تفسير مجمع البيان جلد ۱۷

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱ -


/ آشنائى با سوره انبياء

ترجمه تفسير مجمع البيان از سوره انبياء

سوره انبياء بيست و يكمين سوره، از سوره هاى قرآن شريف است. بسيار مناسب و بجاست كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آيات آن به نكاتى از شناسنامه اش بنگريم.

1 - نام اين سوره

نام جاودانه اين سوره مباركه، «انبيا» يا سوره پيامبران است و به نظر مى رسد كه به سه جهت اين نام بلند و پرمعنويت براى اين سوره برگزيده شده است:

1 - نخست بدان جهت كه در آيات اين سوره به مناسبت هاى گوناگون از اصل وحى و رسالت و انگيزش پيامبران به سوى جامعه ها و هدف از آمدن آنان و واكنش هاى موافق و مخالف در برابر دعوت و منطق و راه و رسم آنان سخن رفته است.

2 - افزون بر اين، در اين سوره مباركه نام مقدس شمارى از پيامبران بزرگ خدا، همچون نوح، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، لوط، ذوالكفل، يونس، ايّوب، زكريا، يعقوب، يحيى، موسى، هارون، سليمان و داود، به همراه پرتوى از سرگذشت درس آموز و الهام بخش آنان به تابلو رفته است.

3 - و نيز بدان تناسب كه سخن از پيامبران بزرگى چون مسيح و محمد صلى الله عليه وآله است كه نامشان نيامده اما از آنان سخن رفته است.

2 - فرودگاه آن

به باور همه مفسّران، همه آيات اين سوره مباركه در مكّه و در كنار كهن ترين معبد توحيد بر قلب پاك پيامبر فرود آمده، و افزون بر اتفاق نظر مفسّران، خود آيات و محتواى آنها كه بيشتر سخن از توحيدگرايى و يكتاپرستى، شناخت معاد و جهان پس از مرگ، اصل رسالت و دعوت هاى توحيدى و موضوعات زيربنايى و عقيدتى است، گواه ديگرى بر اين نكته مى باشد.

3 - شمار آيات و واژه هاى آن

شمار آيه هاى اين سوره به باور كوفيان يكصد و دوازده آيه و به باور ديگران يكصد و يازده آيه است، چرا كه كوفيان آيه 66 را مستقل شمرده اما ديگران آن آيه را با آيه 67 يك آيه شمرده اند.

يادآورى مى گردد كه اين سوره داراى 1160 واژه و 4890 حرف است و به بخش هاى هفتگانه اى مى توان آن را تقسيم كرد.

4 - فضيلت و پاداش تلاوت آن

1 - از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه در اين مورد فرمود: من قرأ سورة الانبياء حاسبه اللّه حساباً يسيراً و صافحه و سلم عليه كلّ نبىّ و ذكر اسمه فى القرآن.(1)

هر كس سوره انبيا را تلاوت كند خدا حساب او را آسان مى گيرد و به راحتى از او حسابرسى مى شود، و همه پيامبرانى كه نام بلندشان در قرآن آمده است با او دست دوستى داده و بر او سلام و درود مى فرستند.

2 - و از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود: من قرأ سورة الانبياء حبّاً لها كان كمن رافق النبيّين اجمعين فى جنات النّعيم و كان مهيباً فى اعين النّاس فى حياة الدّنيا.(2)

هر كس سوره انبيا را از سر عشق و مهر بخواند، با همه پيامبران در بوستان هاى پرطراوت و زيباى بهشت رفيق و همنشين خواهد شد، افزون بر اين، چنين كسى در اين جهان نيز در نظر مردم پرشكوه و پرابهت خواهد زيست.

5 - دورنمايى از محتواى اين سوره

اين سوره مباركه با نام بلند و پرشكوه خدا و هشدار از فرارسيدن رستاخيز و حسابرسى آن آغاز مى گردد و با ترسيم پرتوى از سرگذشت هيجده پيامبر بزرگ و فرازهايى از برنامه هاى انسانساز و الهام بخش آنان، دنيايى از مفاهيم و پند و اندرزهاى الهام بخشى را در چشم انداز حق جويان و حق پويان قرار مى دهد.

