تفسير مجمع البيان جلد ۷

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۳ -


/ سوره انعام / آيه هاى 73 - 63

63 . قُلْ مَنْ يُنَجّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً لَئِنْ اَنْجنا مِنْ هذِه لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ.

64 . قُلِ اللَّهُ يُنَجّيكُمْ مِنْها وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ اَنْتُمْ تُشْرِكُونَ.

65 . قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى اَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوقِكُمْ اَوْ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِكُمْ اَوْيَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذيقَ بَعْضَكُمْ بَاْسَ بَعْضٍ اُنْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْاياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ.

66 . وَ كَذَّبَ بِه قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ.

67 . لِكُلِّ نَبَاءٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.

68 . وَ إِذا رَاَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ فى آياتِنا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا فى حَديثٍ غَيْرِه وَاِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ.

69 . وَ ما عَلَى الَّذينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَىْ ءٍ وَلكِنْ ذِكْرى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ.

70 . وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِباً وَلَهْواً وَغَرَّتْهُمُ الْحَيوةُ الدُّنْيا وَذَكِّرْ بِه اَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِىٌّ وَلا شَفيعٌ وَاِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها اُولئِكَ الَّذينَ اُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ وَعَذابٌ اَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ.

71 . قُلْ أَنَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لايَنْفَعُنا وَلا يَضُرُّنا وَنُرَدُّ عَلى اَعْقابِنا بَعْدَ اِذْ هَدينَا اللَّهُ كَالّذِى اسْتَهْوَتْهُ الشَّيْاطينُ فِى الْاَرْضِ حَيْرانَ لَهُ اَصْحابٌ يَدْعُونَهُ اِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ اِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَاُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمينَ.

72 . وَ أَنْ اَقيمُوا الصَّلوةَ وَاتَّقُوهُ وَهُوَ الَّذى اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ.

73 . وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَالْارْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الصُّورِ عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ وَهُوَ الْحَكيمُ الْخَبيرُ.

ترجمه

63 - [اى پيامبر! به شرك گرايان ] بگو: چه كسى شما را از تاريكيهاى خشكى و دريا رهايى مى بخشد؟ در حالى كه او را به تضرّع [و زارى و در آشكار] و در نهان مى خوانيد [و مى گوييد كه ] اگر ما را از اين [تاريكيهاى پر خطر ]برهاند بى گمان از سپاسگزاران [بارگاه او ]خواهيم بود.

64 - بگو: خدا شما را از اين [تاريكيهاى خطر خيز] و از هر اندوهى مى رهاند، امّا شمايان بازهم به او شرك مى ورزيد.

65 - [به آنان ] بگو: اوست توانا بر اينكه از فراز سرتان و يا از زير پاهايتان عذابى [نابود كننده ] بر شما بفرستد، يا شما را [به صورت ]گروههايى [پراكنده در آورده و] به [جان ] هم اندازد؛ و شدت عمل [و خشونت ] برخى از شما را به برخى [ديگر] بچشاند. بنگر كه ما چگونه آيات [خود] را به [صورتهاى ]گوناگون، به روشنى بيان مى كنيم باشد كه آنان دريابند.

66 - و قوم تو [اى پيامبر] آن عذاب را دروغ انگاشتند در حالى كه آن حق است [و هنگامه اش فرا خواهد رسيد، اينك كه چنين است به آنان ]بگو: من [تنها هشدار دهنده ام و] كارساز و نگهبان شما نيستم.

67 - هر رويدادى [كه گزارش آمدن آن به شما داده شده است، هنگامه مقرّر و ]زمان رخ دادنى دارد، و سر انجام خواهيد دانست.

68 - و چون كسانى را نگريستى كه به [تمسخر] آيات ما مى پردازند، از آنان روى برتاب تا به گفتارى ديگر بپردازند؛ و اگر شيطان [در اين مورد] تو را به فراموشى افكند، پس از توجّه [ديگر] با گروه بيدادگران منشين!

69 - و چيزى از حساب آنان [كه در باره آيات ما ياوه مى سرايند، ]بر عهده كسانى نيست كه پرواى [خدا] پيشه مى سازند، امّا يادآورى [گناه اين كار و هشدار آنان وظيفه آنان ] است، باشد كه آنان [نيز ]پرواى خدا پيشه سازند.

70 - و كسانى كه دين خدا را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى اين جهان آنان را فريفته است، واگذار! و با اين [قرآنِ زندگى ساز، مردم را پند و] اندرز ده [تا] مباد كسى به سبب آنچه به دست آورده است به نابودى [و عذاب ]گرفتار آيد، در حالى كه جز خدا نه [يار و ]ياورى دارد و نه شفاعت كننده اى، و هر فديه اى [براى نجات جان خويش ]بدهد، از او پذيرفته نخواهد شد. اينان هستند كه به [كيفر ]آنچه به دست آورده اند گرفتار آمده اند، و به [سزاى ] آنكه كفر مى ورزيدند نوشابه اى از آب جوشان، و عذابى دردناك خواهند داشت.

