تفسير مجمع البيان جلد ۱۷

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۸ -


/ سوره انبياء / آيه هاى 103 - 96

96 . حَتّى اِذا فُتِحَتْ يَاْجُوجُ وَ مَاْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ.

97 . وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَاِذا هِىَ شاخِصَةٌ اَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنّا فى غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنّا ظالِمينَ.

98 . اِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ اَنْتُمْ لَها وارِدُونَ.

99 . لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فيها خالِدُونَ.

100 . لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ هُمْ فيها لايَسْمَعُونَ.

101 . اِنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنّا الْحُسْنى اُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ.

102 . لايَسْمَعُونَ حَسيسَها وَ هُمْ فى مَا اشْتَهَتْ اَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ.

103 . لاَيَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْاَكْبَرُ وَ تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَومُكُمُ الَّذى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ.

ترجمه

96 - تا آن گاه كه [سدّ] يأجوج و مأجوج گشوده شود و آنان از هر بلندى [و تپه اى ]به سرعت بگذرند.

97 - و آن وعده حق نزديك گردد، و به ناگاه ديدگان آن كسانى كه كفر ورزيده اند [از شدّت وحشت و دلهره ] خيره مى ماند [و از اعماق دل فرياد بر مى آورند كه:] اى واى بر ما! به راستى كه ما از اين [روز سهمگين ] در غفلت بوديم، بلكه ما مردمى بيدادگر بوديم.

98 - [به آنان در شرايط سخت ندا مى رسد كه:] شما و آنچه جز خدا مى پرستيد [همه ]سوخت دوزخ هستيد، [آرى ] شما در آن وارد خواهيد شد.

99 - اگر آنها خدايانى [راستين ] بودند در آن [آتش ] وارد نمى شدند؛ در صورتى كه همه در آن ماندگارند.

100 - آنها در آن جا ناله اى [دردناك ] دارند و در آن جا [چيزى ]نمى شنوند.

101 - بى ترديد كسانى كه پيش تر از سوى ما نيكوترين [پاداش ]برايشان مقرر شده است، آنان از آن [آتش ] دور داشته خواهند شد.

102 - آنان صداى [دهشتناك ] آن را نمى شنوند و [نيز] آنان در ميان آنچه [از نعمت هاى گوناگون كه ] دلهايشان بخواهد ماندگارند.

103 - آن بزرگ ترين دلهره، آنان را اندوه زده نمى سازد و فرشتگان از آنان پيشواز مى نمايند [و به آنان مى گويند:] اين است روز [پاداش ] شما كه [به آن ]وعده داده مى شديد.

نگرشى بر واژه ها

«حدب»: بلندى زمين.

«نسول»: به بيرون رفتن با سرعت و شتاب گفته مى شود.

«شخوص»: خيره شدن.

«حسيس»: حركت، و به صدا نيز گفته مى شود.

«حصب»: در اصل به مفهوم پرتاب كردن آمده و به همين تناسب در آيه به پرتاب قطعه هاى هيزم به دوزخ به كار رفته است. پاره اى نيز آن را به مفهوم هيزم دوزخ معنا كرده اند.

تفسير

بيدادگران در آستانه رستاخيز

در آيات پيش به مردم شهر و ديارى كه بر اثر گناه و بيداد كيفر گردند و نابود شوند، هشدار داد كه به دنيا باز نمى گردند، اينك روشنگرى مى كند كه آنان همگى به سوى رستاخيز و سراى آخرت باز مى گردند، و پس از بيان اين وعده، خدا در اشاره اى روشن به نشانه هاى پيدايش رستاخيز مى فرمايد:

حَتّى اِذا فُتِحَتْ يَاْجُوجُ وَ مَاْجُوجُ

غرور و غفلت و حق ستيزى گمراهان و بيدادگران ادامه مى يابد تا آن گاه كه يكى از نشانه هاى پيدايش رستاخيز پديدار گردد و سد يأجوج و مأجوج شكسته شود و ويران گردد و راه بر آنان گشوده شود.

وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ

و آن قوم يأجوج و مأجوج از هر نقطه بلندى بگذرند و به سرعت در زمين پراكنده شوند.

به باور «مجاهد» منظور اين است كه: مردم از گورها برمى خيزند و به سوى صحراى محشر راه مى پويند.

چرا كه نامبرده واژه «حدب» را «جدث» مى خواند، كه اگر چنين باشد تفسير او درست است و واژه «جدث» به مفهوم گور است. و آيه ديگرى در قرآن ديدگاه وى را تأييد مى كند كه مى فرمايد:

... فاذا هم من الاجداث الى ربّهم ينسلون(44)

و در صور دميده مى شود، و آن گاه آنان از گورهاى خويش برخاسته و شتابان به سوى پروردگارشان مى آيند.

