تفسير مجمع البيان جلد ۱۷

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲ -


/ سوره انبياء / آيه هاى 20 - 11

11 . وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ اَنْشَاْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرينَ.

12 . فَلَمّا اَحَسُّوا بَاْسَنا اِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ.

13 . لاتَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا اِلى ما اُتْرِفْتُمْ فيهِ وَ مَساكِنِكُم لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ.

14 . قالُوا يا وَيْلَنا اِنّا كُنّا ظالِمينَ.

15 . فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتىَّ جَعَلْناهُمْ حَصيدًا خامِدينَ.

16 . وَ ما خَلَقْنا السَّماءَ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ.

17 . لَوْ اَرَدْنا اَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا اِنْ كُنّا فاعِلينَ.

18 . بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلىَ الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَاِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمّا تَصِفُونَ.

19 . وَ لَهُ مَنْ فىِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لايَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لايَسْتَحْسِرُونَ.

20 . يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لايَفْتُرُونَ.

ترجمه

11 - و چه بسيار شهر و ديارى را كه [مردم آن ]بيدادپيشه بودند [به كيفر كارشان ]در هم شكستيم و پس از آنها جامعه ديگرى پديد آورديم.

12 - پس هنگامى كه عذاب [مرگبار ]ما را احساس كردند، به ناگاه آنان از آن [كيفر كردارشان ]مى گريختند.

13 - [به آنان ندا داده شد كه هان اى تيره بختان گناهكار! از كيفر عملكرد زشت خود ]مگريزيد، و به سوى آنچه در آن غرق در ناز و نعمت بوديد و [نيز به ]خانه هايتان بازگرديد، باشد كه مورد پرسش قرار گيريد [و بازخواست شويد].

14 - آنان گفتند: اى واى بر ما [و بر كارهاى نارواى ما ]به راستى ما ستمكار بوديم.

15 - [ورد زبان و ]گفتارشان هماره همين بود، تا آنان را [به كيفر بيدادشان ]درو شده [و خاموش و ]بى جان گردانيديم.

16 - و ما آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو [پديد آمده ]است به بازيچه نيافريديم.

17 - اگر مى خواستيم بازيچه اى بگيريم، بى ترديد آن را از نزد خود مى گرفتيم اگر انجام دهنده [چنين كارى ]بوديم.

18 - بلكه [ما] حق را بر سر باطل [و بيداد ]مى كوبيم، پس آن را در هم مى شكند [و نابود مى سازد] و به ناگاه [باطل و بيداد] نابود مى شود. اما واى بر شما [شرك گرايان و بيدادگران ]از آنچه وصف مى كنيد!

19 - و هركه در آسمان ها و زمين است براى اوست، و كسانى كه نزد او هستند از پرستش [خالصانه ] او، نه تكبر مى ورزند [و سرباز مى زنند ]و نه درمانده مى گردند.

20 - شبانه روز - بى آن كه سستى ورزند - [او را ]تسبيح مى گويند.

نگرشى بر واژه ها

«قصم»: شكست، و مصدر آن به مفهوم شكستن آمده است.

«انشاء»: پديد آوردن و اختراع نمودن.

«ركض»: دويد، و مصدر آن به مفهوم دويدن آمده است.

«مترف»: غرق در نعمت و ناز و خوشگذرانى و عياشى.

«زاهق»: نابود شونده و از ميان رفتنى.

«دمغ»: شكافتن سر تا بينى.

«استحسار»: خسته و فرسوده شدن.

«خامد»: اين واژه از ريشه «خمود» به مفهوم خاموش شدن آتش آمده، و به همين تناسب به هر كس و هر چيزى كه از جوش و خروش به خاموشى گرايد، به كار مى رود.

تفسير

چه جامعه ها و تمدن هايى كه به كيفر بيدادگرى نابود شدند

در نخستين آيه مورد بحث، آفريدگار هستى در هشدارى به بيدادگران و حق ستيزان، به سرنوشت سياه و فرجام دردناك آنان پرداخته و مى فرمايد:

وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً

و چه بسيار شهرها و جامعه هاى بيدادپيشه را كه به كيفر كفر و بيدادشان درهم شكستيم و نابودشان كرديم.

وَ اَنْشَاْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرينَ

و پس از نابودى آنان جامعه و مردم ديگرى پديد آورديم.

در ترسيم چگونگى كيفر ستمكاران و واكنش آنان در برابر آمدن عذاب مى فرمايد:

فَلَمّا اَحَسُّوا بَاْسَنا اِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ

پس هنگامى كه عذاب ما را احساس كردند، از شهر و ديار خويش و يا عذاب ما به سرعت پا به فرار نهادند، درست همان گونه كه كسى از دشمن مى گريزد.

