مربى نمونه
تفسير سوره لقمان

آيت الله العظمی جعفر سبحانى

- ۹ -


هدف اين آيه‏ها چيست؟

آيات مورد بحث، دو هدف را تعقيب مى‏كند:

1. در بحث پيش، قرآن درباره علم و قدرت بى پايان آفريدگار جهان، سختى گفت و خداوند جهان را چنين معرفى كرد: او علم و قدرت بى پايان دارد. اكنون به عنوان نمونه، بشر را به برخى از موجودات زمينى و كيهانى و حوادث طبيعى متوجه ساخته تا از طريق تدبر در آنها اين حقيقت براى او محسوس و مشاهده گردد.

2. چنان كه در آغاز تفسير سوره گفته شد، يكى از اهداف اين سوره، مبارزه با شرك و بت پرستى است، به اين معنا كه بتها نه تنها آفريدگار جهان نيستند، بلكه شايستگى كوچكترين ستايش و بندگى را ندارند و خداوند است كه شايسته ستايش است و اين هدف با بيان نمونه‏هاى بارزى از علم و قدرت او عملى مى‏گردد، زيرا يك فرد، با تفكر در آيات و مخلوقات الهى مى‏فهمد كه شايسته ستايش، فقط و فقط، آن منبع قدرت و مركز علم و كمال و جلال است، نه اين بتهاى چوبى و فلزى كه كوچكترين قدرت دفاع و شعور و حس ندارند؛ از اين رو قرآن كريم پس از بيان يك سلسله شواهد (اختلاف شب و روز، رام شدن ماه و خورشيد...) در آيه سى ام چنين نتيجه مى‏گيرد: ذلك بان الله هوالحق و ان مايدعون من دونه الباطل؛ يعنى اين مظاهر علم و قدرت از آن خدايى است كه حق مطلق است، يعنى زوال و فنا ندارد، عاجز و ناتوان نيست و علم و قدرتش محدود نمى‏باشد، پس شايسته پرستش اوست، نه غير او كه عاجز و ناوانند و باطل و فناپذير.

مظاهر قدرت و علم بى پايان‏

اختلاف شب و روز كه در طول سال، پيوسته از يكى كاسته و به ديگرى افزوده مى‏شود، يكى از بدايع نظام جهان آفرينش است و سرچمشه آن به طور مسلم، علم و قدرت عظيم و بى پايان است و از نظر علمى، عامل آن، حركت زمين به دور خورشيد و مايل بودن محور آن، نسبت به مدار آن است؛ اينك توضيح هر دو مطلب:

الف) زمين در هر 24 ساعت يك بار به دور خود مى‏گردد و علت پيدايش شب و روز همين گردش وضعى است، زيرا در پرتو حركت، پيوسته نصف زمين يا كمى بيشتر، رو به آفتاب است و اشعه خورشيد، آن را روشن و حالت روز را پديد مى‏آورد و آن نصف كمتر، هميشه پشت به آفتاب و در سايه مخروطى شكلى فرو رفته و حالت شب را پديد مى‏آورد.

ب) زمين در طى يك سال خورشيدى در مدار معينى به دور خورشيد مى‏گردد، ولى محور زمين (خط موهومى كه از مركز زمين گذشته و دو قطب شمال و جنوب را به هم وصل مى‏كند) نسبت به مدار زمين (مسير گردش زمين به دور آفتاب) عمودى نيست، بلكه زمين در زاويه 23 درجه و 27 دقيقه‏اى قرار گرفته است و به همان نسبت، محور زمين به مدار آن انحراف دارد.

دو نقطه، از اختلاف شب و روز، يعنى كوتاهى و بلندى مستثناست: يكى نقاط استوايى كه شبانه روز در آن جا يكسان و تقريباً 365 شب و روز دارند، ديگرى مناطق قطبى كه شب و روز در آن جا يكسان است، ولى هر موقع، در قطب شمال، روز باشد، در قطب جنوب، شب است و بالعكس و در غير اين نقاط، اختلاف شب و روز دايمى است و كوتاهى و بلندى آنها بر حسب دورى و نزديكى آنها از خط استوا و قطب شمال و جنوب مى‏باشد.

تاثير اختلاف شب و روز در حفظ حيات‏

اختلاف شب و روز، اثر عميقى در حفظ حيات و پرورش انواع گياهان دارد، زيرا هر قدر از منطقه استوا به سوى قطب پيش مى‏رويم، تاثير تابش آفتاب كمتر مى‏گردد و با اين حال، اگر مقدار شب و روز پيوسته يكسان باشد، مقدار حرارت لازم براى پرورش گياهان در فصل بهار و تابستان به آنها نمى‏رسد، ولى باطولانى شدن روزها اين مطلب جبران شده و حرارت لازم تامين مى‏گردد.