در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُ

و آن گاه رستاخيز كه وعده ترديدناپذير خداست، نزديك مى شود.

فَاِذا هِىَ شاخِصَةٌ اَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا

و چنان دلهره اى بر كران تا كران وجود كافران چيره مى گردد كه ديدگانشان خيره مى ماند و بسته نمى شود.

يا وَيْلَنا قَدْ كُنّا فى غَفْلَةٍ مِنْ هذا

و فريادشان بلند مى شود كه: اى واى بر ما كه سرگرم دنيا و لذّت هاى زودگذر آن بوديم و از اين روز سهمگين دستخوش غفلت شديم و در مورد آن نينديشيديم!

بَلْ كُنّا ظالِمينَ

نه، بدتر از اين، ما مردمى ستمكار بوديم كه با گناه و شرك و بيداد در مورد خود و ديگران ستم كرديم.

سوخت دوزخ

در سومين آيه مورد بحث به ستمگران هشدار مى دهد كه:

اِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ

شما تيره بختان و آنچه به ناحق مى پرستيديد و به جاى خدا برگرفته بوديد هيزم جهنم خواهيد بود.

به باور پاره اى ديگر... سوخت دوزخ هستيد.

واژه «حصب» همان گونه كه آمد، به مفهوم افكندن و پرتاب كردن آمده كه در اين جا منظور اين است كه كافران و ظالمان بسان هيزم و يا سنگريزه به دوزخ پرتاب مى شوند.

دو پرسش و پاسخ آنها

1 - در آيه اى كه گذشت قرآن مى فرمايد: شرك گرايان و ظالمان و آنچه جز خدا مى پرستيدند، همه هيزم دوزخ خواهند بود، اينك جاى اين پرسش است كه سرنوشت مسيح عليه السلام و فرشتگان در اين مورد چگونه خواهد بود، چرا كه آنان را نيز گروهى به جاى خدا به پرستش و عبادت گرفتند.

پاسخ

پاسخ اين پرسش آن است كه آيه شريفه ناظر به بت هاى بى جان مردم «مكّه» است و روى سخن با آنان است دليل آن هم «ما» مى باشد كه براى بيان آنها آمده است.

افزون بر اين، فرشتگان و حضرت مسيح هماره به يكتاپرستى و توحيدگرايى دعوت كردند و از شرك و بيداد اظهار تنفّر و انزجار نمودند، از اين رو گناه شرك و بيداد شرك گرايان متوجّه خود آنان است و خود هيزم دوزخ مى گردند نه مناديان توحيد و تقوا.

2 - از ريختن بت هاى بى جان به دوزخ، چه سودى تصور مى گردد و فلسفه اين كار چيست؟

پاسخ

در پاسخ اين پرسش بايد گفت: اين كار براى آن است كه شرك گرايان از تماشاى سوخته شدن بت ها حسرت بخورند و رنج بكشند واين نوعى عذاب براى آنان است.

افزون بر آن، اين سخت ترين تحقير و سرزنش براى آنان است كه با چشم خود بنگرند و ببينند خدايان دروغين آنان كه عمرى ذلّت پرستش آنان را به جان خريدند اينك هيزم دوزخ شده اند.

به باور پاره اى منظور از «و ما تعبدون من دون اللّه...» شيطان ها مى باشند كه شرك گرايان را به شرك و بيداد وسوسه مى كردند، و گواه اين مطلب اين آيه است كه از زبان پدر توحيدگرايان حضرت ابراهيم مى فرمايد:

يا ابت لا تعبد الشيطان...(45) پدر جان! شيطان ها را مپرست كه شيطان خداى بخشاينده را عصيانگر است.

به هر حال، در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

اَنْتُمْ لَها وارِدُونَ

شما كفرگرايان و ظالمان به آن دوزخ و شعله هاى آتش آن وارد مى گرديد.

در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها

اگر اين بت هاى گوناگون و شيطان ها به راستى خدا بودند، به آتش دوزخ وارد نمى شدند.

وَ كُلٌّ فيها خالِدُونَ

در صورتى كه همه آنها وارد دوزخ گشته و در آن ماندگار مى شوند.

در ادامه سخن در اين مورد مى افزايد:

لَهُمْ فيها زَفيرٌ

آنان بر اثر سوختن شديد در آتش شعله ور دوزخ نعره مى كشند و فرياد بر مى آورند...

وَ هُمْ فيها لايَسْمَعُونَ

و هيچ صدا و ندايى كه باعث شادمانى آنان شود و سودشان رساند، نمى شنوند، و هرچه به گوش آنان مى رسد تنها صداى ناله دردآلود دوزخيان و گرفتار در عذاب، و صداى فرشتگان عذاب است كه بيدادگران و گناهكاران را كيفر مى دهند.