71 - [اى پيامبر! به شرك گرايان ] بگو: آيا جز خدا چيزى را بخوانيم كه نه به ما سودى مى بخشد و نه زيانى به ما مى رساند؟! و [آيا ]پس از اينكه خدا ما را [در پرتو مهر خود] راه نمود [اينك با چرخشِ ] بر پاشنه هايمان [از دين و ايمان خود دست شسته و به جاهليت و بيداد] باز گردانده شويم؟ درست بسان كسى كه شيطانها [با دستكارى در خرد و فطرت و وجدانش، بر اثر وسوسه ها] او را بهت زده [و] در بيابان گمراه ساخته اند با اينكه يارانى [دلسوز ]دارد كه وى را به راه راست فرا مى خوانند [و مى گويند] نزد ما بيا؟! بگو: هدايت خدا همان هدايت [راستين ]است و ما فرمان يافته ايم كه در برابر پروردگار جهانيان تسليم باشيم.

72 - و [فرمان آمده است كه:] نماز را برپا داريد و از او [كه بازگشت شما به سوى اوست ] پروا كنيد، و او همان [خدايى ] است كه [سر انجام ] بسويش كوچ داده خواهيد شد.

73 - و اوست كه آسمانها و زمين را به حق آفريد وروزى كه خدا [بر پايى رستاخيز را اراده مى كند، و به آن ] مى فرمايد: باش، و [رستاخيز ]بى درنگ پديدار مى گردد، [در آن روز] سخن او حق است، و روزى كه در صور دميده مى شود، فرمانروايى تنها از آن اوست. [هموست آن ]داناى نهان و آشكار، و اوست همان فرزانه آگاه!

نگرشى بر واژه ها

«لبس»: اين واژه به مفهوم در آميختن گفتار يا كردار به هم آمده است.

«شيع»: اين واژه جمع «شيعه» كه به مفهوم گروه مى باشد آمده است. و«تشيع» به مفهوم پيرورى از محبوب و مقتدا در قلمرو مذهبى است. و در جامعه بزرگ اسلامى به كسانى «شيعه» گفته مى شود كه امامت و ولايت اميرمؤمنان و امامان پس از آن بزرگوار را كه يازده تن مى باشند و آخرين آنان حضرت مهدى عليه السلام است، گزينشى الهى و آسمانى بدانند و بكوشند كه در انديشه و عقيده و عملكرد از امامان اهل بيت پيروى نمايند.

«إِبسال»: به گرفتار كردن و كيفر دادن شديد گفته مى شود.

«عِدْل»: برابر، هموزن، عوض، همتا، غرامت، جريمه، فديه، و چيزى است كه در برابر گناه و خلاف براى نجات انجام دهنده پرداخت مى گردد.

«حميم»: آب جوشان و بسيار سوزاننده.

«استهوته»: او را به بيراهه افكند ومنحرف ساخت.

«حيران»: سرگردان و بهت زده كه به جايى راه نمى برد.

شأن نزول

در داستان فرود هفتمين آيه مورد بحث از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه:

پس از فرود آيه 68 از سوره ششم كه مردم با ايمان و خردمند را از نشستن با بيدادگران هشدار داد، برخى به حضور پيامبر آمدند و گفتند اى پيامبر خدا، اگر برنامه اين باشد كه ما در هر نقطه اى كه آيات خدا به ريشخند گرفته مى شود ننشينيم، بناگزير بايداز خانه خدا دور گرديم و به طواف آن نيز نرويم، چرا كه شرك گرايان در آنجا پراكنده اند و كارشان شرارت و تمسخر آيات خداست. آنگاه بود كه آين آيه شريفه فرود آمد كه: و ما على الّذين يتقون من حسابهم من شى ءٍ... و مرزها را روشن ساخت.

تفسير

نجات بخش راستين انسانها دگر باره در اين آيه مباركه آفريدگار هستى به پيامبرش فرمان مى دهد كه اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: چه كسى شما را از تاريكيهاى خشكى و دريا رهايى مى بخشد؟

قُلْ مَنْ يُنَجّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ

در تفسير آيه شريفه ديدگاهها يكسان نيست:

1 - به باور «ابن عباس» منظور اين است كه چه كسى شما را از سختى ها و گرفتاريهاى خشكى و دريا رهايى مى بخشد؟

2 - امّا به باور «زجاج» عرب به روزهاى دشوار، روز تاريك و گاه روز ستاره دار عنوان مى دهد، چرا كه تاريكى در آن، چنان مى شود كه بسان شب تار ستاره ها پديدار مى گردد. بنابراين منظور اين است كه چه كسى شما را از دشواريها و شدت هاى روزهاى تاريك نجات مى بخشد؟

3 - و پاره اى نيز مى گويند: منظور تاريكى شب و ابر و بيابان و سرگردانى در دشت ها و درياهاست كه همه را به صورت تاريكيهاى خشكى و دريا آورده است.

تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً

شما در اين شرايط و موارد خداى توانا را در آشكار و نهان مى خوانيد و به يارى خويش مى طلبيد.

و به باور پاره اى از دانشوران منظور اين است كه: شما خدا را از روى اخلاص با دل و جان و زبان مى خوانيد، كه به باور ما اين ديدگاه بهتر است.

