نقش باورهای دینی در رفع نگرانی ها

حبیب الله طاهری

- ۱۲ -


فصل چهاردهم: ریا و راه های درمان آن

یکی از بیماری های روحی و روانی که در اسلام از گناهان کبیره به حساب آمده و از مهلکات وباعث حبط اعمال، خروج توحید از قلب انسان، و سبب شقاوت ابدی وسقوط در جهنم است، «ریا» وارایه اعمال خود به دیگران برای کسب وجاهت، مقام و منزلت بین مردم است.

ریشه ریاکاری حب جاه و دنیاطلبی است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «زمانی خواهد آمد که انسان ها دارای ظاهری نیکو، ولی باطنی خبیث خواهند بود و این عمل ریایی را (که ظاهر و باطن شان یکسان نیست) به خاطر حب جاه و طلب دنیا انجام می دهند و به این وسیله می خواهند به مقامات دنیوی راه پیدا کنند، یعنی دین داری را پیشه خود قرار می دهند تا به این دنیا و ذخایر آن برسند؛

«سَیأتی عَلی النَّاسِ زَمانٌ تَخبُثُ فیهِ سَرائِرُهُم، و تَحْْسُنُ فیه عَلانِیتُهُمْ، طَمَعاً فِی الدُّنیا، لایرِیدُونَ بِهِ مَاعِنْدَ رَبِّهِمْ، یکونُ دِینُهُمْ رِیاءً لایخالِطُهُمْ خَوْفٌ».(433)

بحث و بررسی پیرامون این موضوعِ مهم، نیازمند مجال بیشتری است که به اختصار به بخشی از آن اشاره می کنیم.(434)

حقیقت ریا

در تعریف و تبیین معنای ریا بین علمای اخلاق اختلاف است، زیرا بعضی ریا را تنها در عبادات می دانند و برخی در همه کارهای نیک.

کلمه ریا از «روءیت» مشتق است و انسان می خواهد با ارایه و نشان دادن کارهای نیک خود، در نزد مردم، مقام و منزلتی پیدا کند.(435)

کسانی که ریا را تنها در عبادات جاری می دانند می گویند: «ریا عبارت است از انجام دادن عبادت الهی به منظور کسب موقعیت و منزلت در دل مردم».

ولی آنان که ریا را منحصر در عبادات ندانسته، بلکه در همه کارهای نیک جاری می دانند می گویند: «ریا عبارت است از نشان دادن و وانمود کردنِ چیزی، از اعمال حسنه، یا خصال پسندیده، یا عقاید حقه، به مردم، برای منزلت پیدا کردن در قلوب آنان و اشتهار پیدا کردن در نزد آنان، به خوبی و صحت و امانت و دیانت، بدون قصد صحیح الهی».(436)

اقسام ریا

همان گونه که از تعریف دوم ریا روشن می گردد، ریا دارای اقسامی است.

1. ریا در عقیده

ریا در عقیده آن است که انسانی در باطنِ جان و سر ضمیرش، معتقد به خدا و روز جزا نبوده و برای احکام الهی ارزشی قایل نیست، نهایت برای جلب قلوب مردم، و یا دفع خطر از خود، با زبانش اظهار دین داری نموده و خود را در زمره متدینین قرار می دهد.

این قسم از ریا باعث نفاق بوده و از بدترین نوع آن است که ظلمتش از همه ریاها بیشتر و سبب خلود این نوع ریاکاران در آتش جهنم است و عذابش نیز در جهنم از عذاب همه اهل جهنم شدیدتر است، زیرا: «اِنَّ الْمُنافِقینَ فی الدّرک الأسفَلِ مِنَ النّار».

2. ریا در عمل

ریا در عمل نیز برای خود اقسامی دارد که به بخشی از آنها اشاره می کنیم.

الف. ریا در عبادات واجبه: ریا در عبادت آن است که شخصی در عین این که از نظر عقیده به مبدأ و معاد، دارای عقیده ای صحیح است، ولی در مقام عمل و انجام فرایض از قبیل نماز، روزه و پرداخت حقوق واجب مالی و... تارک آنهاست، ولی در انظار عموم برای جلب قلوب مردم و یا رفع تهمت از خود، نماز می خواند و روزه می گیرد و مانند این، و قصدش در انجام این فرایض اطاعت اوامر الهی و یا رسیدن به ثواب آنها نیست، بلکه تنها برای نشان دادن به مردم است که نگویند فلانی اهل نماز یا روزه نیست.

