يا آنچه را در شكم
مادگان است ؟ اگر راست مى گوييد از روى علم به من خبر دهيد. (143) و از شتر نر و
ماده و از گاو نر و ماده بگو: آيا آن دو نر را حرام كرده است يا آن دو ماده را يا
آنچه را در شكم مادگان است ؟ آيا آن هنگام كه خدا چنين فرمان مى داد شما آن جا
بوديد؟ پس چه كسى ستمكارتر از آن كسى است كه به خدا دروغ مى بندد تا از روى بى خبرى
مردم را گمراه كند؟ هر آينه خدا ستمكاران را هدايت نمى كند. (144)
واژگان :
الجنات : باغ ها و تاكستان ها.
المعروشات : درخت ميوه اى كه شاخه هايش روى پايه هاى بالا نگه داشته مى شود؛ نظير
انگور.
غير معروشات : درخت ميوه اى كه به طور طبيعى رها مى شود؛ همانند درخت خرما.
الاءكل : به ضم همزه و كاف ، خوردنى .
متشابه : از لحاظ منظره و امثال آن با يكديگر شباهت دارند.
الحمولة : حيوانى كه بار بر پشت آن حمل مى كنند.
الفرش : حيوانى كه در خور ذبح است ؛ از قبيل گوسفند، بز و بچه هاى شتر و گاو و يا
حيوانى كه از پشم ، مو و كرك آن فرش مى بافند.
اعراب :
((معروشات )) صفت براى
((جنات )). و ((النخل و الزرع
)) به حذف مضاف ، يعنى ميوه نخل و دانه زراع .
((مختلفا)) حال از اين دو.
((اكله )) فاعل براى
((مختلفا)). ((الزيتون و
الرمان )) عطف بر ((جنات
)) و تقدير: ((انشاء الزيتون و الرمان
)) است . ((متشابها))
حال ، ((و من الاءنعام حمولة ))؛ يعنى
((اءنشاء من الانعام حمولة )).
((ثمانية ازواج )) بدل از
((حمولة و فرشا)). ((اثنين
)) بدل بعضى از ((ثمانية
)). ((و الذكرين ))
مفعول ((حرم )). ((اءم
كنتم شهداء))، ((اءم
)) به معناى ((بل )).
تفسير :
خداوند پس از آن كه در آيات پيشين بيان كرد كه مشركان با دروغ بستن بر خدا حلال او
نظير چهارپايان و زراعت را حرام كردند، در اين آيات بيان مى كند كه او اين زراعت و
چهارپايان را آفريد تا انسان از آنها بهره گيرد. از اين رو، فرمود:
و هو الذى
اءنشاء جنات معروشات . معروشات : شاخه هاى آن بر پايه هايى بالا نگه داشته
شده اند. (و غير معروشات ؛) به حال طبيعى خود رها شده اند. (و النخل والزرع ) عطف
است بر ((جنات ))، از باب عطف خاص بر
عام . (مختلفا اءكله .) حبوبات انواعى دارند و هر نوعى مزه اى دارد. همچننى ميوه ها
از لحاظ مزه و بو، انواعى دارند. سبزيجات نيز همين طورند. (والزيتون و الرمان ) اين
دو نيز عطف بر ((جنات )) هستند.
(متشابها و غير متشابه ؛) زيرا ميوه انار برخى با برخى ديگر شباهت دارند، لكن بعضى
از آنها ترشند و بعضى شيرين و همچنين ليمو. ميوه زيتون نيز برخى عالى هستند و برخى
كيفيت خوبى ندارند.
كلوا من ثمره
اذا اءثمر؛ زيرا اين براى شما آفريده شده است .
و آتوا حقه يوم
حصاده گفته شده : مراد از حق در اين جا زكات است . و نيز گفته شده : مراد
صدقه مستحب است . اين هر دو نظر، خلاف ظاهر آيه مى باشد. آنچه به ذهن متبادر مى شود
آن است كه ميوه را بايد جمع كرد و در معرض نابودى و تلف شدن قرار نداد.
ولا تسرفوا انه لا يحب المسرفين . اسراف به معناى
تجاوز از حد است و خدا از آن نهى كرده ، خواه اين اسراف در هزينه كردن براى خود
باشد و خواه در بخشش به ديگران .
