تاريخ تفسير قرآن كريم

حبيب الله جلاليان

- ۵ -


مشهورترين كتب تفسير به مأثور و معرفى آنها

در اين مبحث تعدادى از تفاسير مشهور مأثور از عامه و اماميه را ذكر نموده و بطور اجمال به معرفى هر يك مى‏پردازيم:

الف: تفاسير مأثور مشهور اهل سنت

1- جامع البيان فى تفسير القرآن، ابن جرير طبرى.

2- تفسير بحرالعلوم، ابن ليث سمرقندى.

3- الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ابى اسحق ثعلبى.

4- معالم التنزيل، ابى محمد حسين بغوى.

5- المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ابن عطيه اندلسى.

6- تفسير القرآن العظيم، ابى الفداء الحافظ ابن كثير.

7- الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، عبدالرحمن الثعالبى.

8- الدر المنثور فى التفسير المأثور، جلال الدين سيوطى.

ب: تفاسير مأثور مشهور شيعه اماميه

1- تفسير قمى، على ابن ابراهيم قمى .

2- تفسير نورالثقلين، عبدالعلى حويزى.

3- تفسير البرهان، سيد هاشم بحرانى.

4- الهادى و مصباح النادى، سيد هاشم بحرانى.

5- تفسير الصافى، ملا محسن فيض كاشانى.

6- تفسير الائمة لهداية الامة، ميرزا محمد رضا نصيرى طوسى.

7- تفسير عياشى، محمد بن مسعود بن عياشى مسلمى.

8- التفسير بالمأثور، مولى على اصغر قائنى.

الف: تفاسير مأثور اهل سنت:

1- جامع البيان فى تفسير القرآن (طبرى)

مؤلف اين تفسير ابن جعفر محمد بن جرير طبرى اهل آمل (مازندران) بوده كه در سال 224 هجرى قمرى بدنيا آمد و به سال 310 هجرى قمرى وفات نمود و تفسيرش به تفسير طبرى معروف گرديده است.

تفسير طبرى در سال 270 به پايان رسد و بزودى شهرت يافت و در زمان منصور ابن نوح سامانى به فارسى ترجمه گرديد. [1]

بنابراين يكى از قديم‏ترين متن‏هاى فارسى زبان بشمار مى‏آيد. درباره اطلاعات وسيع و مقام علمى طبرى ميان دانشمندان بعد از وى اتفاق نظر وجود دارد و كتاب تفسير وى از نظر (نقلى) براى بسيارى از مفسران بعد از وى مرجع مهمى محسوب مى‏شود و از نظر تفسير عقلى نيز خالى از اهميت نيست. اين كتاب درسى جزء تنظيم شده است.

جلال الدين سيوطى درباره تفسير طبرى گفته است:

«تفسير طبرى بزرگترين و گرانقدرترين تفاسير است». [2]

طبرى پس از نقل اقوال مفسران و دانشمندان پيشين درباره آنها اظهار نظر مى‏كند و پاره‏اى از آنها را بر پاره ديگر ترجيح مى‏دهد. و اين عمل در قرن سوم هجرى قمرى قدمى بزرگ درباره دقت نظر و فحص و بحث در اقوال مفسرين سلف است .

به هر حال تفسير طبرى يكى از تفاسير به مأثور و مشهور اهل سنت است كه مورد استفاده عموم مفسرين عامه و خاصه مى‏باشد.

2- تفسير بحرالعلوم (سمرقندى)

وى ابو ليث نصر بن محمد بن ابراهيم سمرقندى فقيه حنفى است و به «امام الهدى» معروف است. او داراى تصانيف مشهور بوده كه از مهمترين آنها تفسير قرآن بنام «بحرالعلوم» و معروف به تفسير ابى ليث سمرقندى مى‏باشد.

تاريخ وفات سمرقندى سال 373 هجرى قمرى است و بعضى گفته‏اند 375 مى‏باشد. تفسير بحرالعلوم بصورت خطى در سه جلد بزرگ در دارالكتب مصر موجود است. و دو نسخه خطى از آن در دانشگاه الازهر وجود دارد.

در اين تفسير، تفسير به رأى ممنوع گرديده و شرح و بيان آيات قرآن براساس روايات و احاديث صحابيان و تابعين و اشخاص بعد از آنها مى‏باشد. ولى اسناد آنها ذكر نگرديده است و به ندرت از اسناد روايات ياد شده، در اين تفسير جمع بين تفسير بالرواية و تفسير بالدراية شده با اين توضيح كه جانب تفسير روائى و نقلى بر جانب تفسير عقلى آن غالب است و به همين جهت اين تفسير ازتفاسير مأثور است .

3- الكشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبى)

مؤلف اين تفسير ابواسحق احمد بن ابراهيم ثعلبى نيشابورى است. او مقرى و مفسر و حافظ قرآن و واعظ و سرآمد در تفسير وادبيات عرب در زمان خود بوده و صاحب ديانت محكم بوده است.