ب. ریا در نوافل و مستحبات: یعنی شخصی در خلوت گاه ها تنها نماز واجبش را خوانده و یا روزه ماه رمضان را می گیرد، ولی نمازهای مستحبی همانند نوافل یومیه و یا نماز شب را نمی خواند، ولی وقتی در مرأی و منظَر جمعی قرار گرفت، این کارهای مستحبی را نیز انجام می دهد و یا در هر ماه سه روز، روزه مستحبی می گیرد، و هدفش از انجام این عبادات مستحبی آن است که در نظر مردم یک انسان مقدس و وارسته ای جلوه کند و مردم از او تعریف کرده و او را انسانی مهذب و عابد بدانند.

3. ریا در وصف عبادت

یعنی شخص وقتی در خانه خود نماز می خواند مثلاً رکوع و سجود نماز را به صورت معمولی که یک بار ذکر رکوع و سجود را بگوید، انجام می دهد، ولی در مسجد و در انظار مردم رکوع و سجود را طولانی می کند و نمازی که در منزل مثلاً با سه دقیقه می خواند در نظر مردم هشت دقیقه یا ده دقیقه طول می دهد. این نیست مگر برای جلب توجه خلق، وگرنه اگر برای رضای خالق است، چرا در خلوت این چنین نیست. لذا شاعر در وصف چنین نمازی گفته است:

کلید در دوزخ است آن نماز *** که در چشم مردم گزاری دراز

اگر جز به حق می رود جاده ات *** در آتش فشانند سجاده ات

4. ریا در گفتار

ریا در گفتار آن است که برای جلب توجه مردم و جای گرفتن در دل آنها هرجا که رسیده، مشغول به موعظه، پند و اندرز شده و می خواهد مردم را به یاد خدا بیندازد و مخصوصاً کلماتی از اخبار و اندرزهای حکمت آمیز را حفظ کرده به عنوان تکیه کلامش بیان می کند، و لبانش را با اذکار و اوراد می جنباند. مخصوصاً اذکار و اورادی را انتخاب می کند که حروف صدادار داشته باشد تا صدای اذکار او را همه کس بشنوند. اگر ببیند مردم به یاد خدا نیستند، چه تأسف هایی می خورد. درحالی که ساعت ها در خلوت نشسته، ذکر نمی گوید و ابداً به یاد خدا نمی افتد، یعنی هدف و مقصدش از اذکار و اوراد، جلب توجه خلق است به سوی خود نه رضای خالق.

البته اگر کسی در همه حالات به یاد خدا بوده و در خلوت هم زبانش به ذکر خدا متذکر باشد، در جلوت و انظار عموم نیز مانعی ندارد، زیرا هدفش جلب رضای مردم نیست بلکه انسانی دایم الذکر است.

5. ریا در شکل و قیافه

ریا در قیافه و هیأت بدنی از جهت لباس، سر و صورت، آن است که قیافه خود را ژولیده نموده و به هنگام راه رفتن سرش را بیش از حد به زیر افکنده و آهسته قدم برمی دارد، و اثر سجده را در پیشانی خود باقی گذاشته و چه بسا لباس خشن در برکرده تا خود را در سلک عباد صالح جا بزند. یا خود را به قیافه و شکل علمای بزرگ درآورده و می خواهد از این طریق خود را در صف آنان قرار دهد. در حالی که از علم و دانش بهره کافی ندارد. یا با نشان دادن چهره زرد خویش به مردم، و اظهار ضعف و ناتوانی، می خواهد وانمود کند که این زرد رویی و ضعف از جهت کثرت عبادت و بیداری سحر و خوف از خداست. با آن که، آن چه ابداً در دل چنین اشخاصی وجود ندارد، همان خوف از خداست، و یا با ژولیده بودن و پژمرده و درهم بودن موهای سر و صورت، می خواهد نشان دهد که ما به خاطر کثرت اشتغال به عبادت و کارهای اخروی، فرصت رسیدن به خود و اصلاح سر و صورت هم نداریم. لذا از عیسی مسیح علیه السلام نقل شده که فرمود: هرگاه یکی از شماها روزه گرفت، باید سر خود را روغن بمالد و موی خود را شانه کند و به چشم های خود سرمه بکشد. و این دستور برای آن است که مبادا شیطان در دل او رخنه کرده و او را وادار به ریا نماید.(437) یعنی طوری باشید که از جهت شکل ظاهری، مبتلا به ریا نشوید.