اما از راه نكوهش و سرزنش به آنان ندا داده مى شود كه:

لا تركضوا و ارجعوا الى ما اترفتم فيه و مساكنكم.

فرار نكنيد و به سوى زندگى پر ناز و نعمت و كاخ ها و سراهايى كه در آنها كفر ورزيديد و بيداد پيشه ساختيد باز گرديد.

منظور از ندادهندگانى كه آنان را ندا مى دهند فرشتگان هستند؛ آنان آن بيدادگران را ندا مى دهند و از روى تمسخر به آنان مى گويند: به سوى نعمت ها و كاخ هاى پر زرق و برقتان بازگرديد! كجا فرار مى كنيد؟

لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ

در مورد اين جمله دو نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى منظور اين است كه: شايد در مورد چيزهايى از دنيا و زندگى پر زر و زيورتان از شما بپرسند، چرا كه شما انواع نعمت ها و امكانات را در اختيار داشتيد از اين رو مورد پرسش قرار مى گيريد كه سپاس نعمت ها را گزارديد يا نه؟

2 - اما به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: شايد پيامبرتان از شما بخواهد كه ايمان به خدا بياوريد و عدل و داد پيشه سازيد، درست همان گونه كه پيش از فرود نشانه هاى عذاب از شما درخواست ايمان و كارهاى شايسته مى كرد و شما حق ستيزى مى نموديد.

روشن است كه اين جمله به عنوان تمسخر، به آن خيره سران گفته مى شود و منظور اين است كه ديگر راهى براى نجات و فرار از كيفر كردارتان نخواهيد داشت.

و به ديگران هشدار است كه تا فرصت هست درست بينديشيد كه بسان آنان گرفتار كيفر ظلم خود نشويد.

آرى بيدادگران با احساس خطر عذاب از روى ندامت و پشيمانى فرياد برآوردند كه:

قالُوا يا وَيْلَنا اِنّا كُنّا ظالِمينَ

اى واى بر ما كه بر خويشتن ستم كرديم؛ چرا كه فرستادگانِ پروردگارمان را دروغگو شمرديم و با پيام خدا مخالفت كرديم و گمراهى پيشه ساختيم.

و بدين سان با ديدن عذاب به گناه و ستمكارى خويش اعتراف مى كنند.

فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتىَّ جَعَلْناهُمْ حَصيدًا خامِدينَ

و همچنان خويشتن را ندامت مى كردند و واى بر ما مى گفتند، تا آنان را بسان گياه و زراعت درو شده، قطعه قطعه و نابود ساختيم، و درست همان گونه كه آتش به خاموشى مى گرايد، چراغ زندگى آن ظالمان نيز خاموش گرديد.

پاره اى آورده اند كه اين آيه شريفه در مورد جامعه و شهر و ديارى فرود آمده است كه در خطّه «يمن» بود، و مردم آن جا پيامبرشان را كه «حنظله» نام داشت كشتند، و خدا نيز به كيفر بيدادشان «بخت نصر» را بر آنان چيره ساخت تا آنان را قتل عام و اسير كرد و از شهر و ديارشان آواره نمود، و فرشتگان دگرباره آنان را به همان جا بازگرداندند تا همگى طعم تلخ بيدادشان را بچشند و نابود گردند و اثرى از آنان نماند.

آفرينش آسمان و زمين هدفدار است

اينك در اين آيات قرآن شريف به ترسيم هدف از آفرينش آسمان و زمين پرداخته و مى فرمايد:

وَ ما خَلَقْنا السَّماءَ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ

و ما آسمان و زمين و آنچه را در ميان آن دو پديد آمده است، همه را براى هدفى درست و حكيمانه آفريديم و نه به بازيچه و به بيهودگى؛ و آن هدف اين است كه وسيله اى باشد براى زندگى شما، تا شما را در رسيدن به پاداش و ثواب و آراستگى به معنويت و روشن بينى و درست انديشى كمك كند.

پس از ترسيم هدفدارى آسمان و زمين اينك روشنگرى مى كند كه:

لَوْ اَرَدْنا اَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا

در تفسير اين آيه دو نظر است:

1 - به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر ما مى خواستيم آفرينش آسمان و زمين و ديگر پديده ها را به سرگرمى و به بازيچه بگيريم و يا زن و فرزند اختيار كنيم، از آسمانيان مى گرفتيم نه از زمينيان. به بيان ديگر، اگر گرفتن زن و فرزند و شريك و همتا براى خدا معقول و روا بود، چنان مى گرفت كه مردم نفهمند و درنيابند.

2 - اما به باور «ابن قتيبه» تفسير «لهو» به زن و يا فرزند، به يكديگر نزديك است، چرا كه زن و فرزند وسيله سرگرمى انسان مى باشند و به همين دليل هم گفته اند: زن و فرزند انسان دو گل خوشبوى بوستان زندگى او هستند.

