تفسير مجمع البيان جلد ۱۷

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۵ -


/ سوره حج / آيه هاى 55 - 52

52 . وَ مَا اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِىٍّ اِلاَّ اِذا تَمَنّى اَلْقَى الشَّيْطانُ فى اُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.

53 . لِيَجْعَلَ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ اِنَّ الظّالِمينَ لَفى شِقاقٍ بَعيدٍ.

54 . وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ اِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذينَ آمَنُوا اِلَى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.

55 . وَ لايَزالُ الَّذينَ كَفَرُوا فى مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتّى تَاْتِيَهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً اَوْ يَاْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقيمٍ.

ترجمه

52 - و پيش از تو هيچ فرستاده و پيامبرى را نفرستاديم جز اين كه هرگاه [براى پيشرفت دين و رشد جامعه ] آرزويى مى نمود [و مى كوشيد تا ابزارها و امكانات آن را فراهم آورد]، شيطانِ [پليد و رانده شده ] در آرزوى او [وسوسه ]مى افكند، اما خدا آن [وسوسه و شبهه اى ] را كه شيطان مى افكند از ميان مى برد؛ و آن گاه خدا آيات خود را استوارى مى بخشيد و [بدانيد كه ] خدا دانا و فرزانه است.

53 - هدف اين است كه [خدا] آن [وسوسه و شبهه اى ] را كه شيطان مى افكند، براى كسانى كه در دل هايشان [نوعى ] بيمارى [معنوى ]است و [نيز] براى كسانى كه دل هايشان سخت است آزمونى قرار دهد؛ و بى گمان بيدادگران در ستيزه اى بسيار دور از حقيقت اند.

54 - و تا آنان كه از دانش بهره ور شده اند بدانند كه آن [چيزى كه پيامبر آرزو كرده است ]از جانب پروردگار تو حق است، و به آن ايمان آورند و دل هايشان در برابر آن نرم گردد؛ و بى گمان خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، به سوى راهى راست راه مى نمايد.

55 - و كسانى كه كفر ورزيده اند، هماره در [آسمانى بودن ] آن ترديد دارند، تا يكباره رستاخيز بر آنان دررسد، يا عذاب روزى كه روز ديگرى در پى ندارد، بر آنان فرا رسد.

شأن نزول

در مورد شأن نزول و داستان فرود آيه اوّل و دوم از آيات مورد بحث، برخى از جمله «ابن عباس» آورده اند كه: روزى هنگامى كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله سوره «نجم» را براى مردم تلاوت مى كرد و همه سراپا گوش بودند، به اين آيه شريفه رسيد كه:

افرأيتم اللاّت و العزّى و مناة الثالثة الاخرى

درست در اين لحظات شيطان در تلاوت آيات به وسيله پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله اين جمله را وارد ساخت و افكند كه: تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترجى؛ اينها نيكو چهرگانى بلندمرتبه اند و به شفاعت آنها در بارگاه خدا اميد است.

با آوردن اين جمله به وسيله شيطان در ميان تلاوت آيات به وسيله پيامبر گرامى، شرك گرايانى كه در آن جا بودند فرياد شادى سردادند و با رسيدن پيامبر به آيه سجده و سر بر سجده نهادن در بارگاه خدا، هم مسلمانان سر به سجده نهادند و هم شرك گرايان.

گفتنى است كه اين روايت اگر درست باشد بدين صورت است كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله به تلاوت سوره «نجم» پرداخته بود و آن گاه كه به اين جا رسيد و نام بت هاى شرك گرايان را آورد، پاره اى از بازيگران آنان، كه به خوبى مى دانستند شيوه و سبك پيامبر دعوت به خداى يكتا و نكوهش از بت پرستى است، بى درنگ ميان سخن و تلاوت پيامبر دويدند و با پيشدستى گفتند:

تلك الغرانيق العلى...

و ديگر شرك گرايان فرياد شادى سردادند، و اين جمله شرك گرايان كه به وسيله يكى از سران آنان در ميان تلاوت پيامبر خوانده شد، برخى را به اشتباه افكند و تصور كردند كه اين نيز از آيات است و براى ايجاد سازش و آشتى ميان توحيدگرايان و پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله با شرك گرايان فرود آمده است.

