تفسير مجمع البيان جلد ۱۷

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره انبياء / آيه هاى 50 - 46

46 . وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّكَ لَيقُولُنَّ يا وَيْلَنا اِناَّ كُنّا ظالِمينَ.

47 . وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلاتُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ اِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ اَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبيِنَ.

48 . وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقينَ.

49 . الَّذينَ يَخْشَونَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ هُمْ مِنَ السّاعَةِ مُشْفِقُونَ.

50 . وَ هذَا ذِكْرٌ مُبارَكٌ اَنْزَلْناهُ اَفَاَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ.

ترجمه

46 - و اگر دمى از عذاب پروردگارت به آنان برسد، خواهند گفت كه: اى واى بر ما! به راستى كه ما [همگى ] بيدادپيشه بوديم.

47 - و ما ترازوهاى دادگرى را در روز رستاخيز [در ميان ] مى نهيم، آن گاه به هيچ كس [كمترين ] ستمى نمى رود؛ و اگر [عملكرد انسان ] هموزن دانه خردلى باشد، ما همان را حاضر مى آوريم و ما حسابرسانى بسنده ايم.

48 - و به يقين ما به «موسى» و «هارون» «فرقان» را ارزانى داشتيم، و [آن را ]مايه روشنايى و پندى براى پرواپيشگان قرار داديم.

49 - همانان كه در نهان [و آشكار] از پروردگارشان مى ترسند و از رستاخيز هراسانند.

50 - و اين [قرآن ] پندى است خجسته [و مبارك ] كه آن را [بر شما ]فرو فرستاديم، اينك آيا شما انكار كننده آن هستيد؟!

نگرشى بر واژه ها

«نفحه»: رويداد كوچك و يا اندك رويداد.

«قسط»: دادگرى.

اين واژه، گاه به مفهوم برابرى و عدم تبعيض مى آيد، و گاه به مفهوم دادگرى و عدالت، كه در اين جا مفهوم دوم مناسب است.

«خردل»: دانه گياهى است كه سياه رنگ و بسيار ناچيز مى باشد و در حقارت مشهور است.

«موازين»: اين واژه جمع ميزان، به مفهوم ترازو و وسيله سنجش است.

«اشفاق»: اين واژه به مفهوم توجه آميخته به بيم و هراس است.

تفسير

رستاخيز و ترازوهاى عدل و داد

در آيات گذشته پس از ترسيم آفت غرور و غفلت و گناهى كه دامان گمراهان را مى گيرد، از عذاب كه ثمره طبيعى عملكرد زشت و ناهنجار آنان است سخن رفت، و اينك در ادامه همان بحث و همان سخن مى فرمايد:

وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّكَ لَيقُولُنَّ يا وَيْلَنا اِناَّ كُنّا ظالِمينَ

و اگر اندكى از عذاب پروردگارت به اين مغروران و خيره سران در رسد، فرياد برمى آورند كه: اى واى بر ما! به راستى كه ما همگى بيدادپيشه و ستمكار بوديم.

آن گاه به موضوع حساب و حسابرسى عادلانه عملكردها در روز رستاخيز پرداخته و هشدار مى دهد كه:

وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ

ما در روز رستاخيز ميزان ها و ترازوهاى دادگرى را در ميان مى نهيم؛ ترازوهايى كه در سنجش به وسيله آنها ذره اى ستم و بيداد نيست و حق و عدالت را نشان مى دهد و به هيچ كس به اندازه ذره اى ناچيز هم ستم نمى رود.

آن جاست كه شايسته كرداران روزگاران پاداش در خور و شايسته عملكردنيك خود را دريافت مى دارند و بدانديشان و بدكاران نيز كيفر عملكرد زشت و ظالمانه خود را؛ نه به آنان كمتر از آنچه نيكى كرده اند پاداش داده مى شود و نه به اينان ذرّه اى بيشتر از كيفر گناهانشان؛ چرا كه آن جا سراى داد و دادگرى است، و خدا ترازوهاى عدل و داد را برقرار ساخته است.(19)

فَلاتُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً

پس به هيچ كس كمترين ستم و بيدادى نمى رود؛ نه از نيكى نيكوكاران چيزى كاسته مى شود و نه به گناه و بدى گناهكاران چيزى افزون مى گردد.

وَ اِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ اَتَيْنا بِها

و اگر عملى به اندازه دانه ناچيز و كوچك «خردلى» باشد، ما آن را براى پاداش و كيفر حاضر مى سازيم، و در سنجش آن را نيز در نظر مى گيريم.