در اين سوره از اين مفاهيم و موضوعات متنوّع سخن رفته است:

از يكتايى آفريدگار هستى و بى همتايى او،

از معاد و جهان پس از مرگ،

از حسابرسى روز رستاخيز،

هدفدارى جهان و انسان،

هماهنگى شگفت انگيز ميان نظامات حاكم بر جهان آفرينش از پيروزى حق بر باطل و توحيدگرايى بر شرك و كفر،

از چيرگى داد بر بيداد و حق طلبان بر باطل گرايان...

اصل وحى و رسالت و آمدن پيامبران به سوى مردم،

برنامه هاى آنان،

هدف از آمدن پيامبران،

واكنش هاى موافق و مخالف در برابر آنان،

فرشتگان...

هشدار از آفت هاى رشد و تعالى، همچون آفت غفلت، بازيگرى، دل ندادن به حقايق، بيهوده گرايى، تعصّبات كور، دنباله روى هاى احمقانه، بدانديشى ها و بدگوئى ها و تمسخر آيات و پيام آوران خدا، بهانه جويى ها و حق ستيزى ها، دل خوش داشتن به پندارهاى پوچ،

دعوت به تعقّل، تفكّر، تدبّر،

زنجيره اى از نشانه هاى قدرت و يكتايى خدا...

پديده مرگ،

سنجش عملكردها در قيامت،

واپسين حركت تاريخ و آينده جهان،

و در لابه لاى اين موضوعات پند و اندرزهاى دلنشين و جانبخش در چهره ها و قالب هاى گوناگون كه به يارى خدا خواهد آمد.

/ سوره انبياء / آيه هاى 10 - 1

بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

1 . اِقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ.

2 . ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ اِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ.

3 . لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَ اَسَرُّوا النَّجْوى الَّذينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا اِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ اَفَتَاْتُونَ السِّحْرَ وَ اَنْتُمْ تُبْصِرُونَ.

4 . قالَ رَبّى يَعْلَمُ الْقَوْلَ فى السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ.

5 . بَلْ قالُوا اَضْغاثُ اَحْلامٍ بَلْ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَاْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْاَوَّلُونَ.

6 . ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ اَهْلَكْناها اَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ.

7 . وَ ما اَرْسَلْنا قَبْلَكَ اِلاَّ رِجالاً نُوحى اِلَيْهِمْ فَاسْئَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.

8 . وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لايَاْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدينَ.

9 . ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَاَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ اَهْلَكْنا الْمُسْرِفينَ.

10 . لَقَدْ اَنْزَلْنا اِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ اَفَلا تَعْقِلُونَ.

ترجمه

1 - [هنگامه رسيدگى به ] حساب مردم به آنان نزديك شده است در حالى كه آنان بى خبرانه [از آن ] رويگردانند.

2 - هيچ پند [و اندرز] تازه اى از سوى پروردگارشان براى آنان نمى آيد جز اين كه بازى كنان به آن گوش فرا مى دهند؛

3 - [اين ] در حالى [است ]كه دل هاى آنان [از حق بيگانه و به كارى ديگر ]سرگرم است، و آنان كه ستم كردند، [اين ] نجوا را [در ميان خودشان ] نهان داشتند كه: آيا اين [مرد] جز بشرى بسان شماست؟! پس با اين كه مى بينيد [كه قرآن افسونى فراتر نيست ]آيا به افسون [و جادو] روى مى آوريد؟!

4 - [پيامبر ما] گفت: [هان اى مردم ] پروردگار من هر سخنى را كه در آسمان و زمين باشد [همه را] مى داند، و او شنوا و داناست.

5 - [شرك گرايان ] گفتند: [اين قرآن جادوست.] بلكه گفتند: [اين كتاب ]خواب هايى آشفته [و پراكنده ] است [و افزودند كه: نه، ]بلكه [محمد 9] آن را بربافته، [و سرانجام گفتند: نه،] بلكه او شاعرى است [كه آن را مى سرايد. ]پس بايد همان سان كه پيشينيان [با معجزه هايى ] فرستاده شدند، او [نيز] براى ما نشانه اى بياورد.