شايان توجه اين كه اين تغيير، به طور تدريجى (كه براى نمو تدريجى گياهان لازم است) صورت مى‏گيرد، لذا هيچ گونه عكس العمل نامطلوبى، در حيات انسان و حيوانات و گياهان ايجاد نمى‏كند، بلكه تدريجاً از يك مرحله وارد مرحله ديگرى مى‏شوند؛ روى يك چنين مصلحت مى‏فرمايد:

الم‏تر ان الله يولج اليل فى النهار ويولج النهار فى اليل؛

آيا نديده‏اى كه خداوند، شب را در روز و روز را در شب وارد مى‏كند.

تسخير خورشيد و ماه‏

آفتابكه كانون نور و كوره آتشينى است، حجم آن 000/330/1 برابر كره مسكونى ماست، در حالى كه زمين تقريبا پنجاه برابر ماه است؛ از اين كوره درخشان، هر روز 000/350 ميليون تن به حرارت و انرژى تبديل مى‏شود. بايد وزن آن چقدر باشد كه كاسته شدن عدد ياد شده، اثر محسوسى در آن نگذارد.

درجه گرماى سطح خارجى خورشيد تقريباً 000/110 درجه فارنهايت است، ولى حرارت مركزى آن به هفتاد ميليون درجه فارنهايت تخمين زده مى‏شود.(135)

ماه‏

در قدرت اين موجود زيبا و درخشان، كافى است كه هر شبانه روز دو مرتبه توليد جزر و مد مى‏كند و از اين طريق، باغها و اراضى زراعتى سواحل دريا سيراب مى‏گردند. جزر و مد دريا در پاره‏اى از نقاط به شصت پا مى‏رسد. قضر خاكى زمين، هر روز بر اثر جاذبه ماه، دو مرتبه چند اينچ كشيده مى‏شود. اين قدرت ماه است كه آب درياها را بالا مى‏برد و زمين را با اين صلابت و سختى خم مى‏كند.

منافعى كه از طريق خورشيد و ماه كه خداوند آنها را به نفع انسان مهار نموده، عايد بشر مى‏گردد، بيش از حد و شمار است و اين فصل، گنجايش بسط و شرح اين قسمت را ندارد و به طور قطع بايد اذعان كرد كه مهار نمودن اين دو منبع قدرت، نشانه بارزى است كه اين جهان، آفريدگارى دار دانا و توانا كه علم و قدرت او بى پايان است.

نكات:

1) آيه‏هاى مورد بحث با تفاوت مختصرى در سوره‏هاى حج طى آيه‏هاى 61 - 62 نيز وارد گرديده است؛

2) سير و گردش خورشيد و ماه معينى دارد. هنگامى كه اين نظام شمسى به هم خورد، سير و گردش آنها بسان اجسام آنان از بين مى‏رود و اين حقيقت در بسيارى از آيات به طور صريح گفته شده، از جمله اين آيه:

ما خلق الله السماوات والارض و مابينهما الا بالحق واجل مسمى؛ (136)

خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، جز به حق و تا هنگامى معين نيافريده است.

اجل در اصطلاح قرآن، همان مدت معينى است كه براى جيات و استمرار و بقاى موجودى در نظر گرفته شده و مسمى به معناى ناميده و معين شده، يعنى اجلى كه خداوند براى آنها معين كرده است؛ بنابر محدوديتى كه آفرينش منظومه شمسى و حركت آفتاب و ماه دارد، در آيه مورد بحث مى‏فرمايد:

كل يجرى الى اجل مسمى؛

يعنى همه آنها تا وقت معينى در حال جريان و گردش هستند.

البته گردش خورشيد در اين آيه، منافاتى با مركز بودن آن نسبت به سيارات ندارد، زيرا آفتاب با حفظ اين موقعيت، علاوه بر حركت وضعى با مجموع سيارات و اقمار خود به سوى نقطه نامعلومى در سير و گردش است و دانشمندان مى‏گويند: مثل خورشيد در حركات دسته جمعى بسان مادرى است كه در يك بيابان غير متناهى دست فرزندان خود را گرفته و بدون در نظر گرفتن پناهگاه معينى در حركت و گردش باشد.

بنابراين، مقصود از ثبات خورشيد، اين است كه وضع او با تمام سياراتى كه دور او مى‏گردند، دگرگون نمى‏شود و پيوسته ثابت است و اين، مانع از آن نيست كه خود خورشيد همراه آنها حركت كند.

توحيد استدلالى و فطرى‏

31. الم‏تر ان الفلك تجرى فى البحر بنعمت الله ليريكم من آياته ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور؛

آيا نمى‏بينى كه كشتى در (پرتو) نعمت خدا (باد) در دريا مى‏گردد تا (خدا) دلايل توحيد خود را به شما نشان دهد. در اين باره براى هر فرد صبور و بردبار (كه آماده است رنج مطالعه را تحمل كند) و شاكر و سپاسگزار (كه در برابر حق خاضع باشد) نشانه‏هاى زيادى است.