لَئِنْ اَنْجنا مِنْ هذِه لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ.

و آنگاه در اوج گرفتارى و رنج به بارگاه خدا مى ناليد كه: اگر خداى توانا ما را از اين خطرات سهمگين برهاند، از سپاسگزاران نعمتهاى او خواهيم بود.

پيام آيه

از آيه شريفه اين نكته انسانساز دريافت مى گردد كه بسيار پسنديده است كه انسان به هنگامه دعا و نيايش، به زبان خويش تضرّع كند و در ژرفاى جان با همه وجود اخلاص و خضوع ورزد.

از پيامبر گرامى است كه فرمود:

خير الدّعا الخفىّ و خير الرّزق ما يكفى(129)

بهترين دعاها، دعاى در نهان است و بهترين رزق و روزى، آن است كه انسان بتواند بوسيله آن نيازهاى خويش را برطرف سازد و كم نياورد.

و نيز آورده اند كه آن گرانمايه عصرها و نسلها روزى از كنار گروهى از انسانها مى گذشت كه در حال نيايش با خدا بودند و با صداى بلند دعا مى كردند. آن حضرت فرمود: هان اى مردم! شما به بارگاه خدايى راز و نياز مى كنيد كه شنوا و نزديك است و از شما غايب و دور نيست و كرهم نمى باشد. و آنگاه آداب دعا را به آنان آموخت.

در دوّمين آيه مورد بحث به پاسخ پرسش آيه پيش پرداخته و مى فرمايد:

قُلِ اللَّهُ يُنَجّيكُمْ مِنْها وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ اَنْتُمْ تُشْرِكُونَ.

هان اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: اين خداى يكتاست كه شما را از اين گرفتاريها و مشكلات و هر رنج و ناراحتى ديگرى رهايى مى بخشد و اندوه را از دلهاى شما مى زدايد و وسايل نجات و رهايى و رشد و رستگارى شما را در پرتو مهر خود فراهم مى سازد، امّا شما همين اندازه كه رها شديد و احساس آرامش كرديد، دگر بار به سوى بتهاى رنگارنگ و خدايان دروغين روى مى آوريد و آنها را كه هرگز سود و زيانى برايتان ندارند و نمى توانند نجاتتان دهند، شريك و همتاى خداى توانا مى سازيد.

لازم به ياد آورى است كه اين آفت شرك و شرك گرايى گاهى روشن و آشكار است و گاه نهان و نيازمند تدبّر و تعمّق.

هشدار از عذاب آسمانى و زمينى باز هم روى سخن با پيامبر گرامى است كه به شرك گرايان اين گونه هشدار دهد:

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى اَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوقِكُمْ اَوْ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِكُمْ

هان اى پيامبر! به اينان بگو: آن خداى بى همتا تواناست كه از فراز سرتان و از زيرپايتان، عذابى نابود كننده و كيفرى رنگارنگ به خاطر گناهان متنوّع شما بر شما بفرستد.

در تفسير اين فراز از آيه شريفه نظراتى آمده است:

1 - به باور گروهى از جمله «سعيد بن جبير»، منظور از عذاب از فراز سر، خروش نابود كننده آسمانى و باران سنگ و باد و طوفان ويرانگر است. بسان همان چيزهايى كه بر قوم «عاد»، «ثمود»، «شعيب» و قوم «لوط» آمد و روزگارشان را تيره و تار ساخت. و منظور از عذابِ زير پا، بلعيده شدن گناهكاران به وسيله زمين است.

2 - امّا به باور برخى، منظور عذابى است كه سردمداران و دنباله روان شما را فرا گيرد.

3 - و از ديدگاه «ابن عباس» منظور گرفتار آمدن جامعه به رهبران ستمكار و خود كامه و كارگزاران و كارگران زشت كار است. و اين ديدگاه از حضرت صادق عليه السلام نيز روايت شده است.

اَوْيَلْبِسَكُمْ شِيَعاً

يا اينكه شما را به صورت گروههايى پراكنده به جان هم اندازد و شما را دچار تفرقه و بدبختى سازد تا نعمت ارزشمند اتّحاد و هماهنگى و يكپارچگى را از دست بدهيد و به دريدن و نابود ساختن يكديگر بپردازيد.

به باور برخى منظور اين است كه شما را به حال خود رها كند و مهر و لطف خود را از شما دريغ دارد، تا از نعمت گران ايمان محروم گرديد، و اين محروميت كيفر دردناكى برايتان به بار آورد.

از ششمين امام نور آورده اند كه: منظور افشاندن بذر دشمنى و آفت مرگبار تعصّب و كودنى در ميان آنان است.

وَيُذيقَ بَعْضَكُمْ بَاْسَ بَعْضٍ

و آنگاه گروهى از شما به جان گروهى ديگر افتاده، و آنان را بكشند و وسيله تباهى آنان را فراهم سازند و بدينسان خدا به كيفر گناهانتان عذاب برخى را به برخى ديگر بچشاند.