6. ریا در معاشرت

ریا در معاشرت آن است که شخص ریاکار وسایلی فراهم می کند تا علما و مقدسین به دیدن او بیایند تا مردم بگویند فلانی، کسی است که بزرگان دین به دیدنش می آیند و به دیدار او تبرک می جویند. و اگر بتواند، سران و رجال و شخصیت های دنیایی را نیز به طرف خود می کشد تا دیگران بگویند فلانی مورد احترام همه طبقات است. اگر نتوانست این کار را انجام دهد، خود به دیدن آنان می شتابد، و دائماً ملازم رکاب علما و زهاد می گردد تا به مردم بفهماند که از محضر آنان استفاده ها برده است. هرگاه سخنی از اولیای خدا به میان آورده شود، آهی کشیده، می گوید: بلی، چه بزرگانی را زیارت کرده و چه خدمت ها به آنان نموده ایم. تا مردم بفهمند که لابد خدمت اولیای الهی بی اجر و پاداش نمی ماند و مسلماً آن بزرگان در پاداش خدمات او، به او عنایتی کرده و فیضی بخشیده اند. پس او هم خلاصه اهل معنا بوده و کاره ای است که باید دورش را گرفت و رکابش را بوسید.

اینها راه های کلی ریاست؛ وگرنه راه های بسیارِ دیگری هم وجود دارد که اهل ریا به هر راه ممکن که بتوانند، خود را در جامعه و در انظار مردم جا می زنند. مخصوصاً اگر قصد به دست آوردن ریاست ویا پستی از پست های کلیدی و حساس را داشته باشند، خود را آن چنان در انظار خلق و مسئولین رده بالا، جلوه می دهند و آن چنان خباثت باطنی خود را مخفی نگه داشته و تظاهر به دین و عمل به آن می نمایند که برای احدی تردید به خوبی آنان، باقی نمانده تا در موقع رأی گیری و نظر دادن و انتخاب، کسی مخالفت نکرده و همگی به اتفاق آرا، صلاحیت، و شایستگی آنان را تأیید کنند. ولی وقتی که به مسند رسیده و زمام امور را در دست گرفته اند، آن گاه مقاصد شوم و پلید خود را پیدا می کنند. در تاریخ نمونه ها بسیار است. طبق نقل بزرگان، رضاخان در اوایل امر در ایام عاشورا با پای برهنه در عزاداری حضرت سیدالشهدا شرکت می کرد و برای نماز در مساجد حاضر می شد. وقتی که خود را در انظار مردم، انسانی موءمن و معتقد به ولایت جلوه داد، درصدد براندازی حکومت قاجار برآمد و مردم که از لاابالی گری سلاطین قاجار و بی عرضگی آنان در حکومت خسته شده بودند، به حکومت رضاخانی تن دادند، ولی او به محض رسیدن به قدرت با تمام مظاهر دین مخالفت کرده و عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه السلام را ممنوع نموده و در تکایا و مساجد را بست، بساط روحانیت را برچید و عمامه از سر آنان گرفت. در این حال بود که مردم به خباثت باطنی او پی بردند و فهمیدند که آن کارهای ابتدایی برای جلب توجه مردم بود نه رضای خدا در انقلاب ما نیز افراد بسیاری در ابتدای امر، خود را به امام خمینی نزدیک کردند. همراه امام به ایران آمدند و خود را حامی امام و انقلاب معرفی کردند که بعد معلوم شد آنان جزء عمال آمریکا بوده و کارهای ظاهری شان ریا و برای جلب حمایت و توجه مردم بوده است. کسانی مثل بنی صدر، قطب زاده و... از نمونه های بارز آنانند.

علایم و نشانه های ریا

از آن جا که برای ریا مراتبی است که برخی روشن و بعضی مخفی است و تشخیص مراتب مخفی بسیار مشکل است، ائمه اطهار علیه السلام برای آن، علایم و نشانه هایی بیان کرده اند که اگر کسی خواست خود را بیازماید و بفهمد که آیا در او این صفت ناپسند وجود دارد یا نه، می تواند با آن علایم و نشانه ها تشخیص دهد.

اگر کسی در خلوت و تنهایی رغبتی به عبادت نداشته و حتی نماز واجب خود را با کسالت بسیار می خواند، ولی وقتی درمسجد یا اجتماعات دیگر در انظار عموم قرار می گیرد، از کسالت فارغ شده و حالت نشاط پیدا می کند، ریاکار و عمل او ریایی است. او دوست دارد که در جمع از کارهایش تعریف کنند. توقع شنیدن مذمت یا بیان نقایص را ندارد. اینها علامت ریاکاری است.