32. واذا غشيهم موج كالظلل دعوا الله مخلصين له الدين فلما نجاهم الى البر فمنهم مقصد و ما يجحد باياتنا الا كل ختار كفور؛

و چون موجى كوه آسا آنان را فرا گيرد، خدا را بخوانند و اعتقاد (خود) را براى او خالص گردانند، و (لى) چون نجاتشان داد و به خشكى رساند، برخى از آنان ميانه رو هستند و نشانه‏هاى ما را جز هر خائن ناسپاسگزارى انكار نمى‏كند.

هدف اين دو آيت، بيان دو سنخ از توحيد است: يكى توحيد استدلالى؛ ديگرى توحيد فطرى.

توحيد استدلالى جز اين نيست كه از طريق تفكر و تدبر در آيات خدا و بالاخص در نظام بديع خلقت به پديدارنده انسان و جهان پى ببريم، زيرا تصادف كور و كر و يا بتهاى فلزى و چوبى و اجرام سماوى نمى‏توانند چنين جهان منظمى را به وجود آورد.

توحيد فطرى بر اساس ناديده گرفتن برهان و استدلال عقى، استوار است. در اين قسمت، انسان ناخودآگاه به نقطه‏اى كه آن را مركز قدرت و علم مى‏داند كشيده مى‏شود، هر چند علت آن كشش روشن نباشد.

در آيه‏هاى مورد بحث، هر دو سنخ از توحيد بيان شده است. اينك بيان توحيد استدلالى از مشاهده نظم در گردش كشتيها در درياها.

نشانه توحيد در گردش كشتى روى درياها

كشتيهاى بادى بزرگى كه كالاهاى بازرگانى و يا ذخاير زيرزمينى را از نقطه‏اى به نقطه ديگر حمل مى‏كنند، بزرگترين و كم خرجترين وسيله نقليه‏اى است كه تا كنون بشر به آن دست يافته است. وزش باد بر روى آبهاى اقيانوسها به قدرى منظم است كه اگر شدت يابد، باعث پيدايش طوفانها مى‏گردد و اگر كاهش پيدا كند، باعث ركودو تعطيل حركت كشتى مى‏شود. عوامل مختلفى از نظم و ترتيب، دست به دست هم داده تا اين سياحت را براى بشر به صورت يك امر دلپذير و ممكن در آورده است كه ما به سه عامل از آنها اشاره مى‏كنيم:

1. غالب قطعات كشتى از چوب و تخته است و وزن مخصوص آن، طورى است كه با آن همه سنگينى، باز روى آنها قرار گرفته و در آب فرو نمى‏رود.

2. آبهاى درياها معمولا گرفتار تلون حرارتهاى گوناگون زمين است، ولى آفرينش آب، طورى است كه در حرارت و فشار معمولى به حالت بخار در نمى‏آيد، بلكه در درجات زيادى از حرارت، هنوز به صورت مايع است و در مراتب خيلى بالاتر بخار مى‏شود و اگر اين ماده حياتى در برابر تغيير حرارت زمين، تا اين حد استقامت نداشت، زندگى براى بشر يك امر غير ممكن و كشتيرانى در نقاط زيادى به صورت امر محالى در مى‏آمد.

مثلا آمونياك كه وزن مولكولى آن، هفده است، در 33 درجه سانتى گراد زير صفر در حال بخار است. هيدروژن سولفوريك كه وزن مولكولى آن 34 است در پايينتر از 59 درجه سانتى گراد زير صفر هنوز بخار است، ولى آب كه وزن مولكولى آن، هجده است، هنوز در قسمتهايى از حرارت فوق صفر باز به صورت مايع است.

اين جاست كه انسان، انگشت حيرت به دندان گرفته و بى اختيار از مشاهده ان نظم در برابر صانع مدبر اين جهان، سر تعظيم فرود آورده و با دلى لبريز از ايمان و اعتقاد به وجود خداى واحد متوجه مى‏گردد.

3. وزشهاى منظم باد روى اقيانوسها؛ اين رشته از بادها مانند دايه‏هاى مهربان و مادران علاقه‏مند، مصنوع بشر (كشتى) را در آغوش گرفته و آن را به مقصد مى‏رساند، گويا جز اين ماموريتى نداشته است. اين اساس، خداوند انسان را به يكى از مظاهر نظم و در عين حال، بزرگترين نعمت خود متوجه نموده و مى‏فرمايد:

الم‏تر ان الفلك تجرى... .

