جلسه بيستم
بسم الله الرحمن الرحيم
رَبِّ اشّرَحْ لي صَدْري وَ يَسِرْلي اَمْري وَ اَحْلُلْ عُقْده مِنْ لِساني
يَفْقَهُوا قَوْلي
خلاصه بحث گذشته
در بحث قبل به اين نتيجه رسيديم كه آنچه از قرآن و روايات به دست ميآيد بهشت داراي
مراتبي است و بهشتيان مراتب متفاوتي دارند و اين بستگي به قوت ارتباط آنها با خداي
تعالي در اين عالم دارد. لذا بعضي جز حوري و ... ندارند چون به همين مقدار بسنده
كردهاند، بعضي همنشين اولياء خدا و انبياء هدي(ع) و ائمه معصومين عليهمالسلام و
شهداء و ... هستند و عدهاي در جوار رحمت حق «الي ربها ناظره»اند.
درجات بهشت و جهنم
نه تنها در بهشت، در جهنم هم اين چنين است. كساني كه لياقت شفاعت را نداشتهاند و
پيدا نكردهاند، جايگاهشان در همان مرتبه اول جهنم است. عذاب، خيلي برايشان دردناك
است، اما نه به اندازه منافق و ظالم و آن كساني كه در اين دنيا خيلي بدي كردهاند و
جايگاهشان درجه آخر است. قرآن ميفرمايد:
«اِنَّ المُنافِقينَ فِي الَّدْركِ الاَسْفَلِ مِنَ النّار وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ
نَصيراً»[1]
روايتي هست كه: جهنم را به هفت طبقه تقسيمبندي كردهاند، طبقه اول، دوم، سوم[2]
و ... اين طبقهبندي هم از قرآن استفاده شده است. چنانچه درباره مراتب بهشت از قرآن
بهره گرفتيم كه يكي جنت عدن داريم و بهشتي به نام «رضوان» كه بزرگتر از همه
بهشتهاست.
«وَعَدَ اللهُ المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ جَنّاتٍ تَجْريِ مِنْ تَحْتِهاَ
الاَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مساكِنَ طَيِّبَه في جَنّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانُ مِنَ
اللهِ اَكْبَرُ ذلكَ هُو الفَوزُ العَظيمُ»[3]
اما درباره جهنم در دعاي كميل اميرالمؤمنين(ع) آمده: «اَمْ كَيْفَ يَتَقَلْقَلُ
بَيْنَ اَطْباقِها»[4]
علي كل حال، مثل اينكه از قرآن و روايات اهلبيت(ع) به خوبي استفاده ميشود كه بهشت
و جهنم داراي مراتبي است[5]
و هر كس به اندازه درجهاش و به اندازه عملش در اين دنيا، بهشتي يا جهنمي ميشود.
لذا درباره فضيلت قرآن، رواياتي داريم كه روز قيامت، به آنهايي كه با قرآن سروكار
دارند، خطاب ميشود: «اِقْرَأ وَ ارْقَ»[6]
به اندازهاي كه قرآن خواندهاي بالا برو. نظير آسانسور كه در اينجا آسانسورش مادي
و در آنجا معنوي است به اندازهاي كه سروكار با قرآن داشتي درجه بگير.
چيزي كه نبايد فراموش كنيم اين است كه در بهشت، هر كس مرتبه دوم را دارد مرتبه اول
را هم داراست. مقام جمعالجمعي است. هر كس كه مرتبه سوم را دارد، مرتبه اول و دوم
را هم دارد و كسي كه در مرتبه اعلي عليين هست همه مراتب را دارد. اما كسي كه مرتبه
اول را دارد، ديگر مرتبه دوم را نميبيند. روايات هم فرموده، در بهشت آنهايي كه
بالاترند، پائينترها را ميبينند، اما آنها كه مقام پائينترين دارند، بالاترها را
نميبينند. اگر چه از روايات استفاده ميشود علت اين كه پائينترها مقام بالاترها
را نميبينند براي اين است كه غم و غصه نخورند، ولي حرف بالاتر از اينهاست.
لذا آنكه پيش امام حسين(ع) است و «في شُغُلٍ فاكِهونَ» يكي از مراتب است چنين كسي
حورالعين دارد قصر دارد مرتبه اول را دارد و امام حسين(ع) را هم دارد.