6 - پيش از آنان [هم مردم ] هيچ [شهر و] ديارى كه آن را به هلاكت رسانديم [به آيات و نشانه هاى قدرت و يكتايى خدا] ايمان نياوردند، پس آيا [به راستى ]اينان [به آيه و معجزه اى ]ايمان مى آورند؟

7 - و پيش از [بعثت ] تو [نيز] تنها مردانى را كه به آنان وحى مى فرستاديم، گسيل داشتيم، پس [شما اى مردم!] اگر [اين حقيقت را ]نمى دانيد از مطالعه كنندگان كتاب هاى آسمانى بپرسيد.

8 - و اينان را كالبدى كه غذا نخوردند قرار نداديم و اينان ماندگار [و جاودانه نيز ]نبودند.

9 - آن گاه وعده [خود] را به آنان، [تحقّق بخشيديم و ]راست گردانيديم و آنان و هركه را خواستيم نجات داديم و اسرافكاران را نابود ساختيم.

10 - به يقين ما كتابى به سوى شما فروفرستاديم كه ياد [و يادآورى ]شما در آن است؛ پس آيا [باز هم ]نمى انديشيد؟

نگرشى بر واژه ها

«اقترب»: اين واژه به معناى واژه «قرب» مى باشد و تنها تفاوت آن اين است كه تأكيد بيشترى دارد كه مردم را هنگامه حسابشان بسيار نزديك شده است.

«ذكر»: به مفهوم هر سخن بيدارگر و هر پند و اندرزى است، اما در آيه شريفه منظور قرآن شريف مى باشد.

«محدث»: تازه و جديد.

«اضغاث»: اين واژه جمع «ضغث» به مفهوم پراكنده و آشفته است.

«احلام»: جمع «حلم» به مفهوم رؤيا مى باشد، وقتى در كنار هم قرار مى گيرند، منظور خواب هاى آشفته و پراكنده و بدون پيام روشن است.

تفسير

هنگامه حسابرسى نزديك است

آفريدگار فرزانه هستى سوره گذشته را با هشدارهاى تكان دهنده به پايان برد، اينك اين سوره را با ياد رستاخيز و حسابرسى آن آغاز مى كند و مى فرمايد:

اِقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ

رستاخيز و هنگامه رسيدگى به حساب مردم به آنان نزديك شده است.

و در آيه ديگرى در مورد اين روز سرنوشت ساز و هراس انگيز مى فرمايد:

اقتربت السّاعة و انشقّ القمر

رستاخيز نزديك شد و ماه از هم شكافت.

با اين بيان، پيام هر دو آيه به ويژه آيه نخست اين است كه: هنگامه حسابرسى و پرسش از نعمت هايى كه به انسان ارزانى شده و اين حقيقت كه آيا او سپاسگزار نعمت هاى گران خدا بوده است يا نه، و آيا از فرمان هاى زندگى ساز او فرمانبردارى نموده و از هشدارهاى او هشدار پذيرفته است يا نه، نزديك شده است.

چرا اين سبك؟

با اين كه رستاخيز و رسيدگى به حساب و كتاب ها دور است، چرا قرآن آن را نزديك اعلان مى كند و مى فرمايد: رستاخيز و هنگامه رسيدگى به حساب مردم به آنان نزديك شده است؟

سه پاسخ

در اين مورد سه نكته و سه پاسخ آمده است كه هر كدام در خور دقت است:

1 - در مرحله نخست، قرآن بدان دليل به اين سبك بيان مى كند كه رستاخيز به طور قطع و ترديدناپذير آمدنى است، و روشن است كه يك رويداد ترديدناپذير و آمدنى، نزديك است.

2 - افزون بر آن، يكى از نشانه ها و شرايط آمدن رستاخيز، بعثت پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله است كه فرمود: بعثت انا و الساعة كهاتين.(3)

من اينك برانگيخته شده ام و ميان برانگيختگى من و روز رستاخيز فاصله اى بسان دو انگشت «سبابه» و «وسطى» است.

3 - و ديگر اين كه زمان با بسيارىِ گذشته و اندك بودن آينده اش هماره در حال فرارسيدن و نزديك شدن است، و با دقّت در آنچه گذشت روشن مى گردد كه اندكى باقى مانده است.

وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ

و آنان از نزديك شدن آن بى خبر و از آن رويگردانند.

آرى، اين مردم نه در انديشه نزديك شدن هنگامه حسابرسى هستند و نه براى فرارسيدن آن مى انديشند و آماده مى گردند، بلكه همچنان از انديشه در مورد آن و آمادگى براى رويارويى با آن رويگردانند و سرباز مى زنند.

آيه شريفه نشانگر اين واقعيت است و انسان را به اين سو تشويق و ترغيب مى كند كه خويشتن را براى رستاخيز و فرارسيدن آن و حساب و حسابرسى آماده سازد.

دو آفت ويرانگر سرگرمى و غفلت

در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ اِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ

هر آيه و سوره و يادآورى جديد و تازه اى از سوى پروردگارشان بر آنان مى رسد و مى آيد، آن را مى شنوند اما به آن نمى انديشند و در آن تدبّر و تأمل نمى كنند، بلكه به بازى و تمسخر به آن گوش مى دهند.

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: منظور اين است كه آنان قرآن را به بازى و تمسخر مى شنوند و در غفلت و بى خبرى به سر مى برند كه هدف از آفرينش چيست و از آنان چه مى خواهند؟

در سوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى الَّذينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا اِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

آرى، اين در حالى است كه دل هاى آنان از حق بيگانه و به كارى ديگر سرگرم است.

و شرك گرايان و كسانى كه ستم كردند، اين نجوا و درگوشى را با هم ساز مى كنند و با هم اين درگوشى را مى گويند و نهان مى دارند كه: اين پيامبر فرشته نيست، بلكه انسانى بسان شماست.

اَفَتَاْتُونَ السِّحْرَ وَ اَنْتُمْ تُبْصِرُونَ

پس آيا شما با اين كه مى دانيد و مى بينيد كه او سحر و افسون مى كند، باز هم افسون او را مى پذيريد و از پى او و كتاب آسمانى اش مى رويد؟!

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه شرك گرايان و بيدادپيشگان در اين مرحله با دو حربه و از دو راه به پيكار با قرآن و پيامبر برخاسته بودند تا بدين وسيله مردم را از او دور سازند:

1 - نخست اين تهمت را مى زدند كه او انسانى بيش نيست و هيچ برترى و امتيازى بر شما ندارد.

2 - و ديگر مى گفتند او افسونگر و سحرپرداز است و نه پيام آور خدا و داراى دانش و بينش، پروا و قدرت اعجاز.

پاره اى در تفسير واژه «اسرّوا»، آن را به مفهوم آشكار ساختن گفتار گرفته اند و مى گويند: منظور آيه شريفه اين است كه آنان اين گفتار بى اساس را آشكار ساختند كه...

اما به باور ما همان تفسير و مفهوم نخست بهتر به نظر مى رسد.

پاسخ قرآن و پيامبر

اينك در اين آيه شريفه، قرآن به ترسيم پاسخ پيامبر به شرك گرايان و بيدادپيشگان پرداخته و مى فرمايد:

قالَ رَبّى يَعْلَمُ الْقَوْلَ فى السَّماءِ وَ الْاَرْضِ

پيامبر گفت: پروردگار من كه مرا آفريد و برگزيد هر سخنى را چه در آسمان باشد و چه در زمين همه را مى داند و چيزى از اسرار در كران تا كران هستى بر او پوشيده نمى ماند.

وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ

و او گفتار آنان رامى شنود و بر كارها و اسرار درونى آنان داناست و همه را مى داند.

قرآن دگرباره به بهانه جويى هاى شرك گرايان بازمى گردد و مى فرمايد:

بَلْ قالُوا اَضْغاثُ اَحْلامٍ

آنان نخست قرآن را افسون خواندند، اما در ادامه مخالفت با وحى و رسالت از گفتار خود دست شسته و گفتند: اين آيات و سوره ها خواب هاى آشفته و پراكنده اى است كه محمد صلى الله عليه وآله آنها را به عنوان وحى بر ما مى خواند.

بَلْ افْتَراهُ

و باز گفتارشان را تغيير دادند و گفتند: نه، بلكه دروغ هايى است كه خود آن را بافته و به خدا مى بندد.