باد مظهر لطف و خشم است‏

محيط زمين ما را موجود لطيفى به نام هوا كه از گازهاى گوناگونى تشكيل يافته فرا گرفته است، كه از تموج و حركت آن، باد توليد مى‏گردد. اين موجود نامرئى، گاهى مظهر لطف و عاطفه است، گاهى عامل خشم و غضب. اين همان باد رحمت است كه قرنها به بشر در سفرهاى دريايى خدمت كرده و با آغوش پر محبت مراكب عظيم او را از دورترين نقطه، بى دريغ و رايگان به مقصد رسانيده است. اين همان مظهر رحم و فضل الهى است كه ابرهاى پر از باران را از اقيانوسها حركت داده و به فلاتها و قاره‏هاى دور از آب روانه ساخته و پس از چندى مناظر مصفا، كشتزارهاى سرسبز و باغهاى پر طراوت به وجود مى‏آورد (روم (30) آيه 48 - 50).

ولى خدا نكند كه اين موجود نامرئى مظهر خشم و غضب گردد، طوفانى برپا مى‏كند كه شهرها و درختها و سنگها را از جاى كنده و به دريا مى‏ريزد و بر هيچ موجودى رحم نمى‏كند. خدا نكند كه دريا طوفانى گردد و بادهاى خشمگين بر روى اقيانوس بوزد، آبهاى دريا را به ارتفاع صد متر بالا برده و امواج كوه پيكرى، كه هر مصنوع و موجودى در برابرش قرار گيرد درهم مى‏كوبد، به وجود مى‏آورد.(137)

اكنون شما تماشاگر اين صحنه در درياها و اقيانوسها هستى، آيا اين نظم و ترتيب كه يك هزارم آن در اين جا گفته نشد، شما را به وجود يك ناظم، هدايت و رهبرى نمى‏نمايد؟ چطور نظم جزئى در يك موجود جزئى ما را به سازنده آن هدايت مى‏كند و هرگز تصور نمى‏كنيم كه خود به خود به وجود آمده و اين نظم را پذيرفته است، ولى اين نظم در سرتاسر اقيانوسها از جهاتى كه هم اكنون تشريح شد، ما را به صانع آن، هدايت نمى‏نمايد؟

توحيد فطرى‏

نكته شايان توجه درباره توحيد فطرى، اين كه غالباً با توحيد استدلالى مخلوط مى‏شود، از آن جا كه مساله نياز معلول به علت را امر فطرى تصور كرده‏اند، از اين نظر گفته‏اند: اعتقاد به وجود صانع از ناحيه هدايت معلول به علت، توحيد فطرى است، در صورتى كه مساله هدايت معلول به وجود علت، يك مساله نظرى قريب به ضرورى است كه بشر در طول زندگى از حوادث گوناگونى پى به چنين قانون كلى برده است و هرگز يك امرى فطرى نيست و امور فطرى هرگز بر اساس تجربه و آزمايش و برهان و استدلال استوار نيست، بلكه توحيد فطرى نداى فطرت و توجه قهرى باطن هر فردى به سوى آفريدگار يكتاست.

گواه ما بر فطرى بودن اعتقاد به وجود صانع، همان توجه جدى بشر در طول حيات خود به صانع جهان است. بشر در تمام ادوار زندگى، پيوسته به نقطه‏اى متوجه بوده و معبودى اعم از حق و باطل مى‏پرستيد و چنين امر ممتدى ناچار بايد ريشه فطرى داشته باشد والا تا اين حد پايدار نمى‏ماند.

مادى نتوانند مشكل او را بگشايند، در چنين وضع، ناگهان پرده‏هاى غفلت و غرور كنار مى‏رود و به صانع و پديد آرنده جهان متوجه مى‏گردد و يا به عبارت ديگر، نيروى فطرت، او را به سمت نقطه‏اى مبهم و نامعلوم سوق داده و در انتظار كمك از آن نقطه مى‏گردد.

بهترين تشبيه براى مجسم ساختن توحيد فطرت، همان حالت متلون كودك است. او در نخستين روزهاى تولد، مفهوم گرسنگى و تشنگى را نمى‏داند و از وجود شير و پستان كه درد او را درمان مى‏كند آگاهى ندارد، ولى مرتب با گريه‏هاى ممتد و جيغهاى پياپى، دنبال گمشده است كه هر وقت به آن مى‏رسد، فوراً آرام و قرار مى‏گيرد.

زمانى كه انسان در كشتى نشسته و امواج آب، كشتى را بسان پركاه از اين سو به آن سو پرتاب مى‏كند، او در خود، پس از ياس و نوميدى، يك كشش باطنى را در مى‏يابد كه او را به نقطه‏اى سوق مى‏دهد كه انتظار دارد آن نقطه، گره از كار او باز كند.

ممكن است اين چنين شخص به ظاهر مادى و ملحد باشد، ولى در اين حالت، او نيز بسان ديگران، يك حالت انتظار و توجه خاصى به كى نقطه مبهم و نامعلومى پيدا مى‏كند و شايد خود او نيز نداند متوجه كجاست و در انتظار چه كسى است، ولى كشش باطنى و توجه خود را در مى‏يابد.

