تفسير مجمع البيان جلد ۱۶

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۶ -


/ سوره مريم / آيه هاى 60 - 51

51 . وَاذْكُرْ فِى الْكِتابِ مُوسى اِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَّ كانَ رَسُولاً نَّبِيّاً.

52 . وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِالْاَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيّاً.

53 . وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَّحْمَتِنا اَخاهُ هروُنَ نَبِيّاً.

54 . وَاذْكُرْفِى الْكِتابِ اِسْمعيلَ اِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَّبِيّاً.

55 . وَ كانَ يَاْمُرُ اَهْلَهُ بِالصَّلوةِ وَالزَّكوةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّه مَرْضِيّاً.

56 . وَاذْكُرْ فيِ الْكِتابِ اِدْريسَ اِنَّهُ كانَ صِدّيقاً نَّبِيّاً.

57 . وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيّاً.

58 . اُولئكَ الَّذينَ اَنْعَمَ الَّلهُ عَلَيْهِمْ مِّنَ النَّبِيّنَ مِنْ ذُرِّيَّةِ ادَمَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَّ مِنْ ذُرِّيَّةِ اِبْرهيمَ وَاِسْراءيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنا وَاجْتَبَيْنا اِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ اياتُ الرَّحْمانِ خَرُّوا سُجَّدًا وَّ بُكِيّاً.

59 . فَخَلفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ اَضاعُوا الصَّلوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً.

60 . اِلاَّ مَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَاُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً.

ترجمه

51 - و در اين كتاب از «موسى» [آن پيام آور بزرگ پروردگارت ]ياد كن كه او [بنده اى پاكدل و] خالص شده و فرستاده و پيامبرى [از پيام آوران ما ]بود.

52 - و ما از جانب راست [كوه ] طور به او ندا داديم؛ و او را در حال [نيايش و ]راز و نياز [به بارگاه خود] نزديك ساختيم.

53 - و برادرش «هارون» را - كه پيام آور [ما] بود - از رحمت [و بخشايش ]خويش به او ارزانى داشتيم.

54 - و [نيز] در اين كتاب از «اسماعيل» ياد كن كه او وعده [هايش ]راست و [خودش ]فرستاده و پيام آورى [از پيام آوران ما] بود.

55 - و خاندان خويش را به نماز [و ياد خدا] و زكات [و پرداخت حقوق محرومان ]فرمان مى داد. و هماره نزد پروردگارش [بزرگمردى ]پسنديده كردار بود.

56 - و [نيز] در اين كتاب از «ادريس» ياد كن كه او [هم ] بسيار راستگو و پيامبرى [از پيامبران ما] بود.

57-و ما او را به جايگاهى بلند [و والا] اوج بخشيديم.

58 - [آرى ] اينان كسانى از پيام آوران [بزرگ ] بودند كه خدا بر آنان نعمت [هاى گران ] داد؛ [همانان كه ] از فرزندان «آدم» و از [نسلِ ] كسانى [بودند] كه [آنان را] با «نوح» [بر آن كشتى نجات ]سوار كرديم، و از دودمان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى [بودند ]كه آنان را راه نموديم و برگزيديم؛ [آنان بودند كه ] وقتى آيات [خداى ]بخشاينده بر آنان تلاوت مى شد، سجده كنان و گريان به رو مى افتادند [و پيشانى بندگى بر خاك مى ساييدند].

59 - آنگاه پس از آنان نسلى جانشين [آنان ] گرديدند كه نماز را تباه ساخته و از هواهاى دل پيروى نمودند، پس به زودى [كيفر سهمگين ]گمراهى [و زيان خويش ]را خواهند ديد.

60 - مگر كسانى كه توبه كرده و ايمان آورده و كار شايسته اى انجام دادند، كه چنين كسانى وارد بهشت خواهند شد و هيچ ستمى بر آنان نخواهد رفت.

نگرشى بر واژه ها

«نجىّ»: كسى كه براى راز و نياز و گفتگو برگزيده شده است. و پاره اى نيز آن را مصدر و به مفهوم بالا بردن مقام و اوج بخشيدن دانسته اند.

«علىّ»: به معناى بزرگ و بلندمرتبه و پراقتدار آمده، است. و تفاوت آن با واژه «رفيع» در آن است كه دومى تنها به مفهوم بلندجايگاه آمده، امّا واژه نخست به مفهوم پراقتدار نيز آمده است.

«بُكىّ»: جمع «باكى» به مفهوم گريان آمده است.

«خلف»: اين واژه با فتح لام به مفهوم جانشينى شايسته آمده و با سكون آن به معناى جانشين ناشايسته، و گاه هركدام به جاى ديگرى هم به كار رفته است.

