تفسير كاشف (جلد اول)
سوره هاى فاتحه و بقره

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۲۷ -


ماجراى من و يك مبلغ مسيحى

در تاريخ 15/7/1963 يك خاور شناس ايتاليايى كه زبان عربى را خوب مى دانست و از مبلغان آيين مسيحيت به شمار مى رفت ، در منزلم به ديدنم آمد و ميان من و او گفتگوهايى كتبى و شفاهى صورت گرفت . وى ، از جمله ، به من گفت : قرآن آشكارا به انجيل اعتراف مى كند، پس چرا مسلمانان آن را انكار مى كنند؟

من در پاسخ او گفتم : قرآن به انجيلى اعتراف مى كند كه به نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مژده داده است . چنان كه آيه ششم سوره صف مى گويد: و مبشرا برسول ياءتى من بعدى اسمه اءحمد و در آيه 157 سوره اعراف مى گويد: يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل . وانگهى قرآن مى گويد: ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون .(288) اما انجيل شما مى گويد: عيسى خداست . بنابراين ، چگونه از ما مى خواهيد كه به انجيل ايمان بياوريم و در همان حال به قرآن هم ايمان داشته باشيم ؟

اگر نصارا تناقض و تضاد را تنها در عقل قبول ندارند و آن را در دين و عقيده جايز مى دانند، بايد بگويم كه مسلمانان آن را هم در عقل محال مى دانند و هم در دين و هم در همه چيز؛ چرا كه از نظر آنان اصول دين بر پايه عقل استوار است .

هر كس رويكردى دارد

وَ لِكلّ‏ٍ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاستَبِقُوا الْخَيرَتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنّ اللّهَ عَلى كلّ‏ِ شىْ‏ءٍ قَدِيرٌ(148)

وَ مِنْ حَيْث خَرَجْت فَوَلّ‏ِ وَجْهَك شطرَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ وَ إِنّهُ لَلْحَقّ مِن رّبِّك وَ مَا اللّهُ بِغَفِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ(149)

وَ مِنْ حَيْث خَرَجْت فَوَلّ‏ِ وَجْهَك شطرَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْث مَا كُنتُمْ فَوَلّوا وُجُوهَكمْ شطرَهُ لِئَلا يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَيْكُمْ حُجّةٌ إِلا الّذِينَ ظلَمُوا مِنهُمْ فَلا تخْشوْهُمْ وَ اخْشوْنى وَ لأُتِمّ نِعْمَتى عَلَيْكمْ وَ لَعَلّكُمْ تَهْتَدُونَ(150)

كَمَا أَرْسلْنَا فِيكمْ رَسولاً مِّنكمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ ءَايَتِنَا وَ يُزَكِّيكمْ وَ يُعَلِّمُكمُ الْكِتَب وَ الحِْكمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ(151)

فَاذْكُرُونى أَذْكُرْكُمْ وَ اشكرُوا لى وَ لا تَكْفُرُونِ(152)

هر كسى را رويكردى است كه بدان روى مى آورد. پس در نيكى كردن بر يكديگر سبقت گيريد. هر جا كه باشيد خدا شما را گرد مى آورد كه او بر هر كارى تواناست . (148) از هر جاى كه بيرون شوى روى خود به جانب مسجدالحرام كن . حق همان است كه پروردگارت بدان امر فرموده . و خدا از كارهايتان ناآگاه نيست . (149) از هر جاى كه بيرون شوى روى خويش به جانب مسجدالحرام كن و هر جا كه باشيد رو بدان سوى كنيد، تا هيچ كس را جز ستمكاران ، با شما مجادله اى نباشد. از ايشان مترسيد، از من بترسيد تا نعمت هوى بر شما تمام كنم ، باشد كه هدايت شويد. (150) همچنان كه پيامبرى از خود شما را بر شما فرستاديم تا آيات ما را برايتان بخواند و شما را پاكيزه گرداند. كتاب و حكمت آموزد و آنچه را كه نمى دانستيد به شما ياد بدهد. (151) پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم . مرا سپاس گوييد و ناسپاسى من مكنيد. (152)

اعراب

((لكل)) متعلق به محذوف و خبر مقدم ، ((وجهة)) مبتداى موخر و مضاف اليه محذوف و تقديرش : ((لكل فريق اءو واحد)) است . هو ((موليها)) مبتدا و خبر. ((الخيرات)) منصوب به نزع خافض و تقدير آن : ((الى الخيرات)) است .

