مربى نمونه
تفسير سوره لقمان

آيت الله العظمی جعفر سبحانى

- ۱ -


مقدمه چاپ پنجم‏

تربيت چيست؟

تربيت در لغت به معناى رشد و افزايش است و مربى فردى است كه اسباب رشد و افزايش مورد تربيت را فراهم مى‏سازد، و كارى صورت مى‏دهد كه پديده، كمالات بالقوه خود را به حالت فعليت در آورد؛ به تعبير ديگر: هر كمالى كه در پديده است مربوط به خود اوست نه مربى و اگر به مربى نسبت داده مى‏شود به خاطر اين است كه او شرايط رشد را فراهم ساخته تا پديده، چهره واقعى خود را نشان دهد، و ما اين حقيقت را با مثالى روشن مى‏سازيم.

باغبان پديد آورنده كمال در درخت نيست بلكه هموار كننده شرايطى است كه خود درخت، كمالات خود را نشان دهد؛ زيرا شاخ و برگ و ميوه‏هاى رنگارنگ در دل نهان، به صورت بالقوه نهفته است، اما درهر شرايطى امكان عرضه كمال نيست، بلكه تا زمين هموار نباشد و ريشه‏ها فعاليت نكند و درخت از انرژى خورشيد بهره نگيرد و آب به ريشه نرسد امكان اظهار كمال براى آن نيست.

با اين مثال مى‏توان موقعيت پيامبران و مصلحان و مربيان را ارزيابى نمود.

اميرمومنان (عليه السلام) در يكى از سخنان خود به اين واقعيت چنين اشاره مى‏كند:

خدا پيامبران را فرستاد تا ميثاقى را كه با انسان از طريق فطرت بسته است بازخواهى كنند، و آنان را به نعمت‏هاى فراموش شده متذكر سازند، و از طريق تبليغ، بر آنان احتجاج كنند، و انديشه‏هاى نهفته در خلقت را شكوفا سازند. (1)

يكى از مربيان نمونه كه قرآن سخنان حكيمانه او را به عنوان اصول تربيتى مطرح مى‏كند، لقمان حكيم است. سخنان او در سوره‏اى كه به نام خود اوست وارد شده و پيوسته مورد نظر عالمان و دانشمندان بوده است.

اين كتاب شرحى است گويا از سخنان و اندرزهاى حكيمانه او به ضميه تفسير ساير آيات اين سوره. در گذشته اين كتاب به زيور طبع آراسته شده بود و هم اكنون با ويراستارى خاصى تقديم علاقه‏مندان مسايل تربيتى مى‏شود.

پيش گفتار

مهندسى انسانها

1. تربيت چيست؟

2. كارباغبان ما را با حقيقت تربيت آشنا مى‏سازد.

3. تربيت كودك بيش از هر چيز به شناخت او نيازمند است.

4. خطرناكترين تكاملها، تكاملهاى يك بعدى است.

5. تربيت منهاى معنويت، عقيم و بى ثمر است.

6. ناتوانى يك دولت بزرگ از اجراى يك اصل اصلاحى.

7. نمونه زنده‏اى از تربيتهاى دينى.

هر كودك و نوزادى با استعداد و شايستگى خاصى ديده به جهان مى‏گشايد و دست آفرينش او را در مسير تكامل و خوشبختى قرار دهد. سعادت و نيك فرجامى از آن كودكى است كه پس از شناخت قابليت و شايستگى ويژه او، به پرورش استعداد وى همت گمارده شود.

حقيقت تربيت، جز شناخت ويژگى‏هاى كودك و فعليت بخشيدن به استعداد و شايستگى‏هاى پنهانى او، چيز ديگرى نيست؛ به عبارت روشن‏تر، واقعيت تربيت پس از شناخت شايستگى‏ها، فراهم ساختن زمينه براى تكامل و پيشرفت همه جانبه موجودى است كه قابليت رشد و نمو را دارد، تا هر نوع كمالى كه به طور قوه نامريى در آن هست، به مرحله بروز برسد.

آگاهى از عمل و كار باغبان، ما را به حقيقت تربيت كاملا آشنا مى‏سازد.

كار يك باغبان چسيت؟ او هرگز در نهان و درخت، ايجاد قابليت و شايستگى نمى‏كند و نهال خشكيده‏اى كه فاقد استعداد و لياقت باشد، از حوزه كار باغبان خارج است، بلكه كار باغبان، جز فراهم ساختن زمينه‏هاى گوناگون براى رشد و نمو درخت، چيز ديگرى نيست؛ كار باغبان را مى‏توان در امور زير خلاصه نمود:

1. آگاهى كامل از خصوصيات نهال يا بذرى كه در دل زمين افشانده شده است. بدون آگاهى صحيح از خصوصيات موجود در حال رشد، فعاليتهاى او بى‏ثمر خواهد بود، زيرا هر نهالى در شرايط ويژه‏اى رشد و نمو مى‏كند و شايستگى‏هاى خود را نشان مى‏دهد؛ چه بسا شرايطى براى نهالى و بذرى مفيد و براى نوع ديگر مضر و زيان بخش است.