البته توجه انسان در مواقع مشكلات، مظهر اين فطرت است والا خداشناسى به صورت يك خواست باطنى، پيوسته با وجود او خميره شده است و گواه آن، همان اعتقاد راسخى است كه بشر در طى ادوار زياد به خدا داشته است.(138)

آيا اين علوم مخصوص خداست؟

33. ياايها الناس اتقوا ربكم واخشوا يوما لايجزى والد عن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شيئاً ان وعد الله حق فلاتغرنكم الحيوه الدنيا ولا يغرنكم بالله الغرور؛

اى مردم! از (مخالفت) پروردگار بپرهيزيد و بترسيد از روى كه پدر براى فرزند و فرزند براى پدر سودى نخواهد داشت. آرى، وعده الهى (درباره قيامت) حق و قطعى است. زنها تا زندگى دنيا شما را فريب ندهد و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد.

34. ان الله عنده علم الساعه و ينزل الغيث ويعلم ما فى الارحام وماتدرى نفس ماذا تكسب غداً و ماتدرى نفس باى ارض تموت ان الله عليم خبير؛

پيش خداست وقت روز رستاخيز (وهم) اوست كه باران نازل مى‏گرداند و از آنچه در رحم هاست آگاه است. هيچ كس نمى‏داند فردا چه به دست مى‏آورد و كسى نمى‏داند در چه سرزمينى خواهد مرد. خداوند دانا و خبير است.

ترسيمى از اوضاع رستاخيز

در نخستين آيه مورد بحث، قيافه هولناك روز رستاخيز، چنين ترسيم شده است:

روز رستاخيز، روزى است كه هر گونه روابط خويشاوندى و علايق دوستى ميان افراد از هم گسسته مى‏شود و هركس به نجات خود مى‏انديشد، پدر به فكر فرزند و فرزند به فكر پدر نيست.

وحشت آن روز به حدى است كه مادران شيرده از كودكان شير خوار غفلت مى‏ورزند و زنان باردار از اوضاع هول‏انگيز آن روز، سقط مى‏كنند و همه مردم را بهت و وحشت فرا مى‏گيرد جن (72) آيه 2.

قيافه سهمگين آن روز، آن چنان بشر را مرعوب مى‏سازد كه وى از پدر و مادر، از همسر و فرزند، از برادر و خواهر مى‏گريزد و به فكر نجات خود مى‏باشد عبس (80) آيه 26.

در آن روز حساب، گنهكاران آرزو مى‏كنند كه تمام عزيزان خود را از فرزند و همسر و برادر و عشيره و آنچه در روى زمين است فداى خود كنند، ولى پذيرفته نمى‏شود معارج (70) آيه 11 - 14.

خداوند بارديگر در سوره لقمان (آيه 33) وقوع اين اوضاع هولناك را يادآور مى‏شود و تاكيد مى‏ورزد كه: فلا تغرنكم الحيوه الدنيا؛

زندگى دنيا شما را فريب ندهد و مى‏فرمايد: ولايغرنكم بالله الغرور؛ يعنى عوامل فريب دهنده از شيطان و هوا و هوس، قدرت و سلطنت، مال و ثروت، باعث فراموشى چنين روزى نشود.

اساس سعادت و پايه اصلاحات‏

اعتقاد به روز رستاخيز، يكى از اهداف اديان آسمانى است.

حوادث حهان و تجربيات متفكران و پايه گذاران مكاتب اخلاقى و اجتماعى و هواداران اصلاحات همه جانبه بشرى، اين مطلب را به ثبوت رسانيده‏اند كه تامين سعادت عمومى و برقرارى صلح جهانى و خاموش گرديدن نايره‏هاى جنگ و برچيده شدن بساط ظلم و ستم و گسترش عدالت عمومى، جز در پرتو تحكيم عقيده و ايمان به روز حساب، امكان‏پذير نيست.

همه برنامه‏هاى اصلاحى و اخلاقى و مكاتب سياسى و اجتماعى كه هدفى جز برقرارى صلح و ترك تعدى و عدالت اجتماعى و فردى ندارند، تا ايمان به روز حساب نداشته باشند، سرابى بيش نيستند و توانايى درمان دردى را ندارند.

امروز جهان بشرى با وجود داشتن صدها برنامه جهانى و مكتبهاى اصلاحى و اجتماعى به لب پرتگاه كشيده شده و ثبات و آرامش، امنيت و عدالت از جامعه انسانى رخت برجسته است و دليل آن، اين است كه عقايد دينى كه ركن مهم آن، اعتقاد به روز حساب است، در بيشتر افراد تحليل رفته است.

