فصل دوم:
ويژگىهاى فردى و اجتماعى زنان
عقل زنان
پرسش شماره 16) ديدگاه
قرآن كريم درباره عقل زنان چيست؟
از ديدگاه قرآن كريم، زن يك انسان است و
عقل يكى از ويژگىهاى انسان است؛ از اين رو همه
انسانها را از مرد و زن به تعقل، تدبر، تفكر و مانند آن - كه ناشى از قوه عقل است
- فرا مىخواند و از هيچ كى از آنها برنمىآيد كه مرد و زن در داشتن عقل يا ميزان
به كارگيزى آن متفاوت باشند.
كذلك يبين الله لكم
الايات لعلكم تتفكرون
(65)؛
اين چنين خداوند آيات را براى شما روشن مىسازد، شايد انديشه كنيد.
اولم يتفكروا فى انفسهم
(66)؛
آيا آنان با خود نينديشيدند؟
از اين آيهها و آيات بسيار ديگر برمىآيد كه
زن و مرد در داشتن قوه عقل با هم مساوى هستند و هيچ يك بر ديگرى برترى ندارد.
تنها مسئلهاى كه باقى مىماند، چگونگى خطاب به
تعقل و تفكر در قرآن كريم است كه با صيغههاى مذكر آمده و شايد شبهه را در ذهن برخى
پديد آورد كه اين خطاب، اشارهاى به نقص عقل در زنان باشد كه در پاسخ آن بايد گفت:
درست است كه خطابهاى قرآن با صيغههاى مذكر آمده، ولى اين مسئله، به جهت قاعده
ادبى است كه در زبان عربى وجود دارد؛ زيرا در مواردى كه جمع مورد نظر باشد، صيغه
مذكر به كار مىرود كه هم شامل زنها مىشود و هم مردها؛ از اين رو تاكنون هيچ مفسر
يا آشنا به زبان و ادبيات نگفته است كه مجموعه خطابهاى قرآن به مردها اختصاص دارد؛
از اين رو خطابهاى عام قرآنى، مخصوص زن يا مرد نيست؛ بلكه نسبت به زن و مرد، يكسان
است؛ مانند سوره غافر، آيه 40؛ سوره نمل، آيه 97؛ سوره آل عمران، آيه 95؛ سروه فتح،
آيه 5؛ سوره حديد، آيه 12؛ سوره توبه، آيه 71 و 72 سوره نور، آيه 12 و 13؛ سوره
احزاب، آيه 36 و 58؛ سوره بقره، آيه 233 و 282؛ سوره نساء، آيه 12، 15، 32، 34، 98
و...
بنابراين، از ديدگاه قرآن، زن و مرد، هر دو در
گوهر شريف انسانيت، همتا و داراى مراتب كاملى واحدى هستند و هر دو در داشتن عقل،
يكسانند
(67).
پرسش شماره 17) آيا از
آيه 34 سوره نساء برنمىآيد كه احساسات زن بر عقل او غلبه دارد؟
اين مطلب، برداشت برخى مفسران، از برخى آيات
مانند آيه 34 سوره نساء است كه مىفرمايد: الرجال قوامون على
النساء بما فضل الله بعضهم على بعض؛ مردان به سبب برترىهايى كه خداوند (از
نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده، سرپرست و نگهبان زنانند و
حال آنكه با تامل در آيه برنمىآيد كه احساسات زن بر عقل او غلبه دارد؛ از اين رو
علامه طباطبايى در توضيح اين آيه آوردهاند: مراد از جمله ما
فضل الله بعضهم على بعض برترى و امتيازى است كه بالطبع مردان بر زنان دارند؛
يعنى بيشتر بودن نيروى خردورزى (قوه تعقل) در مردها و آنچه از آن مايه مىگيرد؛
مانند: شجاعت، زورمندى، تحمل كارهاى سخت و سنگين و...؛ زيرا زندگى زنان يك زندگى
احساسى و عاطفى مبتنى بر ظرافت و لطافت است و از گستردگى اين علت در آيه، معلوم
مىشود كه حكم مبتنى بر آن (قيم و سرپرست بودن مردان نسبت به زنان) به مورد زن و
شوهر محدود نمىشود؛ بلكه اين حكم براى طايفه مردان نسبت به طايفه زنان در همه
ابعادى كه زندگى اين دو طايفه را به هم پيوند مىدهد، قرار داده شده است و در تمام
جهتهاى اجتماعى و همگانى (مانند حكومت و قضاوت كه حيات جامعه بر اين دو مبتنى است)
و همچنين دفاع كه با نيروى جسمى و تعقل پيوند دارد، اين چنين است.