ابن خلكان درباره ثعلبى گفته است: «او در زمان خود در علم تفسير يكتا بوده و تفسير عظيم و بزرگى را تصنيف نموده كه به تفاسير ديگران ارجح است». [3]

ياقوت در معجم الادباء گفته است:

«ابو اسحق، مقرى، مفسر، واعظ، اديب مورد وثوق، حافظ قرآن، صاحب تصنيفات بزرگ و پر اهميت بوده است و در تفسير او از معانى و اشارات و كلمات ارباب حقايق و وجوه اعراب و قراءات قرآن سخن رفته است». [4]

ثعلبى در سال 427 هجرى قمرى وفات نموده است. [5]

ثعلبى گفته است كه: من در تفسير خود از قصص و روايات، وجوه و قراءات و عربيت ولغات و اعراب و تفسير و تأويلات، معانى و غوامض مشكلات و احكام و فقه را بدون آنكه در بابهاى بخصوص باشد درج نمودم و اين تفسير را «الكشف و البيان عن تفسير القرآن» ناميدم.

تناقض ذهبى

محمد حسين ذهبى ثعلبى را به دليل آنكه روايات و احاديث شيعه را درباره على ابن ابيطالب (ع) و اهل بيت عصمت عليهم السلام در تفسير خود نقل نموده و شأن نزول آيات مربوط به اميرالمؤمنين (ع) را ذكر نموده و آن را صحيح و صواب خوانده است ؛ سخت مورد اتهام قرار داده و غير منصفانه، شديداً او را تحقير و تكذيب كرده و درباره او گفته است:

«ثعلبى مردى است كه بضاعت در حديث! واو قادر نيست كه حديث جعلى را از غير جعلى تميز دهد زيرا احاديث جعلى شيعه را درباره على (ع) و اهل بيت در كتاب تفسيرش ذكر كرده است». [2]

ذهبى فراموش كرده كه در چند صفحه قبل از بيان اين مطلب در كتاب خود درباره شخصيت علمى و عظمت دينى و مقام تفسيرى ثعلبى مى‏نويسد:

«ثعلبى مقرى، مفسر، حافظ، واعظ، و سرآمد در تفسير و عربيت و داراى استحكام ديانت است».

و نيز ذهبى در توفيق ثعلبى گفته است: «عبدالغفار بن اسماعيل الفارسى در كتاب سياق تاريخ نيشابور از ثعلبى ياد كرده و او را ثنا گفته است و درباره‏اش گفته: او (ثعلبى) صحيح النقل و موثوق به است و او كثير الحديث، كثير الشيوخ مى‏باشد». [6]

4- معالم التنزيل (بغوى) [2]

مؤلف ابو محمد حسين بن مسعود بن محمد معروف به فراء بغوى است. او فقيه شافعى، محدث مفسر و ملقب به محيى السنة و ركن الدين مى‏باشد وى مردى زاهد بوده و بدون وضو وارد مجلس درس نمى‏شد و غالباً با نان خالى سد جوع مى‏كرد. در سال 510 هجرى قمرى فوت نموده است. وى در تفسير خود از صحابه و تابعين و افراد بعد از آنها نقل حديث كرده و در نقل روايات به اختصار برگزار نموده است .

5- المحر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز(ابن عطيه)

مؤلف اين تفسير ابو محمد عبدالحق بن غالب بن عطيه اندلسى مغربى است. او متولد سال 481 هجرى قمرى و متوفى 546 است. ابن عطيه فقيه و عارف به احكام و حديث و تفسير بوده و عالمى نحوى و لغوى و اديب و شاعر بوده است.

ابو حيان در مقدمه البحرالمحيط درباره او گفته است: «او شخص بزرگى است در تفسير و مرد با فضيلتى است در تحرير». [7]

تفسير ابن عطيه در بين تفاسير كتابى ارزشمند است كه در ده جلد بزرگ نوشته شده و چهار جزء آن در دارالكتب المصريه موجود است (فقط جزء سوم و پنجم و هشتم و دهم). ابن عطيه از تفاسير مأثور ديگر نيز در كتاب تفسير خود آورده و از طبرى زياد نقل مى‏كند و به شعر عربى نيز بسياراستشهاد كرده است .

6- تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)

مؤلف اين تفسير حافظ عماد الدين ابوالفداء اسماعيل بن عمرو بن كثير بن ضوء ابن كثير بن زرع بصرى، فقيه شافعى است.

داودى در طبقات مفسرين درباره او گفته است. او از علماى بزرگ معانى و الفاظ است و متولد سنه 701 هجرى قمرى و متوفى سال 774 است. ابن كثير در تفسير و حديث و تاريخ وارد بوده و داراى حضور ذهن نيز بوده است. او كمتر مطالب را فراموش مى‏كرد.

تفسير ابن كثير از تفاسير مأثور است كه مؤلف در آن كلام خدا را بااحاديث و روايات مستند به صحابيان تفسير نموده است. با توجه به اينكه روايات مذكور نياز به جرح و تعديل داشته است. اين تفسير در چهار جزء بزرگ چاپ شده است. مؤلف در ابتداى تفسير خود مقدمه مطولى را درباره قرآن و تفسير ذكر نموده كه غالباً اينمقدمه را از ابن تيميمه گرفته كه او در مقدمه اصول التفسير خود آورده است. ابن كثير در تفسيرش مناقشات فقهى را داخل كرده و اقوال و ادلّه علماء را درباره آيات الاحكام ذكر نموده است .