تفسير

پرتوى از سرگذشت سه پيامبر بزرگ خدا

در آيات مورد بحث، قرآن شريف پرتوى از سرگذشت درس آموز و انسانساز سه تن از پيامبران بزرگ خدا را به تابلو مى برد تا پيروان قرآن از ويژگى هاى اخلاقى و انسانى آنان درس گيرند.

1 - «موسى» يا سمبل اخلاص

در نخستين آيه مورد بحث در ترسيم شخصيت «موسى» مى فرمايد:

وَاذْكُرْ فِى الْكِتابِ مُوسى

هان اى پيامبر! در اين كتاب پرشكوه ات از موسى ياد كن...

اِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً

چرا كه او از روى اخلاص خداى خويشتن را عبادت مى كرد و با اخلاص پيام او را به مردم مى رسانيد.

و اگر واژه «مخلص» را مفتوح بخوانيم مفهوم آيه اين است كه، چرا كه او كسى است كه خدا او را براى رسالت خالص گردانيد و برگزيد.

وَ كانَ رَسُولاً نَّبِيّاً.

و پيامبرى بزرگ بود كه به سوى فرعون و جامعه در بند او فرستاده شد.

در دومين آيه مورد بحث در اشاره اى به آغاز رسالت او مى فرمايد:

وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْاَيْمَنِ

و ما از سوى راست كوه طور به او ندا داديم.

«طور» كوهى است در شام كه خدا در آنجا و در دامنه راست آن موسى را ندا داد.

به باور پاره اى اين فراز اشاره به آن زمانى است كه آن حضرت از «مدين» باز مى گشت و در مسير خويش آتشى را نگريست و به سوى آن رفت و خدا با او سخن آغاز كرد كه:

يا موسى انى انا اللّه ربّ العالمين. (208)

هان اى موسى! منم، من، خداى يكتا، پروردگار جهانيان.

وَ قَرَّبْناهُ نَجِيّاً.

و او را در حال نيايش و راز و نياز به بارگاه خود نزديك ساختيم.

«ابن عباس» مى گويد: خدا او به بارگاه خويش نزديك ساخت و با او به سخن پرداخت؛ و منظور از نزديك ساختن اين است كه سخن خود را به گوش او رسانيد.

امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: مقام او را اوج بخشيديم و به او موقعيتى رفيع ارزانى داشتيم. با اين بيان منظور آيه شريفه، موقعيت و مقام معنوى است، و نه تقرّب ظاهرى و مكانى، چرا كه ذات پاك خدا را مكانى نيست تا كسى به او نزديك و يا نزديك تر گردد.

در سومين آيه مورد بحث، در ترسيم موقعيت شكوهبار او مى افزايد:

وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَّحْمَتِنا اَخاهُ هاروُنَ نَبِيّاً

و برادرش هارون را كه پيامبر ما بود، از رحمت و بخشايش خود، به او ارزانى داشتيم؛ چرا كه او در هنگامه نيايش گفت: پروردگارا، براى من وزير و دستيارى از خاندانم قرار ده، و برادرم هارون را براى اين كار بزرگ برگزين. و ما نيز دعاى او پذيرفتيم و وى را به عنوان رسالت، دستيار و همكار او قرار داديم.

2 - «اسماعيل» يا سمبل وفادارى

پس از اين بيان روشنگر درباره «ابراهيم» پدر توحيدگرايان و موسى آن پيامبر با اخلاص، اينك در ترسيم موقعيت شكوهبار و برخى از ويژگيهاى «اسماعيل» مى فرمايد:

وَاذْكُرْفِى الْكِتابِ اِسْمعيلَ

هان اى پيامبر! در اين كتاب پرشكوه ات از «اسماعيل» نيز ياد كن.

اِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ

چرا كه او هماره به وعده هاى خويش وفا مى كرد.

وَ كانَ رَسُولاً نَّبِيّاً.

و پيامبرى بود كه به سوى قوم «جرهم» فرستاده شد.

«ابن عباس» آورده است كه: آن حضرت با مردى عهد بست كه در جايى در انتظار آمدن او بماند، و آن بنده خدا وعده اش را فراموش كرد و «اسماعيل» يك سال در آنجا انتظار كشيد تا او آمد.

اين بيان از حضرت صادق عليه السلام نيز روايت شده است، امّا «مقاتل» آورده است كه سه روز در آنجا انتظار كشيد.

به باور پاره اى اين «اسماعيل» فرزند گران قدر «ابراهيم» نيست، چرا كه او پيش از پدرش جهان را بدورد گفت، بلكه اين پيامبر ديگرى است كه به سوى جامعه و مردم خويش برانگيخته شد و پس از رساندن پيام خدا به آنان و هشدار از كفر و بيداد، مورد خشم زورمداران قرار گرفت؛ به گونه اى كه پوست سرش را كندند و خداى توانا او را در كيفر نمودن قوم، يا گذشت از آنان، آزاد ساخت و او اين كار را به خدا واگذار كرد.