امام علی علیه السلام فرمود:

«ثَلاثُ عَلامات للمُرائی: ینْشطُ اِذا رَای النّاس، وَ یکسِلُ اِذا کانَ وحدَهُ، وَ یحِبّ اَنْ یحْمَدَ فی جَمیعِ اُمُورِهِ؛(438) ریاکار دارای سه علامت است: هنگامی که مردم او را (درحال عمل و عبادت) ببینند نشاط پیدا می کند، (ولی درحال عبادت) اگر تنها باشد کسل می شودو دوست داردکه در همه امور از او تعریف نمایند».

علل و عوامل ریا

از میان علل و عوامل ریا دو چیز است که بیشتر خودنمایی کرده، بلکه ریشه و اساس علل دیگرند و به آن ها اشاره می کنیم.

1. عدم شناخت خدا

اگر کسی واقعاً خدای جهان را شناخته و معتقد باشد که در نظام هستی موءثری غیر از او وجود ندارد، دیگر معنا ندارد، چشم طمع به دیگران دوخته و امید فیض و بخششی از دیگران داشته باشد. به تعبیر دیگر، اگر به مرحله ای از یقین برسد که بفهمد همه امور و همه خیر و شر، و نفع و ضرر، در دست خالق تواناست و از احدی بدون رضای او کاری ساخته نیست، یقیناً برای دیگران حسابی باز نمی کند چه رسد به آن که اعمال خود را برای او انجام دهد. بنابراین اولین منشأ برای ریا و خودنمایی در انظار خلق، ضعف ایمان و عدم یقین و شناخت، نسبت به خالق جهان است.

2. حب جاه و مقام

این حب جاه و مقام است که انسان را وادار به ریا می کند تا به این وسیله در انظار مردم برای خود کسب آبرویی نموده و در نتیجه به پست و مقامی برسد، و ریشه حب جاه و مقام هم حب دنیاست، که ما قبلاً در فصل یازدهم به تفصیل درباره آنها بحث و بررسی کردیم.

نتایج و آثار ریا

ریا از گناهان کبیره ای است که باعث هلاکت انسان، کفر، شقاوت و خلود او در عذاب جهنم است که به بعضی از نتایج شوم آن اشاره می کنیم.

1. شرک و کفر

در روایات اسلامی از ریا به شرک تعبیر شده و انسان ریاکار مشرک خوانده شده است. امام صادق علیه السلام فرمود:

«هر ریایی شرک است؛ اِنَّ کلّ ریاءِ شِرک».(439)

رسول خدا صلی الله علیه و آله ریاء را شرک اصغر دانستند و فرمودند:

«اِنَّ اَخوفَ ما اَخافَ عَلَیکم الشِّرک الأصغَر، قالوا: وَ مَا الشِّرْک الأَصْغَر یا رسولَ اللّه؟ قَالَ: هُوَ الرّیاء؛(440)بیشترین ترس من درباره شما از شرک کوچک است، سوال کردند: شرک کوچک چیست؟ فرمود: ریا».

2. نفاق

ریاکاری جزء صفات منافقین دانسته شده و اصولاً ریا جز دورویی و تفاوتِ ظاهر و باطن چیز دیگری نیست، زیرا به مردم ارایه می دهد چیزی را که خود در باطن به آن معتقد نیست.

«اِنّ الْمُنافِقینَ یخادِعُونَ اللّه وَهُوخادِعُهُمْ وَ اِذَا قامُوا اِلَی الصَّلاةِ قَامُوا کسَالی، یرَاوءُنَ النّاسَ ولایذکروَُنَ اللّهَ اِلا قلِیلاً؛(441) منافقین می خواهند خدا را با خدعه و مکرشان بفریبند درحالی که خدا آنها را فریب می دهد(مکرشان را باطل می کند) و هنگامی که به نماز می ایستند از روی کسالت می ایستند و در برابر مردم ریا می کنند، و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند».

3. حبط اعمال

انسان ریاکار اگر اعمال صالح دیگری هم داشته باشد، با وسیله حالت ریایی که در اوست آن اعمال صالحه او نیز باطل می گردد و دیگر استحقاق ثواب نخواهد داشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«فَاتّقوُا اللّه واجْتَنِبُوا الرِیاء، فَانّهُ شِرْک بِاللّه، اِنَّ المُرَائِی یدْعی یومَ القِیامَةِ بِأربَعةَ اَسْمَاء: یا کافِر! یا فاجِرُ! یا غادِر! یا خاسِر! حَبَطَ عَمَلُک و بَطَلَ اَجْرُک، وَلاخَلاقَ لَک الْیومَ، فَالْتَمِسْ اَجْرک مِمَّنْ کنتَ تَعمَلُ لَهُ؛(442) از خدا بترسید و از ریا اجتناب کنید، زیرا ریا شرک به خداست و برای ریاکار در قیامت چهار اسم است و او را با چهارنام می خوانند: ای کافر! ای فاجر! ای غادر(مکار)! و ای خاسر(زیان دیده و ورشکسته)! عمل تو از بین رفته و اجر تو، باطل گردیده است و برای تو در این روز نصیب و بهره ای نیست، برای هر کسی که عملت را انجام داده ای، مزدت را نیز از او دریاب».

