نقش باورهای دینی در رفع نگرانی ها

حبیب الله طاهری

- ۷ -


پیشینیه دعا درمانی

اگر بخواهیم پیشینه دعادرمانی را به دست آوریم، باید قرن ها به عقب برگردیم و تاریخ حیات بشر را مورد مطالعه قرار دهیم. اگر تاریخ بشر بررسی شود، معلوم می گردد که کمتر کسی بوده که با دعا و نیایش با پروردگار جهان پیوند و ارتباط نداشته است.

بنابراین سابقه استفاده بشر از دعادرمانی هم چون سابقه استفاده او از گیاه درمانی قدمتی به طول تاریخ حیات بشر و سکونتش در کره زمین دارد. انسان ها در اثر تعالیم پیامبران، از آغاز خلقت با دعا و نیایش و تأثیر آن بر جسم و روان، آشنا بوده و برای تسکین آلام و درمان بیماری های روحی و جسمی خویش بهره ها می برده است.

پیامبران الهی خود بیش از دیگران با دعا و نیایش پیوند ناگسستنی داشته اند و پیروان خود را نیز به دعا و توجه به خدا ترغیب و ارشاد می کردند. آنان همواره از خدا درخواست کمک و یاری داشته اند و در هنگام بیماری خود و دیگران، از خدا تقاضای شفا می کردند که ذیلاً به چند نمونه از آنها اشاره می کنم:

الف: قرآن کریم در رابطه با بیماری حضرت «ایوب» و دعای او چنین می فرماید:

«وَأَیوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ × فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَینَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِکرَی لِلْعَابِدِینَ؛ (207) و ایوب را (به یاد آور) هنگامی که پرودگارش را خواند (و عرضه داشت) بدحالی و مشکلات به من روی آورده، و تو مهربان ترین مهربانانی؛ ما دعای او را مستجاب کردیم، و ناراحتی هایی را که داشت برطرف ساختیم و خاندانش را به او بازگرداندیم و همانندش را بر آنها افزودیم؛ تا رحمتی از سوی ما و تذکری برای عبادت کنندگان باشد».

چنان چه ملاحظه می کنید حضرت ایوب با دعادرمانی، بیماری خود را معالجه کرد و مشکلاتش را برطرف نمود.

ب: نمونه دیگر دعادرمانی مربوط به حضرت زکریاست که با دعا، نازایی همسرش را معالجه کرده و سر پیری صاحب فرزند شد که داستان آن به تفصیل در اوایل سوره مریم و آیه91 سوره انبیاء آمده است. آنجا که می فرماید: «در آن هنگام پروردگارش را در خلوت گاهِ (عبادت) پنهان خواند؛ گفت: پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله پیری تمام سرم را فرا گرفته و من هرگز در دعای تو از اجابت محروم نبوده ام؛ و من از بستگانم بعد از خود بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند) و (از طرفی) همسرم نازا وعقیم است، تو از نزد خود جانشینی به من ببخش، که وارث من و دودمان یعقوب باشد و او را مورد رضایت خود قرار ده؛ ای زکریا! ما به تو فرزندی بشارت می دهیم که نامش «یحیی» است و پیش از این هم نامی برای او قرار نداده ایم؛ گفت پروردگارا! چگونه برای من فرزندی خواهد بود در حالی که همسرم نازا و عقیم است و من نیز از شدت پیری افتاده شده ام؛ فرمود: این گونه است پروردگارت گفته؛ این بر من آسان است و قبلاً تو را آفریدم در حالی که چیزی نبودی؛ عرض کرد: پروردگارا! نشانه ای برای من قرارده، فرمود: نشانه تو این است که سه شبانه روز قدرت تکلم (با مردم) نخواهی داشت در حالی که زبانت سالم است» (208).

در آیه 91 سوره انبیا، پس از نقل دعای زکریا: «ربِّ لاَ تَذَرنی فَرداً» می فرماید: «فَاَسْتَجَبْناَ لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یحْیی وَ اَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ». آنچه که از آیات فوق استفاده می شود، حضرت زکریا با استمداد از دعا توانست عقیم بودن همسرش در سن پیری (طبق تاریخ 90 سالگی) صاحب فرزندی به نام یحیی شود. یعنی با دعا هم نازایی همسرش اصلاح شد و هم پیری او و همسرش؛ زیرا خود پیری نسبت به تولید مثل نوعی بیماری است که مانع است، ولی زکریا با دعا درمانی این بیماری ها را درمان کرده و به نتیجه مطلوب خود رسید.

ج: عیسی مسیح علیه السلام از انبیاء اولوالعزم و معروف ترین پیامبری است که برای درمان برخی از بیماری ها از دعادرمانی استفاده کرده است. او برای درمان بیماری های صعب العلاج از خدا طلب شفا می کرد و حتی احیاناً با دعا مردگان را زنده می کرد: «وَأُبْرِئُ الأکمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ؛ (209) و کور مادرزاد و مبتلا به مرض برص را شفا می دهم و با فرمان خدا مرده را زنده می کنم».

د: اصولاً دعادرمانی یکی از معجزات پیامبران الهی و نشانه حقانیت مردان خدا بود و نه تنها در باب شفای بیماران، بلکه در رفع همه مشکلات به دعا پناه می بردند و ائمه اطهار علیه السلام به دوستان شان دستور دعا در رفع مشکلات و بلاها به ویژه در رفع بیماری ها می دادند. در شب 23 ماه مبارک رمضان که شب قدر است از جمله دعاهای آن شب، دعا برای صحت بدن و جسم و طول عمر است:

«اللَّهمَّ امْدُدلی فِی عُمری، وَ أَصِحَّ لی جِسمی و بَلِّغنِی اَمَلی وَ إن کنتُ منَ الاَشِقیاء فَامْحُنی مِنَ الأشقیاء وَ اکتبنِی مِنَ السُّعداءِ بِرَحْمَتِک یآارْحَمَ الرَّاحمین؛ (210) خداوندا عمر طولانی به من عطا فرما و جسمم را سالم نما و مرا به آرزوهایم برسان، و اگر در زمره اشقیا هستم نامم را از آن صنف محو در ردیف سعادت مندان ثبت فرما؛ به رحمت خودت ای رحیم ترین رحیم ها».