در اين مورد در آيه ديگرى مى فرمايد:

و كذلك نولّى بعض الظّالمين بعضاً بما كانوا يكسبون(130)

و ما اين گونه برخى از ستمكاران را به كيفر كارهايى كه انجام مى دادند، به برخى ديگر وا مى گذاريم.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه منظور همسايه بدكردار است.

«حسن» در تفسير آيه شريفه مى گويد: هشدار به فرود عذاب در اين آيه ويژه كفرگرايان بوده است، امّا آفت پراكندگى و تفرقه و افتادن به جان يكديگر كيفر عملكرد كفرگرايان و انسانهاى با ايمان است و مى افزايد: پيامبر گرامى فرمود:

من از خداى پر مهر تقاضا كردم كه كافرى را بر مسلمانى چيره نسازد و او خواسته ام را پذيرفت. آنگاه خواستم كه توحيدگرايان را بوسيله قحطى و گرسنگى كيفر نكند و نابود نسازد، و پذيرفته شد؛ دگر باره دعا كردم كه همه آنان را در گمراهى يكپارچه و همدل و همداستان نسازد و او پذيرفت، امّا از بارگاه او خواستم كه آنان را به آفت هستى سوز پراكندگى و تفرقه گرفتار نسازد، و اين از من دريغ شد.

در تفسير «كلبى» آمده است كه: پس از فرود آيه مورد بحث، پيامبر بپا خواست و وضو ساخت و نمازى بسيار نيكو بجا آورد و آنگاه دستها را به بارگاه خدا گشود كه عذابى از آسمان و زمين بر امّت او نفرستد و آنان را پراكنده نساخته و از افتادن به جان هم و كشتار يكديگر مصونشان دارد. در آن هنگام فرشته وحى فرود آمد كه: اى پيامبر خدا! پروردگارت دعاى تو را شنيد و به مهر خود آنان را از دو آفت ويرانگر مصون مى دارد، امّا از دو آفت مصونشان نخواهد داشت مگر خود شايسته عمل كنند.

پرسيد چگونه؟

گفت: خدا آنان را از عذاب آسمانى و زمينى مصون مى دارد، امّا از آفت تفرقه و پراكندگى و افتادن به جان هم مصون نمى دارد،مگر خودشان آن گونه كه شايسته است خردمندانه به مقررات او عمل كنند.

پيامبر فرمود: پس امّت من با آفت پراكندگى و كشتار يكديگر چگونه خواهد ماند؟ و دگر باره از شدت اندوه به دعا و نيايش به بارگاه خدا روى آورد كه اين آيه شريفه فرود آمد:

بسم الله الرّحمن الرحيم

الم - أحسب النّاس أن يتركوا ان يقولوا آمنّا و هم لايفتنون(131)

آيا مردم پنداشتند كه تا آنگاه كه گفتند: ايمان آورديم، رها مى گردند و مورد آزمون قرار نمى گيرند؟

و آنگاه فرمود: آرى هر جامعه و امتى بايد پس از پيامبر خويش آزمايش گردد تا راستگويان از دروغگويان باز شناخته شوند، چرا كه ديگر وحى الهى و پيام آسمان بريده مى شود، امّا شمشير و آفت پراكندگى تا روز رستاخيز باقى است و ممكن است با انديشه و عملكرد نادرست دامانگير جامعه ها بشود.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

إذا وضع السّيف فى امّتى لم يرفع عنها الى يوم القيامة.(132)

هنگامى كه شمشير در ميان امّت من از نيام بر كشيده شد، ديگر تا روز رستاخيز در نيام نخواهد شد.

اُنْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْاياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ.

هان اى پيامبر! بنگر كه ما چگونه آيات و نشانه ها و مقررات خويش را به صورت گوناگون يكى پس از ديگرى به روشنى بيان مى كنيم باشد كه اينان حق را بشناسند و با پيروى از حق، از باطل و بيداد و زشتى دورى جويند.

لازم به ياد آورى است كه واژه «بأس» در آيه شريفه به مفهوم چيره ساختن گروهى برگروه ديگر است، با اين بيان منظور اين است كه خدا به خاطر گناه و زشت كردارى مردم، مهر خويش را كه مانع از چيرگى برخى بر برخى و كشتار آنان بوسيله يكديگر است بر مى دارد، و نه اينكه خود تفرقه و كشتار پديد مى آورد.

از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه: آفريدگار تواناى هستى كارهايى را نيز كه انجام نمى دهد، بر اساس حكمت و مصلحت است و گرنه بر انجام هر كارى تواناست.

در ادامه سخن آفريدگار هستى به پيامبر گرامى مى فرمايد:

وَ كَذَّبَ بِه قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ

جامعه و مردم تو اى پيامبر! اين قرآن زندگى ساز و پرشكوه را كه ما آن را بصورت آيه، آيه، بر تو فرو فرستاديم و مقررات آن را به روشنى بيان كرديم، دروغ انگاشتند، امّا از حق ستيزى آنان كارى ساخته نيست و قرآن و آيات آن براى روشنگرى و هدايت و رستگارى مردم فرود آمده است.

قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ.

