سوره مائده
اين سوره مدنى است ، به استثناى آيه
اليوم اكملت لكم دينكم ... كه در حجة
الوداع نازل شده است . اين سوره 120 آيه دارد.
وفادارى به پيمان
يَا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ
الأَنْعَامِ إِلاَّ مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ
حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ (1)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ
تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ
الْقَلآئِدَ وَلا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّن
رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ
شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ
وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ
وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ
إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (2)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به پيمان ها وفا كنيد. حيوانات چهارپا مگر آنهايى كه
از اين پس برايتان گفته مى شود، بر شما حلال شده اند و آنچه را در حال حرام صيد مى
كنيد حلال مشماريد. خدا به هر چه مى خواهد حكم مى كند. (1) اى كسانى كه ايمان آورده
ايد! شعاير خدا و ماه حرام و قربانى را، چه بدون قلاده و چه با قلاده ، حرمت مشكنيد
و آزار آنان را كه به طلب روزى و خشنودى پروردگارشان آهنگ بيت الحرام كرده اند، روا
مداريد و چون از احرام به در آمديد صيد كنيد و دشمنى با قومى كه مى خواهند شما را
از مسجدالحرام باز دارند وادارتان نسازد كه از حد خويش تجاوز كنيد و در نيكوكارى و
تقوا همكارى كنيد، نه در گناه و تجاوز و از خداى بترسيد كه او به سختى عقوبت مى
كند. (2)
واژگان :
العقود: مفرد آن عقد، و مقصود از آن هر نوع پيمانى است كه ميان دو شخص عاقل و بالغ
، بر سر هر چيزى كه باشد، با رضايت كامل منعقد شود، مشروط به اين كه پيمان مزبور،
حلالى را حرام و حرامى را حلال نكند.
البهيمة : در لغت ، حيوانى است كه گويندگى نداشته باشد؛ زيرا در صدايش
((ابهام )) وجود دارد، لكن عرب اين
واژه را در پرنده به كار نمى برد.
الانعام : شتر، گاو و گوسفند.
شعائر: جمع شعيرة . اين واژه و نيز واژه هاى ((علامت
)) و ((آيت ))
يك معنا دارند. شعائر الله ، يعنى نشانه ها، دلايل ، جلوه ها و آيات دين خداوند.
الهدى : مقصود، چهارپايانى است كه به كعبه مى برند، تا در آن جا قربانى كنند.
القلائد: جمع قلادة . عربها به گردن شترى كه مى خواستند به منظور قربانى به كعبه
ببرند، گردن بند مى بستند تا نشان دهنده اين موضوع باشد و كسى متعرض آن نمى شد.
آمين : آهنگ كنندگان .
لايجر منكم : وادارتان نسازد.
شنآن : دشمنى ، كينه .
اعراب :
((ما)) در ((الا
ما يتلى )) در محل نصب ، بنابراين كه مستثناى متصل از
((بهيمة )) است . ((غير))
حال است از ضمير ((لكم )). مضاف در
((ولاالقلائد))، حذف شده و در اصل
((ولاذوات القلائد)) بوده است . در
((ولا آمين )) نيز مضاف حذف گرديده و
در تقدير ((ولا قتال آمين )) بوده است
. ((البيت )) مفعول براى
((آمين )). جمله ((يبتغون
)) حال است از ضمير مستتر در ((آمين
)). مصدرى كه از ((ان صدوكم
)) ريخته مى شود، مفعول لاجله است براى ((يجرمنم
)). مصدرى از ((آن تعتدوا))
ريخته مى شود، مجرور است به حرف جر محذوف و متعلق به ((يجرمنكم
)) و در معنا چنين است :
لا يبعثنكم شنآن
قوم لاءجل صدهم اياكم عن المسجد على الاعتداء.