7- الجواهر الحسان فى تفسير القرآن (ثعالبى)

مؤلف ابو زيد عبدالرحمن بن محمد بن مخلوف ثعالبى است. او مالكى مذهب و شخصى با زهد بوده است. ثعالبى داراى آثار و كتبى است، از جمله تفسير الجواهر الحسان. ثعالبى متوفى 876 هجرى قمرى در مدينه مى‏باشد، تفسير ثعالبى از تفاسير مأثور است و در آن از روايات و احاديث مأثوره نقل گرديده، ولى بدون اسناد و بعضى از روايات اسرائيلى نيز در آن ديده مى‏شود. او متذكر قراءات نيز شده و صناعت نحو را نيز در تفسير مورد استفاده قرار داده است.

او در بعضى از موارد براى اثبات معانى ذكر شده در تفسير خود به اشعار عربى نيز استشهاد نموده است .

8- الدارالمنثور فى تفسير المأثور (سيوطى) [1]

مؤلف حافظ جلال الدين سيوطى ابوالفصل عبدالرحمن بن ابى بكر محمد سيوطى شافعى است. ايشان صاحب تأليفات متعدد بوده و اهل نظر در حديث و رجال و فقه و تفسير قرآن كريم مى‏باشد.

كتاب الدرالمنثور از تفاسير مأثور است كه او براساس روايات و احاديث در آن به تفسير و تبيين آيات نورانى قرآن مجيد پرداخته است.

سيوطى در نقل روايات مأثوره براى تفسير آيات قرآن از ذكر اسناد خوددارى نموده و به هر حال اسناد روايات حذف گرديده است.

اين تفسير در شش جلد به چاپ رسيده و در حقيقت اين تفسير خلاصه كتاب تفسير «ترجمان القرآن» سيوطى مى‏باشد.

ب: تفاسير مأثور شيعه اماميه

1- تفسير قمى

مؤلف اين تفسير على بن ابراهيم بن هاشم قمى است كه از علماء و فقهاء بزرگ شيعه است وى آيات قرآن را براساس روايات مأثوره اسلامى تفسير نموده است.

صاحب ريحانة الادب درباره او مى‏نويسد: «او از اكابر و ثقات روايات و محدثين اماميه بوده بلكه از علماء و فقهاء شيعه كه موثق و معتمد و از مشايخ روايت كلينى (م 329 ه.ق) و ديگر مشايخ حديث بوده است.

سال وفاتش دقيقاً معلوم نيست، ولى او را ازمفسرين اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم نوشته‏اند.

محدث قمى مى‏نويسد كه در قم قبرى منسوب به وى مى‏باشد. مفسرين بعد از او از تفسير عياشى و تفسير قمى بسيار نقل كرده‏اند، زيرا آن دو، مورد اعتماد بوده‏اند.

2- تفسير نور الثقلين

مفسر، عبدالعلى حويزى شيرازى متوفى به سال 1053 مى‏باشد كه از شاگردان مولا قاضى على تقى بن ابوالعلا و محمد هاشم طغرائى كمرئى فراهانى شيرازى است. كتاب تفسير وى حاوى اخبار مربوط به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام و از تفاسير مأثور مى‏باشد. و در 5 جلد نوشته شده است.

جلد اول از ابتداى قرآن تا سوره انعام است كه در 27 شعبان 1065 در شيراز آن را تأليف نموده است. نسخه‏اى به خط محمد طاهر بن حسن كه به تاريخ 8 جمادى الاول سال 1078 مرقوم داشته است و به شماره 1564 ثبت كتابخانه آستان قدس رضوى است.

جلد دوم ذكر نشده از ابتداى سوره مريم تا آخر سوره فاطر است، تاريخ ختم تأليف آن با مداد روز 25 ماه مبارك سال 1071 مى‏باشد.

جلد چهارم وپنجم مشتمل بر سوره مباركه يس تا آخر قرآن است كه در تاريخ 16 ذى حجه سال 1072 هجرى قمرى ازتأليف آن فراغت يافته است. اين نسخه تحت شماره 1565 در دفتر كتابخانه آستان قدس رضوى ثبت شده است.

3- تفسير البرهان (بحرانى)

مفسر علامه بحرين سيد هاشم بن سليمان بن اسماعيل بن عبدالجواد حسينى بحرانى متولد به سال 1107 يا 1109 هجرى قمرى است. اين تفسير از تفاسير مأثور است كه بر اساس روايات مأثوره و احاديث اسلامى نوشته شده و در شش جلد بزرگ تأليف گرديده و او داراى آثار با ارزش ديگرى نيز هست من جمله تفسير مأثور ديگرى كه ذيلاً شرح داده مى‏شود.

4- تفسير الهادى و مصباح النادى (بحرانى)

سيد هاشم بحرانى صاحب تفسير البرهان به دنبال جلال الدين سيوطى در تأليف تفسير الدر المنثور فى التفسير بالمأثور كه مقيد شد فقط آيات را به اخبار مأثوره ازپيغمبر (ص) تفسير نمايد؛ تفسير الهادى را نوشته و به اخبار مأثور از آن حضرت و ائمه اثنى عشرى عليهم السلام تأليف نموده و پس از شروع به تفسير مقدمه‏اى در بيان اينكه به نص اخبار و حكم عقل تفسير قرآن بايستى از اهل بيت پيغمبر (ص) باشد.