سر انجام اين شرارت آنان و دروغ شمردن قرآن و آيات آن،گريبانگر خود آنان مى گردد و تو به آنان بگو: من وكيل و كار ساز شما نيستم و فرمان نيافته ام كه به هر صورت از تكذيب آيات خدا جلوگيرى نموده و نگذارم زيان عملكرد زشت شما گريبانگيرتان گردد.

«حسن» مى گويد: منظور اين است كه من مراقب عملكرد شما نيستم و كار من تنها هشدار است.

امّا به باور «زجاج» منظور اين است كه: من فرمان ندارم كه با شما كار زار نمايم و شما را به ايمان و عمل شايسته مجبور سازم.

لِكُلِّ نَبَاءٍ مُسْتَقَرٌّ

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه در هر كدام از گزارشهاى خدا و پيامبرش حقيقتى نهفته است كه سر انجام در اين جهان و يا جهان ديگر پديدار مى گردد، امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه هر خبرى را هنگامه وقوع و روى دادن است كه در آن هنگام آشكار مى گردد:

«سدى» مى گويد: و اين خبر در پيكار «بدر» و پيروزى برق آساى توحيدگرايان تحقّق يافت؛ و اين نكته كه هنگامه تحقّق خبر را «مستقر» نام نهاده اند اين است كه، جايگاه فرود وموقعيت تحقّق آن است.

و به باور «حسن» منظور اين است كه هر كارى كه انسان انجام دهد، نزد خدا محفوظ است و در روز رستاخيز، كيفر يا پاداش آن، به انجام دهنده كار داده مى شود.

وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.

و اين فراز كوتاه هشدارى كوبنده به جنگ و يا عذاب دردناك جهان ديگر است، و منظور اين است كه شما سر انجام در برابر حق سر تسليم فرود خواهيد آورد، چرا كه توان ايستادگى در برابر قدرت وصف ناپذير خدا را نخواهيد داشت.

در محفل گناه ننشينيد! در اين آيه شريفه آفريدگار هستى به پيامبر و توحيدگرايان فرمان مى دهد كه در محفل گناه ننشينند و هرجا شرك گرايان به استهزاى آيات قرآن برخاستند، از آنجا دورى جويند. با آنان نباشند تاآنان از اين رفتار زشت و ظالمانه دست كشند و از تمسخر و تكذيب آيات خدا دست بردارند.

وَ إِذا رَاَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ فى آياتِنا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا فى حَديثٍ غَيْرِه

و هرگاه كسانى را نگريستى كه به تمسخر آيات ما فرو رفته اند از آنان روى برتاب و دورى گزين تا در گفتارى جز آن در آيند.

درست است كه در آيه شريفه روى سخن با پيامبر گرامى است، امّا فرمان به همه توحيدگرايان است، و اين بدان دليل است كه بحث و گفتگو با كسانى كه هدفشان وقت كشى و بازيگرى و ريشخند است، جز از دست دادن نيرو و فرصت و پائين آوردن ارزش بحث و فرهنگ، ثمره ديگرى ندارد.

وَاِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ.

و اگر شيطان تو را در اين مورد به فراموشى افكند، پس از توجّه، ديگر با مردم ستمكار و گمراه منشين.

در اين فراز، از ياد بردن فرمان خدا را به شيطان نسبت داده است، در حالى كه در نهايت اين كار، كار خداست، و اين بدان دليل است كه هنگامى فراموشى گريبانگير انسان مى گردد، كه از انديشه روى برتابد و از پى خاطرات بى ارزش و وسوسه هاى زشت و ظالمانه برود، و مى دانيم كه بر انگيزاننده به سوى خاطرات زشت و وسوسه هاى بى اساس و گمراهگرانه، شيطان پليد است. با اين بيان مى توان شيطان را عامل آن خواند، چرا كه آفت فراموشى و روى برتافتن از حق ثمره شوم وسوسه آن است. درست بسان كسى كه ديگرى را در سرما و يخبندان باز داشت كند تا بميرد و بدين صورت قاتل او گردد.

آرى، خدا در اين آيه شريفه به پيامبرش فرمان مى دهد كه اگر شيطان فرمان ما را در مورد دورى گزيدن از بد انديشان و نشست و برخاست نكردن با آنان را از يادت برد، به مجرد اينكه به خود آمدى و هشدار ما را به ياد آوردى در محفل آنان منشين.

«ابومسلم» مى گويد: منظور اين است كه پس از شركت در محفل آنان براى رساندن پيام خدا، وظيفه خود را انجام ده و ديگر در آنجا منشين!

و «بلخى» براين باور است كه اين دستور در آغاز ظهور اسلام ويژه پيامبر بود و پس از گسترش انديشه اسلامى و بالارفتن شمار مسلمانان با فرود آيه ديگرى همه توحيدگرايان به انجام اين فرمان موظّف شدند.(133)

پندارى بى اساس در مورد پيروان اهل بيت «جبايى» در تفسير آيه مورد بحث مى گويد: آيه شريفه نشانگر سستى و نادرستى عقيده پيروان اهل بيت در مورد روا شمردن «تقيّه» بر پيامبران و امامان راستين و درست دانستن فراموشى بر پيامبران خداست. چرا كه آنان هم «تقيّه» را بر پيامبران و امامان نور روا مى دانند و هم فراموشى را براى پيامبر خدا.