و بر اين اساس است كه خدا براى نفى آن پندار و تصوّر برخى ساده دلان و وسوسه بازيگران، اين دو آيه را بر قلب پاك پيامبر فرو فرستاد كه:

و ما ارسلنا من قبلك من رسولٍ...

و بدين وسيله آن بازيگرى و آن افكندن جمله اى به سود شرك و بت پرستى در ميان تلاوت آيات قرآن به وسيله پيامبر را، كارى شيطانى و فريبكارانه و گمراهگرانه وصف فرمود و آن را به شيطان نسبت داد، چرا كه اين شگرد و دجالگرى به وسوسه و گمراهگرى آن موجود فريبكار انجام پذيرفته بود.

اين تأويل را، مرحوم «سيد مرتضى» در كتاب خود «تنزيه» آورده و يكى از رهبران زيديه نيز كه به «ناصرللحق» شهرت دارد آن را نيكو وصف كرده و بدان اعتماد كرده است.

تفسير

وسوسه ها و فريبكارى هاى شيطان

در آيات پيش، از حق ستيزى و حق گريزى شرك گرايان و مخالفت آنان با وحى و رسالت و پيامبران خدا سخن رفت، اينك در مورد ترديدافكنى شيطان و وسوسه ها و گمراهگرى هاى او و پيروانش مى فرمايد:

وَ مَا اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِىٍ

و پيش از تو هيچ فرستاده و پيامبرى را نفرستاديم جز اين كه هرگاه به تلاوت آيات خدا مى پرداخت، شيطان در تلاوت او شبهه مى افكند.

در آيه شريفه «من» زايده است؛ و بدان دليل دو واژه «رسول» و «نبى» در كنار هم قرار گرفته و قرآن هر دو را آورده است كه آن دوبا هم تفاوت دارند.

«رسول» كسى است كه از سوى آفريدگار هستى به سوى مردم فرستاده شده است، و اگر به طور مطلق به كار رود منظور پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله است، اما واژه «نبى» به مفهوم كسى است كه به خاطر برانگيختگى و رسالت داراى مقامى والا و مرتبه اى پرشكوه است.

به باور پاره اى «رسول» كسى است كه فرشته وحى از جانب خدا براى او پيام مى آورد، اما «نبى» كسى است كه اين پيام و وحى خدا در عالم رؤيا به او مى رسد. با اين بيان هر فرستاده اى از سوى خدا كه «رسول» تعبير شده است، «نبى» نيز هست، اما هر «نبى» يا پيام آورى «رسول» نيست.

به باور پاره اى ديگر «رسول» كسى است كه به سوى جامعه و مردمى برانگيخته شود، اما «نبى» كسى است كه پيام خدا را دريافت مى دارد ولى فرمان رساندن آن به مردم را ندارد.

«جاحظ» مى گويد: «رسول» كسى است كه شريعت و مقررات مى آورد و با الهام و وحى آنها را بيان مى كند، اما «نبى» نگهبان آن شريعت و احكام است.

به باور ما ديدگاه نخست بهتر به نظر مى رسد، چرا كه در قرآن گاه به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله با عنوان يا ايّها النبىّ... خطاب مى شود و گاه با يا ايّها الرسول...، بنابراين دو واژه «رسول» و «نبى» يكى است، جز اين كه «رسول» در مورد فرشتگان نيز كه از سوى خدا به سوى پيامبران گسيل مى شوند به كار مى رود، اما واژه «نبى» ويژه پيامبران و فرستادگان از جنس بشر است كه براى هدايت و ارشاد همنوعان خويش فرمان يافته اند؛ و به همين دليل در اين آيه شريفه و در آيه «و كان رسولاً نبياً» ميان آنان جمع كرده است.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

...اِلاَّ اِذا تَمَنّى اَلْقَى الشَّيْطانُ فى اُمْنِيَّتِهِ

و پيش از تو هيچ فرستاده و پيامبرى را نفرستاديم، جز اين كه هرگاه به تلاوت آيات ما مى پرداخت، شيطان تلاش مى كرد كه در تلاوت او شبهه افكند و وسوسه نمايد.