تفسير :
آيات قرآن پيرامون اين امور دور مى زند: عقيده ، عبادت ، شريعت ، اخلاق ، رياست
دينى و دنيوى ، قضاوت و جهاد. فقها، آياتى را كه درباره شريعت و عبادت آمده است ،
آيات احكام مى نامند كه تعداد آنها در حدود پانصد آيه است . از جمله آنها اين آيه
است :
يا اءيها الذين
آمنوا اءرفوا بالعقود. اين جمله على رغم ايجازش بسيار مفيد مى باشد؛ چرا كه
ريشه و پايه اجماع مذاهب اسلامى به شمار مى رود، مبنى بر اين كه وفا كردن به پيمانى
كه از روى رضايت ميان دو نفر منعقد مى شود واجب است ؛ البته مشروط به اين كه عقد
مزبور، شرايطى را كه شريعت قرار داده است ، دارا باشد و اين شرايط عبارتند از: عاقل
و بالغ بودن طرفين عقد، قابليت تملك موضوع عقد، عقد موجب حلال شدن حرام و حرام شدن
حلال نشود و ديگر شرايطى كه در كتابهاى فقه و از آن جمله در جزء سوم كتاب فقه
الامام جعفر الصادق آمده است .
اءحلت لكم بهيمة
الاءنعام . انعام عبارت است از: شتر، گاو، گوسفند و بز خواه ، اهلى باشند
خواه وحشى . واژه انعام علاوه بر حيوانات مزبور، بر حيوانات ديگرى كه قدرت نطق
ندارند نيز به كار مى رود. بنابراين ، اضافه بهيمه به انعام از باب اضافه شى ء به
چيزى است كه اخص از خود آن مى باشد. خداوند پس از آن كه حليت خوردن گوشت انعام را
بيان مى كند، اين استثنا را مى آورد: الا ما يتلى عليكم ؛ مگر آن حيواناتى كه از اين پس
برايتان گفته مى شود. خداوند دو نوع حيوان را براى ما بيان كرده است ، نخست
حيواناتى كه در ضمن اين جمله بدان اشاره كرده است :
غير محلى الصيد
و اءنتم حرم . دوم حيواناتى كه در ضمن آيه سوم به آنها اشاره مى كند:
حرمت عليكم
الميتة و الدم . ما درباره نوع اخير به زودى سخن خواهيم گفت .
معناى جمله غير
محلى الصيد و اءنتم حرم آن است كه خداوند خوردن گوشت حيواناتى را براى ما
حلال كرده است كه در حال احرام آنها را شكار نكرده باشيم ؛ البته تفاوت نمى كند كه
اين حيوانات اهلى باشند يا وحشى . اما حيواناتى كه در اين حالت شكار مى شوند خوردن
آنها حرام خواهد بود؛ چون هر چيزى را كه شخص مُحْرَم شكار كند، خوردنش جايز نيست ،
خواه گاو، گوسفند، شتر و بز باشد و يا حيوانى ديگر. تفصيل اين موضوع در تفسير آيه
97 و آيات پس از آن در همين سوره خواهد آمد.
يا اءيها الذين
آمنوا لا تحلوا شعائر الله . مقصود از شعاير خدا، احكام دين اوست و اعمال حج
و عمره از والاترين مظاهر آن به شمار مى رود. خداوند فرموده است :
((كسانى كه شعاير خدا را بزرگ مى شمارند، كارشان نشان پرهيزگارى دلهايشان
باشد)).(1)
نهى از حلال كردن احكام دين خدا بدان معناست كه آنها را تحريف نكنيم و به هر صورت
كه مى خواهيم در آن تصرف ننماييم .
ولا الشهر
الحرام ؛ يعنى جنگ و كشتار را در ماه حرام ، جايز نشماريد. مراد از ماه حرام
، ماه هاى چهارگانه است : ذوالقعده ، ذوالحجه ، محرم و رجب ؛ چرا كه الف و لام در
((الشهر)) براى استغراق است . (ولا
الهدى .) مراد از اين واژه ، شتر، گاو و گوسفندى است كه به منظور قربانى به خانه
خدا برده مى شود. هدف از اين كار آن است كه كسى غاصبانه آن را تصرف نكند و يا مانع
رسيدن آن به خانه خدا نشود. (ولا القلائد) و نه قلاده داران را. در آن زمان ، عرب
ها، نعل ، يا ريسمان و يا چيز ديگرى را به گردن قربانى مى بستند تا شناخته شود و
كسى متعرض آن نگردد. اين كه خداوند در آيه پيش گفته قلاده داران را پس از
((هدى )) آورده ، با اين كه واژه
((هدى )) عام است ، هم قلاده داران را
در بر مى گيرد و هم بى قلاده ها را، براى اهميتى است كه به قلاده داران داده است ؛
نظير آيه حافظوا
على الصلوات و الصلوة الوسطى .(2)
ولا آمين لبيت
الحرام يبتغون فضلا من ربهم و رضوانا. هر كس را كه آهنگ خانه خدا كند مكشيد،
خواه به سبب عبادت آهنگ آن كرده باشد و يا به منظور تجارت .