البته اين قيوميت طايفه مردان بر زنان در جامعه
در ابعاد عمومى، همچون حكومت، قضاوت و جنگ است كه به برترى نيروى تعقل مرد و شجاعت
او مربوط مىشود؛ بدون آن كه به استقلال در اراده فردى زن لطمهاى بزند و مرد، حق
دخالت در خواستههاى مشروع او داشته باشد و زنان در انجام هر كار درست و شايستهاى
مختارند.
سنت نبوى نيز كه زبان گوياى بيانات قرآنى است،
بيانگر همين مطلب است. رفتار و عمل پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در طول حيات
آن حضرت بر همين برنامه بود. آن حضرت هيچ گاه زنى را حاكم و فرمانرواى عدهاى قرار
نداد، منصب قضاوت را به زنى نسپرد و آنان را براى شركت در جنگ، براى مبارزه و پيكار
با دشمن فرا نخواند.
احاديث فراوانى وجود دارد كه سپردن زمام حكومت
به دست زنان را نهى كرده است. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
مردمى كه زمام امور خود را به دست زنى بسپارند، هرگز روى
رستگارى را نمىبينند
(68).
اكنون در جهان به اصطلاح متمدن امروز نيز
منصبهاى مهم حكومتى، كمتر به زنان سپرده مىشود كه خود از عدم توانايى نوع آنان در
اين امور حكايت دارد.
اما زنان از پرداختن به ديگر مشاغل اجتماعى،
مانند تعليم و تعلم (آموزش و پرورش)، پرستارى، درمان بيماران و... كه با دخالت
عواطف و احساسات، منافاتى ندارد، منع نشدهاند و سيره و روش پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) بسيارى از اين كارها را امضا و تاييد كرده است و قرآن كريم نيز
از دلالت بر اجازه اين قبيل كارها به زنان، خالى نيست
(69).
براى روشن شدن اين مسئله بايد توجه كرد آن عقلى
كه در مرد بيش از زن است، عقل به معناى توان تفكر و قدرت بر اقامه برهان نيست؛ بلكه
يك فضيلت زايده است، نه معيار فضل، زيرا عقلى كه در زن و مرد متفاوت است، عقل
اجتماعى، يعنى نحوه مديريت در مسائل سياسى، اقتصادى و كارهاى اجرايى است؛ ولى عقلى
كه معيار فضل است، همان عقلى است كه معيار قرب الى الله است و امام صادق (عليه
السلام) درباره آن مىفرمايد: العقل ما عبد به الرحمن واكتسب
به الجنان
(70)؛
آن چيزى كه خداوند رحمان به وسيله آن عبادت و بندگى شده است و بهشت به سبب آن تحصيل
مىشود
(71).
پس در آنچه مايه كمال است تفاوتى بين زن و مرد نيست و آنچه موضوع تفاوت قرار گرفته
است نقشى در كمال ندارد؛ بنابراين مرد و زن در داشتن عقل انسانى يكسان هستند و هيچ
كدام بر ديگرى برترى ندارند و آنچه مايه برترى مرد بر زن است تنها در عقل اجتماعى و
مديريتى كلان است كه همان معيار سپردن برخى از وظايف اجتمعى مانند رهبرى و قضاوت به
مرد است.
براى اثبات برترى احساسات و عواطف زن بر عقل او
مىتوان به ظاهر آيه 18 سوره زخرف اشاره كرد كه مىفرمايد: او
من ينشوا فى الحليه و هو فى الخصام غير مبين؛ آيا كسى (زن) را كه در زينتها
پرورش مىيابد و هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست (فرزند خدا مىخوانيد؟)
از ظاهر اين آيه به دست مىآيد كه نوع زنان به
سبب گرايش به تجملات و عفت و حياى شديدى كه در آنها وجود دارد، عواطف شان بر عقل
آنها غلبه دارد بدون آن كه از اين آيه بر آيد زنان در داشتن عقل نقصان دارند
(72).
براى درك بيشتر اين آيه به پرسشهاى بعدى مراجعه كنيد.