2. فراهم آوردن زمينه‏هاى رشد و نمو، تا نهال و بذر، لياقت و شايستگى خود را نشان دهد و اين كار غالباً با برداشتن موانع رشد، صورت مى‏پذيرد و لذا باغبان به شخم زدن زمين و نرم كردن محل ريشه‏هاى نهال و برچيدن سنگ و كلوخ مى‏پردازد، باغچه را براى رشد و فعاليت بذر و نهال آماده مى‏سازد و گاهى براى رسيدن به اين هدف، شاخه‏هاى كج و معوج را مى‏زند، تا درخت رشد و نمو كند.

3. رسانيدن كمكهاى لازم براى رشد و نمو: پرورش يك واحد نبات، علاوه بر قدرت و نيروى داخلى، به كمك‏هاى خارجى نيز نياز دارد، تا واحد نبات در پرتو استعداد از اشعه حيات بخش خورشيد و مواد قندى زمين و آبهاى شيرين و ديگر مواد لازم، بهره‏مند شود و به كمال مطلوب خود برسد و استعداد و لياقت خود را از طريق برگ و گل و ميوه نشان دهد. در اين مورد چه بسا باغبان ناچار مى‏شود تغييراتى در واحد نباتى پديد آورد و جهت او را بازدن پيوندهاى مناسب تغيير دهد.

4. مراقبتهاى پى گير از واحد نباتى، مادامى كه در حال رشد و توسعه است. هيچ واحد نباتى كه براى رشد آن، جهت خاصى در نظر گرفته شده ايت از اين شرط بى نياز نيست، چه بسا غفلت مربى سبب مى‏شود موجود نباتى از مسير و جهت خاص خود بيرون رود و به كمال مطلوب برسد.

از تصوير كوچكى است كه از وضع كارهاى يك مربى ساده در مورد واحدى نباتى كه هرگز از نظر لطافت و ظرافت و لزوم به كار بستن شيوه‏هاى مختلف تربيت، به پايه هزارم واحد انسانى نمى‏رسد.

هرگاه تربيت و پرورش يك نهال، از يك چنين برنامه گسترده و اهميت و موقعيت شايان توجهى برخوردار است، بايد مربيان واحدهاى انسانى از عظمت مسووليتى كه درباره آنان دارند آگاه شوند و به اصطلاح از اين مجمل، حديث مفصلى بخوانند.

عين همان تصوير را كه درباره پرورش يك واحد نباتى يادآور شديم، بايد در مقياس بسيار وسيعترى درباره پرورش انسان كه به صورت نهايى گام در اجتماع مى‏نهد، پياده كنيم.

آگاهى از خصوصيات جسمى و روحى كودك‏

نخستين مرحله پرورش، آگاهى از خصوصيات جسمى و روحى و شرايط مفيد و زمينه‏هاى مضر كودك است، ولى متاسفانه نوع مربيان، مخصوصاً پدران و مادران، فاقد اين شرط اساسى تربيت هستند و با اين كه به هيچ وجه كودك را نمى‏شناسد از او انتظارات عجيبى دارند.

شگفت‏انگيز است كه امروز به مهندسى انسانى (انسانى كه آفريننده و رهبر ماشين است) كمتر از ماشين (ماشينى كه مصنوع فكر انسان است) توجه مى‏شود. براى شناختن كار يك ماشين ساده، يا يك ماشين تحرير و يا رانندگى اتومبيل، بايد چندين ماه، وقت صرف درسهاى نظرى و تمرينهاى عملى نمود، لكن انسانها هنگامى كه به عنوان مادر يا پدر مى‏خواهند كودكى را بپرورانند، هيچ گونه آموزشى نمى‏ينند؛ نوع پدر و مادرها تقصير را متوجه كودكان مى‏كنند و كمتر از خود مى‏پرسند كه شايد تربيت آنان بوده است.

امروز اطلاع بر مقدسات مهندسى انسانى، بر هر كسى كه با انسانى در همكارى و يا رهبرى او - چه در خانه و چه در مدرسه - سروكار دارد، اجتناب‏ناپذير است.

انسانهاداراى قوانين و يا مكانيسم و فعل و انفعالهاى اختصاصى هستند؛ اگر بخواهيم با آنها كار كنيم، بايد مكانيسم و قوانين حاكم بر رفتار آنها را بشناسيم. انسانها مانند صندوق رمزند؛ گشودن كتاب روح و قلب آنان و همكارى با آنها پيش از هر چيز آگاهى و ظرافت مى‏خواهد، نه زور. قوانين رفتار انسانى را بايد مانند قوانين فيزيك و شيمى و فيزيولوژى كشف كرد و نه وضع. وضع پاره‏اى از مقررات براى رهبرى انسانى اگر با قوانين اصل فطرت و خواسته‏هاى آفرينش منطبق نباشد، در خور استقبال و هضم نيست، و گرنه با هيچ قدرت و زورى نمى‏توان قوانين را بر خلاف سنت معمول، برانسان تحميل كرد. (2)

هرگاه عمل نخست درباره پرورش انسان انجام گرفت؛ يعنى مربى خصوصيات كودك و مكانيسم آفرينش او را درك كرد و معلوم شد كه درباره جهات فردى كودك، مانند رشد تن، پرورش مغز، نمو شخصيت و پيدايش اعتماد به نفس، چه شيوه و برنامه‏اى ضرورت دارد و درباره پرورش جهات اجتماعى او چه كارهايى بايد انجام داد تا عضو موثر و مفيد براى جامعه شود، در اين موقع، نوبت سه گام ديگر - كه در تربيت واحد نباتى ياد آور شديم - فرا مى‏رسد.