4. تحقیر خدا

هر کاری انسان انجام می دهد به انگیزه جلب منفعت و یا دفع مفسده است، عملی که ریاکاران برای غیرخدا و نشان دادن به مخلوقین و جلب توجه آنان، انجام می دهند، نیز مطابق همان قاعده است. این نشانه آن است که اینان مخلوق را قادرتر از خالق دانسته و توجه خود را به مخلوق معطوف داشته اند، و خود را مقرب مخلوق قرار داده و تقرب مخلوق را بهتر و مفیدتر از تقرب به خالق دانسته اند، و آن جا که کار را هم برای خدا و هم برای مخلوق انجام می دهند، خدا را تا حد مخلوق پایین آورده اند، آن چنان که عمل را برای هر دو انجام داده اند، و این از اکبر کبایر است.

حرمت ریا

از مطالب گذشته خصوصاً از آثار و نتایجی که بر ریا مترتب بود، حرمت و قبح آن در بینش الهی روشن گردید؛ زیرا عملی که باعث کفر، نفاق و حبط اعمال انسان باشد، یقیناً در بینش الهی ممنوع بوده و از اقبح قبایح و از اکبر کبایر خواهد بود. دلایل حرمت آن از آیات و روایات بسیار است که به برخی اشاره می کنیم.

آیات

1. «یا أیهَا الّذینَ آمَنُوا لاتَبْطُلُوا صَدَقاتِکم بِالْمَنّ وَ الأذی کالذّی ینْفِقُ مالَهُ رِئاء النّاسِ وَ لایوءمِنُ بِاللّه وَ الْیومَ الآخِرِ فَمَثلهُ کمَثلِ صفوَانٍ عَلَیهِ تُرَابٌ فَاَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکهُ صَلْداً لایقْدِروُنَ عَلی شَی ء مِمَّا کسَبُوا وَ اللّه لایهْدِی الْقَومَ الْکافِرِینَ؛(443) ای کسانی که ایمان آورده اید! صدقات خود را با منت و اذیت باطل نسازید، همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کند در حالی که ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارد و کار او هم چون قطعه سنگی است که بر آن (قشر نازکی) از خاک باشد (و بذرها در آن افشانده شود) و باران تندی به آن خاک ببارد (و همه خاک ها و بذرها را بشوید) و آن را صاف(و خالی از خاک و بذر) گرداند، آنها از کاری که انجام داده اند چیزی به دست نمی آورند. خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند».

از این آیه شریفه چند نکته استفاده می شود:

اولاً: پاره ای از اعمال ممکن است نتیجه اعمال نیک را از بین ببرد. این همان مسأله «احباط» است.

ثانیاً: تشبیه عمل ریایی به قطعه سنگی که قشر نازکی از خاک روی آن را پوشانده است، بسیار گویا و جالب توجه است؛ زیرا افراد ریاکار باطن خشن و بی ثمر خود را با چهره ای از خیرخواهی و نیکوکاری می پوشانند، و اعمالی که هیچ گونه ریشه ثابتی در وجود آنان ندارد انجام می دهند، ولی حوادث زندگی به زودی این پرده را کنار زده و باطن پلید آنها را آشکار می سازد.

ثالثاً: ازجمله «وَاللّه لاَیهدی القومَ الکافرینَ» در ذیل آیه استفاده می شود که ریاکار کافر است.

2 - «وَ الّذینَ ینْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ رِئاءَ الناسِ ولایوءْمِنوُنَ بِاللّهِ و لابِالْیوْمِ الآخِرِ وَ مَنْ یکنِ الشَّیطَانُ لَهُ قَرِینَاً فَسَاءَ قَرینَاً؛(444) و آنها کسانی هستند که اموال شان را برای نشان دادن به مردم انفاق می کنند، درحالی که ایمان به خدا و روز قیامت ندارند (چرا که شیطان رفیق و هم نشین آنها است) و کسی که شیطان قرین اوست، بد قرینی را انتخاب کرده است».