حيله گرى
زنان
پرسش شماره 18) آيا از
قسمتى از آيه 28 سوره يوسف ان كيد كن عظيم برنمىآيد كه جنبه حيله گرى و شيطنت زنان
بر عقل آنان غالب است و آنان در توانايى عقلى ضعيف هستند؟
اين گونه خطابها، به زنان اختصاص ندارد؛ بلكه
اين جمله در قرآن كريم براى برخى مردان نيز آمده است؛ چنان كه خداوند مىفرمايد:
وقد مكروا مكرهم و عند الله مكرهم و ان كان مكرهم لتزول منه
الجبال
(73)؛
آنها نهايت مكر و نيرنگ خود را به كار بردند و همه مكرهاى شان نزد خدا آشكار است؛
هر چند مكرشان چنان باشد كه كوهها را از جا بكند.
از سوى ديگر، در سوره يوسف، آيه 28 آمده است:
فلما رء اقميصه قد من دبر قال انه، من كيدكن ان كيد كن عظيم؛
هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده، گفت اين از مكر و حيله
شما زنان است؛ چرا كه مكر و حيله شما زنان، عظيم است.
همان گونه كه ملاحظه مىشود، ماجراى اين آيه
شريفه كه در آن به بزرگى مكر زنان حاضر در خانه عزيز مصر اشاره شده، به داستان همسر
عزيز مصر (زليخا) و حضرت يوسف مربوط است و عزيز مصر يا مردى كه همراه او بوده، جمله
ان كيد كن عظيم را گفته است
(74).
اينكه چرا در اين آيه به مكر بزرگ زنان اشاره
شده، تفسيرهاى گوناگونى از سوى مفسران بيان شده است كه به چند نمونه از آنها اشاره
مىشود. طرح اين ديدگاهها از آن رو ضرورت دارد كه بفهميم دليل مكر بزرگ آنها در
اين آيه شريفه چيست؟
عدهاى بر اين باورند كه خداوند مردان را به
گونهاى آفريده كه به سرعت شيفته زنان مىشوند؛ در حالى كه براى جلب ميل مردان و
مجذوب كردن آنها در زنان، اسباب و وسايلى قرار داده تا به اعماق دل مردان را يابند؛
به گونهاى كه با جلوههاى فتنهانگيز و حالتهاى سحرآميز خود، دل آنان را تسخير
كرده، عقل شان را بربايند و با راههايى كه خود مردان هم متوجه نشوند، آنها را به
سوى خواستههاى خود بكشانند. منظور از كيد و اراده بد در آيه شريفه، همين معنا است
(75).
بر اساس ديدگاه ديگر، اين فراز از آيه شريفه،
ادامه استدلال همان گواه منصف و هوشمندى است كه در خانه عزيز مصر حضور داشت؛ همان
گونه كه در آيه 22 سوره يوسف به آن اشاره شده است: وشهد شاهد
من اهلها؛ شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد و او به آن دليل نيرنگ زنان را
به بزرگى وصف كرد كه وقتى آن زن همسرش را در آستانه كاخ ديد، بدون آنكه به كمترين
ترس يا سرگردانى دچار شود. بى درنگ گناه خود را به گردن بى گناهى پاك دامن افكند و
به حضرت يوسف (عليه السلام) تهمت زد، همچنين نيرنگ زنان - گرچه اندك باشد - ولى در
دل مردان، بيش از تدبير و حيله آنها اثر مىگذارد؛ هر چند مردان نيرنگ بسيارى
بينديشند!
در تاريخ و داستانهاى تاريخى، مطالب فراواى
درباره فتنه انگيزى برخى زنها نقل شده است كه مطالعه آنها نشان مىدهد زنان
هوسرانى براى رسيدن به مقصود خود نقشههايى مىكشند كه در نوع خود بى نظير است
(76).
بنابراين، در چنين آيه هايى، هيچ نشانى از غلبه
شيطنت بر عقل در زنان وجود ندارد.