بَلْ هُوَ شاعِرٌ

دگرباره گفتند: نه، بلكه او شاعرپيشه است و اين آيات مجموعه اى از سرودهاى اوست.

آرى، انسان هاى بهت زده و سرگردان بسان اين شرك گرايانند. آنان در اوج گمراهى و سرگردانى، پى در پى تغيير جهت و گفتار مى دادند و نمى دانستند در برابر شكوه و عظمت قرآن و جاذبه و معنويت آن چه بگويند و چه كنند؟

از اين رو، گاه آن را سحر و افسون مى گفتند، و گاه شعر و سروده مى خواندند؛ زمانى نيز آن را خواب هاى پريشان عنوان مى دادند، و اين تناقض گويى آنان نشانگر گمراهى و حق ستيزى آنان بود، چرا كه قرآن هيچ يك از اينها نبود، و تنها وحى آسمانى بود كه بر قلب مصفاى پيامبر مهر و رحمت فرود مى آمد و آنان با اين بهانه جويى ها در انديشه فريب وجدان و فطرت خويش و ديگران بودند.

در ادامه آيه شريفه قرآن مى فرمايد:

فَلْيَاْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْاَوَّلُونَ

شرك گرايان، سرانجام گفتند: اگر محمد صلى الله عليه وآله به راستى پيامبر خداست، پس بايد همان گونه كه پيامبران پيشين آيه و معجزه اى روشن و آشكار آوردند، او نيز نشان و معجزه اى بياورد كه همگان دريابند و آن را بپذيرند و چون و چرا ننمايند.

لا پديده و حادث بودن قرآن

لا از دومين آيه اين سوره مباركه اين نكته دريافت مى گردد كه قرآن شريف پديده است و آيه به حدوث آن دلالت دارد، چرا كه مى فرمايد:

ما يأتيهم من ذكر محدث...(4)

هيچ پند و اندرز تازه و جديدى از سوى پروردگارشان براى آنان نمى آيد جز اين كه بازى كنان به آن گوش مى دهند نه جدّى و حق جويانه.

روشن است كه واژه «ذكر» در آيه مورد بحث «قرآن» است، و دليل اين نكته آن است كه در آيه ديگرى مى فرمايد: و اين كتاب كه آن را فروفرستاديم پندى مبارك است، آيا باز هم آن را انكار مى كنيد؟

هذا ذكر مبارك انزلناه...(5)

و نيز در آيه ديگرى واژه «ذكر» را در مورد قرآن به كار برده و مى فرمايد: انّا نحن نزّلنا الذّكر...(6)

به يقين ما اين قرآن را به تدريج فروفرستاديم و بى گمان ما نگهبان آن خواهيم بود.

هشدار از حق ستيزى

در آيات پيش، سخن از بهانه جويى ها و معجزه خواهى هاى كفرگرايان و حق ناپذيرى آنان بود، اينك در اين آيه و در آغاز پاسخ گسترده به آنان، نخست هشدار مى دهد كه:

ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ اَهْلَكْناها

پيش از اين شرك گرايان و بيدادپيشگان نيز مردم ديگرى بودند كه با بهانه جويى و حق ناپذيرى، معجزه ها و نشانه هاى دلخواه خود را خواستند و بر كفر خود پافشارى نموده و ايمان نياوردند و ما آنان را نابود ساختيم.

اَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ

آرى، آنان حتى هنگامى كه معجزه دلخواهشان نيز آمد،ايمان نياوردند، پس آيا اينان با آمدن نشانه و معجزه مورد نظرشان ايمان مى آورند؟

آيه شريفه روشنگرى مى كند كه همان گونه كه مردم بسيارى از شهرهاى پيشين با آمدن آيه و نشان مورد نظرشان هم ايمان نياوردند و همچنان با حق ستيزه كردند و نابود شدند، اينان نيز ايمان نمى آورند و بسان آنان در خور عذاب و نابودى مى گردند.

در آيه شريفه، آفريدگار هستى مقرر مى دارد كه مردم «مكّه» نابود نخواهند شد و به همين جهت خواسته آنان و معجزه دلخواهشان را نمى پذيرد، چرا كه اگر پذيرفت و آن گاه حق را نپذيرفتند دچار كيفر و نابودى خواهند شد.

