ورزش در اسلام

حسين صبورى

- ۶ -


حضرت سليمان پيامبر عليه السلام را از علاقه مندان به اسب معرفى نموده و مى فرمايد: وى از اسبان قوى و چابك جنگى ، سان مى بيند و به آنان آن چنان علاقه مى ورزد كه دستور مى دهد كه آن ها را بازگردانند و با اين كه تاريكى شب همه جا را فرا گرفته و اسبان به خوبى قابل رؤ يت نيستند، با كشيدن دست به ساق ها و گردن هايشان ، آن ها را آزموده (210) و مورد نوازش قرار مى دهد:
اذ عرض عليه بالعشى الصافنات الجياد(211)
(به خاطر بياور) هنگامى كه (طرف ) غروب ، اسبان چابك و تندرو را بر او عرضه داشتند.
فقال انى احببت حب الخير عن ذكر ربى حتى توارت بالحجاب (212)
گفت : من اين اسبان را به خاطر پروردگارم دوست دارم (من مى خواهم از آن ها در جهاد استفاده كنم . او همچنان به آن ها نگاه مى كرد) تا از ديدگانش پنهان شدند.
ردوها على فطفق مسحا بالسوق و الاعناق ؛(213)
(آن ها آن وقت جالب بودند كه گفت :) بار ديگر آن ها را بازگردانيد، و دست به ساق ها و گردنهاى آن ها كشيد (و آن ها را نوازش كرد).
پيامبر گرامى اسلام (ص ) اسب را (كه سبب تقويت بنيه نظامى مسلمانان است )، موجب عزت مسلمين معرفى مى كند و مى فرمايد:
اربطوا الخيل فان ظهورها لكم عز و اجوافها كنز؛(214)
اسب ها را براى سوارى و جنگ آماده كنيد، زيرا پشت هاى آن ها (يا ظاهر آن ها) براى شما عزت و قدرت بوده ، و شكم هايشان (يا باطن آن ها) برايتان گنج است .
ان الله اعز امتى بسنابك خيلها و مراكز رماحها؛(215)
خداوند، امت مرا بوسيله سم اسبها و فروگاه نيزه ها عزيز ساخت .
آن حضرت همچنين اسب را يك مركب بهشتى دانسته و مى فرمايد:
خيول الغزاة حنولهم فى الجنة ؛(216)
اسبان رزمندگان اسلام ، در بهشت نيز اسبان آن ها خواهند بود.
و پرورش اسب را از شمار سرگرمى هاى باطل و بيهوده ، خارج شمرده و مى فرمايد:
كل لهو المؤ من باطل الا فى ثلاث : فى تاءديبه الفرس ، و رميه قوسه ، و ملاعبته امراءته ، فانهن حق ؛(217)
همه سرگرميهاى مؤ من ، جز در سه مورد باطل است : در آموزش دادن اسب و پرورش آن ، و تيراندازى اش با كمان ، و بازى كردنش با زنش ، اين سه مورد (باطل نبوده ) حق است .
و اسب را براى هميشه خوب و خير مى داند و مى فرمايد:
الخير معقود بنواصى الخيل الى يوم القيامة ؛(218)
خير و خوبى به پيشانى اسب تا روز قيامت بسته شده است .
جالبتر اينكه خود آن حضرت در مسابقه اسب دوانى شركت مى نمايد.
روزى به همراه گروهى از مسلمانان ، دشمنان و دزدان را در خارج از شهر تعقيب مى نمايد. دشمنان ، متفرق شده و مى گريزند.
آن گاه ابوقتاده به پيامبر (ص )، پيشنهاد مسابقه اسب دوانى مى دهد. آن حضرت نيز پذيرفته و در مسابقه شركت مى كند و در اين مسابقه ، گوى سبقت را از همه شركت كنندگان ربوده و اول مى شود.(219)
و قابل توجه ، اينكه نه تنها تعيين جايزه و شرطبندى را در اين مورد جايز مى داند، بلكه گاه ، مخارج جوايز برندگان مسابقه را نيز خود به عهده مى گيرد:
امام باقر عليه السلام فرمود:
ان رسول الله (ص ) سابق بين الخيل ، و اعطى السوابق من عنده ؛(220)
رسول خدا (ص ) مسابقه اسب دوانى ترتيب داده و جوايز را از مال خويش پرداخت .
راءيت رسول الله (ص ) يلوى ناصية فرس ‍ باصبعه ؛(221)
رسول خدا (ص ) را ديدم كه با انگشت خويش موى پيشانى اسبى را مى پيچيد.
و هو يمسح وجه فرسه بردائه ؛
او صورت اسب خود را با عباى خود پاك مى كرد.