گفتنى است كه واژه «لهو» در اصل به مفهوم آميزش جنسى است، و به آميزش گاه به طور كنايه «لهو» مى گويند و گاه به طور «سر»، و بدان دليل به زن نيز «لهو» گفته شده كه در آميزش با مرد جمع مى شود.

به هرحال تأويل آيه شريفه اين است كه: چون پيروان حضرت مسيح در مورد او و مادرش «مريم» خرافاتى مى بافتند، خدا در نفى بافته هاى آنان فرمود: اگر ما مى خواستيم همسر و فرزندى داشته باشيم، از آسمانيان و از نزد خود برمى گزيديم نه از زمينيان و از پيش شما، چرا كه شما مى دانيد كه زن و فرزند بايد از جنس خود شخص باشد و نه غير از جنس او.

اِنْ كُنّا فاعِلينَ

در مورد اين فراز دو نظر است:

1 - به باور گروهى همچون «مجاهد»، «قتاده» و «ابن جريج»، «اِنْ» نافيه و به مفهوم «ما» مى باشد و منظور اين است كه ما انجام دهنده چنين كارى نبوديم و اين كار را نكرده ايم.

2 - اما به باور پاره اى «اِنْ» شرطيه است و منظور اين است كه: اگر ما انجام دهنده اين كار بوديم، آن را به گونه اى انجام مى داديم كه خبر آن به شما نمى رسيد و شما نمى فهميديد.

آن گاه براى نفع بيشتر پندار آنان مى فرمايد:

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلىَ الْباطِلِ

ما دليل هاى روشن و روشنگر و غالب را بر باطل و پندارهاى بى اساس فرومى بارانيم و بدين وسيله حجّت را بر پندار و شبهه، و ايمان و باور را بر شرك و كفر چيره مى سازيم.

فَيَدْمَغُهُ فَاِذا هُوَ زاهِقٌ

و آن گاه است كه حق بر باطل برترى مى يابد و باطل رو به نابودى مى گذارد و از ميان مى رود.

منظور آيه اين است كه خدا حمايتگر و آشكار كننده حق است و آن را در برابر باطل و بيداد يارى مى رساند؛ با اين بيان چگونه ممكن است كه خود او به كارى بيهوده و باطل دست زند و آفرينش را به بازيچه بيافريند؟!

وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمّا تَصِفُونَ

و نابودى بر شما باد اى كفرگرايان كه خدا را اين گونه وصف مى كنيد و براى او زن و فرزند مى پنداريد و بر آن هستيد كه او براى خود زن و فرزند برگزيده است!

كران تا كران هستى او را ستايش مى گويد

در ادامه آيات باز هم به نفى پندار خرافى و شرك آلود شرك گرايان پرداخته و مى فرمايد:

وَ لَهُ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ

و همه كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند، و نيز مالكيت و فرمانروايى و آفرينش كران تا كران هستى از آن اوست.

بدين وسيله آيه شريفه پندار كسانى را كه براى خدا زن و فرزند و شريك و همتا مى پنداشتند نفى نموده و روشنگرى مى كند كه آفريدگارى كه مالكيت و فرمانروايى و آفرينش كران تا كران هستى از آن اوست و همه را او پديد آورده است، چگونه ممكن است داراى زن و فرزند و شريك و همتا باشد؟!

وَ مَنْ عِنْدَهُ لايَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ

آن فرشتگان بلندمرتبه اى كه به مقام قرب نزديك ترند، از پرستش خدا تكبّر نمى ورزند و هماره او را عبادت مى كنند.

بدين وسيله روشنگرى مى كند كه آنان بنده او هستند و نه فرزندان و همسران و همتايان او، چرا كه فرزند پدر را نمى پرستد.

منظور از «و من عنده» قرب معنوى است و نه مكانى، چرا كه گاه در گفتار عادى انسان ها نيز از اين تعبيرها قرب مكانى را منظور نمى دارند. براى نمونه، هنگامى كه گفته مى شود: نزد امير و يا در اختيار او، هزاران نفر فداكار و جانباز است كه همه لشگر او هستند، منظور طرفداران او در شهرهاى مختلف است نه اين كه همه آنان در برابر او به صف ايستاده اند.

وَ لايَسْتَحْسِرُونَ

و از پرستش و عبادت خدا خسته نمى شوند.

در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لايَفْتُرُونَ

آنان شبانه روز خدا را از آنچه شرك گرايان مى پندارند و در خور ذات پاك و مقدس او نيست، پاك و منزّه مى دارند و او را مى ستايند و از اين كار سستى نمى ورزند.