اين بيان از حضرت صادق عليه السلام نيز روايت شده است.

پاره اى آورده اند كه نامبرده «اسماعيل بن حزقيل» بود و پس از شرارت قوم در حق او فرشته اى از سوى خدا آمد و گفت: هان اى پيامبر خدا! من فرستاده پروردگار تو هستم، و او بر تو درود و سلام مى فرستد و مى فرمايد: ديدم كه اين بيدادگران چگونه تو را شكنجه كردند، و اينك به من فرمان داده است تا فرمانبردار تو باشم و هرآنچه فرمان دهى در مورد آن قوم تبهكار به انجام رسانم... قد رأيت ما صنع بك و قد امرنى بطاعتك...

امّا او گفت: من در راه خدا به حسين عليه السلام اقتدا نموده و او را اسوه و الگوى خويش گرفته ام. فقال: يكون لى بالحسين اسوة. (209)

در ادامه سخن در اين مورد مى افزايد:

وَ كانَ يَاْمُرُ اَهْلَهُ بِالصَّلوةِ

او بزرگمردى بود كه هماره خاندان و رهروانش را به نماز فرمان مى داد...

وَالزَّكوةِ

و آنان را به پرداخت زكات و حقوق مالى خويش سفارش مى كرد...

به باور پاره اى منظور اين است كه، او هماره پيروان خويش را به نماز شب و انفاق در روز سفارش مى فرمود.

وَ كانَ عِنْدَ رَبِّه مَرْضِيّاً.

و انديشه و عملكرد او هماره مورد خشنودى خدا بود، چرا كه جز فرمانبردارى خدا و انجام دستورات او، كارى از وى سر نمى زد و هرگز به كارهاى ناپسند نزديك نمى گرديد.

و به باور پاره اى واژه «مرضىّ» به مفهوم شايسته كردار و پسنديده رفتار است و او به خاطر اين ويژگى اش در بارگاه خدا موقعيت و مقام والايى داشت.

3 - «ادريس» يا نمونه راستگويى و درستكارى

و اينك به ترسيم پرتوى از سرگذشت «ادريس» آن نمونه راستگويى و درستكارى پرداخته و مى فرمايد:

وَاذْكُرْ في الْكِتابِ اِدْريسَ

هان اى پيامبر! در اين كتاب از «ادريس» نيز ياد كن.

اِنَّهُ كانَ صِدّيقاً نَّبِيّاً.

چرا كه او بسيار راستگو و درستكار و پيامبرى از پيام آوران بزرگ ما بود.

«ادريس» نياى پدرى «نوح» آن پيامبر بزرگ خدا بود. نام وى در تورات «اخنوخ» آمده است. و به باور برخى بدان دليل «ادريس» ناميده شد كه بسيار مطالعه مى كرد.

او نخستين كسى بود كه خط نوشت، و حرفه اش خياطى بود و نخستين كسى بود كه اين حرفه را تأسيس كرد و خدا علم ستاره شناسى و كيهان شناسى و رياضى را به او آموخت؛ و اين علوم و دانش هايى كه در نزد او بود پرتوى از اعجاز و نشانه اى از نشانه هاى دعوت آسمانى و رسالت او بود.

موقعيت معنوى يا ظاهرى

در ادامه سخن در مورد شخصيت بلند مرتبه او مى افزايد:

وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيّاً

و ما او را به جايگاهى بلند و پرفراز اوج بخشيديم.

در مورد حسّى يا معنوى بودن اين موقيعت و مقام بلند و پرفراز دو نظر است:

1 - به باور گروهى همچون «انس»، «ابوسعيد خدرى»، «كعب» و «مجاهد»، منظور اوج بخشيدن و بردن او به آسمان چهارم است.

امّا به باور «ابن عباس» و «ضحاك» منظور اين است كه خدا او را به آسمان ششم بالا برد.

از ديدگاه پاره اى، او نيز بسان عيسى زنده و بانشاط به آسمان ها برده شد.

و از ديدگاه پاره اى ديگر ميان آسمان چهارم و پنجم جهان را بدرود گفت، كه از حضرت باقر عليه السلام نيز اين ديدگاه روايت شده است.

با اين بيان، اين ديدگاه ها با اندك تفاوتى كه دارند، موقعيت و بلندى مقام آن حضرت را اوج بخشيدن حسّى و مكانى معنا مى كنند.