پرسش شماره 19) مراد از
آيه 18 سوره زخرف: اومن ينشوا فى الحليه و هو فى الخصام غير مبين چيست؟ آيا اين آيه
به ناقص بودن عقل زنان اشاره دارد؟
ترجمه آيه اين است: (اى مشركان!) آيا كسى را كه
ميان زينتها پرورش مىبايد و هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست (فرزند خدا
مىخوانيد)؟
در اين آيه سخن از صفات زنان به منظور نقد
مبناى تفكر مشركان است. برداشت مفسران از اين آيه يكسان نيست. برخى دو صفت ياد شده
(توجه زياد به زينتها و عدم برخوردارى از قدرت لازم در مجادله و مخاصمه) را
برخاسته از شدت قوه عاطفى آنها مىدانند و بر اين باورند كه غلبه قوه عاطفه - كه
لازمه جنس زن است - بر رفتارشان تاثير مىگذارد و در اين باره گفتهاند:
در اينجا قرآن دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده
مىشود و از بعد عاطفى آنان سرچشمه مىگيرد، مورد بحث قرار داده است. بدون شك،
زنانى هستند كه تمايل چندانى به زينت ندارند؛ اما علاقه داشتن به زينت در حد
اعتدال، عيبى براى زنان محسوب نمىشود؛ بلكه در اسلام بر آن تاكيد شده است. منظور
اكثريتى است كه در غالب جوامع بشرى، به تزئين افراطى عادت دارند و گويى ماين زينت
به وجود مىآيند و پرورش مىيابند.
بدون شك ميان زنان، افرادى هستند كه منطق و
بيانى بسيار قوى دارند؛ ولى نمىتوان انكار كرد كه اكثريت آنها به سبب شرم و حيا در
مقايسه با مردان، هنگام بحث و مخاصمه و جدال، قدرت كمترى دارند
(77)
يا دست كم قدرت آنان نمونه كمترى دارد.
برخى مفسران اين دو صفت را در مسئلهاى فراتر
از صرف احساسات و عواطف جست و جو مىكنند؛ براى مثال علامه طبازبايى آورده است:
ذكر اين دو صفت براى زنان، براى اين است كه زن بالطبع داراى
عاطفه و شفقت بيشتر و تعقل ضعيفترى از مرد است و به عكس، مرد بالطبع داراى عواطف
كمتر و تعقل بيشترى است و از روشنترين مظاهر قوت عاطفه زن، علاقه شديدى است كه به
زينت و زيور دارد و از تقرير حجت و دليل - كه اساس قوه عاقله است - ناتوان است
(78).
در هر صورت، چه آن دو صفت را از شدت احساسات و
عواطف بدانيم و چه از ضعف قوه عاقليه، يك چيز را مىتوان نتيجه گرفت كه همان غالبى
بودن آنها است؛ يعنى بين زنان، افرادى هستند كه در آن دو صفت با ديگر زنها بسيار
متفاوتاند و حتى از بسيارى مردان نيز برترند و بر عكس در مردها افرادى هيتند كه از
بسيارى زنها ضعيف ترند؛ ولى در نوع زنان، جنبه عاطفى بر جنبه تعقلى غلبه دارد؛ به
گونهاى كه اگر طفلى را براى نگهدارى به مردى بسپارند، به طور طبيعى، زودتر خسته
مىشود تا اينكه به زنى سپرده شود يا زنان در برابر يك پرونده جنايى، بيشتر از
مردان تحت تاثير قرار مىگيرد و اين مطلب است كه به استدلال نياز ندارد؛ بنابراين
وجود موارد استثنايى از زنانى كه از قاطعيت و نيروى عقلانى والايى برخوردارند يا
مردانى كه احساسى هستند، هرگز سبب نمىشود شارع مقدس استثنا را قاعده قرار داده، بر
اساس آن، قانون وضع كند.
وقتى ثابت شد كه زنان از لحاظ عاطفى از مردان
قوىتر هستند، طبيعى است كه زنان امورى را كه به اعمال احساسات و عواطف، بيشترى
نياز داشته باشد، بهتر انجام مىدهند؛ به همين جهت از واگذارى امورى كه برخورد
احساسى، باعث صدمه به آن امور مىشود، به زنان احتراز شده است؛ بنابراين سپردن هر
كارى به كسى كه توانايى آن را دارد، سبب توهين به زن يا مرد نيست، اگر چنين باشد،
پس سپردن پرستارى از اطفال به زنان بايد توهينى به
مردان باشد؛ زيرا گفته مىشود كه در مردان، لياقت اين كار وجود ندارد. در اسلام،
تقوا و پرهيزكارى ملاك عزت و افتخار است
(79)
و شغلهاى و عناوينى مانند: حكومت، قضاوت و... به تنهايى براى انسان، كمال و افتخار
محسوب نمىشود تا محروم بودن زن از آن، توهين به او تلقىشود؛ چه بسا قاضى يا حاكمى
كه نزد خدا ارزشى ندارد و چه بسا زنانى كه نزد خداوند از هزاران مرد ارزشمندترند
(80).