به باور پاره اى منظور اين است كه جاى آنان در صندوقى آكنده از آتش است، كه در درون آن نه صدايى به گوششان مى رسد و مى شنوند و نه كسى را مى بينند.

مفسران آورده اند كه پس از فرود آيه اى كه گذشت مردى به نام «عبد اللّه» به محضر پيامبر آمد و گفت: اى پيامبر خدا! پرسشى دارم.

فرمود: آنچه مى خواهى بپرس.

گفت: آيا شما مى پذيريد كه «عزير» و «مسيح» و «مريم» بندگان شايسته كردار خدا بودند و خدا آنان را گرامى داشت؟

پيامبر فرمود: آرى درست است.

گفت: آنان نيز از سوى پيروان گمراه و اشتباهكارى كه راه افراط در پيش گرفتند و آنان را به خدايى پنداشتند، مورد پرستش قرار گرفتند، پس با توجه به آيه شريفه آيا آنان نيز به دوزخ افكنده خواهند شد؟

درست در اين لحظات بود كه پيك وحى فرود آمد و اين آيه را بر قلب مصفاى پيامبر آورد كه:

اِنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى اُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ

به يقين آن كسانى كه وعده بهشت و نيكوترين پاداش ها از سوى ما به خاطر ايمان و عملكرد شايسته خويش داده شده اند، چنين كسانى از آتش دوزخ به دور خواهند بود.

در هفتمين آيه مورد بحث مى افزايد:

لايَسْمَعُونَ حَسيسَها

آنان صداى آتش را نمى شنوند...

وَ هُمْ فى مَا اشْتَهَتْ اَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ

و هماره در ميان بهشت پرطراوت و زيبا، خدا بوده و در آنچه دلشان بخواهد جاودانه در ناز و نعمت خواهند بود.

به باور پاره اى منظور از اين گروه، «مسيح» و «عزير» و فرشتگان مى باشند، چرا كه آنان توحيد و يكتاپرست و از مناديان راستين توحيد و تقوا بودند و از اين كه مورد پرستش قرار گيرند و بت شوند نفرت داشتند.

اما به باور برخى ديگر آيه شامل همه شايسته كرداران و توحيدگرايان مى گردد. بر اين باور همه كسانى كه به آنان به خاطر ايمان و عملكرد عادلانه و خوبشان وعده بهشت داده شده است از آتش دوزخ دور خواهند بود.

در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

لاَيَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْاَكْبَرُ

عذاب مرگبار و سهمگين روز رستاخيز كه ترس آن از همه چيز بزرگ تر است، آنان را اندوهگين نمى سازد.

به باور پاره اى منظور دميده شدن به صور در مرتبه دوم است كه در آيه ديگرى مى فرمايد:

يوم ينفخ فى الصّور ففزع من فى السّموات و من فى الأرض الاّ ما شاء اللّه...(46)

و روزى كه در صور دميده مى شود، پس هر كه در آسمان ها و هركه در زمين است. - جز آن كسى كه خدا بخواهد - به هراس مى افتد.

اما به باور پاره اى ديگر منظور آن هنگامى است كه انسان گناه پيشه را به سوى آتش شعله ور دوزخ مى برند.

برخى مى گويند: منظور آن زمانى است كه پس از حسابرسى و روشن شدن سرنوشت بهشتيان و دوزخيان، قانون مرگ كه در اين سرا دور كننده و پايان بخش زندگى انسان هاست، خود از ميان برداشته و از ميان مى رود و آن گاه ندايى طنين افكن مى شود كه: هان اى بهشتيان! ديگر هرچه هست نعمت و زندگى جاودانه است و مرگى در كار نخواهد بود، و هان اى دوزخيان! شما نيز در آتش ماندگار هستيد و مرگ و نجات از آتش برايتان نيست.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود:

ثلاثة على كثبان من مسك لا يحزنهم الفزع الأكبر و لا يكترثون للحساب، رجل قرأ القرآن محتسباً، ثم امّ به قوماً محتسباً؛ و رجل اذن محتسباً؛ و مملوك ادّى حقّ اللّه عزّ و جلّ و حق مواليه.(47)

سه كس هستند كه در روز رستاخيز با آرامش خاطر بر توده اى از مشك و عنبر قرار دارند واز دلهره و اندوه سهمگين آن روز در امان بوده و در حسابرسى بر آنان سخت گرفته نمى شود:

1 - قرآن پژوهى كه قرآن شريف را به خاطر خشنودى خدا فراگيرد و تلاوت نمايد و به وسيله مفاهيم انسانساز آن مردمى را به راه حق و عدالت رهبرى نمايد و پيام قرآن را برايشان باز گويد.

2 - ديگر اذان گويى كه نداى عظمت خدا را به هنگامه فرا رسيدن اوقات نماز سر دهد و اين كار را براى خشنودى خدا به حساب آورد.