اين بيان، ما را به حقيقت تربيت و حد و مرز آن آگاه مى‏سازد و روشن مى‏كند پرورش يك واحد نهال و يا يك واحد انسان، عملى است آگاهانه كه از جانب فردى قدرتمند و نافذ و مسلط، روى فردى ديگر انجام مى‏گيرد؛ در حالى كه عمل داراى ايده و هدف است و هدف، فعليت بخشيدن به تمام لياقتها و شايستگى هاست و اين نتيجه بدون مراقبت پى گير، جامه عمل نمى‏پوشد. (3)

تكامل يك بعدى‏

تكامل صحيح، آن است كه در تمام شوون فرد مورد تربيت صورت گيرد؛ زيرا تكامل در يك جهت و عقب ماندگى در جهات ديگر، مايه نابودى فرد است؛ مثلا هرگاه در تكامل جسمى و مادى كودك، تنها قلب او رشد كند، ولى اعضاى ديگر او اصلا رشد نكنند و يا رشد آنها متناسب با رشد قلب كودك نباشد، چنين تكامل يك بعدى، مايه مرگ مى‏شود.

عين همين مطلب در مجموع شوون انسان نيز حكم فرماست. هرگاه فشار رشد و نمو، روى جنبه‏هاى مادى و غيرايز نفسانى قرار گيرد و جهات ديگر زندگى او مورد غفلت واقع شود، نام اين تكامل، تكامل يك بعدى و تكامل غير صحيح خواهد بود و تنها آن تكامل، صحيح و ضامن بقاست كه در تمام جوانب و جهات موجود در حال رشد صورت‏پذيرد و همه جهات با نظام خاصى رو به جلو گام نهند.

نقطه ضعف مكتب اخلاقى غرب اين است كه تنها به يك بعد از ابعاد روح انسان تكيه مى‏كند و ابعاد ديگر روح انسان را ناديده مى‏گيرد؛ مثلا هر نوع مكتب تربيتى كه بر اساس روان‏شناسى فرويد استوار شود، شخصيت انسان را از طريق غرايز، تجزيه و تحليل كرده و از ميان غرايز، بر شهوت و تمايلات جنسى تكيه مى‏كند و در نتيجه، شخصيت و منش واقعى انسان در شهوت و امور جنسى خلاصه مى‏شود و ديگر ابعاد روح انسان - كه روان‏شناسى روز بر آنها دست يافته - مورد غفلت قرار مى‏گيرد.

اين گروه از علماى روان‏شناسى و متخصصان امور تربيتى، انسان را از ديده شهوت و عينك تمايلات جنسى بررسى مى‏كنند و بر اثر محدوديت شيوه بحث، از ديگر كرانه‏هاى وجود او غافل و بى خبرند و ضرر اين گروه از كارشناسان امور تربيتى، بسيار و هولناك است.

برخى ديگر از كارشناسان امور تربيتى - كه تمايلات ماترياليستى و ماديگرى دارند و زيربناى افكار آنان را اصالت ماده و انكار ماوراى آن تشكيل مى‏دهد - در روش بحث خود غالباً به پرورش تن اهميت مى‏دهند، نه روح و روان به جاى تعديل غرايز و رهبرى آن، به ارضا و اشباع هر چه بيشتر آن مى‏پردازند اصلاح آن؛ با سوادانى مى‏پروردانند كه زمين و فضا و دريا را جولانگاه خود قرار مى‏دهند و با روشن كردن جرقه‏اى، جهان را به آتش مى‏كشند، نه انسانهاى كاملى كه به فضايل انسانى آراسته شوند و نوع پرورى و تفاهم را پيشه خود سازند.

در اين نظامهاى اخلاقى - خواه از كشورهايى بر خيزد كه رسماً به ماديگرى و ماده پرستى و انكار ماوراى طبيعت معروف هستند و يا از كشورهايى كه هنوز حفظ صليب و خدايان سه گانه، مايه افتخار و مباهات آنهاست - خلا روحى انسان تنها با دانش، حرص تسلط بر منابع طبيعى و انرژى‏هاى جهان، گسترش و توسعه قدرت و اشباع غرايز پر مى‏شود و ديگر در فضاى روح انسان، جايگاهى براى ملكات انسانى و فضايل اخلاقى - كه شرق و شرقى به آن مى‏نازد - باقى نمى‏ماند.