افرادي هم در بهشت هستند كه، حورالعين، قصور و باغ دارند، اما ديگر نميشود كه با
امام حسين(ع) هم نشست و برخاست كنند. ديگر نميشود براي اينها هم از طرف خداوند
نامه بيايد. مِنَ الحَيِّ الَّذي لا يَمُوتُ اِلَي الحَيِّ الَّذي لا يَمُوتُ[7]
اما خواص با اينكه هم حور دارند و هم قصر و هم باغ، آنچنان از وصال معشوق غرق در
لذتند كه اصلاً توجهي به حور و غلمان و «جنات تجري من تحتها الانهار» ندارند
مقامشان خيلي بالاتر است. آنان در خلوت عشق غنودهاند و لذت صحبت عاشق با معشوق و
معشوق با عاشق را لمس نمودهاند. اين لذتها غير از لذت خوردن و آشاميدن است. در
همين دنيا افرادي كه مقيد به نماز شب و رابطه با خدا باشند، مقامشان به جايي ميرسد
كه امام صادق(ع) ميفرمايد:
«اَلرّكْعَتانِ في جَوْفِ اللَّيْلِ اَحَبُّ اِلَيَّ مِنْ خَيْرِ الدُّنْيا وَ ما
فيها» دو ركعت نماز در دل شب براي من از دنيا و آنچه در دنياست بهتر است.
بهشتيان در بهشت
هُمْ وَ أَزْوَجُهُم فِي ظِلَلٍ عَلَي الأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ(56)
«آنها با زنانشان در سايه (درختان بهشت) بر تختهاي (عزت) تكيه كردهاند»
ازواج در اينجا ظاهراً به معناي دوستان و رفقا است، چنانچه در سوره «واقعه» هم
ميخوانيم، كه يكي از لذتهاي بهشتيان، همنشيني با يكديگر است و اين همنشينيها
برايشان خيلي لذتبخش است. دور هم نمينشينند غيبت كنند و به يكديگر حرف مزخرف و
نيشدار بزنند «الا، سلاماً سلاماَ» جز تحيت به يكديگر نگويند و نشست و برخاستشان
همه شادي و لذت است. لذا ازواج هم شامل حورالعين ميشود و هم شامل رفقا و دوستان.
«هم و ازواجهم في ظلال» يعني اين بهشتيها با حورالعينها و با دوستان و رفقايشان
در سايهها نشستهاند.
ظلال دو معني دارد:
1ـ اين كه زير درخت نشستهاند، چون آنجا كه خورشيد نيست تا سايه بخواهند، آنجا نور
هر كسي بايد به او روشني بدهد چنانچه در روايات هم داريم، نور حضرت زهرا(س) بهشت را
روشن ميكند، پس يك معنايش اين است كه تختي زير درخت طوبي زده است و اينها روي آن
تخت نشستهاند.
2ـ معناي ديگر كه بالاتر از معناي اول است، شايد منظور از «ظلال» «في ظلال الله»
باشد. مثل اين كه شما به شخصيت بزرگي ميگوييد: ما در سايه شما هستيم يا زير سايه
شما هستيم و يا خدا سايه شما را از سرما كوتاه نكند. در اينجا يعني «هم و ازواجهم
في ظل الله» دست عنايت خداوند بر سرشان است. ظاهراً هر دو معنايش اين باشد كه
بگوئيم «في ظلال» يعني تختي براي اينها زدهاند كه هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي
نشنيده و هيچ دلي نميتواند درك كند و خلاصه در زير سايه لطف خداوندگار خويشاند.
«علي الارائك متكئون»
«ارائك» جمع «ارائكه» است به معناي تخت، بر تختها «متكئون» يعني در آنجا در كنار
دوستان خدا تكيه دادهاند و نعم الهي بر آنان، فراوان سرازير است. از جمله
حوريههاي بهشتي كه ميگويند و ميخندند و لذت ميبرند و در روايات ميخوانيم وقتي
صورت را به طرفي ميگردانند بهشت را روشن ميكند[8].