يك بانوى مسلمان مىتواند پا به پاى مردان پيش
رود و اگر از خود شايستگى نشان دهد، مىتواند از همه مردان جلو افتد و به بيان ديگر
كمال انسان در آن است كه ولى الله بشود و اين مقام به
مرد يا زن اختصاص ندارد
(81).
فصل سوم:
حقوق زن
حقوق
خانوادگى
پرسش شماره 20) از ديدگاه
قرآن، مادران دارى چه حقوقى هستند؟
خانواده يك واحد كوچك اجتماعى است كه قرآن كريم
براى همه افرادش حقوقى در نظر گرفته و اين حقوق در برابر وظايفى است كه هر يك از
اعضاى خانواده نسبت به همديگر دارند؛ بنابراين همان گونه كه مرد در برابر وظايفى كه
نسبت به همسر و فرزندان خود دارد، زن نيز در برابر وظايفى كه در زندگى به عهده او
نهاده شده، از حقوقى برخوردار است. حقوق زن در خانواده متفاوت است؛ از اين رو بر
شوهر به عنوان همسر و بر فرزندان به عنوان مادر، حقوقى دارد.
بعضى از اين حقوق عبارتاند از:
الف - حقوق
زن بر همسر
1. حق رفتار
شايسته
قرآن كريم بر خلاف ملل گذشته و اعراب جاهليت كه
با زنان رفتار بد و برخورد ناشايست داشتند، مومنان را اين گونه چنين مورد خطاب قرار
مىدهد: يا ايها الذين امنوا... عاشروهن بالمعروف
(82)؛
اى كسانى كه ايمان آورديد!... با آنها (زنان) رفتار شايسته داشته باشيد.
2. حق مسكن
قرآن كريم دستور مىدهد در همان نزولى كه
خودتان ساكن هستيد، براى زنانتان جايى فراهم كنيد: اسكنوهن
من حيث سكنتم من وجدكم و لا تضاروهن لتضيقوا عليهن
(83)؛
آنها (زنان مطلقه) را هر جا خودتان سكونت داريد و در توانايى شما است سكونت دهيد و
به آنها زيان نرسانيد تا كار بر آنان تنگ شود.
اين آيه درباره زنان مطلقه است؛ ولى از آن
برمىآيد كه اصل حق مسكن، امر مسلمى است كه مرد بايد آن را رعايت كند.
3. حق نفقه
الرجال قوامون على النساء
بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من المولهم
(84)؛
مردان، سرپرست و نگهبان زنانند؛ به سبب برترىهايى كه خداوند (از نظر اجتماعى) براى
بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهايى كه از اموال شان (در
مورد زنان) مىكنند.
4. حق مهر
و اتوا انساء صدقاتهن
نحله فان طبن لكم عن شىء منه نفسا فكلوه هنيئا مريئ
(85)؛
مهر زنان را (به طور كامل) به عنوان يك بدهى (يا يك عطيه) به آنها بپردازيد و اگر
آنها با رضايت خاطر، چيزى از آن را به شما ببخشيد، آن را حلال و گوارا مصرف كنيد.
ب - حقوق
مادر بر فرزندان
1. حق احسان
قرآن كريم در آيههاى متعدد، ضمن دعوت به
يكتاپرستى و نهى از پرستش غير خداوند، نيكى به پدر و مادر را توصيه كرده، به آن
فرمان مىدهد؛ گويى نيكى به پدر و مادر در دومين مرحله از اهميت قرار دارد:
واعبد و الله و لاتشركوا به شيئا و بالوالدين احسان
(86)؛
خدا را بپرستيد و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
قل تعالوا اتل ما حرم
ربكم عليكم الا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسان
(87)؛
بگو بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است براى تان بخوانم، اين كه چيزى
را شريك خدا قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
و اذا اخذنا ميثاق بنى
اسرائيل لاتعبدون الا الله و بالوالدين احسان
(88)؛
و (به ياد آوريد) هنگامى را كه از بنى اسرائيل عهد گرفتيم جز خداوند يگانه را پرستش
نكنيد و درباره پدر و مادر نيكى كنيد.