مسابقه دولتهاى بزرگ جهان - كه براى علوم تربيتى و انسانى، ده‏ها دانشكده و صدها متفكر و استاد دارند - در ساختن سلاحهاى مخرب و ويرانگر، در گسترش پايگاه‏هاى نظامى، در استخدام مغزهاى علمى براى تحصيل نيروى رزمى بيشتر، گواه زنده بر گفتار ماست؛ زيرا با وجود گسترش علوم انسانى و تربيتى و با وجود پيدايش رشته‏ها و شاخه‏هاى فراوان براى علوم انسانى، غالباً كوششهاى دانشمندان اين علوم در رهبرى اجتماع به سوى يك سعادت واقعى، عقيم و بى نتيجه مانده است و علت بزرگ عقيم ماندن تلاشها اين است كه نظام تربيتى براساس ماديگرى و ماده پرستى و انقطاع از خدا و ماوراى طبيعت است؛ روشهايى است بر اساس فيزيك و غفلت از متافيزيك و چون تربيت در چنين نظامهايى، يك بعدى است، نمى‏تواند به نتيجه مطلوب برسد.

بنابراين، براى رسيدن به هدف عالى، چاره‏اى جز اين نيست كه دگرگونى عظيم در سيستمهاى تربيتى و نظامهاى پرورشى پديد آيد و متدهاى تربيتى براساس متافيزيك و اعتقاد به خداى برزگ استوار شود؛ خدايى كه بشر را با مسووليتهاى بزرگ آفريده است و در سراى ديگر - كه آغاز زندگى نو است - به تمام اين مسووليتها دقيقاً رسيدگى خواهد شد و هر فردى متناسب كردار و رفتار خود، كيفر و پاداش خواهد داشت. زمانى كه اعتقاد به خدا و مذهب و توجه به سراى ديگر، اساس نظامهاى تربيتى انسانها را تشكيل ندهد، كليه كوششهاى بين المللى و منطقه‏اى براى اصلاح جوامع، عقيم و بى ثمر خواهد ماند.

گواه زنده‏

اكنون در اين جا تلاش يك ملت بزرگ صنعتى را كه سنتهاى اصيل دينى را به دست فراموشى سپرده‏اند و دين و مذهب، جز لعابى شيرين، روى ما ديگرى تلخ آنان نيست، براى اجراى يك برنامه اصلاحى، يادآور مى‏شويم تا روشن شود كه چرا آن تلاش بزرگ و همه جانبه، عقيم و بى نتيجه ماند و چرا با آن همه تبليغات از طريق كليه وسايل ارتباط جمعى نتوانستند به اصلاح گوشه‏اى از اجتماع خود موفق گردند و جامعه خود را از يك كردار زشت و نوشيدن يك مايع مسموم و ويرانگر باز دارند. اين پرسش، يك پاسخ بيش ندارد و آن اين كه آنان در تلاش و كوشش خود، روى اصول ماديگرى تكيه كرده و از نيروى مذهب و اعتقاد به مسووليتهاى درونى، كمك نگرفتند.

توضيح اين كه دولت آمريكا پيش از جنگ جهانى دوم تصميم گرفت با نوشابه‏هاى الكلى به شدت مبارزه كند و ملت آمريكا را از چنگال اين سم كشنده برهاند.

دولت آمريكا براى مبارزه با مشروب خوارى به كليه وسايل از قبيل مجلات و جرايد و سخنرانيها و فيلمها متوسل شد و براى تبليغ بر ضد استعمال مشروبات الكلى، بيش از شصت ميليون دلار صرف كرد و بالغ بر ده ميليون صفحه كتاب و مجله و نشريه براى اين منظور منتشر ساخت و در ظرف چهارده سال مبارزه، مبلغى در حدود 250 ميليون ليره براى اجراى قانون تحريم نوشابه‏هاى الكلى صرف كرد و سيصد نفر را در اين جريان اعدام كرد و 532335 نفر را به زندان افكند و در حدود شانزده ميليون ليره بابت جريمه قاچاق مشروبات الكى گرفت و معادل 404 ميليون ليره املاك مصادره كرد، ولى كليه اين مبارزات جز عشق و شيفتگى به صرف الكل سودى به بار نياورد، تا سرانجام در سال 1933 م. ناگزير آن قانون را نقض كرد و مشروبات الكلى را به كلى آزاد ساخت. (4)

چرا دولت بزرگى مانند آمريكا از اجراى يك قانون عاجز و ناتوان ماند و هر نوع كوشش و شدت عمل با بن‏بست كامل روبه رو گرديد؟ اين كار، يك علت بيش ندارد و آن اين كه زيربناى مسائل تربيتى را در انسانهاى بزرگ، اعتقادات مذهبى و علائق معنوى تشكيل مى‏دهد، و چون چنين زير بنايى در غرب، بسيار ضعيف و ناتوان است، از اين جهت كوشش نيرومندترين دولتهاى جهان عقيم ماند.