بحرانى اين تفسير را در چند باب نوشته است:

باب اول: در فضيلت علم و متعلم.

باب دوم: در فضيلت و مقام قرآن.

باب سوم: در اخبار وارد در ثقلين و معنى آنها.

باب چهارم: در اينكه قرآن مشتمل بر تمام مطالب است.

باب پنجم: در اينكه تأويل قرآن را جز ائمه (ع) نمى‏توانند بفهمند.

ابواب ديگر در موضوعات مختلف است مثلاً موضوع اينكه قرآن داراى ظاهر و باطن، محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ و عام‏خاص مى‏باشد و همچنين تفسيم مطالب قرآنى. معنى ثقلين و علت نزول قرآن به عربى در احاديث مخالف قرآن، اولين و آخرين سوره‏اى كه بر پيغمبر نازل شده است. ذكر فهرست كتبى كه مورد مراجعه مؤلف بوده است. كليه اين مطالب با اخبار ضمن ذكر روات، بدون تصرف و دخالت نقل شده است. اين كتاب در سال 1095 در شش مجله تأليف شده و در دو مجلد در تهران به چاپ رسيده است نسخه خطى الهادى و المصباح النادى تحت شماره 6685 كتابخانه آستان قدس رضوى به ثبت رسيده است .

5- تفسير صافى (فيض كاشانى)

مؤلف اين تفسير مولى فيض كاشانى است وى يكى از علما و عرفاى نامى شيعه اماميه مى‏باشد.

صاحب روضات الجنان‏ [8] درباره او گفته است:

«او عالمى است فهيم و با فضيلت، صاحب نظر در فروع و اصول، جامع معقول و منقول، پدرش و دو برادرش نيز از علما بودند. او ميان شيعيان كم نظير در علم و عمل خصوصاً در مراتب معرفت و اخلاق است. فيض در تطبيق ظواهر به بواطن داراى اشراق و ذوقى سرشار بوده است».

تفسير صافى براساس روايات و احاديث بويژه روايات منقول از اهل بيت عصمت عليهم السلام تدوين گرديده است. زيرا صاحب تفسير مى‏نويسد:

«ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام و احكام و سنن و آداب و حلال و حرام و ظاهر و باطن و... قرآن را جز رسول خدا (ص) و اهل بيتش كه مهبط وحى خدا هستند كسى نمى‏داند».

6- تفسير الائمة لهداية الامة (نصيرى طوسى)

تأليف مفسر و محدث معروف، محمد رضا بن عبدالحسين نصيرى طوسى ساكن اصفهان بوده است، علاوه بر اين تفسير، كتابى به نام كشف الايات تأليف كرده كه در سال 1067 از تأليف آن فراغت يافته است .

مولف اين كتاب از نوادگان علامه بزرگ، شيخ طوسى است و اين ارتباط و قرابت از مفهوم عبارات مندرج در تأليفات وى آشكار است. چه آنكه ضمن نقل احاديث كه در ضمن تفسير خود به آنها اشاره مى‏كند نظير اين عبارات زياد ديده مى‏شود: «جد امجد عالم متعلم بعلوم الصادقين، شيخ ابو جعفر محمد بن حسن طوسى گفت...» البته شيخ طوسى جد پدرى او بوده و جد مادرى او ابن طاووس و ابن ادريس هستند. تفسير هداية الامة تفسيربزرگى است كه به عقيده الذريعه در سى جلد تأليف شده و دو جد آن را ديده است.

نحوه كار تفسير الائمة اين است كه ابتدا آيه‏اى را با ترجمه فارسى آن نوشته و پس از آن به تفسير آيه مشغول شده است. احاديث را ابتدا به فارسى و سپس به عربى نقل كرده و درباره هر آيه يا مجموعه آياتى كه تفسير كرده فصلى در فضيلت آيات و خواص و شأن نزول آنها بيان داشته است. مطالعه اين تفسير مى‏رساند كه مفسر فاضل به تفاسير عياشى و بيضاوى توجه داشته و احتجاج طوسى و مكارم الاخلاق و بعضى از كتب احاديث ديگر را مورد نظر قرار داده است .

در اول تفسير خود صريحااشاره مى‏كند كه من از تفسير عسكرى (منظور تفسير حضرت امام حسن عسكرى (ع) است) و تفسير على ابن ابراهيم هاشم قمى چيزى فروگذار نكرده‏ام. كتاب ديگرى به نام مختصر تفسير الائمه به زبان فارسى هم دارد كه اين تفسير در شش جلد تنظيم شده و مجلداتى از آن در نجف اشرف موجود مى‏باشد با توجه به متن تفسير الائمة كه از روايات مأثور معصومين عليهم السلام استفاده شده و با توجه به اينكه تفاسير مأثور و مهمى چون تفسير مأثور امام عسكرى (ع) و تفسير مأثور على بن ابراهيم قمى از مصادرو مراجع اين تفسير بوده‏اند تفسير الائمة از تفاسير مأثور مشهور شيعه اماميه بشمار رفته است. [9]

7- التفسير بالمأثور

مفسر اين تفسير ملا على اصغر بن محمد بن قائنى بيرجندى متوفى به سال 1315 هجرى قمرى است. اين تفسير مانند تفسير البرهان بحرانى است .