مرحوم «سيد مرتضى» مى گويد: واژه تمنى دربر دارنده مفهوم تلاوت است، چنان كه «حسان بن ثابت» مى سرايد:

تمنى كتاب اللّه اوّل ليلة

و آخره لاقى حمام المقادر

پيشواى بزرگ توحيد در آغازين ساعت شب كتاب خدا را تلاوت فرمود و آن گاه در ساعت هاى پايانى شب قانون را ديدار كرد و روح بلند و پرمعنويت آن حضرت به سوى حق پرواز نمود.

و گروهى نيز واژه مورد بحث را به مهفوم آرزوى قلبى گرفته اند.

با اين بيان اگر اين واژه را طبق ديدگاه نخست، به مفهوم تلاوت بگيريم منظور اين است كه: هرگاه پيامبرى از پيامبران پيشين به تلاوت آيات خدا مى پرداخت، مردم شيطان صفت و بدانديش سخنان آسمانى او را تحريف مى كردند و بافته هاى دروغ و شرك آلود خود را بر گفتار پاك و آسمانى آن پيامبر خدا مى افزودند و يا چيزى از آن را در جهت تأمين هدف ها و هوس هاى شيطانى خويش مى كاستند و به ديگران مى رساندند، درست همان گونه كه يهوديان چنين كردند و قرآن از آنان به تحريف كنندگان دين و آيين تعبير مى كند.

اين كار زشت و ظالمانه بدان جهت به شيطان نسبت داده شده است كه ريشه اصلى وسوسه ها و انحرافات و فريبكارى ها شيطان است؛ از اين رو انسان هاى فريبكار و يا جنيان وسوسه گر را شيطان و شيطان صفت مى گويند و از كارهاى فريبكارانه به وسوسه و يا كار شيطان تعبير مى نمايند.

فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ

آرى شيطان و شيطان صفتان به چنين زشتكارى و گناهى دست مى يازند، اما نكته مهم اين جاست كه خدا وسوسه ها و بافته ها و القائات آنها را در پرتو دليل و برهان هاى روشن و روشنگر خود مى زدايد و نابود مى كند و پيامبرانش را در برابر اين هجوم ها و وسوسه ها و ترديدافكنى ها يارى مى كند و پيروز مى سازد.

اين جمله در حقيقت به منظور آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله است تا نه از تكذيب آيات خدا و وحى و رسالت به وسيله شرك گرايان اندوه به دل راه دهد و نه از جمله اى كه آنها به هنگام تلاوت آيات، به وسيله برخى از شيطان صفتان و فريبكاران خواندند و آن گاه چنين وانمود كردند كه گويى آن جمله نيز جزء وحى الهى است و به زبان پاك پيامبر جارى شده است.

پيامبر و يارى هماره خدا

به هرحال اگر منظور از واژه «تمنّى» آرزوى قلبى باشد، در آن صورت مفهوم آيه اين است كه از آن جايى كه پيامبر در اعماق قلب خويش در آرزوى پيشرفت اسلام و رشد مردم با ايمان و بالندگى جامعه اسلامى بود، شيطان در اين ميان مى كوشيد تا در آرزوهاى قلبى عادلانه او وسوسه افكند و به پندار زشت و ظالمانه خويش آن حضرت را به باطل و بيداد فراخواند، تا شايد حق و عدالت و هدف هاى بلند و آرزوهاى درست و آرمان هاى والاى خويش را با وسايل باطل نيز بجويد و بخواهد. اما خداى فرزانه وسوسه هاى شيطان را محو و نابود مى كند و هماره پيامبرش را به راهى كه خود مى خواهد و برايش مى پسندد ارشاد مى كند و شيطان را ناكام و رسوا مى سازد و بدين وسيله پيامبر در پرتو هدايت ويژه الهى به پيكار با شيطان پرداخته و وسوسه ها و فريبكارى هايش را هرگز نمى شنود و نمى پذيرد.

مرحوم «سيد مرتضى» مى افزايد: اما رواياتى كه در اين مورد رسيده و جز اين مفهوم درست و هماهنگ با آيات و خرد درست و روايات صحيح را نشانگر است، از نظر محدثان و مفسّران رواياتى ضعيف شمرده شده است و آنها را نپذيرفته اند.