و اذا حللتم
فاصطادوا؛ وقتى از احرام به در آمديد شكار كنيد؛ زيرا شكار كردن در حال
احرام و در محدوده حرم در هر حال كه باشد، حرام است . بنابراين ، اگر شخص محرم و يا
در محدوده حرم نباشد، شكار كردن و خوردن گوشت شكار حلال است ؛ چرا كه در اين صورت ،
مانع حليت از بين مى رود. صيغه امر در جمله ((فاصطادوا))
براى اباحه است ؛ زيرا پس از نهى واقع شده است .
ولا يجرمنكم
شنئان قوم اءن صدوكم عن المسجد الحرام اءن تعتدوا. در سال ششم هجرت ، مشركان
بر مكه و بيت الحرام كاملا مسلط بودند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و
اصحابش خواستند در اين سال خانه خدا را زيارت كنند، اما مشركان آنان را از اين عمل
باز داشتند. در حجة الوداع ، مسلمانان بر مكه و بيت الحرام تسلط داشتند. از اين رو،
آيه فوق نازل شد و معناى آن اين است كه بر مسلمانان سزاوار نيست كه به سبب دشمنى كه
با مشركان دارند و يا به سبب دشمنى كه مشركان با آنان دارند، پس از غلبه يافتن بر
مشركان ، آنها را از بيت الحرام منع كنند؛ به اين دليل كه آنان پيش از اين ،
مسلمانان را منع كرده بودند. (شايسته ذكر است كه ) اين دستور، پيش از نزول آيه 29
سوره توبه بوده است : ((... مشركان نجسند و از سال بعد نبايد
به مسجدالحرام نزديك شوند...)).
سوال : مگر خداوند سبحان نفرموده است : ((هر كس بر شما تعدى
كند، به همان اندازه تعدى اش بر او تعدى كنيد...)).(3)
پاسخ : اين آيه درباره قصاص و معامله به مثل ، در موارد خاصى نازل شده است ؛ همانند
جنگ و قطع عضو؛ بدين معنا كه هر كس با شما به جنگ برخيزد با او بجنگيد و هر كس دست
ديگرى را قطع كند، دستش قطع مى شود و مواردى از اين قبيل . اما اگر كسى ديگران را
از عبادت خدا و تجارت و زراعت باز دارد، نبايد خود او از اين كار باز داشته شود،
بلكه بايد به نحو ديگرى مجازات گردد.
خلاصه سخن اين كه كيفر تجاوزكار، گاهى مقابله به مثل است و گاهى مجازات ديگر. و در
ساير حالات ، شايسته است كه مجازات به جهت يارى كردن حق باشد، نه به منظور گرفتن
انتقام و خالى كردن عقده دل .
انقلاب و ضد انقلاب
تعاونوا
على البر والتقوى و لا تعاونوا على الاثم والعدوان . از واژه هايى كه امروز
بسيار متداول است و گويندگان آن را بر زبان مى آورند و نويسندگان درباره آن قلم مى
زنند، واژه انقلاب و ضد انقلاب است . مقصود آنان از ((انقلاب
، همكارى اخلاصمندان و فداكارى آنها عليه عقب ماندگى و اوضاع فاسد است . و منظور
آنان از ((ضد انقلاب )) تشكل
واپسگرايان و همبستگى و ستيز آنها با هر گونه فعاليتى است كه براى دگرگون كردن سنت
هاى زيانبار و فسادآور صورت مى گيرد.