علم بى كران خداوند

در آخرين آيه اين سوره، گوشه‏اى از علم خداوند بيان شده است:

1. وقت رستاخيز را او مى‏داند، چنان كه فرمود: ان الله عنده علم الساعه و در آيه ديگرى مى‏فرمايد:

قل انما علمها عند ربى لايجليها لوقتها الاهو؛

يعنى بگو علم رستاخيز تنها پيش اوست و كسى جز او از وقت آن آگاه نيست.

2. وقت نزول باران را دقيقاً مى‏داند، اوست كه مى‏داند در چه لحظه‏اى باران مى‏بارد و درچه لحظه‏اى پايان مى‏يابد و در اين دشت و دمن، چه نقطه‏اى از باران بى بهره خواهد بود؛ خلاصه علم به نزول باران با تمام خصوصيات كيفى و كمى از علوم انحصارى اوست.

امروز بر اثر پيشرفت علم هواشناسى و علوم ديگر، ابر و باران مصنوعى ايجاد مى‏شود و پيشامدهاى جوى را تا مدتى تعيين مى‏كنند، ولى با اين همه، پيش بينيهاى آنان تقريبى است و قطعيت ندارد.

امروز اگر چه با اختراع وسايلى، مانند گرما سنج و فشار سنج و استقرار ايستگاههاى هواسنجى و مراكز هواشناسى در نواحى خشكى و دريايى قسمتى از پيش بينيهاى آنان به طور اجمال جامه عمل به خود مى‏پوشد، ولى هيچ گاه به گزارشهاى خود قاطع و جازم نبوده و حدسى بيش نمى‏دانند، حتى پيش از پيدايش علم هواشناسى، بشر سابق روى امارات و نشانه‏هاى جوى، گاهى نزول برف و باران را پيش بينى مى‏كرد، ولى پا از دايره احتمال و گمان بيرون نمى‏گذاشت؛ خلاصه علم به نزول باران با تمام خصوصيات كمى و كيفى، به ويژه پيش از پيدايش امارات و علايم جوى از علوم انحصارى اوست.

سيد قطب در تفسير ظلال مى‏گويد: هرگز آيه دلالت ندارد كه علم به نزول باران از علوم انحصارى خداست، زيرا آيه به گواه جمله وينزل الغيث مى‏گويد اوست كه باران مى‏فرستد و اين جمله دلالت بر مطلب ياد شده ندارد و الا لازم بود بگويد: ويعلم نزول المطر يعنى نزول باران را مى‏داند.

ولى سيد قطب از يك نكته كه در اصطلاح به آن وحدت سياق مى‏گويند، غفلت ورزيده است، زيرا موضوع نزول باران در ميان چهار موضوع ديگر گفته شده كه علم به آنها از علوم انحصارى خداوند است و اگر منظور از جمله وينزل الغيثث همان علم به نزول باران نباشد، گفتن اين جمله در ميان آن چهار موضوع بى تناسب خواهد بود، زيرا اگر نزول باران، فعل خداست، همه حوادث جهانى نيز از او سرچشمه مى‏گيرد، چرا از ميان آنها فقط اختصاص فرستادن باران را به خود متذكر شده است، در صورتى كه او مبدأ همه افعال جهان آفرينش است.

3. اوست كه مى‏داند در رحمها چيست، او از سعادت و شقاوت و سرنوشت جنين و از پسر و دختر بودن آن آگاهى دارد، حتى آن روزى كه جنين به صورت تك سلولى است، مى‏داند كه پسر است يا دختر، سعادتمند است يا بدبخت.

بشر با همه پيشرفتهايى كه در زمينه جنين‏شناسى پيدا كرده، هنوز شناسايى جنين از نظر پسر و دختر بودن از رازهاى نهفته است كه علم بر آنها دست نيافته است و اگر گاه و بى گاه روى امارات و علايمى پيش بينى هايى مى‏شود، تمام، جنبه خيالى و گمانى داشته و جنبه قطعى ندارد. علاوه بر اين، جمله ويعلم ما فى الارحام نه تنها علم به پسر و دختر بودن را از علوم انحصارى شمرده، بلكه علم به كليه شوون جنين را از خصايص الهى نام برده است.

4. كسى از آينده خود اطلاعى ندارد.

5. هيچ كس نمى‏داند در چه سرزمينى خواهد مرد.

نظريه ما در خصوص آيه‏

مفسران اسلامى به پيروى از برخى روايات، علم به اين موضوعات پنجگانه را از علوم انحصارى خدا دانسته و مى‏گويند: جز خدا كسى بر اين پنج موضع آگاهى پيدا نمى‏كند.