و در هر روز از ماه رمضان دستور خواندن دعای:

«اللَّهُمَّ اَشفِ کلَّ مریضْ». (211) را داده اند. دعای «مشلول» (212) نیز شاهد دیگری بر دعادرمانی ائمه اطهار است؛ زیرا با این دعا جوانی که فلج و زمین گیر شده و از امیرالموءمنین علیه السلام کمک خواسته بود، حضرت به او دستور خواندن این دعا را داده است و او با خواندن این دعا شفا یافت. از این نمونه ها بسیار است و امروزه شفای بیمارانی که در اثر دعادرمانی، شفا می گیرند، بسیارند. و انکار آن انکار بدیهیات است. بنابراین دوران دعادرمانی همانند دارودرمانی به عصر سکونت بشر در زمین و عصر ظهور انبیاء باز می گردد.

دانشمندان بزرگ غیراسلامی نیز به اهمیت دعا پی برده و به آن توصیه می کنند. «دیل کارنگی» در کتاب خود از رهبر فقید هند «مهاتما گاندی» نقل می کند که: «اگر دعا نمی کردم (اهل دعا نبودم) از مدت ها پیش دیوانه می شدم». او پس از نقل کلام گاندی می نویسد: «ویلیام جیمز» نیز همین نظر را دارد و می گوید: ایمان یکی از نیروهایی است که به انسان امکان ادامه زندگی می دهد و فقدان مطلق آن موجب فروپاشی آن است. «الکسیس کارل» در کتاب نیایش خود می نویسد: «همان گونه که آدمی به آب و غذا احتیاج دارد به دعا و نیایش نیز نیازمند است». (213) به هر حال بی تردید، دعا و نیایش آدمی را از چنگال افسردگی و اضطراب روحی نجات می دهد؛ زیرا انسانی که از خداوند کمک می خواهد، تکیه گاه پرقدرتی برای خو برمی گزیند که موجب تقویت روانی او می شود، چرا که در دعا نوعی رابطه عاطفی بین انسان و خدا برقرار می شود. به گونه ای که در بعضی از موارد این رابطه منحصر به فرد است؛ زیرا بعضی از مشکلات را با نزدیک ترین دوستان واقوام نیز نمی توان در میان گذاشت، ولی در دعا آنها را انسان به راحتی با خدا در میان می گذارد و در واقع با پرودگار خود درد دل می کند و از این طریق عقده ها را وا می کند. اما انسانی که از دعا و چنین رابطه ای محروم است، هنگام بروز مشکلات، خود را تنها می بیند و کسی را که با او درد دل کند و عقده هایش را وا کند، نمی بیند. این است که می گوییم: دعا وسیله آرامش روان است.

4. قرآن و بهره گیری از آن

با مراجعه به آیات و روایات روشن می گردد که قرآن نسخه شفابخش خدای سبحان برای بیماران روانی است. قرآن شفای دردهایی است که چه بسا از محدوده ناهنجاری های شناخته شده روان شناسی خارج است، یعنی ممکن است فردی از نظر روان شناسی دارای شخصیت متعادلی باشد؛ ولی در فرهنگ قرآن بیمار به حساب آید و قرآن دارویی برای شفای بیماری او باشد. قرآن کریم خود را در آیات متعدد «شفا» معرفی کرده است. منظور از شفا، شفا از بیماری های روان و قلب است. بیماری هایی از قبیل: کفر، شرک، نفاق، بخل، حسد، کینه و.... یعنی قرآن درمان و شفای آلودگی های معنوی و روانی است «یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ؛ (214) ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است، و درمانی برای آنچه که در سینه هاست (درمانی برای بیماری دل های شماست)».

و آیه دیگر «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُوءْمِنِینَ؛ (215) و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای موءمنان، نازل می کنیم». و «قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاء؛ (216) بگو این کتاب برای کسانی که ایمان آورده اند رهنمود و درمان است». علی علیه السلام درکلمات خود به جنبه شفا بخشی قرآن اشارات زیادی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:

«... فَاسْتََشْفُوهُ مِنْ اَدْوَائِکم وَ اسْتَعینُوا بِهِ علی لَأْوَائِکم فاِنَّ فیهِ شِفاءً مِنْ أکبَرِ الدَّاء وَ هُوَ الْکفرُ و النِّفاقُ و الغی وَ الضَّلالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ وَ توَجَّهوُا اِلَیهِ بِحُبِّهِ؛ (217) از قرآن برای بیماری های خود شفا بطلبید و برای پیروزی بر شداید و مشکلات از آن، استعانت جویید؛ زیرا در قرآن شفای بزرگ ترین بیماری ها یعنی کفر، نفاق، گمراهی و ضلالت است، پس آنچه می خواهید به وسیله قرآن از خدا بخواهید و با دوستی قرآن به سوی خداوند توجه کنید».

«.... ذَلک القُرآن فَاسْتنْطِقوُهُ..... ألاَ إنَّ فیهِ علمَ ما یأتی و الْحدیثَ عنِ الماضی وَ دواءَ دائکم...؛ (218) و این نور همان قرآن است آن را به سخن آرید... بدانید در قرآن علوم آینده و اخبار گذشته و داروی بیماری های (روانی) است».

«... و مَا لِلْقَلبِ جَلاءٌ غیرُهُ؛ (219) برای قلب (زنگ زده) جلایی جز قرآن نیست».

«عَلیکم بکتابِ اللَّه فَانَّه حَبْلُ المَتینَ وَ النُّورالمبینُ والشِّفاءُ النَِافعُ وَالرَّی النَّاقعُ...؛ (220)کتاب خدا رامحکم بگیرید زیرا رشته ای است محکم و نوری است آشکار و دارویی است شفابخش و مفید و آب حیاتی است که عطش تشنگان حق را فرو می نشاند...».

جالب این که شفابخشی قرآن آثار نامطلوب ندارد. برخلاف داروهای مادی که غالباً آثار نامطلوب در ارگان های بدن می گذارند تا جایی که در حدیث معروفی آمده است: «هیچ دارویی نیست مگر این که خود سرچشمه بیماری دیگر است؛

«ماَ مِنْ دواءٍ إلا وَ یهیجُ داءً» (221) اما این داروی شفابخش (یعنی قرآن) هیچ گونه اثر نامطلوبی روی جان و فکر و روان آدمی ندارد؛ بلکه به عکس تمام آن، خیر و برکت است.