((ما)) در ((ما اءرسلنا)) مصدرى و مصدر ريخته شده (مؤ ول ) مجرور به كاف ، متعلق به محذوف و صفت ((رسول)) مى باشد؛ چرا كه پس از نكره واقع شده است . جمله ((يتلو)) صفت ((رسول)) و همانند آن است ((يزكيكم و يعلمكم)).

تفسير

و لكل وجهة هو موليها. وقتى خداوند، قبله اى را يادآور شد كه مسلمانان را مامور ساخته تا رو به سوى آن كنند و آن عبارت است از: كعبه و نيز تصميم هر يك از يهود و نصارا بر پيروى كردن از قبله خود و التزام آنان را بدين قبله متذكر گرديد، اينك راز اين تصميم و پافشارى را بيان مى كند و آن اين كه هر يك از اين دو طايفه جهتى را براى خود برگزيده كه به سوى آن روى مى آورد و از آن دست بر نمى دارد، هر چند باطل بودن اين جهت براى آنان همچون خورشيد آشكار است . بنابراين ، آيه ((و لكل وجهة هو موليها)) همانند آيه ((كل حزب بما لديهم فرحون)) است .(289)

آنچه در بالا گفته شد، چيزى است كه من آن را از ظاهر اين آيه درك كردم ، در حالى كه در تفسير آن نظريات متعددى وجود دارد و صاحب مجمع البيان چهار نظريه را از آنها متذكر شده است .

فاستبقوا الخيرات اءينما تكونوا ياءت بكم الله جميعا ان الله على كل شى ء قدير.

يعنى اهل كتاب ، مشركان معاند و گرايش ها و پافشارى آنان بر گمراهى را رها كنيد و به كارهاى نيك روى آوريد و به جانب آن بشتابيد؛ چرا كه بازگشت شما در فرداى قيامت به سوى خداست و او نيكوكار حق طلب را پاداش و باطل گراى بد سيرت را كيفر خواهد داد. بنا به تعبير مفسران جمله : اءينما تكونا ياءت بكم الله وعده پاداش براى اهل طاعت و وعده مجازات براى اهل معصيت است ؛ اما اين كه خدا پس از اين وعده و وعيد، مى گويد: ان الله على كل شى ء قدير، دليل براى اين مطلب است كه خداوند بر زنده كردن مردم پس از مرگ و آوردن آنان (در صحنه حساب و بازرسى ) تواناست .

و من حيث خرجت فول وجهك شطر المسجد الحرام .

سوال : در اين جا خداوند فرمان رو كردن به سوى مسجدالحرام را سه بار تكرار كرده است و در آيه 145 دو بار و در نتيجه ، در يك فاصله اندك پنج بار اين موضوع را تكرار نموده است . سبب اين تكرار چيست ؟

پاسخ : صاحب مجمع البيان در اين باره ، سه نظريه و ((رازى)) پنج نظريه را بيان كرده اند. از جمله اين نظريات ، همان پاسخ سنتى و موروثى است و آن اين كه تكرار براى تاكيد و بيان اهميت است . اما دل انسان به هيچ كدام از اين نظريات راضى نمى شود. و به نظر من چيزى نمى رسد مگر اين كه تكرار در اين جا به دليل و مناسبت ويژه اى بوده كه موقعيت آن زمان آن را اقتضا مى كرده است و ما اين مناسبت را نمى دانيم ، چرا كه بسيارى از شرايط و مناسبتهاست كه تحت قاعده مشخصى نمى توان آن را داخل كرد. روشن است كه برخى از موارد و انگيزه هاى آيات قرآن خاص و برخى عام مى باشند و كسى نمى تواند آنها را بر اساس حدس و گمان تاءويل و توجيه كند.