از این آیه شریفه، رابطه مستمر ریاکاران با شیطان استفاده می گردد؛ زیرا از رفیق دایمی تعبیر به قرین می کنند، نه کسی که در تمام عمرش چندبار با او ملاقات کرده است.

3 آیات دیگری نیز هستند که در حرمت و مذمت ریا وارد شده اند(445) که برای رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود.

روایات

1 قالَ اَبوعَبداللّه(علیه السلام):

«کلُّ رِیاءٍ شِرْک، إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلناسِ کانَ ثَوابُهُ عَلَی النّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلّه کانَ ثَوابُهُ عَلی اللّه؛ هر ریایی شرک است (بدان که) هر کس عملی را برای مردم انجام دهد، ثوابش هم از آن مردم است (باید اجر و پاداشش را از مردم بگیرد)، و کسی که برای خدا عمل کرد، ثواب و پاداشش بر خداست».

2 عنْ أبی عبداللّه (علیه السلام):

«اَنَّهُ قالَ لِعِبادِ بْنِ کثیرالبَصْرِی فِی المسجدِ وَیلَک یا عِبادُ اِیاک و الرِّیا فَاِنّهُ مَنْ عَمِلَ لِغَیرِاللهِ وَ کلَهُ اللهُ إلی مَنْ عَمِلَ لَهُ؛(446) حضرت، خطاب به عباد بن کثیر بصری در مسجد فرمود: وای بر تو عباد، دوری کن از ریا، هر که عملی را برای غیرخدا انجام دهد، خداوند او را به کسی که برای او عمل کرده است واگذارش می کند».

3 عَن اَبی عَبْدِاللّه(علیه السلام) قَالَ:

«یقُولُ اللّه عزَّوَجل: اَنَا خَیرُ شَرِیک فَمَنْ عَمِلَ لِی وَ لَغَیرِی فَهُو لِمَنْ عَمَلَ لَهُ غَیرِی؛(447)خدای بزرگ فرمود: من بهترینِ شریک ها هستم، که هر کس عملی را برای من و غیر من انجام دهد، کل عمل را برای غیر خودم قرار می دهم».

4 قالَ رَسُول اللّه(صلی اللّه علیه وآله):

«یوءْمَرُ بِِرِجالٍ اِلَی النّارِ (اِلی أن قالَ) فَیقُولُ لَهُمْ خَازِنُ النّار: یا اََشْقِیاءُ! مَا کانَ حالَکمْ؟ قالُوا کنّا نَعْمَلُ لِغَیرِاللّه فَقِیلَ لَنا: خُذُوا ثَوَابَکم مِمَّن عَمِلتُمْ لَهُ؛(448) (در قیامت) به گروهی از مردم امر می شود که به جهنم بروند، مالک جهنم می گوید: ای بدبخت ها چه کار کرده اید؟ می گویند: برای غیر خدا عمل کرده ایم، به ما امر شد که ثوابتان را از آن کسانی که برای آنها عمل کرده اید بگیرید».

روایات برای حرمت و قبح ریا، بی شمار است، که به همین چهار روایت اکتفا می شود.

علاج و درمان ریا

برای معالجه این مرض روحی، علمای علم اخلاق دو راه بیان کرده اند: یکی راه علمی و دیگری عملی. اگر انسان به این نسخه شفابخش به درستی عمل نماید، امید است که این مرض از انسان برطرف شده و انسان از این بیماری روحی نجات یابد.

1. راه علمی

اولاً: هرکاری که انسان در این عالم انجام می دهد برای جلب منفعت و یا دفع مفسده است. اگر بداند کاری برای او مضر است، هیچ گاه اقدام به انجام آن نمی کند. لذا اگر به مطالب گذشته توجه نماید و بفهمد که ریا باعث کفر و نفاق بوده، و وسیله شقاوت ابدی و هلاکت و سقوط در قعر جهنم است، و ریاکار ابداً رنگ فلاح و رستگاری را نخواهد دید، هیچ گاه اقدام به چنین کاری نمی کند و حاضر نمی شود کاری کند که برای ابد مایه بدبختی او باشد. بنابراین توجه به عواقب دردناک ریا، ممکن است انسان را بیدار کرده و دیگر این گناه بزرگ را مرتکب نشود.