همچنين عرصه قيامت از نورشان متلألأ است «نور هم يسعي بين ايديهم» نورشان جلو آنها
حركت ميكند[9]
ولي ما در اين دنيا نميتوانيم درك كنيم، يعني چه؟ حتي تجسم آن براي ما مشكل است،
آنجا حساب، حساب ديگري است كه ما نميتوانيم بفهميم.
حورالعين
يكي از امتيازات ديگري كه حورالعين براي يك بهشتي دارد اين است كه علاوه بر متناسب
بودن سن و سال توافق اخلاقي كامل نيز دارد[10]،
اما در اين دنيا چنين نيست. شما نميتوانيد بين يك زن و شوهر توافق اخلاقي صددرصد
پيدا كنيد. معقول نيست كه بين دو نفر توافق اخلاقي به معناي واقعي كلمه باشد. ممكن
است خانوادهاي با يكديگر خيلي هم گرم و صميمي باشند اما اين بدان جهت است كه زن
گذشت دارد و در مقابل شوهر متواضع است و يا مرد داراي صفت مردانگي و عفو است، بديها
و اختلاف سليقهها را نديده ميگيرد. بهانهگيري نميكند و هر دو با محبت و صفا
محيط خانواده را گرم نگه ميدارند. بالاخره يا هر دو و يا يكي از آنها، گاه اين و
گاه آن از ديگري ميگذرند و همديگر را تحمل ميكنند و الا توافق اخلاقي صددردصد بين
دو نفر در اين دنيا نيست و ممكن نيست مردي بتواند زني را پيدا كند كه مثل او
بينديشد و مثل او خواسته باشد و سليقههايش هم مثل شوهر باشد. در واقع خواستههاي
هر كدام غير ديگري است و همينطور كه شكلها با هم فرق ميكنند روحيات هم با يكديگر
فرق دارد.
پس يك معناي آيه شريفه اين است كه اينها با رفقا و حورالعينهايي كه صددرصد توافق
اخلاقي دارند در كنار هم بر تختها تكيه ميدهند و لذت ميبرند.
تختهاي بهشتي
كلمه «ارائك» معناي ديگري هم دارد كه به نظر جالبتر ميآيد و آن اين كه منظور از
«ارائك» در اين جا اريكه عزت است مثل اين كه ميگوييد امروز فلاني بر اريكه قدرت
تكيه زده، يا بر تخت عزت نشسته است، يعني فلاني، كسي است كه هم قدرت دارد، هم
حكومت اجتماعي و بر تخت عزت هم تكيه زده، يعني بر دل مردم هم حاكم است. آنجا همچنين
است، آنجا انسان قدرت دارد و نظرهايي هم كه خداوند به او ميكند، قدرت روي قدرت
برايش ميآورد. همانطور كه در روايت معراجيه هست كه خداوند روزي هفتاد بار به اينها
نگاه ميكند يعني بر قدرت اينها ميافزايد.[11]
انسان در بهشت قدرتش تا اندازهاي است كه خلاقيت دارد. مثلاً ميتواند ميوه ودرخت
خلق كند و نهر ايجاد نمايد و اين قدرت مرتب بيشتر ميشود. افاضه از طرف حق است،
افاضه روي افاضه.
اين هر دو معنا درست است و منافات هم ندارد زيرا طولي است. يعني بر تخت عزت، بر
تختي كه زير درختهاست نشسته، اما در زير سايه خدا قدرت دارد، اراده و خلاقيت دارد و
به علاوه مرتب افاضه از طرف حق است و قدرت روي قدرت ميآيد[12].
خلاصه معناي آيه شريفه چنين شد: «هم و ازواجهم» اينها با حورالعينهايشان وبا
رفقايشان، هر دو «في ظلال» در سايههاي درختان يا در سايه خدا اينجا «ظلال» به
اعتبار متعلق است. يعني اين در سايه خدا و آن هم در سايه خدا «علي الارائك» بر
تختها، بر تختهايي كه زير درختان زدهاند، بر تختهاي عزت و قدرت، «متكئون» تكيه
زدهاند.
لَهُمْ فِيها فَكِهَهٌ وَ لَهُم مَا يَدَّعُونَ(57)
«براي آنها، ميوههاي گوناگون و هر چه بخواهند آماده است».