2 - امّا به باور گروهى ديگر منظور از اين مقام و موقعيت والا اين است كه، خدا او را به وسيله رسالت و نبوّت اوج بخشيد و مقامى معنوى و پرفراز به او ارزانى داشت.

آيه مورد بحث، به باور اين گروه بسان اين آيه است كه در مورد پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى فرمايد:

و رفعنا لك ذكرك (210)

و نام و يادت را براى تو جاودانه و بلندمرتبه گردانيديم.

پس از ترسيم پرتوى از سرگذشت اين چند پيامبر بزرگ، اينك در اشاره اى جالب و روشنگر به مقام والاى همه پيام آوران بزرگ خدا، و در ستايش همه آن افتخارآفرينان و تاريخ سازان مى فرمايد:

اُولئِكَ الَّذينَ اَنْعَمَ الَّلهُ عَلَيْهِمْ مِّنَ النَّبِيّينَ

اينان كه پرتوى از وصف و ويژگى هايشان ترسيم شد، پيامبرانى هستند كه خدا به وسيله وحى و رسالت، و ارزانى داشتن پاداش پرشكوه و ديگر نعمت هاى مادى و معنوى به آنان، همه آنان را گرامى داشته است.

مِنْ ذُرِّيَّةِ ادَمَ َمِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَّ مِنْ ذُرِّيَّةِ اِبْرهيمَ وَاِسْرائيلَ

اينان همه پيامبرانى هستند كه پاره اى از آنان فرزندان آدم بودند، و پاره اى از فرزندان كسانى كه آنان را با نوح در كشتى نشانديم، و برخى از آنان نيز از دودمان «ابراهيم» و «اسرائيل» برخاستند و به هدايت مردم پرداختند.

با اينكه همه آن پيامبران بزرگ خدا، از نسل آدم هستند، آيه شريفه در بيان نسب آنان فرق مى گذارد، تا بدين وسيله برترى و فضيلت برخى از آنان بر برخى ديگر را ترسيم نمايد.

به باور پاره اى شرافت «ادريس» در دو چيز بود: يكى انتسابش به آدم، و ديگرى اين امتياز كه نياى «نوح» به شمار مى رفت.

و «ابراهيم» از نسل كسانى چون «سام» فرزند «نوح» است كه به همراه او سوار بر كشتى شدند.

«اسماعيل»، «اسحاق» و «يعقوب» از نسل «ابراهيم» مى باشند و از شرافت او برخوردار شده اند.

و «موسى»، «هارون»، «زكريا»، «يحيى» و «عيسى» نيز از نسل «اسرائيل» مى باشند.

وَمِمَّنْ هَدَيْنا وَاجْتَبَيْنا

به باور پاره اى، اينجا آغاز مطلب ديگرى مى باشد و منظور اين است كه: و از مردمى كه هدايت كرديم و آنان را برگزيديم، كسانى هستند كه هرگاه آيات خدا را بشنوند، به سجده مى افتند و مى گريند، كه به خاطر روشن بودن مطلب، بخشى از آن حذف شده است.

از چهارمين امام نور آورده اند كه فرمود: نحن عنينا بها. (211)

منظور از كسانى كه در آيه شريفه وصف شده اند، ما هستيم.

امّا به باور پاره اى منظور همان پيامبرانى هستند كه از آنان سخن رفت، و مفهوم آيه اين گونه است:

آنان كسانى هستند كه ما راهشان نموديم و از ميان مردم آنان را براى رسالت و رساندن پيام برگزيديم.

آنگاه در وصف آنان مى فرمايد:

اِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ اياتُ الرَّحْمانِ خَرُّوا سُجَّدًا وَّ بَكِيّاً.

آنانند كه وقتى آيات خداى بخشاينده بر آنان تلاوت مى گردد به خاك مى افتند و با ديدگانى اشكبار، پيشانى سجده در برابر خدا بر خاك مى سايند.

آرى، آنان با آن شكوه و عظمت خود، بازهم به ياد خدا اشك مى بارند، امّا مردم غفلت زده و سبكسر با آلودگى به گناه و زشتى و گسستن پيوند بندگى و ايمان، از راز و نياز با خدا و توبه و زارى و جبران اشتباهات خوددارى مى ورزند.

پس از ستايش اين شايسته كرداران، به نكوهش پيمان شكنان و بيدادگران و گمراهان پرداخته و مى فرمايد:

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ

پس از آن شايسته كرداران، نسلى جانشين آنان گرديدند كه مردمى نابخرد و زشت كردارند.

در اين مورد كه اين نسل چه كسانى هستند، دو نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى منظور يهوديان اند.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر منظور تبهكاران و ظالمان اين امّت در واپسين حركت تاريخ و پيش از فرارسيدن رستاخيز مى باشند.

اَضاعُوا الصَّلوةَ

به باور «محمد بن كعب» منظور اين است كه نماز را وانهادند.

امّا به باور گروهى از جمله «ابن مسعود»، «ابراهيم» و «ضحاك»، نماز را در اوقاتى كه مقرر شده است نخواندند.

از ششمين امام نور نيز ديدگاه دوّم رسيده است.

وَاتَّبَعُواالشَّهَواتِ

و در راه ناروا و ناپسند از هواهاى دل پيروى نمودند.

«وهب» مى گويد: منظور اين است كه پس از آن شايسته كرداران مردمى آمدند كه قهوه مى نوشيدند و قمار مى زدند و از پى هواى دل خويش و لذت جويى و بى بند و بارى گام مى سپردند و وظايف انسانى و اسلامى خود را وانهاده و نمازها را تباه مى ساختند.

فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً.

«زجاج» مى گويد: منظور اين است كه: پس به زودى كيفر كجروى خود را خواهند ديد، و آيه مورد بحث درست نظير اين آيه است كه مى فرمايد:

«و من يفعل ذلك يلق اثاما». (212) و هر كس به اين گناهان دست يازد، كيفر آن را دريافت خواهد داشت.

و به باور پاره اى، منظور اين است كه، پس به زودى با نوميدى و بدى و شرارت روبه رو خواهند شد.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اِلاَّ مَنْ تابَ

مگر آن كسانى كه از زشتكارى و گناه پشيمان شوند و روى توبه به بارگاه خدا آورند.

وَ امَنَ

و با همه وجود به خدا و پيامبران و مقررات او ايمان آورند.

وَ عَمِلَ صالِحاً

و كارهاى شايسته و بايسته انجام دهند.

فَاُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ

پس چنين كسانى هستند كه به بهشت پرطراوت و زيباى خدا وارد مى شوند.

وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً.

و هيچ ستمى بر آنان نخواهد رفت.

از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه خداى دادگر هيچ كس را از پاداش عملكردش محروم نخواهد ساخت و همگان در اين سرا و سراى آخرت آن را بى كم و كاست دريافت خواهند داشت.

پرتوى از آيات

1 - موهبت هاى ششگانه خدا به «موسى»

در آياتى كه گذشت، قرآن به برخى از مواهب بزرگ و نعمت هاى پرشكوه خدا به پيامبر و بنده برگزيده اش موسى پرداخته و از شش موهبت او به آن حضرت، سخن مى گويد.

اين مواهب ششگانه عبارتند از:

1 - پاكدلى و اخلاص وصف ناپذير موسى.

2 - مقام والاى رسالت و نبوّت.

3 - مفتخر شدن به گفتگو و همسخنى با آفريدگار هستى.

4 - دريافت نداى خدا در سمت راست كوه طور.

5 - تقرّب به بارگاه دوست.

6 - و ديگر پذيرفته شدن دعا و خواسته اش در مورد «هارون».(213)

2 - ويژگى هاى «اسماعيل»

و نيز در اين آيات شخصيت دل آرا و تفكّر پيامبر جوانى به تابلو رفته است كه از اين نعمت ها و موهبت ها و ويژگى ها بهره ور بود:

1 - نعمت ارجدار وفادارى و پاى بندى به پيمان ها.

2 - نعمت گران رسالت.

3 - ويژگى دعوت به نماز و پيوند دادن بندگان به سرچشمه هستى.

4 - ويژگى دعوت به اداى حقوق مردم به ويژه محرومان و ايجاد پيوند ميان توده ها.

5 - در گفتار و انديشه و كردار مورد خشنودى خدا قرار گرفتن.

6 - و ديگر توجّه عميق به مسؤوليت پدرى و تربيت فرزندان.

3 - رسالت پدرى و مديريت خانه

در اين آيات، اين درس انسانساز ترسيم شده است كه وظيفه پدرى و رسالت مديريت در خانه و خانواده تنها در اداره امور اقتصادى و بهداشتى و رسيدگى به جسم و كالبد فرزندان خلاصه نمى شود. خانه آموزشگاه و كانون تربيت و سازندگى است و پدر و مادر نخستين آموزگاران كودك هستند و رسالت آنان اين است كه فرزندان خويش را سخت گرامى بدارند. آنان را امانت هاى بزرگ و ارجدار بنگرند و به سلامت و بهداشت جسم آنان و به سلامت و بهداشت و شكوفايى خرد و انديشه آنان، و به سلامت روحى و بهداشت روانى و عاطفى آنان آگاهانه، خداپسندانه، مدبّرانه و دلسوزانه بينديشند، چرا كه آنان نيز حقوقى دارند كه پدران و مادران موظّف به اداى حقوق و تكريم آنانند.