«كعبى» در اين مورد مى گويد: ستايش و تقديس آنان برايشان بسيار آسان و طبيعى است، بسان نفس كشيدن و دم و بازدم شما انسان ها كه برايتان حياتى است.

نظم و پيوند آيات

1 - آيه شريفه «و له من فى السّموات...» به آيات پيش از خود كه در مورد كفرگرايان است، پيوند مى خورد و روشنگرى مى كند كه آنان در خور نابودى و كيفر بودند، چرا كه هدف از آفرينش انسان پرستش و تكامل است و نه كفر و حق ستيزى و سرگرمى و بيداد. از اين رو هنگامى كه از مسير طبيعى آفرينش و هدف آن انحراف جستند در خور هلاك شدند، چه كه اگر جز اين باشد آفرينش بازيچه خواهد بود. آرى آفرينش پديده ها براى انسان است و انسان براى پرستش و رشد و ثواب و آراستگى به ارزش ها.

2 - جمله ديگر همين آيه «و من عنده...» نيز به پيش از خود پيوند مى خورد و منظور اين است كه: هان اى مردم! اين كسانى را كه شما فرزند او مى پنداريد، از فرشتگان تا پيامبران يا ديگر پديده ها، همه و همه بنده و آفريده خدا هستند نه فرزند يا همتا و يا شريك او، چرا كه بندگى با فرزندى سازشى ندارد و فرزند از جنس پدر مى باشد و شما مى دانيد كه اينها آن گونه نيستند، چرا كه بندگان اويند و نه فرزندان و يا همتايان او.

/ سوره انبياء / آيه هاى 30 - 21

21 . اَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْاَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ.

22 . لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ اِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا يَصِفُونَ.

23 . لايُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ.

24 . اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِىَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلى بَلْ اَكْثَرُهُمْ لايَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ.

25 . وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ اِلاَّ نُوحِى اِلَيْهِ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ اَنَا فَاعْبُدُونِ.

26 . وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ.

27 . لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ.

28 . يَعْلَمُ ما بَيْنَ اَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لايَشْفَعُونَ اِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ.

29 . وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ اِنّى اِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزيهَ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِى الظّالِمينَ.

30 . اَوَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا اَنَّ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَىْ ءٍ حَىٍّ اَفَلا يُؤمِنُونَ.

ترجمه

21 - آيا براى خود از زمين خدايانى برگرفته اند كه آنها زنده مى كنند [و حيات مى بخشند]؟

22 - اگر در آسمان و زمين جز خدا [ى يكتا ]خدايانى [ديگر ]وجود داشت بى ترديد آن دو تباه مى شد. پس [پاك و ]منزّه است خدا [ى يكتا ]پروردگار عرش، از آنچه [شرك گرايان ]وصف مى نمايند.

23 - از آنچه خدا انجام مى دهد پرسش نخواهد شد [چرا كه در كارهاى حكيمانه او چون و چرا و خرده گيرى راه ندارد،] اما آنان [كه بندگان اويند مورد پرسش قرار خواهند گرفت و درباره عملكردشان ]پرسش خواهند شد.

24 - آيا آنان به جاى او براى خود خدايانى برگرفته اند؟ [هان اى پيامبر به آنان ]بگو: برهان خود را بياوريد! اين است يادنامه كسانى كه با من هستند، و يادنامه [و سخن ]كسانى كه پيش از من بودند [نيز همين است ]؛ [نه، آن گونه كه شرك گرايان مى پندارند نيست ] بلكه بيشتر آنان حق را نمى شناسند؛ از اين رو [از آن ] رويگردانند.

25 - و ما پيش از تو هيچ پيام رسانى نفرستاديم جز اين كه به او وحى كرديم كه: خدايى جز من [كه آفريدگار شما هستم ]نيست، از اين رو تنها مرا بپرستيد.

26 - و [شرك گرايان ]گفتند: [خداى ]رحمان [براى خود ]فرزندى برگرفته است. [ذات پاك ] او منزّه است، بلكه [اين فرشتگان كه شما آنان را فرزندان او مى پنداريد ]بندگانى گرانقدرند.

27 - در گفتار بر او پيشى نمى گيرند، و خود هماره به فرمان او عمل مى كنند.

28 - [خدا] آنچه فراروى آنان و آنچه پشت سر آنان است، [همه را ]مى داند، و آنان [نيز ]جز براى كسى كه [ذات پاك او ]رضايت دهد شفاعت نمى كنند؛ و خود از بيم او ترسانند.

29 - و هر كس از آنان بگويد: من [نيز] جز [ذات پاك ] او خدايى [ديگر ]هستم، پس او را به دوزخ كيفر مى دهيم؛ [و ما ]بيدادگران را اين گونه كيفر مى دهيم.