ميوههاي بهشتي
در بهشت براي بهشتيها تنها يك لذت نيست، گاه لذت معنوي است و گاه لذت جسمي در اين
دنيا هم همينطور. مثلاً يك نفر قدرت و پول و غذاي خوب دوست دارد كه با رسيدن به آن
لذت ميبرد، اين قدرت و لذت جسمي است. اما ديگري را ميبيني كه به قول
اميرالمؤمنين(ع) اگر بتواند حقي را اثبات كند، يا باطلي را از بين ببرد برايش
لذتبخش است اين لذت، لذت جسم و تخيل نيست. لذت معنوي است. لذت مادي در بهشت
عبارتست از: «لهم فيها فاكهة» براي اينها در بهشت ميوهاي است، اين «فاكهه» نكره و
مفرد آورده شده دلالت بر عموم ميكند. هر ميوهاي كه بخواهد، آنجا هست. و «لهم ما
يدعون» اين ذكر عام بعد از خاص است. يعني نه تنها ميوه هر چه دلشان بخواهد برايشان
حاضر ميشود. بلكه: «يُطافُ عَلَيْهِم بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ اَكْوابٍ وَ فيها ما
تَشْتَهيهِ الاَنْفُُس وَ تَلَذُّ الاَعْيُنُ وَ اَنْتُمْ فيها خالدونَ»[13]
در اينجا ميگويد هر چه چشم، گوش و اعضاء و جوارحش از آن لذت ببرد در آنجا هست. هر
چه دلش بخواهد و در اين آيه شريفه هم ميفرمايد: «و لهم ما يدعون» آنچه كه خواهش
كنند، برايشان آماده است. اين لذت، لذت جسمي است.
سَلَامٌ قَوْلاً مِّن رَّبٍّ رَّحِيمٍ(58)
«بر آنان، از خداي مهربان (فرشتگان رحمت) سلام و تحيت رسانند»
سلام خداوندي
اين ديگر لذت جسمي نيست. ملك ميآيد و ميگويد: خداوند به تو سلام ميرساند[14]
بعضي اوقات مقام بالاتر از اينهاست. خدا را درك ميكند. سلام خدا را درك ميكند خدا
با او و او با خدا حرف ميزند. راستي چقدر هم اين گفتگو لذتبخش است. البته جهنميها
هم با خدا حرف ميزنند و خدا نيز با آنها حرف ميزند. ولي اين صحبت از قهاريت
خداوندي است. وقتي جهنميها كه از اعمال خود پشيمانند، ميگويند:
«رَبِّنا اَخْرِجْنا مِنْها فَاِن عُدْنا فَاِّنا ظالِمُونَ» خداوند ما را از اين
جهنم بيرون بياور، ديگر مرتكب گناه نميشويم[15].
در آن موقع به آنها خطاب ميشود: «قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُونَ»[16]
دور شويد و با من سخن مگوئيد. «اخسأ» در پاسخ سگ هنگامي كه او را از خود ميرانيم
گفته ميشود. يعني ميفرمايد: چخ، چخ. معلوم ميشود جهنميها در آنجا به صورت سگ در
آمدهاند. اين تكلم دوزخيان و پاسخ خداوند قهار بود.
اما حرف زدن خدا با بهشتيها از رحمانيت اوست «سلام قولا من رب رحيم» از طرف خداوند
مهربان به آنها سلام داده ميشود.
پيامبراكرم(ص) ميفرمود: از طرف خداوند به اينها نامه داده ميشود. البته باز هم ما
نميفهميم كه اين نامه نوشتن چگونه است، يك دورنمايي است براي اين كه در ذهن ما
بيايد و الا آن نامه مثل نامههاي من و شما نيست: «من الحي الذي لا يموت الي الحي
الذي لا يموت» اين نامه از طرف كسي است كه زنده است و هرگز نميميرد، به كسي كه
زنده است و نميميرد.