احسان، يك مفهوم وسيع و دامنه دار است كه به يك
يا چند كار نيك محدود و منحصر نيست و هر كار شايستهاى كه منفعت مادى يا معنوى براى
انسان در برداشته باشد، احسان شمرده مىشود؛ پس انفاق و رسيدگى به امور مادى و
معيشتى پدر و مادر، احسان به آنها است: يسئلونك ماذا ينفقون
قل ما انفقم من خير فللوالدين والاقربين
(89)؛
از تو مىپرسند كه چه چيزى انفاق كنند؟ بگو هر خير و نيكى كه انفاق مىكنيد بايد
براى والدين و نزديكان خود باشد.
2. حق
احترام
قرآن كريم احترام به پدر و مادر به ويژه در
دوران پيرى را واجب و لازم مىداند و از كلام تند و برخورد ناشايست با آنان نهى
مىفرمايد: وقضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالولدين احسنبا
اما يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلاتقل لهما اف ولا تنهرهم
(90)؛
پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد، هرگاه يكى از آن
دو يا هر دوى آنها به سن پيرى برسند كمترين اهانتى به آنها روا مدار و بر آنها
فرياد مزن و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوانه به آنها بگو.
همچنين مىفرمايد: و
وصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامين ان اشكر لى و لوالد
يك الى المصير و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لكم به علم فلا تطعهما و صاحبهما
فى الدنيا معروفا و اتبع سبيل من اناب الى
(91)؛
ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش او را با ناتوانى حمل كرد و
دوران شير خوارگى او در دو سال پايان مىيابد، (آرى! به او توصيه كرديم كه) براى من
و پدر و مادرت شكر به جاى آور كه بازگشت (همه شما) به سوى من است و هرگاه آن دو
تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مىدانى
باطل است) از ايشان ايشان اطاعت مكن؛ ولى با آن دو در دنيا به گونه شايستهاى رفتار
كن و از راه كسانى پيروى كن كه توبه كنان به سوى من آمدهاند.
همچنين به برخورد شايسته و گفتار كريمانه با
آنان امر مىكند: و قل لهما قولا كريما واخفض لهما جناح الذل
من الرحمه و قل رب ارحمهما كما ربيانى صغير
(92)؛
بالهاى تواضع خويش را از محبت و لطف در برابر
آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول
رحمتشان قرار ده.
3. حق دعا و
طلب آمرزش
قرآن كريم فرزندان را فرمان مىدهد كه براى پدر
و مادرتان دعا و از خداوند براى آنها طلب آمرزش كنيد: ... قل
رب ارحمها كما ربيانى صغير
(93)؛
بگو: پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمت شان قرار
بده.
دعا در حق پدر و مادر، به زمان حيات آنها
اختصاص ندارد و پس از درگذشت آنها نيز بايد به ياد آنها بود و بر ايشان طلب مغفرت و
آمرزش كرد: ربنا اغفرلى و لوالدى و للمومنين يوم يقوم الحساب
(94)؛
پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مومنان را در آن روز كه حساب بر پا مىشود،
بيامرز.
قرآن كريم با بيان گسترده، انسان را به
بزرگداشت والدين و فرمانبردارى از آنان دعوت كرده؛ ولى اين نكته قابل توجه را نيز
يادآور شده است كه مهر و مودت فرزند به والدين نبايد كوركورانه باشد و موجب شود كه
انسان پا از مرز عدالت فراتر نهد. اگر فرزندى والدين را ظلم و ستمگر تشخيص دهد،
نبايد از شهادت بر حق عليه آنان خوددارى كند: يا ايها الذين
امنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله و لو على انفسكم او الوالدين و الاقربين
(95)؛
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! كاملا به عدالت قيام كنيد، براى خدا شهادت دهيد؛ اگر
چه (اين گواهى) به زيان شما يا پدر و مادر و نزديكانتان باشد. عدالت را به پا
داريد، از روشنترين مصاديقش اين است كه براى رضاى خدا شهادت دهيد و اگر پدر و
مادرى انسان را به شرك و بت پرستى و انحراف از جاده حق دعوت كردند، بايد در برابر
آنان مقاومت كرد: و وصينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداك
على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلاتطعهم
(96)؛
ما به انسان توصيه كرديم به پدر و مادرش نيكى كند و اگر آن دو (مشترك باشند و) تلاش
كنند كه براى من همتايى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آنها پيروى مكن. به تو
سفارش كرديم به پدر و مادرت احسان كنى؛ اما اگر به تو اصرار ورزيدند چيزى را كه به
آن علم ندارى، شريك من سازى، اطاعت شان مكن.