علی علیه السلام در این رابطه چنین می فرماید:

«شَفاءً لا تُخشی أسْقامُهُ؛ (222) قرآن داروی شفابخشی است که هیچ بیماری از آن برنمی خیزد».

به هرحال، قرآن نسخه حیات بخشی است برای کسانی که می خواهند باجهل، کبر، غرور، حسد، کفر و نفاق به مبارزه برخیزند.

قرآن نسخه شفابخشی است برای برطرف ساختن ضعف ها، زبونی ها، ترس های بی دلیل، اختلاف ها و پراکندگی ها. قرآن داروی شفابخشی است برای آنها که از بیماری عشق به دنیا، وابستگی به مادیات و تسسلیم بی قید و شرط در برابر شهوت ها رنج می برند. قرآن نسخه شفابخشی است برای دنیایی که آتش جنگ ها در هر سوی آن افروخته است و در زیربار مسابقه تسلیحاتی کمرش خم شد و در اثر ظلم ها و ستم ها چهره اش سیاه شده است و سرانجام قرآن نسخه شفابخشی است برای آنها که پرده های ظلمانی شهوات، آنها را در رسیدن به قرب الهی مانع شده است. البته برای استفاده از قرآن و شفایابی از آن، آمادگی قبلی لازم است و به اصطلاح علاوه بر فاعلیت فاعل، قابلیت محل نیز شرط است، زیرا قرآن هم چون قطره های حیات بخش باران است که در باغ ها لاله روید و در شورزارها خس.

خداوندا! ما را از جمله کسانی قرارده که از قرآن شفا یافته و به طور کامل بهره مند گردیده است.

5. تقوی

یکی از عوامل درمان بیماری های روانی یقیناً تقوی است؛ زیرا بسیاری از عوامل اضطراب و استرس زا با تقوی از بین می رود. مثلاً انسانی که در مشکلات زندگی گرفتار آید و راه خروج و نجاتی از آن نیابد، مبتلا به انواع اضطراب ها و نگرانی ها و بیماری های روانی می شود. قرآن کریم از جمله آثار تقوی را خروج از مشکلات معرفی می کند، و یا کسانی که در گذران زندگی برای به دست آوردن لقمه نانی، گرفتار فقر و بدبختی اند و از این طریق مبتلا به ناراحتی و اضطراب اند، قرآن کریم یکی از آثار تقوی را روزی از طریق غیرمتعارف می داند. البته این معنایش این نیست که مردم از کسب و کار دست بردارند و برای به دست آوردن روزی شان به تقوی روی آورند. کسب و کار از یک سو و خیر و برکت در اثر تقوی از سوی دیگر لازم است: «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حیثُ لا یحْتَسِبْ؛ (223) و هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم کند، و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد». یقیناً مسایل مربوط به معیشت و زندگی گاهی سبب گرفتاری و نگرانی است که تقوی آن را بر طرف می سازد. گاهی در اثر مشکلات، چنان ناامیدی و یأس سایه شومش را بر انسان می گستراند که انسان خود را درمانده و مستأصل می بیند و خیال می کند دیگر برای همیشه باید با این مشکل دست به گریبان باشد، ولی آیه فوق پرده های یأس و ناامیدی را می درد و شعاع حیات بخش امید را در دل می تاباند و به تمام افراد پرهیزکار و باتقوی وعده نجات و حل مشکلات را می دهد. در حدیثی از ابوذر غفاری نقل شد که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«إنِّی لَأَعْلَمُ آیةً لَوْ اَخَذَ بهِ النّاَس لَکفَتْهُمْ و مَن یتَّق اللَّه یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً... فما زالَ یقوُلُهَا وَ یعیدُها؛ (224) من آیه ای را می شناسم که اگر تمام انسان ها دست به دامن آن زنند برای حل مشکلات آنها کافی است. پس آیه «من یتق اللّه را تلاوت فرمود و بارها آن را تکرار کرد».

در پایان لازم به ذکر است که تقوی برای بیماری های روانی انسان هم جنبه بهداشتی و پیش گیری دارد و هم جنبه درمانی.

6. توکل به خدا

منظور از توکل به خدا این است که انسان تلاش گر کار خد را به او واگذارد و حل مشکلات خویش را از او بخواهد. خدایی که از تمام نیازهای او آگاه است، خدایی که نسبت به او رحیم و مهربان است، خدایی که قدرت حل هر مشکلی را دارد. کسی که دارای روح توکل است هرگز یأس و نومیدی را به خود راه نمی دهد، در برابر مشکلات احساس ضعف و زبونی نمی کند، در برابر حوادث سخت مقاوم است و همین فرهنگ و عقیده چنان قدرتی روانی به او می دهد که می تواند بر هر مشکلی فایق آمده و پیروز گردد. از سوی دیگر امدادهای غیبی که به متوکلان نوید داده شده است به یاری او می آید و او را از شکست و ناتوانی رهایی می بخشد. لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله در شب معراج از خدای سبحان سوءال کرد: پروردگارا! «اَی الاعمالِ اَفْضلُ؟ کدام اعمال برتر است؟ فرمود:

لیسَ شَیءٌ عندِی اَفضَلُ مِنَ التوَکلِ عَلی و الرِّضا بِمَا قََسَمْتُ؛ (225) چیزی در نزد من افضل و برتر از توکل بر من و خشنودی به آن چه قسمت کرده ام نیست». بدیهی است توکل به این معنی همیشه توأم با جهاد و تلاش و کوشش است نه تنبلی و فرار از مسوءولیت ها. این نوع توکل است که قرآن کریم می فرماید: «وَمَن یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ (226) هر کس بر خدا توکل کند کفایت امرش را می کند». حاصل آن که یکی از عوامل درمان بیماری روانی توکل به خداست.

تذکر: در بحث بهداشت روان در ضمن شماره عوامل بهداشت روان در اسلام، تقوی و توکل، به عنوان دو عامل برای آن ذکر شد. اینک این دو به عنوان دوعامل درمان برای بیماری های روانی مطرح می شود. ممکن است گفته شود اگر عامل بهداشت هستند، عامل درمان چرا؟ پاسخ این است که در این مشکلی نیست؛ زیرا این دو عامل، نخست عامل پیش گیری اند و نمی گذارند شخص بیمار شود، ولی اگر عوامل بیماری قوی تری باعث بیماری شخص شد، هم چنان تقوی و توکل باعث نجات او از مشکلات و بیماری روانی خواهد بود. لذا این عامل را به خاطر اهمیت شان در هر دو جا نقل کردیم.