افزون بر اين نكته، در انبوه روايات درست و روشن، مقام والاى پيامبران از هر گونه انحراف و اشتباه و گناه و ناروا و كاستى و نقصى منزه و پاك شمرده شده است.

اينك با اين وصف آيا مى توان گفت كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله اين جمله را به آيات آسمانى افزود كه: تلك الغرانيق العُلى ...؟ آن هم در حالى كه خداى فرزانه روى سخن را به پيامبرش نموده و مى فرمايد: اين گونه ما آيات قرآن را به تدريج بر تو فروفرستاديم تا قلبت را به وسيله آن استوارى بخشيم، و اين گونه بود كه آن را به آرامى بر تو خوانديم.

كذلك لنثبّت به فؤادك و رتلناه ترتيلا(84)

و نيز در حالى كه مى فرمايد: سنقرئك فلا تنسى الاّ ما شاء اللّه انّه يعلم الجهر و ما يخفى(85)

ما به زودى آيات انسانساز خود را به وسيله فرشته وحى بر تو خواهيم خواند، تا آن را هرگز فراموش نكنى، مگر آنچه خدا بخواهد، كه او آشكار و آنچه را كه نهان است مى داند.

ممكن است پاره اى چنين تصوّر كنند كه ممكن است پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله اين جمله را به طور سهو ناخواسته بر زبان آورده باشد، كه بايد در اين مورد به آنان گفت:

1 - اين دو جمله از نظر وزن و آهنگ با ديگر آيات سوره «نجم» همساز و هماهنگ است و بسيار دور به نظر مى رسد كه كسى به طور ناخواسته و سهو، به هنگام تلاوت سوره اى دو جمله بر زبانش بيايد اما حساب شده و دقيق و هماهنگ با ديگر فرازها و جملات از كار در آيد.

2 - افزون بر آن، اگر به ارتباط معنوى و مفهوم اين دو جمله با ساير فرازهاى سوره بنگريم، به اين نكته مى رسيم كه هرگز نمى توان آن دو جمله را سخنى ناخواسته پنداشت، چرا كه ما به خوبى مى دانيم كه نمى توان قصيده اى بلند و پرمحتوا در مورد كسى يا چيزى خواند، و آن گاه به طور سهو و ناخواسته دو بند شعر نيز، كه از نظر وزن و قافيه و مفهوم و معنا، و ارتباط با بندهاى پس و پيش متناسب و هماهنگ و منطقى و جالب است، در لابه لاى آن به زبان آورد. نه، چنين چيزى را خرد نمى پذيرد، چرا كه سهو كجا و آن گاه هماهنگى و تناسب قالب ها و واژه ها و مفاهيم و محتوا كجا؟!

با اين بيان همان گونه كه نمى توان گفت پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آن دو جمله را آگاهانه به زبان آورده است، نمى توان گفت كه ناخواسته و به طور سهو بر زبانش جارى شده است. به همين دليل است كه دانشمندان براى يافتن پاسخ و تفسيرى درست بر اين موضوع سخنانى دارند كه به پاره اى ديگر مى نگريم:

1 - پاره اى بر آنند كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آيات الهى را بر مردم مى خواند و درست به هنگامه تلاوت آن حضرت، پاره اى از سركردگان شرك اين دو جمله را با دويدن به ميان تلاوت آن حضرت خواندند و يا به هنگام نمازش اين دو جمله را با لحن و شگردى خاص القا كردند تا به پندار شيطانى خود آن حضرت را به اشتباه بيندازند، اما همان گونه كه در شأن نزول گفته شد، خدا هماره يار و ياور پيامبر خويش است و او را از وسوسه ها و فريبكارى هاى آنان در امان داشته است.

2 - پاره اى ديگر آورده اند كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله هنگامى كه قرآن را تلاوت مى كرد، ميان آيات و جمله هاى گوناگون آن اندكى درنگ مى فرمود تا با شرك گرايان سخن گويد و باورهاى خرافى و بافته هاى پوچ آنان را باطل سازد و روشنگرى نمايد از اين رو هنگامى كه روزى آيات سوره نجم را بر ضد بت و بت پرستى تلاوت و تفسير كرد، از راه انكار و نمايش دادن باورهاى خرافى و سست شرك گرايان فرمود:

تلك الغرانيق العُلى ...