ظاهر آيه كريمه ما را بدين تصور وا مى دارد كه جمله
و لا تعاونوا
على الاثم و العدوان را بر هر حركتى كه با نيكى و پيشرفت تضاد دارد، تطبيق
كنيم .
حرمت گوشت مردار
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ
لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ
وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى
النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ
الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ
أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ
الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ
فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (3)
حرام شد بر شما مردار و خون و گوشت خوك و هر حيوانى كه به هنگام كشتنش نام ديگرى جز
الله را بر او بگويند و آنچه خفه شد باشد يا به سنگ زده باشند يا از بالا در افتاده
باشد يا به شاخ حيوانى ديگر بميرد يا درندگان از آن خورده باشند، مگر آن كه ذبحش
كنيد و نيز هر چه بر آستان بتان ذبح شود و آنچه با تيرهاى قمار قسمت كنيد كه اين
كار خود نافرمانى است . امروز كافران از بازگشت شما از دين خويش نوميد شده اند. از
آنان مترسيد از من بترسيد. امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمت خود بر شما
تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم . پس هر كه در گرسنگى بيچاره ماند بى آن كه
قصد گناه داشته باشد، بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است . (3)
اعراب :
((الا ما ذكيتم ))، ((ما))
در محل نصب است ، بنابراين كه مستثناى متصل از حيواناتى باشد كه پيش تر (در آيه )
بيان شد. البته مشروط بر اين كه زنده يافت شوند، به استثناى حيواناتى كه تذكيه پذير
نيستند؛ از قبيل خوك . مصدر مؤ ول از ((ان تستقسموا))
در محل رفع است بنابراين كه عطف بر ((الميته
)) مى باشد و تقدير چنين است : ((حرم عليكم اءن
تستقسموا)). ((دينا))
حال است از ((الاسلام )) و
((غير)) حال است از ضمير مستتر در
((اضطر)).
تفسير :
تمام خوردنى ها و آشاميدنى ها مباح است ، مگر چيزهايى كه به طور خاص درباره حرمت
آنها نص وارد شده است ؛ از قبيل مردار و امثال آن و يا به طور عام حرام شده اند؛
نظير اشيايى كه براى انسان ضرر دارند و از جمله آنها چيزهاى آلوده و ناپاك است .
خداوند فرموده است : ((اى مردم ! از آن چيزهاى حلال و پاكيزه
كه در زمين است بخوريد)).(4)
امام صادق (عليه السلام ) گفت : ((هر چيزى كه در آن ، هم
احتمال حلال و هم احتمال حرام باشد، هميشه براى تو حلال است ، مگر اين كه حرام را
عينا بشناسى كه در اين صورت بايد تركش كنى )).
پيش تر در تفسير جمله ((الا ما يتلى عليكم ))
از آيه نخست گفتيم كه خداوند دو نوع محرمات را براى ما بيان كرده است : نوع اول
همان چيزى بود كه با اين سخن : ((غير محلى الصيد))
بدان اشاره كرد و شرح آن گذشت . نوع دوم چيزى است كه در اين آيه بيان كرده و آن ده
قسم است :
1. مردار: حيوان و يا پرنده اى است كه بدون تذكيه شرعى مرده باشد. البته ، نحوه
تذكيه شرعى در مورد حيوانات مختلف تفاوت پيدا مى كند؛ به عنوان مثال : تذكيه ماهى
به اين است كه زنده از آب بيرون آورده شود. تذكيه ملخ به اين است كه زنده گرفته
شود. تذكيه جنين حيوان با تذكيه مادرش مى باشد. تذكيه شكار با سگ تربيت شده ، يا
شمشير، يا نيزه ، يا تير و يا ابزارى نوك تيز است كه بتوان با آن سر حيوان را بريد.
تذكيه حيوان (نظير گاو و گوسفند...) به اين است كه رو به قبله باشد و چهار شاهرگ آن
بريده و نيز در هنگام ذبح نام خدا برده شود. جزئيات اين مسئله در كتابهاى فقهى و از
آن جمله در جزء چهارم كتاب فقه الامام جعفر الصادق موجود است .