از مجموع مطالب مطرح شده مى توان فهميد، اسلام چقدر براى اين ورزش سالم ، مفيد و رزمى ، ارزش و اهميت قايل است .
امام زين العابدين عليه السلام فرمود:
ان رسول الله (ص ) اجرى الخيل و جعل سبقها اواقى من فضة ؛(222)
رسول خدا (ص )، (در مسابقه اسب دوانى )، اسب دوانيده ، و جايزه اش ‍ را چندين آق (223) از جنس نقره قرار داد.
آن حضرت نيز همانند حضرت سليمان عليه السلام ، آن چنان به اسب اهميت داده و بدان عشق مى ورزد، كه به دست مبارك خود، موى پيشانى اسب را پيچيده و صورت آن را با عباى خويش پاك و تميز مى كند.
تيراندازى
تيرانداز در اسلام ، بسيار مورد توجه بوده ، به حدى كه خود ائمه معصومين عليه السلام نيز در اين رشته ورزشى - كه در واقع رزمى نيز هست - شركت نموده و حتى شرط بندى در آن را نيز، به خلاف اكثر موارد ديگر جايز مى شمردند:
درباره امام صادق عليه السلام : آن حضرت در تيراندازى و شرطبندى آن ، حضور به هم مى رساند.(224)
در تاريخ زندگى امام باقر عليه السلام مى خوانيم : هشام آن حضرت را به دمشق فرا خوانده و مجلسى كه نظاميان ، فرماندهان نظامى و بزرگان قوم حضور داشته و تيراندازان بزرگ و چيره دست به تيراندازى مشغول بودند، وارد مى كند. سپس از وى مى خواهد كه تيراندازى كند. آن حضرت عذر مى آورد كه : ((من پير شده ام و از من گذشته كه بخواهم تيراندازى كنم ، در صورت امكان ، مرا از اين كار معاف داريد))؛ ولى هشام نمى پذيرد و به يكى از بزرگان - كه تيراندازى مى كرد - اشاره مى كند كمانش را به حضرت بدهد. امام باقر عليه السلام كمان را به همراه يك تير از وى گرفته ، تير را در چله كمان نهاده ، در مقابل سيبل ايستاده و پس از نشانه روى ، تير را رها مى سازد. تير، درست در وسط خال مى نشيند و همه در شگفت مى شوند. آنگاه تير دوم را به سوى هدف رها مى كند، تير دوم به انتهاى تير اول اصابت نموده و آن را تا نوك شكافته و در وسط خال مى نشيند. تيرهاى سوم ، چهارم ، پنجم تا نهم نيز، هر كدام به انتهاى تير قبلى خورده ، و آن را شكافته و در وسط خال جاى مى گيرند، كه اين مهارت بى نظير در تيراندازى موجب تعجب و نيز برانگيخته شدن حس ‍ حسادت در هشام و درباريان وى مى شود. هشام ، به ظاهر، امام عليه السلام را تشويق نموده ، وى را در آغوش گرفته و در كنار خود مى نشاند.(225)
رهبر عظيم الشاءن انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى (ره ) نيز براى تيراندازى و تمرينات آن ، اهميت ويژه اى قايل بودند.
ايشان در يكى از سخنرانى هايشان - كه از تلويزيون جمهورى اسلامى ايران پخش شد - مطرح فرمودند كه در سنين جوانى اسلحه داشته و به تمارين تيراندازى مى پرداخته و اكنون نيز مى توانند تيراندازى كنند.
حضرت داود پيامبر عليه السلام نيز تيرانداز قابلى بود. او با تيراندازى توسط فلاخن ، موفق شد بزرگ ترين طاغوت زمان خود ((جالوت )) را از پاى درآورد. حضرت اسماعيل پيامبر عليه السلام نيز تيرانداز ماهرى بوده و از اين طريق به شكار مى پرداخت .
پيامبر گرامى اسلام ، ضمن ترغيب و تشويق مسلمانان به مبادرت به تيراندازى در اين باره مى فرمايد:
رميا بنى اسماعيل ، فان اباكم كان راميا؛(226)
اى فرزندان اسماعيل ! تيراندازى كنيد كه پدرتان تيرانداز بود.
اسلام ، آموزش تيراندازى را يكى از وظايف پدر نسبت به پسر مى داند. پيامبر اكرم (ص ) در اين باره مى فرمايد:
حق الولد على والده ان يعلمه الكتابة و السباحة و الرماية و ان لا يرزقه الا طيبا؛(227)
حق فرزند (پسر) بر عهده پدرش اين است كه به او آموزش دهد، نوشتن ، شنا كردن و تيراندازى را، و روزى او را تنها از راه حلال و پاكيزه تهيه نمايد.
