ورزش در اسلام

حسين صبورى

- ۷ -


پس درون سراپرده فرماندهى دشمن را بزنيد! (زيرا اگر به مركز فرماندهى و رهبرى دشمن ضربه وارد شود، به زودى از پاى در خواهد آمد).
8.يك گام به پيش : گاه پيش مى آيد كه حريف ما داراى قدى بلندتر و اندامى كشيده تر و يا سلاحى بلندتر و پيشرفته تر است ، كه بدين جهت از امتيازاتى برخوردار است كه ما فاقد آن مى باشيم . او به راحتى مى تواند با حفظ فاصله و از همان را دور، بدون اين كه با نزديك شدن به ما، خود را به خطر اندازد، به ما ضربه بزند. در اين جاست كه كارشناسان ورزش هاى رزمى مى گويند:
ما بايد در يك فرصت مناسب ، با سرعت ، مهارت و شجاعت بسيار، خود را به حريف نزديك نموده و قبل از اين كه وى بتواند عكس العملى نشان دهد، ضربه مؤ ثرى به او وارد سازيم .
پس كوتاهى قد يا سلاح را مى توان با يك گام به جلو جبران نمود.امام الموحدين ، اين تكنيك را اين چنين به سربازان خود آموزش ‍ مى دهد:
وصلوا السيوف بالخطى (279)
و شمشير را (اگر كوتاه است ) با به پيش نهادن گام ها (به دشمن ) برسانيد.
در يكى از جنگ ها به آن حضرت عرض شد: شمشير تو كوتاه است . در پاسخ فرمود: به گامى آن را بلند گردانم .(280)
البته برداشتن همين يك گام ، كارى است پس دشوار و در مقام عمل از هر كسى ساخته نيست . اين يك گام ، شجاعت ، قدرت ، سرعت و مهارت زيادى را مى طلبد.
جنگجويى شمشيرى داشت . آن را به ((مهلب )) نشان داد و گفت : عمو جان ! اين شمشير را چگونه مى بينى ؟ مهلب جواب داد: خوب شمشيرى است ، اما حيف كه كوتاه است . جوان جنگجو گفت : عمو جان ! با يك گام آن را بلند خواهم ساخت . مهلب - كه پيرى باتجربه بود - گفت : به خدا سوگند اى برادر زاده ! راه رفتن و گام زدن تا چين يا آذربايجان بر روى نيش هاى افعى ها، از آن يك گام در ميدان نبرد، آسان تر است .(281)
9.موضع تهاجمى : در مبارزه بايد سعى شود تا موضع تهاجمى انتخاب شود. هميشه شانس برنده شدن كسى كه در موضع تهاجمى است ، از شانس كسى كه در موضع تدافعى است بيش تر است . كسى كه در موضع تدافعى است ، همه تلاشش اين است كه ضربه اى به او وارد نشود - و البته هميشه هم در اين تلاش ، موفق نيست - اما كسى كه موضع تهاجمى است ، در صدد ضربه زدن به حريف و شكست دادن اوست . ابتكار عمل هميشه در دست مهاجم است . اوست كه زمان حمله را انتخاب مى كند. اوست كه مكان حمله و نيز نوع حمله و تكنيك هاى مناسب را بر مى گزيند؛ پس سعى مى كند، زمان ، مكان ، و نوع ضربه را به گونه اى انتخاب كند كه كم ترين شانس را براى مدافع باقى گذارد.
بنابراين بايد موضع تهاجمى داشت و فرصت خروج از حالت تدافعى و پرداختن به حالت تهاجمى را با حملات پياپى و مكرر، از حريف سلب كرد. همان حضرت در اين خصوص نيز مى فرمايد:
فعاودوا الكر(282)
پس پى در پى (به دشمن ) حمله كنيد!. (و خود در موضع تهاجمى بوده ، نگذاريد او به شما حمله كند).
آن حضرت در وصف خويش مى فرمايد: فاما انا فوالله دون ان اعطى ذلك ضرب بالمشرفيه تطير منه فراش الهام ، تطيح السواعد و الاقدام ، و يفعل الله بعد ذلك ما يشاء(283)؛
و اما من ، به خدا سوگند پيش از آن كه به دشمن فرصت و توانايى دهم ، با شمشيرهاى مشرفى چنان به او خواهم زد كه ريزه استخوان هاى سر او بپرد و بازوها و پاهاى او قطع شود.