و من الاءنعام
حمولة و فرشا؛ يعنى خدا از ميان چهارپايان حيواناتى را آفريد كه شما و
بارهايتان را بر پشت خود حمل مى كنند همانند شتر و گاو و همچنين حيواناتى را آفريد
كه شما آنها را ذبح مى كنيد و از گوشت ، پشم ، مو و كرك آن بهره مى گيريد.
كلوا مما رزقكم
الله ؛ از آنچه خدا روزى تان كرد بخوريد همانند اين چهار پايان و چيزهاى
ديگر خدا را براى نعمت هايش سپاس گوييد.
ولا تتبعوا خطوات الشيطان ؛ با حلال ساختن حرام خدا و تحريم حلال او و نيز
با اسراف و زياده روى ، از شيطان پيروى نكنيد.
انه لكم عدو مبين ؛ زيرا شيطان شما را
به گناه و فحشا دستور مى دهد و نيز به اين كه بر خدا چيزى را بگوييد كه نمى دانيد.
(ثمانية اءزواج .) واژه ((زوج )) بر
چيزى كه جفت داشته باشد اطلاق مى شود؛ نظير هر يك از زن و شوهر و هر كدام از دو
لنگه كفش و به هر دوى آنها باهم ، زوجان گفته مى شود. (من الضاءن اثنين ؛) نر و
ماده . ((معز)) اسم جنس است و از لفظ
خودش مفرد دارد كه عبارت است از: ((ماعز))
و براى نر و ماده به كار مى رود. گاهى براى بز ماده ، واژه ((ماعزة
)) و ((معزاة ))
را نيز به كار مى برند. (قل ءآلذكرين حرم )؛ آيا گوسفند و بز نر را حرام كرده است ؟
(اءم الاءنثيين )؛ يا مادينه گوسفند و بز ماده را؟
اءما اشتملت عليه اءرحام الاءنثيين ؛ و
يا جنين هايى را كه در شكم گوسفند و بز ماده اند حرام كرده است ؟
نبئونى بعلم ان
كنتم صادقين . از روى علم خبر دهيد و نه از روى حدس و تقليد و هواى نفس ،
زيرا تحريم نياز به دليل قطعى دارد و اين دليل كجاست .؟
(و من الابل اثنين ؛) نر و ماده ، شتر نر و شتر ماده . ((ابل
)) اسم جمع است ؛ نظير ((قوم
)) و مفردى از لفظ خود ندارد. (و من البقر اثنين ؛) نر و
ماده . (قل ءآلذكرين حرم ) از شتر و گاو، نرهايشان را حرام كرده است . (اءم
الاءنثيين ) يا ماده هايشان را.
اءما اشتملت عليه اءرحام الاءنثيين يا
جنين هايى را كه در شكم ماده شتر و ماده گاو قرار دادند.
اءم كنتم شهداء
اذ وصاكم الله بهذا. مشركان تصور مى كردند كه چهارپايان و كشتزارى را كه
آنها حرام كرده اند، همان چيزى است كه خدا آن را حرام نموده است . از اين رو، خدا
به آنان گفت : هيچ چيزى ثابت نمى شود، مگر با يكى از دو راه : يا با ديدن و يا با
گواهى دادن گواه راستگو. اى مشركان ! شما تحريم را نه مستقيما از خدا گرفتيد و نه
به واسطه انبيا و پيامبران او. بنابراين ، شما اين احكام را از كجا آورده ايد؟
فمن اءظلم ممن
افترى على الله كذبا وقتى شما با چشم نديده باشيد و گواه امينى به نفع شما
گواهى ندهد، در اين صورت ، شما دروغگو هستيد و دروغگو ستمكار و گناهكار است . شما
حتى از هر ستمكارى ستمكارتر هستيد؛ زيرا بر خدا دروغ مى بنديد نه بر ديگران .
ليضل الناس بغير علم . مردم را از
راه خدا باز مى دارد و در عين حال ، مى پندارد كه آنها را به سوى دين خدا هدايت مى
كند؛ چنان كه بسيارى از معممين اين دوره همين طورند.
ان الله لا يهدى القوم الظالمين ؛ زيرا آنان رابطه
ميان خود و خدا را بريده اند و حتى حلال او را حرام و حرامش را حلال كرده اند.