تفسير مجمع البيان جلد ۱۷

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۳ -


/ سوره انبياء / آيه هاى 35 - 31

31 . وَ جَعَلْنا فىِ الْاَرْضِ رَواسِىَ اَنْ تَميدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فيها فِجَاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ.

32 . وَ جَعَلْنا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ.

33 . وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ فى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ.

34 . وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ اَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ.

35 . كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ اِلَيْنا تُرْجَعُونَ.

ترجمه

31 - و در زمين كوه هايى استوار قرار داديم تا مبادا زمين مردم را بلرزاند؛ و در آن دره ها و راه هايى پديد آورديم، باشد كه آنان راه يابند.

32 - و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم، اما آنان از [نگرش خردمندانه بر ]آيات [و نشانه هاى ]آن روى مى گردانند.

33 - و او آن كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورد؛ هر يك از اين دو در مدارى [ويژه ]شناورند.

34 - و پيش از تو [نيز] براى هيچ انسانى جاودانه زيستن قرار نداديم؛ [افزون بر اين ]آيا [آن كسانى كه به انتظار از دنيا رفتن تو نشسته اند،] اگر تو از دنيا بروى آنان [ماندگار و ]جاودانه خواهند بود؟!

35 - هر انسانى چشنده [طعم ] مرگ است، و شما را از راه آزمايش، به بدى ها و خوبى ها خواهيم آزمود، و سرانجام به سوى ما بازگردانده خواهيد شد.

نگرشى بر واژه ها

«رواسى»: كوه هاى استوار و پابرجا.

«ميد»: لرزش و جنبش و سرگردانى.

«فجّ»: راه گشاده شده در ميان دو كوه، و جمع آن «فجاج» است.

«فلك»: گردان.

«سباحة»: حركت كردن و شناور بودن.

پرتوى از نشانه هاى او در آسمان و زمين

در اين آيات آفريدگار هستى به ترسيم پرتوى از قدرت بى كران و نعمت جهان شمول و گسترده خود پرداخته و مى فرمايد:

وَ جَعَلْنا فى الْاَرْضِ رَواسِىَ اَنْ تَميدَ بِهِمْ

و در زمين كوه هايى استوار و پابرجا قرار داديم تا مبادا زمين مردم را به لرزش و اضطراب درآورد.

وَ جَعَلْنا فيها فِجَاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ

و در لابه لاى اين كوه ها راه هايى گشاده و درّه هايى پديد آورديم تا آنان راه يابند و به هدف برسند، به گونه اى كه اگر اين راه ها نبودند مسافرت ها براى شما مردم دشوار و ناممكن مى شد و نمى توانستيد از راه هاى زمينى از شهر و كشورتان به ديگر شهرها و كشورها سفر كنيد.

پاره اى نيز بر آنند كه ممكن است منظور راه يافتن به سوى دين خدا و راه و رسم خداپسندانه باشد.

در دوّمين آيه مورد بحث در توجه دادن به آسمان و پديده هاى آسمانى مى فرمايد:

وَ جَعَلْنا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً

و ما آسمان را نيز بر فراز سر شما انسان ها برافراشتيم و آن را سقفى محفوظ قرار داديم كه به وسيله شهاب ها از ورود و نفوذ شيطان ها به آن، و يا از سقوط بر زمين مصون و محفوظ است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: آسمان از دست اندازى و تخريب و تهاجم انسان هاى بدانديش و شرارت پيشه محفوظ است.

وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ

اما آنان از نشانه هاى يكتايى و قدرت خدا در كرانه هاى آسمان روى گردانده و به پيدايش و نياز آن به آفريدگار و گرداننده اى دانا و توانا نمى انديشند.

در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كلٌّ فى فَلَكٍ يَسْبَحُوْنَ

و او همان خدايى است كه روز و شب و خورشيد و ماه را آفريد. خورشيد و ماه دو گوى غلطانى هستند كه با ديگر سياره ها در مدارهاى خود چرخان و شناورند.

از آيه شريفه دريافت مى گردد كه ستارگان نيز در حال حركت اند چرا كه شب با ستاره توام و همراه است.