آيا اين بت هاى شما زيباچهره گانِ بلندمرتبه اند؟!

و آيا در بارگاه خداى يكتا و بى همتا به شفاعت اين معبودهاى ساختگى اميد مى بنديد؟!

بهوش باشيد كه بافته هاى شما پوچ و بى اساس و گناهى سهمگين است!

با اين بيان، پيامبر در مقام نفى بت ها و در مقام پيكار با پرستش هاى ذلّت بار بود، نه وصف بت و بت پرستى به گونه اى كه شرك گرايان به دروغ جا مى زدند.

به هر حال بيان اين جملات در نماز نيز مانعى نداشت، چرا كه در آن زمان هنوز از سخن گفتن به هنگام نماز نهى نشده بود.

3 - به باور برخى منظور از واژه «غرانيق»، همان گونه كه در برخى از روايات نيز آمده است فرشتگان اند، اما شرك گرايان چنين پنداشتند كه منظور پيامبر خدايان ساختگى آنان است.

4 - و به باور برخى ديگر، اين دو جمله از قرآن است و در وصف فرشتگان آمده، اما شرك گرايان پنداشتند كه در مورد خدايان دروغين آنان فرود آمده است كه براى گرفتن بهانه و دستاويز از دست آنان نسخ گرديد.

5 - بلخى مى گويد: ممكن است پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله اين دو جمله را از شرك گرايان شنيده و به خاطر سپرده بود كه به هنگام تلاوت قرآن شيطان آنها را به خاطرش آورد و كوشيد كه بر زبان آن حضرت جارى سازد، اما خداى فرزانه آن وجود گرانمايه را بسان هميشه زندگى اش حفظ فرمود و توجه داد و آيات خود را استوارى بخشيد تا پيامبرش آنها را درست و استوار و سالم از وسوسه والقائات شيطان تلاوت كند.

6 - و برخى نيز گفته اند: ممكن است به هنگام تلاوت قرآن به وسيله پيامبر، شيطان آن دو جمله را با صداى رسا و لحن مناسب خوانده باشد به گونه اى كه پاره اى تصور كنند جزء آيات است و شرك گرايان نيز فريبكارانه آن را دستاويز سازند و به دروغ آن را بر وصف بت و بت پرستى مورد بهره بردارى سياسى قرار دهند.

به باور ما، همه پيامبران به ويژه سالار آنان پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله هماره مورد لطف پروردگار و در پرتو عنايت او هستند، از اين رو وسوسه ها و القائات شيطان و شيطان صفتان در ساحت مقدس آنان راه ندارد و مناسب ترين تفسير براى آيه مورد بحث نيز همان است كه در ترجمه آيه شريفه مورد توجه قرار گرفته و آمده است.(86)

ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ

آن گاه خدا آيات و دلايل و دستورات خود را در قلب مصفاى پيامبر و كتاب آسمانى اش، استوارى مى بخشد و درست و سالم و دست نخورده، همان گونه كه فرو فرستاده است جاودانه مى سازد.

وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ

و خدا به هر چيزى داناست، و از آن جايى كه فرزانه است هر چيزى را در جاى خود قرار مى دهد.

در ادامه سخن در اين مورد مى افزايد:

لِيَجْعَلَ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ

اين رويدادها براى اين بود كه خدا آن وسوسه و القائات سست و بى اثر شيطان بر ضد پيامبر را براى آن كسانى كه در دل هايشان بيمارى شرك و نفاق است، و نيز براى آنان كه دل هايشان بر اثر گناه و ستم سخت شده است، آزمايشى قرار دهد.

به باور «جبايى» اين كار به منظور سختگيرى در عبادت و آزمونى از سوى خداست. او بدين وسيله تكليف را بر آن كسانى كه در دل هايشان آفت ترديد است و آنهايى كه سنگدل شده اند، سخت گرفت، و آنان ناگزير شدند تا تفاوت ميان سخن استوار خدا و وسوسه و القاى شيطان را بپذيرند.

وَ اِنَّ الظّالِمينَ لَفى شِقاقٍ بَعيدٍ

و بيدادپيشگان سرگرم دشمنى با وحى و رسالت و مخالفت با پيامبر مى باشند، آن هم دشمنى احمقانه و سخنى كه از حق بسيار دور و بيگانه است.