3 - و ديگر كارگزار و كارگر و بنده اى كه حقوق خدا و خلق خدا را رعايت كند.

وَ تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَومُكُمُ الَّذى كُنْتُمْ تُوْعَدُونَ

و مهر و عنايت ديگر خدا به آنان اين است كه در آن شرايط سخت و دلهره آور فرشتگان رحمت به پيشواز آنان آمده و ضمن شادباش به آنان مى گويند: اين است همان روز جاودانه اى كه در زندگى دنيا به شما وعده داده مى شد، اينك شما را به رستگارى و امن و امان و نعمت هاى جاودانه خدا بشارت و مژده باد!

پرتوى از آيات

در آيات قرآن از روز سهمگين رستاخيز بسيار سخن رفته و يكى از اوصاف و ويژگى هاى آن اين است كه روز ترس بزرگ و اندوه سهمگين و وصف ناپذير است، چرا كه مردم وحشت زده از گورها برخاسته و آماده براى حسابرسى و دريافت كارنامه زندگى و روشن شدن سرنوشت و رفتن به سوى نعمت هاى جاودانه يا آتش و عذاب پايان ناپذيرند، اما از قرآن و روايات اين نكته دريافت مى گردد كه گروه هايى از بندگان خدا نيز هستند كه در همان شرايط سخت و سهمگين آستانه رستاخيز در امنيّت و آرامش و در سايه مهر و عنايت پروردگارند و با آنان با لطف و كرامت وصف ناپذيرى رفتار مى شود.

امير مؤمنان عليه السلام در ا ين مورد مى فرمايد:

فبادروا باعمالكم تكونوا مع جيران اللّه فى داره، رافق بهم رسله، و ازارهم ملائكته، و اكرم اسماعهم أن تسمع حسيس نار جهنّم ابدا.(48)

هان اى بندگان خدا! به انجام كارهاى عادلانه و خداپسندانه و نيك پيشى گيريد تا از همسايگان خدا در بهشت پرطراوت و زيباى او باشيد، در قرارگاه پرنعمت و خوشى باشيد كه خدا پيامبران خويش را همراه و همنشين آنان ساخته و فرشتگانش را به ديدار آنان مى فرستد و آنان را به گونه اى گرامى و ارجمند مى دارد كه گوش هايشان نيز صداى سهمگين و دلهره آور عذاب و آتش دوزخ و گرفتاران نگونبخت را نمى شنود.

و بدين سان مى بينيم كه انجام كارهاى شايسته و دورى از ستم و گناه انسان را به گونه اى مورد لطف خدا قرار مى دهد و به جايى اوج مى بخشد كه چنين كسى اين گونه مورد تجليل و تكريم قرار مى گيرد:

1 - از عذاب دوزخ نجات مى يابد.

2 - صداى آتش و عذاب و گرفتاران نگونسار دوزخ نيز به او نمى رسد.

3 - هر نعمتى از انواع نعمت ها كه دلش آرزو كند براى او آماده است.

4 - اندوه گران و شكننده روز رستاخيز او را در بر نمى گيرد و سايه اش بر قلب او سنگينى نمى كند.

5 - فرشتگان رحمت به پيشواز و ديدار او مى شتابند.

6 - و به او مژده نعمت جاودانه و حيات پايان ناپذير و نيكبختى هماره داده مى شود.

بار خدايا! ما را از اين بندگان شايسته كردار و درست انديش و نيكبخت خود قرار ده!

/ سوره انبياء / آيه هاى 112 - 104

104 . يَوْمَ نَطْوِى السَّماءَ كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَاْنا اَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا اِنّا كُنّا فاعِلينَ.

105 . وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الْاَرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ.

106 . اِنَّ فى هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ.

107 . وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ.

108 . قُلْ اِنَّما يُوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.

109 . فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى سَواءٍ وَ اِنْ اَدْرى اَقَريبٌ اَمْ بَعيدٌ ما تُوعَدُونَ.

110 . اِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ.

111 . وَ اِنْ اَدْرى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ اِلى حينٍ.

112 . قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.

ترجمه

104 - [و] روزى [را به ياد آور] كه آسمان را بسان در هم پيچيدن طومار نوشته ها [يا ورق و صفحه نامه ها] در هم مى پيچيم؛ [و آن گاه ] همان گونه كه بار نخست آفرينش را آغاز كرديم، دگرباره آن را باز مى گردانيم؛ [اين ]وعده اى است بر عهده ما كه ما انجام رسان آن هستيم.

105 - و به يقين در زبور پس از «ذكر»(49) نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته كردار ما به ميراث خواهند برد.

106 - به راستى كه [در اين نويد شادى بخش و پرشكوه ] براى مردمى كه پرستشگر [خدا ]هستند پيام رسا و بسنده اى است.

107 - و ما تو را [اى پيامبر،] جز [مهر و] رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.