پاسخ

واقعيت آن است كه پيروان مذهب خاندان وحى و رسالت، اصل «تقيّه» را - كه يك سپر دفاعى براى پيكار فكرى و فرهنگى و اجتماعى با استبدادگران وزورمداران و عناصر خشن و نادان است - در آنجايى كه حكم خدا به گونه اى روشن و صريع براى مردم بيان شده و آنان درست و نادرست را مى دانند، و نياز به گفتار دگرباره و به خطر افكندن خود و يا ديگران و به هدر دادن نيرو و امكانات نيست، در اين صورت تقيّه را براى امام روا مى دانند، چنانكه براى پيامبر نيز رواست. چرا كه اگر پيامبر خدا مقررات الهى را در مورد موضوعى بيشتر به روشنى بيان فرموده و وظيفه مردم را در آن مورد بشايستگى روشن نموده باشد، در شرايط ديگرى بر اساس مصالحى مى تواند از بيانِ دگر باره آنها خوددارى ورزد؛ مگر نه اينكه درروايت است كه پيامبر خدا در پاسخ پرسش «عمر» از «كلاله»، فرمود: آيه شمشير براى تو در اين مورد بسنده است؟

با اين بيان اصل «تقيّه» در جايى كه مقررات الهى روشن است، هم براى امام راستين رواست و هم براى پيامبر. امّا در صورتى كه براى روشن شدن احكام خدا و حلال و حرام او نياز به بيان صريح و روشن امام است و تنها راه فهم و درك مقررات خدا آن است كه حجّت راستين او سخن گويد، به باور شيعه در اينجا امام راستين «تقيّه» نخواهد كرد، چرا كه «تقيّه» سپرى است براى حفظ دين و آيين، نه سكوت براى پايمال شدن آن.

امّا فراموشى و...

به باور پيروان مذهب اهل بيت، پيامبر و امام راستين در قلمرو احكام خدا و رساندن پيام او به مردم نه دچار اشتباه مى شوند و نه دستخوش غفلت و فراموشى و آنچه فرمان يافته اند به بهترين صورت ممكن و شايسته ترين شيوه پيام رسانى، همه را به مردم مى رسانند و چيزى از آن را از ياد نمى برند؛ امّا در خارج از قلمرو دين و وظيفه پيام رسانى، بسان ديگر انسانها غذا مى خورند و مى خوابند و با آن شرط كه بر دستگاه خرد و انديشه آنان ضعف و اشكالى وارد نگردد، ممكن است دچار فراموشى و سهو نيز بشوند و اينها هيچ مشكل و ابهامى در دين ايجاد نمى كند، همان گونه كه به شخصيت والاى آنان صدمه اى وارد نمى آورد، چرا كه خواب و خوراك و ازدواج و نيز فراموشى در امور جزيى كه ربطى به پيام رسانى و قلمرو دين ندارد، طبيعى است.

با اين بيان پندار «جبايى» در مورد پيروان اهل بيت و شيعيان آنان براستى پندارى بى پايه و اساس است و مى دانيم كه پاره اى از پندارها گناه است و بايد او اين گونه سخن نمى گفت.

در اين آيه نيز قرآن در ادامه همان بحث و پيام مى فرمايد:

وَ ما عَلَى الَّذينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَىْ ءٍ وَلكِنْ ذِكْرى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ.

و چيزى از حساب آنان كه در باره آيات ما ياوه مى سرايند، بر عهده پرواپيشگان نيست.

در داستان فرود اين آيه از امام باقر عليه السلام آورده اند كه: پس از فرود آيه پيشين و تلاوت آن بوسيله پيامبر بر مردم، آنان گفتند: اى پيامبر خدا ! با اين دستور ما بايد از بيت الله نيز خارج شويم چرا كه شرك گرايان در هر نقطه اى از مسجد نشسته و به ريشخند آيات خدا و سمپاشى مى پردازند، آنگاه بود كه اين آيه فرود آمد كه: نه، مردم پروا پيشه و با ايمان مسؤول گناهان مردم كفرگرا و شقاوت پيشه نيستند كه آيات خدا را به تمسخر مى گيرند، امّا تذكر دادن بر شما لازم است شايد آنان با هشدار واندرز شما از اين كار زشت و ظالمانه بپرهيزند.

به باور «بلخى» منظور اين است كه: مردم پروا پيشه در روز رستاخيز از حساب وكار نامه عمل خويش رنج و ناراحتى نمى بينند، و خدا بدان دليل به آنان هشدار داده و محاسبه آن روز را ياد آورى فرموده است كه بيشتر به خود آيند و پروا پيشه سازند و در راه حق و عدالت استوار و پايدار بمانند.

بااين بيان، بر اساس ديدگاه نخست ضميرِ در آيه شريفه به كفرگرايان باز مى گردد و طبق ديدگاه دوّم به مردم با ايمان.