لئلا يكون للناس عليكم حجة الا الذين ظلموا منهم . بسيارى از مفسران گفته اند: زمانى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سوى بيت المقدس ‍ نماز مى خواند، مشركان عرب مى گفتند: چگونه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادعا مى كند كه پيرو دين ابراهيم است ، اما به سوى كعبه اى كه ابراهيم و اسماعيل به سوى آن نماز مى خواندند، نماز نمى خواند؟ همچنين اهل كتاب مى گفتند: در كتابهاى ما نوشته شده است كه پيامبرى كه مبعوث مى شود از فرزندان اسماعيل است و به سوى كعبه نماز مى گزارد، نه به سوى بيت المقدس . بنابراين ، ما چگونه به نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) اعتراف كنيم ؟ بدين ترتيب ، گويى هر يك از مشركان و اهل كتاب به گمان خود، عذر و بهانه اى داشتند كه به سبب آن از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيروى نكنند. از اين جهت خداوند صورت پيامبرش را به سوى كعبه برگردانيد و آن را قبله هميشگى پيامبر و مسلمانان قرار داد تا هيچ يك از اين گروه ها عذرى نداشته باشند. ظاهر آيه ، بيانگر آن است كه نماز گزاردن به سوى كعبه موجب دفع اعتراض معترضان گرديد، اما اين كه اين اعتراض كنندگان چه كسانى بودند، در آيه بيان نشده است ... ممكن است ، علت قطع اعتراض معترضان اين باشد كه كعبه را حضرت ابراهيم (عليه السلام ) بنا كرد و به سوى آن نماز خواند و او كسى است كه مورد قبول همگان مى باشد و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز از روش او پيروى مى كرد.

الا الذين ظلموا منهم . يعنى هر گاه به سوى كعبه نماز بخوانى ، هيچ كس ‍ نمى تواند عليه تو دليلى داشته باشد و به تو اعتراض كند، مگر آن فرد باطل گرايى كه در اعتراض و اشكال خود، نه بر دليل عقلى اتكا دارد و نه بر هدايت آسمانى بلكه صرفا به سبب داشتن تعصب و خيره سرى دست به چنين كارى مى زند.

فلا تخشوهم و اخشونى . يعنى در پيروى از حق ، از سرزنش سرزنش ‍ كنندگان مترسيد؛ زيرا من به تنهايى مالك سود و زيان شما هستم . ابن عربى در تفسير خود گفته است : ((معناى اخشونى آن است كه عظمت مرا بشناسيد تا كافر در نزد شما عظمت نداشته باشد. اميرالمومنين على (عليه السلام ) فرمود: عظمت خالق در دلهاى آنان جاى گرفته است . از اين رو، ماسواى او در نظر آنان كوچك شده است)).

ولاءتم نعمتى عليكم و لعلكم تهتدون . يعنى نعمت اسلام را به شما دادم و براى تكميل اين نعمت ، قبله اى مستقل براى شما قرار دادم تا شما را متحد سازد و پراكندگى هاى شما را جمع كند و ملت هاى جهان با هر رنگ و زبانى كه دارند از گوشه و كنار زمين ، رو به سوى آن كنند.

پيوندهاى امت اسلامى

يك دانشمند محقق مى گويد: امت اسلامى را سه پيوند مشترك با يكديگر مرتبط مى سازد كه عبارتند از: خداى واحد، كتاب واحد و قبله واحد كه مسلمانان ، هر سال از نقاط مختلف زمين به آن جا مى روند تا خداى واحد را با عقيده واحد و در سرزمين واحد نيايش كنند و اين سرزمين ، ميهن معنوى براى مسلمانان به شمار مى رود. آرى ، وحدت عقيده ، وحدت شريعت و وحدت وطن بزرگ ، اين چنين تجسم پيدا مى كند تا مسلمانان به ياد بياورند كه هر چند كشورهايشان دور از يكديگرند و رنگها و زبانها و نژادهايشان مختلفند، اما دين واحد، خداى واحد و وطن واحد آنان را متحد مى سازد و چنانچه شرايط ايجاب كند، بر تمام گروه هاى مسلمانان واجب است كه منافع مشخص خود را فداى اين منفعت عمومى كنند.