براى نمونه به يك روايت جالب بسنده مى شود:

امير مؤمنان عليه السلام در اين مورد فرمود:

انّ للولد محل الوالد حقّاً و ان للوالد محل الولد حقا، فحق الولد على الوالد

أن يحسّن اسمه،

و يحسّن ادبه،

و يعلّمه القرآن.(214)

حقيقت اين است كه پدران و مادران در كانون خانه و در جامعه كوچك خانواده حقوقى دارند كه فرزندان بايد آن حقوق را پاس دارند و ادا كنند، و در برابر، كودكان و فرزندان آنان نيز داراى حقوقى هستند كه اينان بايد به اداى آن حقوق همّت گمارند.

از حقوق پدران و مادران بر فرزندان اين است كه فرزندانشان بايد در همه ميدان هاى برازندگى و شايسته كردارى و كارهاى نيك توصيه آنان را به جان پذيرا باشند و به آنان نگويند مگر اينكه آنان را به گناه و نافرمانى خدا وسوسه كنند كه در آن صورت نبايد به گفتارشان بها داد.

و حقوق فرزندان از جمله اين است كه پدران و مادران بايد براى آنان نام شايسته برگزينند و به سلامت جسم او بينديشند.

بايد ادب انسانى به او بياموزند، و بايد فرهنگ و مفاهيم قرآن را به او ياد بدهند تا زندگى اش خداپسندانه باشد.

/ سوره مريم / آيه هاى 65 - 61

61 . جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتى وَ عَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ اِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَاْتِيّاً.

62 . لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً اِلاَّ سَلاماً وَّ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَّ عَشِيّاً.

63 . تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتى نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيّاً.

64 . وَ ما نَتَنَزَّلُ اِلاَّ بِاَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ اَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيّاً.

65 . رَبُّ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً.

ترجمه

61 - [همان ] بوستان هاى جاودانه اى كه [خداى ] بخشاينده، به بندگان خويش در جهان ناپيدا [و نهان ] وعده فرموده است؛ به راستى كه وعده او [تخلّف ناپذير و ]انجام شدنى است.

62 - در آنجا [اين شايسته كرداران هيچ سخن ] بيهوده اى نمى شنوند، [و ]جز درود [و سلام كه نشانگر اوج مهر و صفا و آرامش و احساس امنيّت است، سخنى نيست ] و روزى آنان بامداد و شامگاه در آنجا برايشان [فراهم ]است.

63 - اين است آن بهشتى كه به هر يك از بندگانمان كه پروا پيشه باشند، به ميراث مى دهيم.

64 - و [ما فرشتگان ] جز به فرمان پروردگارت [اى پيامبر] فرود نمى آييم؛ آنچه در برابر ما و آنچه پشت سر ما و آنچه ميان آن [دو] است، تنها از آن اوست؛ و پروردگارت هرگز فراموشكار نيست.

65 - پروردگار آسمان ها و آنچه ميان آن دوست، پس [تو اى پيامبر تنها ]او را بپرست و بر پرستش او شكيبا باش آيا [همتا و ]همنامى براى [ذات پاك ]او مى شناسى؟!

شأن نزول

1 - در مورد شأن نزول و داستان فرود سومين آيه مورد بحث آورده اند كه اين آيه در هشدار از پايمال ساختن حقوق ديگران و رعايت پرواى خدا در امور اقتصادى و مالى فرود آمد.

و داستان فرودش اين گونه بود كه «عاص بن وائل» كارگرى را براى انجام كارى فراخواند، و پس از پايان كارش از پرداخت مزد او خوددارى ورزيد و گفت: اگر رسالت پيامبر و گفتار او درست باشد، ما به بهشت پرطراوت خدا و نعمت هاى آن زيبنده تريم، و در آنجا مزد كارگرمان را خواهيم داد؛ درست آنگاه بود كه اين آيه شريفه بر قلب مصفّاى پيامبر فرود آمد، تا روشن سازد كه بهشت حق است، امّا براى پايمال كنندگان حقوق انسان ها نيست، بلكه براى پرواپيشگان است. تلك...(215)

2 - در مورد شأن نزول چهارمين آيه مورد بحث نيز آورده اند كه:

پس از پرسش شرك گرايان از پيامبر گرامى عليه السلام در مورد «اصحاب كهف» و سرگذشت «ذوالقرنين» و موضوع «روح»، كه چند روزى پيك وحى نيامد، اين رويداد بر آن حضرت سخت گران آمد، چرا كه زير فشار بود و به شرك گرايان فرموده بود كه به زودى پاسخ خواهم داد.