108 - [به آنان ] بگو: جز اين نيست كه به من وحى مى شود كه خداى شما، خدايى يكتاست، پس آيا [در برابر او ]فرمانبرداريد؟!

109 - پس اگر روى گرداندند، بگو: [من آنچه را كه بايد گفته شود ]به [همه ]شما به طور يكسان [و همانند] اعلام كردم [و به شما هشدار دادم ] و نمى دانم آيا آنچه وعده داده مى شويد، نزديك است يا دور؟

110 - [بهوش كه ] او سخن آشكار را مى داند و آنچه را پوشيده مى داريد [نيز ]مى داند.

111 - و من نمى دانم، شايد اين [مهلت ] براى شما آزمونى باشد و [يا] تا چندى [براى ]بهره ورى [و برخوردارى شما از اين زندگى زودگذر].

112 - و [پيامبر] گفت: پروردگارا! [خودت ميان من واين حق ناپذيران ]بر اساس حق [و عدالت داورى ] فرما! و [افزود كه ]پروردگار ما، [همان خداى ]بخشاينده است كه در برابر آنچه [ذات پاك او را به ناروا]وصف مى كنيد، از او يارى خواسته مى شود.

تفسير

روز در هم نورديده شدن آسمان ها

پس از ترسيم وحشت و هراس روز رستاخيز در آيات گذشته، اينك در ادامه سخن در اين مورد مى افزايد:

يَوْمَ نَطْوِى السَّماءَ كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ

و روزى را به ياد آور كه خداى فرزانه آسمان را بسان طومارى كه براى نوشتن و نگارش آماده شده است، درهم مى پيچد.

برخى مى گويند: «سجل» نام فرشته اى است كه عملكرد شايسته و نادرست بندگان خدا را مى نويسد.

و به باور برخى ديگر نام يكى از نويسندگان و كارمندان پيامبر بود.

كَما بَدَاْنا اَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ

همان گونه كه انسان ها را در رحم مادرانشان برهنه و تنها آفريديم و به اين جهان فرستاديم، دگرباره آنان را از رحم زمين براى روز رستاخيز خلق مى كنيم.

به باور پاره اى، توانايى ما بر آفرينش دگرباره بسان توانايى ما بر آفرينش نخستين است.

و به باور پاره اى ديگر، ما هر چيزى را كه پديد آورديم دگرباره با قانون مرگ به حالت پيشين باز مى گردانيم.

وَعْداً عَلَيْنا اِنّا كُنّا فاعِلينَ

اين وعده اى است بر عهده ما، و ما به وعده خويش عمل خواهيم كرد.

ياران مهدى عليه السلام و وراثت زمين

پس از اشاره به پاداش كارهاى شايسته در اين سرا و سراى آخرت در آيات پيش، اينك به يكى از پاداش هاى شايسته كردارى اشاره مى كند و مى فرمايد:

وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ

و به يقين ما در زبور پس از «ذكر» نوشتيم...

آنچه آمد ترجمه آيه است و در تفسير آن سه نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى واژه «زبور» به مفهوم كتاب هاى آسمانى پيامبران است. با اين بيان منظور اين است كه: ما در كتاب هاى همه پيامبران پس از لوح محفوظ نوشته ايم...

2 - اما به باور پاره اى ديگر «زبور» به مفهوم كتاب هايى است كه پس از «تورات» فرود آمده، و واژه «ذكر» به مفهوم خود «تورات» است. با اين بيان منظور اين است كه ما پس از تورات در «زبور» نوشتيم...

3 - از ديدگاه برخى «زبور» كتاب «داود» است و «ذكر» كتاب موسى.

4 - و برخى ديگر واژه «ذكر» را به مفهوم «قرآن» گرفته اند و واژه «بعد» را به مفهوم «قبل» كه در اين صورت منظور اين است كه: ما پيش از قرآن در «زبور» نوشتيم...

اَنَّ الْاَرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ

در تفسير اين جمله نيز سه نظر آمده است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه: زمين بهشت را بندگان شايسته كردار من به ارث مى برند.

با اين بيان، آيه مورد بحث بسان اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

الّذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون.(50)

به راستى كه ايمان آوردگان رستگار شدند، همانان كه بهشت را به ارث مى برند و در آن جاودانه خواهند بود.

2 - اما به باور برخى ديگر منظور از وراثت زمين، به ارث بردن همين زمين است كه سرانجام كران تا كران آن در قلمرو قدرت امت اسلام و پيروان محمد صلى الله عليه وآله قرار خواهد گرفت و دين آسمانى او جهان گستر خواهد شد.

پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله گويى در اشاره به آينده امّت بود كه فرمود:

زويت لى الأرض فأريت مشارقها و مغاربها و يبلغ ملك امتى ما زوى لى منها.(51)

زمين براى من نمايش داده شد و با گرد آمدن آن كران تا كران آن را ديدم و ديرى نمى پايد كه همه آن به قلمرو قدرت امّت من درخواهد آمد ودين جهان گستر خواهد شد.