در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ

و نيز هدف اين بود كه آن كسانى كه به خدا و يكتايى و بى همتايى او و دانش بى كران و فرزانگى وصف ناپذيرش آگاهى دارند، بدانند كه قرآن حق است و اين كلام پرشكوه خدا از آفت تغيير و تبديل و يا كاستى و افزايش، مصون و محفوظ است.

فَيُؤْمِنُوا بِهِ

و به آن ايمان آورند و ايمانشان استوار بماند.

و به باور پاره اى: تا بر ايمان آنان افزوده شود.

فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ

و آن گاه به خاطر قدرت بسيار ايمانشان، دل هايشان در برابر قرآن بيشتر خاضع و خاشع گردد.

وَ اِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذينَ آمَنُوا اِلَى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ

و بى ترديد خداى پرمهر كسانى را كه به راستى ايمان آورده اند، در اين راه پرخطر تنها نمى گذارد، بلكه آنان را به راه راست و بى انحراف راه مى نمايد و بر دين حق استوار مى سازد.

و به باور پاره اى منظور اين است كه خدا آنها را به خاطر ايمانشان به راه بهشت پرنعمت و زيبا هدايت مى كند.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ لايَزالُ الَّذينَ كَفَرُوا فى مِرْيَةٍ مِنْهُ

و كسانى كه كفر پيشه ساخته اند در مورد آسمانى بودن قرآن و راه و رسم توحيدى تو - اى پيامبر - هماره در ترديد خواهند بود.

اين پيشگويى قرآن، در مورد كسانى است كه هيچ گاه ايمان نمى آورند و فرو فرستنده قرآن بر گذشته و آينده و فرجام كارشان آگاه است و مى داند كه آنان حق را نمى پذيرند.

حَتّى تَاْتِيَهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً

تا يكباره رستاخيز بر آنان فرارسد و آنان باز هم در غفلت و غرور باشند.

اَوْ يَاْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقيمٍ

به باور «مجاهد» و «قتاده» منظور اين است كه: يا عذاب سهمگين روزى بى مانند - كه روز «بدر» مى باشد - بر آنان دررسد و كيفر بيدادشان گريبانشان را بگيرد.

چرا روز نازا و عقيم؟!

در اين مورد كه چرا از روز «بدر» به روز «عقيم» تعبير شده سه نظر آمده است:

1 - به باور برخى قرآن بدان دليل روز «بدر» را روزى بى مانند وصف مى كند كه آن روز از سه جهت بى نظير است:

الف: از نظر آمدن فرشتگان به يارى پيامبر و پيكار با شرك گرايان.

ب: از نظر سختى و دشوارى كار در آن روز بر شمار اندك مردم با ايمان در برابر انبوه شرك گرايان و جنگ نابرابر.

ج: و از نظر بى همانندى و بى نظير بودن آن در تاريخ اسلام.

سبك سخن در ادبيات و اشعار عرب بسيار است، براى نمونه شاعر مى گويد:

عقم النساء فلا يلد شبهه

ان النساء بمثله لعقيم

زنان نازا شدند و ديگر بسان او را نخواهند زاد، آرى زنان از آوردن فرزندى چون او عقيم و نازايند.

2 - اما به باور «ضحاك» و «قتاده»، بدان دليل روز «بدر» روز «عقيم» ناميده شد كه براى شرك و بيداد روزى سخت بود و پيروزى و خيرى كه مى پنداشتند برايشان به همراه نداشت؛ درست بسان باد عقيم كه بركت و سودى به همراه ندارد، آن روز براى آنان آن گونه بود.

3 - «عكرمه» و «جبايى» مى گويند: منظور از روز «عقيم»، روز رستاخيز است و دليل اين نامگذارى نيز آن است كه ديگر شبى در پى ندارد.

/ سوره حج / آيه هاى 60 - 56

56 . اَلْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فى جَنّاتِ النَّعيمِ.

57 . وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ.

58 . وَ الَّذينَ هاجَرُوا فى سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا اَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ اِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرّازِقينَ.

59 . لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَ اِنَّ اللَّهَ لَعَليمٌ حَليمٌ.