ما تا آن جا كه امكان داشت، اين نظريه را با مويدهاى آن بيان كرديم و نظر ما نيز هنگام‏(139) نگارش اين قسمت از تفسير همين بود، ولى بعدها موقع تنظيم كتاب مفاهيم القرآن كه بخشى از آن، مربوط به علم غيب است، تغيير نظر داده و نظر ديگرى را انتخاب نموده و مشروح نظر خود را در آن كتاب نوشته‏ايم؛ حال اين نظر را به گونه‏اى مختصر بيان مى‏كنيم:

از نخستين جمله‏اى آيه استفاده مى‏شود كه آگاهى از وقت رستاخيز، مخصوص خداست و جز او كسى از آن آگاه نيست و نشانه اختصاص چنين علم به ذات خويش، همان مقدم داشتن لفظ عنده بر لفظ علم الساعه است كه از نظر قواعد ادبى نشانه انحصار مى‏باشد.

علاوه بر اين آيه، آيات ديگرى نيز به طور روشن بر اين مطلب گواهى مى‏دهند، از جمله آيات زير:

اليه يرد علم الساعه؛ (140)

دانستن هنگام رستاخيز فقط منحصر به اوست.

يسئلك الناس عن الساعه قل انما علمها عندالله؛ (141)

مردم از تو درباره رستاخيز مى‏پرستند بگو: علم آن فقط نزد خداست.

بر اين اساس، مى‏توان گفت: اين آيه به كمك آيات ديگر، گواه بر اين است كه علم به وقت رستاخيز جهان، از اختصاصات خداست و شايد تا نخستين لحظه وقوع آن، كسى را از آن آگاه نسازد.

آيه مورد بحث در دومين قسمت، روش سخن را دگرگون كرده و هرگز به شيوه حصر و انحصار سخن نمى‏گويد، بلكه مى‏رساند خداوند از وقت نزول باران و آنچه در ارحام مادران است آگاه است و اين نحوه سخن گفتن، غير آن است كه بگويد كه علم به آنها از مختصات خداست و احدى جز او از آن آگاه نمى‏گردد، خواه به علم ذاتى باشد و خواه به علم كسبى.

خلاصه، دقت در مضمون آيه مى‏رساند كه روش سخن گفتن آن درباره قيامت به گونه‏اى است و در مضوعات چهارگانه به گونه ديگر. در قسمت نخست به صورت انحصار، سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد: عنده علم الساعه يعنى پيش اوست علم به وقت رستاخيز، نه پيش كس ديگر. ولى در چهار قسمت ديگر، شيوه سخن، اين نيست كه تنها او مى‏داند و بس، بلكه شيوه سخن، اين است كه ينزل الغيث او باران نازل مى‏كند (و از وقت آن آگاه است) ويعلم مافى الارحام او مى‏داند كه در ارحام چيست؟

علم خدا به اين دو موضوع، مانع از آن نيست كه بنده‏اى از بندگان خدا از طريقى، مانند وحى الهى و يا الهام قلبى از وقت نزول باران و آنچه در رحم است آگاه گردد، با اين تفاوت كه علم خدا ذاتى و ضرورى است و علم پيامبران و اولياى خدا كسبى و امكانى است.

در قسمت‏هاى چهارم و پنجم، شيوه سخن بيشتر تغيير مى‏كند و هرگز محور بحث در آنها علم و آگاهى خدا از سرنوشت بشر و يا لفظ مرگ او نيست، بلكه فشار سخن، اطلاع نداشتن هر فردى از سرنوشت و محل مرگ خويش است، چنان كه مى‏فرمايد:

وما تدرى نفس ماذا تكسب غدا؛

و كسى نمى‏داند در چه سرزمينى خواهد مرد.

ولى آگاه نبودن بشر از كارهاى فرداى خويش و يا از محل مرگ خود، مطابق ناموس خلقت است كه هيچ فردى ذاتاً از غيب و از پشت پرده آگاه نيست، ولى اين امر، مانع از آن نمى‏شود كه خداوند برخى از اولياى خود را از كارهاى فراديش و يا نقطه‏اى كه در آن جا مى‏ميرد آگاه سازد.

خلاصه سخن: از نخستين قسمت آيه، آن هم به كمك ديگر آيات قرآن استفاده مى‏شود كه آگاهى از وقت قيام قيامت از مختصات خداست و جز او كسى از وقت آن آگاه نبوده و نخواهد بود، ولى در چهار فراز ديگر آيه، لحن سخن و شيوه گفتار در آنها اين است كه خدا از وقت نزول باران و از آنچه در ارحام است آگاه است؛ آگاهى او از اين دو چيز، غير آن است كه اين آگاهى حتى از طريق وحى و الهام به ديگران تعدى نكند.

همچنين دو قسمت آخر آيه، اين است كه هيچ بشرى از كارهاى فرداى خود آگاهى از مختصات باشد و بر ديگران حتى با تعليم الهى، تجاوز نمى‏كند و يا اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كه كسى از اين دو موضوع مطلع نشود، هرگز چنين چيزى از اين جمله‏ها استفاده نمى‏شود.