3 - حضرت باقر عليه السلام در تفسير آيه شريفه فرمود:

هم اصحاب المهدي عليه السلام فى آخر الزّمان.(52)

منظور از اينان كه زمين را به ارث مى برند، ياران حضرت مهدى عليه السلام هستند كه در واپسين حركت تاريخ و آخرالزّمان خواهند آمد.

لا انبوه روايات در باره قيام امام مهدى عليه السلام

لا اين ديدگاه را بيان پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله تأييد مى كند كه فرمود:

لو لم يبق من الدّنيا الاّ يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتى يبعث رجلا صالحا من اهل بيتى يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما قد ملئت ظلماً و جوراً.(53)

اگر تنها يك روز از عمر اين جهان باقى مانده باشد، خدا آن روز را به گونه اى طولانى مى كند كه مردى شايسته كردار و اصلاحگر از خاندان مرا برانگيزد و او به يارى حق زمين و زمان را همان گونه كه از ستم و بيداد آكنده شده است، لبريز از عدل و داد سازد.

امام «ابوبكر احمد بن حسين بيهقى»در كتاب «البعث و النشور» روايات بسيارى را در اين مورد آورده است.

نواده او «عبيد اللّه بن محمد بن احمد» نيز همه آن روايات را به سال 518 هجرى آورده است و در پايان مى گويد: اما روايتِ «ابوعبدالله حافظ» از «محمد بن خالد» و او از «ابان بن صالح» و او از «حسن» و از «انس بن مالك» چنين است كه: پيامبر فرمود: مردم همچنان در رنج و بخل گرفتار خواهند بود و دنيا پشت خواهد كرد و رستاخيز جز براى اشرار مردم نيست و حضرت مهدى عليه السلام همان «عيسى بن مريم» است. اين روايتى است كه تنها «محمد بن خالد» آن را آورده است و او و «ابو عبداللّه» هر دو ناشناخته اند و در اسناد روايت نيز بحث است؛ چرا كه روايت مورد اشاره را نامبرده يك بار از «ابان بن صالح» و او از «انس» و او از پيامبر آورده است، و بار ديگر از «ابان بن ابى عياش» - كه مردى متروك است - و او از «حسن» و او از پيامبر آورده است كه اين سند منقطع است.

با اين بيان، روايات بسيارى كه به روشنى بيانگر ظهور و قيام حضرت مهدى عليه السلام در واپسين حركت تاريخ است، سندشان بهتر و درست تر به نظر مى رسد. در اين انبوه روايات آمده است كه مهدى عليه السلام از خاندان پيامبر است، كه براى نمونه به يكى از آنها مى نگريم:

لو لم يبق من الدّنيا الاّ يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلا منى او من اهل بيتى... يواطى اسمه اسمى يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً.(54)

اگر از عمر اين جهان جز يك روز باقى نمانده باشد، خدا آن روز را به گونه اى طولانى مى سازد تا مردى از نسل و خاندان من برانگيخته شود.

در پاره اى از اين گونه روايات آمده است كه آن اصلاحگر زمين و زمان همنام من است و او زمين را پر از عدل و داد مى كند پس از آن كه از ستم و بيداد آكنده شده باشد.

و نيز از بانوى درست انديش و درستكار «ام سلمه» آورده اند كه گفت:

سمعت رسول اللّه يقول: المهدى من عترتى من ولد فاطمة عليها السلام.(55)

از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود: مهدى عليه السلام از خاندان من و از فرزندان فاطمه عليها السلام است.

در سومين آيه مورد بحث در تأكيد بر آينده نگرى آيه پيش كه از سنت هاى حاكم بر جامعه و تاريخ است مى گويد:

اِنَّ فى هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ

در اين سخن و اين خبر از واپسين حركت تاريخ و آينده جهان براى مردمى كه به راستى يكتاپرست و توحيدگرا هستند پيام رسا و نويد پرشكوه و بسنده اى است.

واژه «بلاغ» وسيله و سبب رسيدن به حق است، و با اين بيان پيام آيه اين است كه در قرآن شريف و آيات و روشنگرى هاى آن براى مردمى كه پرستشگر خدا باشند سبب و وسيله اى است كه براى حق جويان و حق طلبان در رسيدن به حق بسنده است.

«كعب» در مورد اين عبادت كنندگان و پرستشگران مى گويد: منظور از اينان امت اسلام مى باشند كه نمازهاى پنجگانه را مى گذارند و رمضان را روزه مى گيرند.

در چهارمين آيه مورد بحث، خداى فرزانه روى سخن را به پيامبرش مى كند و مى فرمايد:

وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ

و ما تو را جز مهر و دوستى براى جهانيان نفرستاديم.