كما اءرسلنا فيكم رسولا منكم يتلو عليكم آياتنا ويزكيكم و يعلمكم الكتاب والحكمة . علما سخنانى فراوانى درباره معناى حكمت دارند. آنچه ما مى فهميم اين است كه هر چيزى خواه عمل باشد خواه سخن ، اگر در جاى مناسب خود گذارده شود، از مصاديق حكمت به شمار مى رود. در هر حال ، معناى كلى آيه آن است كه خداوند نعمت قبله را به عرب داد، چنان كه پيش از آن نعمتى چون محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را داده بود، چرا كه او از آنان و در ميان آنان بود. او خلق و خوى عرب ها را دگرگون كرد و آنها را از پليديهاى شرك و رفتارهاى زشت پاكيزه نمود. مردم عرب به سبب نعمت وجود محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، صاحب دين آسمانى و آيين الهى شدند كه اساس آن ، عدالت و سماوات است . همچنين ، آنان داراى حكومتى گرديدند كه بر نيمى از كره زمين سلطه داشت و حتى زبان آنها به سبب قرآن و بلاغت آن عظمت پيدا كرد و بلند آوازه گرديد.

هيچ ترديد وجود ندارد كه اگر محمد و آل محمد عليهم السلام نبود، عرب نه تاريخى داشت و نه ميراثى و چيزى جز دوگانه پرستى و آلودگى آن و جاهليت و تعصب و زنده به گور كردن دختران به خاطر رهايى از نفقه آنها نداشت . بلكه محمد عربى (صلى الله عليه و آله و سلم ) حتى براى تمام بشريت نعمت بزرگى محسوب مى شود؛ زيرا به بركت وجود او، بشريت در عرصه دانش و تمدن پيشرفت هاى زيادى كرد و دانشمندان با انصاف غرب نيز به اين حقيقت اعتراف كرده اند و ما گوشه اى از اين اعترافات را در كتاب الاسلام و العقل نقل كرده ايم .

خداوند به سبب دادن اين نعمت آشكار به عرب ، آنان را به ياد و سپاس ‍ خود فرا خوانده و از كفران نعمت و احسان بر حذر داشته و فرموده است : فاذكرونى اءذكركم و اشكروا لى و لا تكفرون . يعنى مرا به وسيله طاعت ياد كنيد تا شما را با پاداش و ثواب ياد كنم . مرا سپاس گوييد كه نعمت اسلام را به شما دادم و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را كه از شما و در ميان شماست مبعوث كردم و با مخالفت خدا و رسولش ، اين نعمتها را كفران مكنيد. و در آيه هفتم سوره ابراهيم گفته است : لئن شكرتم لاءزيدنكم و لئدن كفرتم ان عذابى لشديد. اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود: ((چنين نيست كه خداوند در شكر را به رى شما باز كند و در فزونى نعمت را ببندد)). و نيز فرمود: خدا را بسيار ياد كنيد كه آن ، بهترين ياد است و در پى آنچه خدا به پرهيزگاران وعده داده برويد كه وعده او راست ترين وعده هاست)).

سپاس از نعمت دهنده

از اين بديهيات اوليه عقل است كه شكر و سپاس خداوند بر هر خردمندى واجب است ، حتى اگر در اين باره ، آيه و يا روايتى وارد نمى شد؛ زيرا او آفريننده و روزى دهنده است . پس از آن كه اعتقاد پيدا كرديم كه خداوند آفريننده ماست و نيز اوست كه ما را دوباره زنده خواهد كرد، و او را بر هر كارى توانا يافتيم ، شكر او بدين معناست كه امر و نهى او را اطاعت كنيم و تمام كارها را تنها به او واگذار نماييم .