بازيگرانِ با دينِ خدا را رها كن! در اين آيه شريفه نيز در دورى گزيدن از كفرگرايان خيره سر و كسانى كه دين خدا را به بازى مى گيرند، مى فرمايد:

وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِباً وَلَهْواً وَغَرَّتْهُمُ الْحَيوةُ الدُّنْيا

و كسانى كه دين و آيين فطرى خويش را به بازى و سرگرمى گرفته و زندگى دنيا و ارزشهاى مادّى، آنان را فريفته و دستخوش غرور و نگونسارى شان ساخته است، رها كن!

منظور آيه شريفه اين است كه تو اى پيامبر! رفتار نادرست و ظالمانه آنان را نادرست اعلان كن! و از آنان و عملكردشان روى برتاب، و گاه با مهر و بزرگوارى و گاه با هشدار و اخطار به اندرز گويى و دعوت آنان ادامه ده! چرا كه اينان دين را بازيچه ساخته و وسيله سرگرمى پنداشته و زندگى دنيا آنان را فريفته است.

در آيه ديگرى نظير همين پيام را مى دهد و مى فرمايد:

فاعرض عنهم و عظهم...(134)

... پس از آنان روى برتاب امّا پند و اندرزشان ده و با آنان سخنى رسا بگو كه در دلشان اثر گذارد.

وَذَكِّرْ بِه اَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ

و به وسيله اين قرآن و يا با يادآورى روز سهمگين رستاخيز آنان را اندرز و هشدار ده، تا مبادا كسى بر اثر عملكرد ناپسند خويش به بدبختى و نگونسارى كشيده شده و گرفتار دوزخ و كيفر خدا گردد.

لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِىٌّ وَلا شَفيعٌ

در حالى كه براى چنين كسى در برابر خدا يار و ياور و فرياد رس و شفاعتگرى نباشد.

وَاِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها

و اگر براى نجات خويش هرگونه عوضى بر انگيزد و بدهد، از او نپذيرند. چرا كه آن روز روز حساب است و نه روز توجّه وجبران، روز پاداش و كيفر است و نه روز عمل.

اُولئِكَ الَّذينَ اُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا

اينان هستند كه به كيفر كارهاى زشت و ناروايى كه بدانها دست يازيده اند به هلاكت گرفتار آمده و راه نجاتى ندارند.

لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ وَعَذابٌ اَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ.

و به كيفر آنكه كفر ورزيده اند، شرابى از آب جوشان و عذابى دردناك برايشان خواهد بود.

آيا؟

در مورد نسخ، يا عدم نسخ دستور آيه شريفه بحث است:

1 - به باور «قتاده» حكم آيه شريفه بوسيله «آية السِّيف»، نسخ شده است.(135)

2 - امّا به باور ديگران نسخ نشده بلكه هشدار به همه كفرگرايان است.

آرى، آيه هشدارى است به كفر گرايان و همه كسانى كه آيات خدا را به بازى و مسخره مى گيرند تا بدين وسيله از روى آوردن مردم به حق و عدالت جلوگيرى كنند.

«فرّاء» در اين مورد مى گويد:

هر جامعه و مردمى عيدى دارند كه در آن روز به بازى و سرگرمى مى پردازند، امّا امت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم در روز عيد و شادى نيز بايد به دعا ونيايش با خدا و اطاعت مقررات او دل سپارد و به عنوان بازى و سرگرمى به گناه و ستم دست نيازد.

ما و واپسگرايى؟! دگر باره خدا روى سخن را به پيامبر گرامى متوجّه ساخته و مى فرمايد:

قُلْ أَنَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لايَنْفَعُنا وَلا يَضُرُّنا وَنُرَدُّ عَلى اَعْقابِنا بَعْدَ اِذْ هَدينَا اللَّهُ

اى پيامبر! بگو آيا به جاى خداى يكتا چيزى را بخوانيم و بپرستيم كه نه سودى به ما مى رساند و نه زيانى و با اينكه خداى پر مهر مارا راه نموده و بهترين و شايسته ترين راه را به ما نشان داده است، بدين صورت با عقب گرد و واپسگرايى خويش از بهترين دين و آئين و عادلانه ترين رسم و راه دست شوييم و به كفر و جاهليت باز گرديم؟

كَالّذِى اسْتَهْوَتْهُ الشَّيْاطينُ فِى الْاَرْضِ حَيْرانَ لَهُ اَصْحابٌ يَدْعُونَهُ اِلَى الْهُدَى ائْتِنا

اگر چنين كارى كنيم بسان كسى خواهيم بود كه شيطانها بر اثر وسوسه ها او را در زمين گمراه و حيران و سرگردان نموده و وامانده است. با اينكه يارانى نيز دارد كه او را به راه هدايت و نجات فرا مى خوانند و به او مى گويند نزدما بيا! امّا چنان گم شده است كه دعوت خير خواهانه آنان را نمى پذيرد و به سوى آنان نمى رود، چرا كه شيطان بر اوچيره گشته واو را از شناخت مصالح و منافع خويش كور وكر ساخته است.

قُلْ اِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَاُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمينَ.

اى پيامبر!! به اينان بگو! تنها هدايت ور هنمودى كه نجات بخش و سعادت آفرين است، رهنمود خداست كه انسان را به يكتا پرستى و پروا مى خواند و ما گوش به فرمان همين دعوت و پيرو همين هدايت و رهنمود هستيم و فرمان يافته ايم كه تسليم پروردگار جهانيان باشيم و دعوت و فراخوانى را گوش سپاريم كه ما را به سوى او فرا مى خواند و به او اعتماد كنيم.