«ابن عباس» مى گويد: پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله به راستى براى مردم شايسته كردار و با ايمان و نيز مردم بدانديش و كفرگرا رحمت است، چرا كه وجود گرانمايه او براى مردم با ايمان به خاطر هدايت به سوى حق و عدالت با گفتار و عملكرد شايسته و ارائه الگوى نيكو در دنيا و شفاعت در آخرت رحمت است، و براى مردم كفرگرا و حق ستيز در اين جهان مايه رحمت است از نابودى و عذاب و مسخ شدگى و انواع بلاها و گرفتارى ها.

در روايت است كه به هنگام فرود اين آيه مباركه پيامبر از فرشته وحى پرسيد:

هل اصابك من هذه الرحمة شي ء؟

آيا از اين مهر و رحمتى كه خداى پرمهر از آن سخن مى گويد، به شما هم رسيده است؟

او در پاسخ گفت:

نعم انى كنت اخشى عاقبة الأمر فامنت بك...

آرى، من از فرجام كار مى ترسيدم، پس به رسالت شما و راه و رسم آسمانى تان ايمان آوردم و خدا مرا ستود و فرمود: فرشته نيرومندى است كه در بارگاه خداوند عرش پرشكوه، بلندپايگاه است.

ذى قوّةٍ عند ذى العرش مكين...

پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمود: جز اين نيست كه من مهر و رحمتى هستم كه از سوى خدا به جهان و جهانيان هديه شده ام.

انّما انا رحمة مهداة.(56)

به باور پاره اى پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله بدان دليل براى كفرگرايان و بيدادپيشگان نيز مهر و رحمت است كه آنان را به توحيد و تقوا و دريافت پاداش و رسيدن به نعمت ها راه نموده است، اما اين خود آنان هستند كه از ايمان به حق و عدالت سرباز زده اند. كار بزرگ پيامبر و حق ستيزى كفرگرايان و ظالمان بسان اين است كه آن نجات بخش بزرگ، غذا و مواد حياتى را براى گرسنگان و تشنگان آورده است و آنان از آن بهره نمى برند.

گفتنى است كه اين آيه شريفه نشانگر پوچى ديدگاه جبرگرايان است، چرا كه آنان مى گويند: خدا بر كفرگرايان نعمتى در اين مورد ارزانى نكرده است، اما آيه مورد بحث مى فرمايد:

بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله نعمت گران خدا بر توحيدگرايان و شرك گرايان است.

در پنجمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

قُلْ اِنَّما يُوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ

هاى اى پيامبر! به مردم بگو: تنها چيزى كه به من وحى مى شود اين است كه خداى شما همان خداى يگانه است.

فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

آيا با اين وصف شما فرمانبردار حق مى شويد كه تنها او را بپرستيد و خدايان ساختگى را واگذاريد؟

به باور پاره اى منظور اين است كه: شما اينك اسلام بياوريد، چرا كه جمله در مقام امر و فرمان است، و اين آيه بسان آن آيه شريفه است كه مى فرمايد: پس آيا شما دست برمى داريد؟

فهل انتم منتهون.(57)

كه در حقيقت فرمان به دست برداشتن و كنارگذاشتن شراب و قمار است.

در ادامه بحث در اين مورد مى افزايد:

فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى سَواءٍ

پس اگر از حق روى گردانيدند و اسلام نياوردند، بگو: اينك كه چنين است من به همه شما به طور يكسان اعلان جنگ مى دهم تا خود را هر طور كه مى خواهيد و با هر منظورى كه داريد آماده سازيد.

به باور پاره اى اين آيه شريفه بسان آيه ديگر قرآن است كه مى فرمايد:

فانبذ اليهم على سواءٍ...(58)

و اگر از گروهى بيم خيانت مى رود، پيمانشان را به سويشان بيفكن تا هر دوطرف به طور يكسان بدانند كه پيمان زندگى مسالمت آميز و آشتى گسسته است.

اما به باور پاره اى ديگر، از آن جايى كه اين سوره و آيات آن در مكه فرود آمده است به نظر مى رسد كه منظور عذاب سراى آخرت و هشدار از آن است، نه آن گونه كه پاره اى مى گويند منظور اعلام جنگ باشد. با اين بيان منظور اين است كه: به آنان بگو من به همه شما به طور يكسان از عذاب خدا اعلام خطر نموده و هشدارتان مى دهم.

و از ديدگاه گروهى ديگر منظور اين است كه: من آنچه لازم بود به شما اعلام داشته و در ميان همه شما به طور برابر و يكسان حقايق را گفتم و به همه هشدار دادم و همگان را به يك چشم نگاه كردم.

از اين فراز از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه قرآن براى گروهى خاص و يا دسته اى مخصوص نيست تا به گونه اى كه «اصحاب رموز» مى پندارند تنها آنان پيام قرآن و رموز آن را دريابند، بلكه قرآن براى همه جهانيان است و همگان مى توانند از آن بهره ور گردند.

وَ اِنْ اَدْرى اَقَريبٌ اَمْ بَعيدٌ ما تُوعَدُونَ

و من نمى دانم هنگامه فرا رسيدن رستاخيز نزديك است يا دور؟ چرا كه آگاهى از آن و دانش ويژه آن تنها نزد خداست.

پاره اى مى گويند: منظور اين است كه: من به شما اعلان جنگ مى دهم اما نمى دانم هنگامه آن چه وقت خواهد بود؟ آيا در كوتاه مدت اتفاق خواهد افتاد و يا در دراز مدت؟

در ادامه سخن با حق ستيزان مى افزايد:

اِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ

بهوش باشيد كه او سخن آشكار را مى داند و آنچه را هم پوشيده مى داريد مى داند و از آشكار و نهان آگاه است.

و نيز مى فرمايد:

وَ اِنْ اَدْرى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ

من چه مى دانم؟ شايد آنچه را كه به شما اعلان كرده ام، آزمونى براى شما باشد تا رفتار و كردارتان براى خودتان و ديگران آشكار گردد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: شايد اين جهان براى شما آزمونى است تا به خود آييد و از شيوه ناپسندتان بازگرديد.

وَ مَتاعٌ اِلى حينٍ

و تا چندى از زندگى زودگذر بهره ور گرديد، و آن گاه شما را زير تازيانه كيفر گيرد.

و در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه اين سوره مباركه نيز هست مى فرمايد:

قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِ

پيامبر ما پس از رساندن پيام خدا به آنان و پس از روبه رو شدن با حق ستيزى و انكارشان به جاى پذيرش حق و عدالت، رو به بارگاه خدا نمود و گفت:

قال رب احكم بالحق

پروردگارا! ميان من و شرك گرايان به حق داورى كن.

«قتاده» مى گويد: منظور اين است كه هرگاه پيامبر در پيكار و جهادى حضور مى يافت، مى گفت: پروردگارا! به حق داورى فرما و در ميان ما و دشمن ما به گونه اى كار را پايان بخش كه حق براى همگان آشكار گردد، و عدل را بر ستم و بيداد پيروز فرما.

وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ

و پروردگار ما همان خداى بخشاينده است كه به بندگان خويش رحم مى كند و آنان را بر دروغ و باطل شما - كه پيامبر را انسانى همانند خود مى پنداريد و خدا را صاحب فرزند وصف مى كنيد - يارى مى دهد و بر شما پيروزشان مى سازد.

پرتوى از سوره مباركه

اين سوره مباركه نيز در پرتو لطف خدا به پايان رسيد.

در سير و سفر علمى و معنوى و قرآنى خويش از دنياى دوست داشتنى و زندگى ساز و عطرآگين اين گلستان، از جمله از كنار اين درس ها و مفاهيم و معارف جانبخش گذشتيم:

هنگامه حسابرسى نزديك است،

دو آفت ويرانگر سرگرمى و غفلت،

حادث و پديده بودن قرآن شريف،

هشدار از حق ستيزى،

پيامبران از جنس بشرند،

اهل ذكر كيانند؟

چه جامعه ها و تمدن هايى كه به كيفر بيدادشان نابود شدند!

آفرينش آسمان ها و زمين هدفدار است،

كران تا كران هستى خدا را ستايش مى گويد،

يكتايى آفريدگار و گرداننده هستى،

حكمت و فرزانگى خدا،

برهان تمانع در قالب يك آيه،

فرشتگان بندگان فرمانبردار اويند.

پرتوى از نشانه هاى او در آسمان و زمين،

قانون جهان شمول مرگ،

بى فرهنگى و شرك و بيداد،

انسان و شتابزدگى در كارها،

رستاخيز و ترازوى عدل و داد،

پرتوى از سرگذشت الهام بخش پيامبران،

دو ويژگى اساسى مردم پرواپيشه،

حسابرسى در روز رستاخيز،

سه ويژگى قرآن،

پدر توحيدگرايان و برازندگى او،

گفت وگوى روشنگرانه و تفكرانگيز ابراهيم،

ابراهيم و درياى آتش،

چگونه آتش سرد شد؟

هجرت از قلمرو استبداد،

پرتوى از سرگذشت «لوط»،

ژرف نگرى يا شناخت دردها و درمان ها،

پيشتازى و پرچمدارى،

پايدارى در راه حق و عدالت

پرتوى از سرگذشت نوح،داود و سليمان

چگونه آهن به دست او نرم شد؟

شكوه و اقتدار سليمان،

بزرگداشت سمبل عفاف و معنويت،

راه خدا يكى است.