7. توبه و استغفار

چنان چه در عوامل بیماری های روانی گفته شد یکی از عوامل بیماری روانی «احساس گناه» است که این امر در جوامع دینی تا حدی شدیدتر به نظر می رسد. همه ادیان الهی بر این آموزه تأکید دارند که پس از مرگ در عالم قبر و قیامت به حساب همه مردم رسیدگی می شود. تصور چنین صحنه ای به نوبه خود برای افرادی که مرتکب گناه شدند، اضطراب زاست. البته احساس گناه و این که انسان به یاد خطاهایش باشد و در صد جبران آن برآید تا حدی سازنده و باعث تطهیر انسان و کمال اوست، لکن اگر این حالت از حد معمول تجاوز کند، موجب وقفه و سکون می شود و باعث اختلاف در زندگی می گردد.

تفکردینی برای رفع این گونه اضطراب ها راه کارهایی ارایه نموده است که عبارتند از:

الف: توجه به رحمت خداوند و این که رحمت او بر خشم و غضبش غلبه دارد «...و رَحمَتی وَسِعَتْ کلَّ شَی ءٍ؛ (227) و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است». و در دعاها وارد شده است:

«یا مَنْ سَبَقتْ رَحمتُهُ غَضبَهُ؛ (228) ای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است». و در آیه دیگر می فرماید: «... فَقُل رَّبُّکمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ؛ (229) بگو پروردگار شما رحمت گسترده دارد».

ب: توجه به آمرزش خداوند و بخشش او؛ یعنی تمامی گناهان قابل آمرزش هستند. تنها وسیله و بهانه ای می خواهد که یکی از آن وسایل توبه است: «وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن یأْتِیکمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ؛ (230) به درگاه پروردگارتان باز گردید و در برابر او تسلیم شوید، پیش از آن که عذاب به سراغ تان آید، سپس از سوی هیچ کس یاری نشوید».

ج: توجه به آثار توبه و استغفار؛ هرکس بسیار استغفار کند برای او از هر اندوهی گشایشی و از هرتنگنایی راه نجاتی قرار می دهد.

د: مناجات با خدا و طلب آمرزش؛ از جمله مناجات توبه کنندگان، مناجات پانزده گانه امام زین العابدین علیه السلام و دعای کمیل ومناجات شعبانیه (231) و......که در کاستن اضطراب بسیار موءثر است. حاصل آن که این امور اضطراب زا و سبب درمان احساس گناه اند.

8. توسل به اولیاء دین

توسل به اولیای الهی مانند پیامبران و اوصیای گرامشان یقیناً مایه امن و آرامش روان است؛ زیرا علاوه بر این که به تجربه ثابت شده که بسیاری از مشکلات و بیماری های جسمی و روانی با توسل حل و برطرف شده، در قرآن کریم و روایات اهل بیت نیز به آن دستور اکید داده شده است. به عنوان نمونه آیه شریفه: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ؛ (232) ای کسانی که ایمان آورده اید، پرهیزکاری پیشه کنید و وسیله ای برای تقرب به خدا انتخاب نمایید».

وسیله در اصل به معنای تقرب جستن و یا چیزی است که باعث تقرب به دیگری از روی علاقه و رغبت می شود، می باشد (233) بنابراین وسیله در آیه فوق معنای وسیعی دارد و شامل هر کار و هر چیزی که باعث تقرب انسان به خدا می شود. مهم ترین آنها ایمان به خدا و پیامبر، جهاد در راه خدا، عبادات، زیارت خانه خدا، صله رحم، انفاق در راه خدا هم چنین هر کار خیر و پسندیده می باشد. (234) و هم چنین شفاعت پیامبران، امامان و بندگان صالح خدا که طبق صریح قرآن باعث تقرب به خداست، در مفهوم وسیع توسل داخل است. البته منظور از توسل به پیامبر وامام یا هر عبد صالح دیگر، این نیست که چیزی را از آنها مستقلاً تقاضا کنند، بلکه منظور این است با اعمال صالح یا پیروزی از پیامبر و امام یا شفاعت آنان یا سوگند دادن خدا به مقام و مکتب آنها، از خداوند چیزی را بخواهند. این معنا نه بوی شرک می دهد و نه برخلاف آیات قرآن است و نه از عموم آیه فوق بیرون است. البته توسل به اولیای الهی مورد قبول علمای شیعه و سنی است. اهل تحقیق برای آگاهی به نظر اهل سنت به کتاب «وفاء الوفاء» نوشته دانشمند معروف اهل سنت به نام «سمهودی» مراجعه کنند که در جلد سوم ص 1371 در کتاب «التوصل الی حقیقه التوسل» روایاتی را نقل کرده و با صراحت تمام می گوید: «مدد گرفتن و شفاعت خواستن در پیش گاه خداوند از پیامبر صلی الله علیه و آله و از مقام و شخصیت او، هم پیش از خلقت او مجاز است و هم بعد از خلقت و تولد او و هم بعد از رحلتش، هم در عالم برزخ و هم در روز رستاخیز سپس روایت معروف توسل آدم علیه السلام را به پیامبر اسلام از عمربن خطاب نقل کرده که آدم روی اطلاعی که از آفرینش پیامبر اسلام در آینده داشت به پیش گاه خداوند عرضه داشت: «یا ربِّ اَسئَلک َبِحقِّ محمَّدٍ لما غَفرْتَ لی». تنها گروهی از اهل سنت یعنی وهابی ها توسل را شرک به خدا می دانند و آن را جایز نمی دانند. به هر حال یکی از راه های درمان بیماری های روانی توسل به پیامبر و خاندان معصومش می باشد.

لازم به تذکر است که عوامل درمان منحصر به این هشت امر نیست؛ بلکه امور دیگری از قبیل: دعا و اذکار خاص به ویژه ذکر یونسیه، فرو بردن خشم، خواندن سوره «الم نشرح» به مدت 27 روز، صبح و شب، ذکر خدا، توجه به رحمت و قدرت لایزال خداوند، توسل به امام زمان بالخصوص که امروزه وسیله امن وا مان اهل زمین است و ده ها عامل دیگر را می توان نام برد.