در برابر اين تلاش بى ثمر، به گزارش گزارشگر تهران درباره روز بيست و يكم ماه رمضان گوش فرا دهيد:

تهران ديروز آرام و بى حادثه بود، پزشك قانونى بى كار مانده بود و در كلانتريها از پرونده و متهم خبرى نبود. ديروز آرامترين روز سال بود و تقريبا هيچ حادثه‏اى رخ نداد و اداره پزشك قانونى تهران، ديروز حتى يك جسد براى معاينه نداشت. پزشك كشيك گفت: تمام روز حتى يك جسد به اداره پزشكى قانونى نياوردند، در 24 ساعت گذشته هيچ حادثه‏اى كه منجر به مرگ كسى بشود، در شهر تهران اتفاق نيفتاد و به قول معروف: آب از آب تكان نخورد. در كلانتريها و پاسگاههاى ژاندارمرى نيز اين وضع حكمفرما بود. ماموران كلانتريها مى‏گفتند: اكثر مردها ديروز در خانه هايشان بودند و اگر اختلافى بين آنها و همسرانشان اتفاق مى‏افتاد، به احترام شهادت مولاى متقيان، على بن ابى طالب (عليه السلام) از ادامه آن صرف نظر مى‏كردند و به همين دليل، پرونده‏اى درباره اختلافات زناشويى تشكيل نشد.

اين نوع آرامش و انضباط، مخصوص روز بيست و يكم ماه رمضان نيست، در تمام ايام سوگوارى، مخصوصاً در تمام ماه رمضان به نسبت خاصى حكمفرماست و ما را به قدرت و اهميت مذهب در حفظ نظام و اجراى قانون، رهبرى نموده و مى‏رساند كه شرق و شرقى چه گنجينه پنهانى در اختيار دارند و گروهى كه بدون آگاهى از اهميت مذهب، در تضعيف قدرت مذهب مى‏كوشند، چه لطمه‏هاى بزرگ و غير قابل جبرانى بر اين گنجينه خود وارد مى‏سازند.

كتابى كه هم اكنون به خوانندگان گرامى تقديم مى‏گردد، حاوى يك رشته اصول اخلاقى و اجتماعى است كه پدرى دلسوز و مربى نمونه، فرزند خود را با آنها آشنا كرده است و نام اين مربى نمونه لقمان حكيم است كه با بينش كاملا صحيح و واقع بينانه، چنين اصولى را در اختيار ما نهاده است و از نظر اهميت به پايه‏اى رسيده است كه خداوند بزرگ آنها را در كتاب آسمانى ما نقل كرده است.

تشريح سخنان اين حكم الهى كه در سوره لقمان وارد شده است، ما را بر آن داشت كه مجموع سوره را تفسير نموده و آن را به استادان تربيت و مربيان دلسوز كه مى‏خواهند از اصول تربيت دينى آگاه كردند، تقديم مى‏داريم.

محتويات اين كتاب قبلا در مجله وزين درسهايى از مكتب اسلام طى سالهاى ششم و هفتم مجله منتشر گرديده و هم اكنون به صورت كاملترى در اختيار خوانندگان گرامى قرار مى‏گيرد.

آشنايى با خصوصيات سوره لقمان‏

آيات اين سوره مكى است‏

سوره لقمان، سى و يكمين سوره از سوره‏هاى صد و چهارده گانه قرآن است كه شماره آيات آن از 34 آيه تجاوز نمى‏كند.

مفسران اسلامى اتفاق نظر دارند كه مجموع آيه‏هاى اين سوره در مكه نازل گرديده است، لذا مى‏گويند: سوره لقمان از سوره‏هاى مكى است، جز آيه‏هاى 27 و 28 و 29 كه در مدينه نازل گرديده است و به دستور پيامبر در اين سوره قرار گرفته‏اند.

ولى هرگز دليل قطعى نداريم كه اين سه آيه در مدينه نازل شده است، بلكه با توجه به مفاد آنها كه مانند بيشتر آيات مكى، درباره مبدأ و معاد بحث مى‏كنند، مى‏توان گفت كه اين سه آيه نيز در مكه نازل گرديده است؛ از اين جهت مى‏توان گفت: مجموع آيات اين سوره مكى است.

اهداف سوره‏

همگى مى‏دانيم كه هر سوره‏اى از سوره‏هاى قرآن، با اين كه از آيات مختلفى كه هر كدام براى خود مفاد خاصى دارند، تشكيل شده است؛ مع الوصف؛ مجموع آيات هر سوره، هدف يا اهدافى را تعقيب مى‏كند كه با در نظر گرفتن آيات يك سوره، هدف آن، روشن و آشكار مى‏گردد.

هدف اساسى از 34 آيه سوره لقمان، مبارزه با شرك و دوگانه پرستى و ايجاد توجه به خدا و سراى ديگر است و با بررسى مجموع آيه‏هاى اين سوره، خواهيم ديد كه غرض نهايى از تشريح اسرار آفرينش و طرح مواعظ بزرگ دانشمند جامعه بنى اسرائيل لقمان، همان توجه به خداى يگانه و محو آثار شرك و بت پرستى است.