خوب اين خيلي لذت دارد. مثل اين كه معشوق به عاشق سلام برساند يعني كسي را بفرستد و
بگويد: معشوقت به تو سلام ميرساند. اين پيغام آنقدر لذتبخش است كه انسان سر از
پا نميشناسد. مثلاً اگر همين امروز كسي در خانه شما بيايد و بگويد رهبر عظيمالشأن
انقلاب (ادامالله ظله) مخصوصاً مرا فرستادهاند تا سلامشان را به شما برسانم، چقدر
خوشحال ميشويد؟! با فرض اينكه حضرت امام بندهاي از بندگان خدا هستند و ما اگر
ايشان را دوست داريم، به خاطر اين است كه «عبد» هستند. حالا اگر مولي، آن هم مولاي
حقيقي، يعني خدا، معبود همه و معشوق عالم هستي به كسي سلام برساند، چقدر لذت دارد.
«سلام قولا من رب رحيم» بر اينها سلام. از طرف چه كسي؟ «قولا من رب رحيم» اين سلام
گفتاري از جانب پروردگار رحيم است.
«رحيم» در مقابل «رحمن» آمده. رحمن است در دنيا براي همه، چه كافر و چه مسلمان، اما
رحيم است براي افراد خاص و خوشا به حال چنين افرادي كه سلام خدا براي آنان.
در اينجا گفتار قرآن درباره بهشت و بهشتيان فيالجمله تمام ميشود. اما به تذكر در
يك جا اكتفا نميكند. مرتب جملاتي را تكرار مينمايد و تكرارش هم خيلي بجاست. اگر
تكرار نبود نقص بود. تكرار ميكند كه شايد در يك سورهاي، در يك آيهاي، در يك
جلسهاي با يك جرقه، انسان بيدار شود. لذا پس از اوصاف بهشت به معرفي جهنم و
جهنميان ميپردازد.
جدايي مجرمان
وَامتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا المُجْرِمُونَ(59)
«و (روز قيامت خطاب شود) اي بد كاران از صفت نيكوكاران جدا شويد»
اين جدايي دو جنبه دارد: تشريعي و تكويني.
الف) تشريع: در روايات داريم كه روز قيامت، خطاب ميشود: گناهكاران از غيرگناهكاران
جدا شوند. وقتي چنين شد آتش جهنم كه حيات دارد، اينها را ميگيرد. پيامبراكرم(ص)
ميبيند كه امت گناهكار را آتش فراگرفت، بين امت خويش ميآيد و آتش فرار ميكند.
خطاب ميشود كه «يا اَحْمَد اَخْرِج مِنْها» اي پيامبرم بيرون برو. وقتي از ميان
امتش بيرون ميآيد، دوباره آتش آنها را فرا ميگيرد. باز پيامبر(ص) به ميانشان
ميرود و اين كار ادامه پيدا ميكند تاآنجا كه ديگر امري از طرف ذات ذوالجلال
نميشود. سپس آنها كه لياقت شفاعت داشته باشند مورد شفاعت شافعين قرار ميگيرند و
به بهشت ميروند و آنها كه ليقات ندارند بايد به جهنم روند تا پاك شوند.
اما بايد متوجه باشيم كه جهنم هم از الطاف خداست. جهنم با فرض اينكه قهر خدا است،
اما در قهرش رحمت خوابيده است، جهنم آدم را ميسازد. زوائد را از بين ميبرد و
كدورت را ميزدايد، مثل سنگ معدن است كه طلا دارد. اگر بخواهيم طلايش را بگيريم
بايد در كورهاي با هزار درجه حرارت برود، تا كدوراتش گرفته شود و طلا از غيرطلا
جدا شود، آن وقت ارزش پيدا ميكند. آدمي هم كه ميخواهد با حورالعين همنشين شود
نبايد كدورت داشته باشد و اين كدورتها بايد از بين برود تا قابليت جذب رحمت واسعه
خداوند را داشته باشد. لذا ميگوييم جهنم از الطاف خفيه خدا و بهشت از الطاف جليه
اوست.
ب) تكوين: كه معنايش بالاتر از معناي اول است. «و امتازوا اليوم» يك امر تكويني است
يعني در خارج از هم جدا هستند، نه تشريعي (كه با هم باشند و امر صادر شود كه جدا
شويد) در روز قيامت گناهكار از غيرگناهكار ذاتاً ممتاز است.