آنچه گفته شد نسبت به خداوند بود. اما اگر انسانى به انسان ديگر احسان كند، خواه مادى و خواه معنوى ، آيا بر شخصى كه به او احسان شده واجب است كه احسان را سپاس بگويد يا نه ، به گونه اى كه اگر به نحوى از انحا از او تشكر نكند گناهكار و مستحق مجازات باشد؟

ترديدى نيست كه سپاسگزارى از كسى كه احسان نموده ، به خاطر احسانى كه انجام داده ، ذاتا كار خوبى است ، بلكه شعار پاكان و صالحان به شمار مى رود. اما دليلى بر وجوب اين سپاس وجود ندارد و آنچه درباره شكر منعم - غير از خدا، پيامبر و اهل بيت او - آمده است ، بر استحباب حمل مى شود؛ نظير اين سخن اميرالمومنين (عليه السلام ) كه فرمود: ((هرگاه بر دشمنت قدرت پيدا كردى ، به پاس اين قدرت ، او را مورد عفو قرار بده)). زيرا عفو كسى كه نسبت به انسان بدى كرده ، يقينا واجب نيست ، و به اجماع امت ، مستحب است ؛ اما اين جمله كه فراوان بر زبانها جارى مى شود: من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق يك دستور اخلاقى است ، نه الزامى . وگرنه ، چه ملازمه اى ميان شكر خالق و شكر مخلوق مى تواند وجود داشته باشد؟

البته شايسته يادآورى است كه منكر شدن نعمت و نيز گفتن اين سخن : ((تو، به من نيكى نكردى)) به كسى كه به تو نيكى كرده ، حرام است ، زيرا چنين سخنى دروغ است .

همچنين ، بدى كردن نسبت به كسى كه به تو احسان كرده ، به طريق اولى حرام است ، چرا كه بدى كردن ذاتا حرام مى باشد، حتى نسبت به كسى كه به انسان نيكى هم نكرده باشد. لكن وجوب شكر، يك چيز است و حرمت بدى كردن و دروغ گفتن ، چيزى ديگر.

مدد گرفتن از صبر و نماز

يَأَيّهَا الّذِينَ ءَامَنُوا استَعِينُوا بِالصبرِ وَ الصلَوةِ إِنّ اللّهَ مَعَ الصبرِينَ(153)

وَ لا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فى سبِيلِ اللّهِ أَمْوَت بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِن لا تَشعُرُونَ(154)

وَ لَنَبْلُوَنّكُم بِشىْ‏ءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوع وَ نَقْصٍ مِّنَ الأَمْوَلِ وَ الأَنفُسِ وَ الثّمَرَتِ وَ بَشرِ الصبرِينَ(155)

الّذِينَ إِذَا أَصبَتْهُم مّصِيبَةٌ قَالُوا إِنّا للّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ رَجِعُونَ(156)

أُولَئك عَلَيهِمْ صلَوَتٌ مِّن رّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولَئك هُمُ الْمُهْتَدُونَ(157)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از شكيبايى و نماز مدد جوييد كه خدا با شكيبايان است . (153) آنان را كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده مخوانيد. آنها زنده اند و شما در نمى يابيد. (154) البته ، شما را به اندكى ترس و گرسنگى و بينايى و بيمارى نقصان در محصول مى آزماييم . و شكيبايان را بشارت ده . (155) كسانى كه چون مصيبتى به آنها رسيد، گفتند: ما از آن خدا هستيم و به او باز مى گرديم . (156) صلوات و رحمت پروردگارشان بر آنان باد كه هدايت يافتگانند. (157)

اعراب

((يا اءيها)) ((اءى)) منادا و ((هاء)) براى تنبيه . ((الذين)) عطف بيان براى ((اءى))، زيرا از اسم هاى مبهمى است كه نياز به بيان دارد. اسمى كه ((اءى)) را بيان مى كند يا مضاف اليه آن است نظير ((اءى الرجلين)) و يا صفت و بدل آن . ((اءموات)) خبر مبتداى محذوف و تقدير آن ، ((هم اءموات)) است . ((و لنبلونكم)) لام در جواب قسم محذوف واقع شده و نون براى تاكيد است . ((من الخوف)) متعلق به محذوف و صفت براى ((شى ء)) مى باشد.