ثانیاً: ریاکاران که کارهای نیک را برای نشان دادن مردم انجام می دهند، هدفشان جلب توجه مردم و محبوب قلوب شدن خودشان است؛ یعنی می خواهند با این اعمال قلب مردم را به سوی خود بکشند و در آنها تصرف کنند، به طوری که همیشه در انظار آنان محترم جلوه کنند. غافل از آن که قلوب مردم، بلکه همه کاینات، تحت احاطه قیومیت حضرت حق است. احدی را قدرت تصرف در قلوب نیست و حتی صاحبان قلب هم بدون اراده و اذن تکوینی خدا نمی توانند در قلب خود تصرف کنند. مثلاً از کسی منصرف شده و به سوی دیگری متوجه شوند. اگر کسی می خواهد قلوب مردم به او متوجه شود، باید کاری کند که رضای خدا را جلب نماید و خود را محبوب خدا قرار دهد. آن گاه است که صاحب اصلی دل ها(خدا) قلوب را به سوی او متوجه کرده و او را در انظار مردم محترم جلوه خواهد داد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«اِذا اَحبَّ اللّه عَبْداً مِنْ أمَّتی قَذَف فِی قلُوبِ اَصْفِیائِهِ وَ اَرْوَاحِ ملائکتِهِ وَ سُکانِ عرشِهِ مُحَبَّتَهُ لِیحبُّوهُ».(449)

حال آن که اگر انسان درک کند که تصرف در دل ها در حیطه قدرت احدی نیست و تنها خداست که می تواند در دل ها تصرف نماید، هیچ گاه درصدد برنمی آید که با کارهای ریایی خود و سالوس بازی ها، قلب ها را تسخیر نماید. البته ممکن است در اثر شیطنت ها چند روزی به یک احترام کاذب برسد، ولی به زودی درون خبیث و باطن پلید او آشکار گشته و آبروی چند روزه او هم می رود.

2. راه عملی

چون ریا از روءیت و نشان دادن به مردم است، انسان کوشش کند که کارهای نیک را در خفا و پنهانی انجام دهد و پس از انجام عمل در خفا، همت به خرج دهد که آن کار برای همیشه مخفی بماند و برای مردم آشکار نشود که دو مرتبه نفس خباثت کند، یعنی همان گونه که انسان گناه را مخفی انجام می دهد و اصرار دارد که کارهای زشتش برملا نشده و کسی از آن آگاهی پیدا نکند، در کارهای نیک هم این چنین باشد، و این عمل آن قدر ادامه پیدا کند تا نفس عادت کند و آن مرض روحی از ریشه کنده شود و دیگر نفس، طمع در ریا نکند.

اگر انسان به این دو نسخه علمی و عملی، به خوبی رفتار نماید یقیناً این مرض معالجه شده و این شخص از این بیماری نجات پیدا خواهد کرد.

اَعاذَنَا اللّه مِن شُرُورِ اَنْفُسِنا وَ سَیئاتِ اَعْمالِنا

فهرست منابع

1- قرآن کریم با ترجمه مکارم شیرازی.

2- نهج البلاغه، صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، 1395 ه ق.

الف

3- اسلام و بهداشت روان، ج 1 و 2، مجموعه مقالات، نهاد نمایندگی، 1382 ش.

4- اصول بهداشت روانی، دکتر سید ابوالقاسم حسینی، مشهد، آستان قدس، 1374 ش.

5- اصول کافی، کلینی، ج 1 و 2، تهران، مکتبة اسلامیه، 1388 ه ق.

6- امالی، شیخ صدوق، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.

7- المیزان، ج 2 و 13 محمّد حسین طباطبایی، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ایران، 1389 ه ق.

8- انگیزش و شخصیت، آبراهام مزلو، ترجمه احمد رضوانی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1389 ه

ق

9- اسلام و روان شناسی، دکتر محمود باستانی، ترجمه محمود هوشیم، آستان قدس، 1372.

10- انسان در جستجوی معنا، دکتر ویکتور فرانکل، ترجمه صالحیان و میلانی، چاپ نهم، انتشارات درسا، 1377.

11- اشارات و تنبیهات، ابن سینا، ج 3، بی جا، 1379 ه ق.

12- المنجد، لویس معلوف.

13- الغدیر، ج 8، علامه امینی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1387 ه ق.

14- اعیان الشیعه، ج 1، سید محسن امین عاملی، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ه ق.

15- اربعین، امام خمینی، ج 1.

16- احساس کمتری، دکتر محمّد منصور، انتشارات آسیا، چاپ اول.

ب

17- بحار الانوار، مجلسی، ج 2-6-13-16-17-42-45-67-72-73-77-94، چاپ ایران، دارالکتب الاسلامیه، 1362 ش.

18- بزرگسال و جوان، محمّد تقی فلسفی، تهران، هیئت نشر معارف اسلامی، 1342 ش.