علموا ابنائكم السباحة و الرمى ؛(228)
به پسرانتان شنا كردن و تيراندازى را آموزش دهيد.
علموا بنيكم الرمى فانه نكاية العدو؛(229)
تيراندازى را به پسرانتان آموزش دهيد، زيرا موجب سرشكستگى دشمن است .
اسلام ، مهياسازى ((قوت ))، جهت مقابله با دشمن و ترسانيدن وى را لازم و واجب مى شمارد؛ آنجا كه خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة ؛(230)
آن چه قوه و توان داريد، براى (مقابله با) آن ها (دشمنان ) آماده و مهيا سازيد!
آن گاه ، پيامبر گرامى (ص ) تيراندازى را به عنوان يكى از مصاديق بارز ((قوة )) معرفى نموده و مى فرمايد:
الا ان القوة الرمى ، الا ان القوة الرمى ؛(231)
آگاه باشيد! ((قوة )) همان تيراندازى است ، آگاه باشيد! ((قوة )) همان تيراندازى است .
اسلام ، تيراندازى را - ولو به قصد سرگرمى باشد - جايز شمرده ، و آن را يكى از بهترين سرگرمى ها براى انسان باايمان مى داند:
رسول خدا (ص ) فرمود:
عليكم بالرمى فانه من خير لهوكم ؛(232)
به تيراندازى روى آوريد، زيرا يكى از بهترين سرگرمى هاى شماست .))
رسول اكرم (ص ) فرمود:
احب اللهو الى الله تعالى اجراء الخيل و الرمى ؛(233)
بهترين سرگرمى در نزد خدا اسب دوانى ، و تيراندازى است .))
امام صادق عليه السلام فرمود:
الرمى سهم من سهام الاسلام ؛(234)
تيراندازى ، تيرى از تيرهاى اسلام است .))
پيامبر گرامى اسلام (ص ) مى فرمايد: بواسطه يك چيز، سه نفر بهشتى مى شوند:
الا ان الله عزوجل ليدخل بالسهم الواحد الثلاثة الجنة ، عامل الخشبة و المقوى به فى سبيل الله ، والرامى به فى سبيل الله ؛(235)
آگاه باشيد! خداى عزوجل به واسطه يك چوبه تير، سه نفر (يا سه گروه ) را به بهشت وارد مى كند: سازنده چوبه تير، و مسابقه دهنده (يا تقويت كننده و تيزكننده ) آن را كه در راه خدا اين كار را انجام داده ، و تيراندازى را كه به وسيله آن ، در راه خدا تيراندازى مى كند.
آن حضرت ، كسى را كه پس از آموختن تيراندازى ، آن را ترك كند، مسلمان واقعى ندانسته و در زمره كسانى مى داند كه نعمت هاى خدا را كفران نموده اند:
من علم الرمى ثم تركه فليس منا، اوقد عصى ؛(236)
كسى كه تيراندازى را فرا گيرد سپس آن را ترك كند، از ما نيست ؛ يا (در روايتى ديگر آمده ) عصيان و سركشى كرده است .
من ترك الرمى بعد ما علمه رغبة عنه فانها نعمة كفرها؛(237)
كسى كه بعد از ياد گرفتن تيراندازى ، از روى ميل و رغبت آن را ترك كند، نعمتى را كفران نموده است .
همچنين بايد دانست ، تيراندازان در صف اسلام نقش مهمى داشتند. معمولا پياده نظام ، تير و كمان به كار مى برند. امر پيامبر (ص ) به توقف پنجاه تيرانداز در روى يك تپه مهم در جنگ احد، نمونه اين اهميت است .(238)
شنا
اسلام براى شنا اهميت ويژه اى قائل بوده و براى تعليم و تعلمش ، تاءكيد فراوانى نموده است .
اسلام ، شنا را به عنوان بهترين سرگرمى براى مردان معرفى مى كند:
رسول خدا (ص ) فرمود:
خير لهو المؤ من السباحة ، و خير لهو المراءة المغزل ؛(239)
بهترين سرگرمى براى مرد باايمان ، شنا، و بهترين سرگرمى براى زن ايمان دار، ريسندگى است .
اسلام ، شنا را از محدوده لهو و لعبى كه باطل بوده و حرام است ، خارج مى داند:
رسول خدا (ص ) فرمود:
كل شيى ليس من ذكر الله لهو و لعب ، الا ان يكون اربعة : ملاعبة الرجل امراته ، و تاءديب الرجل فرسه ، و مشى الرجل بين الغرضين و تعليم الرجل السباحة ؛(240)
هر چيزى كه (در جهت ) ياد خدا نباشد، لهو و لعب است ، اگر در چهار مورد بازى كردن مرد با همسرش ، تربيت كردن مرد اسب خويش را، حركت و راه رفتن مرد در بين دو هدف و سيبل (تيراندازى )، و آموزش ‍ شنا ديدن براى مرد.