صبر

يا اءيها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ان الله مع الصابرين . در تفسير المنار آمده است : ((صبر هفتاد بار در قرآن ذكر شده است . و اين امر، بر عظمت آن دلالت دارد. خداوند در سوره والعصر، سفارش به صبر را تواءم با سفارش به حق قرار داده است ، زيرا كسى كه ديگران را به حق فرا مى خواند بايد خود، صبر و شكيبايى داشته باشد)).

صاحب البحر المحيط در اين باره افراط كرده ؛ زيرا گفته است : شكيبايى و نماز دو ركن اسلامند. اما وى از حديث : ((بنى الاسلام على خمس)) غفلت كرده است ؛(290) چرا كه شكيبايى جزء اين پنج مورد نيست . همچنين ، وى از اين موضوع غفلت نموده است كه برخى از تكاليف اسلامى ، مولوى و الزام آورند و چنين تكاليفى بايد از مقام بالاتر به مقام پايين تر صادر شود و چنانچه مكلف آنها را ترك كرده باشد مورد مجازات قرار مى گيرد؛ همانند امر به نماز و پرداخت بدهكارى و مانند اينها و برخى از تكاليف ارشادى اند و صرفا جنبه اندرز را دارند و نظير فرمانى مى باشند كه از يك مقام همسان براى مقام ديگر صادر شود كه در اين صورت ، اگر مكلف آن را ترك كند، مورد مجازات واقع نمى شود؛ همانند امر به پاكيزگى و شستن دست پيش از غذا خوردن و نهى از خوردن غذا در حال سيرى و امثال آن . امر به صبر نيز اى همين قبيل است و صرفا جنبه ارشاد و اندرز دارد. بنابراين ، چگونه مى توان صبر را از اركان دين كه ترك آنها موجب خروج از دين مى شود قرار داد؟

وانگهى صبر ذاتا يك امر پسنديده نيست ، بلكه در صورتى پسنديده و نيكوست كه وسيله اى باشد براى يك هدف بزرگ و با ارزش نظير صبر در جهاد مقدس ، صبر بر تهى دستى و فقر به خاطر علم و تحصيل آن ، صبر در تحمل مشكلات ، تامين مخارج عايله و تربيت كودكان و يا كمك به شخص ‍ مصيبت ديده ، صبر در برابر سخن يك نادان به خاطر دفع شر او و يا صبر در فقدان عزيزى كه ناله و فرياد نمى تواند او را برگرداند، بلكه بر حجم مصيبت مى افزايد. اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود: ((هر كس مصيبت هاى كوچك را بزرگ بشمارد خداوند او را به مصيبت هاى بزرگ مبتلا مى كند)) بدين معنا كه اگر شخص مصيبت زده ناله و بى تابى اش را زياد كند به مصيبت سخت تر و بزرگ تر گرفتار خواهد شد.

به بزرگمهر گفتند: اى حكيم ، چرا به خاطر آنچه از دستت رفته است ، غمگين و به سبب آنچه نصيب مى گردد خوشحال نمى شوى ؟ وى در پاسخ گفت : آنچه از دست رفته ، با اشك تلافى نمى شود و آنچه آمده ، با خوشحالى دوام نمى يابد. حكيمى ديگر مى گويد: من به چيزى كه وجود پيدا كرده ، نمى گويم : اى كاش نبود. و به چيزى كه وجود ندارد، نمى گويم : اى كاش بود.

گاهى صبر زشت و نكوهيده است ؛ نظير صبر انسان بر گرسنگى در حالى كه توان كار كردن را دارد و صبر و تحمل رنج و ستم در حالى كه توان مبارزه را دارد. در چنين حالتى بهتر است كه شخص در مبارزه و ستيز عليه ستمگر صبر كند (نه در تحمل ستمگر.)