«اللَّهمَّ وفِّقنا لمَا تحبُّ و ترضی»

فصل ششم: دین و آرامش روان

مقدمه

در باور دینی انسان در جهتِ نوعِ هستی، «هستِ» خدایی دارد، از وجود او نشأت گرفته و مقصد نهایی او نیز رسیدن به خداست و هدف از حیات و غایت حرکت او «وصول الی اللّه است: «یا أَیهَا الْإِنسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبِّک کدْحاً فَمُلَاقِیهِ؛ (235)ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد». بنابراین در هیچ زمان و مکانی، رکود و توقف را نمی پذیرد و به هیچ کمالی (از دانش، ثروت، پست، جمال و...) قانع نمی شود، همواره در راه حرکت به سوی کمال مطلق است و کمال نهایی خویش را در مقام قرب خدا و نزدیک شدن و رسیدن به او می داند و در طی این طریق، آن چه را که در راه وصول به این مقصد لازم و موءثر بداند، انجام می دهد و هرچه را مانع آن بشمارد از میان برمی دارد. رسالت انبیای الهی علیه السلام این بود که با همراهی عقل و فطرت سالم، راه رسیدن به این مقصد را نشان دهند و راه هموار شدن راه را نیز ارایه نمایند. به هر حال انسان مسافری است که به سوی هدف مشخص (کمال مطلق) در حرکت است و با کوشش و رنج بالأخره به آن هدف خواهد رسید و تمام همت و آرزوی او رسیدن به آن مقصد اعلی است؛ زیرا کمال و سعادت خود را در آن می بیند؛ معلوم است که انسان با این ویژگی تا به آن هدف نرسد، آرام و قرار نخواهد داشت، و هیچ چیزی هم نمی تواند وسیله آرامش او باشد؛ مگر آن که به لقای معشوق و به وصال یگانه محبوب خود برسد. مسلما مسافر موقعی آرام می گیرد و از راه باز می ماند که به مقصد رسیده باشد. اینجاست که ایمان را وسیله امن و آرامش، و لقای محبوب را مایه تسکین روح و روان می دانیم؛ زیرا تنها ایمان به خداست که او را به آن هدف می رساند.

واژه های آرام بخش در قرآن و حدیث

در قرآن کریم و روایات اهل بیت علیه السلام و در دعاهای وارده از ناحیه آنان واژه ها و تعبیراتی به کار رفته که همگی مبین این جهت است که دین و عمل به فرامین آن، باعث آرامش روان آدمی است. بررسی حال موءمنان و افراد بی ایمان روشن گر این حقیقت است که گروه دوم دایم در اضطراب و نگرانی به سر می برند، در حالی که گروه اول از اطمینانِ خاطرِ بی نظیر بهره مندند. واژه هایی از قبیل: کادح (مسافر)، امن، سکینه، ملاقات، قرب الی الله، وصول، فنا، انقطاع، اطمینان و نظر به وجه الله، روءیت با چشم دل، تعلق روح، تجلی و امثال این ها، همگی بشارت دهنده آرامش کامل برای انسانند؛ زیرا انسانِ مسافر عاشق، با همه درد و رنجی که در این سفر متحمل می شود وقتی به هدف برسد و به مقام وصل راه یابد و قدم در حریم کبریایی بگذارد و در جایگاه امن الهی بخرامد و از همه چیز بریده و تنها به او بسنده کند، قهراً از سکینه و آرامش و امنیت کامل برخوردار خواهد شد؛ بنابراین لازم است در این فصل در حد این نوشتار در تشریح و تبیین این واژه ها بپردازیم تا روشن گردد که دین چگونه مایه آرامش روان انسان است و اساساً آرامش از غیرطریق دین میسر نیست و چیزهای فناپذیر نمی توانند باعث آرامش شوند.

1. قرب الی الله

در قرآن کریم انسان ها سه دسته اند؛ اصحاب یمین، اصحاب شمال و اصحاب مقرب. اصحاب مقرب برترین و بالاترین انسان ها از لحاظ معرفت و کمال انسانی هستند. آنها همان هایی هستند. که بر دیگران از جهت ایمان و عمل سبقت دارند:

«وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِک الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ. (236)که در دنیا به مقام قرب دست یافته و در آخرت در نعمت های بهشتی قرار دارند» و به تعبیر دیگر: «فَأَمَّا إِن کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَرَیحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیمٍ؛ (237)پس اگر از مقربان باشد، در روح وریحان و بهشت پرنعمت است». عارفان بالله و مقربان درگاه او به تعبیر امام زین العابدین علیه السلام در مقام رفیعی هستند که:

«فَهُمْ اِلی اَوْکارِ الأفْکار یأوَوْنَ وَ فِی رِیاضِ الْقُرْبِ وَالْمُکاشِفَتِهِ یرْتَعوُنَ وَ فِی حِیاضِ الْمَحَبَّةِ بِکأسِ الْمُلاطِفَةِ یکرَعوُنَ وَ شَرَایعَ الْمُصَافَاتِ یرِدوُنَ قَدْ کشِفَ الْغِطَاءُ عَنْ أبْصَارِهِمْ وَ انْجَلَتْ ظُلْمَةُ الرَّیبِ عَنْ عَقائِدِهِمْ وَ ضَمَائِرِهِمْ...؛ (238) آنان در آشیانه های بلند اُنس، نشیمن ساخته و در باغ های مقام قرب و مشهود می خرامند و از سرچشمه محبت حضرت حق با جامی از لطف می آشامند و در جویبار صفا درآمده، درحالی که پرده از مقابل چشمهای شان در افتاده، ظلمت شک و تردید از عقاید و باطن جان آنان زایل گردیده است».