و از همه مهم تر اين كه ، آموزش شنا به فرزند (پسر) را يكى از وظايف پدر دانسته و واجب مى داند:
رسول اكرم (ص ) فرمود:
حق الولد على والده ان يعلمه الكتابة و السباحة و الرمايه و ان لا يرزقه الا طيبا؛(241)
حق فرزند (پسر) بر عهده پدرش ، اين است كه به او آموزش دهد، نوشتن ، شنا كردن ، و تيراندازى را، و روزى او را تنها از راه حلال و پاكيزه تهيه نمايد.
شمشير بازى
شمشير و شمشير بازى ، در اسلام جايگاه و منزلت خاصى دارد كه بر كسى پوشيده نيست . بدون ترديد اگر شمشيرهاى نيرومند و خداجوى رزمندگانى همچون امير المؤ منين على عليه السلام و حمزه سيدالشهدا عليه السلام نبود، اسلام به خوبى پا نمى گرفت .
پيامبر گرامى اسلام ، جملات زيبايى در وصف شمشير دارند. ايشان بهشت و همه خوبى ها را در سايه شمشير مى بينند و مى فرمايند:
الجنة تحت ظلال السيوف ؛
بهشت زير سايه شمشيرهاست .
الخير كله فى السيف و تحت ظل السيف (242)
همه خوبى ها در شمشير و زير سايه شمشير است .
امام باقر عليه السلام نيز در پاسخ حكم كه مى پرسد: ((آيا صاحب شمشير (كه در روايات آمده ) تويى ))؟ مى فرمايد:
يا حكم !... كلنا صاحب السيف و وارث السيف (243)
اى حكم !... همه ما صاحب شمشير و وارث شمشيريم .
امام صادق عليه السلام شمشير را يكى از مصاديق ((قوه )) در تفسير آيه و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة مى داند:
عن ابى عبدالله عليه السلام فى قول الله تعالى ((و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه )) قال : سيف و تُرس (244)
حضرت اباعبدالله ، امام صادق عليه السلام درباره تفسير فرموده خداوند متعال : ((آن چه قوه و توان داريد، براى (مقابله با) آن ها مهيا سازيد)). فرمودند: (منظور) شمشير و سپر است .
بهترين شمشير زن تاريخ
بدون ترديد، حضرت على عليه السلام اولين پيشواى شيعيان جهان ، بهترين ، نيرومندترين و متخصص ترين شمشير زن تاريخ بوده است ؛ به عنوان نمونه ، در جنگ بدر كه اولين جنگ بين مسلمين و مشركان بود، و تعداد مسلمانان 313 نفر و تعداد و امكانات مشركان ، بيش از سه برابر مسلمانان بود، و اين جنگ به نفع مسلمانان پايان پذيرفت . نيمى از مقتولان دشمن ، يعنى 35 يا 36 نفر از آنان ، تنها با شمشير شير خدا، حضرت على عليه السلام از پاى درآمدند، كه اسامى يكايك آنان به تفصيل در كتب تاريخ و روايى آمده است .(245)
كم ترين عددى كه براى كشته شدگان به دست آن حضرت در اين جنگ بيان شده ، 27 نفر است .(246) جالب اين كه در جنگ هاى قديم ، جنگجوترين ، نيرومندترين و شجاع ترين افراد، به عنوان پرچمدار، برگزيده مى شدند، زيرا چنان چه پرچمدار كشته شده و يا فرار كند، لشكر شكست خواهد خورد. دشمنان اسلام نه نفر و از ورزيده ترين و شجاع ترين جنگجويان خود را به عنوان پرچمدار انتخاب كرده بودند، كه اگر يكى از آن ها كشته شد، ديگرى پرچم را به دست گرفته و جنگ را اداره نمايد. همه اين نه پرچمدار با ضربت شمشير حضرت على عليه السلام از پاى درآمدند.(247)
خود آن حضرت عليه السلام در نامه هايى كه به معاويه مى نويسد، قدرت شمشير زنى خويش را اين چنين به رخ معاويه مى كشد:
فانا ابوحسن قاتل جدك و خالك و اخيكه شدثا يوم بدر، و ذلك السيف معى (248)
من ابوالحسن هستم ، كشنده جد تو (پدر مادرت هند جگر خوار كه عتبة بن ربيعه باشد) و دايى تو (وليدبن عتبه ) و برادرت (حنظلة بن ابى سفيان )، كه آن ها را در جنگ بدر تباه ساختم ، و (اكنون هم ) آن شمشير با من است .