از اين رو هنگامى كه فرشته وحى فرود آمد، پيامبر از دليل نيامدن وحى در آن مدت جويا شد، و او پاسخ داد كه: اى پيامبر! من به ديدن شما سراپا شور و شوقم، امّا ما فرشتگان تنها به فرمان پروردگارمان فرود مى آييم... و ما نتنزّل الاّ بامر ربّك...(216)

تفسير

بهشت پرطراوت و زيبا از آنِ پرواپيشگان راستين خواهد بود

آيات پيش با نام و ياد بهشت به پايان رسيد، اينك در اين آيات، نخست قرآن به وصف آن بهشت پرطراوت و زيبا پرداخته و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

جَنَّاتِ عَدْنٍ

همان بهشت ها و بوستان هاى جاودانه اى كه جايگاه مردم شايسته كردار و پرواپيشه است...

در آيه پيش واژه «جنة» به صورت مفرد آمده است و در آيه مورد بحث به صورت جمع، و اين بدان دليل است كه آن بهشت بى كرانه و بسيار گسترده در برگيرنده بهشت ها و بوستان هاى گوناگون و بى شمار است.

به باور پاره اى از مفسران، در همان بهشت بزرگ و بسيار گسترده براى هر يك از ايمان آوردگان راستين بوستان و بهشتى است كه به آنجا وارد مى گردد.

الَّتى وَ عَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ

خدا همان بهشت را كه اينك از برابر ديدگان مردم نهان هستند، همانها را به بندگان خويش وعده فرموده است.

درست همان گونه كه در آيه ديگرى مى فرمايد: پس در زمره بندگان راستين من درآى و به بهشت من وارد شو.

«فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى» (217)

به باور پاره اى واژه «عباد» همه بندگان خدا - از توحيدگرا گرفته تا كفرگرا - را شامل مى شود، و همه مى توانند به آنجا بروند؛ تنها شرط آن اين است كه كفرگرايان و ظالمان از كفر و بيداد خويش دست كشند تا در زمره بندگان خدا درآيند و به ايمان و عمل شايسته آراسته شوند تا در خور آنجا گردند.

و بهشت پرطراوت خدا بدان دليل به «نهان و غيب» وصف شده است كه نه آن را چشمى ديده و نه گوشى وصف آن را از آفريدگارش شنيده است. و اين مردم با ايمان هستند كه بدون ديدن آن، و با اينكه از نظرشان نهان است، به خاطر ايمان به خدا و راستگويى پيامبرش آن را تصديق مى كنند و به آن ايمان مى آورند.

اِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً.

به راستى كه وعده خدا سرانجام خواهد آمد.

واژه «مأتيا»، اسم مفعول است، امّا به مفهوم اسم فاعل آمده است، چرا كه «آينده» و «آمده» در نظر آفريدگار هستى يكى است.

امّا به باور پاره اى منظور از آنچه وعده داده شده، بهشت پرطراوت و زيباست كه مردم با ايمان سرانجام وارد آن خواهند شد.

در ادامه سخن، در وصف بهشت مى فرمايد:

لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً

در آن بهشت و بوستان هاى آن، سخن بيهوده و پوچى به گوش شايسته كرداران نخواهد رسيد و از اهانت و سخنان نازيبا و زشت خبرى نيست.

اِلاَّ سَلاماً

تنها سخنى كه آنجا شنيده مى شود سلام و درود، و گفتار شايسته فرشتگان و خود شايسته كرداران است.

«زجاج» مى گويد: واژه «سلام» نام جامع و كاملى است كه همه سخنان زيبنده و شايسته را در بر مى گيرد.

وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَّ عَشِيّاً.

به باور مفسّران، در بهشت پرطراوت خدا، ماه و خورشيد و بامداد و شامگاه نيست. بر اين اساس منظور اين است كه براى آنان غذاهايى بسان غذاى صبحانه و شام مى آورند.

برخى آورده اند كه: در آن روزگاران، «عرب» هرگاه يك وعده غذا در روز مى خورد ناراحت مى گرديد، و هرگاه دو وعده مى خورد شادمان مى شد؛ از اين رو خدا به آنان خبر مى دهد: كه در بهشت طبق راه و رسم و به دلخواه خودتان غذا داده مى شويد.

در بهشت زيباى خدا تاريكى و شب هم نيست، بلكه در آنجا سراسر نور و روشنايى است.

و برخى بر آنند كه در آنجا با افكندن پرده ها و بستن درها، و نيز كنار زدن و گشودن آنها، و كم و زياد شدن نور و نوسان آن، حدود شب و روز را مى شناسند.

پس از وصف بهشت اينك مى فرمايد:

تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتى نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيّاً.