سوال : چه مناسبتى ميان صبر و نماز وجود دارد كه هر دو با هم در يك آيه آمده اند؟

پاسخ : معناى صبر آن است كه انسان خود را به تحمل مشكلات عادت دهد و اين كار به اعتماد و ايمان به خدا و اين كه او با صابران است نياز دارد و ترديدى نيست كه نماز اين اعتماد و ايمان را تحكيم مى بخشد و استوار مى سازد. به علاوه ، مناجات با خدا باعث تخفيف ناراحتى هاى مصيبت زده مى شود.

ولا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اءمواب بل اءحياء ولكن لا تشعرون . نظير اين آيه است آيه ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله اءمواتا بل اءحياء عند ربهم يرزقون .(291) روشن است كه هر كس از اين دنيا برود به نزد پروردگارش بر مى گردد، خواه صالح باشد خواه غير صالح ، شهيد باشد يا غير شهيد. البته ، با اين تفاوت كه شخص صالح از حيات پست تر به حيات برتر منتقل مى شود و شخص غير صالح به عكس آن . اما اين كه خداوند تنها شهيد را در آيه ذكر نموده ، يا بدان جهت است كه مى خواهد مقام شهيد را در نزد خدا بيان كند تا مردم به شهادت علاقمند گردند و يا به خاطر آن چيزى است كه ابن عباس آن را نقل كرده است مبنى بر اين كه آيه در شاءن كسانى نازل شد كه در جنگ بدر كشته شدند و آنان چهارده تن از مهاجران و هشت تن از انصار بودند. مسلمانان در باره آنان مى گفتند: فلانى و فلانى مرد. از اين رو، آيه نازل شد كه : مى گوييد: آنان مرده اند بلكه آنان زنده اند... صحت اين نظريه ، بعيد نيست ؛ زيرا جمله ((لا تقولوا اءموات))، بر آن دلالت دارد.

در هر صورت ، آنچه بايد ما بدان ايمان داشته باشيم آن است كه هر كس ‍ براى دفاع از اسلام و يا دفاع از هر چيزى كه حق و عدالت و انسانيت بر آن منطبق شود شهيد گردد، از عالم شهادت به عالم غيب منتقل مى شود و در آن جا زندگى خوشى را آغاز مى كند و نيز كسى كه شهيد مى شود نسبت به كسى كه به مرگ طبيعى از دنيا مى رود، در پيشگاه خدا از مقام ممتازى برخوردار است . اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود: ((سوگند به آن كه جان فرزند ابو طالب در دست اوست . هزار ضربه شمشير بر من از مردن در رختخواب آسان تر است)). اما اين كه حقيقت زندگى شهيد پس از مرگ و نيز روزى اى كه وى از آن بهره مند مى شود چيست ، امرى است كه ما آن را نمى دانيم و در پى شناخت آن نيز نيستيم ؛ زيرا تكليفى در اين مورد نداريم .

بهاى بهشت

و لنبلونكم بشى ء من الخوف والجوع و نقص من الاءموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرين . هيچ كس از حق پيرى نكرد مگر اين كه قيمت آن را از جان ، يا خانواده و يا از مال خود پرداخت . هر اندازه كه حق بزرگ باشد، قيمت آن نيز بزرگ و تلخ خواهد بود و اگر چنين نبود، ياران حق ، فضيلتى نداشتند و تمام مردم از حق پيروى مى كردند. بدين ترتيب ، معناى اين حديث شريف براى ما روشن مى شود كه البلاء موكل بالمومن ... و ان اءشد الناس بلاء الاءنبياء ثم الذين يلونهم الاءمثل فالاءمثل ؛ گرفتارى به مومن واگذار شده است ؛... و گرفتارى پيامبران از همه مردم سخت تر است ؛ سپس ‍ كسانى كه به آنها نزديك ترند)). همچنين ، گرفتارى انبيا به مقام آنان بستگى دارد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((هيچ پيامبرى همانند من اذيت نشد)).

اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود: ((حق ، سنگين و تلخ است و باطل ، سبك و دلكش است)). شاهد اين موضوع ، سخن خداوند تعالى است : ((مى پنداريد كه به بهشت خواهيد رفت ؟ آيا هنوز سرگذشت كسانى را كه پيش از شما بوده اند نشنيده ايد؟ به ايشان سختى و رنج رسيد و متزلزل شدند، تا آن جا كه پيامبر و مومنانى كه با او بودند، گفتند: پس يارى خدا كسى خواهد رسيد؟ بدان كه يارى خدا نزديك است)).(292)

اين آيه دلالت دارد كه بهشت جز بر كسانى كه در راه خدا فداكارى مى كنند حرام است و فداكارى نيز تنها در ميدان نبرد و جهاد با مشركان و كافران منحصر نمى شود، بلكه انسان هر مشكلى را كه به خاطر دفاع از حق و عدالت تحمل كند، فداكارى در راه خدا و بهاى بهشت محسوب مى شود، حتى اگر اين مشكل سخنى باشد كه به وسيله آن ، طرفدار باطلى را محكم و صاحب حقى را يارى كند.

من پس از آن كه به نوشتن اين تفسير پرداختم ، يقين پيدا كردم كه بهشت جز بر كسى كه مورد اذيت و آزار قرار گيرد و با شكيبايى آن را تحمل كند حرام است ، هر چند اين آزارى را كه وى به خاطر حق و عدالت تحمل مى كند اندك باشد، براى نمونه ، كمترين آزارى را كه تحمل مى كند اين باشد كه از محرمات دورى كند و يا نفس خود را وادارد تا چيزى را بخشش كند كه از روى ميل آن را نمى بخشد و يا اين كه خود را به خاطر فرد ديگرى به زحمت بيندازد، هر چند اين فرد، پدر و يا فرزند او باشد. در هر حال ميزان آن است كه انسان به خاطر خدا سختى و مشكلى را تحمل كند. اما اين كه انسان با دادن يك (نوشابه سرد) به ديگران - چنان كه مرد جبل عامل مى گويند - وارد بهشت شود، بسيار بعيد است .

الذين اذا اءصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون . معناى ((انا لله)) آن است كه ما قرار داريم كه از آن خدا و بنده او هستيم و معناى ((انا اليه راجعون)) آن است كه به زنده شدن پس از مرگ اقرار داريم .

مبتلا شدن به بلا، محكى است كه حقيقت انسان را آشكار مى سازد؛ براى نمونه ، انسان با ايمان و با خرد در هنگام مصيبت از دين خود خارج نمى شود و سخنى را كه نشان دهنده كفر و سفاهت و نادانى باشد به زبان نمى آورد، بلكه صبر مى كند و گرفتارى ، عقل و ايمان او را از بين نمى برد. اما انسانى كه خرد و ايمانش ضعيف باشد شيطان بر او مسلط مى شود و روش ‍ كفر و دشنام و پستى را در پيش مى گيرد و در چاه رذالت و سفاهت سقوط مى كند. بهترين سخن در اين باره ، سخن سيدالشهدا حسين بن على عليهما السلام در روز عاشوراست كه فرمود: ((مردم بندگان دنيا هستند و دين تنها لق لقه زبان آنان است . آنان تا زمانى پيرامون دين مى گردند كه زندگيشان بچرخد و هرگاه به بلا و سختى گرفتار شوند، تعداد دين داران اندك خواهد شد)).

اءولئك عيهم صلوات من ربهم و رحمة . ((صلاة)) از جانب خداوند به معناى بزرگ داشتن و بالا بردن مقام بندگان است ، و رحمت او به بندگان به معناى مدارا كردن خدا با آنان و هدايت آنان به سوى چيزى است كه به نفع آنهاست و نيز به معناى نعمت دادن به آنها مى باشد.

در حديث آمده است : ((هر مسلمانى كه مصيبتى به او برسيد و به سوى خدا انابه كند و آيه انا لله و انا اليه راجعون را بر زبان جارى نمايد و بگويد: خدايا، مصيبتم را به حساب تو مى گذارم . پس مرا در اين مصيبت ، پاداش و بهتر از آن را برايم عوض بده ، خداوند او را پاداش و عوض برتر خواهد داد)).