اين تفسير بر اساس روايات و اخبار مأثوره ائمه معصومين عليهم السلام نوشته شده و از تفاسير مأثور و مشهور شيعه اماميه بشمار رفته است.

8- تفسير عياشى

مفسر اين تفسير ابو النصر محمد بن مسعود بن محمد بن عياشى سلمى كوفى معروف به «عياشى» از قبيله بنى تميم و از علما ومشايخ فقهاى اماميه و استاد شيخ كشى مؤلف كتاب رجال كشى است.

ابن النديم [10] 208 تأليف به او نسبت مى‏دهد. عياشى ماترك پدر را كه بالغ بر سيصد هزار دينار بوده در راه علم و حديث انفاق نموده و خانه‏اش مانند حجره مدارس مجمع اهل علم و دانش بوده است در هر گوشه جمعى به تحرير و تصحيح و مقابله و خواندن كتب علمى مشغول بوده‏اند؛ او داراى دو مجلس، يكى براى عموم و ديگرى محضر خواص بوده است.

تاريخ قطعى فوت او معلوم نيست لكن شيخ صدوق متوفى به سال 381 و شيخ تلعكبرى متوفى به سال 385 از شاگردان فرزند او بوده‏اند.

جعفر بن قولويه متوفى به سال 369 بواسطه شيخ كشى از او روايت كرده است. به نظر مى‏رسد معاصر شيح كلينى و محمد بن قولويه شاگرد سعد بن عبدالله بن ابى خلف اشعرى قمى متوفى به سال 300 يا 301 بوده است.

تفسير عياشى براساس روايات و احاديث نوشته شده و متضمن مناقب خاندان رسالت و اهل بيت عصمت عليهم السلام مى‏باشدو از تفاسير مأثور شيعه اماميه است. متأخرين از اين كتاب بسيار نقل كرده‏اند از اين تفسير دو نسخه موجود است كه تاريخ كتابت آن تقريباً 1154 بوده است.

تفسير به رأى

رأى اطلاق مى‏شود بر اعتقاد، اجتهاد، قياس، و اصطلاح اصحاب رأى كه از آن اصحاب قياس مراد است از همين قسم سوم است .چنانكه مرحوم كلينى در كتاب كافى براى آن بابى بعنوان «الرأى و المقايس) اختصاص داده است.

اما مراد از رأى در اينجا اجتهاد شخص است، اعم از آنكه با شروط خاص آن باشد يا بدون شروط آن، صحيح باشد يا فاسد.

بنابراين مقصود از تفسير به رأى، تفسير قرآن كريم است به اجتهاد. و آن بر دو قسم است:

اول: تفسير به رأى صحيح

اين نوع تفسير با شروطش انجام مى‏گيرد. از دانستن كلام عرب، و اسلوب آن، و معانى لغوى و وجوه دلالتهاى آن و طريق استعانت از ادب جاهلى و معاصر نزول و آگاهى براسباب نزول و دانستن ناسخ و منسوخ و عدم تعارض با آيات محكمات، و تفسير مأثور و سنت و اجماع، و ساير ادواتى كه مفسر به دانستن آنها محتاج است و بكار بردن مقتضاى اين علوم و شروط در اجتهاد با نيت خالص براى فهم «مراد الله».

دوم: تفسير به رأى ممنوع

و آن رأى و اجتهاد دلخواه است. با اخلال در يكى يا چندتا از شرايط مزبور.

بعبارت ديگر، منصور ازتفسيربه رأى اين است كه انسان آراء و نظراتى را بعنوان پيش فرضها و پيشداوريهاى ترديدناپذير كسب نموده سپس به قرآن كريم مراجعه مى‏نمايد و مفهوم آيات الهى را براساس همان نظرات بدست آورد.

و بعبارت ديگر قرآن كريم را با آراء خويش تطبيق دهد كه چنين شخصى گرفتار خود رأى بوده و به دلخواه خويش آيات الهى را تفسير مى‏كند.

تفسير به رأى خطرى است كه از همان آغاز مسلمين راتهديد مى‏نمود و رسول اكرم (ص) درباره آن چنين فرمودند:

«آنچه بيش از هر چيز نسبت به آن بر امت خويش پس از خود بيمناكم، كسانى هستند كه قرآن را برداشته به رأى خود تفسير كنند». [11]

و در زمان حضرت على (ع) يعنى اندكى پس از رحلت رسول خدا (ص) پيش بينى آنحضرت به وقوع پيوسته با آنكه ره يافتگانى چون على (ع) و امام حسن و امام حسين عليهما السلام در ميان مردم بودند مفسرانى از آنگونه كه ايشان از آنها بيم داشتند و نسبت به آنها هشدار داده بودند ظاهر شدند و به تحريف حقايق اسلامى و تفسير دلخواه آيات قرآنى پرداختند!

اميرالمؤمنين على بن ابيطالب (ع) در نهج‏البلاغه درباره اين گروه فرموده‏اند:

و آخر قد تسمى عالما و ليس به فاقتبس جهائل من جهال و اضاليل من ضلال و نصب للناس اشراكاً من حبائل غرور و قول زور قد حمل الكتاب على آرائه و عطف الحق على اهوائه...