10.استراحت قبل از مبارزه : متخصصان ورزش هاى رزمى مى گويند: گر چه تمارين زياد و مستمر براى كسب آمادگى رزمى لازم است ، اما از يكى دو روز قبل از مسابقه بايد به استراحت پرداخت ، اما بعضى از رزمى كاران كم تجربه ، حتى تا ساعتى قبل از مسابقه نيز به تمرين هاى سنگين و خسته كننده پرداخته و انرژى خود را قبل از مبارزه به پايان مى رسانند. آن حضرت در اين زمينه مى فرمايد:
فارح فيه بذلك و روح ظهرك (284)
اول شب (قبل از مبارزه ) تن و مركبت را آسوده گذار!
11. موقعيت شناسى : رزمجو بايد موقع شناس بوده ، به هنگام لزوم سرعت عمل ، از آن استفاده نموده و به گاه لزوم كندى و وقت گذرانى ، چنين كند. حضرت على عليه السلام در وصف سردار شجاع ، كاردان و بى نظير خود ((مالك اشتر)) مى فرمايد:
فانه ممن لايخاف وهنه و لا سقطته ، و لا بطوه عما الاسراع اليه احزم ، و لا اسراعه الى ما البطؤ عنه امثل (285)
او از كسانى نيست كه بيم سستى و لغزيدن و كندى ، از كارى كه شتاب در آن به احتياط و هوشمندى سزاوارتر است ، و شتاب به كارى كه كندى در آن نيكوتر است ، در او برود.
12.عقب نشينى تاكتيكى : گر چه داشتن موضع تهاجمى ، امرى بسيار خوب ، بلكه لازم است ، اما در مواقع خاصى بايد از حمله دست برداشت و موضع تدافعى گرفت ، تا در فرصت مناسب بهتر بتوان ضربه زد. اين گونه دفاع ، در واقع خود نوعى حمله بوده و يك چنين عقب نشينى ، خود در حقيقت پيشروى است ، زيرا مقدمه براى پيشروى ها و پيروزى هاى بعدى خواهد بود؛ بنابراين ، رزمنده نبايد از عقب نشينى تاكتيكى يا عقب بودن امتياز بهراسد و نوميد شود، بلكه بايد سعى كند پس از عقب نشينى ، پيشروى نمود و حق مبارزه را آن چنان كه بايد و شايد، ادا نمايد. امير مؤ منان در اين باره مى فرمايد:
لا تشتدن عليكم فرة بعدها كرة ، و لا جولة بعدها حملة ، واعطوا السيوف حقوقها، و وطنوا للجنوب مصارعها، و اذمروا انفسكم على الطعن الدعسى و الضرب الطلحفى (286)
گريزى كه در پى آن بازگشت ، و شكستى كه بعد از آن هجوم و حمله به دشمن است ، بر شما ناگوار نباشد، و حقوق شمشيرها را بپردازيد و پهلوهاى (دشمنان ) را بر زمين برسانيد و به نيزه افكندنى كه به اندرون (دشمن ) كارگر شده و به شمشير زدن استوار، خود را وادار ساخته ، بسيار كوشش داشته باشيد.
13.استفاده از اشتباهات حريف : شخص رزمى كار بايد زيرك و تيز هوش ‍ بوده و از كوچك ترين اشتباه يا حركات اضافى حريف ، براى ضربه زدن به خود او استفاده نمايد. استفاده از خود حريف و اشتباهات او مى تواند با تضعيف روحيه او، كشف نقاط ضعف او و ضربه زدن به آن ، استفاده به موقع از فرصت ها و اشتباهات حريف در به كارگيرى فنون رزم و وادار كردن حريف به حركت و تحرك بيش از حد و خسته كردن او، و يا راه هاى ديگر صورت گيرد.
از حضرت على عليه السلام كه رزمنده هميشه پيروز بود سؤ ال شد:
باى شى ء غلبت الاقران ؟
به وسيله چه چيز بر حريفان دلير برترى يافتى ؟
آن حضرت در پاسخ فرمود:
ما لقيت احدا الا اعاننى على نفسه (287)
به هيچ كس (در كارزار) برنخوردم ، مگر او مرا به زيان خود يارى و كمك مى نمود.
14.استفاده از لباس هاى حفاظت كننده : بايد دانست در ورزش هاى رزمى ، هدف آسيب رساندن ورزش كاران به يكديگر نيست . و از آن جايى كه يكى از اهداف مهم ورزش ، حفظ و ايجاد سلامتى است ، بايد سعى شود ورزش كاران در حين تمرين و يا مسابقه ، آسيب نبينند و نعمت سلامتى را از دست ندهند. و الا نقض غرض خواهد بود.
متاءسفانه اين امر، آن چنان كه بايد و شايد رعايت نمى شود. مولا على عليه السلام به لشكريان خود دستور مى دهد كه از لباس حفاظت كننده كامل استفاده كنند:
و اكملوا اللامة (288)
و زره را كامل بپوشيد (زره خوددار و آستين دار بپوشيد).