موقعى اين حقيقت را بيشتر تصديق مى‏كنيد كه روايات مربوط به علم غيب را در نظر بگيريد. در اين روايات از آگاهى پيشوايان معصوم از سرنوشت انسهانها و محل مرگ و شهادت خود سخن به ميان آمده است. اين روايات از نظر تعداد آن چنان فزونى دارد كه هرگز نمى‏تواند آنها را به بهانه اين كه غالباً سند ندارند رد كرد يا تاويل نمود.

گذشته از اين كه علم هواشناسى، علم نوپا و نوبنياد است و هنوز پنجاه سال بيشتر از عمل آن نگذشته است، ممكن است بشر بر اثر تكامل دستگاههاى مربوط به هواشناسى، از وقت نزول برف و باران به درستى آگاهى پيدا كند، هر چند تا كنون در اين قسمت، پيشرفت زيادى نكرده و چه بسا گزارشهاى اداره هواشناسى نادرست از آب در آمده است.

درباره چنين‏شناسى، بشر در آستانه تكميل وسايلى است كه او را از وضع رحم آگاه سازد؛ بدنيست به گزارش زير توجه فرماييد:

با دستگاه الكترونيكى جنس پسر يا دختر قبل از تولد معلوم مى‏شود. با دستگاه مذكور ناهنجاريهاى نوزاد نيز مشخص مى‏شود.

دستگاهى كه جنسيت جنين را در رحم مادر تعيين مى‏كند، در يكى از بيمارستانهاى تهران به كار افتاد. به وسيله اين ماشين جديد الكترونيكى مى‏توان تصوير جنين و طرز قرار گرفتن آن را در رحم بر روى تلويزيون مدار بسته مشاهده كرد.

دكتر حسين پارسا رئيس بيمارستان و رئيس آموزشگاه عالى مامائى ضمن اعلام اين خبر، توضيح داد با به كار افتادن ماشين الكترونيكى تصوير جنين از دو ماهگى به وسيله امواج الكترونيك بر روى صفحه تلويزيون ظاهر مى‏شود، به طورى كه به روشنى مى‏توان محل جفت و قطر سر جنين ولگن را جهت تشخيص نحوه زايمان (طبيعى يا غير طبيعى) بر روى صفحه تلويزيون ديد. امواجى كه جهت دريافت تصوير جنين به كار مى‏رود، هيچ گونه خطرى براى جنين ندارد.

پسر يا دختر بودن‏

دكتر پارسا همچنين گفت: براى اولين بار در ايران، دستگاه جديدى نصب شده كه به وسيله اين دستگاه با كشيدن مقدارى از مايعى كه جنين در آن شناور است، مى‏توان جنسيت جنين را از نظر دختر يا پسر بودن تعيين كرد. وى يادآور شد كه از اين دستگاه، فقط به منظور تشخيص ناهنجريهاى مادرزادى كه در جنين دختر يا پسر تظاهر مى‏كند استفاده مى‏شود. پزشكان بيمارستان با استفاده از اين دستگاه تا كنون تواسنته‏اند، بيش از 97 درصد ناهنجاريهاى مادر زادى جنين را تشخيص دهند.

وى در مورد دستگاه الكترونيكى اضافه كرد كه با ترسيم تصوير جنين بر روى صفحه تلويزيون، سر جنين اندازه‏گيرى مى‏شود و محل جفت مشخص مى‏گردد و اين خود باعث خواهد شد كه از بسيارى سزارين‏هاى بى‏مورد جلوگيرى به عمل آيد.(142)

ولى بنا به نظرى كه ابراز گرديد، آگاهى بشر به گونه‏اى از اين موضوعات، مانع از آن نيست كه ذاتاً و منهاى اطلاعات علمى، از اين موضوعات آگاه نباشد، هر چند با تبادل معلومات جوى و يا كار دستگاههاى الكترونيكى از اوضاع رحم و جنين آگاه گردد. رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده و آگاهى از اين موضوعات را از مختصات خدا دانسته است از نظر سند، ضعيف و ناتمام مى‏باشند.(143)

تنها چيزى كه در اين مورد در خور اعتماد است، خطبه نهج‏البلاغه است كه آيه را بسان نظريه مشهور تفسير مى‏كند و چون سخن امام در مورد خاصى وارد شده است، يكى از مستمعان كم ظرفيت نتوانست، علم امام را به حوادث آينده، تحمل كند و به امام گفت: مدعى علم غيب هستى؟ امام براى ساكت كردن او موضوع انحصارى بودن امور پنجگانه را مطرح كرده است؛ از اين جهت بايد كلام امام را به نحوى تاويل نمود و مرحوم مجلسى در بحارالانوار براى كلام امام محتملاتى را بيان كرده است، علاقه‏مندان مى‏توانند به آن جا مراجعه كنند.

جعفر سبحانى

قم - حوزه عليمه

ذوالحجه 1397 / دى ماه 1354