يقول: اقف عند الشبهات و فيها وقع !

و يقول: اعتزل البدع و بينها اضطجع!

فالصورة صورةانسان و القلب قلب حيوان!

لا يعرف باب الهدى فيتبعه و لا باب العمى فيصد عنه !

و ذلك ميت الاحياء. [12]

بنده ديگر خويش را دانشمند و عالم مى‏نامد و چنين نيست. پس نادانيها را ازنادانان فرا مى‏گيرد. و گمراهى را از گمراهان و براى مردم از رشته‏هاى غرور و خود فريبى و سخنان دروغ دامها قرار مى‏دهد. همانا كه قرآن را بر انديشه‏ها و آراء شخصى خود حمل و منطبق مى‏كند! و حق را بر خواسته‏هاى خويش...

گويد: كه در برابر شبهه‏ها توقف مى‏كنم ودر آن فرو مى‏افتد!

و گويد: از بدعتها گوشه مى‏گيرم اما با آن دست در آغوش است !

صورت او صورت انسان است و قلبش قلب حيوان!

نه در رستگارى را مى‏شناسد تا پيروى آن كند، نه در كوردلى را تا در مقابل آن باز ايستد! او مرده زندگانى است .

نمونه‏هايى از تفسير به رأى ممنوع

نمونه‏هايى از تفسير به رأى ممنوع را در گفتار و نوشته‏هاى كسانى كه داراى عقايد التقاطى هستند و فرقه‏هائى كه انحراف فكرى و عقيدتى دارند و خود را پيرو اسلام هم مى‏خوانند مى‏توان مشاهد نمود. و حتى فرقه‏هاى گمراهى كه فاقد دين هستند و پيرو دينهاى ساختگى استعمارى مى‏باشند براى رفع موانع براى مسلك دروغين خويش جسارت و گستاخى تفسير به رأى ممنوع در قرآن كريم را به خود داده‏اند!

براى مثال: تفسير اژدها (ثعبان) در داستان حضرت موسى (ع) در قرآن، به (اژدهاى نفس!) و تفسير «يد بيضاء» كه به معناى روشنى و نورانيت دست حضرت موسى بعنوان معجزه است، به اينكه (دستها قبل ازتماس بااشياء مادى دنيوى پاك و نورانى هستند!!) و تفسير «عصاى» حضرت موسى به (عصاى قدرت!!!) و تفسير آيه «يريد ان يخرجكم من ارضكم»كه فرعون به قوم خود گفت موسى (ع) مى‏خواهد شما را از سرزمينتان براند؛ به اينكه موسى (ع) مى‏خواست آنها را از سرزمين بشر مادى به نور روحانيت بيرون كند. و تهديد ساحران از سوى فرعون با عبارت «لا صلبنكم فى جذوع النخل» (شما را بر شاخه‏هاى درخت خرما به دار خواهم آويخت) ؛ به اينكه فرعون گفت شما را بر شاخه‏هاى تعلقات و پيوندهاى دنيا و زر و زيور آن گرفتار مى‏سازم!!

همچنين تفسير آيات مربوط به حضرت ابراهيم آنجا كه خداوند در پاسخ او مبنى بر چگونگى زنده شدگان دستور مى‏دهد چهار پرنده را گرفته سر ببرد و گوشت و استخوان آنها را درهم آميزد؛ [1] به اينكه: خداوند به خليل خود ابراهيم دستور داد: طاووس بخل، كلاغ حرص، كركس غضب، خروس شهوت را سر ببرد!! هنگامى كه او با «كارد صدق» اين پرندگان را سر بريد و آثار آنها از وجود او بريده شد وسيله‏اى براى گناه و درى به سوى آتش در وجود او باقى نماند و لذا آتش بر او سرد و سالم شد. [13]

اينها از مصاديق بارز تفسير به رأى ممنوع در قرآن كريم بشمار مى‏روند كه نويسندگان و مفسران آنها بدون هيچ دليل و قرينه‏اى ظواهر آيات را براساس نظر و عقيده شخصى و منطبق بر اغراض شيطانى خود تفسير نموده و مفاهيم و معانى آيات را بصورت انحرافى و ناصواب بر آراء خود انطباق داده و در حقيقت فكر و اندثيشه شيطانى خود را بر آيات قرآن تحميل نموده‏اند.

و بنگريد به «تفسير به رأى ممنوع قرآن كريم» درباره سوره «فلق» از نويسنده‏اى كه مى‏گويد:

«بگو پناه مى‏برم به نوزايى قوانين، سر رشته دار سپيده دمان، سپيده دمان انقلاب، سپيده دمان سياهى شكافى تاريكى شكن، اغو شكن، تزوير شكن، اوهام شكن، خرافه شكن، بيداد شكن، از شر آنچه كهنه شده است... و از شر هر نظام سياهى! كه با فضاى هستى آنها را فرا گيرد و از شر قدرتهاى افسونگر و دمنده در گره‏هاى اراده خلقها با وسائل تبليغى، رسانه‏هاى گروهى...» [3]

مفسر ديگر در تفسير آيه «اذا السماء انفطرت» مى‏گويد:

«منظور ازسماء آسمان اديان است كه در هر ظهور مرتفع مى‏شود به ظهور بعد. شكافته يعنى باطل و منسوخ مى‏شود». [14]

مفسر ديگر در مورد آيه‏اى كه مى‏فرمايد: «آيا نديدى جمعيتى را كه از ترس مرگ خانه‏هاى خويش را رها كرده از آنجا گريختند در حالى كه هزاران نفر بودند، خداوند به آنان فرمود:بميريد سپس آنها را زنده كرد خداوند نسبت به بندگان خود نيكى و احساس مى‏كند ولى بيشتر مردم دربرابر او ناسپاسند» ؛ چنين مى‏نويسد: «خداوند جمعيت ترسو راگرفتار سرانجام تلخ نمود وبه آنها گفت بميريد نه آنكه واقعاً آنها را بميراند، بلكه منظور اين است كه دشمن را بر آنها مسلط ساخت و استقلال را از ايشان گرفت و جمعيتشان را پراكنده ساخت و سپس آنها را زنده نمود يعنى، استقلال و شوكتشان را به آنها باز گردانيد و اين تأديبى بود كه براى آنان... اين است معنى زندگى امتها و مرگ آنها». [15]

نويسنده اين تفسير در سراسر قرآن هر موردى با مطابقت خارق العاده و اعجاب‏انگيز روبرو شده با تلاش فراوان به تأويل آن پرداخته و نظرات شخصى خود را به قرآن كريم نسبت داده است!!

نويسنده ديگرى كه يك پزشك است در مورد آيه مذكور و آيات ديگرى كه در قرآن كريم حاكى از زنده شدن موجودات مرده در همين جهان است مانند آيايت 67 و 68 تا 76 بقره و نيز داستان حضرت ابراهيم و پرندگان و ماجراى مردن وزنده شدن پيامبر بنى اسرائيل با چهار پايش همه اين موارد را دليل بر امكان احضار روح گرفته و مى‏گويد: اينها نشانگر آن است كه احضار ارواح ممكن است ولى راه آن را بايد به فرموده قرآن كريم از اهلش بپرسيد «فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون» بايد از متخصصين اين فن سؤال كرد!

همين مفسر د رمورد آياتى كه با صراحت مى‏فرمايد در قيامت تمام اندام شما مانند دست و پا و غيره شهادت مى‏دهند مى‏گويد مراد آيات اين است كه شهادتى غير از آنكه معمولاً مردم مى‏شناسند وجود دارد و آن شهادت همان است كه امروزه به «انگشت نگارى» مشهور است! [16]

يكى ديگر ازمدعيان تفسير درباره «اقيموا الصلوة» نماز را بپا داريد. مى‏نويسد: منظور آن است كه «آتش انقلاب را بپا داريد» وى معتقد است «صلوة» يعنى آتش انقلاب و ذيل آن را آيه‏اى مى‏داند كه فرموده همانا صلوة شما را از زشتيها وناپسنديها باز مى‏دارد و در حال حاضر حدود يك ميليارد نفر مسلمان نماز مى‏خوانند ولى هرگز از فحشاء و منكرات دورى نگزيدند. در اين صورت اگر صلوة بمعناى نماز باشد اين آيه دروغ خواهد بود، زيرا ادعاى قرآن كريم عملاً واقع نشده است.

پس ناگزيريم بگوئيم صلوة مفهوم ديگرى دارد! و آن آتش انقلاب است و اينكه آيه (صلوا) نگفته بلكه «اقم» گفته است يعنى «بپا داريد» تأييد ديگرى است بر ادعاى ما. [17]

و شاهديم كه تمام اين انحرافات (در تفسير به رأى آيات) اعم از اينكه به اسبق تصميم و اغراض شيطانى باشد يا با حسن نيت و تحليل روشنفكر مآبانه؛ هر دو سر از يك جا در مى‏آورد و آن با پيشداورى و ذهنيت قبلى، آيات نورانى قرآن را تفسير كردن و اعتقادات و نظرات شخصى و حزبى و قومى و فرقه‏اى را به قرآن كريم تحميل نمودن كه عقلاً و شرعاً اين عمل مذموم و ممنوع است .

آياتى از قرآن كريم در مورد تفسير به رأى جايز

قرآن كريم تفسير به رأى را كه براساس شرايط معقول و مشروع باشد جايز مى‏شمارد كه نمونه‏اى از اينگونه آيات نورانى را ذكر مى‏نمائيم:

1- «كتاب انزلنا اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولوا الالباب». [18]

(اين قرآن بزرگ) كتابى مبارك و عظيم الشأن است كه بر تو نازل كرديم تا امت در آياتش تفكر كنند و صاحبان مقام عقل (سالم) و قلب سليم متذكر حقايق آن شوند.

2- «افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيراً». [19]

آيا در قرآن از روى فكر و تأمل نمى‏نگرند و اگر از جانب غير خدا بود در آن (از جهت لفظ و معنى) بسيار اختلاف مى‏يافتند!

3- «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها». [20]

آيا در قرآن نمى‏انديشند يا بر دلهاشان قفلهاست؟

4- «كتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون». [21]

(قرآن) كتابى است كه آياتش به تفصيل بيان شده است، قرآنى عربى براى گروهى كه مى‏دانند.