30 - آيا آن كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمان ها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند، و ما آن دو را از هم جدا ساختيم، و هر چيز زنده اى را از آب پديد آورديم؟ آيا [اينان باز هم حق را نمى پذيرند و ]ايمان نمى آورند؟!

نگرشى بر واژه ها

«يستحسرون»: اين واژه از ريشه «حسر» برگرفته شده است كه در اصل به مفهوم بازگشودن چيز پوشيده و نهان و كنار زدن پرده است، و آن گاه به مفهوم ناتوانى و فرسودگى به كار مى رود، چرا كه گويى در اين حال همه نيروهاى نهفته و ذخيره بدن آشكار و به كار رفته است.

«ينشرون»: اين واژه از ريشه «نشر» به مفهوم پخش كردن و گستردن چيز پيچيده آمده و در اين جا به معناى آفرينش و پراكندن حكيمانه پديده ها در گستره آسمان ها و زمين است.

«مشفق»: از ريشه «اشفاق» برگرفته شده و به مفهوم توجّه آميخته با بيم است.

تفسير

يكتايى آفريدگار و گرداننده هستى

در اين آيات، نخست در اشاره به يكتايى آفريدگار هستى و بى همتايى گرداننده آن، به نكوهش شرك گرايان و آفت شرك پرداخته و در قالب يك استفهام انكارى مى فرمايد:

اَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْاَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ

آنان خدايانى از زمين برنگرفته اند كه بتوانند به مردگان حيات بخشند و آنان را بيافرينند.

منظور آيه شريفه اين است كه: اين خدايان پندارى شرك گرايان نه توان زنده ساختن مردگان دارند و نه مى توانند نعمت ارزانى كنند، بنابراين چگونه اينها در خور پرستش و عبادت هستند؟

در ادامه سخن بى درنگ مى فرمايد:

لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ اِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا

اگر در كران تا كران آسمان ها و زمين جز خداى يكتا فرمانروا و گرداننده اى بود، اين نظام شگرف پايدار نمى ماند و يكسره نابود مى شد.

برهان تمانع در قالب اين آيه

آنچه در قالب اين آيه شريفه در نفى شرك و در جهت توحيد آمده است، همان برهان «تمانع» است كه دانشوران علم كلام آن را از دلايل يكتايى خدا و از مبانى اصل توحيد قرار داده اند كه چكيده اش اين گونه است:

اگر با آفريدگار هستى، خداى ديگرى تصوّر گردد، هر دو قديم هستند و هيچ يك حادث و پديده نيستند، و اين وصف «قديم بودن» از ويژگى هاى خاصّ آن دو بوده و مشترك بودن در اين وصف موجب همانندى آنان مى شود. با اين بيان اگر خداى ديگرى جز خداى يكتا باشد، بايد هر دو عالم و دانا و زنده باشند، و روشن است كه از حقوق اساسى هر توانا و پراقتدارى اين است كه بتواند ضد چيزى را كه ديگرى مى خواهد و مى پسندد، بخواهد. براى نمونه:

اگر ديگرى مرگ خواست او بتواند زندگى بخواهد،

اگر ديگرى حركت خواست او بتواند سكون بخواهد،

اگر ديگرى فقر و نياز براى بندگان اراده كرد، او بتواند ثروت و بى نيازى اراده كند،

اگر ديگرى سلامت و آسايش خواست، او بتواند رنج و بيمارى بخواهد و بپراكند و... در اين شرايط يا خواسته هر دو جامه عمل مى پوشد و پديدار مى گردد، كه چنين چيزى نابودى و هرج و مرج و به هم خوردن اين نظام شگرف هستى را در پى دارد، و يا اراده و خواسته هيچ يك حاصل نمى آيد، كه ناتوانى هردو نمايان مى شود، و يا خواسته و نظر يكى پياده مى شود و خواسته ديگرى جامه عمل نمى پوشد كه اين نيز نشانگر ناتوان بودن يكى از آن دو مى باشد.

با اين بيان، آفريدگار و گرداننده هستى، يكتا و بى همتاست، كه اگر جز اين بود كران تا كران هستى تباه مى شد و نظام شگرف اين جهان رو به نابودى مى رفت.

يك پرسش

ممكن است گفته شود استدلال شما بر يكتايى خدا به اين صورت و در اين قالب هنگامى درست است كه دو و يا چند خدا در آفرينش و تدبير امور با هم ناسازگارى و ناهماهنگى نشان دهند اما اگر آنان با هم ناسازگارى نداشتند چه خواهد شد؟ به بيان ديگر، ممكن است هر آنچه يكى از آنها اراده كرد و تدبير نمود، برابر با حكمت باشد، و ديگر خدايان نيز همان را بخواهند، و اين جاست كه اين استدلال با نقض روبه رو مى گردد.