آنچه به وصف كشيده شد، همان بهشتى است كه به پرواپيشگان به ارث مى دهيم؛ به آن بندگان شايسته اى كه در اين سرا پروا پيشه مى سازند و از گناه و نافرمانى خدا دورى مى جويند.

به كار رفتن واژه ارث در اينجا بدان دليل است كه مردم با ايمان و شايسته كردار پس از ورود به بهشت به فرمان خدا، مالك آنجا به شمار مى آيند، درست بسان كسى كه ثروت و يا خانه اى را به ارث برد.

امّا به باور پاره اى اين تعبير بدان جهت است كه خدا جايگاه دوزخيان را نيز - كه در خور رسيدن به آن نعمت ها نشده اند - به مردم با ايمان مى دهد؛ از اين رو اينان گويى جايگاه و نعمت هايى را كه اگر آنان ايمان مى آوردند و كارهاى شايسته انجام مى دادند از آنها محروم نمى شدند، همه را از آن خود مى سازند.

ما تنها به فرمان خدا فرود مى آييم

در چهارمين آيه مورد بحث، همان گونه كه در شأن نزول و داستان فرود آيه آمد، سخن فرشته وحى را ترسيم مى كند كه در برابر پرسش پيامبر از دليل دير آوردن پيام خدا، گفت:

وَ ما نَتَنَزَّلُ اِلاَّ بِاَمْرِ رَبِّكَ

ما فرشتگان جز به فرمان پروردگارت فرود نمى آييم.

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: پيامبر به فرشته وحى فرمود: چرا اين چند روز به ديدن ما نيامدى؟

او پاسخ داد: ما تنها به فرمان خدا فرود مى آييم.

اين سخن را «مجاهد» و «قتاده» و «ضحاك» نيز برگزيده اند، امّا «ابو مسلم» مى گويد: اين سخن از بهشتيان مى باشد و منظور اين است كه، ما در هر كجاى بهشت فرود آييم و سكونت نماييم، تنها به فرمان خداست.

لَهُ ما بَيْنَ اَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ

در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى منظور اين است كه سراى آخرت كه پيشاروى ماست، و اين جهان كه پشت سر ما مى باشد، و ميان دو نفخه اين جهان و آن جهان، همه از آن خداست.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر، آغاز آفرينش و فرجام زندگى ما از آن خداست.

3 - از ديدگاه برخى منظور اين است كه، آنچه از عمر ما باقى مانده و آنچه سپرى شده و آنچه ميان اين دوست، از آن خداست، و او در همه حال گرداننده امور و شئون ماست.

4 - از ديدگاه برخى منظور اين است كه: زمين كه پيشاروى ماست و آسمان كه پشت سر ماست، و ميان اين دو، همه از آن خداست.

وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيّاً.

در مورد گوينده اين فراز نيز دو نظر است:

1 - به باور پاره اى اين فراز ادامه گفتار فرشتگان و بهشتيان است كه مى گويند: پروردگارت فراموشكار نيست.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر اين سخن پروردگار است و روشنگرى مى كند كه: خدا از كسانى نيست كه دستخوش فراموشى گردد و علم خود را از ياد ببرد، و منظور اين است كه: هان اى پيامبر! اگرچه آمدن وحى و پيام ما به تأخير افتد، خدا هرگز تو را فراموش نمى كند.

3 - و «ابو مسلم» مى گويد منظور اين است كه خدا كسى را از ياد نمى برد و در روز رستاخيز همه را برخواهد انگيخت.

آيا همنام و همتايى براى او مى شناسى؟

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

رَبُّ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما.

او پروردگار آسمان ها و زمين و گرداننده و فرمانرواى پديده هايى است كه ميان آسمان ها و زمين هستند.

فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ

اينك كه چنين است و تنها او آفريدگار و فرمانرواى هستى است، پس تنها او را بپرست و در راه عبادت و بندگى او شكيبايى پيشه ساز.

هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد» و... منظور اين است كه: هان اى پيامبر! آيا براى خدا نظير و مانندى مى شناسى؟ و آيا كسى را سراغ دارى كه در خور اين باشد كه نام بلند و پرشكوه خدا را بر آن گذارى؟

به باور پاره اى منظور اين است كه: آيا جز خداى يكتا، كسى را مى شناسى كه آفريدگار، روزى بخش، زندگى ساز، ميراننده و توانا بر پاداش و كيفر باشد، تا او را بپرستى؟

اگر جز او كسى را سراغ ندارى، پس به پرستش او برخيز و عبادت او را وامگذار.

گفتنى است كه اين پرسش به مفهوم نفى مى باشد، و منظور اين است كه هرگز چنين قدرتى نخواهى شناخت، چرا كه براى خدا همتا ونظيرى نيست.