2. خون ريخته شده : مراد از آن خونى است كه با فشار و جهندگى بيرون شود و نيز با
گوشت مخلوط نباشد؛ زيرا خونى كه با گوشت مخلوط باشد، خوردن آن اشكالى ندارد. همچنين
خونى كه همانند گوشت (لخته ) باشد، در صورتى كه جگر باشد به اعتقاد همه مذاهب حلال
است ، اما اگر طحال (سپرز) باشد، تنها از ديدگاه شيعه اماميه حرام خواهد بود.
3. گوشت خوك : به اجماع مسلمانان حرام است .
4. هر حيوانى كه در هنگام كشتنش نام غير خدا برده شود: واژه ((اهلال
)) به معناى بلند كردن آواز است . گفته مى شود:
((استهل الصبى ))؛ يعنى كودك در هنگام
تولد با صداى بلند گريه كرد. در اين جا مقصود آن است كه در هنگام ذبح ، نام غير خدا
برده شود. مشركان رسم داشتن كه براى بت هاى خود قربانى مى كردند و با صداى بلند نام
لات و عزّى را مى بردند. پيش تر درباره اين چهار نوع از محرمات در تفسير آيه 173
سوره بقره ، ج 1، سخن گفته شد.
5. منخنقه : حيوانى كه به وسيله دست ، يا طناب و يا داخل كردن سر خود در جايى تنگ
و... خفه شود و بميرد.
6. موقوذه : مقصود حيوانى است كه آن را با چوب و يا چيزى ديگر آن قدر بزنند تا
بميرد.
7. مترديه : حيوانى است كه از جاى بلندى سقوط كند و بميرد.
8. نطيحه : حيوانى است كه حيوان ديگرى او را شاخ بزند و بميرد.
9. حيوانى كه درندگان از آن خورده باشند؛ به بيانى ديگر آنچه از طعمه حيوان درنده
مانده باشد.
آن گاه خداوند از ميان پنج نوع اخير، يك حيوان را استثنا كرده است و آن حيوانى است
كه ما آن را زنده بيابيم ؛ چرا كه در اين حالت ، اگر حيوان مزبور ذبح شرعى شود،
براى ما حلال مى گردد. معناى سخن خداوند: (الا ما ذكيتم ) نيز همين است . در روايت
آمده است : ((كمترين حد حصول تذكيه آن است كه حيوان را در
حالى دريابى كه گوش يا دمش را تكان مى دهد و يا چشمش را بر هم مى زند.))
10. حيوانى كه براى نُصُب ذبح شود. صاحب كتاب التسهيل لعلوم التنزيل گفته است :
نُصُب جمع نصاب و آن سنگ هايى است كه اعراب جاهلى آنها را تعظيم و حيوانات را براى
آنها ذبح مى كردند. نُصُب ، بتها نبودند؛ زيرا بت ها داراى صورت و نقش بودند، اما
نُصُب صورت و نقش نداشتند.
شايسته است بدين نكته اشاره شود كه خوراكى هاى حرام تنها به انواع ده گانه اى كه در
آيه فوق آمده ، خلاصه نمى شود، بلكه حرام هاى ديگرى نيز وجود دارد؛ نظير سگ ، حيوان
درنده ، پرنده شكارى همانند عقاب و كركس و نيز همانند حشرات و برخى انواع ماهى و
چيزهاى حرام در حيوان ذبح شده به طريق شرعى و امثال اينها كه در روايات نبوى آمده
است و فقها بر حرمت آنها وحدت نظر دارند و تفاوت نمى كند كه نص بر حرام بودن آن در
كتاب باشد و يا در سنت ؛ چرا كه قرآن مى گويد: ((هر چه
پيامبر به شما داد بستانيد و از هر چه شما را منع كرد اجتناب كنيد)).(5)
ممكن است ذكر انواع محرمات گفته شده به مناسبت آيه
اءحلت لكم بهيمة
الاءنعام باشد. به هر حال ، خداوند پس از آن كه ده قسم خوراكى حرام را بيان
مى كند، جمله زير را بر آنها عطف مى كند:
و اءن تستقسموا
بالاءزلام ؛ يعنى حرام است بر شما كه قسمت خود را با تيرها به دست آوريد.