البته مقربین و انسان های دارای مقام قرب نیز متفاوت و متفاضل اند؛ زیرا برای قرب هم درجاتی است که قرب نوافل و قرب فرایض، دو اصطلاح رایج بین اهل معرفت است. در قرب نوافل انسانِ مقرب، با چشمِ خدایی می بیند و باگوش خدایی می شنود و با دست خدایی کار می کند و چنین کسی از بینشی صحیح و قوی، و از قدرتی فوق قدرت مخلوقات عادی برخوردار خواهد بود؛ (239) لذا علی علیه السلام در باب کندن درِ قلعه خیبر می فرماید: من در قلعه خیبر را با قدرت جسمی و جسدی نکندم؛ بلکه با قوه ملکوتی و قدرت نفسی که با نور پروردگار نورانی بود کندم. (240)

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله در باب قرب نوافل حدیثی را نقل می کند که بسیار عجیب است، رسول خدا علیه السلام از پرودگار عالم نقل می کند که خدای سبحان چنین فرمود:

«مَا تَقَرَّبَ اِلی عَبْدٌ بِشَیءٍ اَحَبُّ اِلی مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلیهِ وَ أنَّهُ لَیتَقَرَّبُ اِلی بِالنَّافِلَةِ حَتی اُحِبَّهُ فَإذَا احْبَبْتُهُ کنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّذِی یبْطِشُ بِهَا أنْ دَعَانِی أجَبْتُهُ وَ إنْ سَأَلَنِی اَعْطَیتُهُ». (241)

طبق این حدیث (گرچه صدرش مربوط به قرب فرایض است) در قربِ نوافل، انسانِ مقرب، نخست محبوب خدا می شود و سپس خدا چشم، گوش، زبان و دستش می شود و او با چشم خدایی می بیند و با دست خدایی کار می کند، و در پایان مستجاب الدعوه می شود. هر چه از خدا بخواهد به او می دهد و دعایش را اجابت می کند.

در قرب فرایض مسأله بسیار مهم تر و آثار قرب مهم تر خودنمایی می کند؛ زیرا انسانِ مقرب به قرب فرایض، از جمله مجاری فیض الهی قرار می گیرد و خدا به وسیله او کارهایش را در نظام خلقت انجام می دهد و او واسطه فیض می شود؛ زیرا در قرب فرایض، به عکس قرب نوافل، انسان می شود چشم، دست و زبان خدا. لذا امیرالموءمنین علیه السلام می فرمود:

«أنَا الْهَادِی وَ أنَا الْمُهْتَدِی... أنَا عَینُ اللهِ وَ لِسَانُهُ الصَّادِقُ وَ یدَهُ وَ أنَا جَنْبُ اللهِ وَ أنَا یدُاللهِ الْمَبْسوُطَةِ عَلی عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» (242) و در حدیث قدسی دیگری خداوند سبحان فرمودند:

«مَا یتقَرَّبُ اِلی عَبْدی بِشَیءٍ اَحَبُّ اِلی مِمَّا فْتَرضْتُهُ عَلَیه وَ مَازَالَ یتَقَّربُ اِلی عَبدی بِالْفَرائضِ حَتَّی إِذَا مَااُحِبُّهُ وَ إذَا اَحْبَبْتُهُ کانَ سَمْعِی الَّذِی اَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرِی الَّذی اُبْصِرُ بهِ وَ یدِی الَّذی اَبْطَشُ بِهَا...» (243)

طبق این حدیث وقتی انسان در قرب فرایض محبوب خدا شد، می شود چشم، گوش و دست خدا، که خدا به وسیله او می بیند، می شنود وکارش را انجام می دهد. حال سوءال این است که، ا نسانی که به این مرحله از کمال برسد، آیا اضطراب، افسردگی و نگرانی دارد؟ آیا چنین کسی اقدام به خودکشی می کند؟ معلوم است این گونه افراد همه چیز را خیر و زیبا می بینند، سلامت باشد یا بیماری، غِنَی یا فقر و... «وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّکمْ قَالُواْ خَیراً». (244) همه چیز در نظر آنها خیر و خوبی است. انسان از خیرات و زیبایی ها هراسی ندارد تا نگران باشد و یا افسرده گردد. زینب کبری علیه السلام در پاسخ به سخن نابخردانه عبیدالله زیاد که گفت: «کیفَ رَاَیتَ صُنعَ الله بِاَخیک» فرمود: «ما رَأیتُ اِلاَّ جمیلاً» (245) با این که آن چه دیده بود قتل، غارت، اسارت و گرفتاری بود، لکن همه آنها در نظر زینب کبری علیه السلام جمیل و زیباست و شکوه ندارد، چون عالم صاحبی حکیم دارد و کارها بر وفق حکمت است.

2. لقاء الله

«یا أَیهَا الْإِنسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبِّک کدْحاً فَمُلَاقِیهِ؛ (246) ای انسان تو با تلاش و رنج و زحمت به سوی پروردگارت پیش می روی و سر انجام او را ملاقات خواهی کرد».

در این آیه شریفه به دو واژه از آن واژه ها اشاره شده است «کادح و ملاقات». کدح (بر وزن مُدح) به معنای تلاش وکوششی است که با رنج وتعب همراه باشد و در جسم و جان اثر بگذارد. و چون این رنج وتعب انسان تا هنگام لقاءالله ادامه دارد و انسان به سوی آن مقصد اعلی در حرکت است، سپس مسافری است که در سیر آن سفر متحمل سختی های فراوان و پذیرای رنج های بسیار است، ولی به هر حال به مقصد می رسد. وقتی مسافر به مقصد برسد آرام می گیرد. ممکن است مسافر در بین راه، شبی در شهری یا هتلی آرام گیرد واز حرکت باز ایستد؛ لکن این توقف موقتی است و بار دیگر حرکت آغاز می گردد. وقتی کاملاً از حرکت باز می ایستد که به مقصد برسد و برای انسان منتهای حرکت، ملاقات پروردگار است: «وَ أَنَّ اِلی رَبِّک الْمُتْنَهَی» (247) و یا «اِلی اللهِ الْمَصِیر» (248) از همه آیاتی از این قبیل استفاده می شود که همه موجودات از جمله انسان دایم در سیر الی الله اند، تا زمانی که این سیر به پایان خود برسد. این همان است که ما از آن تعبیر به «مسافر» کردیم و گفتیم انسان مسافر است؛ لکن سفر پرمشقت و رنج. در مفهوم سفر، دو امر خود نمایی می کند: یکی، حرکت و سیر، دوم، توقف و آرامش هنگام وصول به مقصد. پس نتیجه سفر معنوی، رسیدن به مقصد و حصول آرامش است.

3. امن

«الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِک لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ؛ (249) (آری) آنها که ایمان آورده اند وایمان خود را با شرک وستم نیالودند، ایمنی تنها ازآنِ، آنهاست وآنها هدایت یافته گانند».