19- بهداشت روان، دکتر جعفر ابوالهری، چاپ اول، تهران، انتشارات بشری، 1381 ش.

20- بهترین راه غلبه بر نگرانی ها و ناامیدی ها، محمّد جعفرامامی، چاپ یازدهم، قم انتشارات نسل جوان، 1377.

21- بهداشت روانی، دکتر بهروز میلانی فر، چاپ پنجم، نشر قومس، 1376.

22- بهداشت، برای حوزه علمیه، جمعی از نویسندگان، انتشارات وزارت بهداشت، معاونت امور بهداشتی، 1363.

ت

23- تحف العقول، علی بن شعبه حرانی، کتاب فروشی اسلامی، 1400 ه ق.

24- تفسیر نمونه، ج 4-12-16-22 جمعی از نویسندگان زیر نظر مکارم شیرازی، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1363.

25- توحید، صدوق، تهران، مکتبة صدوق، 1387 ه ق.

26- تبیان، شیخ طوسی، ج 10، بیروت دارالاحیا التراث العربی، بی جا، بی تا.

27- تفسیر، علی بن ابراهیم قمی، ج 2، بی جا، بی تا.

28- تفسیر برهان، بحرانی، ج 3.

29- تفسیر نورالثقلین، علی بن جمعه حویزی، ج 3، قم مطبعة علمیه، 1382 ه ق.

30- تنیدگی یا استرس، استورا، ترجمه پریرخ، تهران، انتشارات رشد، 1377 ش.

31- جواهر الکلام، محمّد حسن نجفی، ج 43، دارالکتب الاسلامیه، 1404 ه ق.

ج

32- جرم شناسی، سیدمهدی کی نیا، تهران انتشارات مج، 1374 ش.

33- جامع السعادات، نراقی، ج 1، بی تا.

خ

34- خدا در ناخودآگاه، ویکتور فرانکل، ترجمه ابراهیم یزدی، مؤسسه خدمات فرهنگی، بی جا، 1375 ش.

د

35- درس هایی از اخلاق اسلامی یا آداب سیر و سلوک، حبیب اللّه طاهری، قم دفتر انتشارات اسلامی، 1381 ش.

36- دین و روان، ویلیام جیمز، ترجمه مهدی قایینی، تهران، انتشارات دارالفکر، بی تا.

37- دایرة المعارف روان شناسی، عده ای از روان شناسان، ترجمه دکتر عنایت اللّه شکیباپور، فروغی، بی تا.

38- دایرة المعارف شوروی، چاپ مسکو، ج 36، بی تا.

ر

39- روان شناسی و دین، یونگ، ترجمه فؤاد روحانی، شرکت کتاب های جیبی،

1376 ش.

40- روضه کافی، کلینی، انتشارات علمیه اسلامیه، 1350.

41- رساله نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور، حسن زاده آملی، نشر فرهنگ رجاء.

س

42- سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 2، بی تا.

ش

43- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، قم، دارالاحیاء الکتب العربیه، 1383 ه ق.

44- شناخت درمانی افسردگی، ایدی برن، ترجمه حسن فروزنده جانی، آستان قدس، 1374.

45- شرح نهج البلاغه، خویی، ج 19، تهران، مکتبه اسلامیه، 1353.

غ

46- غررالحکم و دررالکلم، آمدی، بی تا.

ف

47- فصوص الحکم، حسن زاده آملی.

ک

48- فصلنامه اندیشه و رفتار، ویژه همایش نقش دین در بهداشت روان، 1376.

49- کودک، محمدتقی فلسفی، ج 2، تهران، هیئت نشر معارف اسلامی، 1342.

ل

50- لئالی الاخبار، شیخ صدوق، بی جا، بی تا.

51- لقاء اللّه، میرزا جوادآقا ملکی تبریزی، تهران، مکتبة اسلامیه، 1353.

52- مجموعه ورام، ورام ابن ابی فراس، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.

53- میزان الحکمه، محمدی ری شهر، ج 3-5-6-7، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1362.

54- مجله دارو و درمان، سال دهم، شماره 9 و 10، اسفند 1371.

55- مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، تهران، شرکت سهامی طبع کتاب، 1368.

56- مجمع البیان، طبرسی، ج 1، بی جا، بی تا.

57- محجة البیضاء، ج 5، ملامحسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا.

58- مستدرک الوسایل، میرزا حسین نوری، طبع قدیم، ج 1 و 2، بی تا.

ن

59- نقش دین در بهداشت روان، ج 1 و 2، مجموعه مقالات همایش بین المللی، علوم پزشکی ایران، 1377.