بنابراين، همان گونه كه مرد در خانواده از حق و
حقوقى برخوردار است، زن نيز حق و حقوقى دارد و هيچ فرقى بين اين دو از اين جهت
نيست
(97).
حقوق
اقتصادى
پرسش شماره 21) بنابر
آيههاى قرآن كريم، زن از چه حقوق اقتصادىاى برخوردار است؟
قرآن كريم انواع و اقسام ارتباطات مالى و
اقتصادى را براى زن، بى مانع دانسته و استقلال و آزادى كامل براى او قائل شده است
تا بتواند در اموال شخصى خود هرگونه كه مىخواهد، دخل و تصرف كند بدون اين كه كسب و
موافقت شوهر لازم باشد؛ اعم از اينكه آن اموال پيش از ازدواج به دست آمده باشد يا
پس از آن؛ از راه كسب و كار به دست آمده باشد يا از راه ارث و امثال آن.
مىتوان منابع دارايى زن را در امور زير خلاصه
كرد كه قرآن كريم نسبت به همه آنها براى زن استقلال و مالكيت تام قائل است:
1. كار و
دستمزد
قرآن كريم بر خلاف دوران جاهليت كه هيچ گونه حق
كار و دستمزدى براى زن قائل نبودند و همه دسترنج او را پدر يا شوهرش تصاحب
مىكردند، اعلام مىكند كه زنان مانند مردان مالك بهره كار و زحمات شان هستند:
للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن و سئلوا
الله من فضله ان الله كان بكل شىء عليم
(98)؛
مردان و زنان از آنچه به دست مىآورند، نصيبى دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال
گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا براى رفع تنگناها يارى طلبيد و خداوند به هر
چيز دانا است.
2. مهر
در جاهليت، مهر به زنان تعلق نمىگرفت و اگر در
بعضى قبايل، چيزى شبيه مهر مرسوم بود، در واقع قيمت زن بود كه اولياى زن آن را
تصاحب مىكردند؛ اما قرآن با صراحت و قاطعيت دستور مىدهد كه مهر زنان را بدهيد:
و اتوا النساء صدقاتهن نحله فان طبن لكم عن شىء منه نفسا
فكلوه هنيئا مريئ
(99)؛
مهر زنان را (به طور كامل) به عنوان يك بدهى (يا يك عطيه) به آنها بپردازيد و اگر
آنها با رضايت خاطر چيزى از آن را به شما بخشيدند، آن را حلال و گوارا مصرف كنيد.
3. ارث
قرآن كريم به صراحت مىفرمايد: زنان مانند
مردان، از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان به جاى مىگذارند، سهم دارند:
للرجال نصيب مما ترك الوالدن و الاقربون و للنساء نصيب مما
ترك الوالدان و الاقربون مما قل منه اوكثر نصيبا مفروض
(100)؛
براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود مىگذارند، سهمى است و براى
زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مىگذارد، سهمى؛ خواه آن مال كم باشد يا
زياد، اين سهمى است تعيين شده و پرداختى.
حقوق اجتماعى
و سياسى زنان
پرسش شماره 22) از ديدگاه
قرآن كريم، زنان در مسائل اجتماعى و سياسىاز چه حقوقى برخوردارند؟
قرآن كريم همان گونه كه در ديگر امور براى زن
شخصيت حقوقى قائل است، در مسائل اجتماعى و سياسى نيز براى او شخصيت حقوقى قائل است؛
از اين رو دخالت زن را مانند مرد در همه فعاليتهاى اجتماعى و شئون سياسى، تا آنجا
كه خلاف شئون او نباشد، جايز مىداند و هيچ فرقى ميان آن دو نمىگذارد؛ براى مثال
يكى از مسائل سياسى و اجتماعى، مسئله بيعت است كه قرآن كريم آن را به عنوان
نمونهاى از فعاليتهاى اجتماعى و سياسى براى زن ذكر كرده كه نشان مىدهد زنان مومن
بعد از فتح مكه با پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بيعت كردند و ايشان به
فرمان خداوند رعايت شروط را مبناى اين بيعت قرار داده است: يا
ايها النبى اذا جاءك المومنات يبايعنك على ان لايشر كن با لله شيئا و لايسرقن و
لايزنين و لايقتلن اولادهن و لاياتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلن و لايعصينك
فى معروف فبايعهن و استفرلهن الله ان الله غفور رحيم
(101)؛
اى پيامبر! زنان مومن هنگامى مىتوانند نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را
شريك خداوند قرار ندهند، دزدى نكنند، آلوده زنا نشوند و فرزند خود را نكشند و تعمت
و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند و در هيچ كار شايستهاى از فرمان تو سرپيچى
نكنند و با آنها بيعت كن و براى آنها از درگاه خداوند طالب آمرزش نما؛ زيرا خداوند
آمرزنده و مهربان است.