به باور پاره اى از دانشوران، خدا شهر و ديار و مردمى را نابود مى كند كه حق را نپذيرند و ايمان نياورند، اما مردم «مكّه» كه سرانجام ايمان خواهند آورد خدا حكم به كيفر و نابوديشان نفرموده و معجزه دلخواهشان نيز برايشان فرستاده نشده است.

لا همه پيام آوران خدا از همين مردمند

لا قرآن در اين آيه به پاسخ بهانه ديگر شرك گرايان پرداخته است كه مى گفتند: آيا جز اين است كه اين پيامبر خدا، انسانى همانند شماست؛ ما هذا الاّ بشر مثلكم.

و در اين مورد مى فرمايد:

وَ ما اَرْسَلْنا قَبْلَكَ اِلاَّ رِجالاً نُوحى اِلَيْهِمْ

و پيش از تو نيز اى پيامبر! جز مردانى كه به آنان وحى مى فرستاديم و پيام مى داديم، كسى را به سوى جامعه ها و تمدن ها گسيل نداشتيم.

آرى، پيامبران پيشين نيز انسان بودند و از همين مردم و نه از فرشتگان، چرا كه همنوع و همشكل و همجنس بهتر با يكديگر الفت برقرار مى سازند و به سوى يكديگر تمايل مى يابند و منطق و سخن يكديگر را بهتر مى فهمند و از يكديگر كمتر دورى مى جويند.

فَسْئَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

اين يك واقعيت است، اگر آن را نمى دانيد از آگاهان و دانايان بپرسيد.

اهل ذكر چه كسانى هستند؟

در اين مورد ديدگاه ها متفاوت است:

1 - از امير مؤمنان عليه السلام آورده اند كه فرمود: «اهل ذكر» در آيه شريفه ما خاندان پيامبر هستيم. نحن اهل الذّكر.(7)

و از پنجمين امام نور حضرت باقر عليه السلام نيز همين نكته روايت شده است.

و تأييد كننده اين ديدگاه نيز اين است كه خدا پيامبرش را «ذكراً رسولاً» ناميده است.

2 - اما پاره اى بر آنند كه منظور از «اهل ذكر» پيروان كتاب هاى آسمانى پيشين مى باشند.

3 - به باور برخى منظور دانشوران و دانشمندانى هستند كه از سرگذشت و سرنوشت پيشينيان آگاهى دارند.

4 - و به باور برخى ديگر منظور قرآن پژوهان و آگاهان از علوم و مفاهيم قرآن مى باشند.

در ادامه سخن به روشنگرى بيشترى در باره انسان بودن پيامبران پرداخته و مى فرمايد:

وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لايَاْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدينَ

و ما پيامبران را در كالبدهاى بى جانى كه غذا نخورند قرار نداديم و آنان در اين جهان ماندگار و جاودانه نيز نبودند و قانون مرگ و حيات بر آنان هم سايه افكند.

آرى، آنان نه پيكرهايى بى جان هستند كه چيزى نخورند و نه پديده هايى هستند كه محكوم قانون مرگ نباشند.

اين فراز و اين آيه شريفه در حقيقت پاسخ اين گفتار آنان است كه مى گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا مى خورد و در كوچه ها و بازارها بسان مردم ديگر راه مى رود؟!

ما لهذا الرّسول يأكل الطّعام و يمشى فى الاسواق...(8)

آرى، آيه شريفه روشنگرى مى كند كه: هان اى پيامبر! همان گونه كه پيام آوران پيشين نياز به آب و غذا داشتند تو نيز نيازمند آنهايى، و قانون مرگ و حيات جهان شمول است و تو را نيز در بر مى گيرد و تو هم جهان را به درود خواهى گفت، و اين جنبه هاى بشرى تو نبايد بهانه حق ستيزى آنان گردد، چرا كه وحى و رسالت، پيامبران را از مرز بشر بودن بيرون نمى برد.

به باور «كلبى» واژه «جسد» به مفهوم جسمى است كه روح در آن دميده است و در آن وجود دارد و صاحب آن جسم و روح غذا مى خورد و آب مى نوشد و به هوا نياز دارد، چرا كه اينها از خواصّ جسم است.