و عندى السيف الذى اعضضته بجدك و خالك و اخيك فى مقام واحد(249)
و شمشيرى كه با آن به جد (مادرى ) تو (عتبة بن ربيعه ) و به دايى ات (وليد بن عتبه ) و برادرت (حنظلة بن ابى سفيان ) در يك جا (جنگ بدر) زدم ، نزد من است .
آن حضرت همچنين درباره مهارت ، شجاعت و سرعت عمل خويش در شمشير زنى مى فرمايد:
فاما انا فوالله دون ان اعطى ذلك ضرب بالمشرفيه تطير منه فراش ‍ الهام ، و تطيح السواعد و الاقدام (250)
و اما من به خدا سوگند، پيش از آن كه به دشمن فرصت و توانايى دهم ، با شمشيرهاى مشرفى (251) چنان به او خواهم زد كه ريزه استخوان هاى سر او بپرد و بازوها و قدم هاى او قطع شود.
جالب اين كه ضربات شمشير حضرت على عليه السلام از ضربات شمشير همه شمشير زنان ديگر متمايز بود. در حديث مى خوانيم :
كانت ضربات على بن ابيطالب عليه السلام ابكارا، كان اذا اعتلى قد، و اذا اعترض قط(252)
ضربه هاى على بن ابى طالب عليه السلام در نوع خود بى سابقه بود. هنگامى كه از بالا ضربه مى زد، تا پايين مى شكافت و هنگامى كه از عرض ، ضربه مى زد، دو نيم مى كرد.
آموزش شمشير بازى
حضرت على عليه السلام ، گاه فنون و تكنيك هاى شمشير زنى و نحوه غلبه بر حريف را، به نيروها و يا فرزندان خويش آموزش مى داد. ما در اين جا به برخى از آموزش هاى آن حضرت اشاره مى نماييم (253):
عضوا على النواجذ، فانه انبى للسيوف عن الهام (254)
دندان هايتان را بر هم بفشاريد، زيرا اين طرز رفتار، شمشيرها را از سرها بيش تر دور مى كند.
واكملوا اللامة ؛
و زره را كامل بپوشيد (زره خوددار و آستين دار بپوشيد، تا جايى از تن شما نمايان نباشد).
و قلقلوا السيوف فى اغمادها قبل سلها؛
و شمشيرها را در غلاف ، پيش از بيرون كشيدن بجنبانيد (تا در وقت حاجت ، بيرون كشيدن آن آسان باشد، و يا اين كه صداى آلات جنگ را به گوش دشمن رسانيده ، خود را آماده نشان دهيد، تا نگران گشته ، بترسد و باعث مغلوب شدن او شود).
و الخظوا الخزر(255)
و با گوشه چشم (به دشمن ) بنگريد (زيرا به تمام چشم نگاه كردن ، علامت ترس است كه بر اثر آن دشمن جراءت يافته ، ممكن است غلبه نمايد).
و نافحوا بالظبى ؛
و با نوك و دم شمشيرها زد و خورد نماييد (و مانع جلو آمدن دشمن شويد).
وصلوا السيوف بالخطى ؛
(( و شمشيرها را (اگر كوتاه است ) به پيش نهادن گام ها (به دشمن ) برسانيد.))
واميتوا الاصوات ، فانه اطرد للفشل (256)
و صداها را خاموش كنيد (غوغا و هياهو بر پا ننماييد)، زيرا متانت و آرامى (از هر چيز) خوف و ترس را زودتر دور مى كند.))
و اعطوا السيوف حقوقها(257)
(و به طور خلاصه ) حقوق شمشيرها را بپردازيد (و با دلاورى ، شمشير بر دشمن فرود آوريد).
پياده روى ، كوه نوردى و دو
پياده روى ، كوه نوردى و دو، از جمله ورزش هايى هستند كه به نحوى در اسلام مطرح شده اند.
همان گونه كه در داستان حضرت موسى عليه السلام گذشت ، آن حضرت به هنگام فرار از مصر، به مدت هشت شبانه روز پياده روى مى كند، تا به نزديكى شهر مدين مى رسد و اين در حالى بود كه گرسنه و تشنه بوده و پاهايش تاول زده بود.(258)
شهيد دكتر پاك نژاد درباره اهميت پياده روى از نظر اسلام ، مى نويسد:
((اسلام پياده روى را رديف غذا خوردن به حساب آورده ، خوردن را براى زنده ماندن ضرورى مى داند و فرهنگ بدنى را نيز لازم دانسته است . مگر در آيه شريفه ((ياكلون الطعام و يمشون فى الاسواق ))، طعام و بازار با خوردن و پياده روى ، قرين ياد نشده و غذا و ورزش منسوب به پيامبران ، رديف ذكر نگرديده است ؟))(259)
يكى ديگر از نكاتى كه ذكر آن در اين جا خالى از لطف نيست ، اين است كه امام خمينى (ره )، رهبر عظيم الشاءن انقلاب اسلامى و مرجع بزرگ عالم تشيع - كه همه حركات و سكنات او برخاسته از متن اسلام ناب بود - تا روزى كه به بيمارستان منتقل شده ، تحت عمل جراحى قرار گرفته و بالاخره در اثر همان بيمارى درگذشت ، با وجود اشتغالات بسيار زياد و بالا بودن سن ، همه روزه مقادير قابل توجهى (در دو نوبت ) پياده روى مى نمود.