در اين آيه، فعل به صورت جمع مذكّر به كار رفته و خورشيد و ماه و ستارگان به منزله موجودات خردمند و خردورز به شمار آمده اند و كارى كه به آنها نسبت داده شده، يك كار عقلايى است. در سوره و آيه ديگرى نيز همين گونه در مورد ماه و خورشيد و ستارگان آمده است و مى فرمايد:

اذ قال يوسف لابيه يا ابتِ انى رأيت احد عشر كوكبا و الشمس و القمر رايتهم لى ساجدين.(13)

و هنگامى را به يادآور كه يوسف به پدرش گفت: پدر جان! من در خواب يازده ستاره را به همراه ماه و خورشيد ديدم، آنها را ديدم كه در برابر من سجده مى كنند.

قانون جهان شمول مرگ

لا در اين آيه شريفه در نفى بهانه جويى هاى شرك گرايان مى فرمايد:

وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ

و ما براى هيچ انسانى پيش از تو زندگى جاودانه قرار نداده ايم.

اَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ

آيا اين بى خردانى كه در انتظار مرگ تو و خاموش شدن مشعل دين و آيين آسمانى تو نشسته اند، با از دنيا رفتن تو خود حيات ماندگار و جاودانه پيدا مى كنند؟!

شرك گرايان در راه دشمنى بى خردانه خود با پيامبر گرامى مى گفتند: أم يقولون شاعر نتربص به ريب المنون.(14)

يا مى گويند او شاعرى است كه ما در انتظار مرگ وى هستيم و چشم به راه بد زمانه در مورد او مى باشيم.

قرآن در پاسخ آنان مى فرمايد: اين انتظار بى خردانه آنان بيهوده است، چرا كه هم تو در جهان جاودانه نخواهى بود و هم آنان خواهند مرد، و قانون مرگ جهان شمول است.

در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ

هر انسان و هر موجود زنده اى به ناگزير چشنده طعم مرگ است.

وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً

و ما با شما بسان آزمون كنندگان و آزمايشگران رفتار مى كنيم، و شما را با سختى ها و راحتى ها و تهيدستى و ثروتمندى مى آزماييم تا بدين وسيله شكيبايى شما در برابر ناملايمات زندگى و سپاس شما در برابر نعمت ها پديدار گردد.

در روايت آمده است كه على عليه السلام بيمار گرديد. دوستانش به هنگام عيادت از آن حضرت پرسيدند: كيف نجدك يا امير المؤمنين؟ اى امير مؤمنان حال شما چطور است؟

آن حضرت فرمود: بد است، بد، قال: بالشّر.

آنان گفتند: اى امير مؤمنان! اين بيان زيبنده بزرگمردى چون شما نيست! قالوا: ما هذا كلام مثلك!

آن حضرت فرمود: اِنّ اللّه تعالى يقول و نبلوكم بالشّر و الخير فتنة فالخير الصحة و الغناء و الشّر المرض و الفقر.(15)

خداى فرزانه مى فرمايد: ما شما را با «شرّ» و «خير» مى آزماييم؛ خير و نيكى در آيه شريفه به مفهوم تندرستى و بى نيازى است، و «شرّ» و بدى به مفهوم بيمارى و نيازمندى مى باشد، و من اين بيان را كه در پاسخ شما گفتم، از آيه شريفه دريافت داشته ام.

پاره اى از پارسايان گفته اند: واژه «شرّ» در اين جا به مفهوم چيره شدن هواى نفس بر انسان است، و واژه «خير» به مفهوم تسلّط بر نفس و نگاهدارى خويش از گناه و نافرمانى خداست.

وَ اِلَيْنا تُرْجَعُونَ

و سرانجام همگى شما به سوى ما باز مى گرديد تا سزاى كارهاى ناشايسته و شايسته خود را دريافت داريد.

نظم و پيوند برخى از آيات

آيه 34 - كه مى فرمايد: و ما جعلنا لبشر من قبلك الخلد... و ما براى هيچ انسانى پيش از تو زندگى جاودانه ارزانى نداشتيم... - به محتواى آياتى پيوند مى خورد كه پيش تر روشنگرى فرمود كه پديده هاى گوناگون جهان آفرينش براى ماندگارى و زندگى جاودانه آفريده نشده اند، بلكه همه اين پديده ها با اين هدف پديد آمده اند كه وسيله و مقدمه اى براى رسيدن به نعمت ماندگار و پاينده سراى آخرت باشند؛ با اين بيان همه انسان ها جهان را بدرود خواهند گفت و به پاداش و كيفر خويش خواهند رسيد.

/ سوره انبياء / آيه هاى 45 - 36

36 . وَ اِذا رَآكَ الَّذينَ كَفَرُوا اِنْ يَتَّخِذُونَكَ اِلاَّ هُزُواً اَهذَا الَّذى يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ.

37 . خُلِقَ الْاِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَاُوريكُمْ آياتى فَلاتَسْتَعْجِلُونِ.

38 . وَ يَقُولُونَ مَتى هذاَ الْوَعْدُ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.

39 . لَوْ يَعْلَمُ الَّذينَ كَفَرُوا حينَ لايَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ.

40 . بَلْ تَاْتِيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلا يَسْتَطيعُونَ رَدَّها وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ.

41 . وَلَقَدِ اسْتُهْزِى ءَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ماكانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ.

42 . قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ.

43 . اَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لايَسْتَطيعُونَ نَصْرَ اَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِناَّ يُصْحَبُونَ.

44 . بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتىَّ طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ اَفَلا يَرَوْنَ اَناَّ نَاْتِى الْاَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ اَطْرافِها اَفَهُمُ الْغالِبُونَ.

45 . قُلْ اِنَّما اَنْذِرُكُمْ بِالْوَحْىِ وَ لايَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ اِذا ما يُنْذَرُونَ.

ترجمه

36 - و آن كسانى كه كفر ورزيدند، هنگامى كه تو را بنگرند [به جاى نگرش بر آيات و تفكّر در آنها ]تنها تو را به باد تمسخر مى گيرند [و مى گويند:] آيا اين [مرد ]همان كسى است كه خدايان شما را [به در خور پرستش نبودن ]ياد مى كند؟ [و اين ]در حالى [است ]كه خود آنان ياد خداى بخشاينده را انكار مى كنند.

37 - [آرى،] انسان از شتاب آفريده شده است؛ [اما شتاب نورزيد ]به زودى آيات خود را به شما نشان خواهم داد، از اين رو به شتاب [عذاب و كيفر را] از من نخواهيد.

38 - و [شرك گرايان ]مى گويند: اگر راست مى گوييد، پس اين وعده [برپايى رستاخيز ]كى خواهد بود؟

39 - [اما] كاش آن كسانى كه كفر ورزيده اند، مى دانستند كه [به هنگام فرارسيدن عذاب ]آن گاه كه [شعله هاى سوزان ]آتش را نه مى توانند از چهره هاى [نازپرورده ]خود دور سازند و نه از پشت هاى خود، و آنان [از هيچ جا هم ] يارى نمى گردند، [در چه حال و روزى گرفتار خواهند بود].

40 - آرى [اين كيفر دردناك ]به طور ناگهانى به سراغ آنان مى آيد و آنان را بهت زده مى سازد [به صورتى غافلگيرانه ]كه نه مى توانند آن [عذاب ]را برگردانند و نه به آنان مهلت داده مى شود [كه چاره اى بينديشند].

41 - و [اگر اين بيدادگران تو را به باد تمسخر مى گيرند، اندوه به دل راه نده ]به يقين پيام آوران پيش از تو [نيز از سوى هم مسلكان اينان ] مورد تمسخر قرار گرفتند، اما سرانجام كسانى كه آنان را تمسخر مى كردند، [كيفر ]آنچه كه به باد تمسخر مى گرفتند گريبانشان را گرفت [و سخت در هم كوبيده شدند].

42 - [هان اى پيامبر!] بگو: چه كسى شما را شب و روز از [عذاب ]آن بخشاينده نگاه مى دارد؟ [نه، آنان نمى انديشند، ]بلكه آنان از ياد پروردگارشان رويگردانند.