و «مجاهد» مى گويد: «جسد» چيزى است كه نمى خورد و نمى نوشد، بلكه آنچه غذا مى خورد و آب مى نوشد، «نفس» است.

در نهمين آيه مورد بحث، قرآن در هشدار به حق ناپذيران مى فرمايد:

ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ

ما همان گونه كه به پيامبران وعده يارى و سرفرازى داده و به دشمنان وحى و رسالت هشدار داده بوديم كه كيفر خواهند شد، به وعده خود در برابر آنان وفا كرديم و به آنان فرجام نيكو در اين سرا و سراى آخرت ارزانى داشتيم.

فَاَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ

آن گاه آنان و كسانى را كه با آنان بودند و به آنان ايمان آوردند، همه را از شر دشمنان نجات بخشيديم.

وَ اَهْلَكْنا الْمُسْرِفينَ

و اسرافكاران و افراطكاران را نابود ساختيم.

«قتاده» در تفسير آيه، واژه «مسرف» را به مفهوم «شرك گرا» گرفته و بر آن است كه اين جمله هشدارى است به شرك گرايان «مكّه» و ديگر حق ستيزان.

در آخرين آيه مورد بحث، دگرباره رو به مردم مى آورد و در مورد نعمت گران قرآن و ارزانى شدن آن مى فرمايد:

لَقَدْ اَنْزَلْنا اِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ

هان اى گروه قريش!

اى مردم! به يقين ما كتابى به سوى شما فروفرستاده ايم كه ياد و نام خدا و پند و اندرزهاى حكيمانه ودرس آموز در آن است، و اگر به راستى آن را بشناسيد و به آن ايمان آوريد و عمل كنيد شرف و عزت شما را تضمين مى كند.

در آيه ديگرى در همين مورد مى فرمايد: و انّه لذكر لك و لقومك...(9)

و به راستى كه قرآن براى تو اى پيامبر و براى جامعه و مردم تو مايه يادآورى است...

پاره اى بر آنند كه روى سخن در آيه شريفه با امّت عرب است، چرا كه قرآن به زبان آنان فرود آمده است.

اما به باور پاره اى ديگر روى سخن با همه توحيدگرايان است، چرا كه قرآن مايه شرف و عزّت و شكوه همه ايمان آوردگان راستين است.

از ديدگاه برخى منظور آيه اين است كه در اين كتاب پرشكوه همه قوانين و مقررات مورد نياز شما آمده است و شما با آراسته شدن به فرهنگ واقعى آن بى نياز خواهيد شد.

اما از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه در اين قرآن همه ارزش هاى اخلاقى و انسانى آمده است تا شما خود را بدانها آراسته سازيد.

اَفَلا تَعْقِلُونَ

پس آيا به آنچه وسيله برترى و عزّت و شكوه شماست، نمى نگريد و در باره آن نمى انديشيد و خردتان را به كار نمى گيريد؟

پرتوى از آيات

پديده بودن قرآن شريف

يكى از شگردهاى ديرين استبدادگران و سياست بازان بهره ورى ناصواب و نادرست از مذاهب و باورهاى مذهبى توده هاى دربند استبداد و اختناق است. آنان در اين راستا، گاه با موافق و هماهنگ و باورمند نشان دادن خويش با مذهب و عقيده مورد احترام مردم، بر روى موج افكار عمومى سوار مى شوند تا هدف هاى سلطه جويانه خويش را بجويند، و گاه حتى با مدافع سرسخت نشان دادن خويش و تندروى و افراطكارى بسيار در طرفدارى از مذهب رايج، راه خويش را مى روند.

گاه مذهب را از نظر قالب و واژه ها و محتوا تحريف مى كنند و آن را ابزار سلطه و توجيه گر ستم و بيداد خويش مى سازند، و گاه به احترام بسيار به قالب و شكل و ظاهر واژه هاى آن و نيز تقدير پيامبر و چهره هاى مورد احترام آن، به تحريف معنوى و پوچ و پوك ساختن آن دست مى يازند و آن را از روح عدالت خواهى و آزادى خواهى و طرفدارى از حقوق انسان و مبارزه با ظلم و استبداد تهى ساخته و يا با ديگر شگردها آن را ابزار قدرت و سلطه مى سازند.