((ازلام )) جمع زلم ، به ضم زاء و يا
زلم به فتح زاء و فتح لام است و آن قطعه اى از چوب مى باشد كه به شكل تير ساخته شده
است . در دوران جاهليت هرگاه كسى مى خواست كار مهمى انجام دهد سه تير را مى گرفت .
بر روى يكى از آنها نوشته بود: ((خدا مرا امر مى كند و بر
دومى نوشته بود: ((خدا مرا نهى مى كند))
و بر سومى هيچ نوشته اى نبود. آن گاه اين سه تير را با چيزى مى پوشاند و دست خود را
فرو مى برد و يكى از آن تيرها را بيرون مى آورد. اگر امر بود، آن كار را انجام مى
داد و اگر نهى بود، آن را ترك مى كرد و اگر چيزى نوشته نبود، عمل مزبور را تكرار مى
كرد تا اين كه سرانجام ، امر و يا نهى بيرون مى آمد.
(ذلكم فسق .) اين جمله از لحاظ دلالت لفظى تنها به طلب قسمت با تيرها اشاره دارد،
اما از لحاظ حكم ، تمام محرماتى را كه پيش تر در آيه ياد شد در بر مى گيرد. با اين
بيان ، روشن مى شود كه اختلاف مفسران بر سر اين مطلب كه آيا ((ذلكم
)) تنها به مورد اخير اشاره دارد و يا همه مواردى را كه در
آيه آمده است در بر مى گيرد؟ اختلافى است بى فايده ؛ زيرا همه آنها يك حكم دارند و
آن اين كه همگى حرام و گناه بزرگ به شمار مى روند.
اليوم يئس الذين
كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون . بسيارى از مفسران گفته اند: مراد از
((اليوم )) در آيه ، همان روز از
ذوالحجه است كه اين آيه در آن نازل شد و اين در حجة الوداع و در سال دهم هجرت بود.
بنابراين ، الف و لام در ((اليوم ))
براى عهد است . صاحب مجمع البيان گفته است : ((اليوم
)) در اين جا به معناى ((الان
)) مى باشد؛ چنان كه گوينده اى مى گويد: ((اليوم
قد كبرت ))؛ يعنى الان چه قدر بزرگ شده اى . در هر حال ،
معناى آيه اين است كه كافران از نابود شدن اسلام و يا تحريف كردن آن نااميد شده
اند؛ چرا كه در دلهاى پيروان خود جاى گرفته است و روز به روز گسترش پيدا مى كند.
از اين رو، اى مسلمانان ! از كافران مترسيد و تنها از خدا بترسيد و چه قدر خداى
بزرگ راست مى گويد: ((مى خواهند نور خدا را با دهان خود
خاموش كنند و خدا جز به كمال رساندن نور خود نمى خواهد؛ هر چند كافران را خوش
نيايد. او كسى است كه پيامبر خود را براى هدايت مردم فرستاد، با دينى درست و بر حق
، تا او را بر همه دين ها پيروز گرداند، هر چند مشركان را خوش نيايد)).(6)
بدين مناسبت ، خوب است جملاتى را از كتاب الاسلام فى القرن العشرين تاءليف عقّاد
نقل كنيم . او مى گويد: ((عقيده اسلامى تنها در آغاز بنياد و
پيدايش خود يك قدرت پيروز نيست ، بلكه قدرتى است كه پس از گذشت صدها سال همچنان
پايدار مانده است . پايدارى قدرت اسلامى در حالت ناتوانى به همان اندازه شگفت انگيز
است كه پيروزى آن در حالت شوكت و قدرت ، به ويژه كه اكنون بيش از ده قرن مى باشد كه
اسلام همچنان پايدار و مقاوم است . به راستى ، استوارى عقيده اسلامى در صدر اسلام
شگفت آور است ، اما پايدارى آن در حال حاضر شگفت آورتر؛ چرا كه اسلام نه نيروى
دفاعى كارآمد دارد، نه ثروت ، نه اسلحه ، نه علم و نه شناخت ،(7)
بلكه حتى پيروان آن بر دفاع وحدت نظر ندارند.