تأثیر ایمان در آرامش و امنیت روان برای هیچ کس جای تردید ندارد. همان طور که ناراحتی وجدان و سلب آرامشِ روحی به خاطر ارتکاب ظلم، برکسی پوشیده نیست. در حقیقت آنچه که مفاد اصلی این آیه است این است که امنیت وآرامش روحی تنها موقعی به دست می آید که در جوامع انسانی دو اصل حاکم باشد: ایمان وعدالت اجتماعی، اگر پایه های ایمان به خدا متزلزل گردد واحساس مسوءولیت در برابر پروردگار از میان برود وعدالت اجتماعی جای خود را به ظلم و ستم بدهد، امنیت از آن جامعه رخت برمی بندد، به همین دلیل با تمام تلاش و کوشش که جمعی از اندیشمندان جهان برای برچیدن بساط ناامنی های مختلف در دنیا می کنند، روز به روز فاصله مردم جهان از آرامش و امنیت واقعی بیشتر می شود و بر نگرانی و اضطراب مردم افزوده می شود. اینجاست که نقش ایمان به خدا در ایجاد آرامش و امنیت در روان بشر روشن می گردد.

4. سکینه

«هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُوءْمِنِینَ لِیزْدَادُوا إِیمَاناً مَّعَ إِیمَانِهِمْ...؛ (250) او (خدا) کسی است که سکینه و آرامش را در دل های موءمنان نازل کرد تا ایمانی برایمان شان افزوده شود...». «سکینه» در اصل از ماده سکون به معنای آرامش و اطمینان خاطری است که هرگونه شک، تردید و وحشت را از انسان زایل می کند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم می دارد. این آرامش ممکن است جنبه عقیدتی داشته باشد و تزلزل اعتقاد را برطرف سازد و با جنبه عملی به گونه ای که ثبات قدم و مقاومت و شکیبایی به انسان بخشد. اگر ایمان هیچ ثمری جز همین مسأله آرامش نداشت، کافی بود که انسان با تمام وجود از آن استقبال کند، تا چه رسد به ثمرات و برکات دیگر. بررسی حال موءمنان وافراد بی ایمان، روشن گر این حقیقت است که گروه دوم در یک حال اضطراب و نگرانی دایم به سر می برند، در حالی که گروه اول از اطمینان خاطر بی نظیری بهره مندند و درسایه آن هرگز از کسی جز خدا نمی ترسند «وَ لا یخْشَونَ أَحَداً ألاَّ اللّه » (251) و هرگز به خاطر آن چه از دست داده اند، غمگین نمی شوند و به آن چه دارند، دل بستگی شدید ندارند. این دو اصل سبب می شود که آرامش روحی آنها به خاطر گذشته و آینده متزلزل نشود: «لِکیلا تَأْسَوا عَلی مَافَاتِکمْ وَ لا تَفْرَحوُا بِمَا آتَیکمْ» (252) بالأخره هرگز در برابر حوادث سخت، سست نمی شوند و غم و اندوهی به خود راه نمی دهند و همواره خود را برتر از دشمن و فایق برمشکلات می بیند: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کنتُم مُّوءْمِنِینَ» (253) موءمن در میدان حوادث و مشکلات خود را تنها نمی بیند، دست لطف و حمایت خدا را دایماً بر سر خویش احساس می کند و یاری فرشتگان را در خویش لمس می کند درحالی که اضطراب و نگرانی حاکم بر افراد بی ایمان، از خلال گفتار و رفتارشان مخصوصاً به هنگام وزش طوفان های حوادث، کاملاً محسوس است. (254)

در ذیل آیه چهار سوره فتح، دوجمله وجود دارد که درحقیقت دو عامل اساسی برای آرامش موءمن است:

نخست جمله «وَ للهِ جُنوُد السَّموَاتِ وَاْلأرضِ؛ لشگریان آسمان ها و زمین، از آن خدا و تحت فرمان اویند.

دوم جمله «وَ کانَ اللهُ علیماً حکیماً؛ خداوند علیم و حکیم است».

جمله اول به انسان می گوید: اگر با خدا باشی تمام قوای زمین و آسمان با توست، و جمله دوم به او می گوید: خداوند، هم نیازها، مشکلات وگرفتاری های تو را می داند وهم از تلاش ها، کوشش ها، اطاعت و بندگی تو با خبر است، و کارهای خدا نیز بر اساس حکمت است نه گزاف. با ایمان به این دو اصل، چگونه ممکن است آرامش خاطر بر وجود انسان حاکم نگردد؟ مگر می شود انسانِ معتقد به خدا، دست عنایت خدا را بر سر داشته باشد و همه علل و عوامل عالم هستی که لشگریان خدا هستند، را با خود همراه ببیند و باز نگران ومضطرب و غمگین باشد؟ لذا موءمنان از نشاط خاصی برخوردارند و در مقابل، افراد بی ایمان افسردگی و نگرانی خاصی دارند.

5. وصول، زیارت، نظر به وجه الله و تعلق روح

چنان چه در مقدمه فصل اشاره شد، مقصد حرکت انسان در سیر صعودی «لقاءاللّه » است. همان طورکه در آیه شریفه آمده است: «یا أَیهَا الْإِنسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبِّک کدْحاً فَمُلَاقِیهِ». (255) در اهمیت و عظمت این مسأله همین بس که بیش از بیست آیه در قرآن درباره لقاءالله است و آیات دیگری نیز با عناوین دیگر از قبیل: «یرِیدوُنَ وَجْهَ اللّه » و «اِلی رَبِّهَا نَاظِرَة» وارد شده است. در روایات اهل بیت علیه السلام از این مسأله با عناوین گوناگون از قبیل: وصول، زیارت، نظر به وجه الله، تجلی، روءیت و دیدن با چشم دل و تعلق روح، تعبیر شده است؛ هر چند که معانی لغوی این واژه ها با هم فرق دارد ولی در مجموعِ هدف، بسیار به هم نزدیک است؛ و از ضد این واژه ها به فراق، بْعد وحِرمان یاد می کنند. به هرحال آن چه که مهم است، فهم معنای لقاءالله است که بعضی ها به خاطر انس ذهنی به امور مادی، ملاقات با خدا را به ملاقات با ثواب خدا و نعمت های بهشتی معنا کرده اند؛ ولی یقیناً این معنای مجازی منظور آیات نیست، منظور همان وصول، زیارت و نظربه وجه الله است که همه این ها به معرفت شهودی و حضوری عارف وسالک برمی گردد. (256) در دعاها و کلمات معصومین این مسأله با این تعبیرات مطرح شده است:

«وَ لا تَحْرِمنی النَّظرَ اِلی وَجْهِک».