60 . ذلِكَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ اِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ.

ترجمه

56 - آن روز، فرمانروايى از آنِ خداست، [و او] ميان آنان داورى خواهد كرد، از اين رو آن كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، در باغ هاى پرنعمت [بهشت ] خواهند بود.

57 - و آن كسانى كه كفر ورزيده اند و آيات [و نشانه هاى يكتايى و قدرت ] ما را دروغ انگاشته اند براى آنان عذابى خوار كننده خواهد بود.

58 - و آن كسانى كه در راه [به دست آوردن خشنودى ] خدا [و انجام شايسته و بايسته وظيفه ]دست به هجرت زدند، و آن گاه كشته شدند و يا جهان را بدرود گفتند، به يقين خدا به آنان [رزق و ]روزى نيكو خواهد بخشيد، و بى گمان خدا بهترين روزى دهندگان است.

59 - [خدا] آنان را در جايگاهى [پرشكوه و زيبا] كه [خودشان آن را مى پسندند در خواهد آورد، و به راستى كه خدا دانا و بردبار است.

60 - آرى، اين است [داورى خدا در مورد بندگان توحيدگرا و بيدادپيشه ] و هر كس بمانند آنچه بر او ستم رفته است، دست به عقوبت زند، آن گاه بر او ستم رود، بى گمان خدا او را يارى خواهد رساند، چرا كه خدا بسيار درگذرنده و آمرزنده است.

تفسير

آن روز فرمانروايى از آنِ خداست

در آيات پيش سخن از رستاخيز بود، اينك در اين آيات نخست به ترسيم فرمانروايى آفريدگار هستى و داورى او در ميان مردم در روز رستاخيز پرداخته و مى فرمايد:

اَلْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ

در آن روز فرمانروايى از آنِ خداست و جز ذات پاك و بى همتاى او هيچ كس ديگر حكومت و اقتدارى نخواهد داشت.

روشن است كه فرمانروايى خدا اختصاص به روز رستاخيز و سراى آخرت ندارد و در اين جهان و هر روز، حكومت واقعى و فرمانروايى و مالكيت بر كران تا كران هستى از آن خداست، اما اين تعبير بدان دليل است كه در اين جهان بر اساس خواست خدا و سنّت او، ديگران نيز مالكيت و حاكميت محدود و ظاهرى و لرزانى دارند، گرچه انديشمندان و ژرف نگران مى دانند كه مالكيت و فرمانروايى حقيقى از آنِ خداست، اما در سراى آخرت براى همه آشكارتر و روشن تر خواهد شد كه فرمانروايى تنها از آنِ خداست.

يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ

در آن روز خدا ميان مردم توحيدگرا و كفرگرا، جدايى افكنده و در ميان آنان داورى خواهد كرد.

فَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فى جَنّاتِ النَّعيمِ

از اين رو آن كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند از ناز و نعمت هاى سراى آخرت برخوردار بوده و در بوستان هاى زيبا و پرطراوت بهشت خواهند بود.

در آيه پيش، پس از اشاره به فرمانروايى خدا و داورى او ميان مردم عدالت پيشه و عدالت خواه و مردم ستمكار، و ترسيم فرجام خوش و پرشكوه مردم باايمان در سراى آخرت، اينك در اشاره به فرجام سياه كفرگرايان مى فرمايد:

وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ

و آن كسانى كه كفر ورزيده و آيات ونشانه هاى يكتايى و قدرت ما را دروغ مى انگارند، براى آنان عذابى خفت آور خواهد بود.

در سوّمين آيه مورد بحث در اشاره به پاداش شايسته و پرشكوهى كه خدا به مهاجران در نظر گرفته است مى فرمايد:

وَ الَّذينَ هاجَرُوا فى سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا اَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً

و آن كسانى كه در راه خدا دست به هجرت زدند و آن گاه كشته شدند و يا جهان را بدرود گفتند، خدا به آنان رزق و روزى نيكو خواهد بخشيد و آنان را در بهشت پرطراوت و زيبا درخواهد آورد. گفتنى است كه منظور از روزى نيكو چيزى است كه وقتى انسان آن را مى بيند به گونه اى جذب مى شود كه به چيز ديگرى توجه نمى كند و تنها خدا به ارزانى داشتن آن تواناست.