اسلام به دور از جنگ دولت ها و تنش هاى سياسى و به دور از تاج و تخت ها، با كمال
قدرت به نقاط مختلف جهان راه پيدا كرد. امروز در آفريقا يكصد ميليون مسلمان وجود
دارد كه هيچ دولت و سياستى در مسلمان شدن آنان نقشى نداشته است . نزديك به همين
تعداد مسلمان در سوماترا و مناطق جاوه (اندونزى ) و در حدود همين تعداد در پاكستان
و به همين تعداد در چين و كشورهاى همجوارش نيز به چشم مى خورند.
كامل شدن دين و به پايان رسيدن نعمت
اليوم
اءكملت لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا. شيعه با
اكثر اهل سنت در تفسير اين آيه اختلاف نظر دارد. ما به عنوان حكايت كننده و نه به
عنوان طرفدار و يا مخالف ، نظريه هر دو طرف را بيان مى كنيم و قضاوت را تنها به
عهده خواننده مى گذاريم تا با مشورت با عقل خويش قضاوت كند.
اهل سنت يا بيشتر آنان مى گويند: مقصود آيه فوق اين است كه على رغم اين كه پيروان
ديگر اديان با مسلمانان نبرد كردند و با دين آنها به ستيز برخاستند، خداوند دين
آنان را كامل كرد؛ چرا كه آنان را بر همه اديان غلبه داد و پيروز كرد. همچنين ،
خداوند با بيان اصول و فروع آيين و عقيده اسلامى ، نعمت خود را بر مسلمانان كامل
كرد. و آنچه را درباره امور دين و دنيا نياز داشتند براى آنان بيان كرد:
ما فرطنا فى الكتاب من شى ء.(8)
شيعه مى گويد: تفسير آيه به معناى فوق در صورتى درست است كه همزمان با نزول آن ،
حادثه اى كه آن را تفسير و مقصودش را بيان مى كند به وقوع نمى پيوست ؛ چون بسيارى
از آيت را حوادثى تفسير مى كند كه در زمان نزول آنها اتفاق افتاده است ؛ مثلا از
جمله اين آيات ، سخن خداوند است كه خطاب به پيامبر مى گويد: ((از
مردم مى ترسيدى ، حال آن كه خدا از هر كس ديگر سزاوارتر بود كه از او بترسى
)).(9)
اگر ما اين آيه را بدون در نظر گرفتن قصه زيدبن حارثه بررسى كنيم و به ظاهر آن عمل
نماييم ، معناى آيه چنين مى شود: پيامبر خدا خشنودى مخلوق را بر خشنودى خالق ترجيح
مى دهد، در حالى كه شاءن كسى كه خداوند او را براى وحى و رسالت خود برگزيده ، از
چنين چيزى به دور است .
شيعه مى گويد: آيه ياد شده همزمان با حادثه ويژه اى است كه آن را تفسير و مقصودش را
بيان مى كند و براى اثبات اين ديدگاه خود به دلايل زير استدلال مى كند:
1. تمام علماى سنى و شيعه ، اعم از مفسران و تاريخ نويسان آنها بر اين موضوع وحدت
نظر دارند كه تمام آيات سوره مائده مدنى است ، جز آيه
اليوم اءكملت
لكم دينكم ... كه در مكه و در سال دهم هجرت نازل شد و اين سال ، همان سالى
بود كه پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حجة الوداع را انجام داد و در ماه
ربيع الاول ، سال يازدهم هجرت به سوى بهشت پروردگارش شتافت .(10)
2. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پس از آن كه اعمال حج را در اين سال
انجام داد، عازم مدينه شد. وقتى به غدير خم - محلى در جحفه كه از آن راه هاى زيادى
منشعب مى شود - رسيد، به ندا دهنده خود دستور داد تا مردم را براى اداى نماز فرا
بخواند. مردم پيش از آن كه پراكنده گردند و هركس راه شهر خودش را در پيش بگيرد، گرد
آمدند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) خطاب به آن جمعيت سخنانى ايراد
كرد و از جمله چنين فرمود:
((خداوند مولاى من است و من مولاى مومنان . من به آنان از
خود ايشان سزاوارترم . بنابراين ، هر كس من مولاى او هستم ، على مولاى اوست
)). سه بار و بنا به روايتى چهار بار اين جمله را تكرار مى
كند. آن گاه فرمود: ((خدايا! هر كس او را دوست بدارد، دوستش
بدار و هر كس او را دشمن بدارد، دشمن بدار. هر كس او را يارى كند، يارى اش كن و هر
كس او را خوار كند، خوارش كن و حق را با او بگردان ، هر جا كه او گردش كند. هان !