آياتى از قرآن كريم در مورد تفسير به رأى ممنوع

1- قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها وما بطن والاثم و البغى بغير الحق... و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون». [22]

بگو پروردگار من زشتكاريها را چه آشكارا باشند و چه پنهان و نيز گناهان و افزونى جستن به ناحق را حرام كرده است. و نيز حرام است چيزى را شريك خدا سازيد كه هيچ دليل بر وجود آن نازل نشده و نيز حرام است اينكه چيزى را كه نمى‏دانيد از جهالت به خدا نسبت مى‏دهيم !

2- «انما يأمركم بالسوء و الفحشاء و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون». [23]

اين دشمن است كه شما رادستور مى‏دهد به بدكارى و زشتكارى و بر آن مى‏گمارد كه سخنانى ازروى جهل به خدا نسبت دهيد!

3- «ولا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفواد كل اولئك كان عنه مسؤلا». [24]

و هرگز آنچه علم و اطمينان ندارى دنبال مكن كه در پيشگاه خدا چشم و گوش و دل همه مسئولند.

تفسير به رأى ممنوع در احاديث و روايات

1- قال النبى (ص): من فسر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار». [25]

كسى كه قرآن را با رأى و نظر خود تفسير كند جايگاهش آتش جهنم است .

2- قال النبى (ص): من فسر القرآن برأيه فقد افترى على الله الكذب. [26]

كسى كه قرآن را مطابق با انديشه خود تفسير كند بر خدا دروغ بسته است .

3- قال الباقر(ع) (خطاب به قتاده): و يحك يا قتاده! ان كنت انما فسرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت و اهلكت، و ان اخذته من الرجال فقد هلكت و اهلكت. [27]

واى بر تو قتاده! اگر قرآن را از پيش خود تفسير كنى به يقين هلاك مى‏شوى و ديگران را نيز به هلاكت خواهى كشاند( همچنين) اگر تفسير قرآن را از ديگر مردم (درست مانند حالتى كه از پيش خود تفسير كنى) فراگيرى سرانجام هلاك مى‏شوى و ديگران را نيز به هلاكت خواهد كشاند!

در تفسير منسوب به امام حسن عسكرى (ع)آمده است:

4-... فاما من قال فى القرآن برأيه فان اتفق له مصادفة صواب فقد جهل فى اخذه من غير اهله و ان اخطا القائل فى القرآن برأيه فقد تبوا مقعده من النار. [28]

... اما آنانكه به رأى و نظر خود در باره قرآن اظهار نظر مى‏كنند، اگر تصادفاً گفتارشان درست باشد عملشان از روى نادانى بوده قرآن را از غير اهلش فرا گرفته‏اند و اما اگر دچار خطا و اشتباه شده سخنشان مطابق با واقع امور نباشد جايگاهشان آتش جهنم خواهد بود.

پى‏نوشتها:‌


[1]. دائرة المعارف فارسى، كلمه (طبرى).

[2]. ذهبى: التفسير و المفسرون، ج 1، ص 205.

[3]. ابن خلكان: و فيات الاعيان، ج 1، ص 37 و 38.

[4]. ياقوت: معجم الادباء، ج 5، ص 257.

[5]. ذهبى: التفسير و المفسرون، ج 1، ص 227.

[6]. ذهبى: التفسير و المفسرون، ج 1، ص 234.

[7]. ذهبى: التفسير و المفسرون، ج 1، ص 227.

[8]. بغوى، منسوب بوده است به شهرى در خراسان بين مرو و هرات كه به آن «بغ» و بغشور گفته شده است .

[9]. اوحيان: البحر المحيط، ج 1، ص 9.

[10]. ذهبى: التفسير و المفسرون، ج 1 .

[11]. روضات الجنان: ابوالفتوح رازى.

[12]. دكتر محمد شفيعى: مفسران شيعه.

[13]. ابن النديم: الفهرست، ص 274.

[14]. علامه محمد باقر مجلسى: بحارالانوار، ج 92، ص 122.

[15]. خطبه 87.

[16]. سوره بقره، آيه 260.

[17]. ناصر مكارم شيرازى، تفسير به رأى، ص 46 و 47.

[18]. مكارم شيرازى: تفسير به رأى، ص 49 و 50.

[19]. همان مدرك.

[20]. همان مدرك، به نقل از تفسير المنار، ج 2، ص 458.

[21]. ذهبى: التفسير و المفسرون، ج 2، مبحث تفسير علمى.

[22]. دكتر شهيد بهشتى: برداشت از قرآن، ص 2.

[23]. سوره ص، آيه 29.

[24]. سوره نساء، آيه 82.

[25]. سوره محمد، آيه 24.

[26]. سوره فصلت، آيه 3.

[27]. سوره اعراف، آيه 33.

[28]. سوره بقره، آيه 169.

[29]. سوره اسراء، آيه 36.

[30]. مقدمه تفسير البرهان، ص 16، به نقل از مراة الانوار.

[31]. همان مدرك، به نقل ازمبانى و روشهاى تفسيرى عميد زنجانى.

[32]. مدرك مزبور.

[33]. بحارالانوار، ج 92، ص 182.