وَ أَنْ اَقيمُوا الصَّلوةَ وَاتَّقُوهُ وَهُوَ الَّذى اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ.

و به ما فرمان داده شده است كه نماز را به پا داريد و از او پروا كنيد تا گرفتار كيفر عادلانه اونگرديد. و به هوش باشيد كه سر انجام در روز رستاخيز تنها به سوى او كوچ داده مى شويد و آنگاه است كه هركس پاداش كارهاى شايسته ويا كيفر عملكرد زشت خويشتن را دريافت خواهد داشت.

در آخرين آيه مورد بحث در اشاره به فرمانروايى آفريدگار جهان و قدرت بى كران او مى فرمايد:

وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَالْارْضَ بِالْحَقِ

او همان قدرتى است كه آسمانها و زمين را براساس حق پديد آورد.

در تفسير اين فراز دو نظر است:

1 - به باور برخى از جمله «زجاج» منظور اين است كه او خدايى است كه آسمانها و زمين را به حق آفريد و نه به باطل و خطا؛ همان گونه كه در آيه ديگرى اين پندار شرك گرايان را كه آفرينش بيهوده و بازيچه و بى هدف است، به صراحت نفى مى كند و مى فرمايد:

و ما خلقنا السّماء و الأرض و مابينهما باطلا:(136)

و ما آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به باطل نيافريديم...

با اين بيان بر اساس اين ديدگاه آفرينش آسمان و زمين بر اساس هدفدارى درست و حكيمانه است، چنانكه ديگر كارهاى خدا نيز اين گونه مى باشد.

2 - امّا به باور گروهى منظور اين است كه: آسمانها و زمين به فرمانِ درست و بر حق او آفريده شده اند. و به آنها فرمان رسيده است كه پديد آييد و بياييد، و آنها خواه ناخواه فرمانبردارانه يا ناخواسته اطاعت نموده اند.(137)

لازم به ياد آورى است كه به باور ما ديدگاه نخست درست است.

وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ(138)

آرى، از روزى بترسيد كه خدا به همه آفريده هاى خويش فرمان مى دهد كه بميريد و زنده شويد، و آنها بى درنگ مى ميرند و زنده مى شوند، و بى آنكه در برابر فرمان خدا عذر و بهانه اى بياورنديا كندى ورزند و انجام اين دستور را به تأخير افكنند، آن را به انجام مى رسانند.

لازم به ياد آورى است كه اين فرمان خدا در رابطه با برپايى رستاخيز بوده و روى سخن نيز متوجّه به همه پديده ها و آفريده هاى خداست.

قَوْلُهُ الْحَقُّ

سخن او حق است.

به باور برخى منظور اين است كه روزى كه خدا فرمان مى دهد تا موجودات پس از مرگ زنده شوند، فرمان و سخن او حق است.

وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الصُّورِ

و در آن روز كه در صور دميده مى شود، فرمانروايى از آن خداى يكتاست و زورمداران و خود كامگانى كه در اين سرا بر جان و هستى توده ها تاخته و بر آنان چيره شده اند، ناتوان و وامانده مى گردند.

در مورد واژه «صور» دو نظر است:

1 - به باور برخى «صور» چيزى بسان شاخ گاو است كه «اسرافيل» دو بار در آستانه رستاخيز در آن مى دمد. با دميدن نخستين بارِ او، همه موجودات زنده، به ويژه انسانها مى ميرند و با دميدن دگرباره، به خواست خدا زنده مى شوند. با اين بيان دميدن نخست اعلان پايان عمر اين جهان است ودميدن دوّم اعلان آغاز برپايى رستاخيز و سراى آخرت.

2 - امّا به باور «حسن»، «صور» جمع صورت و چهره، و به مفهوم روزى است كه جانها به كالبدها باز مى گردند.

روايتى از پيامبر گرامى آورده اند كه ديدگاه نخست را تأييد مى كند و آن اين گونه است كه فرمود: چگونه مى توان آسوده خاطر بود، درحالى كه «اسرافيل» آن شاخ را بر گرفته و چهره اش را برگردانده و گوش به زنگ، آماده دريافت فرمان خداست تا در آن بدمد؟

مردم نگران شدند و گفتند: اى پيامبر خدا پس چه بايد كرد؟

فرمود: به خدا اعتماد كنيد و بگوييد: خداى توانا ما را بسنده است و او خوب كار ساز و وكيلى است.

حسبنا اللَّه و نعم الوكيل

و در آخرين فراز آيه مى فرمايد:

عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ وَهُوَ الْحَكيمُ الْخَبيرُ.

آنچه مردم مى بينند و يا بر آنان پوشيده است و نمى بينند و نمى دانند، خدا همه را مى داند و چيزى بر او پوشيده نيست، چرا كه از نهان و آشكار آگاه است. و او در كارهاى خود فرزانه و حكيم و به عملكرد بندگان دانا و آگاه است.

ترجمه

تفسير مجمع البيان