تجسم اعمال
«هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما اَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا اِلَي اللهِ مَوْليهُمُ
الحَقِ»[17]
«فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ اِنْسٌ وَ لا جانٌّ»[18]
اين سؤال نظير سؤالات معمولي كه ما در اينجا از يكديگر ميكنيم نيست بلكه:
«يُعْرَفُ المُجْرِمُونَ بِسيما هُمْ فَيُؤخَذُ بِالنَّواصي وَ الاَقدامِ»[19]
كسي كه در اين دنيا مجرم بوده، آنجا هم مجرم است. هويتش نشان ميدهد كه مجرم است.
همانطور كه گفتيم «يوم ينفخ في الصور فتأتون أفواجاً» در روز قيامت با دميده شدن در
صور، افراد به صورتهاي مختلف و دستهدسته وارد محشر ميشوند. اين روايت هم در
«مجمعالبيان» هست و هم در «بحارالانوار» و هم مرحوم فيض نقل كرده است كه
پيامبراكرم فرمودهاند در روز قيامت يك عده به صورت ميمون، يك دسته به صورت خوك، يك
دسته وارونه و عدهاي كر و كور و گنگ و بيعقل و ... به محشر ميآيند[20].
«وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ القِيامَه عَلي وُجُوهِهِمْ عُمْياً و بُكْماً وَ صُمّاً
وَ مَاؤايَهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعيراً»[21]
بله، هر كس به يك صورتي ميآيد. آنها كه زبانشان نيش دارد و در دنيا به ديگران زخم
زبان ميزدهاند، به صورت عقرب در صف محشر وارد ميشوند وعقربها هم يكديگر را پيدا
ميكنند. «يوم ندعوا كل اناس بامامهم» و در آيه ديگر ميفرمايد: «وَ مَنْ كانَ في
هذِهِ اَعْمي فَهُوَ فِي الاخِرَةِ اَعْمي وَ اَضَلُّ سَبيلاً»[22]
آنكه در اينجا كور است و عقرب است در آنجا هم كور و عقرب است. آنكه اينجا سگ و خوك
يا آدم است به همان صورت هم محشور ميشود وضع چنين است. بحث تجسم اعمال (و اينكه
انسان با هويت پيدا شدهاش وارد محشر ميشود) بحث شيرين و مفصلي است كه در اينجا
فرصت توضيح و تفصيلش نيست، اما همين اندازه بگويم: كه از نظر قرآن افعال و كردار ما
براي ما ملكه ميسازد:
«اِذا تُتْلي عَلَيهِ اياتُنا قالَ اَساطيرُ الاَوَّلينَ كَلاّ بَلْ رانَ عَلي
قُلُوبِهِمْ ما كانوا يَكْسِبُونَ»[23]
وقتي براي اينها قرآن خوانده ميشود ميگويند، اين افسانه است. نه اينها افسانه
نيست، تو اشتباه ميكني، تو دلت خراب است و زنگار گرفته، تو مريضي، ميداني چرا
بيمار شدي و دلت را زنگار گرفته؟ چون كارت براي تو ملكه شده است.
افعال ما براي ما ملكه ميسازد و ملكه براي ما هويت ميسازد به عبارت ديگر به هر
كار و عملي خود را عادت داديم، آرامآرام همان عمل شخصيت ما را ميسازد. اگر به
ملکات انسانی ارج نهادیم و در پی عمل برآمدیم شکل واقعی ما هم انسان میشود و اگر
انسان را درانسانيت شكوفا ميكند، وقتي وارد صف محشر ميشود، مثل ماه شب چهارده است
و زير پرچم اميرالمؤمنين(ع) لب حوض كوثر و در جاي بلندي قرار گرفته كه مسلط بر صف
محشر است. معناي اعراف هم همين است. آنجا آنقدر در لذت است كه پنجاه هزار سال،
برايش يك لحظه بيشتر طول نميكشد و بالاخره خيلي از اينها بدون حساب و كتاب وارد
بهشت ميشوند[24].
اما اگر ملكهها در اين دنيا خراب باشد، ظلم و تعديها، بدخلقيها، مال مردم
خوردنها، بردن آبروي مردم، كوبيدن شخصيت ديگران و تهمتها و ... هر كدامشان براي
شخص ملكه و هويت ميشود.