43 - آيا آنان خدايانى [جز خداى يكتا ]دارند كه از آنان در برابر ما حمايت مى كنند؟! [نه، چنين نيست، آن خدايان دروغين شان ]نه مى توانند خويشتن را يارى كنند و نه آنان از سوى ما يارى مى گردند.

44 - [نه، آنان از هيچ سويى يارى نمى شوند، ]بلكه اينان و پدرانشان را ما [از نعمت هاى گوناگون ]بهره ور ساختيم، تا [جايى كه ]عمرشان به درازا انجاميد [و دچار غرور و غفلت شدند]. آيا اينان نمى بينند كه هماره به سراغ زمين مى آييم و از كرانه هاى آن [و زمينيان ]فرو مى كاهيم؟ آيا باز هم آنان چيره اند [و احساس پيروزى مى كنند]؟!

45 - [هان اى پيامبر!] بگو: من شما را تنها به وسيله وحى هشدار مى دهم؛ اما [ناشنوايان و ]كران آن گاه كه هشدار داده مى شوند، آن دعوت را نمى شنوند.

نگرشى بر واژه ها

«هزو»: تمسخر و ريشخند و آشكار ساختن چيزى براى عيبجويى كه حقيقت ندارد و خلاف باطن است.

«عجله»: شتاب و پيش افكندن چيزى از زمان طبيعى خود كه كارى ناپسند است.

«سرعت»: انجام كارى در نزديك ترين فرصت شايسته آن، كه شيوه اى پسنديده و مطلوب است.

«كلائة»: نگاه داشتن و حفظ كردن.

تفسير

بى فرهنگى و بى منطقى شرك گرايان

در اين آيات دگرباره با بى منطقى و بى فرهنگى مخالفان وحى و رسالت روبه رو مى گرديم كه به جاى انديشه و رويارويى فكرى و فرهنگى و منطقى و پذيرش حق و عدالت، پيام خدا و پيامبرش را به باد تمسخر مى گرفتند.

در نخستين آيه مورد بحث، خدا روى سخن را به پيامبرش نموده و مى فرمايد:

وَ اِذا رَآكَ الَّذينَ كَفَرُوا ِانْ يَتَّخِذُونَكَ اِلاَّ هُزُواً

هان اى پيامبر! هنگامى كه كفرگرايان تو را مى بينند، در برابر دعوت به توحيد و تقوا و هشدار به دورى گزيدن از شرك و پرستش هاى خفّت آور و خيرخواهانه از سوى تو، تنها تو را به بادِ تمسخر مى گيرند و مى گويند:

اَهذَا الَّذى يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ

آيا اين همان مردى است كه خدايان شما را مورد نكوهش قرار داده و به در خور خدايى نبودن ياد مى كند؟

آيا اين همان است كه مى گويد: اين بت ها و خدايان دروغين شما پديده هايى ناتوان و بى جانند كه نه توان سود رساندن به كسى را دارند، و نه مى توانند به كسى زيانى برسانند؟!

وَ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ

در حالى كه اينان خود ياد و نام خداى بخشاينده را انكار مى كنند و از توحيدگرايى و يكتاپرستى بيگانه اند و كتاب آسمانى را نمى پذيرند.

به راستى آيا جاى شگفتى ندارد كه چگونه اين تيره بختان آفريدگار توانا و ارزانى دارنده نعمت هاى رنگارنگ را انكار مى كنند و آن گاه به پديده هايى روى مى آورند و آنها را مى پرستند كه نه سودى مى بخشند و نه توان زيانى دارند؟!

با اين بيان آيا خود چنين مردم بى منطق و بى فرهنگى به تمسخر و استهزا شدن سزاوارتر و زيبنده تر نيستند؟!

انسان و شتابزدگى در كارها

در دومين آيه مورد بحث به ديگر شيوه زشت آنان اشاره نموده و مى فرمايد:

خُلِقَ الْاِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ

انسان از شتاب پديد آمده است.

در تفسير اين فراز از آيه شريفه دو نظر آمده است:

الف: به باور گروهى منظور از انسان در اين آيه آدم عليه السلام است، نه همه انسان ها، و در مورد شتاب او نيز سه تأويل رسيده است:

1 - به باور «مجاهد» منظور اين است كه آدم عليه السلام به شتاب آفريده شد، چرا كه او آخرين پديده و مخلوقى است كه در آخرين ساعت هاى روز جمعه آخر سال، با سرعت و پيش از آن كه خورشيد غروب كند، آفريده شد.

2 - اما به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه او بر خلاف ديگر انسان ها كه با عبور از مراحل گوناگون خاك، نطفه، علقه، مضغه و... جامه هستى مى پوشند، به يكباره آفريده شد. بر اين باور است كه آفرينش آدم بسيار شگفت انگيزتر از آفرينش ديگر انسان ها و پديده هاست و به همين جهت خدا به آن توجه مى دهد.

3 - و برخى از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: هنگامى كه آدم عليه السلام آفريده شد، هنوز روح و جان بر كران تا كران كالبدش ندميده بود كه برخاست و به سرعت به سوى درختان پرطراوت و پرميوه بهشت شتافت.

ب: و گروهى ديگر از مفسّران بر آنند كه منظور از انسان در آيه شريفه همه انسان ها مى باشند، كه در اين مورد نيز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «جبايى»، «قتاده» و «ابومسلم» منظور آيه شريفه اين است كه انسان تار و پود وجودش از عجله و شتاب آفريده شده است و در زندگى هرآنچه را دوست مى دارد، در پى آن مى شتابد و دوست دارد كه به سرعت آن را به كف آورد.

در فرهنگ و ادبيات عرب نظير اين تعبير بسيار است، براى نمونه:

به كسى كه زياد مى خوابد، گفته مى شود: او از خواب آفريده شده است.

و به كسى كه بدى و شرارتش بسيار است، گفته مى شود: او از بدى پديد آمده است.

2 - اما به باور گروهى ديگر در آيه شريفه واژه ها جاى خود را عوض كرده اند و منظور اين است كه شتاب از انسان است.

به باور ما اين ديدگاه ضعيف است و بايد آيه را تأويل كرد، كه بدون دليل درست به نظر نمى رسد.

3 - از ديدگاه پاره اى واژه «عجل» به مفهوم خاك است، و با اين بيان منظور اين است كه انسان از خاك آفريده شده است، براى نمونه شاعر مى گويد:


 

  • و النّبع ينبت بين الصّخر ضاحية و النّخل تنبت بين الماء و العجل

  • و النّخل تنبت بين الماء و العجل و النّخل تنبت بين الماء و العجل

چشمه سارها از ميان صخره و سنگ مى رويد و مى جوشد و نخلستان ها از ميان آب و خاك.

در اين شعر، واژه «عجل» به مفهوم «خاك» به كار رفته است.

با اين بيان آيه مورد بحث، بسان اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

و بدأ خلق الانسان من طين.(16)

و خدا آفرينش انسان را از گل آغاز كرد.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه آفرينش انسان براى آفريدگارش نياز به زمان و فرصتى ندارد، چرا كه كار او اين گونه است كه چون به چيزى اراده فرمايد همين كه مى گويد: باش! پس بى درنگ به آنچه فرموده است پديدار مى گردد.

انّما امره اذا اراد شيئاً أن يقول له كن فيكون.(17)

در ادامه آيه مورد بحث مى فرمايد:

سَاُوريكُمْ آياتى

شتاب نورزيد كه به زودى من آيات و نشانه هاى روشن و روشنگر خود را كه بر يكتايى ذات پاك و بى همتاى من و راستى دعوت پيامبر دارد، به شما نشان خواهم داد.

فَلاتَسْتَعْجِلُونِ

آرى، در رسيدن عذاب شتاب نكنيد و آن را به شتاب نخواهيد كه به زودى فرا مى رسد.

«ابن عباس» در اين مورد آورده است كه منظور از مخاطب آيه شريفه «نضر بن حارث» يكى از سردسته هاى شرك و بيداد است كه گستاخانه مى گفت:

اللّهم ان كان هذا هو الحق فامطر...

بار خدايا! اگر اين امامت آسمانى و پيشوايى اميرمؤمنان عليه السلام درست و بر اساس حق است، از آسمان سنگ بر ما بباران.

در ادامه سخن از بهانه جويى هاى شرك گرايان مى فرمايد:

وَ يَقُولُونَ مَتى هذاَ الْوَعْدُ

آنان به توحيدگرايان مى گفتند: اين رستاخيزى كه شما از آن هشدار مى دهيد، كى فراخواهد رسيد؟

اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ

اگر راست مى گوييد كه رستاخيزى در كار است، پس بگوييد كى خواهد آمد؟

در چهارمين آيه مورد بحث به پاسخ آنان پرداخته و مى فرمايد:

لَوْ يَعْلَمُ الَّذينَ كَفَرُوا حينَ لايَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ

اگر اين گمراهان مى دانستند و مى شناختند كه نمى توانند عذاب دوزخ و شعله هاى سوزان آتش را - آن گاه كه آنان را احاطه مى كند - از چهره ها و پشت و پهلوى خود دور سازند و خود را برهانند و كسى نيز نمى تواند آنان را يارى كند، درستى گفتار و هشدارتان را گواهى مى كردند و با شتاب نمى گفتند كه: پس كى خواهد آمد؟

آرى، اين گستاخى و غرور از نادانى و شرارت آنان برمى خيزد. اى كاش از آن روز و آتش شعله ورش خبر داشتند!

در ادامه پاسخ به آنان مى افزايد:

بَلْ تَاْتِيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ

بلكه رستاخيز و عذاب آن به ناگاه آنان را درمى يابد و دچار بهت و حيرتشان مى سازد.

فَلا يَسْتَطيعُونَ رَدَّها وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ

و آن گاه ديگر نه مى توانند آن را برگردانند و نه لحظه اى براى توبه و پوزش خواهى و جبران به آنان مهلت داده مى شود.

در ششمين آيه مورد بحث، خدا به منظور آرامش خاطر بخشيدن به پيامبرش در برابر جوسازى ها و اذيّت و آزار بيدادگران مى فرمايد:

وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ

هان اى پيامبر ما! اگر اين بيدادگران تو را به باد تمسخر مى گيرند و حق را نمى پذيرند، چيز تازه اى نيست و تو اندوه به دل راه نده! همه پيام آوران پيش از تو را نيز هم مسلكان اينان به باد تمسخر گرفتند.

فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ماكانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ

اما سرانجام آنچه از عذاب و كيفر خدا و هشدارهاى پيامبرانشان را كه به باد ريشخند گرفته بودند، گريبانگيرشان گرديد و سخت گرفتار شدند.

و نيز در ادامه سخن با پيامبرش مى فرمايد:

قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ

هان اى پيامبر! به اينان بگو: چه كسى مى تواند شما را در مسير زندگى و شب و روز از عذاب خداى بخشاينده پاس دارد و از شما حراست كند؟!

اين پرسش و استفهام به مفهوم نفى آمده و منظور اين است كه كسى نمى تواند شما را از عذاب خدا حفظ كند.

بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ

بلكه آنان از كتاب خدا و ياد او رويگردانند و به آن ايمان نمى آورند و درباره آيات آن نمى انديشند.

به باور پاره اى منظور اين است كه آنان به دليل هاى روشن و برهان هاى روشنگر كتاب خدا دل نمى دهند تا حقيقت را دريابند و ايمان آورند.

در هشتمين آيه مورد بحث به منظور انگيزش خرد و انديشه آنان مى فرمايد:

اَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا

آيا اين شرك گرايان خدايانى جز يكتا آفريدگار هستى دارند كه عذاب و كيفر را - در صورتى كه گريبانشان را گرفت - از آنان دور مى سازند و آنان را در برابر ما حمايت مى كنند؟

آن گاه در ادامه آيه به وصف خدايان دروغين آنان پرداخته و مى فرمايد:

لايَسْتَطيعُونَ نَصْرَ اَنْفُسِهِمْ

اين خدايان دروغين آنان نمى توانند خويشتن را يارى كنند تا چه رسد كه اين پرستشگران تيره بخت و بى خرد را يارى رسانند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اين شرك گرايان و ظالمان، نه مى توانند خود را يارى كنند و نه مى توانند بلاها و گرفتارى ها را از خود دور سازند.