در مناجات شعبانیه آمده است: «وَ اَلحِقْنِی بِنُورعِزِّک الأبْهَجَ فَاَکونَ لک عَارَفاً» و یا «وَ اَنِرْ اَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضیاءِ نَظَرِهَا اِلَیک....فَتَصِلَ الی َمعدِنِ العَظَمَةِ َوَ تصِْیر اَروَاحُنَا مُعَلَقَةً بِعِزِّ قُدسِک» (257).

مولی زین العابدین علیه السلام در مناجات المریدین می فرماید:

«... وَ لِقائُک قُرَّةُ عَینِی وَ وَصْلُک مَنَی نَفْسِی... وَ عِنْدَک دَوَاءُ عِلَّتِی وَ شِفَاءُ غُلَّتِی...».

هدف ما ازطرح این بحث این است که انسانی که این حد از کمال را پیموده و همه آرزویش وصل به حق و ملاقات با خداست، و می خواهد با چشمِ دل، خدا را مشاهده کند واز لحاظ معرفت به جایی رسیده که به جز خدا نمی بیند. چنین کسی برای دست نیافتن به مال ومقام دنیایی و یا از دست دادن امور مادی زوال پذیر، مضطرب و نگران نخواهد شد و نمی خواهد خود را با مواد مخدر و یا مشروبات الکلی، آرام کند و اگر به آرامش نرسید، اقدام به انتحار و خودکشی نماید. بله او تنها با یاد خدا آرام می گیرد: «أَلاَ بِذِکرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». (258) این تعبیرات در عین این که دارای معانی بلند هستند، به ما می فهمانند که یک عاشق و یک محب، تنها با دیدنِ جمال معشوق و ملاقات با او و رسیدن به وصل او، آرام می گیرد و تا فراق و هجران است، ناآرامی حاکم است و پس از وصول و نظر به وجه محبوب آرام می گیرد، بنابراین آرامشِ مطلق، تنها با دیدن چهره محبوب و لقای او و رسیدن به او میسر است.

6. فنا و انقطاع

انسان موءمن و سالک الی الله، در اثر پیمودن راه عبودیت و دریدن حجاب های ظلمانی و نورانی و رسیدن به مقام قرب، چشمِ دلش باز شده، صفات جلال و جمال حق را مشاهده می کند و با رسیدن به مقام «فنا» و به خصوص مرتبه عالیه آن، اهل کشف و شهود گردیده و حضرت حق را با علم حضوری می یابد، وآن چنان می یابد که می بیند. همه افعال در جنب فعل خداوند، فانی و همه صفات در جنب صفات حق، فانی است. ذاتی که حقیقتاً شایسته وجود باشد، تنها ذات اوست؛ وگرنه دیگران همه، پرتویی از نور جمال او و ظِلی از شعاع نور وجود اویند، و خود را نیز مستغرق در دریای جمال و فانی فی الله و باقی به بقاءالله مشاهده می کند.

وقتی انسان به این مرحله از کمال و معرفت شهودی برسد، به وضوح مشاهده می کند که غیر از وجودِ حق، همه در معرض زوال و فنا هستند. اینجاست که می فهمد چیزی که در معرض زوال و فناست، قابلیتِ دل بستن و محبوب شدن را ندارد. تنها خداست که می توان به او دل بست. اینجاست که حالت «انقطاع» پیدا می شود. از همه چیز می بُرد و تنها به او روی می آورد. علی علیه السلام در مناجات شعبانیه، تقاضای چنین حالتی را دارد.

«لَهِی هَبْ لِی کمَالَ الإنْقِطَاعِ اِلَیک وَ اَنِرْ اَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضیاءِ نَظَرِهَا اِلَیک حَتی تَخْرِقَ اَبْصَارُ القُلوُبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ الی َمعدِنِ العَظَمَةِ َوَ تصِْیر اَروَاحُنَا مُعَلَقَةً بِعِزِّ قُدسِک؛ (259) خدایا کمال بریدگی از خلق را به من عطا فرما، و چشمان دلم را با نورانیت دیدارِ جمالت، نورانی فرما، تا جایی که چشمان دل پرده های نور را دریده و به معدن و کانون عظمت رسیده و به آن جا متصل گردد، و ارواح ما به عزت قدست تعلق یابند».

7. اطمینان

آخرین سیر تکاملی نفس از دیدگاه قرآن، رسیدن به جایی است که تنها با یاد خدا آرام گرفته و غیر از آن هر چه باشد، عطش عشق و محبت او را فرو ننشاند و از اضطراب و پریشانی به در نخواهد آورد. این حالت اطمینان که «أَلاَ بِذِکرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (260) است در صورتی برای نفس پیدا می شود که به مقام حق الیقینی برسد که همه چیز برای او مکشوف و ملموس بوده، دیگر هیچ نوع تردید و شبهه ای برای او باقی نمانده باشد، (261) و این حالت پس از رسیدن به مرتبه فناء فی الله و بقاء بالله حاصل می شود که در اصطلاح عارفان، نفس به کمال نهایی خویش رسیده و لایق حضور و بار یافتن در محضر یار گردیده و مخاطب به خطاب الهی خواهد شد که: «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَّرْضِیةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی؛ (262) ای روح آرام یافته، به سوی پرودگارت باز گرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود، و در سلک بندگانم داخل شو، و در بهشتم وارد شو». این جاست که غم هجران، به شادی وصال تبدیل گردیده و در جایگاه، صدق و جنت اللقاء، «عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» (263) قرار و آرام می گیرد.

با دقت در معانی این واژه ها روشن می گردد که تنها در دین، انسان به چنین آرامشی دست پیدا می کند؛ زیرا بی دینان را در حریم معانی بلندِ این واژگان راهی نیست. این است که می گوییم: دین وسیله آرامش روان انسان هاست.