پاسخ

سخن در اين برهان، در باره درستى تمانع است و نه وقوع آن، و درستى و صحت برهان كافى است كه بر يكتايى خدا و عدم امكان ديگر خدايان دلالت كند، چرا كه در غير آن صورت اين حقيقت دريافت مى گردد كه تنها يكى از آن خدايان داراى قدرت بى كران است و ديگرى يا ديگر خدايان قدرتشان محدود است و آنان نمى توانند آفريدگار و تدبيرگر امور و خداى هستى باشند و خدا همان قدرت بى كرانه و يكتاست.

در ادامه آيه شريفه آفريدگار هستى در تأكيد بر يكتايى خود، ذات پاك خويش را از داشتن شريك و همتا پاك و منزّه عنوان مى سازد و مى فرمايد:

فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا يَصِفُونَ

و پاك و منزّه است خداوند، پروردگار عرش، از آنچه شرك گرايان وصف مى كنند و در مورد او مى گويند.

بدان دليل به «پروردگار عرش» تعبير شده كه: پديده عرش پر شكوه ترين و بزرگ ترين پديده هاست، و روشن است كه آن خدايى كه بر آفرينش و تدبير امور عرش كه بزرگ ترين مخلوق است، توانا مى باشد، بر ديگر پديده ها و تدبير و آفرينش آنها نيز قادر است.

حكمت و فرزانگى خدا

پس از اصل توحيد و يكتايى خدا، اينك در اين آيه در ترسيم حكمت او مى فرمايد:

لايُسئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسئَلُونَ

كارهاى او بر اساس حكمت و فرزانگى و صواب است و چون آفرينش و گردانندگى اين نظام شگرف از سوى او بر اساس حكمت و فرزانگى انجام مى پذيرد، جاى هيچ گونه چون و چرا نمى ماند، و به حكيم و فرزانه نمى توان گفت: چرا كار درست انجام داده اى؟

آرى، از ديگران مى توان پرسيد كه: چرا فلان كار را انجام داديد؟ يا چرا آن كار را آن گونه به انجام رسانديد؟ چرا كه انسان ها هم كار درست و بر اساس حق و عدالت انجام مى دهند و هم كار نادرست، اما خدا همه كارهايش بر اساس حق و حكمت است.

به باور پاره اى منظور اين است كه از خدا نمى توان پرسيد كه چرا خود را خدا مى خواند؟ اما از ديگران اگر ادعايى كردند مى توان پرسيد كه چرا؟

گفتنى است كه نظم و سياق آيه نيز بر اين تفسير راهگشاست.

اما به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه كارهاى ديگران مورد حسابرسى قرار مى گيرد، اما كارهاى آفريدگار هستى مورد حساب قرار نمى گيرد.

و از ديدگاه برخى منظور اين است كه فرشتگان و «مسيح» عليه السلام از كار خدا پرس و جو نمى كنند اما خدا از عملكرد آنان پرسش خواهد كرد و به آنان پاداش خواهد داد و اگر آنان نيز خدا بودند از عملكردشان پرسش نمى شد.

در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً

آيا آنان جز خداى يكتا خدايانى برگرفته اند؟

به باور دانشمندانِ قرآن پژوه، اين استفهام و پرسش، انكارى است و براى نكوهش شرك گرايان آمده و مفهوم آيه اين است كه:

آنان نبايد جز خداى يكتا و بى همتا خدايان ديگرى برگيرند و به آنها گرايش يابند.

قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ

هان اى پيامبر! اگر شرك ورزيدند به آنان بگو: دليل و برهان درستى باور و كردارتان را بياوريد! و خواهى ديد كه دليلى ندارند.

اين فراز از آيه شريفه نشانگر بى اساس بودن تقليد و دنباله روى است، چرا كه از آنان براى درستى ادعايشان دليل و برهانى كه علم آور و يقين آور باشد مى خواهد.

آن گاه مى فرمايد:

هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِىَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلى

اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: اين قرآن تنها سخن من و همراهان من نيست كه از توحيدگرايى و يكتاپرستى سخن مى گويد، بلكه يادنامه و سخن جامعه هاى پيشين - كه از توحيدگرايى سخن گفتند و به خداى يكتا ايمان آوردند و نجات يافتند، و يا بر اثر كفرگرايى و بيداد نابود شدند - نيز مى باشد.

«جبايى» مى گويد: منظور اين است كه در قرآن شريف ياد كسانى است كه در توحيدگرايى و اخلاص به بارگاه خدا همفكر و هم عقيده من مى باشند. با اين بيان ياد و يادواره جامعه هاى پيشين، در تورات و انجيل است.