گاه با تراشيدن دشمنان دروغين براى آن، خود را وقف دفاع و پاسدارى از آن جلوه مى دهند، و گاه با ساختن بحث ها و كشمكش هاى پوچ و بى اساس و خطرهاى ساختگى، توده هاى دربند و حتى دانشمندان و دانشوران ظاهربين را سرگرم پيكارى پوچ و انحرافى مى سازند.

اين آفت و شگرد متأسّفانه پس از رحلت جانسوز پيامبر، به تاريخ اسلام نيز راه يافت و سوگمندانه حاكمان بسيارى، به ويژه دو استبداد ديرپاى «اموى» و «عباسى» به جاى طرفدارى از آگاهى و ژرف نگرى مذهبى و عمل به مفاهيم و مقررات عدالت آفرين و آزادمنشانه و تأمين كننده حقوق و آزادى و امنيّت و كرامت و سرفرازى مردم، با انواع شگردها، از دين خدا بر ضد هدف هاى بلند و انسانى آن بهره جسته، و آن را ابزار سلطه و سركوب و اختناق و ارتجاع و كيش شخصيت ساختند، و با بازى با ظاهر واژه ها و الفاظ و كتاب خدا، روح انسانساز و عدالت خواهانه آن را تعطيل ساختند كه نمونه اى از اين بازيگرى، خلق اين بحث پوچ و بى اساس، و سرگرم ساختن انديشه ها و قلم ها و توده ها و صف بندى ها در اين موضوع بود كه: «آيا قرآن پديده و حادث است و يا قديم»؟

در حالى كه اين بحث در درجه نخست، انتقال بحران بود؛ يعنى حكومت مى خواست قلم ها و انديشه ها و مشت ها و خواسته هايى كه بايد در جهت كسب استقلال انديشه، حقوق، آزادى، حاكميت بر سرنوشت و عمل به روح قرآن و اسلام باشد، اينها را به اين بحث هاى بى معنا جهت دهد و استبداد در امان بماند، وگرنه اين موضوع كدامين مشكل اجتماعى و اخلاقى و انسانى و حقوقى و عقيدتى و سياسى و فر هنگى مردم را حل مى كرد؟

افزون بر اين كدام انسان خردمند و با انصافى بود كه نداند اين بحث چيزى جز سرگرمى نيست؟ و در نيابد كه واژه ها و قالب ها و ظاهر كتاب خدا پديده و حادث است كه بر قلب پاك پيامبر فرود آمده و روح و محتوا و مفهوم آن نيز - كه از دانش بى كران خدا سرچشمه گرفته است - بسان ذات پاك او ديرين و قديم است، پس چه جاى بحث و كشمكش؟!

گويى از همين زاويه و ديدگاه است كه انديشوران هوشمند اسلامى با الهام از رهنمودهاى خاندان وحى و رسالت، اين بحث ها را انحرافى و ساخته و پرداخته اسبتداد مى نگريستند و مردم را از صف بندى و كشمكش در اين موضوعات هشدار مى دادند(10) و روشنگرى مى كردند كه خطرناك ترين و مرگبارترين دشمن اسلام و قرآن و جامعه استبدادگرانى هستند كه مذهب را ابزار سلطه ساخته اند. و در حيات ننگبار خويش حاضر نيستند با عمل به دين خدا و كتاب انسانساز او و سيره و سنّت پيامبرش حقوق و آزادى و كرامت و امنيّت مردم و حق حاكميت بر سرنوشت خويش را در ميدان زندگى به رسميت بشناسند و به آنان حق مقايسه و انتخاب و چون و چرا و انتقاد و اظهار نظر كه اساسى ترين حقوق يك جامعه مترقى و خردمند است بدهند، بلكه آنان را هماره دنباله رو مى خواهند و خويشتن را فرمانرواى مطلق و بى چون و چرا مى خواهند از سويى قدرت و امكانات ملّى را قبضه كنند، اما از دگر سو پاسخگوى گفتار و اقدامات و عملكرد خويش نباشد؛ و درست به همين جهت مردم را با اين بازى ها سرگرم مى خواهند.