دستورهاى اخلاقى و اجتماعى لقمان، آن چنان مهم و سازنده است كه آفريدگار جهان سخنان و انديشه‏هاى عالى او را در اين سوره به عنوان عاليترين نسخه سعادت و برنامه زندگى براى ما فرو فرستاده است و چون پاره‏اى از آيات سوره مورد بحث را سخنان حكيمانه او تشكيل مى‏دهد، از اين جهت نام آن حكيم روى اين سوره نهاده شده و مى‏گويند: سوره لقمان يعنى سوره‏اى كه در لا به لاى آيات آن، سخنان و اندرزهاى لقمان حكيم وارد شده است. اكنون وقت آن رسيده است كه به تفسير آيات بپردازيم.

پژوهشى درباره حروف مقطعه قرآن‏

بسم الله الرحمن الرحيم

1. الم؛

الف لام ميم.

اين سوره، بسان 28 سوره ديگر با حروفى آغاز شده است كه در اصطلاح مفسران، آنها را فواتح السور و يا حروف مقطعه مى‏نامند و مجموع حروفى كه در آغاز 29 سوره وارد شده‏اند، چهارده تاست و آنها عبارتند از: الف، لام، ميم، صاد، راء، كاف،هاء، يا، عين، طاء، سين، حاء، قاف و نون، و همه اين حروف در جمله زير جمع شده‏اند: صراط على حق نمسكه؛ راه على حق است، ما به آن چنگ مى‏زنيم.

مفسران در تفسير اين حروف به بحث و گفتگو پرداخته و اقوال و آراى زيادى در تفسير اين حروف بيان نموده‏اند و ما از ميان آنها يك نظر را كه با دلايل محكم و استوار همراه بوده و از ناحيه پيشوايان معصوم نيز تاييد شده است، تشريح مى‏كنيم.

قرآن از اين حروف تشكيل يافته است‏

اين حروف به عنوان نمونه هايى از حروف تهجى در آغاز برخى از سوره‏ها آمده‏اند و هدف از آوردن آنها اين است كه قرآن مجيد از اين حروف، تركيب يافته، و اين سوره‏ها و آيات كه همه بشر در مقابله با آن عاجز و ناتوان مانده‏اند، از اين مواد و عناصر تشكيل يافته و در حقيقت خمير مايه قرآن، همين حروف و مانند آنهاست. اگر فكر مى‏كنيد كه قرآن ساخته و پرداخته فكر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده و او با فكر بشرى خود، از اين حروف قرآن را ساخته است، شما نى بر خيزيد از همين مواد كه در اختيار همگى است، به كمك يكديگر سوره‏اى مانند سوره‏هاى آن بسازيد و حجت و دليل او را ابطال نماييد و اگر با داشتن چنين امكانات در مقام مبارزه، با شكست رو به رو شديد، بايد اذعان كنيد كه قرآن ساخته فكر بشر نيست، بلكه وحى الهى است كه بر او نازل گرديده است.

اصولاً تفاوت اعجاز و صنعت در اين است كه پيامبران پيوسته براى وصول به هدف و مطلوب، از وسايل بسيار ساده‏اى استفاده مى‏كردند و امر بسيط و ساده‏اى را پايه براى وصول به هدف خارق العاده قرار مى‏دادند، بر خلاف صنعتگران كه از وسايل پيچيده علمى و دقيق كه حقيقت آن براى نوع مردم معلوم نيست، براى نيل به هدف استفاده مى‏كنند.

وسيله موسى براى اعجاز، همان عصاى خشك و بى روح و ساده او بود كه آن را در همه موارد، حتى در بردن گوسفندان خود به كار مى‏برد، و در مقام اعجاز همان وسيله را نيز به كار مى‏برد كه همگان با ديدگان ديده بودند كه چوب خشكى است كه به صورت حيوان درنده‏اى مى‏آمد و در حالى كه جادوگران مصر از ابزار پيچيده و ريسمانهاى مملو از جيوه استفاده مى‏كردند، كه نوع مردم از حقيقت آن آگاه نبودند.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با ساده‏ترين وسيله به سوى آسمانها پرواز كرد، در حالى كه فضانوردان شرق و غرب به وسيله آپولوها به سوى فضا مى‏روند و يا گام درماه مى‏نهند؛ وسيله‏اى كه براى ساختن يك واحد آن از سيصد هزار مغز انسانى و صدها دستگاه الكترونى كمك مى‏گيرند و هزاران مهندس و تكنسين و دانشمندان فيزيكدان و شيميدان و... در تركيب قطعات و ساختن اجزاى آن تشريك مساعى كرده و سفينه را با دستگاههاى متعددى به پرواز در مى‏آورند.

قرآن نيز كه معجزه جاويدان پيامبر خاتم است، از اين راه وارد شده و از ساده‏ترين ابزار حروف الفبايى به عاليترين هدف (كتابى كه بشر پس از گذشت چهارده قرن نتوانسته است مانند آن را بياورد) دست يافته است و از ساده‏ترين ابزار كه در اختيار همگانى قرار داشت، كتابى ساخته است كه كلمات آن موزون و معانى بزرگى در بر دارد؛ جملههاى آن مرتب و كلمات آن در بلندترين پايه از فصاحت قرار دارند، و معانى بلند و ژرف را در قالب زيباترين الفاظ مى‏ريزد كه تا كنون نظيرى بر آن ديده نشده است.