و اگر به تعداد همه رزمندگان ، لباس حفاظت كننده در اختيار ندارند، بى زره ها را در قسمتى قرار دهند كه كم تر در معرض حملات دشمن باشند:
فقدموا الدارع ، واخروا الحاسر(289)
پس زره دار را جلو قرار دهيد و بى زره را عقب .
ورزش مردود
بد نيست همين جا اشاره كنيم كه امروزه گونه هايى از ورزش ، يا بهتر است بگوييم : ورزش نماها در جهان وجود دارد كه با اهداف استعمارى و ضد انسانى ، طراحى ، قانون گذارى و اجرا مى شوند. اين ورزش ها سبب دشمنى ورزش كاران يا تماشاچيان شده و آن گاه روحيه انسانى آن ها را به روحيه حيوانى و درنده خويى تبديل نموده و آن ها را به آسيب رساندن به ديگران تشويق مى نمايند.
در اين ورزش ها، ورزش كار و يا تماشاچى و يا هر دو، مورد بهره بردارى سياسى قرار گرفته و استعمار يا استحمار مى شوند، و هدف برگزار كنندگان اين قسم ورزش ها، به چنگ آوردن پول بى حساب و باد آورده ، دور كردن مردم از مسائل سياسى و سرگرم كردن آن ها به مسائل ورزشى و از اين سنخ اهداف مى باشد، كه از نظر دين و عقلا مردود است .
بنابراين :
1. ورزش نبايد سبب دشمنى شود.
2.ورزش نبايد روحيه انسانى را به روحيه حيوانى تبديل كند.
3.هدف از ورزش نبايد آسيب رسانيدن به ديگران باشد.
4- ورزش كار يا تماشاچى مورد استعمار يا استحمار قرار گيرد.
5- ورزش نبايد مردم را از مسائل اساسى جامعه و درهاى آن دور سازد.
بدون توجه به اين امور، ورزش ، امرى نامطلوب و مردود خواهد بود. متاءسفانه ورزشى كه امروزه در غرب متداول بوده و جريان دارد از اين قبيل است :
((غرب ، امروز از تربيت بدنى براى رسيدن به قهرمانى بهره مى گيرد، كه خود آفتى بزرگ است . پرورش روحيه قهرمانى كه مترادف با حرفهاى شدن ورزش و حرفه اى گرى است ، كه مخالف و ضد انسان و هويت انسانى است و ياد آور دوران گلادياتورى و توسعه آن در قرون قبل از ميلاد و بعد از ميلاد مى باشد، كه بردگان با آموزش لازم در اختيار برگزاركنندگان ضيافت هاى آن چنانى قرار مى گرفتند كه به جاى رزم ، بزم را با خونين شدن و يا به خاك و خون كشيدن حريف خويش به اوج رسانده عيش را كامل مى نمودند و گاهى براى اجاره و كرايه در اختيار بعضى از گروه ها يا افراد متشخص از نظر اقتصادى قرار مى گرفتند..
از تربيت بدنى در غرب جز اسمى باقى نمانده آن چه كه امروزه براى آن اهميت و ارزش قايلند ورزش است و بس ورزش فقط براى ورزش و ورزش براى رسيدن به قهرمانى ، ورزش براى شهرت و كسب حيثيت شخصى و ورزش براى تحقق مقاصد استعمارى نه براى سلامت نه براى بهسازى نسل نه براى وارد كردن آن در امور زندگى نه به عنوان خادم تربيت بدنى نه براى تربيت انسان كامل و نه باى تحقق همه جانبه پرورش ‍ ابعاد وجدى انسان نه براى رساندن انسان به مقام واقعى اش ، در خاتمه ، نه براى رساندن انسان به اطمينان لازم براى زيستن ايدئال و آينده اى مطلوب و موافق فطرت پاك انسانى و رساندن انسان به مرحله اى كه قرب الهى است .))(290)
ورزش اگر بدون هدف و غرض عقلايى و تنها براى وقت كشى صورت گيرد نيز، مردود خواهد بود، زيرا در محدوده ((لهو باطل )) و ((لغو)) قرار خواهد گرفت .
كشتى
كشتى گرفتن از نظر پيامبر گرامى اسلام (ص )، بدون اشكال ، بلكه مطلوب بوده است . روزى آن حضرت (ص ) از محلى عبور مى فرمودند كه دو نفر در آن جا به كشتى گرفتن مشغول بودند. ايشان آنها را از كشتى گرفتن منع نكرده و به واسطه اين كارشان ، مورد سرزنش و توبيخ قرار ندادند:
مر النبى برجلين كانا يتصارعان فلم ينكر عليهما(291)
پيامبر اكرم (ص ) از كنار دو مردى كه با يكديگر كشتى مى گرفتند، عبور نموده و آنها را سرزنش نكردند.