بنابراين، زن مىتواند در همه مسائل سياسى و
اجتماعى فعاليت كند؛ زيرا از هر نوع آزادى اجتماعى در بيان و قلم، حقوقى مساوى با
حقوق مردان دارد. او مىتواند مشاغل مناسبى براى خود در اجتماع انتخاب كند و از
حقوق برابر با مردان برخوردار باشد؛ همان گونه كه از آيه ذيل برمىآيد:
للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن
(102)؛
براى مردان و زنان از آنچه به دست مىآورند سهمى است (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال
گردد)؛ البته زن به سبب ويژگىهايش نمىتواند عهدهدار مناصبى مانند امامت، رهبرى،
و قضاوت باشد كه در فصلهاى آينده به آنها خواهيم پرداخت
(103).
مهاجرت از جمله فعاليتهاى سياسى زنان در صدر
اسلام است كه در برخى آيات به آن اشاره شده و در شان نزول آيه 10 سوره ممتحنه گفته
شده است كهام كلثوم دختر عقبه بن ابى محيط با پاى پياده از مكه به مدينه مهاجرت
كرد و هنگامى كه مشركان براى برگرداندن او به مدينه آمدند اين آيه شريفه نازل شد:
فان علمتوهن مومنت فلا ترجعوهن الى الكفار لاهن حل لهم و لا
هم يحلون لهن
(104)؛
هرگاه آنان را مومن يافتيد آنها را به سوى كفار باز نگردانيد؛ نه آنها براى كفار
حلال هستند و نه كفار براى آنها.
پس تمجيد قرآن از مهاجران و مجاهدان با مال و
جان در راه خدا و ترغيب آنان به هجرت در راه خدا فقط به مردان اختصاص ندارد
(105)؛
چرا كه خطاب يا ايها الذين امنوا عام است و شامل همه
مومنان اعم از: زن و مرد مىشود
(106)؛
از اين رو مىفرمايد: انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او
انثى
(107)
من عمل هيچ عمل كنندهاى از شما را زن باشد يا مرد، ضايع نخواهم كرد.
احاديث بسيارى از پيامبر (صلى الله عليه و آله
و سلم) نقل شده است كه از جواز شركت زنان در جنگ حكايت دارد به گونهاى كه برخى از
محدثان بابى خاص تحت عنوان غزوه النساء مع الرجال، النساء فى
الحرب قرار دادهاند
(108).
انس بن مالك از پيامبر نقل كرده است كهام سليم و زنانى از انصار به همراه پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم) در جنگ شركت كرده بودند و كار آب رسانى و مداواى
مجروحان را بر عهده داشتند.
درباره صفيه (عمه گرامى پيامبر اسلام (صلى الله
عليه و آله و سلم) نيز آمده است: هنگامى كه لشكريان پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم) در جنگ احد شكست خوردند، صفيه نيزهاى به دست گرفت و در مقابل دشمن ايستاد؛ به
همين دليل به يا زبير المراه از سوى پيامبر مورد خطاب
قرار گرفت
(109).
نمونه بارز فعاليتهاى سياسى - اجتماعى زنان،
دفاع حضرت فاطمه (عليهما السلام) از حريم ولايت است كه در بسيارى از كتب تاريخى
بيان شده
(110)
و نيز حضور ايشان به همراه ديگر زنان در جنگ احد و مداواى مجروحان به خصوص بستن
زخمهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
(111).
از آنجا كه فاطمه زهرا (عليهما السلام) معصومه است و عمل ايشان حجت شرعى براى تمام
مومنان به شمار مىرود مىتواند رفتار ايشان در خصوص فعاليتهاى سياسى - اجتماعى
الگويى براى زنان جامعه اسلامى باشد، همچنين حضور فعال زنان در داستان كربلا تاييدى
ديگر بر اين اين نقش است.