وَ لا هُمْ مِناَّ يُصْحَبُونَ

به باور «ابن عباس» منظور از اين فراز اين است كه:

اين كفرگرايان پناهگاهى نخواهند داشت كه از عذاب ما به آن پناه برند.

اما به باور برخى ديگر منظور اين است كه: از سوى ما به وسيله رحمت و نيروى معنوى يارى و همراهى و پناه داده نمى شوند.

در نهمين آيه مورد بحث در اشاره به انگيزه سركشى و گستاخى آنان مى فرمايد:

بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ

واقعيت اين است كه آنان نه خود نيرو و توانى دارند تا با آفريدگار هستى مخالفت ورزند و نه پناهگاه و پشتيبانى، بلكه ما به اين تبهكاران و پدران و نياكانشان در زندگى اين سرا نعمت هاى رنگارنگ ارزانى داشتيم و آنان را بهره ور ساختيم و به كيفر گناهانشان گرفتارشان نكرديم...

حَتّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ

تا عمر آنان به درازا كشيد و طول عمر و نعمت هاى گوناگون آنان را به آفت غرور و خودكامگى كشاند و تباهشان ساخت.

اَفَلا يَرَوْنَ اَناَّ نَاْتِى الْاَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ اَطْرافِها

اما آيا اينان نمى بينند كه اين جهان و نعمت هاى گوناگون و عمر و زندگى آن زودگذر و ناپايدار است؟ و آيا نمى نگرند كه ما هماره با فرمان خود كه به زمين فرومى فرستيم، از كرانه ها و اطراف آن و زمينيان مى كاهيم؟

به باور پاره اى، منظور اين است كه با مرگ دانشوران و دانشمندان، زمين را دچار نقصان مى نمايد.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: منظور از نقصان زمين فقدان دانشمندان است.

نقصانها ذهاب عالمها.(18)

و پاره اى بر آنند كه منظور پيروزى تدريجى پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله و گسترش قلمرو دين و آيين اوست كه با پيروزى رهروان راه پرافتخار او، به تدريج از قلمرو نفوذ و سرزمين هاى كفرگرايان و ظالمان كاسته مى شود تا سرانجام اسلام جهان گستر مى گردد.

اَفَهُمُ الْغالِبُونَ

و آيا باز هم اينان چيره و پيروزند، يا ما؟

آرى، اينان هرگز چيره نبوده و نخواهند بود، و اين حق و طرفداران حق است كه پيروز و سرفراز خواهند بود.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

قُلْ اِنَّما اُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْىِ

هان اى پيامبر! بگو: من شما را به وسيله وحى الهى هشدار مى دهم و شما را بدين وسيله از نافرمانى و عذاب سخت او مى ترسانم.

وَ لايَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ اِذا ما يُنْذَرُونَ

اما ناشنوايان و كسانى كه نعمت شنوايى را از دست داده اند، هنگامى كه هشدار داده مى شوند دعوت و هشدار را نمى شنوند.

خدا در آيه شريفه حق ناپذيران را به «كرها» تشبيه مى كند، چرا كه انسان اگر از نعمت گران و ارزشمند شنوايى بهره نگيرد و سخنان شايسته را نشنود بسان كسى است كه از آن نعمت محروم است. و اينان چون به شنيدن قرآن و روايات و مفاهيم انسانساز آن شور و شوقى نشان نمى دهند، همانند «كرها» هستند.

آرى، يكى از آثار شوم گناه اين است كه پرده هاى غرور و غفلت و بدمستى و پستى را بر گوش ها مى افكند و انسان را از شنيدن دعوت حق و نداى محرومان و مظلومان و پيام هاى آسمانى باز مى دارد.