سر و كار داشتن پيامبران با كوه - البته به عنوان ورزش - نيز به صور مختلف در متون اسلامى ، به ويژه قرآن ، گوشزد شده است . اين خود مى تواند تاءييد خوبى براى كوه نوردى باشد. شهيد پاك نژاد در اين خصوص نيز چنين مى نگارد:
((عالى ترين ورزش اسلامى كه مى توان از آن نام برد، بعد از پياده روى ، كوه نوردى است ، و در جلد دوم گفتم : حضرت آدم با كوه سرانديب ، و پيامبران اولوالعزم هر كدام با كوهى سر و كار داشتند؛ يعنى دامنه مصفا و هواى فرح بخش آن را براى مناجات و راز و نياز انتخاب مى فرمودند. حضرت نوح و كوه آرارات ، حضرت ابراهيم و حضرت موسى ، كوه طور، حضرت عيسى ، كوه ساعير، حضرت زرتشت ، سبلان كوه ، حضرت محمد، كوه فاران يا كوه حرا.))(260)
اما در خصوص ورزش و اهميت آن ، همين كافى است كه برادران حضرت يوسف كه همه ورزشكار و نيرومند بودند، وقتى به نزد پدر بر مى گردند و ابراز مى دارند كه ((يوسف را گرگ دريده )). پيامبر پسندانه ترين بهانه اى كه مى توانيد براى اين غفلت خود به پدر ارائه نمايند، اين است كه بگويند:
((پدر جان ! ما سرگرم مسابقه دو بوديم و يوسف را نزد وسايل خويش ‍ نهاديم (تا به هنگام دويدن و دور شدن ما، مراقب اثاثيه ما باشد) و گرگ آمد و او را خورد.))(261)
اگر دويدن و مسابقه دو، كار ناشايستى بود، برادران يوسف آن را بهانه غفلت خويش قرار نمى دادند، زيرا در اين صورت مى شد، ((عذر بدتر از گناه !))
ورزش هاى رزمى
بسيارى از ورزش ها كه در اسلام به آن ها اهميت داده شده و يا شرط بندى بر آن ها جايز دانسته شده و يا از محدوده لهو، خارج محسوب شده اند، بدين جهت است كه رزمى بوده و توان رزمى مسلمين را بالا مى برند. از جمله اين ورزش ها، مى توان از سوار كارى و تير اندازى و شنا نام برد؛ بنابراين هر ورزشى كه توان رزمى مسلمانان را افزايش دهد - هر چند در آيات قرآنى و يا روايات اسلامى ، نامى از آن ها برده نشده باشد - از نظر اسلام ، محبوب و مطلوب خواهد بود. كاراته ، تكواندو، جودو، جوجوتسو، كوه نوردى ، دفاع شخصى ، دو و ميدانى و آموزش هاى رزم تن به تن و سرنيزه ، نيز مى توانند از قسم ورزش هاى رزمى محسوب شوند. امروزه ارتش هاى بزرگ و نيرومند دنيا، به كماندوها و نيروهاى ويژه عمليات هاى دشوار و خطرناك ، اين ورزش ها را آموزش ‍ مى دهند.
خداوند متعال ، در قرآن كريم ، رزمى بودن را ملاك براى مطلوبيت دانسته ، مى فرمايد:
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل (262)
در برابر آن ها (دشمنان ) آن چه توانايى داريد، از ((نيرو)) و ((اسبان سوارى )) آماده و مهيا سازيد!
در اين جا آمادگى رزمى به طور كلى مورد تاءكيد قرار گرفته و ذكر اسبان ورزيده به عنوان يك نمونه رزمى مربوط به زمان رسول خدا عليه السلام است و موجب تخصيص نمى شود. امروزه مى توان به جاى اسب ، از تانك ، هواپيما، هلى كوپتر و... نام برد.(263)
در اين جا توجه شما را به برخى از توصيه ها و تكنيك هاى رزمى كه در اسلام وارد شده است جلب مى كنم :
1.مقاوم بودن : يكى از رموز پيروزى در مبارزه ، مقاوم بودن است . مقاومت ، توان رزمى رزمنده را به گونه اى شگفت انگيز، افزايش مى دهد؛ بنابراين ، شخص رزمى كار بايد مقاوم و صبور باشد، زود از ميدان در نرود، و از زيادى دشمنان و حريفان هراس به دل راه ندهد.
خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:
ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا ماتين ، و ان يكن منكم ماة يغلبوا الفا من الذين كفروا(264)
اگر بيست نفر از شما (مردان با ايمان ) صبور و پايدار باشيد، بر دويست نفر از دشمنان غالب خواهيد شد، و اگر صد نفر بوده ، بر هزار نفر از كافران غلبه خواهيد كرد.
حضرت على عليه السلام نيز در جنگ جمل خطاب به فرزند خود، محمد حنفيه مى فرمايد:
تزول الجبال و لاتزل (265)
كوه ها از جا كنده شوند، تو از جاى خود حركت مكن ! (تو بايد در ميدان نبرد از كوه ها محكم تر و مقاوم تر بوده و فرار نكنى ).))
2.تضعيف روحيه دشمن : يكى از عواملى كه مى تواند در پيروزى يا شكست نقش اساسى داشته باشد. ((روحيه )) است . تجربه نشان داده است كه اگر فرد يا گروهى ، بسيار قوى و نيرومند باشد، ولى داراى روحيه مناسب نبوده ، اعتماد به نفس نداشته باشد و از دشمن بترسد، در مبارزه ، بازنده خواهد بود، ولى اگر انسانى كه به ظاهر ضعيف مى نمايد، داراى روحيه عالى و اعتماد به نفس و همت بلند باشد، مى تواند موانع بزرگى را از سر راه خويش كنار زده و بر حريفانى بس نيرومند، فائق آيد.(266)
بنابراين ، رزمى كار بايد سعى كند روحيه خود را تقويت ، و روحيه حريف را تضعيف نمايد. خود را قوى و نيرومند، و حريف را ضعيف و ناچيز جلوه دهد. حتى شكل ظاهرى و كيفيت لباس رزمى كار مى تواند در روحيه حريف و حتى داوران و تماشاچيان مؤ ثر باشد. در روايات اسلامى ، درباره تفسير كلمه ((قوة )) در آيه ((و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة )) آمده :
منه الخضاب السواد(267)
(يكى از مصداق هاى قوه در اين آيه ) موهاى سفيد را به وسيله رنگ ، سياه كردن است .
رنگ كردن موهاى سفيد، به رزمنده سالخورده چهره جوانان را داده و اين امر باعث تضعيف روحيه دشمنان مى شود؛ و وقتى دشمن تضعيف شد. مثل اين است كه ما تقويت شده باشيم ؛ از اين رو پيامبر گرامى اسلام عليه السلام در جنگ ها به پير مردان دستور مى داد، ريش و موهاى سفيد خود را رنگ كنند.
حضرت على عليه السلام - كه متخصص جنگ و رزم بود -(268) نيز از اين اصل استفاده نموده و با خواندن رجز، روحيه حريفان خود را تضعيف مى نمود؛ به عنوان نمونه ، وقتى در مقابل قهرمان نيرومند و كار آزموده يهود، ((مرحب خيبرى )) قرار مى گيرد. در رجزى كه مى خواند شخصيت نظامى و نيروى بازوان خود را چنين به رخ وى مى كشد:

انا الذى سمتنى امى حيدره   ضرغام آجام و ليث قسوره
من همان كسى هستم كه مادرم مرا حيدر (شير) خوانده ؛ مرد دلاور و شير بيشه ها هستم .
عبل الذراعين غليظ القصره   كليث غابات كريه المنظره (269)
بازوان قوى و گردن نيرومند دارم ؛ در ميدان نبرد، مانند شير بيشه ها، صاحب منظرى مهيب هستم .
همچنين آن حضرت در مقام آموزش سربازان خود مى فرمايد:
و قلقلوا السيوف فى اغمادها قبل سلها(270)
و شمشيرها را در غلاف ، پيش از بيرون كشيدن بجنبانيد.
ممكن است اين عمل براى رساندن صداى آلات جنگ به گوش دشمن و آماده نشان دادن خود باشد، تا موجب ترس و اضطراب دشمن شده و به مغلوبيتش كمك كند. و از آن جايى كه به تمام چشم نگاه كردن به حريف ، علامت ترس بوده و باعث جراءت پيدا كردن وى مى شود. آن حضرت در ادامه همين فرمايش مى فرمايد:
والحظوا الخزر؛
و با گوشه چشم و خشم ناك (به دشمن ) بنگريد.