وَ اِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرّازِقينَ

و به يقين خدا بهترين روزى دهندگان است.

برخى برآنند كه آيه مورد بحث بسان اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

بل احياء عند ربّهم يرزقون(87)

و هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپندار؛ بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگار خويش روزى داده مى شوند.

در چهارمين آيه مورد بحث در اشاره اى كوتاه و روشنگر به نمونه اى از آن نعمت و رزق و روزى نيكوى خدا مى فرمايد:

لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ

خدا آن بندگان شايسته كردار را به جايى وارد مى سازد كه از آن جا راضى و خشنود باشند و آن جايگاه پرشكوه و پرطراوت را ببينند؛ چرا كه در آن جا هرآنچه دلشان بخواهد و ديدگانشان از تماشاى آن لذّت برد برايشان آماده شده است.

وَ اِنَّ اللَّهَ لَعَليمٌ حَليمٌ

و خدا دانا و بردبار است.

آرى، او به حال آنان داناست و در كيفر كفرگرايان و ظالمان نيز شتاب نمى كند.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

ذلِكَ

آرى، مطلب همين است كه بيان شد، و داورى خدا در مورد شايستگان و ظالمان همين گونه است.

وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوْقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ

در اين آيه شريفه كيفر مسلمان در برابر كيفر مشرك قرار گرفته و نيز عقاب مشرك در برابر عقاب مسلمان، در حالى كه واكنش مسلمانان در برابر ستم و بيداد شرك گرايان - كه آنان را ناگزير به ترك خانه و كاشانه خود مى نمودند - به راستى كيفر طبيعى ستم آنان بود، اما ستم شرك گرايان در حق توحيدگرايان ثمره درست و طبيعى و عادلانه عملكرد آنان نبود، بلكه ستم و تجاوزى بود كه شرك گرايان و بيدادپيشگان در مورد مسلمانان روا مى داشتند، و آنان نيز ناگزير به واكنش و دفاع از امنيّت و آزادى و جان و مال خود بودند؛ و اين شيوه سخن براى هماهنگى كلام و مطلب آمده است، كه نظير اين روش در فرهنگ و ادبيات عرب بسيار است، براى نمونه مى گويد: «الجزاء بالجزاء».

اِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ

چرا كه خدا بسيار درگذرنده و آمرزنده است.

برخى آورده اند كه اين آيه شريفه در مورد گروهى از شرك گرايان مكه فرود آمد، چرا كه آنان با گروهى از مسلمانان - در حالى كه تنها دو شب به پايان ماه محرم مانده بود - روبه رو شدند و به يكديگر گفتند: ياران و پيروان پيامبر اسلام در اين ماه دست به شمشير و پيكار نمى برند و جنگ را در ماه هاى حرام، ناپسند و ناروا مى دانند و ما بايد با استفاده از اين فرصت بر آنان يورش بريم، و آن گاه ناجوانمردانه بدون هيچ دليلى بر مسلمانان هجوم آوردند.

مسلمانان از آنان خواستند كه در ماه حرام دست به پيكار - آن هم پيكارى ظالمانه و بى دليل - نزنند، اما آنان با غرور و گستاخى بسيار بر شرارت خويش پاى فشردند و مسلمانان به ناگزير به دفاع قهرمانانه پرداختند و خدا نيز يارى خود را بر آنان فروفرستاد و پيروز شدند و آن گاه بود كه اين آيه بر قلب مصفّاى پيامبر فرود آمد كه:

ذلك و من عاقب بمثل ما عوقب به ثمّ بغى عليه لينصرنه اللّه انّ اللّه لعفوّ غفور

آرى، مطلب همين گونه است كه دفاع از حقوق خويشتن يك عمل طبيعى و واكنش عادلانه و درست است، و هر كسى مى تواند در صورتى كه مورد خشم قرار گرفت، از حقوق و آزادى و امنيّت خويش دفاع نمايد، و هر كسى در برابر بيدادى كه بر او رفته به همان اندازه مى تواند متجاوز را كيفر كند، و آن گاه اگر بر او ستمى رفت خدا او را يارى خواهد كرد، چرا كه خدا بسيار درگذرنده و آمرزنده است.