هدف از آوردن اين حروف در آغاز 29 سوره، اشاره به اين است كه‏اى مردم! اساس و ريشه اين قرآن را همين حروف تشكيل مى‏دهد و ابزارى كه در اختيار من است در دسترس شما نيز قرار دارد؛ هرگاه تصور مى‏كنيد كه اين كتاب، مصنوع فكر من و ساخته انديشه بشر است، برخيزيد از اين ابزار و اسباب سوره‏اى بسان يكى از سوره‏هاى قرآن بسازيد.

اين نظر، گذشته از اين كه مويد قرآنى دارد، چنان كه خواهيم گفت: مورد تاييد رواياتى است كه از پيشوايان معصوم وارد شده است.

شيخ صدوق از امام عسكرى (عليه السلام) نقل مى‏كند: قريش و يهود به قرآن تهمت زدند و آن را جادو تصور كردند، در حالى كه خدا مى‏گويد: الم ذلك الكتاب يعنى اى محمد! اين كتابى كه برايت فرستاده‏ام از همان حروف الف، لام و ميم تركيب و تشكيل يافته است و اين كتاب كه به زبان شما نازل شده، از حروفى مركب شده است كه با آن سخن مى‏گوييد، هرگاه در اين نسبت راستگو هستيد، برخيزيد و كمك يكديگر بشتابيد و نظير آن را بياوريد. (5)

پيشواى هشتم در حديثى كه درباره قرآن، نه حرف مقطعه سخن مى‏گويد، جمله‏اى دارد كه تا حدى مويد اين است، آن جا كه فرمايد:

خداوند بزرگ، قرآن را با حروفى نازل كرد كه تمام عرب با آن سخن مى‏گفتند. سپس فرمود: هرگاه انس و جن دور هم گرد آيند و نظير اين قرآن را بياورند، نخواهند توانست، هر چند يكديگر را پشتيبانى نمايند.(6)

مويد اين نظر، اين است كه در سوره‏هاى بيست و نه گانه كه با اين حروف آغاز شده‏اند، جز در سوره‏هاى مريم، عنكبوت، روم و قلم، در همگى پس از ذكر اين حروف سخن از قرآن و كتاب به ميان آمده است: مثلا در سوره بقره مى‏فرمايد:

الم ذلك الكتاب لاريب فيه؛

اين است كتابى كه در آن شك و ترديدى نيست.

و در سوره آل عمران مى‏فرمايد:

الم * الله لا اله الا هوالحى القيوم * نزل عليك الكتاب؛

خداوندى كه جز او نيست، اوست زنده و بى نياز * كتاب را بر تو نازل كرده است.

و همچنين بسيارى از سوره‏هاى ديگر كه اين حروف در آغاز آنها وارد شده است.

نشانه‏هاى نيكوكاران‏

2. تلك آيات الكتاب الحكيم؛

اين است آيه‏هاى كتاب سراسر حكمت.

3. هدى و رحمه للمحسنين؛

براى نيكوكاران هدايت و رحمت است.

4. الذين يقيمون الصلوه ويوتون الزكوه و هم بالاخره هم يوقنون؛

كسانى كه نماز مى‏گزارند و زكات مى‏دهند و به جهان ديگر ايمان دارند.

5. اولئك على هدى من ربهم واولئك هم المفلحون؛

آنها از جانب خداوند هدايت يافته‏اند، و آنان رستگارانند.

بررسى آيات قرآن به روشنى، اين مطلب را ثابت مى‏كند كه آيين پيامبر اسلام، آيين جهانى و دين او خاتم اديان و شخص وى خاتم پيامبران است، و در اين باره آيات متعددى در قرآن وارد شده است كه فقط به نقل دو آيه اكتفا مى‏كنيم:

1. يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعاً؛ (7)

اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم.

اين آيه به روشنى گواه بر اين است كه آيين اسلام، آيين جهانى است و به منطقه‏اى اختصاص ندارد.

2. ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شى‏ء عليماً(8)

محمد، پدر هيچ يك از مردان شما نيست، بلكه فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و خداوند از هر چيز آگاه است.

خداوند براى تثبيت عمومى بودن رسالت وى، هنگامى كه درباره كتاب او (قرآن) سخن مى‏گويد، آن را راهنمايى جهانيان معرفى مى‏كند:

شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس وبينات من الهدى والفرقان؛ (9)

ماه رمضان، ماهى است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است؛ قرآنى كه براى هدايت عموم مردم نازل شده و در آن دلايلى است كه موجب هدايت و جدا كننده حق از باطل است.

اين آيات و مانند آنها مى‏رساند كه نبوت پيامبر اسلام، جهانى است، حتى فيض معنوى قرآن كه همان هدايت و راهنمايى است، به گروه معينى اختصاص ندارد.

ولى در سومين آيه مورد بحث، صريحاً مى‏فرمايد كه تنها آن گروه از قرآن بهره‏مند مى‏گردند كه نيكوكار باشند؛ چنان كه مى‏فرمايد:

هدى ورحمه للمحسنين؛

براى نيكوكاران مايه هدايت و رحمت است.

اكنون اين سوال پيش مى‏آيد كه هرگاه فيض معنوى قرآن در شعاع وسيع و همگانى است، پس چرا در آيه مورد بحث بهره‏گيرى از آن را به نيكوكاران اختصاص داده است.

پاسخ اين سوال روشن است و آن اين كه: قرآن كه نسخه سعادت است كه براى هدايت همگان فرو فرستاده شده است و هدف از بعثت پيامبر خاتم نيز همين است و بس، اما تنها آن گروه از آن بهره‏مند مى‏گردند كه خود را در مسير هدايت قرار داده و آماده بهره‏گيرى باشند و تافردى آماده هدايت و بهره مندى نباشد، هرگز قرآن به حال او سودى نمى‏بخشد.

مثلا باران رحمت الهى بردشت و دمن مى‏ريزد و سراسر صحرا را فرا مى‏گيرد، تنها آن گروه از كشاورزان بهره‏مند مى‏شوند كه زمين را براى كشت آماده كرده و دانه در آن پاشيده باشند.

بنابراين، هم صحيح است بگوييم كه قرآن براى هدايت همه مردم فرو فرستاده شده است، زيرا انگيزه از نزول قرآن هدايت همه جهانيان است؛ و هم صحيح است كه بگوييم: تنها آن گروه از آن بهره‏مند مى‏شوند كه نيكوكار باشند.

خلاصه، هدف از نزول قرآن، هدايت همگان است، هر چند نتيجه‏اش از آن گروهى است كه آماده بهره‏بردارى باشند.

روى اين بيان روشن مى‏شود كه چرا قرآن را تنها شفا و رحمت براى افراد با ايمان مى‏داند، مى‏فرمايد:

وننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمه للمومنين؛ (10)

آياتى از قرآن مى‏فرستم كه مايه شفا و وسيله رحمت براى گروه با ايمان است.

قرآن در عين اين كه نجات دهنده انسانها از بيماريهاى فردى و اجتماعى، و مايه رحمت براى همه جهانيان است، ولى تنها آن گروه از اين خوان گسترده بهره‏مند مى‏شوند كه آماده بهره‏مندى باشند.

گروه ديگرى كه در آنها آمادگى وجود ندارد، نه تنها بهره‏اى نمى‏برند، بلكه با شنيدن آياتى از قرآن از حق روى گردان شده و گامى به عقب مى‏نهند؛ چنان كه مى‏فرمايد:

ولقد صرفنا فى هذا القرآن ليذكروا و ما يزديهم الانفوراً؛ (11)

ما در اين قرآن به طور تفصيل درباره موضوعاتى سخن گفتيم، ولى نسبت به مشركان جز دورى از حق نتيجه‏اى نمى‏بخشد.

از اين جهت، قرآن پس از آنكه خود را شفا دهنده و مايه رحمت براى گروه با ايمان مى‏داند، صريحاً اعلام مى‏دارد كه گروه ظالم و ستمگر از اين قرآن جز زيان بهره‏اى نمى‏برند.

زيرا قرآن با دلايل روشن، حجت را بر گروه‏هاى منحرف تمام كرده، و زبان آنان را در روز رستاخيز مى‏بندد؛ ديگر نمى‏توانند بگويند: پروردگارا ما را معذور بدار و ما به وظايف و تكاليف خود جاهل و نادان بوديم، بلكه به آنان خطاب مى‏شود:

قال كذلك اتتك اياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى.(12)

خداوند به آنان مى‏گويد: آيات و پيامبران ما به سوى تو آمدند، ولى تو آنها را به دست فراموشى سپردى و امروز نيز تو فراموش مى‏شوى.

خود قرآن بار ديگر اين حقيقت را به روشنترين وجه، ضمن آيه‏اى بيان مى‏كند و مى‏فرمايد:

يضل به كثيراً ويهدى به كثيراً و ما يضل به الاالفاسقين؛ (13)

(با مثلهاى) قرآن گروهى گمراه و گروه زيادى هدايت مى‏شوند و جز بدكاران كسى گمراه نمى‏گردد.

مولوى اين حقيقت را در ضمن مثلى مجسم مى‏كند و مى‏گويد مثل قرآن مانند طناب چاه است كه گروهى به وسيله آن از چاه بيرون مى‏آيند و برخى به وسيله آن در درون آن وارد مى‏شوند، اين تقصير طناب نيست، بلكه تقصير آن كسى است كه از آن به طور معكوس استفاده مى‏كند؛ چنان كه مى‏گويد:

از خدا مى‏خواه تازين نكته‏ها   در نلغزى ورسى در انتها
زآن كه از قرآن بسى گمره شدند   زين رسن قومى درون چه شدند
مررسن را نيست جرمى اى عنود   چون تو را سوداى سربالا نبود