در حقيقت ، آن حضرت (ص ) با اين عمل خويش ، كار آنها را تقرير و تاءييد فرمود.
و جالب اينكه كه در روايت وارد شده : شبى پيامبر گرامى اسلام (ص ) به خانه فاطمه زهرا (س ) وارد. امام حسن و امام حسين عليه السلام نيز، كه در سنين كودكى بودند به همراه ايشان بودند. آن حضرت خطاب به آن دو فرمودند: ((بپا خيزيد و با يكديگر كشتى بگيريد))! آنها نيز برخاسته و به كشتى گرفتن پرداختند. زهرا (س ) براى انجام كارهاى منزل از اتاق خارج شد؛ وقتى بازگشت با كمال تعجب مشاهده كرد كه پيامبر اكرم (ص ) امام حسن (ع ) را تشويق نموده و مى فرمايد: ((حسن ! حسين را محكم بگير و به زمين بزن ))! با تعجب عرض كرد: ((پدرجان ! اين بسيار عجيب است كه شما پسر بزرگ تر را تشويق مى كنيد تا پسر كوچك تر را شكست دهد!))
پيامبر (ص ) در پاسخ فرمودند: ((دخترجان آيا تو راضى نمى شوى من بگويم : حسن ! حسين را به زمين بزن ، در حالى كه حبيب من ((جبرئيل )) مى گويد: اى حسين ! حسن را محكم گرفته و به زمين بزن ؟!))(292)
يكى از عادات حضرت ابوطالب عليه السلام پدر گرامى حضرت على عليه السلام و عموى ارجمند پيامبر اكرم (ص )، اين بود كه همه پسران خود و تمامى برادرزاده هايش را جمع نموده و آنها را با يكديگر به كشتى مى انداخت . على عليه السلام نيز - كه كودكى بيش نبود - آستين هاى خود را بالا زده و با همه برادران و پسر عموهاى خود، اعم از كوچك و بزرگ ، كشتى مى گرفت و همه آنها را بدون استثنا شكست مى داد و هر بار پدرش مى گفت : ((ظهر على ؛ على پيروز شد)). از اين رو او را ((ظهير))، يعنى ((هميشه پيروز)) ناميد.
وقتى على عليه السلام به سنين نوجوانى رسيد، با مردان نيرومند كشتى مى گرفت و آنها را شكست مى داد. او دست خود را به قسمت نرم شكم آنها زده كه در حال دويدن بود رسانيده و وقتى با آن برخورد مى كرد، آن را به عقب مى راند(293)
كشتى ، يادگار انبيا و اوليا
مولانا، واعظ كاشفى ، كشتى را يادگار انبيا و اوليا دانسته و مى گويد:
((اگر پرسند كه اين هنر از كه مانده ؟ بگو: از اولاد يعقوب پيغمبر (ص ) كه يعقوب اين علم را مى دانست و فرزندان خود را تعليم مى داد و مى گفت : بدانيد كه اين علم شما را به جهت دفع دشمن به كار آيد. و گفته اند: آدم عليه السلام از جمله 440 هنر كه مى دانسته يكى اين بوده است .
نقل است : حمزه سيدالشهدا با كافران غالبا به صنعت كشتى گرفتن جنگ مى كرد. و ديگر نقل است كه امام حسن و امام حسين عليه السلام با يكديگر در خدمت رسول اكرم اسلام عليه السلام كشتى مى گرفتند و حاصل سخن اين كه اين علم را به انبيا و اوليا نسبت مى دهند.))(294)
خصوصيات مربيان كشتى مسلمان
مولانا، واعظ كاشفى درباره خصوصيات مربيان كشتى ، چنين اظهار مى دارد:
((اگر پرسند: آداب استادان كشتى چند است ؟ بگو: دوازده .
اول : آنكه خود پاك و بى علت بود.
دوم : شاگردان را به پاكى ارشاد و هدايت كند.
سوم : بخيل نباشد و چيزى از شاگردان دريغ ندارد
چهارم : مشفق بر شاگردان باشد.
پنجم : طمع به مال شاگردان خود نداشته باشد؛ به عبارتى حرص و طمع به مال منال متربى نداشته باشد، يا اينكه در آموزش هنر كاهلى نمايد، تا روز ديگر اين هنر را به طور خصوصى با اجرت فراگيرد.
ششم : هر يك را به قدر قابليت آنها تعليم دهد.
هفتم : روى ريا و تظاهر به ريا نكند
هشتم : اگر كسى بد كشتى گرفت ، تضعيف روحيه او نكند. به او نگويد: تو بد كشتى گرفتى ...، بلكه بايد به نرمى با او سخن گويد و تا دل او را به دست آورد و او را تشويق كند كه در دفعات بعدى ، بهتر ارائه نمايد و بهتر عمل كند.
نهم : اگر تعليم گويد در معركه پوشيده گويد كه خصم واقف نگردد.
دهم : بايد كه از علم كشتى باخبر باشد.
يازدهم : براى شاگردان خود بد نخواهد.
دوازدهم : در هيچ معركه ذكر پير و استاد خود را فراموش نكند، قدردانى و سپاس از آن افراد بنمايد.))(295)
خصوصيات كشتى گيران مسلمان
وى همچنين درباره خصوصيات كشتى گيران مسلمان چنين نظر مى دهد:
((اگر پرسند: آداب شاگردان چند است ؟ بگو: دوازده است :
اول : آنكه درست باشد با راستى و درستى برخورد كند. ناباب نباشد (به قولى ناخالص نباشد).
دوم پارسا بود و نيك (معاش را از راه حلال ارتزاق كند) اگر بتواند از راه حلال ارتزاق كند، هرگز زور و قدرتش در خدمت نابابان نيايد.
سوم : نيكو سيرت و پاكيزه اخلاق باشد.
چهارم : نيك نيت باشد (نيت هاى بد را در يادگيرى اين صنعت نداشته باشد. سوء استفاده هايى را كه بعدا مى تواند از آن بنمايد، مدنظر نداشته باشد، بلكه نيتش خير و درستى باشد)
پنجم : در اطاعت الهى كوتاهى نكند.
ششم : خدمت استادان به صدق كند.
هفتم : بر هيچ كس حسد نبرد.
هشتم : هر چه دارد فداى پير كند.
نهم : با ديگران و شاگردان از نظر دل و زبان توافق داشته باشد. دورنگ و نيرنگ باز نباشد. ظاهر و باطنش را با آنان يكى كند.
دهم : از دل ها دريوزه كند (دل به دست آورد، نه اينكه دل بشكند)
يازدهم : به زور خود مغرور نشود
دوازدهم : به شكست خصم دل خوش نباشد))(296)
نيزه زنى
حضرت على عليه السلام و فرزندان شجاع او، متخصص نيزه زنى بودند. در تاريخ عاشورا مى خوانيم هنگامى كه حضرت ابوالفضل عليه السلام از سوى برادرش امام حسين عليه السلام ماءموريت مى يابد تا از شريعه فرات - كه دشمنان آن را به روى امام حسين عليه السلام و همراهانش ‍ بسته بودند- آب بياورد، سوار بر مركب شده و نيزه اى به دست مى گيرد چهار هزار نفر جنگجو، كه ماءموريت داشتند نگذارند كسى به فرات نزديك شود، سر راه آن بزرگوار را مى گيرند ولى او به تنهايى به قلب سپاه دشمن زده ، آنان را متفرق ساخته و وارد شريعه فرات مى شود، در حالى كه هشتاد نفر از جنگ جويان دشمن ، به وسيله نيزه آن حضرت جان باخته بودند(297)
همچنين مورخان نوشته اند: در غزوه ذات السلاسل ، حضرت على عليه السلام نيزه هندى در دست داشت .(298) آن حضرت فنون نيزه زنى را به سربازان خويش نيز آموزش مى داد؛ به عنوان نمونه در نهج البلاغه چنين مى فرمايد:
والتووا فى اطراف الرماح ، فانه امور للاسنه ؛
در اطراف نيزه ها پيچ و خم داشته باشيد (موقعى كه نيزه بر دشمن فرود مى آوريد، خود را كوتاه و بلند كنيد، يا در موقعى كه دشمن ، نيزه به طرف شما حواله مى كند، خود را دور نماييد) زيرا زدن نيزه به اين طرز، مؤ ثرتر است .
وزنه بردارى
در داستان حضرت موسى عليه السلام گفتيم : وقتى موسى عليه السلام به نزديكى شهر مدين مى رسد، دو زن را مى بيند كه با گوسفندانشان در كنار چاهى كه چوپانان از آن براى گوسفندانشان آب مى كشند ايستاده و نمى توانند پيش رفته و براى گوسفندان خود آب بكشند. وى پيش رفته ، چوپانان گردن كلفت را كنار زده و سنگ بزرگى را كه بر سر چاه بوده و تنها توسط همكارى چندين مرد نيرومند مى شد آن را از سر چاه برداشت ، به تنهايى و با قدرتى كم نظير از سر چاه برداشته و به كنار مى اندازد. سپس با همان سطل بزرگى كه چند نفره (شش يا ده نفره ) با آن از چاه ، آب مى كشيدند، به تنهايى آب كشيده و همه گوسفندان آن دو زن را سيراب مى كند.
در صدر اسلام نيز نمونه هايى از وزنه بردارى و تمرين آن به چشم مى خورد، روزى رسول خدا (ص ) از جايى عبور مى كردند، ديدند گروهى از جوانان در آن جا اجتماع كرده و سنگى را كه به سنگ پهلوانان معروف بود، بلند مى كنند و بدين وسيله مى خواهند قوى ترين جوان را از بين خود انتخاب كنند. رسول خدا (ص ) مى فرمايد: آيا مايليد من برايتان قضاوت كنم ؟ جوانان با خوشحالى پاسخ مى دهند: البته و با كمال ميل ، اى رسول خدا (ص )! آن گاه آن حضرت مى فرمايد: قوى ترين و نيرومندترين شما، كسى است كه اگر راضى و خوش حال باشد اين رضايت او را در گناه و يا كار باطلى وارد نسازد، و هر گاه ناراحت و خشمگين شود، اين خشم او را از گفتن حرف حق خارج نكند، و وقتى قدرت پيدا كرد، كارى را كه حق نيست انجام ندهد.(299)
همان گونه كه ملاحظه مى شود، آن حضرت با وزنه بردارى تمرينات ورزشى و انجام مسابقات ، مخالفت نفرموده ، بلكه با به عهده گرفتن قضاوت در آن مورد كار آنها را مورد تاءييد ضمنى قرار دادند، ولى در عين حال سعى كردند به ورزش آنها جهت صحيح داده و آنان را در ضمن آراسته بودن به كمال جسمانى و ظاهرى به كمالات معنوى و اخلاقى نيز بيارايند
قوى ترين وزنه بردار تاريخ جهان
بايد شير خدا، حضرت على مرتضى ، اميرالمؤ منين عليه السلام را قوى ترين وزنه بردار تاريخ دانست ، زيرا او بود كه در بحبوحه جنگ و درگير با دليران يهود، در كنار دروازه سنگى قلعه خيبر- هنگامى كه سپر خود را از دست داد پنجه نيرومند خود را آن چنان به در سنگى خيبر كوبيد كه در آن فرو شده و آن گاه با يك حركت ، آن در را از ديوار جدا ساخته و تا آخر جنگ ، به عنوان سپر آن هم با دست چپ - از آن استفاده نمود. سپس يك سر آن بر يك سوى خندق نهاده و سر ديگر آن را كه مقدارى از عرض خندق كوتاه تر بود بر روى دست مبارك قرار داده و فرمود: 18700 نفر جنگجو از روى آن عبور كنند. و وقتى كه پس از خاتمه جنگ ، آن را به يك سو افكند تعداد شش ، هفت ، ده ، چهل و حتى هفتاد مرد نيرومند و جنگجو، تلاش كردند آن در را رو به روى ديگر بر گردانند، ولى موفق نشدند.(300)
اما اولين كسى كه در صدر اسلام به فكر وزنه بردارى افتاد، جابربن عبدالله انصارى بود كه آن را به طور رسمى و مداوم - تمرين مى نمود و داراى عضلات پيچيده و نيرومندى شده بود.
بخش سوم : اخلاق ورزشى
در اين بخش بر آنيم كه در حد توان و گنجايش كتاب ، به خصوصيات اخلاقى يك ورزشكار مسلمان - نه تنها از اين جهت كه يك مسلمان است ، بلكه با توجه به اين كه يك ورزشكار مسلمان است - بپردازيم ؛ باشد كه راه گشاى ورزش كاران مسلمان بوده و مؤ منين را سود بخشد.
ويژگى هاى يك ورزش كار مسلمان
1.ايمان :
اولين خصوصيت يك ورزش كار مسلمان ايمان و تقواى اوست . نيرومند بودن به تنهايى از نظر اسلام ارزشى ندارد.
آن چه معيار ارزش است ، تقوا است . خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:
ان اكرمكم عندالله اتقيكم ؛
گرامى ترين شما نزد خدا، پرهيزكارترين شماست .
البته انسان پرهيزكارى و با ايمان ، هر چه قوى تر و نيرومند باشد، بهتر است ، اما قوى بودن به تنهايى كافى نبوده و ملاك ارزش نخواهد بود؛ از اين رو در حديث نبوى مى خوانيم :
المؤ من القوى خير و احب من المؤ من الضعيف ؛
شخص با ايمان قوى و نيرومند، از شخص با ايمان ضعيف بهتر و دوست داشتنى تر است .
در اين حديث ابتدا كلمه ((المؤ من )) آورده شده و سپس كلمه ((القوى )) يا ((الضعيف ))، و انسان با ايمان با يك انسان با ايمان ديگر مقايسه شده است ، نه با يك انسان فاقد ايمان ، زيرا انسان فاقد ايمان ، ارزشى ندارد.
نكته جالب توجه ، اينكه انسان با ايمان اگر نيرومند و سالم باشد، مى تواند منشاء آثار خير بيش ترى باشد و حتى بهتر و بيش تر عبادت كند و يا جهاد نمايد. در اين جا توجه شما را به قسمتى از رهنمودهاى امام خمينى (ره ) در اين خصوص جلب مى نمايم :
((آن چه كه پشتوانه ملت است ، پشتوانه اسلام است . آن مردهاى با ايمان هستند ورزش كاران با ايمان هستند روحانى با ايمان و دانشگاهى با ايمان ...
اين ها مى تواتند پشتوانه يك ملت باشند و نگذارند دست هاى خائنانه كسانى كه گاه مى خواهند همه چيز ما را ببرند قدرت مادى ما، قدرت معنوى ما را از بين ببرند))
ايشان در ضمن بيان وظيفه ورزش كاران فرمودند:
((ورزش كاران دو وظيفه دارند: يكى ورزش جسمانى براى قوه پيدا كردن و قدرت پيدا كردن ... يكى هم پرورش روحانى ، كه اگر پرورش ‍ روحانى در انسان پيدا بشود، آن وقت قدرت جسمانى اش مضاعف مى شود. شما كوشش كنيد كه آن قدرت را هم كه قدرت الهى است قدرت هم به بركت اسلام و به بركت مولا اميرالمؤ منين عليه السلام در شما پيدا شود. كه يك مرد روحانى قوى و جسمانى قوى بشويد، كه هم جانب روحتان قوى باشد و هم جانب جسمتان قوى باشد.))(301)
2. امين بودن
ورزش كار مسلمان بايد امين باشد. در مواردى از آيات قرآنى ، ((قوى بودن )) با ((امين بودن )) قرين شده و گويا مكمل يكديگر دانسته شده اند.
يكى از آن موارد، داستان حضرت موسى عليه السلام و دختران حضرت شعيب عليه السلام است .(302)
وقتى ((صفورا)) دختر حضرت شعيب عليه السلام مى خواهد حضرت موسى عليه السلام را براى استخدام شدن به پدر خود پيش نهاد كند، به دو ويژگى مثبت مثبت وى اشاره نموده و مى گويد:
يا ابت استاءجره ان خير من استاءجرت القوى الامين ؛
پدر جان ! موسى را استخدام نما، زيرا بهترين كسى كه مى توانى استخدام كنى ، كسى است كه قوى و امين باشد.
به طور كلى اگر كسى قوى باشد، ولى امين نباشد از كسى كه ضعيف است ، ولى او هم امين نيست ، خطرناك تر خواهد بود.
مورد ديگر، داستان حضرت سليمان و بلقيس است . آن جا كه حضرت سليمان مى خواهد به سرعت تخت بلقيس را از سرزمين سبا به كاخ خود بياورد، مى گويد: كدام يك از شما درباريان ، تخت بلقيس را قبل از آن كه تسليم امر من شوند نزد من خواهد آورد؟ عفريتى از جن مى گويد:
انا اتيك به قبل ان تقوم من مقامك (303)
من پيش از اين كه از جايت بلند شوى آن را نزد تو خواهم آورد.
و آن گاه اضافه مى كند:
و انى عليه لقوى امين
و من بر اين كار، قوى و امين هستم
و بدين ترتيب ، خود را قوى و امين معرفى نموده و قوت را در كنار امانت به كار مى برد.
3. دانش و بينش
ورزشكار مسلمان بايد داراى دانش و بينش وسيع باشد.
ورزشكار مسلمان ، همچنان كه از نظر جسمى ، قوى و نيرومند است ، از جهت علمى نيز بايد توانا و نيرومند باشد. متاءسفانه اكثر ورزشكاران مسلمان از اين نكته غافل بوده و هنگامى كه وارد گود ورزش مى شوند، درس ، بحث ، مطالعه و تحقيق را كنار مى گذارند. نيرومندى بدنى و علمى براى يك انسان ، بسان دو بال براى يك پرنده اند. پرنده هنگامى مى تواند اوج گيرد كه دو بال نيرومند داشته باشد، و داشتن يك بال - هر چند قوى و نيرومند - براى او كافى نيست . در قرآن حكيم ، در اين خصوص چنين مى خوانيم :
و زاده بسطه فى العلم و الجسم (304)
و او را (طالوت را) در دانش و قوت جسم فزونى بخشيده است .
درباره حضرت داوود (عليه السلام ) نيز كه جوانى نيرومند و باايمان بوده و به همين مناسبت توانسته بود بزرگ ترين رهبر كافران را به قتل رساند، مى فرمايد:
و قتل داوود جالوت و اتاه الله الملك و الحكمة و علمه مما يشاء(305)
و ((داوود))، ((جالوت )) را كشت ، و خداوند حكومت و دانش را به او بخشيد، و از آن چه مى خواست به او تعليم داد.
همچنين درباره او مى فرمايد:
و شددنا ملكه و اتيناه الحكمة (306)
ما پايه حكومت او را محكم ساختيم و به او دانش داديم .
چنان كه ملاحظه مى شود، داوود عليه السلام از ايمان و قدرت بدنى كافى برخوردار بوده است ؛ بنابراين لازم است كه از نظر علم و دانش هم به اندازه كافى نيرومند شود، تا آمادگى رهبرى را پيدا كند. خداوند اين علم و دانش را نيز خود به او تعليم داده و ارزانى مى دارد.
گويا از نظر قرآن نوعى ارتباط بين كمال جسمانى و آمادگى جهت كسب دانش ، بينش ، حكومت و قضاوت وجود دارد؛ از اين رو درباره برخى از پيامبران بزرگ چنين مى فرمايد:
و لما بلغ اشده اتيانه حكما و علما؛
و هنگامى كه (يوسف ) به مرحله بلوغ و قوت رسيد ما ((حكم )) و ((علم )) به او داديم .
و لما بلغ اشده و استوى اتيناه حكما و علما؛
هنگامى كه (موسى ) نيرومند و كامل شد، حكمت و دانش به او داديم .
همچنين در قرآن مى خوانيم : وقتى حضرت سليمان به درباريان خود مى گويد: چه كسى تخت بلقيس را قبل از آنكه تسليم امر من شود، نزد من خواهد آمد؟ عفريتى از جن مى گويد: ((من پيش از اين كه از جايت بلند شوى ، آن را نزد تو خواهم آورد)) ولى كسى كه داراى قدرت فوق العاده اى است مى گويد:
انا اتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك (307)
من پيش از آنكه چشم بر هم زنى ، آن را بدين جا خواهم آورد.
و چنين نيز مى كند. خداوند در قرآن اين شخص توانا را داراى دانش ‍ معرفى نموده و مى فرمايد:
قال الذى عنده علم من الكتاب ؛(308)
و آن كسى كه به علم و دانش كتاب (الهى ) دانا بود گفت .
در روايات اسلامى نيز به دانش پژوهى ورزش كار اهميت داده شده است ، به عنوان نمونه ، مى بينيم در حديث نبوى نه تنها آموزش كتابت و سواد يكى از وظايف پدر نسبت به فرزند پسر، دانسته شده ، بلكه بر آموزش دو ورزش شنا و تيراندازى كه اين دو از وظايف پدر مى باشند مقدم شده است :
حق الولد على والده ان يعلمه الكتابه و السباحة و الرماية و ان لايرزقه الا طيبا؛
حق فرزند (پسر) بر عهده پدرش اين است كه به او نوشتن و شنا كردن و تيراندازى نمودن را آموزش داده و جز از راه حلال ، روزى تا را تاءمين نكند.
در كتاب گفتار وعاظ، به نقل از كتاب معالم الزلفى سيدهاشم بحرينى (ره ) آمده :
((امام حسن و امام حسين عليه السلام در سنين كودكى نزد حضرت على عليه السلام آمده از وى خواستند بين آنها در كشتى گرفتن قضاوت كند. آن حضرت فرمود: به جاى اين كار برويد خط بنويسيد.))(309)
شايد آن حضرت خواسته با اين برخورد، به فرزندان خود بفهماند كه آنچه از زور بازو مهم تر است ، علم و هنر باشد، نه اين كه بخواهد كشتى را نفى كند زيرا مى دانيم آنها در حضور رسول خدا (ص ) با يكديگر كشتى مى گرفتند و آن حضرت نيز به تشويقشان مى پرداخت .
4. سبقت در در كار خير
به طور معمول گرفتن و برنده شدن در مسابقات و رقابت هاى ورزشى ، براى ورزش كاران از اهميت خاصى برخوردار است كه البته اشكالى هم ندارد، ولى ورزشكار مسلمان بايد به مسابقه در امور خيريه و در آن بيش ‍ از برنده شدن در مسابقات ورزشى اهميت بدهد. خداوند متعال در قرآن درباره ايمان آورندگان مى فرمايد:
اولئك يسارعون فى الخيرات و هم لها سابقون
آنها در سعادت و خيرات تعجيل مى كنند، و اينان هستند كه به كارهاى نيكو سبقت مى جويند.

 

next page

fehrest page

back page