از ششمين امام نور حضرت صادق عليه السلام در تفسير آيه آمده است كه فرمود: منظور از «ذكر من معى» كسانى هستند كه با پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله معاصر بوده و يا در آينده خواهند آمد، و منظور از «ذكر من قبلى» جامعه هاى گذشته است.

به باور پاره اى منظور اين است كه در قرآن شريف، خبر همه كسانى كه تا روز رستاخيز بر دين و آيين من مى باشند و به خاطر كارهاى شايسته و فرمانبردارى خود پاداش و به خاطر نافرمانى شان كيفر مى بينند، و نيز گزارش همه كتاب هاى آسمانى كه بر پيامبران پيشين فروفرستاده شده، همه و همه آمده است. در هيچ يك از اين كتاب ها جز به توحيدگرايى و يكتاپرستى فرمان نيافته ايد. آيا شما كتابى پيدا مى كنيد كه جز بر اصل توحيد دعوت كند؟

با اين بيان، پرستش خدايان ساختگى باطل و بى اساس است و خدا از شرك هشدار داده است.

«زجاج» مى گويد:منظور اين است كه: هان اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: اگر شرك گرايى شما درست است، پس برهان و دليل درستى بر كارتان بياوريد و بگوييد كدامين كتاب و پيامبر مردم را به شرك دعوت كرده اند؟

آيا در اين دعوت ها و كتاب هاى پيشين چيزى جز دعوت به توحيد و يكتاپرستى هست؟

گواه اين تفسير آن است كه در آيه بعد همين حقيقت را بيان مى كند و مى فرمايد:

و ما ارسلنا من قبلك من رسولٍ الاّ نوحى اليه...

و ما پيش از تو هيچ پيام آورى نفرستاديم جز اين كه به او وحى نموديم كه خدايى جز من نيست...

در ادامه آيه، قرآن شرك گرايان را به خاطر گرايش كوركورانه و بدون دليل و برهانشان، مورد نكوهش قرار مى دهد و مى فرمايد:

بَلْ اَكْثَرُهُمْ لايَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ

نه، بلكه بيشتر آنان حق را نمى شناسند و از تفكّر و خردورزى در آن رويگردانند.

و بدان دليل بيشتر آنان را نادان مى خواند، و نه همه آنان را، كه پاره اى پس از آن ايمان آوردند.

در پنجمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ اِلاَّ نُوحِى اِلَيْهِ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ اَنَا فَاعْبُدُونِ

هان اى پيامبر! ما پيش از آمدن تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر اين كه به او وحى كرديم كه هيچ خدايى جز من حقيقت ندارد، پس تنها مرا بپرستيد.

و بدين سان روشنگرى مى كند كه سرلوحه همه دعوت ها و پيام همه پيام آوران و كتاب هاى آسمانى توحيدگرايى و يكتاپرستى بوده است، و نسبت دادن چيزى جز اين به پيامبران دروغى سهمگين است.

فرشتگان بندگان فرمانبردار اويند

در ادامه سخن از نفى شرك و شرك گرايى، در اشاره به پندار ديگر شرك گرايان مى فرمايد:

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ

شرك گرايان به ناروا گفتند: خدا فرشتگان را به فرزندى برگرفته است، اما خداى يكتا از اين پندار بى اساس پاك و منزّه است، چرا كه داشتن فرزند، يا از راه توليد مثل است و يا از راه فرزند گرفتن، و هردو پندار در باره ذات پاك او نارواست، چرا كه راه نخست در گرو جسم پنداشتن ذات پاك اوست، و راه دوّم نيز نشانگر عقيم و ناتوان بودن او كه فرزند ديگرى را به ناگزير به فرزندى خود مى خواند، و هر دو در مورد ذات بى همتا و همانند و تواناى او ناروا و محال است، اما خدا ممكن است بنده شايسته كردارى را به دوستى برگيرد و او را به اين افتخار اوج بخشد، چرا كه دوست گرفتن به مفهوم اختصاص دادن است و اين مانعى ندارد.

بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ

آنان نه فرزندان خدا كه بندگان گرامى او هستند، و خدا آنان را آفريده و برگزيده است.

لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ

آنان چز به فرمان خدا سخن نمى گويند، و همه گفتارشان سنجيده و طبق مقررات اوست، و به همين دليل هم ارجمندند و مقامشان والاست.

وَ هُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ

و آنان به فرمان خدا عمل مى كنند و جز فرمانبردار خدا نيستند.

و بدين سان روشنگرى مى كند كه اينان بنده ارجمند اويند و نه فرزندان او، چرا كه فرزند داراى اين اوصاف نيست.

در هفتمين آيه مورد بحث در اشاره به علم بى كران خدا در مورد آنان مى فرمايد:

يَعْلَمُ ما بَيْنَ اَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ

خدا كارهاى گذشته و آينده آنان را مى داند و همه امور براى او روشن است.