وَ كَفى بِنا حاسِبيِنَ

و ما حسابرسى بسنده ايم، و كافى است كه از همه جا آگاهيم و همه چيزها و كارها را دادگرانه به حساب مى آوريم.

گفتنى است كه حسابرس و حسابگر بايد از دو ويژگى بهره ور باشد:

1 - دانش و دانايى و آگاهى؛

2 - و ديگر امانت و نگاهدارى درست چيزها.

لا پرتوى از سرگذشت پيامبران

لا از اين جا قرآن شريف به ترسيم فرازهايى از سرگذشت درس آموز و الهام بخش پيامبران پرداخته و نخست مى فرمايد:

وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ

و به يقين ما به «موسى» و «هارون» آن دو پيامبر بزرگ خويش «تورات» را كه وسيله سنجش و جدا سازنده حق و باطل از يكديگر بود ارزانى داشتيم. آن تورات بود كه موسى و راه و رسم آسمانى و عادلانه و سخنان درست و بر حق او را از دجالگرى ها و فريبكارى ها و شگردها و بيدادگرى هاى فرعون و نظام ظاهرساز و پرفريب او جدا مى ساخت.

پاره اى نيز برآنند كه منظور از واژه «فرقان» در آيه شريفه شكافته شدن دريا به وسيله «موسى» به خواست خدا و قدرت اوست.

وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقينَ

و آن را مايه فروغ بخشى و روشنايى و پند و اندرزى براى پرواپيشگان قرار داديم. به بيان ديگر اين «تورات» هم وسيله سنجش و جداسازى حق از باطل بود و هم روشنگر راه حق جويان و حق پويان، و وسيله هدايت و راهيابى به گمشدگان و گم گشتگان. و افزون بر آن مردم خوب و پرواپيشه نيز از انبوه پند و اندرزها و رهنمودهاى سازنده آن بهره مى بردند و درس مى گرفتند.

دو ويژگى اساسى مردم پرواپيشه

در چهارمين آيه مورد بحث به ترسيم برخى از ويژگى هاى اساسى و بنيادى مردم پرواپيشه پرداخته و مى فرمايد:

الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ

همانان كه در نهان و آشكار از پروردگار خويش مى ترسند و در نهانخانه دل نيز بدون ذرّه اى ظاهرسازى و بازيگر از ذات پاك و بى همتاى او حساب مى برند و انديشه گناه و فريب در دل راه نمى دهند.

وَ هُمْ مِنَ السّاعَةِ مُشْفِقُونَ

و وصف ديگرشان اين است كه از روز رستاخيز و حساب و عذاب و خطرهاى آن مى هراسند و هماره به ياد آن روز سهمگين و پاداش و كيفر آن روزند.

با اين بيان، بنيادى ترين وصف مردم پرواپيشه به گونه اى كه در آيه شريفه ترسيم شده اين است كه:

1 - از ذات پروردگارشان در زندگى حساب مى برند و مى ترسند و در آشكار و نهان و نهانخانه دل او را حاضر و ناظر مى نگرند.

2 - ديگر اين كه از روز رستاخيز و حساب دقيق و پاداش و كيفر آن مى هراسند.

در پنجمين آيه مورد بحث در اشاره به شكوه و عظمت قرآن مى فرمايد:

وَ هذَا ذِكْرٌ مُبارَكٌ اَنْزَلْناهُ

و اين قرآن و اين كتاب پرشكوه آسمانى پند و اندرزى خجسته و مبارك است كه آن را براى شما و رستگارى و نجات و رشدتان فروفرستاديم كه تا روز رستاخيز به شما الهام مى بخشد و سود مى رساند.

به باور پاره اى، خدا از آن رو قرآن را مبارك و خجسته وصف مى كند كه سودرسانى معنوى آن بسيار و پند و اندرزهاى آن فراوان است. و بدان جهت كه در آيه پيش «تورات» را وصف فرمود، اينك در اين آيه قرآن را به وصف مى كشد.

اَفَاَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ

پس آيا اينك شما را آن را انكار مى كنيد؟!

اين جمله در حقيقت سرزنش و نكوهش است كه چرا شما حق ناپذيران و ناآگاهان چنين كتاب شكوهبار و چنين برنامه انسانساز آسمانى و چنين معجزه بزرگ و جاودانه اى را انكار مى كنيد؟!

نظم و پيوند برخى از آيات

در مورد چگونگى پيوند سرگذشت «موسى» و «هارون» و قرار گرفتن آن در اين آيات دو نظر آمده است:

1 - به باور برخى از آن جايى كه در آيات پيش آفريدگار هستى از وحى و رسالت سخن گفت، اينك با پيش كشيدن پرتوى از سرگذشت «موسى» و «هارون» و فرود «تورات»، روشنگرى مى كند كه فروفرستادن قرآن شريف به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله اسلام يك پديده نوظهور و بى سابقه اى نيست، ما در گذشته بر «موسى» و «هارون» نيز «تورات» را فروفرستاديم.

2 - اما به باور پاره اى ديگر، اين آيه و اين سرگذشت به آيه مباركه «و لقد استهزى ء...» پيوند مى خورد، و روشنگر اين نكته مى باشد كه اى پيامبر! اين شرك گرايان و حق ستيزان تنها تو را به خاطر وحى و رسالت و دعوت به سوى عدالت و تقوا و آزادى و آزادگى و پيكار با ستم و گناه به باد تمسخر نمى گيرند، هم مسلكان اينان نيز «موسى» و «هارون» را - كه به رسالت برگزيده شده بودند و تورات به آنان داده شده بود - به باد ريشخند مى گرفتند و آنان را اذيّت و آزار مى رساندند.

پرتوى از آيات

در آيات پنجگانه اى كه ترجمه و تفسير آنها از نظر گذشت، قرآن شريف به سه اصل انسانساز و سعادت آفرين اشاره دارد كه هر كدام در خور تعمق بسيار و سرنوشت ساز مى باشند، و اينها عبارتند از:

1 - حسابرسى روز رستاخيز

اگر به راستى فرد و جامعه و تشكيلاتى به اين حقيقت ايمان داشته باشد، و به راستى از اعماق جان باور كند كه روزى پاى حساب و حسابرسى به ميان خواهد آمد و همه اسرار و نهان ها و پرونده هاى محرمانه و فوق محرمانه و كارهايى كه مدارك و اسناد و گواهى به ظاهر ندارد، همه و همه به وسيله آن دادگاه بزرگ و در پيشگاه آن داناى نهان ها رو مى شود و مورد محاسبه قرار مى گيرد، بسيار دقيق و حساب شده و انسانى عمل مى كند و حقوق خدا و خلق او را بازيچه خودسرى ها و خودكامگى ها نمى سازد.

امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود:

و اللّه لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على أَنْ اعصِيَ اللّه فى نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلته، و انّ دنياكم عندى لأهون من ورقة فى فم جرادة تقضمها، ما لعلىّ و لنعيم يفنى، و لذّة لا تبقى...(20)

به خداى توانا سوگند كه اگر اقليم هاى هفتگانه هستى را با آنچه در زير آسمان هاست به من بدهند و در برابرش بخواهند كه خداى آگاه و دانا را با به غصب گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى گناه و نافرمانى كنم هرگز چنين نخواهم كرد، و از او و روز حساب و حسابرسى سخت حساب مى برم، و اين دنياى شما نزد من از برگ جويده اى كه در كام و دهان ملخى باشد خوارتر و بى مقدارتر است...

خدايا! «على» را با نعمت ها و لذت هاى زودگذر و فناپذير دنيا چه كار؟!

از خفتن دستگاه خرد و انديشه و وجدان و فطرت و آن گاه لغزش هاى زشت به خدا پناه مى بريم و از او يارى مى جوييم.

آرى، ايمان به رستاخيز و باور حساب و حسابرسى آن چنين مى كند.

2 - پرواپيشگان

در وصف پرواپيشگان بسيار سخن مى رود و بسيار نوشته مى شود و مدعيان بسيارند، اما پرواپيشگان راستين بسيار اندكند.

در آياتى كه بحث شد، قرآن روى دو ويژگى بنيادى فرد، خانواده، جامعه، تشكيلات و تمدن پرواپيشه انگشت مى گذارد و روشنگرى مى كندكه اساس و بنياد پرواى واقعى ادعاها و لاف و گزاف هاى ميان تهى و ظاهرسازى ها و رياكارى ها و عوام بازى ها نيست، بلكه پرواى راستين آن است كه انسان هماره در نهان و خلوت از خدا پروا كند؛ آن جاها كه فكر مى كند گزارش ها محرمانه مى ماند، از خدا حساب ببرد و ستم نكند، و ديگر اين كه از روز سهمگين حساب و قيامت و روز رسوايى بزرگ ظالمان و خودكامگان بهراسد و ستم نكند، نه به خود و نه ديگران، نه به دوست و آشنا و نه بيگانه و ناآشنا، نه به موافق و نه به مخالف، و به هيچ كس ستم روا ندارد.(21)

3 - سه ويژگى قرآن

نيز در اين آيات سه ويژگى بزرگ و شكوهبار قرآن به تابلو رفته است كه هر كدام در خور بحث جداگانه اى است:

الف: پند و اندرز بودن قرآن،

ب: خجسته و مبارك بودن آن،

ج: و ديگر آسمانى بودنش كه از سوى آفريدگار انسان براى زندگى و تضمين نيكبختى انسان فرود آمده است. روشن است كه اين در گرو عمل شايسته و بايسته به آن است.

/ سوره انبياء / آيه هاى 60 - 51

51 . وَ لَقَدْ آتَيْنا اِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا بِهِ عالِميِنَ.

52 . اِذْ قالَ لِاَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتى اَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ.

53 . قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدينَ.

54 . قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ اَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فى ضَلالٍ مُبيِنٍ.

55 . قالُوا اَجِئْتَنا بِالْحَقِّ اَمْ اَنْتَ مِنَ اللاَّعِبينَ.

56 . قالَ بَلْ رَبُّكُم رَبُّ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ الَّذى فَطَرَهُنَّ وَ اَنَا عَلَى ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ.

57 . وَ تَاللَّهِ لَاَكيدَنَّ اَصْنامَكُمْ بَعْدَ اَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ.

58 . فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً اِلاّ كَبيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ اِلَيْهِ يَرْجِعُونَ.

59 . قالُوا مَنْ فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنا اِنَّهُ لَمِنَ الظاَّلِمينَ.

60 . قالُوا سَمِعْنا فَتىً يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ اِبْراهيمُ.

ترجمه

51 - و به راستى ما پيشتر به [پيامبرمان ] ابراهيم، رشد [فكرى شايسته و زيبنده ]او را ارزانى داشتيم و ما به [برازندگى ] او دانا بوديم.

52 - آن گاه كه او به پدر خود و جامعه اش گفت: اين پيكره هايى كه شما هماره به پرستش آنها روى مى آوريد چيست؟

53 - [آنان ] گفتند: پدران [و نياكان ] خويشتن را پرستشگر آنها يافتيم [و رهرو راه آنان هستيم ].

54 - [ابراهيم ] گفت: بى ترديد هم شما و هم پدرانتان [هر دو نسل ]در گمراهى آشكارى بوديد.

55 - [آنان ] گفتند: آيا حق را براى ما آورده اى يا تو از بازيگرانى؟!

56 - گفت: [نه، من از بازيگران روزگار نيستم،] بلكه پروردگارتان، پروردگار آسمان ها و زمين است، همان كسى كه آنها را پديد آورده است، و من بر اين گفتار [و بر اين واقعيت يكى ] از گواهانم.

57 - و به خدا سوگند! پس از اين كه پشت كرديد و [از اين جا] دور شديد، بى ترديد من در كار اين بت هاى شما تدبيرى [خردمندانه و خداپسندانه ]خواهم انديشيد!

58 - آن گاه [در يك فرصت مناسب ] همه آنها، جز بزرگشان را [درهم شكست و ]ريز ريز نمود؛ باشد كه آنان به سراغ آن [بت بزرگ ] بازگردند.

59 - [و چون به بتكده بازآمدند و بت ها را در هم شكسته و ريز ريز ديدند ]گفتند: چه كسى با خدايان ما چنين كرده است؟! به يقين او از بيدادگران است.

60 - [برخى ] گفتند: شنيده ايم جوانى كه او را ابراهيم مى گويند، از آنها به [تندى و بدى ] ياد مى كند.

تفسير

پدر توحيدگرايان و رشد و برازندگى او

پس از ترسيم پرتوى از داستان «موسى» و «هارون»، در اين آيات به ترسيم پرتوى از سرگذشت «ابراهيم»، پدر توحيدگرايان و تدبير او در مبارزه با پرستش هاى ذلّت بار و ارتجاعى پرداخته و مى فرمايد:

وَ لَقَدْ آتَيْنا اِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ

و به يقين ما پيشتر به پيامبرمان ابراهيم رشد فكرى شايسته و زيبنده او را ارزانى داشتيم.

در مورد «پيشتر» ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى منظور پيش از رسالت «موسى» مى باشد.

2 - اما به باور پاره اى ديگر منظور پيش از رسالت محمد صلى الله عليه وآله است.

3 - و از ديدگاه برخى منظور پيش از رسيدن خود «ابراهيم» به سن بلوغ مى باشد.

با اين بيان منظور اين است كه: ما پيشتر به پيامبرمان ابراهيم، دليل و برهان شناخت خدا و توحيدگرايى و يكتاپرستى را - كه راه رشد و تكامل است - ارزانى داشتيم.

وَ كُنّا بِهِ عالِميِنَ.

و ما مى دانستيم كه او براى رشد و رساندن پيام خدا در پرتو گفتار و كردار، بسيار شايسته و برازنده است.

در دومين آيه مورد بحث به يكى از فرازهاى درس آموز و الهام بخش زندگى او پرداخته و مى فرمايد:

اِذْ قالَ لِاَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتى اَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ

اين رشادت و برازندگى ابراهيم هنگامى جلوه كرد كه به پدر و جامعه اش گفت: اين پيكره هايى كه آنها را مى پرستيد، چيست؟

واژه «تمثال» به مفهوم چيز مصنوعى مى باشد كه به يكى از مخلوقات شباهت دارد.

و پاره اى برآنند كه بت ها پيكره دانشمندان و علماى گذشته بود. اما پاره اى بر اين باورند كه آنها پيكره و مجسّمه پديده هاى كيهانى بودند و نه زمينى.

«اصبغ بن نباته» آورده است كه امير مؤمنان عليه السلام بر گروهى كه شطرنج بازى مى نمودند، گذر كرد و به آنان فرمود: اين بت ها و پيكرهايى كه از آنها جدا نمى شويد و آنها را مى پرستيد چيست؟

شما با اين كار هم خدا را نافرمانى نموده ايد و هم پيام آور او را.

انّ عليّا مرّ بقوم يلعبون الشطرنج، فقال: ما هذه التماثيل الّتى انتم لها عاكفون؟ لقد عصيتم اللّه و رسوله.(22)

بت پرستان و شرك گرايان به جاى پاسخ درست به دنباله روى از پدران و نياكان خويش چسبيدند و گفتند:

قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدينَ

ما پدران خويشتن را پرستشگر آنها يافتيم و به راه آنان گام سپرديم.

و بدين سان هم نشان دادند كه بر اين راه و رسم ذلت بار واپسگرايانه كه در پيش گرفته اند، دليل و برهان ندارند و كارشان تنها دنباله روى است، و هم نشان دادند كه دنباله روى و تقليد كوركورانه يكى از آفت هاى جامعه ها و رشد و شكوفايى تمدّن ها و سدّ راه اصلاح و اصلاحگران عصرها و نسل هاست.

«ابراهيم» شجاعانه و خيرخواهانه به روشنگرى پرداخت و آنان را سرزنش كرد كه:

قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ اَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فى ضَلالٍ مُبيِنٍ

واقعيت اين است كه هم خودتان و هم پدرانتان در گمراهى آشكارى هستيد كه بت ها را به جاى آفريدگار هستى مى پرستيد.

آنان با شنيدن منطق توحيدگرايانه «ابراهيم» و سخن قاطعانه و روشنگرانه و جدى او گفتند: آيا تو به راستى حق را براى ما آورده اى و دعوتت به يكتاپرستى و نكوهش بت ها حقيقت دارد يا از بازيگرانى و به شوخى چنين مى گويى؟

قالُوا اَجِئْتَنا بِالْحَقِّ اَمْ اَنْتَ مِنَ اللاَّعِبينَ

آنان بدان دليل اين پرسش را از آن حضرت كردند كه انكار بت و بتكده و بت پرستى را از او بسيار دور مى پنداشتند، چرا كه او را انسانى شايسته و حق جو مى پنداشتند، و چون خود به بت پرستى خو گرفته بودند، آن را شيوه درستى مى پنداشتند.

ابراهيم در برابر پرسش آنان گفت:

قالَ بَلْ رَبُّكُم رَبُّ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ الَّذى فَطَرَهُنَ

نه، من از بازيگران نيستم و به شوخى سخن نمى گويم، بلكه پروردگارتان، همان پروردگار آسمان ها و زمين است، و بايد او را از راه نگرش بر كران تا كران هستى و پديده هاى گوناگون و نظام حيرت انگيز آفرينش شناخت.

وَ اَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ

واژه «شاهد» به مفهوم دليل و راهنماست، و بر اين اساس «ابراهيم» خود را گواه معرفى مى كند، چرا كه با گفتار و عملكرد خود مردم را راه مى نمايد و به گواهى و ارشاد خود اطمينان دارد و مى گويد: من بر اين گفتار و دعوت خويش گواه مى باشم.

و براى جلب اعتماد و اطمينان آنان بر جدّى بودن دعوتش افزود:

وَ تَاللَّهِ لَاَكيدَنَّ اَصْنامَكُمْ

و به خداى سوگند كه در مورد بت هاى شما تدبيرى شايسته خواهم انديشيد، گرچه براى شما ناگوار باشد.

به باور پاره اى، آن حضرت اين تصميم خود را در نهان بيان كرد كه تنها يك تن از بت پرستان آن را شنيد و پس از آن تدبير افشا كرد.

بَعْدَ اَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ

اين تدبير را هنگامى خواهم انديشيد و پياده خواهم كرد كه شما از شهرتان بيرون برويد.

در اين مورد آورده اند كه شرك گرايان و بت پرستان مخاطب «ابراهيم» در هر سال يك روز را روز عيد به شمار آورده و از شهر بيرون مى رفتند، و پس از تفريح و بازى و سرگرمى به هنگام بازگشت بر بتكده وارد مى شدند و در آستان بت ها سر به سجده مى نهادند.

آنان در روز عيد خويش از ابراهيم خواستند كه به همراه آنان به دشت و صحرا برود. او به ظاهر پذيرفت و گفت: مى آيم.

با آنان راه بيابان را در پيش گرفت و اندكى كه از شهر دور شدند، اظهار پادرد نمود و به شهر بازگشت.

در هشتمين آيه مورد بحث با اشاره به شكسته شدن بت ها به دست ابراهيم مى فرمايد:

فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً اِلاّ كَبيراً لَهُمْ

آن گاه در آن فرصت مناسب همه بت ها جز بزرگشان را در هم شكست و خرد كرد و تنها بت بزرگ را به حال خود گذاشت.

به باور پاره اى اين بت از نظر ساختمان و پيكره بزرگ تر بود، و به باور پاره اى ديگر از نظر احترام بت پرستان به آن.

در اين مورد آورده اند كه ابراهيم با تبر خود وارد بتكده شد و همه بت ها را يكى پس از ديگرى در هم شكست و آن گاه تيشه را بر گردن بت بزرگ افكند و از آن جا بيرون آمد.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

لَعَلَّهُمْ اِلَيْهِ يَرْجِعُونَ

هدف ابراهيم از شكستن بت ها اين بود كه آنان به سوى بت بزرگ برگردند و از او بپرسند، و آن گاه كه او به آنان جواب نداد، آنان به جهالت و ناتوانى خداى خويش پى ببرند و مغزهاى خمودشان تكان بخورد.

سرانجام آنان به شهر و بتكده خويش بازگشتند و با ديدن وضعيت بتكده و شكسته شدن بت ها، فريادشان بلند شد كه هر كسى با خدايان ما چنين كرده، بى گمان او از بيدادگران است.

مَنْ فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنا اِنَّهُ لَمِنَ الظاَّلِمينَ

و بدان دليل او را بيدادگر خواندند كه بايد به كيفر اين كارش كشته شود و خود جان خويشتن را به پندار آنان به خطر افكنده است.

گروهى آيه شريفه را به صورت پرسشى ترجمه و تفسير كرده اند، بدين صورت كه:

قالُوا مَنْ فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنا...

گفتند: چه كسى با خدايان ما چنين كرده است؟

راستى كه هر كس به چنين كارى دست يازيده از بيدادگران است، چرا كه كار نادرستى كرده است.

يكى از آنان كه از تدبير و برنامه ابراهيم در مورد بت ها آگاهى يافته بود، آنچه را از ابراهيم شنيده بود به آگاهى آنان رسانيد و آنان فرياد برآوردند كه:

قالُوا سَمِعْنا فَتىً يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ اِبْراهيمُ

ما مى شنيديم كه جوانى از بت هابدگويى مى كرد و مى گفت: اين پيكره هاى بى جان را - كه نه سودى مى رسانند و نه زيان، و نه قدرت شنيدن سخنى را دارند و نه توان ديدن چيزى را - چرا مى پرستيد؟!

و بدين سان بت ها و پرستش آنها را به باد سرزنش مى گرفت.