و در جاى ديگرى مى فرمايد:
و غضوا الابصار، فانه اربط للجاس و اسكن للقلوب (271)
و چشم ها را پايين اندازيد! (به هر طرف نگاه نكنيد) زيرا چشم پوشاندن سبب بسيار قوت قلب و آرامى دل ها (و نترسيدن از دشمن ) است .(272)
در خطبه يازدهم نهج البلاغه نيز خطاب به فرزندش ، محمد حنفيه ، مى فرمايد:
و غض بصرك ؛
و (در جنگ ) چشم خود را بپوش (و از معروفيت ، هيكل ، هيبت و يا زيادى دشمنان و حريفان نهراس ).
3.چابكى ، تحرك و مهارت : رزمى كار بايد چابك ، و سريع و ماهر بوده و داراى بدنى انعطاف پذير باشد، تا به گاه رزم بتواند خود را از ضربات حريف حفظ نموده ، يا در موقعيت مناسب ، ضربه مؤ ثرى به وى وارد سازد. حضرت على عليه السلام به هنگام آموزش نيزه زنى به سربازان خود مى فرمايد:
والتووا فى اطراف الرماح ، فانه امور للاسنة ؛(273)
در اطراف نيزه ها پيچ و خم داشته باشيد!(موقعى كه نيزه بر دشمن فرود آوريد، خود را كوتاه و بلند كنيد، يا در موقعى كه دشمن نيز به طرف شما حواله مى كند، خود را دور نماييد) زيرا زدن نيزه ها به اين طرز، مؤ ثرتر است .
4.پرهيز از هياهو و اضطراب : رزمجو بايد از غوغا و هياهو بپرهيزد، زيرا هياهو علامت اضطراب و نگرانى بوده ، و اضطراب و نگرانى ، انسان را به شكست سوق مى دهد. مولاى موحدان در اين مورد مى فرمايد:
و اميتوا الاصوات ، فانه اطرد للفشل (274)
و صداها را خاموش كنيد! (غوغا و هياهو برپا ننماييد) زيرا متانت و آرامى (از هر چيز) خوف و ترس را زودتر دور مى كند (چون ترسوها در كارزار، جار و جنجال مى كنند و دليران سخن نگفته ، كار خويش انجام مى دهند).
5.دندان ها را بر يكديگر فشردن : فشردن دندان ها بر يكديگر، موجب سخت و مقاوم تر شدن سر شده ، از آسيب پذيرى آن كاسته ، عزم رزمنده را تقويت نموده و او را مصمم تر مى سازد. آن حضرت در چندين موضع از نهج البلاغه ، اين مطلب را مورد تصريح قرار مى دهد:
عض على ناجذك (275)
دندان روى دندان بند! (سختى هاى نبرد را بر خود هموار كن ).
عضوا على النواجذ فانه انبى للسيوف عن الهام (276)
دندان هايتان را روى هم بفشاريد! زيرا اين طرز رفتار، شمشيرها را از سرها دور كننده تر است (استقامت در جنگ و تحمل سختى هاى كارزار، از هر حيله و تدبيرى براى شكست دشمن بهتر و نتيجه اش فتح و فيروزى است ).
وعضوا على الاضراس ، فانه انبى للسيوف عن الهام (277)
و دندان ها را بر هم بفشريد! زيرا اين كار، شمشيرها را از سرها بيش تر دور مى كند.
6.دور انديشى در مبارزه : انسان رزمى كار بايد زيرك و تيز هوش بوده و به موفقيت هاى ابتداى مبارزه دل خوش نباشد و آخرين تكنيك ها و تاكتيك هاى دشمن را مد نظر داشته باشد. آن حضرت در اين باره مى فرمايد:
ارم ببصرك اقصى القوم (278)
چشم بينداز تا انتهاى لشگر دشمن را ببينى (تا تمام دشمنانت شكست نخورند، ايمن مباش ، يا اين كه آخرين حيله و تدبير آنان را در نظر بگير، تا در كار خود بينا باشى ).
7.وارد ساختن ضربه مؤ ثر: به هنگام مبارزه بايد ضربات مؤ ثر بر حريف وارد ساخت و از انجام فعاليت هاى زايد و حواله نمودن ضربات بى هدف و غير مؤ ثر - كه منجر به از دست دادن توان و انرژى مى شود - پرهيز شود. همچنين ، ضربات مفيد و مؤ ثر، فرصت نزديك شدن حريف به شما را از وى مى گيرد. امير المؤ منين عليه السلام در اين خصوص ، چنين مى فرمايد:
ونافحوا بالظبى ؛
و با تيزى (نوك و دم ) شمشير زد و خورد نماييد!
فاضربوا ثبجه ؛

 

next page

fehrest page

back page