هر كس حاضر است به غايب برساند)).
اهل سنت حديث فوق را انكار نمى كنند؛ زيرا اين حديث از حد تواتر نيز فراتر رفته است
(11) و تعداد زيادى از علما و رهبران آنان ، آن را ضبط كرده اند كه
از آن جمله اند: امام احمد بن حنبل در مسند، نسائى در خصائص ، حاكم در مستدرك ،
خوارزمى در مناقب ، ابن عبد ربه در استيعاب ، عسقلانى در اصابة . چنان كه ترمذى ،
ذهبى ، ابن حجر و ديگران نيز اين حديث را نقل كرده اند، لكن بسيارى از آنها واژه
((ولايت )) را به محبت و مودت تفسير
كرده و گفته اند: مراد از سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ):
((من كنت مولا)) آن است كه هر كس مرا دوست مى دارد
بايد على (عليه السلام ) را دوست بدارد.
شيعه اين تفسير را رد مى كند؛ بدين ترتيب كه سخن پيامبر:
اءنا اءولى
بالمومنين من اءنفسهم فمن كنت مولاه فعلى مولاه ، به روشنى و آشكارا دلالت
دارد كه همان ولايتى كه براى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر مومنان ثابت
بود، براى على (عليه السلام ) نيز، بدون كم و زياد، ثابت است . حتى اگر براى واژه
((ولايت )) هزار معنا هم باشد، اما در
اين سخن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تنها به معناى حكومت دينى و
زمانى است . بنابراين ، معناى آيه آن است كه خداوند با نص بر خلافت على (عليه
السلام )، دين را در اين روز كامل كرد.
پرسش : كامل كردن دين از طريق غلبه دادن آن بر ساير اديان و نيز بيان تمام احكام آن
است ؛ چنان كه اهل سنت مى گويند - و اين ، امرى روشن است و نياز به تفسير ندارد،
اما كامل كردن دين با نص بر خلافت على (عليه السلام )، نياز به تفسير و توجيه دارد.
بنابراين ، شيعه آن را چگونه توجيه مى كند؟
شيعه در توجيه سخن فوق چنين مى گويد: كامل شدن دين به وجود دو چيز بستگى دارد، يكى
قوه مقننه و ديگرى قوه مجريه و چنانچه دومى نباشد اولى هيچ اثرى ندارد و از آن جا
كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) خود شخصا رياست قوه مجريه را بر عهده
داشت ، دشمنان اسلام خيال مى كردند كه با از بين رفتن آن حضرت قوه مجريه نيز از بين
خواهد رفت و در نتيجه ، اسلام وجود نخواهد داشت ... از اين رو، پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) على (عليه السلام ) را در راءس قوه مجريه منصوب كرد تا پس
از او شريعت را حفظ و دين اسلام را همانند پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم
) استوار نگه دارد. با اين كار، تمام آرزوهاى كفار مبنى بر نابود و يا ضعيف شدن
اسلام ، از بين رفت .
فمن اضطر فى
مخمصة غير متجانف لاءثم فان الله غفور رحيم . تفسير اين آيه در جلد اول ضمن
آيه 173 از سوره بقره تحت عنوان ((مضطر و حكم او))
بيان شد.