وَ لايَشْفَعُونَ اِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى

و آنان جز براى كسى كه خدا دين و آيين و راه و رسم او را بپسندد و خشنود باشد، شفاعت نمى كنند.

به باور برخى منظور اين است كه آنان تنها كسانى را شفاعت مى كنند كه خدا از آنان راضى باشند.

«ابن عباس» مى گويد: آنان تنها توحيدگرايان را شفاعت مى كنند.

و به باور پاره اى ديگر، آنان كسانى را شفاعت مى كنند كه در خور پاداش و ثواب باشند. به باور ما روح سخن اين است كه: آنان تنها كسانى را شفاعت مى كنند كه خدا به شفاعت آنان راضى باشد و در خور شفاعت به حساب آيند. با اين بيان، اين جمله نظير همان فراز است كه مى فرمايد: من ذا الّذى يشفع عنده الاّ باذنه.(11)

چه كسى است آن كه جز به اذن او در پيشگاهش براى كسى شفاعت كند؟

وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ

آنان از ترس خدا بر خود مى لرزند و بيم آن دارند كه مبادا در پرستش و عبادت او كوتاهى كنند.

در ادامه آيات در تأكيد بر يكتايى خدا و بندگى فرشتگان مى فرمايد:

وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ اِنّى اِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزيهِ جَهَنَّمَ

و هر كدام از فرشتگان كه به باور شما ادعاى خدايى نمايد، كيفرش دوزخ خواهد بود و با ديگر بندگان در استحقاق كيفر تفاوتى ندارند.

به باور پاره اى منظور از فرشته يا فرشتگان شيطان مى باشد، چرا كه او بود كه مردم را به پرستش خويش فراخواند؛ اما پاره اى ديگر برآنند كه اين سخن درستى نيست، چرا كه جمله شرطيه است، و افزون بر آن شيطان از فرشتگان نيست.

كَذلِكَ نَجْزى الظّالِمينَ

و ما شرك گرايان و ظالمان را كه خداى يكتا را با صفاتى نادرست و ناروا وصف كنند اين گونه كيفر خواهيم داد.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه فرشتگان به پرستش خدا اجبار نشده اند، بلكه آنان براى عبادت موظّف شده اند و به طور آگاهانه و آزادانه خداى را مى پرستند.

در آخرين آيه مورد بحث به نشانه هاى قدرت و يكتايى خدا در نظام آفرينش پرداخته و مى فرمايد:

اَوَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا اَنَّ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما

آيا كسانى كه كفر ورزيده اند، نديدند كه خداى يكتا در پرتو قدرت بى كرانش كارهاى شگرفى مى كند كه از ديگران ساخته نيست؟

او آسمان ها و زمين را كه پيوسته بودند از يكديگر جدا ساخت و در ميان آنها هوا را آفريد و قرار داد؛ بنابراين او در خور پرستش است نه غير او.

به باور پاره اى منظور اين است كه زمين و آسمان باران و گياه نداشتند و ما آنها را گشوديم و باز كرديم؛ ما از آسمان باران فروفرستاديم و از دل زمين گياه رويانديم و اين شرايط شگرف و بهت آور را پديد آورديم.

يادآورى مى گردد كه اين تفسير از دو امام نور حضرت باقر عليه السلام و فرزند گرانقدرش حضرت صادق عليه السلام نيز روايت شده است.

وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَىْ ءٍ حَىٍ

و ما با آبى كه از آسمان فرود آورديم، موجودات گوناگونى را حيات و زندگى بخشيديم.

به باور پاره اى منظور اين است كه: هر موجود زنده اى را از نطفه آفريديم.

گفتنى است كه ديدگاه نخست بهتر و درست تر به نظر مى رسد.

«عياشى» آورده است كه از حضرت صادق عليه السلام در باره طعم آب پرسيدند، فرمود: براى فهميدن و دريافت حقيقت بپرس نه براى لجبازى و حق ستيزى و بهانه جويى. آن گاه فرمود: طعم آب، طعم زندگى است، چرا كه خدا مى فرمايد: ما هر موجود زنده اى را از آب آفريديم.

سل تفقهاً و لا تسئل تعنتاً، طعم الماء طعم الحيات ! قال اللّه سبحانه و جعلنا من الماء كل شى ءٍ حىّ.(12)

به باور برخى منظور اين است كه حيات هر موجود زنده، و رشد هر رشدكننده اى به آب است و اين هم شامل جهان گياه و نبات مى شود و هم حيوان و انسان.

اَفَلا يُؤمِنُونَ

پس آيا اينان باز هم قرآن را باور نمى دارند و دليل ها و برهان ها را نمى پذيرند و ايمان نمى آورند؟