پس همين صفتش در اين دنيا است كه او را به صورت سگ در ميآورد. اين سگ الان هم هست،
اما من چشم واقعبیني ندارم كه ببنيم. اگر كسي باشد كه بتواند ببيند همينجا براي او
پردهها كنار ميرود. و خيلي روشن ميبيند كه هر كدام چه شكلي داريم. قرآن
ميفرمايد در اين دنيا هم سگ هست اما اين كه كي سگ را ميبينيم؟
«فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصُركَ اليَوْمَ حَديدٌ»[25]
وقتي كه چشمها تيزبين شد خواهيم ديد، وگرنه الآن هم سگها، سگند. عقربها: عقربند و
آدمي كه به صورت سگ و عقرب باشد در اين دنيا خيلي فراوان است.
حكايت آن مرد را شنيدهايد كه گفت موقع انجام مراسم حج، خدمت امام صادق(ع) بودم و
آن حضرت مردم را تماشا ميكردند[26].
من گفتم: يابنرسولالله، آيا خدا اينها را ميبخشد؟ فرمودند بيشتر اين مردم كه
ميبيني ميمون و خوكند. تعجب كردم، دست به چشم ماليدند. عالم كشف برايم حاصل شد،
وقتي نگاه كردم، ديدم وضع عجيبي است. يك مشت خوك و ميمون در طواف خانه خدايند و فقط
عده كمي آدم در ميان آنها هست.
در روايت ديگري فرمودند «ما اَكْثَرُ الَّضجيج وَ اَقَلُّ الحَجيج»[27]
حاجي كم است. آدم كم است، اما سروصدا و هياهو زياد است.
تقاضا دارم در زندگيتان به كسي نيش نزنيد. تقاضا دارم شخصيت ديگران را نكوبيد و
مواظب زبانتان باشيد وگرنه عقرب ميشويد، طبيعتتان هم عقرب ميشود.
همانطور كه قبلاً اشاره شده در روايت معراجيه ميفرمايد: آن مقام بالا، براي
مسجونون است. و وقتي پيامبراكرم(ص) سؤال كرد: خدايا مسجونون و زندان رفتهها
كيانند؟ خطاب شد: «سجنوا السنتهم من فضول الكلام و بطونهم عن فضول الطعام» آنهايي
كه حرف زيادي نميزنند.
مسلمان نبايد دروغ بگويد. زيرا دروغ گفتن كار مسلمان نيست، نبايد غيبت كند و شخصيت
ديگران را بكوبد نبايد شايعهساز باشد.
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ اِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ
كُلُّ اُولئكَ كانَ عَنْهُ مَسْئولاً»[28]
تو كه نميداني حقيقت دارد يا نه. براي چه اين حرف را ميزني و چرا ميشنوي. از گوش
و چشم تو سؤال ميشود. هويت تو آنجا رسوايت ميكند و عليه تو شهادت ميدهد.
«و امتازوا اليوم ايها المجرمون» اگر اين معنا امر تكويني باشد، يعني در روز قيامت
هر كسي ممتاز ميباشد و حساب و كتابش ديگر معلوم است.
«اِقْرَأ كِتابَكَ كَفي بِنَفْسِكَ اليَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً»[29]
در آنجا سگ بايد راه جهنم را بگيرد. آدم هم راه دارد، صراط مستقيم دارد. بايد راه
بهشت را بگيرد و برود، مواظب خودتان باشيد كه متقلب، رياكار و حقهباز نباشيد، غش
در معامله نكنيد، گرانفروش نباشيد، محتكر نباشيد، دورنگ و دور و نباشيد، اينها هويت
آدم را تغيير ميدهند، آدم را به صورت سگ و گرگ در ميآورند. مثلاً آدم دورو به
صورت روباه در ميآيد.[30]
خيلي سخت و مشكل است. آنجا «يوم تبلي السرائر» است. در روز قيامت، هويتها ظاهر
ميشود و همانجاست كه ميگويند: اي سگها، خوكها، پلنگها، اي غيرآدمها، از
آدمها جدا شويد. «و امتازوا اليوم ايها المجرمون» هان اي مجرمين امروز جدا شويد.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته